The words you are searching are inside this book. To get more targeted content, please make full-text search by clicking here.
Discover the best professional documents and content resources in AnyFlip Document Base.
Search
Published by babaie774, 2019-03-25 11:57:12

7-2resize

7-2resize

‫در شـمارگان قبـل‪ ،‬ضـرورت تأسـیس ریاضیاتـی جدیـد متناسـب بـا جهانبینـی الهی‬

‫بهعنوان ابزار تح ّقق تم ّدن نوین اسـلامی مطرح گردید‪ .‬اشـاره شـد که دسـتگاه محاسـباتی‬

‫کنونـی هرچنـد در حـوزه تولید علم و توسـعه فناوریهای ما ّدی موفقیتهای چشـمگیری‬

‫داشـته‪ ،‬لیکن در عرصه علوم انسـانی ناکارآمد بوده اسـت‪ .‬ریاضیات مطلوب ابزار محاسـباتی‬

‫علـوم انسـانی را متناسـب بـا دیدگاه اسـلام درباره انسـان و اختیـار آدمی فراهم مـیآورد و‬

‫پایهگـذار تمـ ّدن نویـن اسـلامی و تعیینکننـده در خلـق آینـده پیـشرو خواهـد بـود‪ .‬لذا‬

‫تأسـیس ریاضیات اسـلامی براسـاس «جامعهشناسـی مبتنی بـر اختیـار» میتواند وضعیت‬

‫موجـود و مطلـوب و رونـد انتقال جامعـه را بهخوبـی توصیف نماید‪.‬‬

‫اندیشـکده سـاجدلله با حمایت و مدیریت مجموعه آوا (سـازمان سـپند) در کتابی تحت‬

‫ریاضیات مطلوب‬ ‫عنـوان «تحـ ّول در ریاضیـات؛ لازمـه تحـ ّول در علـوم انسـانی» بـه رصـد وقایـع و تح ّولات‬
‫ابزار محاسباتی‬ ‫تاریـخ علـم پرداخته و با د ّقت فلسـفی در علـل و فرآیند تح ّولات تاریخی‪ ،‬امـکان و ضرورت‬
‫علوم انسانی‬ ‫تأسـیس دسـتگاه محاسـباتی جدید برای رفع نواقص ریاضیات موجود بهعنـوان ابزار تح ّقق‬

‫عینی نسـخههای علوم انسـانی را مورد بررسـی قرار داده اسـت‪.‬‬
‫اسـاس شـکلگیری این نظریه‪ ،‬دغدغهمندی و تلاش پیگیر مرحوم ع ّلامه س ّیدمنیرال ّدین‬
‫حسـینی الهاشـمی برای دسـتیابی به راهکار پیادهسـازی دین در تمام شـئون حیات جامعه‬

‫را متناسب با‬ ‫بـوده؛ و ایـده اولیـه آن بـا الهـام از جلسـات درس حضـرت امام خمینـی (ره) که بـا موضوع‬

‫دیدگاه اسلام‬ ‫حکومت اسـلامی در نجف اشـرف برگزار میگردید‪ ،‬شـکل گرفته اسـت‪.‬‬

‫درباره انسان و‬ ‫اين کتاب مشتمل بر پنج فصل با موضوعات ذيل میباشد‪:‬‬

‫اختیار آدمی‬ ‫طرح مسئله‪ :‬ناکارآمدی ریاضیات موجود در محاسبات علوم انسانی‬
‫فصل اول‪ :‬بررسی رابطه موجود میان علوم انسانی و ریاضیات‬
‫فراهم میآورد و‬ ‫فصل دوم‪ :‬بررسی تناسب ریاضیات موجود با علوم انسانی‬
‫پایهگذار تم ّدن‬ ‫فصل سوم‪ :‬بررسی وقوع انقلاب در تاریخ ریاضیات‬
‫نوین اسلامی‬

‫و تعیینکننده فصلنامه‬ ‫فصل چهارم‪ :‬بررسی ضرورت وقوع انقلابی دیگر در ریاضیات‬

‫در خلق آینده شماره ‪7‬‬ ‫فصل پنجم‪ :‬بررسی امکان و آثار تأسیس ریاضیات مطلوب و اسلامی‬

‫پاییز‬ ‫پیشرو خواهد‬ ‫و در تـلاش اسـت تـا مسـئله دور از ذهـن بودن تح ّول در ریاضیات براسـاس اسـلام را که‬

‫‪1397‬‬ ‫بود‬ ‫ناشـی از سـوء برداشـت نسـبت به مفهوم ریاضیات میباشـد‪ ،‬اصلاح نماید‪.‬‬

‫‪51‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫ستاره شباهنگ‬
‫تیاقو‪s‬ی‪iu‬م‪ir‬د‪S‬قیمبقنای‬
‫مصر یان باستان‬

‫سـتاره شـعری که در سـورۀ مبارکه نجم بدان اشـاره شـده‪،‬‬ ‫فصلنامه‬
‫درخشـندهترین سـتاره در آسمان شب اسـت که درخشندگی‬
‫آن دو برابر میزان درخشـش دومین سـتاره درخشـان آسـمان‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫یعنی سـتاره کانوپوس (‪ )Canopus‬اسـت (‪.)1‬‬ ‫‪1397‬‬
‫این سـتاره دارای سـه نام معروف اسـت‪ :‬فارسـی‪ :‬شباهنگ‪/‬‬
‫‪52‬‬
‫عربی‪ :‬شـعرای یمانی‪ /‬انگلیسی‪ :‬سـیریوس (‪.)Sirius‬‬
‫براسـاس نظریه دانشـمند آلمانی‪ ،‬فردریش بسـل‪ ،‬در سـال‬
‫‪ 1844‬میلادی و سـپس اثبات این مدعا توسـط ستارهشـناس‬
‫آلمانـی‪ ،‬آلوان گراهام کلارک‪ ،‬در سـال ‪ 1862‬میلادی‪ ،‬سـتاره‬
‫سـیریوس (‪ )Sirius‬خود با سـتارۀ دیگری‪ ،‬که خیلی کوچکتر‬
‫از آن اسـت‪ ،‬در مداری خاص در حال حرکت اسـت‪ .‬دو سـتاره‬
‫به ترتیب‪ ،‬سـیریوس بزرگ تر (‪ )Sirius A‬و سـیریوس کوچک‬
‫تـر (‪ )Sirius B‬نـام دارنـد و بـا سـاختار خاصـی دور یکدیگـر‬

‫میچرخنـد (‪ 1‬و ‪.)2‬‬
‫شـعرای یمانـی (سـیریوس ‪ )A‬اکنـون در مرحلـه هیدروژن‬
‫سـوزی قـرار دارد و دمـای سـطح آن بـه حـدود ‪ 9880‬درجـه‬
‫کلویـن میرسـد‪ .‬یکـی از دلایـل روشـنایی زیـاد ایـن سـتاره‪،‬‬
‫درخشـندگی حدود ‪ 25‬برابری آن نسـبت به خورشـید اسـت‬
‫کـه دلیـل اصلـی ایـن امر بـه فاصلۀ کـم ایـن سـتاره از زمین‬

‫برمیگـردد‪.‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪53‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫براسـاس سـنجشهای انجام گرفته توسـط ماهواره ‪ ،Hipparcos‬شـعرای یمانی (سـیریوس‬ ‫ستاره سیریوس‬ ‫فصلنامه‬
‫‪ )A‬در فاصلـۀ ‪ 8.6‬سـال نـوری از زمیـن قـرار دارد که حـدود دو برابر فاصلۀ نزدیک ترین سـتاره‬ ‫(‪ )Sirius‬خود با‬
‫ستارۀ دیگری‪،‬‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫از آن‪ ،‬یعنـی آلفـای قنطورس (‪ )Alpha Centauri‬اسـت (‪.)3‬‬ ‫پاییز‬
‫سـیریوس ‪ A‬سـتارهای غنی از فلزات (بویژه آهن) اسـت و با جرمی معادل سـه برابر خورشید‪،‬‬ ‫که خیلی‬ ‫‪1397‬‬
‫بیش از سـه برابر آن فلز دارد (حدود ‪ 316‬درصد بیشـتر) اما سـیریوس ‪ B‬در واقع نوعی کوتوله‬ ‫کوچکتر از آن‬
‫سـفید بـا قطـری تقریبـا برابر زمیـن (‪ 0.92‬قطر زمیـن) و جرمی برابـر با خورشـید (‪)M_0 1.2‬‬ ‫است‪ ،‬در مداری‬ ‫‪54‬‬
‫خاص در حال‬
‫بـوده و دمای سـطح آن در حدود ‪ 25200‬کلوین اسـت‪.‬‬ ‫حرکت است‪ .‬دو‬
‫سیسـتم سـیریوس در حـال نزدیـک شـدن به منظومۀ شمسـی اسـت کـه به همیـن دلیل‪،‬‬ ‫ستاره به ترتیب‪،‬‬
‫روشـنایی آن تـا حـدود ‪ 60‬هـزار سـال آینـده‪ ،‬بطور پیوسـته افزایش خواهـد یافت‪ .‬پـس از این‬ ‫سیریوس بزرگ‬
‫مدت‪ ،‬با افزایش فاصله این سـتاره به زمین‪ ،‬از درخشـندگی آن کاسـته خواهد شـد؛ اما همچنان‬ ‫تر (‪ )Sirius A‬و‬
‫سیریوس کوچک‬
‫بـرای مـدت نزدیـک به ‪ 210‬هزار سـال‪ ،‬درخشـانترین سـتاره آسـمان خواهد بود‪.‬‬ ‫تر (‪)Sirius B‬‬
‫بـه دلیـل جابجایی دقیق این سـتاره نسـبت به سـایر سـتارگان در آسـمان از صفحـه مداری‬ ‫نام دارند و با‬
‫زمیـن (‪ ،)ecliptic plane‬طلوع آن در افق مشـرق دقیقـا ‪ 365.25‬روز بوده و این وضعیت در هر‬ ‫ساختار خاصی‬
‫سـال خورشـیدی ثابـت اسـت‪ .‬همین امـر مبنای تقویم مصریان باسـتان بـوده و گاهـا به دلایل‬ ‫دور یکدیگر‬
‫مخلتـف این سـتاره در تمدنهـای مختلف‪ ،‬از جمله قبیلۀ خزاعه از قبایل عـرب دوران جاهلیت‪،‬‬ ‫میچرخند‬
‫پرسـتش میشـده اسـت‪ .‬به طور کلی‪ ،‬از این سـتاره در تمدنها مختلف از سـومریان و افسـانه‬
‫گیلگمـش متعلـق بـه ایـن تمدن گرفتـه‪ ،‬تا مصر باسـتان‪ ،‬چین باسـتان‪ ،‬پلـی نژیـا و آفریقا یاد‬

‫شـده است‪.‬‬
‫طلـوع ایـن سـتاره در قاهـره مصـر در روز ‪ 19‬جـولای و دقیقـا قبـل از انقـلاب تابسـتانی رخ‬
‫میدهـد کـه سـرآغاز بـروز مـد در نیـل در عصـر باسـتانی مصـر بـوده اسـت (‪ .)4‬با وجـود ذات‬
‫نامنظم بودن وقوع و شـدت وقوع بالاآمدن آب رود نیل‪ ،‬دقت بسـیار بالای بازگشـت این سـتاره‬
‫در زمـان مشـخص بـرای مصریـان باسـتان‪ ،‬بسـیار مهم بـوده و برهمین اسـاس آن را بـه عنوان‬
‫خـدای سـوپدت (‪ )Sopdet‬میپرسـتیدند‪ .‬دقـت طلـوع ایـن سـتاره و اهمیت آن سـبب ایجاد‬

‫تقویمهـای بسـیار دقیـق جولیان و الکسـاندریان در مصر باسـتان شـد‪.‬‬
‫نکتـه جالـب توجـه در خصـوص این سـتاره‪ ،‬تفاوت زمـان طلوع آن از گذشـته تا حال اسـت‪.‬‬
‫همانگونـه کـه بیـان شـد‪ ،‬در عصر باسـتان این سـتاره در تابسـتان طلوع میکـرده‪ ،‬ولـی امروزه‬

‫سـتاره سـیریوس در زمسـتان در افـق زمین ظاهر میشـود‪.‬‬
‫سـتارههای سـیریوس در مـداری بیضـوی حـول مرکز گرانش سیسـتم دو سـتارهای بـه دور‬

‫یکدیگـر میچرخنـد؛ بدیـن ترتیـب کـه کمانهایـی نزدیـک به هـم را تشـکیل میدهند‪.‬‬
‫براسـاس منابع مختلف ارائه شـده از سـوی مراکز تحقیقاتی متعلق به دانشـگاههای هـاروارد‪،‬‬
‫اوتاوا و لایچسـتر (‪ 5‬و ‪ ،)6‬دوره تناوب این کمانهای نیمه بیضوی ‪ 49.9‬سـال اسـت‪ .‬به عبارت‬
‫دیگـر‪ ،‬دوره چرخـش ایـن سـتارهها حـول مرکز گرانش مسیرشـان ‪ 49.9‬سـال اسـت (البته در‬
‫برخی منابع این عدد کمی بیشـتر از ‪ 50‬سـال و در حدود ‪ 50.1‬سـال آورده شـده اسـت) (‪.)7‬‬
‫ایـن یافتههـا در منابـع مختلف چون مراکـز تحقیقاتی متعلق به دانشـگاههای هـاروارد‪ ،‬اوتاوا‬

‫و لایچسـتر آورده شده است‪.‬‬
‫در سـورۀ نجـم (آیـه ‪ )49‬بـه این سـتاره اشـاره شـده و در آیۀ ‪ 9‬همین سـوره نیز بـه نزدیک‬

‫فصلنامه‬ ‫طلوع این ستاره‬ 49.9 ‫ عدد‬،‫ از کنار هم قـراردادن این دو عـدد‬.‫بـودن فاصلـۀ دو کمان یا کمتر اشـاره شـده اسـت‬
‫در قاهره مصر در‬ .‫ بدسـت میآید‬،‫کـه همـان دوره چرخـش این دو سـتاره در مداری دو کمانه اسـت‬
7 ‫شماره‬ ‫ جولای‬19 ‫روز‬
‫پاییز‬ ‫و دقیقا قبل از‬ :‫منابع‬
1397 ‫انقلاب تابستانی‬
‫رخ میدهد که‬ [1] Schaaf, Fred (2008). The Brightest Stars. Hoboken, New Jersey: John Wiley & Sons. p. 94.
55 ‫سرآغاز بروز مد‬ ISBN 0-471-70410-5.
‫در نیل در عصر‬
[2] «On the Variations of the Proper Motions of Procyon and Sirius». Monthly Notices of the
‫باستانی مصر‬ Royal Astronomical Society. 6 (11): 136–141. December 1844. Bibcode: 1844MNRAS...6R.136B.
‫بوده است‬ doi:10.1093/mnras/6.11.136a.

[3] van Leeuwen, F. (November 2007), «Validation of the new Hipparcos reduction», Astronomy and
Astrophysics, 474 (2):653–664, arXiv:0708.1752, Bibcode:2007A&A...474..653V, doi:10.1051/0004-
6361:20078357.

[4] Wendorf, Fred; Schild, Romuald (2001). Holocene Settlement of the Egyptian Sahara: Volume
1, The Archaeology of Nabta Plain (Google Book Search preview). Springer. p. 500. ISBN 0-306-
46612-0.

[5] http://www.astrosurf.com/eratosthene/HTML/exposetheoastro.htm
[6] http://cfa-www.harvard.edu/~hrs/ay45/Fall2002/ChapterIVPart2.pdf
[7] Bond, Howard E.; Schaefer, Gail H.; Gilliland, Ronald L.; Holberg, Jay B.; Mason, Brian
D.; Lindenblad, Irving W.; Seitz-Mcleese, Miranda; Arnett, W. David; Demarque, Pierre; Spada,
Federico; Young, Patrick A.; Barstow, Martin A.; Burleigh, Matthew R.; Gudehus, Donald (2017).
«The Sirius System and Its Astrophysical Puzzles: Hubble Space Telescope and Ground-based
Astrometry». The Astrophysical Journal. 840 (2): 70. arXiv:1703.10625. Bibcode:2017ApJ...840...70B.
doi:10.3847/1538-4357/aa6af8.

‫پرونده ‪FILE‬‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪7‬‬

‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪56‬‬

‫اجتماعی‬ ‫اازننگاسهاعل ِمن‬

‫جسم و روح و جان‬

‫ارائهای از مکتب تهران ‪ -‬قسمت دوم‬

‫یکـی از امکانـات و ظرفیتهـای مهم‪ ،‬موج جمعیتی اسـت‬
‫کـه بعضیهـا مخالفانـد‪ .‬بعضیهـا مـی گوینـد « چـرا بایـد‬
‫جمعیـت کشـور این تعـداد باشـد و چرا باید بیشـتر بشـود؟»‬
‫ایـن خطا اسـت‪ .‬هشـتاد میلیون جمعیـت در یک کشـور‪ ،‬آبرو‬
‫برای این کشـور اسـت ‪ ....‬فردای این کشـور بـه همین جوانها‬
‫احتیاج دارد و جوان و نیروی انسـانی چیزی نیسـت که انسـان‬
‫بتوانـد از خـارج وارد کنـد؛ باید خـود کشـور آن را تأمین کند‪.‬‬

‫این مـوج جمعیتی یکـی از امکانات اسـت‪.‬‬

‫سخنرانی رهبری در مشهد يکم فروردين نود و هفت‬

‫مقدمه‬

‫در شـماره پیش گفتیم که تحـرکات و رویاروییهای زیادی‬

‫در طـول ایـن دو دهـه‪ ،‬میـان دو ابـر پارادایم انسـان محوری و‬

‫خدامحـوری در عرصـه بین الملل و جغرافیای سیاسـی منطقه‬

‫غـرب آسـیا و بـه طـور کلـی جهـان‪ ،‬روی داده اسـت‪ ،‬کـه در‬

‫سـطح کلان و بـا نـگاه روانشناسـی اجتماعـی‪ ،‬می تـوان آن را‬

‫اهمیـت نـگاه دینـی چـه در ممالک اسـلامی و چـه در جهان‬

‫غرب تفسـیر کـرد‪ .‬عقیـده ای در رویکرد روانکاوی وجـود دارد‬

‫کـه میگویـد انکار یک پدیـده‪ ،‬خود بیانگر نیاز ناهوشـیار فرد‪،‬‬

‫بـه آن پدیـده اسـت و این کاری اسـت که غرب بـا تمام توانش‬

‫انجـام میدهد‪ .‬در یک سـو اسـلام را قـرار میدهد و در سـوی‬
‫دیگـر‪ ،‬نگاه لیبـرال و اقمـار آن را‪ .‬گویی که غـرب در ناخودگاه فصلنامه‬

‫جمعـی خـود‪ ،‬از برحـق بودن و تسـلط نگاه اسـلامی بر جهان شماره ‪7‬‬

‫آینده و وقوع تمدن اسـلامی آگاه اسـت و اگر آگاه نبود‪ ،‬چنین پاییز‬
‫‪1397‬‬
‫منکر آن نمیشـد‪.‬‬
‫‪57‬‬

‫پرونده ‪FILE‬‬

‫چـه کسـی منکـر این واقعیت میشـود کـه هر جا‪ ،‬نـگاه آمریکایی و صهیونیسـتی بـه آزادی‬ ‫به راستی چه‬ ‫فصلنامه‬
‫پذیرفتـه شـده‪ ،‬آن سـرزمین و آن جهـان بینی از هم پاشـیده اسـت؟ با نگاهـی تحلیلی به نحوه‬ ‫میشود که‬
‫پایـان یافتـن آخریـن امپراطـوری اسـلامی در عثمانی آن زمـان و روی کار آمدن نـگاه لائیک در‬ ‫این تفکر و‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫ترکیـه‪ ،‬نـگاه تجزیـه طلبانه برخی احـزاب و گروهکهای کـردی نزدیک به رژیم اشـغالگر قدس‬ ‫این تمدن‪ ،‬که‬ ‫پاییز‬
‫و آمریـکا‪ ،‬مسـئله کشـمیر‪ ،‬لیبـی‪ ،‬عربسـتان سـعودی و جدایی بحریـن از ایرا ِن پیـش از انقلاب‬ ‫پوشش مسیحی‬ ‫‪1397‬‬
‫اسـلامی بـا خیانـت پهلـوی و تفکـر پهلویسـم‪ ،‬به خوبـی میتـوان رد پـای تمدنی را دیـد که بر‬ ‫و یهودی هم‬
‫خـلاف ظاهـر آرمانشـهر نمایی که دارد‪ ،‬دسـتش به خـون بیگناهانی از یمن تا غـزه و از مارتین‬ ‫دارد و به نام‬ ‫‪58‬‬
‫تمدن غرب آن‬
‫لوترکینـگ تا شـهید همدانـی و دیگران آلوده اسـت‪.‬‬ ‫را میشناسیم‪،‬‬
‫بـه راسـتی چـه می شـود که این تفکر و این تمدن‪ ،‬که پوشـش مسـیحی و یهـودی هم دارد‬ ‫میتواند دست به‬
‫و بـه نـام تمدن غرب آن را می شناسـیم‪ ،‬میتواند دسـت به چنین مهندسـی اجتماعی عظیمی‬ ‫چنین مهندسی‬
‫بزنـد‪ ،‬بـه گونه ای که شـب را روز‪ ،‬سـیاه را سـپید و شـهید را ظالـم و ظالم را شـهید جلوه دهد‪.‬‬ ‫اجتماعی عظیمی‬
‫بـرای نمونـه تـا پیـش از این که پای انگلسـتان به هند باز شـود‪ ،‬هنـدو و مسـلمان در کنار هم‪،‬‬ ‫بزند‪ ،‬به گونهای‬
‫همزیسـتی مسـالمت آمیزی داشـتند؛ اما پس از حضور تلخ این کشـور‪ ،‬هندو و مسـلمان رنگ‬ ‫که شب را روز‪،‬‬
‫آرامـش را ندیـد‪ .‬تفرقـه بیانـداز و حکومـت کـن‪ ،‬یک سـاز و کار روانشناسـی اجتماعـی در عصر‬ ‫سیاه را سپید و‬
‫شهید را ظالم‬
‫حاضـر اسـت که انگلسـتان پیش از اختراع ماشـین بخار نیـز از آن اسـتفاده میکرد!‬ ‫و ظالم را شهید‬
‫در سـنت و سـیرهء الهـی و خـط مشـي و سـبک زندگـي اسـلامي‪ ،‬قوانیـ ِن فـردی و قوانیـن‬ ‫جلوه دهد‬
‫اجتماعـی بسـیار اسـت و در ایـن میان‪ ،‬راه و روش زندگی شـیعه‪ ،‬بیش از سـایر ادیـان‪ ،‬نِهلهها و‬
‫فِـ َرق‪ ،‬دارای مفاهیـم نـاب بنیـادی و کاربردی بـرای زندگی فردی و اجتماعی اسـت‪ .‬این موضوع‬
‫نـه از روی تعصـب دینـی بـه عنـوان یـک مسـلمان شـیعه‪ ،‬بلکه بـا نگاه یـک پژوهشـگر حوزهء‬
‫روانشناسـی‪ ،‬که بیسـت سـال اسـت چندین هـزار نفر‪/‬سـاعت کار درمانـی و تحلیلی انجـام داد‪،‬‬

‫بیان میشـود‪.‬‬
‫سـلامت اجتماعی از منظر اسـلام آگاهی و تلاش برای تأمین نیازهای اولیه زیسـت شـناختی‬
‫و نیازهـای اجتماعـی اسـت که پیـش نیاز حرکت فرد و جامعه در مسـیر اعتلا و کمال به شـمار‬
‫مـی آیـد؛ امـا در ایـن راه آنچـه اهمیـت دارد‪ ،‬تـلاش جدی بـرای پیشـرفت در زندگی فـردی و‬
‫جمعـی‪ ،‬بـا تکیه بر کسـب علوم انسـانی اسـلامی‪ ،‬روزی حـلال و رعایت اصول فروع دین اسـت‬
‫و اسـلام تـا بـدان جـا پیش رفتـه که اهتمام مسـلمانان به سرنوشـت دیگران و تـلاش برای حل‬

‫مشـکلات یکدیگـر را‪ ،‬از امور جدی اجتماعـی می داند‪.‬‬
‫از خـدا بترسـید در حـق بندگانـش و شـهرهایش؛ زیـرا شـما مسـئولید حتـی در برابـر‬

‫سـرزمینها و چارپایـان (سـوره انفـال‪ /‬آیـه ‪.)25‬‬
‫کسـی که روز را آغاز کند و گره از کار مسـلمانی نگشـاید‪ ،‬مسـلمان نیسـت (اصول کافی‪،‬‬

‫جلد ‪.)2‬‬
‫در ایـن میـان‪ ،‬قـرآن عوامـل اجتماعـی ماننـد فقـر‪ ،‬جهـل و نادانـی‪ ،‬تفرقـه‪ ،‬ظلم‪ ،‬خشـونت‪،‬‬
‫خیانـت‪ ،‬تبعیـض جنسـی و پیمان شـکنی که همـواره تهدید کننده سـلامت فرد و جامعـه را از‬
‫جملـه مخاطـرات سـلامتی و امنیـت در نگاه دینی عنـوان میکنـد و راهکارهای مناسـبی برای‬

‫آنهـا ارائـه مینمایـد از جمله‪:‬‬
‫عدالت محوری (سوره ‪ ،‬حدید‪ /‬آیه ‪ ، 25‬سوره نساء‪ /‬آیه ‪ 58‬و سوره شوری‪ /‬آیه ‪)15‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪59‬‬

‫پرونده ‪FILE‬‬

‫دعـوت بـه همبسـتگی و یکپارچگـی اجتماعی (سـوره آلعمران آیـه ‪ ،133‬سـوره روم‪ /‬آیه‬ ‫بدون توجه‬ ‫فصلنامه‬
‫‪ 32‬و سـوره اسـراء‪ /‬آیـات ‪ 23‬تا ‪)25‬‬ ‫به مولفههای‬
‫دقیقی همچون‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫وفای به عهد ( سـوره بقره‪ /‬آیه ‪ ،177‬سـوره احزاب‪ /‬آیه ‪ ، 23‬سـوره اسـراء‪ /‬آیه ‪ ) 24‬امانت‬ ‫جسم‪ ،‬روح و‬ ‫پاییز‬
‫داری (سـوره آل عمران‪ /‬آیه ‪ 75‬سـوره انفال‪ /‬آیه ‪ 27‬و سـوره معارج آیه ‪) 35‬‬ ‫جان به عنوان‬ ‫‪1397‬‬
‫علمی نو در‬
‫تعدیل ثروت ( سوره هود‪ /‬آیه ‪ ، 13‬سوره نازعات‪ /‬آیه ‪ 17‬و سوره علق‪ /‬آیه ‪)7‬‬ ‫مکتب انسانساز‬ ‫‪60‬‬
‫مبـارزه بـا فسـاد و دعـوت بـه عمـل صالـح (سـوره آل عمـران‪ /‬آیـات ‪ 139‬تا ‪ ، 115‬سـوره‬ ‫اسلام ناب‬
‫مائـده‪ /‬آیـه ‪ ، 63‬سـوره کهـف‪ /‬آیه ‪ ، 21‬سـوره فتح‪ /‬آیه ‪ ، 29‬سـوره توبه‪ /‬آیه ‪ 89‬و سـوره اعراف‪/‬‬ ‫محمدی (ص)‪،‬‬
‫به ناچار باید در‬
‫آیه ‪)199‬‬ ‫زمین دشمن‬
‫صلـح جویـی (سـوره انفـال‪ /‬آیـه ‪ 61‬و ‪ ) 62‬و مبـارزه با تبعیض جنسـیتی ( سـوره تکویر‪/‬‬ ‫و با ابزارها و‬
‫ادبیات کارکردی‬
‫آیـات ‪ 7‬و ‪)8‬‬ ‫و روشهای‬
‫بـدون توجـه بـه مولفههای دقیقی همچون جسـم‪ ،‬روح و جـان به عنوان علمـی نو در مکتب‬ ‫پژوهشی او‪ ،‬بازی‬
‫انسـان سـاز اسـلام نـاب محمـدی (ص)‪ ،‬بـه ناچـار بایـد در زمین دشـمن و بـا ابزارهـا و ادبیات‬ ‫نمود که یک‬
‫کارکـردی و روشهـای پژوهشـی او‪ ،‬بـازی نمـود که یـک خطای راهبـردی جبران ناپذیر اسـت‬ ‫خطای راهبردی‬
‫و نسـلی کـه کودکانش با باب اسـفنجی و سـیندرلا و سـس کچاپ پـرورش یابنـد‪ ،‬خروجیاش‬ ‫جبران ناپذیر‬
‫میشـود نـگاه سـوپر لیبرالیسـتی غربی در کشـوری که انقـلاب اسـلامی و راه امام حسـین (ع)‬
‫آرمـان و افتخـارش اسـت و امـروز ناچار شـده با پدیدههـای اجتماعی جدیدی همچون سـلطان‬ ‫است‬
‫سـکه‪ ،‬هشـتگ ژن خوب‪ ،‬تبدیل بوکسـورها و دلالهای خودرو و به سـلبریتی و تبدیل بازیگران‬
‫درجـه چنـدم بـه ابـزار سیاسـی کاری‪ ،‬مبارزه کند کـه بیانگر شـدت جنگ نرم پیش روسـت‪.‬‬

‫نگاهقرآنبهانسا ِناجتماعی‬
‫آیـا ایـن جامعـه درسـت می شـود کـه منجـی بخواهـد؟ آیا خط سـیر بشـر امـروز‪ ،‬حاکی از‬
‫وجـود ظرفیـت هایی بـرای تغییرات بنیادین هسـت؟ آیا فرهنـگ انتظار‪ ،‬اعتقاد بـه منجی عالم‬
‫بشـریت و تعریـف محتوایـی جامعـه ولایـی در ایران امروز‪ ،‬نهادینه شـده اسـت؟ پاسـخ به همه‬
‫ایـن پرسـشها در سـوره مبارکـه یونـس‪ ،‬چه از دیـدگاه آفاقـی و چه با نگاه انفسـی‪ ،‬داده شـده‬
‫اسـت در نگاه کلان به انسـان نیز تاثیر این دو دیدگاه آفاقی و انفسـی را میتوان در تاثیر تغذیه‬
‫بـر جسـم‪ ،‬تاثیـر ربـا بـر خانـواده و فرد‪ ،‬اثـر دعـا و رعایت حریمهـا بر روح و جسـم و جـان دید‬
‫و از چشـم انـداز علـم‪ ،‬عرفـان و هسـتی شناسـی اندازه گرفت یا تفسـیر نمود‪ .‬به راسـتی سـوره‬
‫یونـس را بایـد آویـزه گـوش کرد؛ چرا که عمیقترین تفاسـیر روانشناسـی اجتماعـی در آن قابل‬
‫درک اسـت‪ .‬خداوند مسـتقیما در سـوره یونس نشـان میدهد که جامعه اصلاح شـدنی اسـت و‬
‫وجود منجی برای جامعه ای که اصلاح پذیر اسـت‪ ،‬یک ضرورت و نیاز سـطح بالای انسـانی‪ ،‬در‬
‫معنـای فـردی و اجتماعـی آن اسـت و اصولا پرورش بـدون عزیز بودن‪ ،‬ممکن نیسـت و جامعهء‬
‫اصـلاح پذیـر و انسـان در جامعـه‪ ،‬باید که عزیز باشـد تـا پرورش و اصـلاح او توجیه پذیر باشـد‪.‬‬

‫خانواده‪ ،‬نهاد راهبردی جامعه‬
‫امروزه توجه به بُعد معنوی سـلامت‪ ،‬در بسـیاری از تعاریف ارائه شـده برای سـلامتی مدنظر‬
‫اسـت و سـلامت معنـوی‪ ،‬بـه برخـورداری از حـس پذیـرش‪ ،‬احساسـات مثبت‪ ،‬اخـلاق و حس‬

‫ارتبـاط متقابـل بـا یـک قدرت حاکـم و برتر قدسـی‪ ،‬اطلاق می شـود که طی یک فراینـد پویا و‬

‫هماهنـگ شـناختی‪ ،‬عاطفی و کنشـی‪ ،‬حاصل میشـود‪ .‬میدانیـم که کوچکترین نهـاد اجتماع‬

‫بشـری‪ ،‬خانـواده اسـت‪ .‬کـه بویـژه در نظـام اسـلامی‪ ،‬مقولههـای مهـم و حتـی می تـوان گفت‬

‫مقـدس اسـت‪ .‬در هیـچ یـک از نظامهـای اجتماعـی بشـری‪ ،‬در گذشـته و حـال‪ ،‬به انـدازه دین‬

‫اسـلام مقولـه خانـواده کـه شـامل خانواده شـدن‪ ،‬خانـواده بـودن و خانواده داشـتن اسـت‪ ،‬مورد‬

‫توجـه واقـع نشـده‪ .‬نظام غـرب خانـواده را چنین تعریـف می نماید‪ :‬خانـواده یک واحد زیسـتی‬

‫(بیولوژیکی) اسـت که تشـکیل آن می تواند مبتنی بر پیوند زناشـویی باشد و براسـاس آن‪ ،‬افراد‬

‫دارای رابطـه سـببی یـا نسـبی بوده و با یکدیگر خویشـاوند هسـتند‪ ...‬به بحران خانـواده در نظام‬

‫اجتماعـی غـرب توجـه کنید‪ .‬با چه نگاهـی می توان چنین آمیختگـی را خانواده نامیـد؟ آیا این‬

‫بحـران عظیـم حرامزادگـی به عنوان کژکاری نظـام خانواده‪ ،‬محصول تفکر اگزیستانسیالیسـتی‪،‬‬

‫روانشناسـی مثبـت‪ ،‬معنـا‪ ،‬رویکردهـای فردمحور و اومانسـیم در روانشناسـی نوین نیسـت؟ این‬

‫تعریـف دارای معایـب بنیادینـی اسـت که در نظریه مکتب تهـران‪ ،‬به عنوان زادگاه علم جسـم و‬

‫در هیچ یک‬ ‫روح و جـان‪ ،‬بـه آن پرداختـه شـده اسـت‪ .‬بـرای مثـال جایگاه ایمـان در خانواده غربی کجاسـت‬

‫از نظامهای‬ ‫و اصـولا چـرا یـک خانـواده مسـلمان با آن همـه سـازوکار فقهی‪ ،‬دینی و رشـدی‪ -‬معنـوی باید‬

‫اجتماعی بشری‪،‬‬ ‫خـود را آنقـدر تقلیـل دهـد تا بـه انـدازه نگاه سـاده و ناقـص الخلقه غـرب از انسـان اجتماعی و‬

‫در گذشته و‬ ‫انسـان در خانـواده‪ ،‬کوچـک شـود‪ .‬کدام عقل سـلیمی مـی پذیرد که قالـی ابریشـمین ایرانی را‬

‫حال‪ ،‬به اندازه‬ ‫هـم پایـه فـرش چینی پاییـن آورد؟ نگاه اسـلام به خانـواده همان فرش دسـتباف ایرانی اسـت‪...‬‬
‫دین اسلام مقوله‬ ‫یـک نـگاه کامـل‪ ،‬یک راهنمای کاربردی و تفسـیر پذیر یک داسـتان کامل بـرای زندگی‪ .‬ما صد‬
‫خانواده که شامل‬ ‫سـال اسـت کـه در حـال آزمون و خطای شـیوههای روانشناسـی غربـی‪ ،‬برای تدوین نقشـهء راه‬
‫خانواده شدن‪،‬‬ ‫خانوادهء سـالم برای انسـان هسـتیم؛ ولی اصولا عل ِم انسـان‪ ،‬علمی اسـلامی اسـت و دسـت کم‬

‫فصلنامه‬ ‫خانواده بودن و‬ ‫نارواسـت که آنچـه خود داریـم را ز بیگانه تمنـا کنیم‪...‬؛‬

‫خانواده داشتن‬ ‫امـا غـرب بـا کمـک دانـش روانشناسـی اجتماعـی و در پـی آن مهندسـی اجتماعـی شـامل‬

‫شماره ‪7‬‬ ‫است‪ ،‬مورد توجه‬ ‫مهندسـی نیـاز و مهندسـی اصـو ِل روابـط بیـن فردیسـت کـه توانسـته روی نگرش جهانـی‪ ،‬به‬

‫پاییز‬ ‫مقولـه خانـواده تاثیـر گـذار باشـد‪ .‬نـگاه آنهـا به انسـان‪ ،‬به گونهایسـت کـه میتواننـد با کمک‬

‫‪1397‬‬ ‫واقع نشده‬ ‫ابزارهـای مهندسـی اجتماعـی همچـون سـینما و شـبکههای اجتماعی‪ ،‬بـه خلق نیاز بر اسـاس‬

‫‪61‬‬

‫پرونده ‪FILE‬‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪7‬‬

‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪62‬‬

‫سـندهای توسـعه غربی و پروتـکل صهیونیـزم بپردازند‪.‬‬
‫روانشناسـی اجتماعی در تعریف‪ ،‬علـم مطالعه رفتار متقابل‬
‫بیـن انسـانها یا علـم مطالعهء تعامل انسـان هاسـت‪ .‬این علم‬
‫در صـدد فهـم ماهیـت و علـل رفتـار و اندیشـههای فـرد در‬
‫موقعیتهـای اجتماعـی و موضـوع نگـرش یکـی از مولفههای‬
‫اصلـی ایـن علـم اسـت که بیشـترین سـهم در جنگ نـرم نیز‬
‫بـه همین موضـوع مربوط میشـود؛ اما کلیت این نگاه نسـبت‬
‫بـه نـگاه اصیل قرآنی به جسـم و جان و روح آدمـی در جامعه‪،‬‬

‫ناقـص و کم جان اسـت‪:‬‬
‫اصـولا ایمـان در آموزههـای دینـی و نگرش در روانشناسـی‬
‫اجتماعـی‪ ،‬از جملـه مفاهیـم بنیادین و عمیق هسـتند‪ .‬برآیند‬
‫ایـن دو مولفـه‪ ،‬بـه همـراه تعلیم و تربیـت کاربـردی و مباحث‬
‫ایمانـی‪ ،‬اصـل نگـرش ایمانـی را شـکل میدهد؛ اما انسـا ِن در‬
‫جسـتجوی معنـا‪ ،‬در نگاه «ویکتـور فرانـکل» فراموش میکند‬
‫کـه‪ ،‬اگـر معنـای زندگی بیثمر باشـد‪ ،‬به پشـیزی نمـیارزد و‬
‫اگـر معنا از اختیار بدسـت میآیـد‪ ،‬آنگونه که در سـورهء واقعه‬
‫میخوانیـم‪ ،‬ثمـر از معنـا حاصل میشـود‪ .‬چنین نظام سلسـه‬
‫مراتبـی پیشـرفته را تنهـا و تنهـا در قـرآن مییابیـد‪ .‬قرآنـی‬
‫کـه گاه مجیـد و گاه کریـم و گاه قـرآن اسـت و گاه فرقـان‪ .‬در‬
‫حقیقـت مـا بر این باوریم کـه بدون نگاه به علـوم غریبه‪ ،‬بدون‬
‫توجه به سـیره و سـنت اهل بیت و خط مشـی زندگی زعما و‬
‫تنها با تکیه بر نگاه روانشناسـی غربی‪ ،‬این انسـان جسـتجوگر‪،‬‬
‫نمیتوانـد بـه جایی رسـد که به جـز خدا نبیند‪ .‬مـا نمیتوانیم‬
‫منکـر وجـود تاثیر ذکـر‪ ،‬دعا و قلب و فواد در آدمی شـویم تنها‬
‫بـه ایـن دلیـل کـه علم غربـی ابـزار سـنجش آن را نـدارد‪ .‬این‬
‫کـه گنـاه اسـلام نیسـت‪ .‬هـر چـه کمتـر بدانـی‪ ،‬قـرآن هم به‬
‫تـو کمتـر خواهـد داد‪ .‬وقتـی دادهها بـا کمک اندیشـه پالایش‬
‫شـد‪ ،‬فطرت پیدا می شـود و فطرت به معنای شـکفته شـدن‬
‫و شـکافته شـدن اسـت‪َ « :‬ذا ال َّسـ َماء ان َف َط َر ْت» آنگاه که آسمان‬

‫بشکافد ‪....‬‬

‫نفوذ اجتماعی و نگاه علم جسم و جان و روح به آن‬
‫اصطلاح نفوذ اجتماعی‪ ،‬مجموعه کوشـشهای آگاهانهایست فصلنامه‬

‫کـه فـرد یا گـروه معینـی‪ ،‬به منظـور تغییـر عقایـد و رفتارهای شماره ‪7‬‬

‫دیگـران بـه عمـل میآورنـد؛ مثـل تـلاش بـرای اثر گـذاری در پاییز‬
‫‪1397‬‬
‫تصمیمـات مـردم بـا کمـک آگهیهـای تجارتـی تلویزیـون یـا‬
‫‪63‬‬

‫پرونده ‪FILE‬‬

‫تلاشهـای هیجانانگیـز برخـی از فرقههـای دینی بهمنظور متقاعد سـاختن فرد به تـرک خانواده‬ ‫امروزه بر کسی‬ ‫فصلنامه‬
‫و زندگـی عـادی و پیوسـتن به گروههای مدیتیـش و غیره‪ .‬بر طبق اصول نفـوذ اجتماعی این طور‬ ‫پوشیده نیست‬
‫القـا میشـود کـه دولـت ‪ -‬ملت مفهومی نوین‪ ،‬لیبـرال و غربی اسـت که ریشـههای تاریخی آن به‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫انقلابهـای قـرن نوزدهـم اروپـا بـاز میگردد و بـه بیان واضحتـر آنچه امـروز در کشـورهای حوزه‬ ‫که مبنای‬ ‫پاییز‬
‫اسـکاندیناوی تحت عنوان دولت ملت میشناسـیم با آنچه در غرب آسـیا در افغانسـتان و عربستان‬ ‫سیاست‪،‬‬ ‫‪1397‬‬
‫صعـودی میگـذرد‪ ،‬دو مقولـهء جدا از هم اسـت که اولی متمدنانه و دومی حاصل اسـلام اسـت؛ در‬ ‫جامعه شناسی‪،‬‬
‫حالی که امروزه بر کسـی پوشـیده نیسـت که مبنای سیاست‪ ،‬جامعه شناسـی‪ ،‬روانشناسی و حتی‬ ‫روانشناسی و‬ ‫‪64‬‬
‫علومـی همچـون فیزیک و شـیمی نیز در جهان غرب تثلیثی اسـت؛ در حالی کـه در نظام تفکری‬ ‫حتی علومی‬
‫اسـلامی بـر مبنای توحید بنا شـده اسـت‪ .‬برای نمونـه آیا پایگاه مردمی حضـرت امام خمینی تنها‬ ‫همچون فیزیک‬
‫پایـگاه فقهـی ایشـان بود؟ آیـا تنها نظام فقهی ایشـان منجر بـه وقوع انقلاب شـد؟ آیا میتـوان از‬ ‫و شیمی نیز‬
‫تعامـل فقـه و عرفان ایشـان گذرکرد؟ آیا امام بدون شـناخت و تسـلط بر مبانی و تعاریف اسـلامی‬ ‫در جهان غرب‬
‫از مولفههـای گـروه و جامعـه و فرقه و شـعوب‪ ،‬پا به عرصهء مبارزه گذاشـت؟ یا آنگاه که ایشـان در‬ ‫تثلیثی است؛ در‬
‫زمـان حملـه صـدام و آغـاز جنگ تحمیلـی میفرمایند جنـگ برای ما نعمت اسـت‪ ،‬جـز از اصول‬ ‫حالی که در نظام‬
‫تفکری اسلامی‬
‫اسـلامی حاکـم بر جمـع و گروه سـخن میگویند؟‬ ‫بر مبنای توحید‬
‫در کـدام جهـان بینـی و کدام جامعه میتـوان این همه مجموعه و زیر مجموعـه برای جامعه‬ ‫بنا شده است‬
‫سـراغ گرفت؟ روانشناسـی غربی دانشـی نیسـت که بتوان با آن بر بلندای نفوذ اجتماعی ایستاد‪.‬‬
‫دانـش پیشـنهادی مکتـب تهـران بر ایـن باور اسـت که راهـکار برون رفـت از بحرانهـای فعلی‬
‫اجتماعـی در همـه زمینههـا از بحـران خانواده تـا بحران حیا و ربـا و گرههای اجتماعـی‪ ،‬درک و‬

‫پایبنـدی بـه اصـول فردی و اجتماعی قرآن و سـیره و سـنت ائمه و زعمای دین اسـلام اسـت‪.‬‬

‫نفوذ در نگاه قرآنی‬
‫همانگونـه کـه دیـدم مفهموم دولت ‪ -‬ملت مفهومی اسـلامی اسـت کـه در قرآن وارد شـده و‬
‫اگـر ملل اسـلامی در یک دوره انقباضی به سـر میبرند‪ ،‬به دلیل مهندسـی نفـوذ اجتماعی غرب‬
‫بـا کمک رسـانهها و جنگهای سـختی اسـت کـه به جهان اسـلام تحمیل کـرده و در شـمارهء‬
‫بعد خواهیم دید که چطور قدرت سـخت و اسـتراتژی درسـت جمهوری اسـلامی ایران در قبال‬
‫آن موجـب شـده اسـت کـه دشـمن فکر تجاوز نـرم را از سـر بیرون کـرده و به جنگهـای نو‪ ،‬از‬
‫جملـه جنـگ نـرم فرهنگـی رو بیاورد‪ .‬از آنجا که دین اسـلام دین یکشـنبهها نیسـت و ماهیتی‬
‫جمعگرایانـه دارد‪ ،‬جدایـی دیـن از سیاسـت نـزد مسـلمان واقعی ایدهای اسـت کـه صهیونیزم و‬
‫آمریـکا بـه شـدت آن را دنبـال میکننـد و دلیلی جز این نـدارد که تمدن نوین اسـلامی در حال‬

‫تثبیت شـدن است‪.‬‬

‫پويايی گروه و علم جسم و روح و جان‬
‫از منظـر اسـلام تعامـلات میـان فـردی از دسـته بندیهـای کامـلا متفاوتی نسـبت بـه نگاه‬
‫مسـیحی و غربـی برخوردار اسـت‪ ،‬که ایـن تفاوت دیدگاه ناشـی از نگاه توحیدی مسـلمانان و از‬
‫نقـاط قـوت نـرم نظـام جمهوری اسـلامی ایـران به عنـوان پایه گـذار تفکر تمدن نوین اسـلامی‬

‫خواهـد بـود‪ .‬این تقسـیمات عبارتند از‪:‬‬

‫‪ -1‬شعوب ( گروه بزرگی از انسان ها) سوره الحجرات ‪13‬‬

‫چنین حجم‬ ‫‪ -2‬قبایل سوره الحجرات ‪13‬‬
‫عظیمی از‬ ‫‪ -3‬اسباط اعراف ‪ / 160‬بقره‪ / 136:‬آلعمران ‪ / 84‬نساء‪163‬‬
‫اصطلاحات فنی‬
‫و دقیق در قرآن‬ ‫‪ -4‬امم بقره‪ / 128‬مائده‪ / 48‬اعراف ‪ ،‬آیه‪.34‬‬
‫به مانند معجزه‬ ‫‪ -5‬قوم سوره فرقان آیه ‪30‬‬
‫‪ -6‬حزب مائده ‪56‬‬

‫‪ -7‬فرقه مریم ‪ / .69‬قصص ‪ / 15‬صافات ‪ 83‬و ‪84‬‬

‫است و انسان را‬ ‫‪ -8‬ملت آل عمران ‪ ،‬آیه‪ / 85‬جاثیه ‪ ،‬آیه‪ / 18‬شوری ‪.13‬‬

‫به این فکر فرو‬ ‫‪ -9‬دولت حشر ‪7‬‬

‫میبرد که چگونه‬ ‫راغب اصفهانی‪ ،‬حسین‪ ،‬مفردات‪ ،‬ص‪« ،30‬آل»‪.‬‬ ‫‪ -10‬آل‬

‫در طول بیست و‬ ‫‪ -11‬اصحاب بروج ‪ / 4‬اعراف ‪48‬‬

‫سه سال‪ ،‬چنان‬ ‫چنیـن حجـم عظیمی از اصطلاحـات فنی و دقیق در قرآن به مانند معجزه اسـت و انسـان را‬

‫حجمی از آگاهی‬ ‫بـه ایـن فکـر فـرو می بـرد که چگونه در طول بیسـت و سـه سـال‪ ،‬چنـان حجمـی از آگاهی به‬
‫به پیامبر اسلام‬ ‫پیامبـر اسـلام (ص) وحـی شـده کـه در طول ایـن صدههـا و هزارهها‪ ،‬تنهـا اندکی از آن کشـف‬
‫(ص) وحی شده‬ ‫شـده اسـت و ایـن بزرگتریـن نعمـت برای پژوهشـگران حوزه علوم انسـانی اسـلامی اسـت تا به‬
‫که در طول‬ ‫بررسـی و پژوهـش در رابطـه بـا متغییرهای پژوهشـی بپردازند که کاملا بومی و فرهنگی اسـت‪.‬‬
‫بـا تکیـه بر اسـتخراج مفاهیم اصیل قرآنی‪ ،‬می توانیم شـرایط جنگ نرم دشـمن را تغییـر داده و‬
‫فصلنامه‬ ‫این صدهها و‬
‫بـه جـای دفاع در زمین خودی‪ ،‬با متغییرهای علمی اسـلامی‪ ،‬در زمین دشـمن‪ ،‬بـه یاری قدرت‬
‫هزارهها‪ ،‬تنها‬
‫شماره ‪7‬‬ ‫نـرم حاصـل از تمـدن نویـن اسـلامی و تحت رهبری امـام خامنهای‪ ،‬دسـت به اقدام پیشـگیرانه‬

‫اندکی از آن پاییز‬ ‫زده و نـگاه پدافنـد غیرعامل کشـور را در حـوزه روان و انسـان‪ ،‬اعمال نمود‪.‬‬
‫‪1397‬‬
‫کشف شده است‬ ‫ان شاءالله‬
‫‪65‬‬

‫‪REPORT‬‬ ‫پرونده ماه‬
‫‪OF THE MONTH‬‬

‫همانند سازی در بستر چرخه دانش‬

‫بین حوزههای معرفتی میباشـد‪.‬‬ ‫هماننـد سـازی در بسـتر جامعـه تاکنـون‪ ،‬بـه معنـای‬ ‫فصلنامه‬
‫ایـن جدایـی حوزههـا سـوای مثالهـای معـروف ماننـد‬ ‫متعـارف نظریههای جامعه شناسـی اسـتفاده نشـده اسـت‪ .‬در‬
‫جدایـی علـم از دین‪ ،‬جدایـی حوزه خصوصـی از حوزه عمومی‬ ‫بررسـیهای واژه شناسـی به معنای تکرار هوشـمند و عاملانه‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫و ‪ ...‬از دیـدگاه نگارنـده در جاهایـی با شـکافت معرفتی مواجه‬ ‫مفهـوم‪ ،‬شـیبی و کاراکتر(شـخصیت) تجـاری و مدیریتـی و ‪...‬‬ ‫پاییز‬
‫بـه کار رفته اسـت بیشـترین کاربـرد واژه در مدیریـت تجاری‬ ‫‪1397‬‬
‫میشـود کـه نوعـی انفـکاک صـورت میپذیرد‪.‬‬ ‫در علوم انسـانی اسـتفاده شـده اسـت و به نوعی رمز موفقیت‬
‫تجارتهای کوچک و بزرگ را در همانندسـازی موفق دانسـته‬ ‫‪66‬‬
‫انفکاک در معنای مورد کاربرد مقاله مذکور‬
‫جدایـی حوزههـا در شـرایطی اسـت که ایـن جدایی بدیهی‬ ‫اند‪.‬‬
‫انگاشـته میشـود یا دسـت کـم در زمانهایـی یا حـوزه هایی‬ ‫جهانـی شـدن در معنـای از بیـن رفتـن مرزهـای حداقلـی‬
‫بدیهی انگاشـته میشـود مثلا در دیدگاه لیبرالیزم جدایی دین‬ ‫که شـامل تجـارت بین الملل میباشـد با همانندسـازی موفق‬
‫از سیاسـت بدیهـی انگاشـته میشـود‪ .‬ایـن جدایی در پـارهای‬ ‫میتواند شـرط لازم برای توسـعه یک تجـارت و نحوه مدیریت‬
‫مواقـع بـه عدم فهـم یا نوعـی اسـطوره چهارچـوب میانجامد‬
‫یکـی از خطرناکتریـن وجـه ایـن انفـکاک جدایـی نهـاد علم‬ ‫آن باشد‪.‬‬
‫در معنـای عـام از حوزههـای عمومـی جامعه میباشـد‪ .‬در این‬ ‫یکـی از مفاهیمـی که در طی قـرن ‪ 19‬و ‪ 20‬و بنظر نگارنده‬
‫شـتابی بیشـتر در قرن ‪ 21‬مورد توجه واقع شـده نوعی جدایی‬

‫جدایـی کـه در دوره چهـل سـاله اخیـر شـاهد آن بودیم باعث سـازی دارای ویژگیهـای حداقلـی اسـت یعنـی مـراد حداقـل‬

‫تکـرار آن جایگاههـا بـا همـان نقـش آفرینـی میباشـدطبعاً‬ ‫عـدم فهـم نهادهـا و سـازمانها از همدیگـر میگردد‪.‬‬

‫انفـکاک مـورد بحـث باعث تخصصی شـدن پیـش از حد و هرگونـه ارزش افـزودهای در معنـای لغـوی نیـز در بسـتر آن‬

‫ایجـاد نوعـی معرفـت کاذب میگـردد‪ .‬معرفـت کاذب جامعـه همانندسـازی قابـل تعریـف اسـت‪ .‬احسـاس عـام در فضـای‬

‫را از یکدسـتی و ارتبـاط بیـن حوزههـا جداسـاخته و جامعـه سیاسـت عمومـی و معرفـت عمومـی جامعـه نوعی نوسـتالژی‬

‫تشـکیل مجموعـه هایـی کـه در قراردادهای اجتماعی نوشـته گذشـته اسـت در حالیکه اگر چرخـه دانش و همانندسـازی به‬

‫یـا نانوشـتهای در مقابل هم میباشـد میگردد‪ .‬اینجاسـت که عنـوان زیـر مجموعـهای از آن نهادینـه شـود و عملیاتـی گردد‬

‫بنظـر نگارنـده چرخـه دانـش در معنـای عـام دانـش از دادهها ایـن احسـاس در فضـای دیپلماسـی عمومـی از بیـن مـیرود‪.‬‬

‫گرفتـه تـا علـم در معنـای تجربـی حتـی شـامل دانسـتنها نمونـه ایـن احسـاس اجتماعی در نـگاه افتخار آمیز به گذشـته‬

‫(‪ )knowing‬میتوانـد ارتباطگیـر حوزههـای اجتماعی باشـد‪ .‬اسـت درحالیکه اگر تحلیل علمی در معنای عـام صورت پذیرد‬
‫بنوعی روغن کاری نرم افزاری بین چرخ دندههای اجتماع‪ .‬ایـن احسـاس خیلـی از مواقـع کان لـم یکـن تلقـی میگردد‪ .‬فصلنامه‬

‫در بسـتر چرخه دانش‪ ،‬یکی از مفاهیم همانندسـازی اسـت مفهوم همانندسـازی نیازمند تعاریـف‪ ،‬بحثها و توضیحات شماره ‪7‬‬

‫بـه معنـای بازتولید عینی یـا به معنـای تکرار حداقلـی جایگاه و مصداقهـای فـراوان اسـت در نوشـتار حاضـر صرفـاً مفاهیم پاییز‬
‫‪1397‬‬
‫هـا‪ ،‬نقش هـا‪ ،‬نهادهـا و تمـام حوزههـای اجتماع‪ .‬ایـن همانند بطـور خلاصـه و گزارش ارائه شـده اسـت‪.‬‬
‫‪67‬‬

‫‪SHORT‬‬ ‫داستانک‬
‫‪STORY‬‬

‫از میان آتش‬

‫نفیسه زارعی‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪68‬‬

‫دود بـود و آتـش‪ .‬سرتاسـر جنـگل را ابرهایی از جنس دود پوشـانده بود‪ .‬زمسـتان بود اما‬

‫جنـگل داغ بـود و گـرم‪ .‬نـور آتش جنـگل را روشـن کرده بود‪ .‬همه خسـته بودیـم و کلافه‪.‬‬

‫آتـش قصـد خامـوش شـدن نداشـت‪ .‬گروهـی آمدنـد و به مـا رسـیدند‪ .‬همگـی از کودکی‬

‫حـرف میزدنـد کـه در آن طـرف آتش مانده اسـت‪ .‬خود را آماده کرد و لباسـش را پوشـید‪.‬‬

‫خواسـت از میـان آتـش عبور کند‪ .‬جلویـش را گرفتند‪ .‬چند مرتبهای آب به سـر و صورتش‬

‫زدنـد تـا بلکـه کمی سـر عقل بیاید‪ .‬امـا او خندید‪ .‬حواسـش جمع بود‪ .‬جمع تر از همیشـه‪.‬‬

‫لبـاس ضـد حریقـش را پوشـید‪ .‬ماسـک اکسـیژنی زد و رفـت‪ .‬رسـید به آن طـرف جنگل‪.‬‬

‫دختـر گریـه میکـرد‪ .‬نالان بود و خسـته‪ .‬ترسـان بود و لرزان‪ .‬آتش نشـان خـود را به دختر‬

‫رسـاند‪ .‬آرامش کرد‪ .‬لرزش کم شـد‪ .‬از بطری اش آبی به او نوشـاند‪ .‬دختر نفسـش جا آمد‪.‬‬

‫گریـه اش قطـع شـد‪ .‬مدتـی طول کشـید تا بتواند دختـر را آرام کند‪ .‬آتش بیشـتر شـد‪ .‬نه‬

‫راه پیـش داشـت و نـه راه پـس از جیـب خود اختراعـش را بیرون کشـید‪ .‬اما قبـل از آن به‬

‫آتش نیاز داشـت‪ .‬باید تکهای از آتش را داشـته باشـد‪ .‬دسـتگاهش بدون آن عمل نمیکرد‪.‬‬

‫قبـل تـر اختراعـش را در آزمایشـگاه امتحان کرده بـود‪ .‬موفقیت آمیز بود‪ .‬امـا آن تکه آتش‬

‫کجـا و ایـن کـوه آتـش کجـا‪ .‬میترسـید امـا چـارهای نبـود‪ .‬دختـر باز هم ترسـید‪ .‬سـرفه‬

‫هایـش بیشـتر و بیشـتر شـد‪ .‬مـرد به سـمت آتش رفـت‪ .‬چند ثانیـه دسـتگاه را نزدیک آن‬

‫نگـه داشـت‪ .‬فاصلـه کم بـود و نتیجه بی فایـده‪ .‬دسـتانش را نزدیک تر برد‪ .‬دسـتانش دیگر‬

‫طاقـت حـرارت آتـش را نداشـت‪ .‬میسـوخت‪ ،‬امـا چـارهای نبود‪ .‬دسـتگاه کدهـای ژنتیکی‬

‫آتش را بررسـی کرد‪ .‬تمام و کمال‪ .‬چراغش سـبز شـد‪ .‬مرد خندید‪ .‬خوشـحال شـد‪ .‬دختر‬

‫را در بغـل گرفـت و دسـتگاه را بـه دسـت بـه راه افتادنـد‪ .‬نزدیـک آتش که شـد دختر قصد‬

‫فـرار داشـت‪ .‬مـرد نگاهـش کرد‪ .‬دختر آرام نشـد‪ .‬با دوسـتانش تمـاس گرفت‪ .‬گوشـی را به‬

‫دسـت مـادرش دادنـد‪ .‬مادر با دختـر صحبتی کرد‪ .‬دختر آرام شـد‪ .‬مرد‪ ،‬خبـر ورود به آتش‬

‫را به دوسـتانش داد‪ .‬دوسـتانش سـعی در منصرف کردنش داشـتند‪ .‬قبول نکرد‪ .‬گفتند صبر‬

‫کنـد تـا راهـی برایش پیـدا کنند‪ .‬قبول نکـرد‪ .‬معبری باز کننـد‪ .‬قبول نکرد‪ .‬حتم داشـت تا‬

‫آن موقـع دختـر از کمبـود اکسـیژن خواهد مرد‪ .‬خداحافظـی کرد و به راه افتـاد‪ .‬مرد‪ ،‬دختر‬

‫را در بغـل گرفـت‪ .‬لبـاس را روی صورتـش گرفـت و ماسـک را روی صورت دختر گذاشـت‪.‬‬

‫وارد آتـش شـدند‪ .‬در آن سـوی آتـش همه منتظر بودند و نـا امید‪ .‬پدر و مـادر کودک گریه‬

‫میکردنـد‪ .‬آه و نالـه بـود و بـس‪ .‬بـه داشـتن جسـم بی جـان دخترشـان هم راضـی بودند‪.‬‬

‫مراسـم عزاداری را از همان اول شـروع کرده بودند‪ .‬چشـم چرخاندند‪ .‬خبری نبود‪ .‬امیدشـان‬

‫از آمـدن مـرد نـا امید شـد‪ .‬مرد‪ ،‬دختر در بغل‪ ،‬از میان آتش گذشـت‪ .‬همه خوشـحال بودند فصلنامه‬
‫و متعجـب‪ .‬چگونـه از آتـش رد شـده اسـت‪ .‬معجزه اسـت یا شـعبده؟ جادوسـت یـا دانش؟‬

‫مرد خندید و دسـتگاه کوچکی را از جیب خود بیرون کشـید‪ .‬دسـتگاه را که نشانشـان داد شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬ ‫همگـی آرام گرفتند‪ .‬صدایی از دور شـنیده شـد‪ .‬یـک خانواده‪ ،‬در آن سـوی آتش گیر کرده‬

‫انـد‪ .‬مـرد لبخنـدی زد‪ .‬قمقـه اش را آب کـرد و مصمم تر از همیشـه‪ ،‬به سـمت آتش رفت‪69 .‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪70‬‬

‫وجوه قرآن‬
‫مستندی برای فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬

‫‪1397‬پژ وهشهای نوین علمی‬

‫‪71‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬

‫زبـان قـرآن نـه تنهـا زبـان محـاوره دوران نـزول و پـس از آن اسـت؛ بلکـه زبـان علمـی‬ ‫بیگمان توجه به‬ ‫فصلنامه‬
‫آموزشـی و تربیتـی ادوار پسـین پـس از نـزول تـا عصـر حاضـر نیـز بـوده و هسـت؛ زیـرا ‪:‬‬ ‫آنها و داشتن‬
‫‪ -1‬گسـتره مخاطبـان قـرآن از زبـان محـاوره جوامـع ابتدایـی تـا علمـی خردمنـدان‪،‬‬ ‫دانش و تخصص‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫دانشـمندان‪ ،‬پژوهشـگران‪ ،‬فرزانگان ‪، ...‬که در موضوع آیه با نامبردن از یازده دسـته از آیاتی‬ ‫پاییز‬
‫بیشتر‪ ،‬در‬ ‫‪1397‬‬
‫ویـژه برای هـر کدام اسـت‪.‬‬ ‫بهرهگیری بیشتر‬
‫‪ -2‬قـرآن در دیدگاهـی درسـت لغـات متـرادف نـدارد و امـکان جابجایی کلمـات ظاهرا‬ ‫از قرآن کریم‪-‬‬ ‫‪72‬‬
‫البته به شرط‬
‫متـرادف را در جمـلات و آیـات نمیدهـد‪.‬‬ ‫التزام بر تدقیق‬
‫‪ -3‬پـر و پیمانـی معانـی کلمـات‪ ،‬جایگیـری هـر یـک در جمـلات و ترکیـب گزارههـای‬ ‫در برداشتها و‬
‫مصـرح‪ ،‬کنایـی‪ ،‬اسـتعاری و در قالبهـای داسـتان و تمثیلهای بدیـع و آهنگین پر معنای‬ ‫درستی روشها‬
‫آیـات و سـورهها و کـد گذاریهـای حروفـی (حـروف مقطعـه) در شـماری از سـور و کـد‬ ‫و عدم تحمیل‬
‫گذاریهـای شـمارگان در درون متـن‪ ،‬همـه و همه جهانـی بی پایان از معنا و برداشـتهای‬
‫دستاوردهای‬
‫مسـتند را بـه خواننـدهء دانا منتقـل میکند‪.‬‬ ‫ظاهری بشری ‪-‬‬
‫‪ -4‬وجـوه قـرآن‪ ،‬عنـوان شـماری از کتابهـا و فصـول بحثـی علـوم قرآنـی اسـت که به‬ ‫تاثیری غیر قابل‬
‫تطـورات معنایـی کلمـات در آیات قـرآن پرداختهاند؛ اما وجوه فراتر از کلمه شـامل جملات‪،‬‬ ‫انکار برفهم بهتر‬
‫و راهگشای قرآن‬
‫آیـات و حتـی سـور قرآنی بـا عنایت بـه تعالی عقلی‪ ،‬علمـی و درجات معنوی اسـت‪.‬‬
‫‪ -5‬بـرای فـرار از تآویـلات نـا بجـا و بیمعیـار‪ ،‬نمیتـوان از یک سـو به تحریـف مصرح یا‬ ‫عظیم دارد‬
‫پنهـان در بـاور و نهایتـا بـه تفسـیر به رآی کشـیده شـد و از سـوی دیگر‪ ،‬با رعایت شـرایط‬
‫لازم نمیتوان از تشـابه کلمات‪ ،‬جملات و آیات و گسـترهء موضوعات گوناگون قرآن دسـت‬
‫شسـت؛ زیـرا مثـلا قرآن دربارهء نفـس و مراتب تربیتی‪ ،‬آیات فراوانی دارد‪ ،‬نسـبت به جوامع‬
‫و مختصـات و پیامدهـای رفتـاری آنان و سـاز و کارهـای هنجاری و ناهنجـاری اجتماعی یا‬
‫تحـولات آنهـا‪ ،‬نـه تنها بیتفاوت نیسـت‪ ،‬بلکه آیـات فراوانی نیز در همین زمینـه دارد و چه‬

‫بسـا برخـی از آیـات در هر دو موضوع کاملا متفاوت‪ ،‬مشـترک نیز باشـند‪.‬‬
‫‪ -6‬تطابـق گاه شـبههناک و بـه دور از رعایـت جوانـب اخلاقـی و تربیتـی آیـات قـرآن بر‬
‫پیشـرفتهای علمـی بشـری از یک سـو و همچنین شـناخت انـدک علمی قاریان قـرآن از‬
‫جوانـب علـوم از سـوی دیگـر‪ ،‬کـه اصـولا ناشـی از بیتوجهـی بـه آموزشهـای تخصصی و‬
‫پژوهشهـای گروهـی با انضباط اسـت‪ ،‬باعث شـده که بـه وجوه علمی و بسـیار دقیق قرآن‬
‫در جوامـع اسـلامی کـم توجهی شـود و حال آن که قـرآن بر انضمامی بودن کتاب متشـابه‬
‫بـا درجـات قـاری تـا برتریـن درجه تـلاوت (زمر ‪ )23‬و از درسـتی فهم راسـخان بـر علم در‬

‫تآویـل برتـر از تفسـیر آیات متشـابه ( آل عمـران ‪ )7‬تصریح کرده اسـت‪.‬‬
‫‪ -7‬دانش‪ ،‬فنآوری‪ ،‬اطلاعات و تجارب سـیال و جهانی بشـری‪ ،‬به گونهای در این روزگار‬
‫سـیطره دارد کـه دوری از آنهـا نـه تنها امـکان پذیر نیسـت‪ ،‬بلکه بیگمان توجـه به آنها‬
‫و داشـتن دانـش و تخصـص بیشـتر‪ ،‬در بهرهگیـری بیشـتر از قـرآن کریـم‪ -‬البته به شـرط‬
‫التـزام بـر تدقیـق در برداشـتها و درسـتی روشهـا و عدم تحمیـل دسـتاوردهای ظاهری‬
‫بشـری ‪ -‬تاثیـری غیـر قابـل انکار برفهم بهتر و راهگشـای قـرآن عظیـم دارد‪ .‬در جدول زیر‬
‫کلیـت علـم مبتنی بـر قرائت خواندنیها یـا نشانهشناسـی آنها در هسـتی و مکتوب بودن‬
‫آنهـا و جنبههـای شناختهشـدگی آنهـا و تلقـی برتـر از تعلیـم و دسـتهبندی اطلاعات و‬

‫تبدیل شـدن همه به مدارس یا مکاتب‪ ،‬اشـاره شـده اسـت که با فراسـت میتوان شـرایط‬
‫لازم و تاثیرگـذار را از آنهـا اسـتخراج کرد‪.‬‬

‫ش سوره مقطعه ش آيه حروف سال ريشه‬

‫‪ 1‬علم‬ ‫‪9‬‬ ‫‪ 55‬الرحمن ‪َ 2‬علَّ َم الْ ُق ْرآ َن‬

‫‪ 1‬قرآ‬ ‫‪9‬‬ ‫‪ 55‬الرحمن ‪َ 2‬علَّ َم الْ ُق ْرآ َن‬

‫زبان قرآن نه‬ ‫‪ 1‬کتب‬ ‫‪9‬‬ ‫ِک َتا ٌب َم ْر ُقو ٌم‬ ‫‪ 83‬المطففین ‪20‬‬
‫تنها زبان محاوره‬ ‫‪ 2‬عرف‬ ‫‪13‬‬ ‫‪ 77‬المرسلات ‪1‬‬
‫دوران نزول و‬ ‫‪ 2‬لقی‬ ‫‪13‬‬ ‫َوالْ ُم ْر َسلا ِت ُع ْر ًفا‬ ‫‪ 77‬المرسلات ‪5‬‬
‫پس از آن است؛‬ ‫‪ 3‬طلع‬ ‫‪15‬‬ ‫‪ 37‬الصافات ‪54‬‬
‫بلکه زبان علمی‬ ‫‪ 4‬درس‬ ‫‪18‬‬ ‫َفالْ ُملْ ِق َیا ِت ِذ ْک ًرا‬ ‫‪ 68‬القلم ن* ‪37‬‬
‫َقا َل َه ْل أَنْ ُت ْم ُم َّطلِ ُعو َن‬
‫أَ ْم لَ ُک ْم ِک َتا ٌب فِی ِه تَ ْد ُر ُسو َن‬

‫آموزشی و تربیتی‬ ‫بيگمـان زبـان عربي قـرآن‪ ،‬زبان محاورات عمومـي دوران نزول‪ ،‬فهم عمـوم از پدیدهها و‬

‫فصلنامه‬ ‫ادوار پسین پس‬ ‫مبتنـي بر ادراکات انسـاني بوده اسـت؛ بر همین اسـاس آیات بسـیاري را ميتـوان یافت که‬

‫شماره ‪7‬‬ ‫از نزول تا عصر‬ ‫حکایت از همین واقعیت ميکنند؛ مثلا خلقت انسـان از مني در مرسـلات ‪ 20‬و سـجده ‪8‬‬

‫پاییز‬ ‫حاضر نیز بوده و‬ ‫آمـده اسـت و منظـور‪ ،‬همان آب بيمقداري بوده که باور داشـتهاند انسـان از آن خلق شـده‬

‫‪1397‬‬ ‫اسـت‪ .‬گاه زبـان احتجـاج بـه خود گرفته و باوري سـاده از مـردم‪ ،‬ولو به خـلاف حقیقت‪ ،‬در هست‬

‫‪73‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪74‬‬

‫آیـه آمـده اسـت‪َ « .. :‬قا َل إِبْ َرا ِهی ُم َفإِ َّن اللَّهَ یَ ْأتِي بِال َّشـْم ِس ِم َن الْ َم ْشـ ِر ِق َف ْأ ِت بِ َهـا ِم َن الْ َم ْغ ِر ِب‬
‫َف ُب ِهـ َت الَّـ ِذي َک َفـ َر ‪( » ..‬بقره‪ )258‬ابراهیم (ع) در محاجه (با نمرود) گفت‪ :‬خداوند خورشـید‬
‫را از مشـرق مـيآورد؛ اگـر ميتوانـي از مغرب بیـاور‪ ،‬پس او مبهوت مانـد‪ ،‬این مطلب مبتني‬

‫بر تصور گردش خورشـید بر زمیني مسـطح و نگاهي بطلمیوسـي اسـت‪،‬؛ هر چند در جاي‬
‫دیگـر آمـده اسـت‪َ « :‬ر ُّب ال َّسـ َما َوا ِت َوالأ ْر ِض َو َما بَ ْی َن ُه َما َو َر ُّب الْ َم َشـا ِر ِق(صافات‪َ ،)5‬فلا أُ ْق ِسـ ُم‬
‫بِ َر ِّب الْ َم َشـا ِر ِق َوالْ َم َغا ِر ِب إِنَّا لَ َقا ِد ُرو َن(معارج‪َ .. ،)40‬م َشـا ِر َق الأ ْر ِض َو َم َغا ِربَ َها ‪( » ...‬اعراف‪،)137‬‬
‫در هـر سـه آیه‪ ،‬با جمع بسـته شـدن مشـرق به مشـارق‪ ،‬از واقعیتـي دیگر و بر خـلاف باور‬

‫عمومـي سـخن رفتـه اسـت؛ پـس آیـات مبـارک قـرآن نهتنها بـا محتـواي باورهاي سـاده‬

‫سـخن گفتـه و نیـز احتجاج کرده اسـت بلکه با مفاهیم انسـاني درباره خداونـد متعال‪ ،‬آیات‬

‫بسـیاري دارد که در نگاه دقیق عقلي‪ ،‬قابل تصور درباره خداوند متعال نیسـت؛ مثلا خشـم‪،‬‬

‫دسـت‪ ،‬عرش‪ ،‬کرسـي (تخت)‪ ،‬ملکیت و دهها عنوان دیگر از اوصافیسـت که تنها در انسـان‬

‫صادق اسـت و در آیات تشـبیهي قرآن‪ ،‬به خداوند متعال نسـبت داده شـده اسـت‪ ،‬که فرض‬

‫آن دربـارهء خداونـد سـبحان‪ ،‬با باورهاي تنزیهي‪ ،‬اصولا سـازگاري نـدارد‪ ،‬چرایي کاربردهاي‬

‫مذکـور‪ ،‬بـه تنگناهـاي زباني بـاز ميگردد؛ زیرا انسـان جز بـا این روش‪ ،‬امکان فهم نداشـته‬

‫و نخواهـد داشـت؛ از همیـن منظـر نهتنهـا قـرآن گام به گام نگاه انسـان خداگونگـي را نفي‬

‫کـرده اسـت؛ بلکـه با آیـات دقیق دیگـر همانند آیـه ‪ُ « 56‬هـ َو الَّـ ِذي»‪ ،‬بیاني بسـیار محکم‬

‫آیات مبارک‬ ‫در روش شـناخت درسـت را بناکرده اسـت‪ .‬نخسـتین آیه این دسـته به روش یکم بلندای‬
‫قرآن نهتنها با‬ ‫تَآآآآیییََمَـــشَّنااــهااٌباَتتبزَِ‪،‬هـُامیِمکِهْـْنحو ُتـکَکانُهٌَّهملتادبـْرِماِتیسـَغٌـتـْننا ُآتَهءیِعـاآلْْنهی‪َِّ:‬فــن ْتاَِوأدَُن ُهُّمَِرتۀَبّواِلَْنَاودالاَِّکبْرـَتِتَوب ِـَلذَغمانــاايِدَبءتیَ َذتََروَّذَْأرأُیأََِّوکَُیخکـنلُِرُْرمآِهیُإمِفَِلوَهتا‪َ،‬م َياأُشآاویَـمللُاْأعبِودلَْرَهاه ُالما ِألٌْتَضستَبْأـاَِووَفیإَِألَِلَبَّْتمی ُ‪:‬هـ»ِهاإِ«(لتُالُآَّاه ْاحَِوذللیاَلَّلشَُّهعَــن َموُِراذفِلرواـَّراَيننيِأ(َسنْ‪7‬مُقُــ)ُلؤَزاخومبوَِونل ِهسَو َنعْـملَنفِ ْیَزـ‪9‬تیْ َـ‪7‬يکک)ٌاغالْلْسوَفِعِـکلَْی َتدَّتِمرـی ِبایَُآعکَُقوبخهولَُارِنمییوْن َمَُانننه‬
‫کتـاب [ قـرآن] را بـر تـو فـرو فرسـتاد‪ .‬پـارهای از آن آیـات محکم [صریح و روشـن] اسـت‬

‫محتواي باورهاي‬ ‫آنهـا اسـاس کتابنـد و [پـارهای] دیگـر متشـابهاند [کـه تاویلپذیرنـد] ؛ اما کسـانی که در‬

‫ساده سخن گفته‬ ‫دلهایشـان انحـراف اسـت؛ برای فتنهجویـی و طلب تاویـل آن [به دلخواه خود] از متشـابه‬

‫و نیز احتجاج‬ ‫آن پیـروی میکننـد بـا آنکـه تاویلـش را جـز خـدا و ریشـهداران در دانش کسـی نمیداند‬

‫کرده است بلکه‬ ‫[آنـان کـه]‪ ،‬میگوینـد مـا بـدان ایمـان آوردیـم همه [چـه محکم و چـه متشـابه] از جانب‬

‫با مفاهیم انساني‬ ‫پـروردگار ماسـت و جز خردمندان کسـی متذکر نمیشـود‪.‬‬
‫درباره خداوند‬
‫متعال‪ ،‬آیات‬ ‫گانـه «اللَّ ُه الَّـ ِذي» و ‪ 45‬تایي‬ ‫‪46‬‬ ‫الَّ ِذي» و دسـته آیـات‬ ‫طبعـا دسـته آیـات‪ 56‬گانـه « ُه َو‬
‫بسیاري دارد که‬ ‫تایي«أَ َّن اللَّهَ »‪ ،‬حاوي معارف‬ ‫‪75‬‬ ‫‪ 250‬تایي «إِ َّن اللَّهَ» و‬ ‫آیات «إِ َّن َربَّ َک و إِ َّن َربَّ ُک ُم» و دسـته‬

‫بلنـدي اسـت کـه خداوند متعال در قـرآن‪ ،‬خود را بـه آنها معرفي کـرده و مجموعا مطال ِب‬

‫فصلنامه‬ ‫در نگاه دقیق‬ ‫بسـیار دقیـق عقلانـي و مراتـب بلنـد اندیشـه و تفکـر انسـان را با چنیـن آیاتي‪ ،‬اسـتحکام‬

‫عقلي‪ ،‬قابل تصور‬ ‫بخشـیده اسـت و نهایتا جایگزین موارد اندک شـماري شـده که مبتني بر باورهاي عامیانه‬

‫شماره ‪7‬‬ ‫و متناسـب بـا سـیاق یـا لحن محاجه بـوده و باورهاي عامیانـه را کاملا تصحیح کرده اسـت‪.‬‬

‫پاییز‬ ‫درباره خداوند‬ ‫فهـم اصـل و فـروع مبتنـي بـر باورهاي عمومـي‪ ،‬قطعا مبتنـي بر دادههـاي روایي اسـتوار و‬

‫‪1397‬‬ ‫متعال نیست‬ ‫محکـم از آمـوزگاران معیار و راسـخان در علوم قرآني اسـت‪.‬‬

‫‪75‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪76‬‬

‫از نگاهـي دیگـر‪ ،‬برادران اهل سـنت روایاتـي از جمعي از‬

‫اصحـاب دارنـد‪ ،‬با عنـوان «نـزل القرآن علي سـبعۀ احرف»‬

‫از جملـه« إ ّن القـرآن أنـزل علـی سـبعۀ أحرف‪ ،‬کلّها شـاف‬

‫کاف» بـا ادعـاي تواتـر و از ابن مسـعود از رسـول اکرم (ص)‬

‫در مجامـع روایـي خویـش آوردهانـد کـه ایشـان فرمودنـد‪:‬‬

‫«کان الکتـاب الأ ّول ینـزل مـن بـاب واحـد علـی حـرف‬

‫واحـد‪ ،‬و نـزل القـرآن من سـبعۀ أبـواب علی سـبعۀ أحرف‪:‬‬

‫زاجـر وآمـر‪ ،‬و حـلال و حـرام و محکـم و متشـابه و أمثـال‪.‬‬

‫‪ ». .‬الحدیـث ‪ .‬و قـال ابـن حجـر (فتـح البـاري ‪ )23/9‬ذکـر‬

‫القرطبـي (فـي تفسـیره ‪ ،46-42/1‬و التـذکار ص ‪)43-39‬‬

‫عـن ابـن ح ّبـان‪ :‬أنه بلغ الاختـلاف في الأحرف السـبعۀ إلی‬
‫خمسـۀ و ثلاثیـن قـولا‪ ،‬و لـم یذکـر القرطبـ ّي منها سـوی‬
‫خمسـۀ‪ ،‬و لـم أقـف علـی کلام ابـن ح ّبـان فـي هـذا‪ ،‬بعـد‬

‫تت ّبعـي مظانّه‪.‬‬
‫قلـت‪« :‬قـد حـکاه ابـن ال ّنقیب فـي مق ّدمۀ تفسـیره عنه‬

‫بواسـطۀ الشـرف المزن ّي المرسـ ّي»‪ .‬فقـال‪« :‬قال ابـن ح ّبان‪:‬‬
‫اختلـف أهـل العلم في معنی الأحرف السـبعۀ علی خمسـۀ‬

‫و ثلاثیـن قـولا»‪ .‬در پایـان چنیـن داوري کـرده اسـت‪ :‬قال‬

‫ابـن ح ّبان‪« :‬فهذه خمسـۀ و ثلاثون قولا لأهـل العلم و اللغۀ‬
‫فـي معنـی إنـزال القرآن علی سـبعۀ أحـرف‪ ،‬و هـي أقاویل‬

‫یشـبه بعضهـا بعضـا‪ ،‬و کلهـا محتملـۀ‪ ،‬و تحتمـل غیرها»‪.‬‬

‫در احتمـال ‪ 28‬آورده اسـت‪ :‬الثامـن و العشـرون‪ :‬تصریف‪ /‬و‬

‫مصـادر‪ /‬و عـروض‪ /‬و غریب‪ /‬و سـجع‪ /‬و لغـات مختلفۀ کلّها‬

‫فـي شـيء واحد‪.‬‬

‫و قال المرسـي‪« :‬هذه الوجوه أکثرهـا متداخلۀ‪ /‬و لا أدري‬

‫مسـتندها و لا ع ّمـن نقلـت‪ ،‬و لا أدري لـم خـ ّص ک ّل واحد‬
‫منهـم هـذه الأحرف السـبعۀ بما ذکـر مع أ ّن کلّهـا موجودۀ‬

‫فـي القـرآن‪ ،‬فـلا أدري معنـی التخصیـص و فیها أشـیاء لا‬

‫أفهـم معناهـا علـی الحقیقـۀ و أکثرها یعارضـه حدیث عمر‬

‫مع هشـام بـن حکیم الّذي فـي الصحیح‪ ،‬فإنّهمـا لم یختلفا‬

‫فـي تفسـیره و لا أحکامـه‪ ،‬إنمـا اختلفا فـي قـراءۀ حروفه و‬

‫قـد ظـ ّن کثیـر من العـوام أ ّن المـراد بهـا القراءات السـبع و‬
‫هـو جهـل قبیح» ‪ .‬فصلنامه‬

‫آیـت الله سـید محسـن حکیـم(‪1349-1267‬ش) یکـي شماره ‪7‬‬

‫از بزرگتریـن مراجـع چنـد دهـهء اخیـر‪ ،‬در کتـاب حقایـق پاییز‬
‫‪1397‬‬
‫الاصـول شـرح کفایـۀ الاصـول در بحث مجاز بـودن کاربرد‬
‫‪77‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬

‫لفـظ در بیـش از یـک معنـا‪ ،‬از مطلـب اسـتاد خـود‪ ،‬مرحـوم آخونـد خراسـاني(‪-1218‬‬

‫‪1290‬ش) آوردهانـد کـه‪ :‬معنـاي لفظ‪ ،‬وابسـته بـه اراده معنایي یگانه در آنسـت؛ امـا درباره‬

‫هفـت یـا هفتـاد بطـن قرآن‪ ،‬بـا آن که فهـم مـا قاصـر از ادراک ارادۀ الله در کلام الله اسـت‪،‬‬

‫اراده یـا بـه اصـل دلالـت‪ ،‬یـا بـه معانـي هنـگام بهـره یـا بـه لـوازم کاربرد(اسـتعمال) لفظ‬

‫تعلـق ميگیـرد‪ ،‬نـه بـه لفـظ و اراده معنـا در آن‪ .‬آیت الله حکیـم‪ ،‬در توضی ِح مطل ِب بسـیار‬

‫لطیـف اسـتاد آوردهانـد که‪ :‬کاربـرد الفاظ قرآن بر معانـي گوناگون عقلا مجاز اسـت و نمونه‬

‫مسـتند آن را چنیـن گـزارش کردهانـد‪ :‬برخـي از بـزرگان که در میان آنان سـید اسـماعیل‬

‫صـدر(‪1338-1258‬ش)‪ ،‬حاجـي نـوري محـد ِث صاحـب مسـتدرک(‪1281-1217‬ش) و‬

‫سـید حسـن صـدر(‪1314-1235‬ش) بودنـد‪ ،‬حکایـت کردنـد کـه روزي به خانـه ملا فتح‬
‫علـي سـلطان آبـادي(‪1279 -1203‬ش) رفتنـد‪ ،‬ایشـان آیـه « َوا ْعلَ ُمـوا أَ َّن فِی ُک ْم َر ُسـو َل اللَّهِ‬
‫افِلْـ ُک ْفيـ َکَر ِث َویالْـ ُفٍر ُسِمـ َنو ا َلقأ َْومالْـ ِعِر لَْص َع َی ِنـ ُّتا َْمن َأُولَولَِک ِئــ َّنَاکللَّ ُههَـ َ ُحم َّباَلـ َّرابِشإِـلَ ْیُد ُکو َُمن ا»لإی(َمـحاجَنـ َروا َزیَّ َتن ُ‪7‬ه)فِـرايخ ُقوُلانوبِد ُکه ْوم‬ ‫لَـ ْو یُ ِطی ُع ُکـ ْم‬
‫َو َکـ َّر َه إِلَ ْی ُکـ ُم‬
‫پـس از توضیـح مشـروح‪ ،‬تفسـیر کردنـد‪ .‬حاضـران شـگفت زده شـدند که تاکنـون متوجه‬

‫آن نبودیـم‪ .‬دومیـن روز رفتنـد و مـلا فتح علـي‪ ،‬همان آیـه را به گونهای دیگر تفسـیر کرد‪.‬‬

‫سـومین روز معنـاي تـازه دیگـري از آیـه را بیـان کرد‪ .‬و تا سـي روز‪ ،‬چنین بود و سـي معنا‬

‫بـراي آیـه ارائـه شـد و هـر روز بـر شـگفتي حاضـران افـزود وی اهل کرامـت بـود‪ .‬آیت الله‬

‫حکیم و نامبرده شـدگان در حکایت‪ ،‬همه از بزرگان اسـلام و تشـیع و داراي ذوق گوناگون‬

‫و تالیفـات بسـیار بودهانـد‪ .‬رفتـن هـر روزه به منزل مـلا فتحعلي‪ ،‬مؤید مقبولیت سـي معنا‬

‫و تفسـیري اسـت که از ایشـان شـنیده و اصل ماجرا را با همان مقبولیت و اظهار شـگفتي‪،‬‬ ‫درباره هفت یا‬
‫بـراي دیگـران نقـل کردهانـد‪ .‬آیه مذکور پـس از آیه «یَا أَیُّ َهـا الَّ ِذی َن آ َم ُنـوا إِ ْن َجا َء ُک ْم َفا ِسـ ٌق‬ ‫هفتاد بطن قرآن‪،‬‬
‫بِ َن َبـإٍ َف َت َب َّی ُنوا‪(»..‬حجـرات‪ )6‬قـرار گرفته کـه یکي از مباحث دقیق در علم اصـول‪ ،‬فقه و درایه‬ ‫با آن که فهم ما‬
‫در بهـره گیـري از روایـات اسـت‪ .‬عالمـان مذکـور‪ ،‬حتما در این باره بوده و شـگفتي‪ ،‬ایشـان‬ ‫قاصر از ادراک‬
‫ارادۀ الله در کلام‬
‫و عالـم بزرگـي چـون آیـت الله حکیم (ره)‪ ،‬موضوع سـادهاي نبوده و نیسـت؛ زیـرا آن بزرگ‬ ‫الله است‪ ،‬اراده یا‬
‫به اصل دلالت‪ ،‬یا‬
‫مـلا فتحعلـي‪ ،‬بـه قول سـعدي «سـر از کـوي صورت بـه معني کشـید» و از گـذرگاه قرآن‪،‬‬ ‫به معاني هنگام‬
‫بهره یا به لوازم‬
‫پنـد شـیرین حـب و زینت قلـب از یک سـو و کراهت کفر‪ ،‬فسـوق و عصیان از سـوي دیگر‬ ‫کاربرد(استعمال)‬

‫براي رشـد مسـتمع داده است‪.‬‬ ‫لفظ تعلق‬
‫ميگیرد‪ ،‬نه به‬
‫در برخـي از تفاسـیر عبـارت «القـرآن یفسـره الزمـان» را بـه عبـد الله بن عباس‪ ،‬نسـبت‬ ‫لفظ و اراده معنا‬

‫دادهانـد؛ هـر چنـد سـند آن یافت نشـد؛ امـا مطلبي قابـل فهم و تجربـه اسـت و از روایات‬ ‫در آن‬

‫گوناگـون نیـز قابل اسـتنباط اسـت؛ مثـلا از روایات تقریبا متواتـر فهم آخر الزماني از سـوره‬

‫اخـلاص یـا برخـي از دیگـر سـورهها و آیات یـا روایاتي کـه آموزگان قـرآن را‪ ،‬دانـاي دانش‬

‫حـوادث ادوار پسـین بـا قـرآن‪ ،‬اعلام کرده اسـت؛ مثـلا روایات َجـ ْري از قبیـل «یجري کما‬ ‫فصلنامه‬
‫یجـري اللیـل و النهـار و کمـا تجري الشـمس و القمر» ‪ ،‬قـرآن همچون شـب و روز‪ ،‬همانند‬
‫شماره ‪7‬‬
‫خورشـید و مـاه‪ ،‬روان اسـت‪ ،‬کـه جـاري و روان بـودن آن‪ ،‬یعنـي در زمان‪ ،‬کهنگـي ندارد و‬ ‫پاییز‬
‫‪1397‬‬
‫بـا گـذر زمـان فهمیده ميشـود‪ .‬ایـن گونه روایـات همچون روایـات «لم یجعله لزمـان دون‬
‫‪78‬‬
‫زمـان و لنـاس دون نـاس‪ ،‬فهـو فـي کل زمـان جدید و عند کل قـوم غض الي یـوم القیامۀ»‬

‫یـا در روایاتـي دیگـر آمـده اسـت «لـه غضاضـه» ‪ ،‬خداونـد قـرآن را بـراي دوره و مردمانـي‬

‫خـاص قـرار نـداده‪ ،‬قـرآن در هر زمان نـو و براي هـر تیره انسـاني تازگـي دارد‪ .‬تازگي قرآن‬

‫در هـر زمـان‪ ،‬چیـزي جز فهم متناسـب بـا زمانه‪ ،‬یا فهم بیشـتر در گذر زمانه نیسـت؛ مثلا‬

‫تصویرپردازيهـا یـا ماتریـس تصاویـر قرآني‪ ،‬پس از فهـم و درک تصاوی ِر تـو در تو و اهمیت‬

‫تصویرپـردازي در هنرهـاي تجسـمي و بهطـور خـاص‪ ،‬هنـر هفتـم یـا سـینما که اصـولا از‬

‫مفاهیـم و مباحـث نـو پدیـد جوامـع هنري اسـت‪ ،‬حتما ادراکـي نو از قـرآن را پدیـد آورده‬

‫اسـت کـه بـا مباحث بلاغـي و بیاني کهن و سـنتي‪ ،‬قابـل ادراک نبوده و نیسـت؛ همچنین‬

‫برخـي از اشـارات تـو در تـوي برخـي از آیـات‪ .‬با همین مفاهیـم نو و حتي مباحث باسـتان‬

‫شناسـي نویـن‪ ،‬شـناخته ميشـود‪ ،‬بـراي نمونـه اگر به آیات سـوره مرسـلات توجه شـود و‬

‫از روایات‬ ‫تصـور درسـتي از تصویرهـاي بسـیار زیبـاي آن در ذهـن خواننـده پدیـد آید و بـا آگاهي از‬
‫گوناگون نیز قابل‬
‫استنباط است؛‬ ‫اوضـاع جهانـي همـراه شـود‪ ،‬برداشـت از آیه به گونـهای دیگر خواهد شـد؛ مثلا دربـاره آیه‬
‫«انْ َطلِ ُقـوا إِلَـی ِظـ ٍّل ِذي ثَلا ِث ُشـ َع ٍب ‪ -‬لا َظلِی ٍل َولا یُ ْغ ِني ِم َن اللَّ َه ِب» (مرسـلات‪30‬و‪ )31‬که‬
‫در ترجمه آن آمده اسـت؛ بروید به سـوی [آن] دود سـه شـاخه ‪ -‬نه سـایهدار اسـت و نه از‬

‫مثلا از روایات‬ ‫شـعله [آتـش] حفاظـت میکند‪ .‬همین معاني سـاده اگـر با این آگاهي ضمیمه شـود که در‬

‫تقریبا متواتر فهم‬ ‫تندیـس برخـي بتـا ِن هندي‪ ،‬نیزه سـه شـاخي وجـود دارد و به آن « ُشـول» گفته ميشـود‬

‫آخر الزماني از‬ ‫کـه ابوریحـان بیرونـي نیـز‪ ،‬از آن یـاد کـرده و بداند کـه بنیادگرایـان افراطي در سـالهاي‬

‫سوره اخلاص یا‬ ‫اخیـر‪ ،‬جنبـش «تـري شـول» علیـه مسـلمانان بـه راه انداختـه و با چنیـن ابزاري بـه قص ِد‬

‫برخي از دیگر‬ ‫قربـت‪ ،‬بـه مسـلمانان حمله ميکننـد‪ .‬قطعا با آشـنایي بـا آموزههاي هندوئیسـم‪ ،‬بيتفاوت‬
‫سورهها و آیات‬ ‫از کنـا ِر ایـن آیـه نخواهـد گذشـت و اشـارات آیه را بـا جامعیتي بیشـتر درک خواهـد کرد؛‬
‫یا روایاتي که‬ ‫همچنـان کـه دربـاره آیـه « َک َأنَّـ ُه ِج َمالَـ ٌۀ ُص ْفـ ٌر » (مرسـلات‪« )33‬همانند شـتري زرد رنگ‬
‫آموزگان قرآن‬ ‫اسـت»‪ ،‬سـخني بـا تصاویـري چنـد وجهـي از آن خواهـد فهمیـد‪ ،‬کـه گویي پیـش از این‪،‬‬
‫هرگـز مـورد توجه قرار نگرفته اسـت‪ ،‬از یک سـو به زرتشـت به معنـاي دارنده شـتر زرد یا‬
‫فصلنامه‬ ‫را‪ ،‬داناي دانش‬
‫راننده شـتر ‪ ،‬اشـاره دارد و از سـوي دیگر‪ ،‬به شـتر نمادین نفس انسـاني و یکي از نمادهاي‬
‫حوادث ادوار‬
‫شماره ‪7‬‬ ‫هفتگانـه شـتر در قرآن اشـاره شـده اسـت؛ همچنیـن در معنـاي دوم نیز زردي آتشـین به‬

‫پاییز‬ ‫پسین با قرآن‪،‬‬ ‫نفـس آتش وشـي نسـبت داده شـده اسـت که یکي از برجسـته تریـن آموزههاي زرتشـت‪،‬‬

‫‪1397‬‬ ‫اعلام کرده است‬ ‫لـگام نهـادن بـر نفـس و طـرد «دیوههـا» اسـت و در میـان اعـراب کـه بـا شـتر‪ ،‬زندگانـي‬

‫‪79‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪80‬‬

‫ميگذراندهانـد‪ ،‬زردي شـتر‪ ،‬شـاخصه بـارزي از پیدایـي او در گله شـتران بوده اسـت و براي‬
‫نمـاد شناسـان متاخر همیـن تصویرپـردازي در هفتگانههایي کـه پس از ایـن خواهد آمد‪،‬‬
‫قابلیـت فهـم دیگـري دارد و جهانـي از زیبایي و اعجاز قـرآن را رخ نمایي کـرده و آنانند که‬

‫از ایـن رخ نمایيهـاي نوظهـور‪ ،‬انشـاء الله رونمایـي خواهند کرد‪.‬‬

‫ش سوره مقطعه ش آيا ِت مستند مراتب دوازده گانه درون حروف سال ع ‪1‬‬

‫‪ 1‬نفس‬ ‫‪12‬‬ ‫َونَ ْف ٍس َو َما َس َّوا َها‬ ‫‪ 91‬الشمس ‪7‬‬
‫‪ 1‬یمین‬ ‫‪12‬‬ ‫‪ 56‬الواقعه ‪38‬‬
‫‪ 2‬امر‬ ‫‪13‬‬ ‫لأ ْص َحا ِبالْ َی ِمی ِن‬ ‫‪ 79‬النازعات ‪5‬‬
‫‪ 2‬قلب‬ ‫‪14‬‬ ‫َفالْ ُم َدبِّ َرا ِتأَ ْم ًرا‬ ‫‪ 79‬النازعات ‪8‬‬
‫‪ 2‬صدر‬ ‫‪14‬‬ ‫ُق ُلو ٌب یَ ْو َم ِئ ٍذ َوا ِج َف ٌۀ‬ ‫‪ 100‬العادیات ‪10‬‬
‫‪ 2‬سرر‬ ‫‪14‬‬ ‫‪ 86‬الطارق ‪9‬‬
‫‪ 4‬خفي‬ ‫‪17‬‬ ‫َو ُح ِّص َل َما فِي ال ُّص ُدو ِر‬ ‫‪ 19‬مریم کهیعص ‪3‬‬
‫‪ 4‬فؤاد‬ ‫‪18‬‬ ‫‪ 104‬الهمزه ‪7‬‬
‫یَ ْو َم تُ ْبلَی ال َّس َرائِ ُر‬
‫إِ ْذ نَا َدی َربَّ ُه نِ َدا ًء َخ ِف ًّیا‬
‫الَّ ِتي تَ َّطلِ ُع َعلَی الأ ْف ِئ َد ِۀ‬

‫‪ 5 20‬لب‬ ‫ُه ًدی َو ِذ ْک َری لأولِي الألْ َبا ِب‬ ‫حم ‪54‬‬ ‫‪ 40‬غافر‬
‫‪َ 7 24‬ش ْأن‬ ‫لِ ُک ِّل ا ْم ِر ٍئ ِم ْن ُه ْم یَ ْو َم ِئ ٍذ َش ْأ ٌن یُ ْغ ِنی ِه‬ ‫‪37‬‬ ‫‪ 80‬عبس‬

‫‪ 8 30‬اخفي‬ ‫َوإِ ْن تَ ْج َه ْر بِالْ َق ْو ِل َفإِنَّ ُه یَ ْعلَ ُم ال ِّس َّر َوأَ ْخ َفی‬ ‫‪ 20‬طه طه ‪7‬‬

‫‪ 15‬الحجر الر * ‪َ 29‬فإِ َذا َس َّویْ ُت ُه َونَ َف ْخ ُت فِی ِه ِم ْن ُرو ِحي َف َق ُعوا لَ ُه َسا ِج ِدی َن ‪ 10 36‬روح‬

‫عـلاوه بـر ایـن‪ ،‬توجه به چند اشـکوبهء بـود ِن درو ِن انسـان و مراتـب ومراحـل ورز آمد ِن‬

‫آن‪ ،‬کـه قـرآن بـا تعابیـر فوقالعاده دقیقـي از آنها حکایت کرده اسـت‪ ،‬از یک سـو واقعیت‬

‫با دق ِت در تعابی ِر‬ ‫یعنـي مابـازا ِء درونـي هر مرتبه و از سـوي دیگر حقیقـت معرفت ِي هر مرحله بـا توجه به هر‬
‫دوازدهگانه به‬ ‫شـخص‪ ،‬تفاوت چشـمگیر داشـته اسـت و معاني در مصادی ِق ادوار بیروني و دروني‪ ،‬حرکت‬
‫ترتیب‪ :‬نفس‪،‬‬ ‫یـا جهشـي متعالـي ميگیرنـد‪ ،‬این مطلـب تنها بـا دقـ ِت در تعابیـ ِر دوازدهگانه بـه ترتیب‪:‬‬
‫یمین‪ ،‬امر‪،‬‬ ‫نفـس‪ ،‬یمیـن‪ ،‬امـر‪ ،‬قلـب‪ ،‬صدر‪ِ ،‬سـر‪َ ،‬خ ِفـي‪ ،‬فـؤاد‪ ،‬لُـب‪ ،‬شـان‪،‬اخفي‪ ،‬روح و اوصـا ِف کمتر‬
‫قلب‪ ،‬صدر‪ِ ،‬سر‪،‬‬
‫َخ ِفي‪ ،‬فؤاد‪ ،‬لُب‪،‬‬ ‫مشـترک و بسـیار بیشـتر منفـرد هـر کـدام‪ ،‬که بـا دقتي شـگفت انگیـز در قـرآن آمدهاند‪،‬‬
‫شان‪،‬اخفي‪ ،‬روح‬
‫و اوصا ِف کمتر‬ ‫خودنمایـي ميکننـد و احتمـالا یکـي از مهمتریـن دلایـل پیدایي وجـوه معانـي و معرفتي‬

‫مشترک و بسیار‬ ‫آیـات و جمـلا ِت قرآنـي خواهنـد بود‪ .‬مراح ِل مسـتند بـه آیا ِت قـرآن‪ ،‬به صـور ِت احتمال با‬
‫بهرهگیـري از رو ِش یکـم (بلنـدای) در جـدو ِل بـالا قابل ملاحظه اسـت‪.‬‬

‫آمـوزگاران معیـاري‪ ،‬کـه مطالب روایـي مذکور درباره جریـان و تحولات مناسـ ِب با زمانه‬

‫فصلنامه‬ ‫قـرآن را فرمودهانـد‪ ،‬بـه خوبـي از چهـرهء دیگر قـرآن در مقابله بـا بیماردلان آگاهي داشـته‬

‫بیشتر منفرد هر‬ ‫و در نهـج البلاغـه در برخـورد بـا خوارج توصیـه فرمودهاند کـه «لَا تُ َخا ِص ْم ُهـ ْم بِالْ ُقـ ْرآ ِن َفإِ َّن‬

‫شماره ‪7‬‬ ‫کدام‪ ،‬که با دقتي‬ ‫الْ ُقـ ْرآ َن َح َّمـا ٌل ُذو ُو ُجـو ٍه تَ ُقـو ُل َو یَ ُقولُـو َن َو لَ ِکـ ْن َخا ِص ْم ُهـ ْم بِال ُّسـ َّن ِۀ َفإِنَّ ُه ْم لَ ْن یَ ِجـ ُدوا َع ْن َها‬
‫َم ِحیصـاً» چـون او را بـراي گفتگـوي با خـوارج فرسـتاد‪ ،‬به قرآن بـر آنان حجت میـاور‪ ،‬که‬
‫پاییز‬ ‫شگفت انگیز در‬ ‫قـرآن تـاب معنيهـاي گوناگـون دارد‪ .‬تو چیـزي ‪ -‬از آیـهاي ‪ -‬ميگویي و خصـم تو چیزي‬
‫قرآن آمدهاند‬
‫‪1397‬‬

‫‪81‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬

‫‪ -‬از آیـهء دیگـر ‪ -‬لیکـن به سـنت بـا آنان گفتگو کن‪ ،‬که ایشـان را راهي نبـ َود جز پذیرفتن‬
‫آن ؛ بنابرایـن نبایـد فرمایش بجا و درسـ ِت مذکور را همگاني تلقي کـرد و در فهم مؤمنانه و‬

‫مذاکـرات عالمانـه‪ ،‬بـه دلیل ذو وجوه بودن قرآن‪ ،‬از اسـتدلال به آیـات پرهیز کرد؛ بلکه باید‬

‫اطلاق «ذو وجوه» بودن آن را شـناخت و از آن در شـناخت و شناسـاندن قرآن بهره گرفت‬

‫کـه عالمـان راسـخ‪ ،‬آن را همچـون شـناخت آیـت الله حکیم با واسـطه و عالمان بـزرگ نام‬

‫برده شـده نجف‪ ،‬از ملا فتحعلي سـلطان آبادي‪ ،‬ارج گذاشـتهاند؛ زیرا اینان و امثا ِل ایشـان‪،‬‬

‫آمـوزگاران پیرو آموزگاران معیار هسـتند‪.‬‬

‫آمـوزگاران معیـار‪ ،‬روي دیگـري از قـرآن را بـراي یـاران خـاص خویـش‪ ،‬از جملـه یاران‬

‫برگزیـده امـام علـي (ع) هماننـد؛ میثـم تمار‪ ،‬عمـرو بن ال ُحمـق‪ ،‬محمد بن ابي بکـر‪ ،‬اویس‬

‫قرنـي نیـز رخ نمودهانـد‪ .‬دربـارهء میثم تمـار آوردهانـد که‪ ،‬امـام گاهی از علم خـود بر میثم‬

‫بـه انـدازهء قابلیتـي کـه داشـت‪ ،‬بهـره میرسـاند‪ .‬میثـم تمـار بـه ابـن عبـاس‪ ،‬که خـود از‬

‫شـاگردان تفسـیر قـرآن امـام (ع) بـود و از عالمان امت به شـمار ميآمد‪ ،‬به قـول محمد بن‬

‫حنفیـه (پسـر امـام علي (ع)) گفت‪ :‬ابن عباس هر چه خواهي از تفسـیر قـرآن از من بپرس؛‬

‫زیـرا تنزیـل قـرآن را از امیرالمؤمنین آموخته و تاویل قرآن را نیز از ایشـان فـرا گرفتهام‪ .‬ابن‬

‫عبـاس از کنیـزک خواسـت که قلـم و کاغذ آورد‪ .‬کنیـزک آورد و ابن عباس آغـاز به نگارش‬

‫کـرد‪ .‬میثـم از ابـن عباس پرسـید؟ چگونـه خواهي بود آنـگاه که ببیني‪ ،‬نهمیـن از نه نفري‬

‫خواهـم بـود کـه بر چوبـه کوتاهتـر و نزدیک زمیـن‪ ،‬مصلوب شـدهام؟ ابن عباس پاسـخ داد‪:‬‬

‫مگـر کاهنـي کـه کهانـت کني‪ ،‬نوشـته را پاره کـرد‪ .‬میثم گفت‪ :‬صبـر کن؛ آن چـه را از من‬

‫شـنیدی نـگاهدار؛ اگـر دیـدي راسـت گفتـهام‪ ،‬نگاهـشدار و اگر خـلاف آن دیـدي‪ ،‬پارهاش‬

‫کـن‪ .‬ابـن عبـاس گفت‪ :‬همان شـد که گفتـه بود ‪.‬‬

‫روایـت شـده کـه میثم بر صلیـب فریاد ميکـرد‪ :‬اي مردم هـر که مي خواهـد گفتارهاي‬

‫پنهـان از علـي بـن ابيطالـب (ع) را بشـنود به سـوي من بشـتابد‪ .‬مـردم دور او گـرد آمدند‬

‫و از او شـگفتها شـنیدند‪ .‬میثـم تمـار از زاهدانـی بـود کـه پوسـتي خشـکیده از عبـادت و‬ ‫آموزگاران معیار‪،‬‬
‫روي دیگري از‬
‫زهـد داشـت‪ .‬ابراهیـم ثقفـي در کتاب غـارات‪ ،‬از او چنین یاد کرده اسـت‪ :‬علـي (ع) میثم را‬ ‫قرآن را براي‬
‫یاران خاص‬
‫دانـش بسـیار و اسـرار پنهـان آموختـه بـود‪ .‬میثم از آنهـا مي گفت تـا آنکه اهـل کوفه در‬ ‫خویش‪ ،‬از جمله‬
‫یاران برگزیده‬
‫گفتههـاي او شـک کردنـد و امـام علـي (ع) را دروغ زن«المخرقـه»‪ ،‬دو پهلـو گو«الایهام» و‬ ‫امام علي (ع)‬
‫همانند؛ میثم‬
‫رونمـا «التدلیـس» ميگفتنـد‪ ،‬تا روزي که مردماني بسـیار گـرد آمده بودنـد و در بین آنان‬ ‫تمار‪ ،‬عمرو بن‬
‫ال ُحمق‪ ،‬محمد‬
‫مخلـص و شـاکی نیـز بود؛ امـام علي (ع) گفـت‪ :‬اي میثم پـس از من تـو را خواهند گرفت؛‬ ‫بن ابي بکر‪،‬‬
‫اویس قرني نیز‬
‫بیني و دهانت خونآلود شـده؛ محاسـنت خون رنگ خواهد شـد؛ روز سـوم دشـنهاي بر تو‬ ‫رخ نمودهاند‬

‫خواهنـد کوفـت و از زندگـي بدرود خواهـي گفت؛ در انتظـار آن باش ‪.‬‬

‫شـاید کلیديتریـن نـگاه در شـناخت قـرآن‪ ،‬کـه از آمـوزگاران معیـار رسـیده و وجـو ِه‬

‫دیگـري از قـرآن را آشـکار ميکنـد‪ ،‬مبتنـي بر شـناخ ِت مفهوم آیـه در قرآن و نگـرش آیهء‬ ‫فصلنامه‬
‫بـه دنیا و شـناخت آنسـت؛ امـام علـي (ع) فرمودهاند « َما أَ ِصـ ُف ِمـ ْن َدا ٍر أَ َّولُ َها َع َنـا ٌء َو آ ِخ ُر َها‬
‫بَفِ َّیص َهَراتْ ُُفه ِت َو َنَم َوْن َمأَبْ ِنَصا ْـف َتَر َقإِلَـ ْیَر َهفِایأَ َهْعا َم َْتح ُهِز»َ‪،‬ن‬ ‫أَابْ ْسَصـ ََرت ْبغِ ََنهـای‬ ‫َم ِن‬ ‫َح َرا ِم َها ِع َقا ٌب‬ ‫َف َنـا ٌء فِـي َح َلالِ َها ِح َسـا ٌب َو فِـي‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫َم ْن‬ ‫َع ْن َهـا َواتَ ْت ُه َو‬ ‫َو َمـ ْن َسـا َعا َها َفاتَ ْتـ ُه َو َمـ ْن َق َع َد‬ ‫پاییز‬
‫‪1397‬‬
‫چگونـه خانـه دنیـا را توصیـف کنـم کـه ابتـداي آن سـختي و مشـ ّقت‪ ،‬و پایـان آن نابودي‬
‫‪82‬‬

‫اسـت در حـلال دنیـا حسـاب‪ ،‬و در حـرام آن عذاب اسـت‪ .‬کسـي کـه ثروتمند شـود فریب‬

‫ميخـورد و آن کـس کـه نیازمند باشـد‪ ،‬اندوهنـاک اسـت و تلاشکنندهء دنیا به آن نرسـد‬

‫و بـه رهاکننـده آن روي آورد‪ .‬کسـي که با چشـم بصیرت بـه آن بنگرد‪ ،‬او را آگاهي بخشـد‬

‫و آن کـس کـه چشـم بـه دنیا دوزد‪ ،‬کور دلش ميکند‪ .‬سـید رضـي (ره) در ذیـل آن افزوده‬

‫اگر دستیابي به‬ ‫اسـت‪ :‬اگـر صاحـب اندیشـهاي‪ ،‬درسـت در کلام امـام کـه فرمـود‪« :‬مـن أبصر بهـا بصرته»‬
‫چنین نگرشي‪،‬‬ ‫اندیشـه کنـد در آن معنـاي شـگرف و بینشـي ژرف مينگـرد‪ ،‬که هرگـز به پایـان آن نتوان‬
‫رسـید و ژرفـاي کلام امـام را نخواهد دید؛ اگر جملهء «و مـن أبصر الیها أعمته» را هماهنگ‬
‫به هر دلیل آسان‬
‫بـا جملـهء قبـل‪ ،‬بـه خوبي ارزیابـي کنـد‪ ،‬خواهد دید کـه تفاوت ایـن دو کلام تا کجاسـت‪.‬‬
‫نبوده و تاثیر‬
‫تفاوتـي روشـن و شـگفتيآور و آشـکار‪ ،‬درود خدا و سـلام او بـر امام علي علیه ال ّسـلام باد ؛‬
‫عیني نگرش آیه‬ ‫َفَم َِلهاـئِه ََمکم ِۀَعچْانلن َهلَّیهِــا َو َون َم َددْاهرُرِببـ ُِغاطًنرـهَو ْحدینلِِیيَامافلْنلَّرهِتَمـَوو َزد َمَّوه ْتَدا َجِمس ُْنرـ َهأَاْوتلِ َوَی«ا‪َ.‬د‪ِ.‬ءا ُإارِل َّلََّمنهِ ْاولا ِع ُّْکدنََْتظ َی ٍَاۀسلِـَُداَبم ُرو ِان ِصفاِتَّـی َعَْهداَ ٍظاقلبِلَِّرَهَمْاح ََْمنم َْۀسَصـَو َدِجََقربَُِهد ُـحأَاوِاح َو َّبفِاَدی ِاء َُهرااللََّعاهلِْافََِوجَی َّنٍُمۀ َۀلَِص‪َ.‬ل‪.‬مَّ ْ»ین‬
‫بر فهم قرآن‪،‬‬
‫در خواننده‬

‫حاصل نیامده‬ ‫دنیا خانهء راسـتي اسـت براي کسـي که آن را راسـتگو انگاشـت و خانهء تندرستي است آن‬

‫باشد‪ ،‬مراجعه‬ ‫را‪ ،‬که شـناختش و باور داشـت و خانهء بي نیازیسـت براي کسـي که از آن توشـه اندوخت‬

‫به کتابهاي‬ ‫و خانـهء پنـد اسـت‪ ،‬بـراي آنکـه از آن پنـد آموخـت‪ .‬مسـجد محبـان خداسـت و نمـازگاه‬
‫وجوه قرآن و‬ ‫فرشـتگان او و فـرود آمـد نـگاه وحـي خـدا و تجارتجاي دوسـتان او‪ .‬در آن آمـرزش خدا را‬
‫تأویلات از عالمان‬
‫برجسته‪ ،‬ظاهر‬ ‫به دسـت آوردند و در آنجا بهشـت را سـود بردند‪. ...‬‬
‫اگـر دسـتیابي بـه چنین نگرشـي‪ ،‬بـه هر دلیل آسـان نبـوده و تاثیر عیني نگـرش آیه بر‬
‫فصلنامه‬ ‫قرآن را فداي‬ ‫فهـم قـرآن‪ ،‬در خواننـده حاصل نیامده باشـد‪ ،‬مراجعه بـه کتابهاي وجوه قـرآن و تأویلات‬

‫تاویلات خود‬ ‫از عالمـان برجسـته‪ ،‬ظاهر قـرآن را فداي تاویلات خود نکرده باشـند‪ ،‬مي تـوان بهره گرفت‪،‬‬

‫شماره ‪7‬‬ ‫نکرده باشند‪ ،‬مي‬ ‫از آن جملـه اسـت‪ ،‬کتا ِب«وجـوه قرآن» (از ابـو الفضل ُح َبیش بن ابراهیم تفلیسـي متوفاي‬

‫پاییز‬ ‫‪ 629‬ق) کـه بـراي هر کلمـه و تعبیر قرآن‪ ،‬وجوهي را همانند « تقوي» آورده اسـت‪ « :‬بدان‬

‫‪1397‬‬ ‫توان بهره گرفت‬ ‫کـه تقـوي در قـرآن بـر پنـج وجه اسـت‪ -1 :‬ترسـیدن ‪ -2‬پرسـتیدن ‪ -3‬بي فرمانـي کردن‬

‫‪83‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬

‫‪ -4‬توحیـد ‪ -5‬اخلاص» ‪.‬‬ ‫فصلنامه‬
‫بـرادران اهـل سـنت نیـز از ابـو درداء‪ ،‬یکي از صحابه رسـول اکـرم ص و از مبلغان اعزامي‬
‫بـراي آمـوزش قرآن در شـام‪ ،‬نقل کردهاند کـه‪ ،‬أن أبا الدرداء کان یقـول‪« :‬إنک لن تفقه کل‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫الفقـه حتـی تری للقـرآن وجوها» ‪ .‬ادراکي به تمام نخواهي داشـت‪ ،‬مگر آنکـه وجوهي براي‬ ‫پاییز‬
‫قـرآن بینـي؛ یعنـي ادراک معانـي گوناگون آن‪ .‬در روایتـي دیگر از امام علي (ع) آمده اسـت‪:‬‬ ‫‪1397‬‬
‫« [ ُقـو ُت الْ ُق ُلـو ِب] َقـا َل َعلِ ٌّي ع لَ ْو ِشـ ْئ ُت لَأَ ْو َق ْر ُت َسـ ْب ِعی َن بَ ِعیراً فِي تَ ْف ِسـی ِر َفاتِ َحـ ِۀ الْ ِک َتاب» ‪،‬‬
‫اگر بخواهم از تفسـیر فاتحه الکتاب‪ ،‬هفتاد بار اسـتر سـازم‪ .‬افزون بر روای ِت قبلي‪ ،‬در کتاب‬ ‫‪84‬‬
‫«الصحیـح مـن سـیرۀ النبـي الاعظـم»‪ ،‬نظـر کسـاني را رد کرده اسـت که شـیعیان را تنها‬
‫قائـلا ِن بـه وجوه و بطون داشـتن قـرآن خواندهاند و نادانسـته‪ ،‬عقیدهء همگاني را به ایشـان‬
‫نسـبت دادهانـد و حـال آن‪ ،‬اصـل عقیـده کـه قرآن ظهـر و بطن به معنـاي پرده بـرداري از‬
‫معانـي کـه لفظ آن را رسـانده و گوینده آن را منظور داشـته و راسـخان در علـم آن را تایید‬
‫کننـد یـا دانـش بشـري به جایي رسـد که آنهـا را دریابـد‪ ،‬اصالتا اشـکال نـدارد و روایات و‬
‫دعـاي زیـر نیـز مسـتندات آنسـت کـه ذو وجوه بـودن قـرآن خوانده شـده و منابـع آن را با‬

‫دقـت از هـر دو فرقـه نقل کرده کـه در زیـر آمدهاند ‪:‬‬
‫‪ .1‬روایـات گوناگـون از امامـان ع‪« :‬إن للقرآن ظهرا و بطنـا‪ ،‬أو أکثر‪ ،‬و قد روي هذا المعنی‬

‫من طرق غیر الشـیعۀ أیضا»‪.‬‬
‫‪ .2‬در خطبـهء منسـوب بـه پیامبـر ص آمـده اسـت‪« :‬لـه ظهر و بطـن‪ ،‬فظاهـره حکم‪ ،‬و‬

‫باطنـه علـم‪ ،‬لا تحصـی عجائبه‪ ،‬و لا یشـبع منـه علماؤه»‪.‬‬

‫‪ .3‬پیامبـر ص فرمـوده انـد‪« :‬مـا فـي کتـاب ال ّله آیـۀ إلا و لهـا ظهـر و بطـن‪ ،‬و لـکل حد‬

‫مطلع » ‪.‬‬

‫‪ .4‬قـال ابـن المبارک‪« :‬سـمعت غیر واحد في هـذا الحدیث‪ :‬ما في کتـاب ال ّله آیۀ إلا و لها‬

‫ظهـر و بطـن‪ ،‬یقول‪ :‬لها تفسـیر ظاهر‪ ،‬و تفسـیر خفـي‪ ،‬و لکل حد مطلع‪ ،‬یقـول‪ :‬یطلع علیه‬

‫قـوم فیسـتعملونه علی تلـک المعاني‪ ،‬ثم یذهـب ذلک القـرن‪ ،‬فیجيء قرن آخـر‪ ،‬فیطلعون‬

‫منهـا علـی معنـی آخـر‪ ،‬فیذهـب علیه مـا کان علیه مـن کان قبلهم؛ فـلا یـزال الناس علی‬

‫ذلـک إلی یـوم القیامۀ»‪.‬‬

‫‪ .5‬و عـن إبـن عبـاس قـال‪« :‬إن القرآن ذو شـجون‪ ،‬و فنون‪ ،‬و بطون‪ ،‬و محکم‪ ،‬و متشـابه‪،‬‬

‫و ظهـر و بطـن‪ ،‬فظهره التلاوۀ‪ ،‬و بطنـه التأویل»‪.‬‬

‫‪ .6‬و عـن الحسـن البصـري‪« :‬ما أنـزل ال ّله عز و جل آیۀ ا ّلا و لها ظهـر و بطن‪ ،‬و لکل حرف‬

‫حـد‪ ،‬و کل حد مطلع»‪.‬‬

‫‪ .7‬و عـن إبـن مسـعود‪« :‬إن القـرآن نـزل علـی سـبعۀ أحـرف ما منهـا حرف و لـه ظهر و‬

‫بطـن و إن علـي بـن أبي طالـب عنده منـه الظاهـر و الباطن»‪.‬‬

‫‪ .8‬و أوضـح مـن ذلـک فـي الدلالۀ علی ما ذکرنـاه‪ ،‬ما نقل عـن أبي الـدرداء‪« :‬لا تفقه کل‬

‫الفقه حتـی تری للقرآن وجوهـا کثیرۀ» ‪.‬‬

‫‪ .9‬و قـال علـي علیه السـلام لابن عباس‪ ،‬حینما أرسـله ل ِحجـا ِج الخـوارج‪« :‬القرآن حمال‬

‫ذو وجوه»‪.‬‬

‫چنان کن که‬ ‫‪ .10‬و راجـع مـا یـروی عـن الإمـام ابي جعفر علیه السـلام حـول أن للقرآن ظهـرا و بطنا‬
‫قرآن در تاریکي‬ ‫فـي المصادر المعـ ّدۀ لذلک‪.‬‬
‫شبها مونس ما‬
‫‪ .11‬بل قال بعضهم‪ :‬إن الاخبار تدل علی أن «للقرآن بطونا سبعۀ أو سبعین» ‪.‬‬
‫‪ .12‬کفایـۀ الأصـول آخـر مبحـث اسـتعمال اللفظ فـي أکثر من معنی و وسـائل الشـیعۀ‬

‫باشد‪ ،‬و ما را از‬ ‫للکاظمي ص ‪.13‬‬

‫تحریکات شیطان‬ ‫‪ .13‬و قد ألفوا کتبا فیما تضمنه القرآن من علم الباطن‪.‬‬

‫و اندیشههاي‬ ‫‪ .14‬دربـاره تاثیـر پرهیـزکاري در فهم قـرآن‪ ،‬در دعاي ‪« 42‬ختم قرآن» از امام سـجاد ع‬

‫وسوسه آلود‬ ‫ِم ْن نَ َز َغا ِت‬ ‫َخسـَط َجراادِیت اهلْ َآومَسدـاه ِواسِـس َحت‪:‬ا ِر«سَوـااً ْ‪،‬ج ََعوـلِأَِلْق اَلدْا ُق ِم ْرَنآا َنَع لَ ْ َننانَفِْقلِ َيها ُظإِلَلَـی ِمالْال َملَّ ََیعاالِ ِصييُمو َنِحابِسـساً‪،‬ـاً َ‪،‬و‬ ‫در صحیفـه‬
‫در امان دارد‪ ،‬و‬ ‫َو لِأَلْ ِس َن ِت َنا‬ ‫ال َّشـ ْی َطا ِن َو‬
‫پاهایمان را از‬ ‫َعـ ِن الْ َخـ ْو ِض فِـي الْ َبا ِط ِل ِم ْن َغ ْی ِر َما آ َف ٍۀ ُم ْخ ِرسـاً‪َ ،‬و لِ َج َوا ِر ِح َنـا َع ِن ا ْق ِت َرا ِف ا ْلثَـا ِم َزا ِجراً‪َ ،‬و لِ َما‬
‫رفتن به سوي‬ ‫الْ َغ ْفلَـ ُۀ َع َّنـا ِم ْن تَ َص ُّف ِح الِا ْع ِت َبا ِر نَا ِشـراً‪َ ،‬ح َّتـی تُو ِص َل إِلَی ُق ُلوبِ َنـا َف ْه َم َع َجائِ ِبـ ِه‪َ ،‬و َز َوا ِج َر‬ ‫أَ َ ْطمـَثاَولِـ ِتِه‬
‫گناهان مانع‬ ‫الَّ ِتـي َض ُع َفـ ِت الْ ِج َبا ُل ال َّر َوا ِسـي َعلَی َص َلابَ ِت َهـا َع ِن ا ْح ِت َمالِ ِه»‪ .‬و چنـان کن که قرآن در‬
‫تاریکي شـبها مونس ما باشـد‪ ،‬و ما را از تحریکات شـیطان و اندیشـههاي وسوسـه آلود در‬
‫شود‪ ،‬و زبانها را‬
‫امـان دارد‪ ،‬و پاهایمـان را از رفتـن بـه سـوي گناهـان مانع شـود‪ ،‬و زبانهـا را از گفت ِن ناحق‬
‫فصلنامه‬ ‫از گفت ِن ناحق و‬
‫و نادرسـت ـ بـيآن کـه آفتـي بینـد ـ لال گردانَـد‪ ،‬و اعضـا و جـوارح مـا را از آلوده گشـتن‬
‫نادرست ـ بيآن‬
‫شماره ‪7‬‬ ‫بـه گنـاه بپرهیزانـد‪ ،‬و مـا را از نگریسـتن بـه دیـدهي عبـرت در امـور‪ ،‬که دسـت بيخبري‬

‫پاییز‬ ‫که آفتي بیند ـ‬ ‫پوشـیده داشـته اسـت‪ ،‬آگاه کنـد‪ ،‬تـا فهم شـگفتيهاي قـرآن و َم َثلهـاي هشـدار دهندهء‬
‫لال گردانَد‬ ‫آن‪ ،‬کـه کوههـاي اسـتوار‪ ،‬با همهء سرسـختي‪ ،‬از حمـل آن ناتواناند‪ ،‬به دلهایمـان راه یابد‪.‬‬
‫‪1397‬‬

‫‪85‬‬

‫‪SHORT‬‬ ‫داستانک‬
‫‪STORY‬‬

‫چهارشنبه سوری‬ ‫از سال شصت و‬ ‫فصلنامه‬
‫پنج که ساکن‬
‫بنیامین سربندی‬ ‫این آسایشگاه‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫شد هر سال‬ ‫پاییز‬
‫یـه عـده از رو آتیـش میپریـدن‪ .‬یـه عـده تماشـا میکـردن‪ .‬از پنچـره اتـاق معلـوم بودن‬ ‫چهارشنبه سوری‬ ‫‪1397‬‬
‫بچـه هایـی کـه سـیم ظرفشـویی رو بنزیـن زده بودن و تـو آتیش سـرخ کـن میچرخوندن‪.‬‬ ‫میبرمش پیش‬
‫ایـن محله دیگه خیلی شـلوغ شـده و نسـبت به سـی سـال پیش اصـلا جای آرومی نیسـت‪.‬‬ ‫رفیقاش‪ .‬تا‬ ‫‪86‬‬
‫شـاید بهتـره بـه فکـر یه جـای دیگه باشـن‪ .‬صـدای ترقههـا و انفجارهـای کوچیـک و بزرگ‬ ‫پارسال چندتایی‬
‫اعصـاب آدمـو خـورد میکنـه‪ .‬اما خـوب یه عـده دوسـتش دارن‪ .‬اینارو تـو ذهنم مـدام تکرار‬ ‫ازشون هنوز‬
‫میکنـم‪ .‬نمیدونـم از کـی دلخـورم‪ .‬از خـودم از مسـئولین داخـل آسایشـگاه؟ از مسـئولین‬ ‫زنده بودن‪ .‬همه‬
‫دور هم جمع‬
‫بیـرون آسایشـگاه؟ از روزگار؟ از کـی دلخـورم کـه دلـم صاف نمیشـه؟‬ ‫میشدن سر قبر‬
‫شـرارههای آتـش از آتیـش سـرخ کن تـو زمین و زمـان پخش میشـد‪ .‬انگار آتیش سـرخ‬ ‫رفیقایی که زودتر‬
‫کـن یـه کهکشـان کوچیـک بـود که تو دسـت هر بچـهای میچرخیـد و میچرخید تا سـیم‬ ‫رفتن و شهید‬
‫ظرفشـویی تموم بشـه‪ .‬به ذهنم رسـید اگر سـیم ظرفشـویی کهکشـان ماهم عین این آتیش‬
‫سـرخ کنهـا کـم کـم تمـوم بشـه چـی میشـه‪ .‬اون دسـتی کـه مـارو میچرخونه اگـه یهو‬ ‫شدن‬
‫بخـواد دسـت نگـه داره چـی؟ تـو همیـن فکـرا بـودم کـه صـدام کـرد‪ .‬برگشـتم‪ .‬رو صندلی‬
‫چرخـدار نشسـته بـود و ماسـک اکسـیژن بهـش وصـل بـود که البته تو سـی سـال گذشـته‬
‫همیشـه بهـش وصـل بـود و در واقـع اگر نبود بهـروز هم نبـود‪ .‬از حمـوم آورده بودنش‪ .‬لپاش‬
‫گل انداخته بود‪ .‬ماسـک اکسـیژن و برداشـت‪ .‬رفتم طرفش و جلوی پاش نشسـتم‪ .‬دسـتاش‬

‫میلرزیـد امـا هنوز محکـم و مردونـه بود‪.‬‬
‫گفتم چطوری مرد؟ گفت خوبم‪ .‬گفتم خوشـگل کردی واسـه چهارشـنبه سـوری! از سـال‬
‫شـصت و پنـج کـه سـاکن این آسایشـگاه شـد هر سـال چهارشـنبه سـوری میبرمش پیش‬
‫رفیقـاش‪ .‬تـا پارسـال چندتایـی ازشـون هنـوز زنده بـودن‪ .‬همه دور هم جمع میشـدن سـر‬
‫قبـر رفیقایـی کـه زودتـر رفتن و شـهید شـدن‪ .‬امـا پاییزی که گذشـت سـرد تـر از اونی بود‬
‫کـه ریههـای مجـروح رفقـاش بتونـن دوام بیارن‪ .‬رفتـن یکی یکی‪ .‬فقـط بهروز مونـده بود‪ .‬تو‬
‫آسایشـگاه بهـش میگفتـن بهـروز‪ .‬خـودش ایـن جـوری میخواسـت‪ .‬میگفت بهـروز یعنی‬
‫بهتریـن روز و مـن تـو بهتریـن روزهامـم‪ .‬نمیفهمم بـه چی میگفـت بهترین روز ولـی انگار‬

‫عشـق میکـرد بـا درد و رنج وحشـتناک تنش‪.‬‬
‫خندیـد‪ .‬گفـت بشـین‪ .‬گفتـم خوبه‪ .‬حاضر شـو تـا بریم‪ .‬یـه سـاعت دیگه خیابونها شـلوغ‬
‫میشـه گرفتـار میشـیم‪ .‬یـه کـم نگام کـرد‪ .‬گفت حـلال کـن داداش‪ .‬وقتتو میگیـرم‪ .‬اذیت‬
‫میشـی‪ .‬گفتـم ایـن حکایـت چهارشـنبه سـوریهای تو و رفیقـات تمومـی نـداره؟ گفت باز‬
‫کـی بلیط سـفر آخرت گرفـت؟ گفتم رضا نیکخو‪ .‬سرشـو انداخت پایین گفـت خدا رحمتش‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪87‬‬

‫‪SHORT‬‬ ‫داستانک‬
‫‪STORY‬‬

‫کنـه‪ .‬گفتـم بهـروز دیگه کسـی نمونـده داداش‪ .‬همه رفتن‪ .‬گفـت خوب که چـی؟ گفتم بازم‬ ‫گفت چهارشنبه‬ ‫فصلنامه‬
‫میخوایـی بـری بهشـت زهـرا؟ گفـت رفیقامـن داداش‪ .‬منـم همه جونم مـیره واسـه رفیق‪.‬‬ ‫سوری یه عده از‬
‫تـا وقتـی اونا هسـتن منـم باید بـرم‪ .‬گفتم زمسـتونه سـرده‪ .‬هر وقت میـری و برمیگـردی تا‬ ‫رو آتیش میپرن‪،‬‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫یـه هفتـه مریضـی‪ .‬بـا یـه لبخنـدی گفت حـالا شـاید اینبار خـدا کرد رفتیـم و بر نگشـتیم‪.‬‬ ‫یه عده هم تماشا‬ ‫پاییز‬
‫گفتـم بـه خـدا نـه اینکـه فکـر کنـی مـن سـختمه واسـه خـودت میگـم‪ .‬اصـلا واسـه چی‬ ‫میکنن‪ .‬گفتم‬ ‫‪1397‬‬
‫چهارشـنبه سـوری دور هـم جمـع میشـید؟ خـوب بذارید وسـط بهـار‪ .‬گفت وسـط بهار که‬ ‫خوب؟ گفت یه‬
‫کسـی گرفتـاری نداره‪ .‬زمسـتون رفیق رفیقـه‪ .‬دم عید ملت گرفتـاری دارن‪ .‬بهـار که خودش‬ ‫آتیشی باید اون‬ ‫‪88‬‬
‫برکتـه‪ .‬گفتـم بهروز بـه خدا نمیفهممت‪ .‬آخه چهارشـنبه سـوری کجاش بـرای یکی مثه تو‬ ‫وسط باشه که‬
‫جذابـه کـه ایـن همـه راه بکوبـه بره گلزار شـهدا یه آتیش درسـت کنه و مراسـم چهارشـنبه‬ ‫یکی از روش‬
‫سـوری و سـر مـزار رفیقـاش برگـزار کنـه؟ چـی میگیـد تـو این قـرار هر سـاله کـه وادارت‬ ‫بپره و یکی تماشا‬

‫میکنـه ایـن همـه سـختی رو به جـون بخری؟‬ ‫کنه‪ .‬من اون‬
‫یـه دسـتی بـه چرخهـا زد و اومـد کنار پنجـره‪ .‬گفـت چیزی که همیشـه میگفتیـم‪ .‬دعا‬ ‫آتیشم داداش‪.‬‬
‫میکنیـم‪ .‬گفتـم گرفتـی مارو؟ گفـت نه والله‪ .‬جـدی دعا میکنیـم؟ گفتم شـیمیاییتو قبول‬ ‫از روم بپر‪ .‬بگو‬
‫دارم ترکـش هاتـم اوکی‪ .‬اعصـاب و روان تو کارنامه ات نبـود داداش‪ .‬اینجا آمپول عوضی بهت‬ ‫زردی من از تو‬
‫سرخی تو از من‬
‫زدن بگـو میرم باباشـون و در میارم‪.‬‬ ‫که با جون و دل‬
‫گفـت چهارشـنبه سـوری یه عـده از رو آتیـش میپرن‪ ،‬یه عـده هم تماشـا میکنن‪ .‬گفتم‬ ‫سر عهدی که‬
‫خـوب؟ گفت یه آتیشـی باید اون وسـط باشـه کـه یکـی از روش بپره و یکی تماشـا کنه‪ .‬من‬ ‫با رفیقم بستم‬
‫اون آتیشـم داداش‪ .‬از روم بپـر‪ .‬بگـو زردی مـن از تـو سـرخی تـو از مـن که با جون و دل سـر‬
‫عهـدی کـه بـا رفیقم بسـتم مونـدم‪ .‬جا خـوردم از حرفـاش‪ .‬گفتم عهـد و تـو و رفیقات چی‬ ‫موندم‬
‫بـود‪ .‬گفـت ایـن شـعر زردی مـن از تو سـرخی تـو از مـن و یادته؟ با سـر تایید کردم کـه آره‪.‬‬
‫گفـت ماهـا جـدی گرفتیم این شـعرو‪.‬از همـون بچگی جدی گرفتـم‪ .‬اما از جایی به بعد شـد‬
‫بـاورم‪ .‬هـر روز و هـر شـب دعـا کـردم‪ .‬سـر هـر نمـاز‪ .‬بعد از هر خوشـی وسـط هر غـم‪ .‬فقط‬
‫همینـو گفتـم ‪ .‬بعـد فهمیـدم یه عـده دیگه هم هسـتن مثـه خودم خـل و چـلای عالمن‪ .‬با‬
‫هـم دعـا کردیـم‪ .‬دور آتیش‪ .‬یکی شـدیم با آتیش و گفتیم سـرخی من از تـو زردی تو از من‪.‬‬
‫گفتـم فکـر کنـم شـعرو چپکی خونـدی داداش‪ .‬گفـت من که خاک کـف پای ایـن مردم هم‬
‫نیسـتم‪ .‬ولـی قـرار مـا ایـن بـود کـه مـا تک تـک بسـوزیم که ایـن ملت یه شـب گرم بشـن‪.‬‬
‫سـرخی مـا واسـه تـو زن و بچـه ات‪ .‬زردی تـو بـا همـه درد و بلات تـو جون منه سـوخته که‬
‫تـا ابـد فدایـی تـو باشـم داداش‪ .‬توی نوعـی رو میگم‪ .‬که همه ایران داداشـامن و ناموسشـون‬
‫ناموسـم‪ .‬حکایـت چهارشـنبه سـوری و دعای کنـار آتیش جانبـازای آسایشـگاه حکایت عهد‬
‫و وفاسـت‪ .‬مـا عهـد کـرده بودیم فدایی باشـیم قسـمت نشـد‪ .‬حالا که هسـتیم تـا آخری که‬
‫هسـتیم میگیم زردی تو از من سـرخی من از تو‪ .‬جاتو عوض کنی میفهمی شـعرو درسـت‬
‫خوندیـم داداش‪ .‬جاتـو عـوض کن تا مراسـم چهارشـنبه سـوری واسـه تـو هم یـادآور آخرین‬
‫چهارشـنبه سـالی بشـه که تـوش عملیات لو رفـت و همه رفیقات سـوختن‪ .‬حکایـت ما اینه‪.‬‬
‫یا تماشـا کن یا از روی ما بپر‪ .‬ما هسـتیم که چهارشـنبه سـوری چهارشـنبه سـوری باشـه ‪.‬‬
‫اشـک تو چشـام جمع شـده بود‪ .‬ماسـک اکسـیژن و زد یه نفس عمیق کشید‪ .‬یه چشمکی‬

‫زد یعنـی راه بی افت‪ .‬خودش چرخید سـمت در و رفت‪.‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪89‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫آتش در فرهنگ‬
‫و باورهای ایران باستان‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪7‬‬

‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪90‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪91‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫در ایران باسـتان‪ ،‬آتش از عناصر اصلی حیات بشـر محسوب میشـد و همواره مورد ستایش‬ ‫ایرانیان باستان بر‬ ‫فصلنامه‬
‫و اقـدام بـود‪ .‬در اسـطورههای ایرانـی و در ادبیات شـفاهی عامـه مردم مانند مثل هـا‪ ،‬قصهها و‬ ‫این باور بودند که‬
‫افسـانه هـا‪ ،‬آتش نماد گرمی‪ ،‬حرارت‪ ،‬روشـنی و امیدبخشـی بـود و از همه مهم تـر‪ ،‬آن را الهۀ‬ ‫الهۀ آتش و آذر‪،‬‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫آذر‪ ،‬فرشـتۀ روشـنی و حیـات بخـش در تقابل و تضـاد با ظلمت و پلیدی و اهریمن و پلشـتی‬ ‫حرارت و گرمی‬ ‫پاییز‬
‫دانسـته انـد‪ .‬با گذشـت هـزاران سـال هنوز هم رسـم و آیینهای متعـددی در ارتبـاط با آتش‬ ‫آفرین بوده و به‬ ‫‪1397‬‬
‫از پیشـینیان بـه یـادگار مانـده و از نسـلی به نسـل دیگر بـه ارث رسـیده اسـت‪ .‬در این گفتار‬ ‫حیاتشان رونق و‬
‫اجمالـی دربـارۀ آیینهـای مرتبـط بـا آتش به تفصیل سـخن خواهیم گفـت؛ ایرانیان باسـتان‬ ‫گرما میبخشیده‬ ‫‪92‬‬
‫بـر ایـن بـاور بودنـد کـه الهۀ آتـش و آذر‪ ،‬حـرارت و گرمـی آفرین بـوده و به حیاتشـان رونق و‬
‫گرمـا میبخشـیده و آنـان را از شـر اهریمـن و حیوانات موذی دور میکرده اسـت؛ بـه علاوه از‬ ‫و آنان را از‬
‫خـواص دیگـر آتـش برای پختن و فراهم سـاختن غذا نیز ذکر شـده اسـت‪ .‬در بسـیاری از آثار‬ ‫شر اهریمن و‬
‫کهـن‪ ،‬مفاهیمـی چـون آتـر‪ ،‬آتـرا‪ ،‬ایزد و نگهبـان آتش عنوان شـده اسـت‪ .‬گاهی آتـش یا آذر‬ ‫حیوانات موذی‬
‫را نمـاد اهـورا مـزدا در زمیـن بـه شـمار میآورنـد‪ .‬وجود آتشـکدهها بر فـراز تپهها بـا معماری‬ ‫دور میکرده‬
‫خـاص و مشـرف بـه شـهرها و آبادی ها‪ ،‬موید این نکتـه در آثار کهن اسـت‪ .‬با توجه به تقدس‬
‫و احتـرام آتـش در میـان ایرانیان‪ ،‬از دیربـاز آتش در معماری ایرانیان جایگاه بخصوصی داشـته‬ ‫است‬
‫اسـت؛ علاوه برآتشـکده که جنبۀ پرسـتش و تقدس داشـته اند‪ ،‬براساس شـواهد و آثار بدست‬
‫آمـده‪ ،‬انسـانهای پیـش از تاریـخ و درعصـر غارنشـینی و اعصـار پـس از آن ماننـد عصر مفرغ‬
‫و همچنیـن ایجـاد آتشـگاهها در دل صخرههـای سـخت و غارهـا‪ ،‬مویـد بهره گیـری از آتش‪،‬‬
‫بعنـوان یـک نیروی گرمـا بخش و موثر بوده اسـت‪ .‬از دیرباز تاکنون‪ ،‬آتش در بیـن اقوام ایرانی‪،‬‬

‫بخصوص عشـایر کوچرو‪ ،‬مـورد احترام بوده اسـت‪.‬‬
‫بـه عنـوان مثـال در بیـن اقـوام لـر بختیـاری و بویراحمـدی‪ ،‬مفهـوم تـش و چالـخ (محـل‬
‫برافروختـن آتـش) در درون سـیاه چادر بسـیار مورد توجه بوده و در ادبیات شـفاهی عاشـقانه‬
‫عشـایر بـه زیبایی بیان شـده اسـت‪ .‬معمـولاً در معماری سـیاه چـادر‪ ،‬جایی بـرای برافروختن‬
‫آتش در نظر گرفته میشـد و حتی افروختن آتش در شـب و روز نیز از آداب خاصی برخوردار‬
‫بـود‪ .‬هنـوز هم در بین عشـایر‪ ،‬سـوگند به آتـش و اجاق و حتـی نامگذاری فرزنـدان به نامهای‬
‫آذر و آتـش مرسـوم اسـت؛ همچنیـن اجـاق روشـن بـه خانـوادهای اطلاق میشـد کـه دارای‬

‫فرزند پسـر بود؛‬
‫بـه عـلاوه در سـاختار اجتماعی برخی اقوام و عشـایر به خصوص لرها«تـش یا آتش» مبین‬
‫واحـدی از نظـام زندگـی ایلیاتـی بود؛ مفاهیمی ماننـد ایل‪ ،‬طایفه‪ ،‬تـش یا آتـش‪ ،‬اولاد‪ ،‬دهه و‬
‫‪ ...‬در ایـن سـاختار میگنجـد‪ .‬همانطـور که ذکر شـد‪ ،‬برافروختـن آتش در نظام و سـاختار ایل‬
‫از نظـم و سـنق خاصـی برخـوردار بـود‪ .‬مرد به عنـوان کدخـدای خانه‪ ،‬وظیفۀ فراهم سـاختن‬
‫هیزمهای خشـک و برافروختن آتش را برعهده داشـت و زن به عنوان کدبانوی خانه‪ ،‬در شـعله‬
‫ور سـاختن و روشـنی مـداوم آن در طـول شـب‪ ،‬نقش بسـزایی داشـت؛ بعـلاوه آتـش را برای‬
‫فراهـم سـاختن غـذای گرم نیز‪ ،‬همواره روشـن نگه میداشـتند و براین باور بودنـد که تا صبح‬
‫هیـچ سـیاه چـادری نبایـد از شـعلههای روشـن و گرمـا بخـش آتش بی بهـره باشـد؛ چنانچه‬
‫در طول شـب‪ ،‬آتش و روشـنی به خاموش میشـد‪ ،‬آن را نشـانۀ بدی میپنداشـتند‪ .‬شـایان‬
‫ذکـر اسـت‪ ،‬آتش در غنای ادبیات شـفاهی اقوام‪ ،‬اتحـاد‪ ،‬همدلی‪ ،‬همراهی و تعـاون و همکاری‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪93‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫آنـان نقـش بی بدیلی داشـته اسـت؛ زیـرا آتش کانـون توجه خانوادۀ گسـترده بود؛ بـه گونهای‬ ‫غنای فرهنگی‬ ‫فصلنامه‬
‫کـه همـۀ اعضـای خانـوادۀ گسـترده‪ ،‬اعـم از فرزنـدان‪ ،‬نوه هـا‪ ،‬نتیجه ها‪ ،‬عـروس هـا‪ ،‬دامادها‪،‬‬ ‫برخی از آیینها‬
‫پـدران‪ ،‬مـادران‪ ،‬پـدر بـزرگ هـا‪ ،‬مادربزرگهـا و سـایر اقـوام را در کنـار هم جمع میکـرد‪ ،‬به‬ ‫و جشنهای‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫خصوص در شـبهای طولانی زمسـتان تا پاسـی از شـب‪ ،‬شـاهنامه خوانی‪ ،‬فال حافظ‪ ،‬مثل و‬ ‫مرتبط با آتش‬ ‫پاییز‬
‫قصـه و افسـانه گویـی‪ ،‬نقـل محفـل خانوادههـا بود؛ به عـلاوه تصمیمهـای زندگی سـاز نیز در‬ ‫به گونهای مانا‬ ‫‪1397‬‬
‫کنـار اجـاق و آتـش گرفته میشـد؛ از جمله نشـان کـردن و خواسـتگاری و ازدواج تا تقسـیم‬ ‫و ایستا بوده که‬
‫کار و پیوندهـای اجتماعـی عمیـق و بازیها و سـرگرمی هایی که امـروزه از زندگی مردم رخت‬ ‫حتی تحولات‬ ‫‪94‬‬
‫تاریخی‪ ،‬خللی در‬
‫بربسته است‪.‬‬ ‫مانایی و پویایی‬
‫در طـول تاریخ سـرزمین ایران همـواره عرصۀ تاخت و تاز بیگانگان و چپاولگران بوده اسـت؛‬ ‫این جشنها وارد‬
‫امـا غنـای فرهنگـی برخی از آیینها و جشـنهای مرتبط بـا آتش به گونهای مانا و ایسـتا بوده‬
‫کـه حتـی تحـولات تاریخی‪ ،‬خللـی در مانایـی و پویایی این جشـنها وارد نکرده اسـت؛ برخی‬ ‫نکرده است‬
‫از جشـن هایـی کـه بـه آتـش مرتبـط میشـود و در سـرزمین مـا قدمت هـزاران سـاله دارند‪،‬‬

‫عبارتند از‪:‬‬
‫‪-‬جشـن سـده‪ ،‬چـون صـد روز از زمسـتان بـزرگ‪ ،‬کـه مربـوط بـه گاه شـمار باسـتانی بود‪،‬‬
‫سـپری میشـد ایرانیان جشـن سـده بر پا میکردند؛ زیرا اوج و شـدت سـرما به سـر میرسید‪.‬‬
‫مصـداق مثـل معـروف «زمسـتان میرفـت و روسـیاهی بـه ذغـال میماند»‪ .‬آنـان بر ایـن باور‬
‫بودنـد کـه اهریمن بدخو در میدان مبارزه روسـیاه شـده و یارای مقاومت ندارد شـب هنگام در‬
‫هر کوی و برزنی‪ ،‬به نشـانۀ شـکرگزاری‪ ،‬آتش برپا میکردند‪ .‬فراهم سـاختن هیزم و خاشـاک‬
‫خشـک‪ ،‬بـر مبنای تقسـیم بنـدی کارهـا و امور صـورت میگرفـت؛ در واقع این جشـن‪ ،‬حس‬
‫تعـاون و همدلـی و همراهـی را در بیـن مـردم تقویـت میکـرد؛ بعـلاوه در این شـب یا پختن‬
‫غذاهایـی از حبوبـات نیـز به اسـتقبال بهـار و فراوانـی و برکت در طبیعـت و زندگی میرفتند‪.‬‬

‫ابوریحـان بیرونـی دانشـمند بـزرگ ایرانـی بـه تفصیل دربـارۀ اهمیت این جشـنها سـخن‬

‫جشن چهارشنبه‬ ‫گفتـه اسـت‪ ،‬کـه از مهـم تریـن آنها میتـوان به شـب چله (یلدا) اشـاره کـرد‪ .‬مراسـم و آئین‬
‫سوری از دیگر‬ ‫شـب چلـه کـه هزاران سـال اسـت در سـرزمین کهن ایـران برپا میشـود‪ ،‬نماد و سـمبل آتش‬
‫آیینهای کهن‬ ‫و روشـنی اسـت؛ زیـرا ایرانیـان برایـن باور بودند‪ ،‬در شـبی کـه تاریکی و ظلمت همه هسـتی را‬
‫مرتبط یا آتشی‬ ‫فـرا میگیـرد‪ ،‬بـا برافروختـن آتـش و بهرهگیـری از نعمتهـای خداونـد‪ ،‬باید تا سـحرگاه بیدار‬
‫است که هنوز در‬ ‫مانـده و منتظـر صبـح صادق بودنـد‪ .‬آنان بـا برافروختن آتش در بلندیهای مشـرف به شـهر و‬
‫آبـادی‪ ،‬بـه جنـگ اهریمن و سـیاهی میرفتنـد و براین باور بودنـد که با طلوع و دمیـدن دوبارۀ‬

‫بین ایرانیان رایج‬ ‫خورشـید‪ ،‬سـیاهی و تاریـک رخـت بـر میبنـدد و هسـتی طـراوت دوبـارهای مییابد‪ .‬مراسـم‬

‫است؛ اگر چه در‬ ‫شـب چله (یلدا) که قدمتی هزاران سـاله دارد‪ ،‬بلندترین شـب سـال در نیمکرۀ شـمالی زمین‬

‫چهارشنبه اتفاق‬ ‫اسـت کـه بـه نخسـتین روز زمسـتان میانجامـد؛ علاوه بـر ایرانیان‪ ،‬سـایر اقوام در همسـایگی‬

‫نیفتاده است؛‬ ‫سـرزمین ما نیز به تایید از فرهنگ و سـنتهای غنی ایرانیان آن را جشـن میگیرند‪- .‬جشـن‬

‫اما در گذر زمان‬ ‫چهارشـنبه سـوری از دیگـر آیینهـای کهن مرتبط یا آتشـی اسـت که هنـوز در بیـن ایرانیان‬

‫چهارشنبه آخر‬ ‫رایج اسـت؛ اگر چه در چهارشـنبه اتفاق نیفتاده اسـت؛ اما در گذر زمان چهارشـنبه آخر سـال را‬
‫سال را برای آن‬ ‫بـرای آن در نظـر گرفتـه اند که به جشـن فروردگان یا فروهران یا ارواح مردگان مشـهور اسـت؛‬
‫در نظر گرفته‬ ‫زیـرا ایرانیـان در عهـد باسـتان برایـن بـاور بودند کـه ارواح مـردگان از جایگاه اصلـی خویش به‬
‫اند که به جشن‬ ‫زمیـن بـر میگردند و به خانه و دیار و خویشانشـان دوباره رجعت میکننـد و چندصباحی را در‬
‫زمین هسـتند؛ از اینرو به نشـانۀ این که ارواح برگشـته از آسـمان‪ ،‬فروغ و روشـن خانه هستند‪،‬‬
‫فصلنامه‬ ‫فروردگان یا‬
‫بـر فـراز کوههـا و بلندیهـا‪ ،‬آتش برافروخته میشـد و با این کار به پیشـواز از آنـان میرفتند‪ .‬از‬
‫فروهران یا ارواح‬
‫شماره ‪7‬‬ ‫دیگـر باورهـای پایـدار همان ترانه معـروف «زردی من از تو سـرخی تو از من» اسـت که هنگام‬

‫پاییز‬ ‫مردگان مشهور‬ ‫پریـدن از روی آتـش بـر زبـان میآورنـد؛ در حقیقـت آنـان دردها و رنجهـا و غم هایشـان را در‬

‫‪1397‬‬ ‫است‬ ‫پایـان سـال بـه آتش میسـپارند و از آتش سـرخی‪ ،‬گرمـی‪ ،‬زندگی و امیـد میگیرند‪.‬‬

‫‪95‬‬

‫گفتوگو ‪INTERVIEW‬‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪7‬‬

‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪96‬‬

‫گفتوگو با حجه الاسلام حسن زنگارکی فراهانیمبدع‬
‫طب النبی‬

‫فصلنامه‬ ‫يکـی از مباحثـی کـه اخیراً مـورد توجـه افـکار عمومی‬
‫و رسـانهها قـرار گرفتـه اسـتبحث عـدم درمـان برخـی‬
‫شماره ‪7‬‬ ‫بیماریهـا توسـط طـب امـروزی و رويکـرد مـردم بـه طب‬
‫پاییز‬ ‫سـنتی اسـت (بسـیاری از مردم مراجعـه به طب سـنتی را‬
‫‪1397‬‬ ‫مقبـول تر و بـا اعتمـاد بیشـتر میداننـد)‪ .‬هر چند شـايد‬
‫طولانـی بـودن دوران درمـان در طـب سـنتی و اينکه طب‬
‫‪97‬‬ ‫سـنتی هـم در بسـیاری مـوارد قـدرت درمـان بیماریهای‬
‫خـاص و صعـب العلاج را نـدارد هم عاملی اسـت کـه برخی‬
‫بیمـاران طـب سـنتی از ادامـه درمـان منصرف میشـوند‪.‬‬
‫از سـوی ديگـر اخیـراً موضوعـی بـا عنـوان طـب النبی در‬
‫برخی رسـانهها مطـرح گرديده که توانسـته اسـت برخی از‬
‫بیماریهـای خاص و صعب العـلاج را درمان نمايـد‪ .‬به همین‬
‫دلیـل و بـرای آشـنايی هر چـه بیشـتر خواننـدگان آينده‪،‬‬
‫دعـوت کرديـم از پديد آورنده ايـن روش طبی تـا در زمینه‬

‫ابعـاد گوناگـون آن به گفتگو بنشـینیم‪.‬‬
‫آنچـه در پـی میآيـد گفتگـوی آينـده با حجه الاسـلام‬

‫فراهانـی مبدع ايـن روش درمانی اسـت‪.‬‬

‫گفتوگو ‪INTERVIEW‬‬

‫ضمن تشـکر از حضورتـان در مجله آينده‪ ،‬بـه عنوان اولین سـوال لطف ًا‬ ‫من در سال ‪87‬‬ ‫فصلنامه‬
‫خودتـان را برای خواننـدگان‪ ،‬معرفی فرمائید‪:‬‬ ‫به دلیل عوارض‬
‫شیمیایی و حاد‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫بـا سـلام خدمـت شـما و خواننـدگان گرامی فصلنامـه آینـده‪ ،‬اینجانب حسـن زنگارکی‬ ‫پاییز‬
‫فراهانـی‪ ،‬متولـد روسـتای جوتـک فراهـان اسـتان اراک هسـتم؛ در سـال ‪ 1364‬وارد حوزه‬ ‫شدن آن در‬ ‫‪1397‬‬
‫علمیـه شـدم؛ سـال ‪ 1365‬در اعزام سراسـری سـپاهیان حضرت محمـد(ص) به جبهههای‬ ‫بیمارستانبقیه‬
‫حـق اعـزام شـدم و در سـال ‪1366‬در منطقـه حلبچـه شـیمیایی شـدم؛ از سـال ‪ 1371‬به‬ ‫الله بستری شدم‪.‬‬ ‫‪98‬‬
‫عضویت سـپاه پاسـداران انقلاب اسـلامی در آمدم و تا سـال ‪ 1387‬افتخار خدمت در سـپاه‬ ‫متاسفانه پس از‬
‫مدتی پزشکان‬
‫پاسـداران را داشتم‪.‬‬ ‫بیمارستانجوابم‬
‫اگر ممکن است بفرمائید چگونه به سراغ طب و درمان رفتید؟‪:‬‬ ‫کردند و بعد‬
‫مـن در سـال ‪ 87‬بـه دلیـل عـوارض شـیمیایی و حـاد شـدن آن در بیمارسـتان بقیه الله‬ ‫از این موضوع‬
‫بسـتری شـدم‪ .‬متاسـفانه پـس از مدتـی پزشـکان بیمارسـتان جوابـم کردنـد و بعـد از این‬
‫موضـوع فعالیـت مـن جهـت درمـان خودم شـروع شـد که منجـر بـه ورود بـه حیطه طب‬ ‫فعالیت من‬
‫جهت درمان‬
‫سـنتی و نهایتـاً ابـداع روش جدیـد طبی شـد‪.‬‬ ‫خودم شروع شد‬
‫بیشترتوضیحمیفرمائید‪:‬‬

‫بلـه‪ ،‬حتمـاً؛ تخصـص مـن در حـوزه علمیـه تاریـخ و قرآن بـود و بـر روی تاریـخ زندگی‬
‫انبیـاء و ائمـه تحقیقـات فراوانـی داشـتم‪ .‬وقتـی شـروع بـه مطالعـه در زمینـه طب سـنتی‬
‫کـردم متوجـه شـدم مبانـی طـب سـنتی‪ ،‬بـه روایتـی کـه داریـم نمیخـورد و بعضـاً دچار‬
‫اختـلاف اساسـی اسـت؛ ‪ 2‬سـال به تحقیـق در طب سـنتی پرداختـم و مشـاهده میکردم‬
‫کـه از یـک طـرف در طـب سـنتی مـواردی اسـت کـه نمیتوانـد صحیـح باشـد و بـا آنچه‬
‫از ائمـه داریـم در تضـاد و تخالـف اسـت؛ یعنـی دسـت بیمـار را میگرفتیـم و چون دسـت‬
‫بیمـار هـر دو یـخ بـود نتیجـه میگرفتیـم کـه بلغـم دارد‪ ،‬ولـی دارو کـه میدادیـم دارو اثر‬
‫نمیکـرد؛ از طـرف دیگـر بـا فرمایشـات و رفتارهایـی هم از اهـل بیت مواجه شـده بودم که‬
‫بـا آیـات قـرآن همخوانی نداشـت؛ مثل ًا در زندگـی امام باقـر(ع) دیدم که هـر وقت حضرت‬
‫میخواسـتند هندوانـه میـل کننـد آنرا با نمـک میل میکردند‪ .‬مفسـرین هم نوشـته بودند‬
‫ایشـان بخاطـر زهـد بسـیار و اینکـه نمیخواسـتند در هـوای داغ مدینه خنکی را بچشـند‬
‫نمـک میزدنـد؛ و یـا اینکـه حضـرت علی(ع)نـان جـو میـل میکردنـد؛ بـه همیـن دلایـل‬
‫سـوالات زیـادی در ذهـن مـن شـکل گرفت‪ .‬ایـن رفتار ائمـه با دو چیـز در تضاد بـود‪ ،‬اول‬
‫آنکـه خـدا در قـرآن میفرمایـد «چرا چیـزی را که بر شـما حـلال کردیم را حـرام کردید»‬
‫و دوم آنکـه در زندگـی حضـرت رسـول(ص) این رفتار را نداشـتیم‪ .‬یعنی پیامبـر هندوانه را‬
‫بـا نمـک میـل نمیکردنـد‪ .‬خب پس آیـا زهد امـام باقـر(ع) از حضرت رسـول بیشـتر بوده‬
‫اسـت؟ و آیـا علاقـه حضـرت علـی(ع) به نان جو نسـبت به نان گندم بیشـتر بوده اسـت؟ یا‬
‫ایشـان هـم بـه دلیل زهد بسـیار نان جو میـل میفرمودند؟ ایـن موضوعات با آیـه قرآن که‬

‫میفرماید«کلـوا مـن طیبـات مـا رزقناکم» هـم جـور در نمیآید‪.‬‬
‫بـرای همیـن ذهنم بـر روی معنی کلمه طیب متمرکز شـد‪ .‬در ترجمه کلمه طیب بحث‬
‫اسـت کـه چـرا پاکیـزه معنا شـده اسـت‪ .‬در آیـه ‪ 168‬سـوره بقـره همین کلمه آمده اسـت‬
‫و همانطـور کـه گفتیـم بـه معنی پاکیزه ترجمه شـده اسـت‪ .‬بیـش از ‪ 6‬ماه بـر روی معنی‬

‫کلمـه طیـب کار کـردم‪ .‬وقتـی در قـرآن میفرماید«رزقاً حـلالاً طیبا» یعنـی غذایی که هم‬

‫حـلال باشـد و هـم پاکیـزه؛ پـس یعنی آیـا ممکن اسـت غذایـی حلال باشـد ولـی پاکیزه‬

‫نباشـد؟‪ .‬خـود کلمـه طیـب به معنـای مربیه اسـت؛ مربیه به معنـای رویاننـده و جانبخش‬

‫اسـت‪ ،‬ارض مربیـه یعنـی زمینی که خوب محصـول بدهد‪ .‬پس آنوقت کـه میفرماید «کلوا‬

‫مـن طیبـات‪ »...‬بـا نان جو خـوردن حضرت علـی(ع) منافات نـدارد‪ .‬مگر میشـود خدا چیز‬

‫اگر فردی که‬ ‫حلالـی را خلـق کـرده باشـد و به مومن بگویـد از این حـلال نخور‪.‬‬
‫هندوانه بدون‬ ‫پـس اگـر بخواهیم مربیـه را هم درک کنیم بایـد بدنها را بشناسـیم‪ .‬هنگامی که بدنها‬
‫نمک میخورد‬ ‫و طبایـع را شـناختی بـه طب میرسـی‪ .‬حـالا اگر فردی کـه هندوانه بدون نمـک میخورد‬
‫سرد و تر باشد‪،‬‬ ‫سـرد و تـر باشـد‪ ،‬دچار سـردرد میشـود یا اگر فردی طبع گرم داشـته باشـد بهتریـن دارو‬
‫برایـش عـدس اسـت و کبـد را خنـک میکند ولی اگر طبع سـردی داشـته باشـد و عدس‬

‫دچار سردرد‬ ‫بخـورد جنـون سـرد میگیـرد‪ .‬در نتیجـه عدس کـه حلال اسـت برای یکی میشـود طیب‬

‫میشود یا اگر‬ ‫و بـرای دیگـری غیر طیب‪.‬‬

‫فردی طبع گرم‬ ‫پـس وقت زيـادی برای شـناخت مشـکلات طـب سـنتی در مواجهه با‬

‫داشته باشد‬ ‫روايات ائمه گذاشـتید؟‬

‫بهترین دارو‬ ‫بله‪ .‬وقت زیادی گذاشتم و تحقیقات مفصلی داشتم‪.‬‬

‫برایش عدس‬ ‫در مورد نام روش طبی خودتان توضیح دهید‪:‬‬
‫است و کبد را‬ ‫همانطـور کـه گفتـم وقتـی متوجـه شـدم کـه مبانـی طب سـنتی بـا روش طبـی‪ ،‬جور‬
‫خنک میکند‬ ‫نمیآیـد‪ ،‬تمـام تمرکـزم را بـر روی فرمایشـات حضـرت رسـول(ص) ائمـه بزرگـوار و سـایر‬
‫ولی اگر طبع‬ ‫انبیـاء گذاشـتم تـا بالاخـره بـه یـک روش درمـان مبتنـی بـر فرمایشـات حضـرت رسـول‬
‫اکرم(ص) ائمه و انبیاء رسـیدم و برای اینکه بین شـیعه و سـنی اختلافی نباشـد اسـم آن را‬
‫سردی داشته فصلنامه‬
‫«طـب النبی» گذاشـتم‪.‬‬
‫باشد و عدس‬
‫شماره ‪7‬‬ ‫اگر امکان دارد در اسـتفاده از دسـتورات سـاير انبیـاء در اين طب النبی‬

‫بخورد جنون پاییز‬ ‫مثالی بزنید‪.‬‬
‫‪1397‬‬
‫سرد میگیرد‬ ‫بلـه‪ .‬امـروزه بیمـاری داریـم بنـام آزواسـپرم‪ ،‬بـرای درمـان آزواسـپرم از دسـتور حضرت‬
‫‪99‬‬

‫گفتوگو ‪INTERVIEW‬‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪7‬‬

‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪100‬‬


Click to View FlipBook Version