ادریـس اسـتفاده کردیـم یعنـی تخـم مرغی تولیـد کردیم
کـه بیمار بـا خوردن آن مشـکل بیماری اش حل میشـود.
در حقیقـت بـرای تولیـد این تخـم مرغ بررسـی کردیم که
بـه مرغ چـه مـوادی بدهیم تا چنیـن تخمی تولیـد کند تا
پـس از خـوردن تخـم مرغ توسـط مریض مشـکل برطرف
شـود و خـدا را شـکر به نتیجه رسـیدیم.
يعنی بیماری آزواسپرم را درمان کرديد؟
به طور کامل.
صـورت امـکان سـاير بیماریهـای صعـب
العـلاج يا لاعلاجـی را هم که درمـان کرديد
را نیـز ذکـر فرمائید.
از دیگـر بیمـاری هایـی کـه بـه لطـف خـدا توانسـتیم
درمـان کنیم سـقط جنین بـود .بـرای درمان اول به سـراغ
قـرآن رفتیـم .دیـدم در قـرآن مخلقـه غیـر مخلقـه داریـم.
یعنـی 2نـوع مخلوق داریـم .مخلوق مخلقـه و مخلوق غیر
مخلقـه ،از طـرف دیگـر دیدم از امام پرسـیده شـده مخلوق
غیـر مخلقه چیسـت و پاسـخ فرموده اند کـه جنینی که در
رحـم مـادر اسـت ولی هنـوز روحـی برایش در نظـر گرفته
نشـده اسـت .حالا وقتی مـادری زیر 4ماه جنینش سـقط
میشـود دیگر شـما نمیتوانی بـا دارو درمانـش کنی .اینجا
باید از خدا طلب روح کنیم .دسـتور عملـی در روایات داریم
که اگر بچه دار نمیشـوید بر روی انگشـتر فیـروزه آیه«رب
لا تزرونی فرداً و انت خیرالوارثین» را بنویسـید و در دسـت
کنیـد .در حقیقت برخـی اوقات بچه روزی آدم نیسـت باید
ایـن روزی را از خـدا بخواهیم .حالا نطفه تشـکیل میشـود.
کیسـه مـادر شـکل میگیـرد ،این کیسـه کوچـک میماند
و میشـود غیـر مخلقـه .یعنـی خانـوادهای کـه میخواهـد
بچـه دار شـود روزیـش را از خـدا گرفتـه ولی رحم مشـکل
دارد و نمیتوانـد .اکنـون این رحم میبایسـت درمان شـود.
بـه روایـات کـه مراجعـه کنیـم میبینیم کـه بـرای درمان
ایـن بیمـاری دسـتورالعمل داریم .یعنی چـه کارهایی انجام
دهیـم کـه رحـم تقویت شـود و به اصطـلاح بالا بیایـد .اگر
هویـج را با عسـل مخلـوط کنیم و به بیمار بدهیم مشـکل فصلنامه
برطـرف مـی شـود .هویـج مخلوط با عسـل تاثیر مسـتقیم شماره 7
دارد و باعـث تقویـت رحـم میشـود .ایـن فرمایـش امـام پاییز
1397
جعفـر صـادق(ع) اسـت .یکـی دیگـر از بیمـاری هایـی که
101
گفتوگو INTERVIEW
موفـق بـه درمان آن شـده ایم بیماری میکرو سـفال اسـت .مراجعه کنندهای بـا این بیماری ناراحتیهای فصلنامه
داشـتم .دارویـی بـه مادر دادم که اسـتفاده کند ،مادر خورد و بچه شـیر داد ،بعد از گذشـت معده را در
چنـد مـاه ،بچـه از حالت میکروسـفال بـه حالت طبیعـی درآمده اسـت .ابتدا اصلا شـنوایی مدت 20روز شماره 7
نداشـت .الان بـه صداهـای اطرافـش کامـل ًا عکـس العمـل نشـان میدهـد .البتـه الن دید درمان میکنیم پاییز
ضعیفـی دارد در حالـی که قبل ًا اصل ًا دید نداشـت و در حال ادامه درمان هسـتیم تا بخشـی و ناراحتیهای 1397
کـه مربـوط به بینایی هسـت هـم درمان شـود .بیمـاری سـندروم داون را هم درمـان کرده قلبی را در 2
ایـم 2 ،سـال پیـش 2مراجعـه کننده داشـتیم و روی هر دو مورد کار کردیم و خوشـبختانه هفته .مثل ًا قلبی 102
که هشتاد درصد
جـواب گرفتیـم ،حدود 2سـال هم زمـان برد. گرفتگتی عروق
بیماران کودک بودند؟ داشتن را در
بله. سن 78سالگی
درمان کردم
چهره کودک هم پس از درمان تغییر کرد؟
بلـه ،چهـره هـم تغییر کـرد .البته اگر سـن کم باشـد تغییـر چهـره انجام میشـود ،ولی
در سـن بـالا تغییـر چهره خیلی سـخت انجام میشـود .البته بعد از گذشـت چندین سـال
دیگـر امـکان درمان وجـود ندارد.
دارو را به بچه میدهید يا مادر؟
اگر بچه شیرخوار باشد به مادر میدهیم و اگر نباشد کودک.
مستنداتی در زمینه درمان اين کودکان داريد؟
اصـولاً بـرای کلیـه درمانهـا مسـتندات لازم از تصویـر گرفتـه تا جـواب آزمایشهـا و ...
را جمـع آوری میکنیـم .در مـورد ایـن بیمـاران تغییـر چهره در آنـان پس از درمـان کامل ًا
مشـهود است.
در مـورد بیماریهـای ديگـر مثـل بیمـاری قلبـی ،معـده و ريـوی هم
درمـان داشـتهايد؟
بلـه .ناراحتیهـای معده را در مـدت 20روز درمان میکنیم و ناراحتیهـای قلبی را در 2
هفتـه .مثـل ًا قلبی که هشـتاد درصد گرفتگتی عروق داشـتن را در سـن 78سـالگی درمان
کـردم .از اتـاق عمـل بیرون کـرده بودند و گفته بودند امـکان درمان ندارد 6 ،مـاه بود از اتاق
خوابـش نتوانسـته بـود حتی بـه پذیرایی بـرود ،در عـرض 27روز درمانش کردیـم .بیماری
دیگـری داشـتیم کـه پیرزن سـالخورده بود و به لطف خدا توانسـتیم درمانـش کنیم و هنوز
در قیـد حیـات هسـتند .در کل درمـان بیماریهای قلبی در طب النبی کارسـختی نیسـت
و بـه نوعـی پیش پا افتاده اسـت.
در مورد گرفتگی عروق مراجعه کننده و درمان داشته ايد؟
بلـه .رگ هایـی کـه بـه اصطـلاح از بیـن رفتـه انـد را در عـرض 6مـاه بـاز میکنیـم ،به
صـورت طبیعی.
مـورد درمانـی خاصـی هـم داشـتهايد کـه بـرای مخاطبان مـا توضیح
د هید ؟
دختـر خانمـی بـود حـدود 20سـاله کـه از بـالای تونـل توحیـد پـرت شـده بـود روی
کاپـوت خـودرو و یـک سـوم مغزش«له» شـده بـود و دکترهـا جواب کـرده بودنـد 33 .روز
کمـا بـود 35 .روز بیمارسـتان و 15روز هـم بـود کـه آورده بودنـد خانه و آمدنـد دنبال من.
الان ایشـان راه مـیرود .کامـل میفهمـد و مغـزش هـم سـالم هسـت میتوانید برویـد و با
ایشـان مصاحبـه کنید.
حاج آقا در مورد ايدز چطور؟ درمانی داشته ايد؟
بیمـاری داریـم بـه نـام کیسـت مویی کـه جراحی میکننـد ولی دوبـاره ایجاد میشـود،
یعنـی درمـان نمیشـود .در یـک مـورد بیمـاری ایـدزی که دچـار این بـود کـه در مدت 3
ماه ایشـان را درمـان کردم.
يعنی ايدزش را هم درمان کرديد؟
بیماری داشتیم بلـه .اگـر ایدزش را درمان نمیکردیم که نمیتوانسـتیم کیسـت را درمـان کنیم .بیماری
که خدا رو ایـدز 3عارضـه دارد .1 .زخـم خـوب نمیشـود یا خیلـی دیر خـوب میشـود؛ .2روز به روز
شکر بهبود پیدا لاغـر و ضعیـف میشـود؛ .3فـرد بیمار خیلی زود خسـته میشـود .بـرای این بیمار بـا دارو
کرده و در کانال توانسـتیم بیماری را بهبود ببخشیم.
طب النبی هم
آيا بیماری در مورد بیماری ديابت هم درمان داشته ايد؟
مشخصاتش بله.
را گذاشته فصلنامه به صورت قطعی بوده؟
ایم .ایشان که شماره 7 بله .کامل نه مقطعی.
بیماری سرطان چطور؟
پاییز سرطان کولون بلـه .بیمـاری داشـتیم کـه خـدا رو شـکر بهبـود پیـدا کـرده و در کانـال طـب النبی هم
1397 مشـخصاتش را گذاشـته ایـم .ایشـان که سـرطان کولون داشـت ،همانطور که عـرض کردم داشت
103
گفتوگو INTERVIEW
عکسشـون در کانـال مـا اسـت .دارو دادیـم و در مدت 18روز کیسـت کند شـده و از طریق هنگامی که فصلنامه
مدفـوع خـارج شـد .برخـی از سـرطانها خیلـی راحـت قابـل درمـان هسـتند .و یـا حتـی نسبت صفرا
و سودا بهم شماره 7
کیسـت رحـم را هـم درمـان کردیـم(در مدت یـک هفته). ریخت یعنی پاییز
در مـورد اخـلاط بـدن مثـل سـودا ،صفـرا و ...توضیـح میدهیـد کـه صفرا بالا رفت و 1397
سودا پائین آمد
چگونه اسـت؟ بچه تشنجی 104
ببینیـد مـا در ایـن زمینـه دو نکته مهـم داریم .یکی غلبه مـزاج و دیگـری حکومت آن، میشود ،حالا
مثـل ًا افـراد صفـراوی ریه خیلی ضعیف و حساسـی دارند اگر هوا ناگهانی عوض شـود دچار اگر صفرا پائین
مشـکل میشـوند یـا وارد هوای سـرد میشـوند نمیتوانند خوب تنفس کننـد .در حقیقت بیاید و سودا بالا
امـکان دارد شـخصی مزاجـش بلغـم باشـد ولـی حکومـت و یـا مدیریـت بدنـش در صفرا برود اوتیسمی
باشـد .ایـن یکـی از تفاوتهـای طب سـنتی با طب النبی اسـت .بـه عنوان مثـال دیگر در
بیمـاری CPبـه دلیل تشـنجهای مـادر در دوران بـارداری صفراوی مادر بالاسـت .هنگامی میشود
که نسـبت صفرا و سـودا بهم ریخت یعنی صفرا بالا رفت و سـودا پائین آمد بچه تشـنجی
میشـود ،حـالا اگـر صفـرا پائیـن بیاید و سـودا بالا برود اوتیسـمی میشـود که بـرای همه
ایـن مـوارد درمـان مناسـب در طـب النبـی وجـود دارد و ما هـم انجـام داده ایـم .خوردن
عدسـی در اوایـل درمـان بـرای افـراد اوتیسـمی خـوب نیسـت ،ولـی بـرای سـیروز کبدی
بهتریـن داروسـت .عدسـی صفـرا را کنتـرل میکنـد و کبـاب ماهـی تـازه هـم همینطور.
حـالا اگـر ایـن کبـاب ماهـی را به بیمـاری MSبدهیـم بدتر میشـود .اگر انسـان متوجه
شـود کـه طبعش سـرد اسـت یـا گرم ،تـر یا خشـک و غلبه مـزاج با صفراسـت یا سـودا و
یـا دم یـا بلغـم آنجـا میتواند تشـخیص بدهـد که چـه غذایی بخـورد .بحث همـان طیب
بـودن مطـرح میشـود؛ یعنی همانطـور که گفتیم غذا حلال اسـت ولی عیب نیسـت مثل
عدسـی برای بیمار اوتیسـمی.
بـا توجـه به فعالیـت هايی که داشـته ايـد جهت آمـوزش ايـن دانش و
انتقـال آن به ديگـران اقدامی داشـته ايد؟
بلـه .مـن حـدود 7000شـاگرد در فضای مجـازی دارم .البته به صورت مسـتقیم 50نفر.
البته هیچ تبلیغـی ندارم.
آيا در اين طب آفت و آسیب خاصی هم وجود دارد؟
اگر طبیب حاذق باشد خیر.
منابع علمی شما روايات کدام يک از انبیاء و ائمه است؟
محدویـت خاصـی نـدارد .از حضرت قینان(نتیجه حضـرت آدم گرفته) تا حضرت رسـول
اکـرم(ص) و ائمه بزرگوار
آيـا از زمانـی کـه فعالیـت خودتـان را آغـاز کرديد مشـکل خاصی هم
داشـته ايد؟
اول بحـث در مـورد درمـان کـردن خودم گفتم .آنقدر بیماریم وخیم شـده بـود که دوبار
در نمـاز جماعـت از سـجده کـه بلند شـدم زمین خـوردم .توی سـجده سـرفه ام میگرفت
بـه صـورت مـداوم تـا 20دقیقـه هـم طـول میکشـید حتـی تـوان بلند شـدن هـم از من
میگرفـت .وقتـی خـودم را درمـان کردم مردم مسـجد برایشـان سـوال شـده بـود .توضیح
دادم 6 ،مـاه نشـد کـه مسـجد درمانـگاه از همـه جـا هـم مراجعـه کننده داشـتم .تهـران و
شهرسـتانها و . ...بعـد از مدتـی دیـدم از امور مسـاجد آیت ا ...انواری مرا خواسـتند( ،ظاهراً
یکـی از نمازگـزاران محلـه کـه جانبـاز هم بود از من شـکایت کـرده بود ،که بنده مسـجد را
تبدیـل بـه درمانـگاه کـرده ام) ،ایشـان گفت نگـذار از بیـن برود و بـرو در قـم تدریس کن؛
مـن هـم یک نایب در مسـجد گذاشـتم و رفتم قم .از سـال 93در قم شـروع کـردم با آقای
از پاکستان، ملـکان کار را شـروع کـردم ،هـم زمـان بیمـاران را درمـان میکـردم .از پاکسـتان ،فرانسـه،
فرانسه ،آلمان، آلمـان ،لبنـان ،عـراق ،و ...مراجعـه کننـده داشـتم .از درمان کمـر درد و زانـو درد رفتیم به
لبنان ،عراق ،و سـمت درمـان بیماریهـای سـختتر تـا فلـج مغـزی کـه مسـتندات همـه ایـن درمانهـا
...مراجعه کننده موجود اسـت.
داشتم .از درمان در پايان اگر نقطه نظر و توصیه خاصی داريد برای خوانندگان بفرمايید.
کمر درد و زانو جسـم و روح در هـم تنیـده انـد .گاهی جسـم در روح وگاهی روح در جسـم تنیده شـده
درد رفتیم به اسـت .اگـر روح بسـیار قـوی در جسـم ضعیـف بگذاریـد این روح قـوی جسـم را به حرکت
در مـیآورد جسـم خیلـی خـوب هم میتوانـد روح ضعیـف را کنترل کند .اما حاکم جسـم
فصلنامه سمت درمان
روح اسـت ،لـذا از همـه خواهش میکنـم در وهله اول بـه تقویت قدرت روحی خودشـان از
بیماریهای
شماره 7 طریـق معنویـات یعنـی تـرک از محرمـات بپردازنـد و بعد هم جسمشـان را با غـذای طیب
پاییز سختتر تا فلج تقویت کنند .برای همه آرزوی سـلامت و سـربلندی دارم؛ و از شـما و خبرگزاری ملی ایران
1397 مغزی کـه فرصـت این گفتگـو را فراهـم کردند تشـکر میکنم.
105
SHORT داستانک
STORY
فصلنامه
شماره 7
پاییز
1397
106
بین آب و آتش
حسینعلی اتحادی
اعصابـم بـه هـم میريـزه وقتی يـه چیزی نـوک زبونمه ولـی کلمـه اش يادم
نمیـاد .از صبـح داره تـو ذهنـم میچرخـه .ايـن علم سـلطان اسـت رو میگم.
تـوی ذهنـم مرتـب میچرخیـد .از وقتـی اولین بـار ايـن جمله رو شـنیدم 30
سـال میگـذره و هـر روز بیشـتر از روز قبـل درسـت بودنـش رو میفهمم .هر
بـار کـه ناامیدی سـراغم میاومـد اين جملـه رو تکـرار میکردم .هر بار خسـته
میشـدم .هـر بـار به بـن بسـت میخـوردم .زير لـب میگفتـم علم سـلطانه.
نمـی دونـم کلمـات قدرتهـای ماورايی هـم دارنـد يا نـه .منظـورم اينه که
مثـلا مـا وقتی میگیم سـلام فقـط يه کلمـه بـرای ارتبـاط گرفتنه يا نـه ،خود
ايـن سـلام گفتنـه يـه تغییراتی تـوی طرف مقابـل میده کـه مثلا بـا لبخند بر
میگـرده میگـه سـلام مخلصیـم .منظـورم اينـه که خـود کلمـه هـم بايد يه
تاثیری داشـته باشـه .يـه چیزی بیشـتر از معنا .يه حسـی که نه گفته میشـه
و نـه شـنیده میشـه ولـی هسـت .چـی میگـن بهش بـه ايـن هنریهـا يادم
نمیاد.نمـی دونـم بايـد از کی بپرسـم .اعصابـم به هـم میريزه وقتـی يه چیزی
نـوک زبونمه ولـی کلمه اش يـادم نمیاد .ماشـین آخرين خیابونهـای منتهی به
اسـکله رو رد میکنـه و میرسـه سـر اسـکله .يکی در و بـاز کرد و گفت سـلام
جناب دکتـر .بفرمائید.
فصلنامه
شماره 7
پاییز
1397
107
SHORT داستانک
STORY
هنـوز تـو فکـر اون کلمـهای کـه یـادم رفتـه ام .اول خواسـتم ازش بپرسـم اون چیه که گو چیکار فصلنامه
معنـی حسهـای درون یـک کلمـه رو مـیده اما قیافـه اش نشـون میداد خیلـی جدی تر کردی که اینا
از ایـن حرفهاسـت .خواسـتم بگـم هـزار بـار گفتم از این تشـریفات بـدم میـاد و ملتی که ماستا رو کیسه شماره 7
بخـواد بـه یـه جایی برسـه باید پـا روی ایـن ادا و اصولهای تشـریفاتی بزاره .خواسـتم بگم کردن؟ خبرش پاییز
دوسـت عزیز من دوسـت ندارم کسـی بـرام در و باز کنـه و از این رفتارهای تجملی خوشـم هنوز پخش 1397
نمیـاد .امـا هنـوز تو فکـر اون حس کلمات بـودم .با روی خـوش گفتم علیکم السـلام برادر. نشده بود که
واکنش نشون 108
چـه خبـر؟ گفت منتظر شـما بـودن .چنـد لحظه دیگه مانور شـروع میشـه. دادن .گفتم یه
بـا اشـاره دسـت راهنمایـی کرد که بریم به سـمت لبـه اسـکله .دوربینهای بزرگـی اونجا روزی اینا آتیش
بـود بـرای دیـدن فواصـل دور .پشـت یکی شـون فرمانده نیـرو دریایی ایسـتاده بـود .خیلی میریختن رو
سـال بـود میشـناختمش از وقتی یه ناوی سـاده بود .به اشـاره میخواسـت مـن عجله کنم. سرما حالا ما به
کنـارش ایسـتادم و بـا هم دسـت دادیم.گفت همیشـه دیر میایی محسـن .نظامیهـا به قول جایی رسیدیم
و قـرار حساسـن .گفتم من نظامی نیسـتم مرتضی .حوصلـه اداهای تو رو هم نـدارم .با خنده که آتیشو کنترل
گفـت توپـت چـرا پُره رفیـق؟ گفتـم دوران بـزن در رویی خیلی وقتـه تموم شـده .با تعجب کنیم و بدیم به
گفـت مگـه مـن چی گفتم تـرش میکنی؟ گفتم کـی باتـو کار داره .آمریکاییهـا رو میگم.
گفـت اوووو..حرفـای سیاسـی میزنـی با تعجب نـگاش کردم گفتـم دوران بـزن در رو تموم خورد اونا
شـده حـرف سیاسـیه؟ گفـت ول کن این حرفـا رو فقط بگو چیـکار کردی که اینا ماسـتا رو
کیسـه کـردن؟ خبرش هنوز پخش نشـده بـود که واکنش نشـون دادن .گفتم یـه روزی اینا
آتیـش میریختـن رو سـرما حـالا مـا به جایی رسـیدیم که آتیشـو کنتـرل کنیـم و بدیم به
خـورد اونـا .گفـت جون مرتضـی واقعا میتونیـد از هر چیزی آتیش درسـت کنیـد؟ گفتم از
هرچیـزی .گفـت خدایی یعنی باور کنم الان اون قایقی که برای نمونه وسـط دریا گذاشـتیم
خـود بـه خـود دچـار حریـق میشـه؟ گفتم خـود به خـود نمیشـه .مـا 30سـال روش کار
کردیـم تـا شـد .گفـت آبم آتیـش میگیره؟ گفتـم آب آتیش نمیگیـره .آتیش میشـه .هوا
هـم میشـه .خـاک هم میشـه .هـر وقت مـا اراده کنیـم .گفت جـون دکتر راسـت میگی؟
خنـده ام گرفـت از سـادگی و ذوقـی کـه تـوی نگاهـش بود .گفتـم خودت ببیـن .چیزی که
مـا سـاختیم یه سـلاح دفعیه کـه در اختیار شماسـت .میتونی رمز شـروع عملیـات رو بگی
تـا بـا چشـمای خودت ببینـی قدرتی که علم بـه ما داده چیـه .کمی خیالش راحت تر شـد.
تـوی بـی سـیم گفت بـه نـام نامـی امیرالمونین علی علیه السـلام شـروع کنید .بعد سـرش
و کـرد تـو دوربیـن تا جزئیـات رو ببینه .منم تـو دوربین خیره بـودم .خبرنگارهـا و عکاسها
همه داشـتن کارشـون رو انجام میدادن .قایق نمونه وسـط دریا یهو شـعله کشـید و تو چند
ثانیـه دود شـد .انـگار اصـلا نبوده قبلا .سرشـو از دوربین جدا کـرد و گفت الله اکبـر .با انرژی
گفـت .یـه جـوری که از معنـی کلمه عبور کـردم .از اینکه خـدا بزرگه زدم جلوتـر و فهمیدم
خوشـحالم از اینکـه خـدا بزرگه و چون ما از بزرگیش خوشـحالیم داره بهمون کمک میکنه.
ایـن حـس همـراه متنـو ولـی هنـوز یـادم نمیاد چـی بهـش میگـن .اعصابم خورد میشـه
وقتـی یه اسـمی نـوک زبونمه ولی یـادم نمیاد.
فصلنامه
شماره 7
پاییز
1397
109
ARTICLE مقاله
فصلنامه
شماره 7
پاییز
1397
110
عالم اکبر و قدرت ذهن
بازیهای فکری یا مباحثات علمی
فصلنامه
شماره 7
پاییز
1397
111
ARTICLE مقاله
.1مقدمه ترجیح فصلنامه
چند سـالی هسـت که با رسـول دوسـت هسـتم؛ معمولاً با هم مباحثه داریم .موضوعات میدهم که
بحـث مـان خیلی متنوع هسـتند .تقریبـاً چهارچوبی نداریـم و از بحث با هم لـذت میبریم. فرضیهپردازیها و شماره 7
بـه ایـن بحثهـا میشـود بـه چشـم یـک بـازی فکـری یـا همفکـری علمـی نـگاه کـرد. نظریهپردازیهای پاییز
بسـتگی دارد تعریـف مـان از علـم و از بـازی فکـری چـه باشـد .مـن ترجیـح میدهـم کـه متداول در علوم 1397
فرضیهپردازیهـا و نظریهپردازیهـای متـداول در علـوم تجربی را علم نشـمرم .اینها یکجور تجربی را علم
بازی فکری هسـتند؛ یک بازی که میتواند سـازنده باشـد و به کاربردهایی هم منجر شـود، نشمرم .اینها 112
مگـر بچههـا که بـازی میکننـد ،کاربرد نـدارد؟ بچههـا با بازیهایشـان زندگـی میکنند و یکجور بازی
مـا هـم بـا بازیهـای خودمان ،حـالا بازی گروه سـنی الف نباشـد ،بـازی گروه سـنی نون و فکری هستند؛
میـم و هـاء و یاء باشـد .تا جایی که از متون دینی فهمیدهام ،تعریـف علم ،متفاوت از چیزی یک بازی که
اسـت کـه امـروزه معـروف شـده اسـت .فرضیهپردازیهـا و نظریهپردازیهای علـوم تجربی میتواند سازنده
ظاهـراً از جنـس ظـ ّن و گمـان هسـتند .حالا ظنهـای عالمانه هم که باشـند ،هنـوز ظ ّن و باشد و به
گمان هسـتند .ظ ّن و گمان را نمیتوان کاشـف از حقیقت دانسـت .این برداشـت شخصیام کاربردهایی هم
از ایـن کلام خداسـت کـه فرمـودَ « :و َما یَ َّت ِبـ ُع أَ ْک َث ُر ُه ْم إِلَّا َظ ًّنـا؛ إِ َّن ال َّظ َّن لَا یُ ْغ ِنـي ِم َن الْ َح ِّق منجر شود ،مگر
َشـ ْی ًئا»[یونس ،]36 ،یعنـی بیشـتر مـردم نهایتـاً از ظـ ّن و گمانهـای خودشـان یـا ظـ ّن و بچهها که بازی
گمانهـای رایـج در جامعـه تبعیـت میکننـد؛ اما این ظـ ّن و گمانها ایشـان را از دانسـتن میکنند ،کاربرد
حقیقـت بینیـاز نمیکنـد .ایـن مطلـب ظاهـراً محـدود بـه مباحـث اعتقـادی نمیباشـد. ندارد؟ بچهها
جامعـه علمـی هـم به طـور متعـارف در هر موضوعـی ،تابع یک فرضیـه یا نظریه اسـت .در با بازیهایشان
زیستشناسـی باشـد یا در فیزیک ،فرقی ندارد ،نظریه اسـت و نهایتاً میشـود فقط امیدوار زندگی میکنند
بـود کـه بهـرهای از حقیقت داشـته باشـند .بزرگترهـا هم سـرگرم بازیها و سـرگرمیهای و ما هم با
خودشـان هسـتند؛ فقـط اسـباببازیها فـرق میکنند .فوتبال باشـد ،میشـود شـغل یک بازیهای
عده ،نقاشـی کردن باشـد هم میشـود شـغل یک عدۀ دیگر ،صورتبندی مسـائل فرضی و خودمان
بعـد حـل کردن آنهـا و جواب آنهـا را تقریبـی از پدیدههای عالم خارج دانسـتن هم مثل
پـازل حـل کردن میشـود شـغل یک عـدۀ دیگـر«« .ا ْعلَ ُمـوا أَنَّ َما الْ َح َیـا ُۀ ال ُّدنْ َیـا لَ ِعـ ٌب َو لَ ْه ٌو
َو ِزی َنـ ٌۀ َوتَ َفا ُخـ ٌر بَ ْی َن ُکـ ْم َوتَ َکاثُـ ٌر فِـي الأْ ْمـ َوا ِل َوالأْ ْولَا ِد»[الحدید .]20 ،همین دنیا البته وسـیلۀ
آخـرت اسـت و سـرگرمیهای دنیـا اگر سـبب غفلت از خـدا و رویگردانی از حق نشـود و به
نیـت کاربرد خداپسـندانه باشـد ،اشـکالی نـدارد و خوب هم هسـت .در این شـماره موضوع
همفکـری مـا عالـم اکبـر اسـت و منشـأ قـدرت ذهـن؛ اگـر برخـی از مباحث مطرح شـده
جسـورانه بـه نظر رسـیدند ،به حسـاب بازی فکری بـودن کل قضیـه بگذارید.
فهرست مطالب
.1مقدمه
.2سخن اول :شبهۀ آکل و مأکول
.3سخن دوم :عالم اکبر
.4سخن سوم :قدرت ذهن
.5سخن آخر
توضیحات
.2سخن اول :شبهۀ آکل و مأکول
یـک بحـث قدیمـی در میـان علمـای کلام هسـت ،تحـت عنـوان شـبهۀ آکل و مأکول.
ظاهـراً اولیـن کسـی کـه به این مسـئله اشـاره کرده اسـت ،حضـرت ابراهیم بودهانـد .وقتی
در نزدیکـی سـاحل دریا میبینند کـه یک مردار ،توسـط حیوانات دیگری خورده میشـود،
از خـدا میپرسـند کـه خدایـا چگونـه مـردگان را محشـور میکنـی وقتـی یکـی دیگـری
را خـورده اسـت؟ « َوإِ ْذ َقـا َل إِبْ َرا ِهیـ ُم َر ِّب أَ ِرنِـي َک ْیـ َف تُ ْح ِیـي الْ َم ْوتَـی» آن هـم وقتی سـایر
یَه ِـطیمـ ُمرابنِنَجـ َناد اَحن ْیســِهاإِلَّنادأُ َرمـق ٌیماأَم ْمـ َثالُت ُکمـحم ۚش َّمــوار َف َّرخ ْطواَناهنفِــدي اشلْـِک َتدا؟ ِب« َو ِم َمان ِم َـشـن ْيَداٍءبَّ،ـثُ ٍۀَّمفِإِلـَـيیا،ل ْأ َرْربِّ ِه ِ ْمض جانـوران
َولَا َطائِـ ٍر
حتی در خود یُُرک ْحّسِلـَشی َـجدَُبرهو ٍال َنسِّم»ـ ْن ُ[هاتلَّ،أننعخ ُـجداْازمًوء،ناـثُ8دَّم3فا]ْ.ردمُعدوُهردبَّ:نخ«یَ َقْأتشـِاـی َنَلی ََفاکزُخپَـسا ْـذْسعأَـ ًیْرباَخَ،ع ًَوۀاخ ْعِّمدلَا َوْنمن اـلأَدََّّنطبْیالهـلَّ ِرـسـََفـهُؤصا َعْرلِزُهیـ ٌزح َّن َضحإِلَرِکْییت ٌَماکب»ثُراـ[اهلَّمیباـق ْجمر َۀع،ک ْله0بَع6لَه2می]،.ا
شریعت اسلام پاسـخ خداوند به شـبهۀ آکل و مأکول در این بین به ما نرسـیده اسـت ،چرا که زنده شـدن
هم اگر کسی پرندگانـی کـه گوشـت و خـون شـان مخلـوط شـده؛ ولی از گوشـت یکـی بر بـدن دیگری
گرسنه باشد و گوشـت نروییده باشـد .لااقل در نگاه نخسـت جواب به شـبهۀ آکل و مأکول را در دل خود
بقای او متوقف ندارد؛ اینکه بخشـی از بدن شـکار ،که توسـط شـکارچی خورده شـده و جذب بدن او شـده
بر خوردن از اسـت ،در قیامت در بدن شـکار محشـور میشـود یا در بدن شـکارچی؟ این شـبهه بغرنجتر
جسد یک انسان میشـود وقتـی در جغرافیای جامعۀ انسـانی بـا قبیلههایی از انسـانها برخورد میشـود که
دیگر باشد ،این آدمخوار هسـتند؛ گرچه حتی در خود شـریعت اسـلام هم اگر کسـی گرسـنه باشـد و بقای
کار مجاز شمرده او متوقـف بـر خـوردن از جسـد یـک انسـان دیگـر باشـد ،ایـن کار مجاز شـمرده میشـود،
ولـو فقـط تـا آن انـدازهای که خـوف جـان دادن او برطرف شـود؛ اگر کافـری از بدن مؤمنی
فصلنامه میشود ،ولو فقط
تغذیه نماید ،بخشـی که بین ایشـان مشـترک بوده اسـت ،در آخرت مسـتحق عذاب خواهد
تا آن اندازهای که
شماره 7 بـود یـا پـاداش؟ شـبهۀ آکل و مأکـول همواره یکـی از موانع اصلی سـر راه فهـم کامل نحوۀ
پاییز خوف جان دادن حشـر جسـمانی و بلکه مادی در قیامت بوده اسـت که سـبب شـده تا علمای مسـلمان در
1397 او برطرف شود طـول تاریـخ اسـلام ،نظرهای متفاوتـی در مورد کیفیت حشـر ارائه بدهنـد .برخی ،علیرغم
113
ARTICLE مقاله
تصریحـات آیـات و روایات ،حشـر را به کل روحانی دانسـتهاند و آیات و روایـات را به گونهای از علوم جدید نیز فصلنامه
تأویـل کردهانـد کـه نگاه ایشـان را تأیید نمایند .برخی دیگر حشـر را جسـمانی دانسـتهاند؛ میدانیم که هر
ولـی بـا جسـمهای مثـال (برزخـی) کـه مادی محسـوب نمیشـوند .برخـی دیگر حشـر را چند سال یک شماره 7
مـادی دانسـتهاند؛ ولـی از آنجـا کـه هویت انسـان با نفـس ناطقۀ انسـانی تعریف میشـود، بار ،بدن عنصری پاییز
سـاخته شـدن بـدن مـادی و عنصـری بـرای انسـان در حشـر را نه لزومـاً با همین مـادۀ به انسان به طور 1397
کار رفتـه در بـدن او در دنیـا میشـمارند؛ بـه گونهای که اشـکالی ندارد؛ اگر تمام یا بخشـی کامل (با چند
از بـدن انسـان بـا مـادۀ جدیـد سـاخته شـود؛ ولی همچنـان با همـان صـورت؛ همچنین از استثناء) تجدید 114
علـوم جدیـد نیـز میدانیـم که هـر چند سـال یک بار ،بـدن عنصری انسـان به طـور کامل
(بـا چنـد اسـتثناء) تجدید میشـود .برخـی معتقد هسـتند که اگر حتی انسـانی از انسـان میشود
دیگـری تغذیـه کند ،بـاز هم لزوماً تمام اجزای بدن انسـان خورده شـده ،جذب بدن انسـان
آکل نمیشـود و آنچـه کـه جذب بدن دیگران نمیشـود ،مبنای سـاخته شـدن بدن جدید
انسـان در قیامـت قـرار میگیـرد .ایـن جـزء غیرقابل جـذب میتوانـد همان نطفهای باشـد
کـه بـدن دنیایـی او در ابتـدای شـکلگیری آن در زهدان مادر از آن تشـکیل شـده اسـت و
در روایـات مبارکـه آمـده کـه در هنـگام مرگ ،از بدن انسـان بیـرون میرود و غسـل م ّیت،
کـه بـه نوعـی یـک غسـل جنابت اسـت نیـز بخاطر خـروج همیـن نطفـه از بدن اسـت که
واجـب میشـود .ایـن نطفـه شـامل DNAهـای تشـکیل بدن اسـت و چه بسـا همـان ذر یا
طینتی باشـد که انسـان از آن شـکل گرفته اسـت و نفس انسـان در بعد مادی بر آن اسـتوار
اسـت و در آسـتانۀ قیامـت ،از زمیـن میرویـد؛ همانطور کـه دانههای گیاهـان در فصل بهار
بـا نـزول آب بـاران بـر زمیـن مرده شـکافته و سـبز میشـوند و میروینـد؛ همـان نطفهای
کـه زمانـی بعـد از لانهگزینـی در دیـوارۀ رحـم مـادر ،جوانـه زده و بـه صـورت گیاهـی که
جفـت نقـش سـاقۀ آن را دارد ،بیـرون آمـده و در داخـل رحـم میـوهای میدهـد که همان
رسول میگوید بـدن نیسـت در آسـتانۀ قیامـت از زمیـن میرویـد؛ چنانکه در قـرآن هم بعـد از ذکر عبرت
حتی مادۀ بـارش بـاران در بهـار و زنده شـدن زمیـن میفرمایـدَ « :کذلِ َک ال ُّن ُشـو ُر» [فاطـر .]9 ،توجیه
بـدی نیسـت ،امـا رسـول با ایـن نگاههـا مخالف اسـت و میگوید حتی مادۀ اسـتفاده شـده
استفاده شده
در بدنهـای اخـروی هـم بایـد همین مادهای باشـد کـه در دنیـا در بدنهای موجـودات به
در بدنهای کار رفتـه اسـت؛ همـان بدنـی که با آنهـا خدا اطاعت شـده یا عصیان شـده اسـت .او برای
اخروی هم باید ایـن نگاهـش بـه آیات و روایاتی اسـتناد میکند کـه چنین چیزی را میرسـانند .برای مثال
همین مادهای در قرآن اشـاره به شـهادت پوسـت بر علیه صاحبش میشـود و شـهادت شـاهد در پیشـگاه
فصلنامه باشد که در دنیا خداونـد وقتـی اعتبـار دارد که آن شـاهد خودش شـاهد عملی باشـد و صرف علـم اجمالی
شماره 7 در بدنهای یـا غیرمسـتقیم کفایـت نمیکنـد (البته این مطلـب را میتـوان توجیهاتی کـرد ،کما اینکه
پاییز موجودات به کار توجیـه میکننـد)؛ همچنیـن روایتـی داریم کـه در آن یک زندیـق از امام صادق (ع) سـؤال
1397 رفته است میپرسـد کـه چـرا خداوند در قـرآن فرموده اسـت« :لَّ َما نَ ِض َجـ ْت ُج ُلو ُد ُهـم بَ َّدلْ َنا ُهـ ْم ُج ُلو ًدا
115
ARTICLE مقاله
َغ ْی َر َهـا لِ َی ُذو ُقـوا الْ َع َذا َب»[النسـاء ]56 ،گیـرم کـه آن پوسـت اول لایق عذاب بود ،آن پوسـت وقتی یک جانور
جدیـد چـرا بسـوزد؟ امـام در جـواب نمیفرمایند که عذاب برای نفس ناطقۀ انسـانی اسـت از بقای جانور
و نـه خـود پوسـت ،بلکـه میفرماینـد این پوسـت جدید هـم آن پوسـت قبلی اسـت و هم دیگری به وجود
نیسـت و یـک پوسـت جدیـد اسـت .آن زندیـق تعجـب میکند که ایـن امر چطـور ممکن آمده یا تغذیه
اسـت؟ حضـرت مثالـی میآورند و میگویند ب ّنایـی را تصور کن که خشـتی در اختیار دارد، کرده است؛
آن خشـت را دوبـاره خـاک کـرده ،بـا آب مخلوط کرده و خشـت جدیـدی از آن میسـازد، انسانی که خاک
ایـن خشـت جدیـد هـم همان خشـت قبلی اسـت ،از ایـن جهت کـه از همان ماده اسـت و شده و از خاک
هـم خشـتی جدید اسـت .رسـول اعتقـاد دارد نباید آیـات و روایـات را به بهانـۀ خلاف عقل او گیاهی سبز
بـودن ظاهـر آنهـا ،سـر خـود تأویـل بـه رأی کـرد؛ زیـرا حدیـث آل محمـد (ص) چنانکه شده و گوسفندی
خودشـان هـم فرمودهاند صعب مسـتعصب اسـت .رشـد ما در این اسـت ،آنهـا را همانطور که از آن گیاه
کـه خودشـان فرمودهانـد بفهمیـم و نـه اینکه آنها را در سـطح فهـم خود پاییـن بیاوریم و خورده است و
توجیـه نماییـم؛ بـا ایـن حـال وقتی قرار باشـد ،نـه تنها انسـان ،بلکه تمـام موجـودات زندۀ انسان دیگری که
روی زمیـن ،در طـول تاریـخ چنـد میلیـارد سـالۀ حیـات زمیـن در قیامت محشـور گردند؛ صد سال بعد ،از
وقتـی خـاک در پوسـتۀ زمیـن محدود اسـت؛ وقتـی یک جانـور از بقـای جانـور دیگری به شیر و گوشت آن
وجود آمده یا تغذیه کرده اسـت؛ انسـانی که خاک شـده و از خاک او گیاهی سـبز شـده و گوسفند خورده
گوسـفندی که از آن گیاه خورده اسـت و انسـان دیگری که صد سـال بعد ،از شـیر و گوشت است؛ در این
آن گوسـفند خورده اسـت؛ در این شـرایط سـخت اسـت که بتوان راحت پذیرفت که رسول شرایط سخت
است که بتوان
در ادعـای خـود ،دچار تناقضگویی نشـود. راحت پذیرفت
که رسول در
.3سخن دوم :عالم اکبر ادعای خود ،دچار
تناقضگویی
رسـول حرفـش را از نقـل قـول یکی از اسـتادانش آغاز کرد .از اسـتادش چیزی پرسـیده
نشود
بـود کـه اسـتادش آرام و بـا احتیـاط ،ظاهـراً توجـه او را بـه آیـهای از قرآن جلب کـرده بود
َم ْغ ِفـ َر ٍۀ ِّمـن َّربِّ ُک ْم َو َج َّنـ ٍۀ َع ْر ُض َهـا َک َع ْر ِض ال َّسـ َما ِء َوکالـ ْأهْرخِضداأُونِعـ َّدد ْتف لرِلَّم ِذوید َهناآسَمـُنوات:بِال«لَّ َـســِاهبِ ُقَووُرا ُإسِلَــِل ِهی
َذلِ َک َف ْض ُل اللَّــِه یُ ْؤتِی ِه َمن یَ َشا ُء َواللَّــُه ُذو الْ َف ْض ِل
الْ َع ِظیـ ِم» [الحدیـد .]21 ،خـدای ُذو الْ َف ْضـ ِل الْ َع ِظیـ ِم در ایـن آیه ،صحبـت از فضلی میکند
ممعیرففریمایکدردأُهِع اَّدس ْـت لِلَّت ِذ َمی ْغ َنِفـآ ََرم ٍُۀنوِّما بِانللَّ َّربـِّـُِکهـ َْوم ُر َو ُسَجـ َِّلن ٍِهۀ
هم اینگونه کـه یُ ْؤتِیـ ِه َمن یَ َشـا ُء و این فضـل را
ادامـه البته َع ْر ُض َهـا َک َعـ ْر ِض ال َّسـ َما ِء َوالأْ ْر ِض .در
و معمـولاً هم اینطور برداشـت میشـود که یک بهشـت اسـت کـه هر کسـی در آن خانهای
دارد و بخشـی از آن بهشـت بـه او تعلـق مییابـد؛ ولی آیا َم ْغ ِفـ َر ٍۀ ِّمن َّربِّ ُک ْم هم اینطور اسـت
و مؤمنیـن در ایـن مغفـرت خـدا بـا هم شـریک میشـوند که مغفـرت خدا و این بهشـت با
«واو» عطـف بـه یکدیگـر مرتبـط گشـتهاند؟ نه! آن اسـتاد به رسـول گفته بـود ،خدا بخیل
نیسـت کـه بهشـت را بین مردم تقسـیم کند؛ چه بسـا به هـر مؤمن به طـور جداگانه چنان فصلنامه
بهشـتی را عطـا نمایـد .ایـن کار بـرای خـدا سـخت نیسـت .بـرای خدایی کـه فرمـودَّ « :ما شماره 7
َخلْ ُق ُکـ ْم َولَا بَ ْع ُث ُکـ ْم إِلَّا َک َن ْف ٍس َوا ِح َد ٍۀ إِ َّن اللَّــَه َسـِمی ٌع بَ ِصی ٌر» [لقمـان ،]28 ،برای خدایی که پاییز
« َو ِسـ َع ُک ْر ِسـ ُّی ُه ال َّسـ َما َوا ِت َوالأْ ْر َض َولَا یَ ُئو ُد ُه ِح ْف ُظ ُه َما»[البقرۀ .]255 ،قسـمت سـخت این 1397
توصیـف آنجاسـت کـه مؤمنیـن هر کدام در بهشـتهای خودشـان هسـتند؛ ولـی در عین
116
فصلنامه
شماره 7
پاییز
1397
117
ARTICLE مقاله
حـال ،پیـش هـم نیز هسـتند .گویا چند کپی از کل بهشـت باشـد کـه هر کـدام از آنها به به یاد شعری فصلنامه
طـور کامـل از طرف خداوند به یک مؤمن بخشـیده شـده اسـت .این حرف عجیـب اما قابل افتادم که
تأمـل اسـت .ناگهـان به یاد شـعری افتادم که منسـوب به حضرت علی (ع) اسـت و حضرت منسوب به شماره 7
در ضمـن آن میفرماینـد« :آیـا گمـان کردهای همین جرم صغیر هسـتی؟ بلکـه در درونت حضرت علی (ع) پاییز
عالـم اکبـر مخفـی اسـت! تو کتـاب مبینی هسـتی که بـه حـروف آن مرجع ضمیـر ظهور است و حضرت 1397
مییابـد» .دلالتهـای متعـددی در روایـات اسـت کـه روح مرجـع ضمیر انسـان اسـت که در ضمن آن
محـاط بـه بـدن نبـوده و محیط به آن اسـت؛ لکـن این محیط بـودن ،گاهی در نـزد علمای میفرمایند« :آیا 118
مختلـف تفاسـیر متفاوتـی مییابـد .در هـر صورت این مشـخص اسـت که هر انسـانی ،یک گمان کردهای
عالـم باطنـی دارد کـه در آن زندگـی میکنـد و عالـم خـارج صرفـاً یک وجه مشـترک بین همین جرم صغیر
عالـم باطنـی اوسـت بـا عوالـم باطنی سـایر موجـودات .رسـول ادامـه داد ،تصور کـن که نه هستی؟ بلکه در
بـه تعـداد انسـانها و نـه حتـی بـه تعـداد موجـودات زنـدۀ بیولوژیک ،بلکـه به تعـداد تمام درونت عالم اکبر
ذرات عالـم ،نـه تنهـا سـنگریزهها و قطـرات آب ،بلکـه مولکولهـا و اتمهـا ،و الکترونهـا و مخفی است! تو
ذرات بنیادیـن تشـکیلدهندۀ هسـتۀ اتمهـا ،و چـه بسـا ذرات پیمانهای حامـل میدانهای کتاب مبینی
نیرویـی ،یـک کپـی از تمـام عالم داشـته باشـیم ،کـه آن کپی متعلق بـه یکـی از آن ذرات هستی که به
یـا اشـیاء یـا موجـودات اسـت و هـر ذره یا هـر موجـود ،در کپی عالمـی که به او اعطا شـده حروف آن مرجع
اسـت ،توسـط یک دسـتگاه مختصات مشـخص میشـود .دسـتگاه مختصات یا اگر دقیقتر ضمیر ظهور
صحبـت کنیـم «قـاب» در فیزیـک بـه معنـای ناظـر فیزیکـی اسـت ،یـک زاویۀ دیـد ،یک مییابد»
شـعور ،یـک وجـه حامل توجـه .برای مثـال مـن دارم در کپی خـودم از عالم وجـود زندگی
میکنـم و ایـن بدنـی کـه از زاویـۀ دید آن ،به عالم کپـی خود نگاه میکنـم ،همانقدر به من
تعلـق دارد کـه ،خانـهای کـه در آن زندگی میکنم به مـن تعلق دارد؛ خانههای دیگر شـهر
هـم همینطـور بـه مـن تعلـق دارد؛ کل این عالم کپـی به من تعلـق دارد و شـما و هر کس
دیگـری هـم یـک کپـی از همین عالـم را برای خـود دارید که همـهاش متعلق بـه خودتان
اسـت .در ایـن نـگاه ،فـرق بدنهایمـان بـا خانهمان یـا کوههـای عالم مان یـا امثـال آن ،در
ایـن اسـت کـه به مـرور زمان کنترل نسـبی بدن مـان را یـاد گرفتهایم؛ ولی چنـان کنترلی
را بـر روی سـایر اجـزاء کپـی خـود از عالم کسـب نکردهایـم .با ایـن نگاه ،حتی رسـولی که
دارم بـا او بحـث و همفکـری میکنـم هـم ،یـک کپی از رسـولی اسـت کـه در عالـم خودم
اسـت و منـی کـه رسـول دارد بـا او بحـث میکنـد ،هـم یک کپـی از مـن در عالم اوسـت.
ایـن وسـط بایـد ارکانی باشـند که ایـن عوالم منفـرد و مجزا را نیـز به هم ارتبـاط دهند .در
هندسـه اَبَر-رویههـا (منیفلدها) در مبحث هندسـۀ دیفرانسـیل در ریاضیـات گاهی بر روی
هـر نقطـه از یـک اَبَر-رویـهی -بعدی ،یـک کپی از فضای Rnنصب میشـود کـه چون Rn
یـک فضـای بـرداری اسـت ،میتـوان یک بـردار از آن را بـه آن نقطه نسـبت داد و به همین
صـورت یـک میـدان بـرداری بـر روی تمـام آن اَبَر-رویه تعریـف نمود .این نصـب یک کپی
از کل فضـای Rnبـر روی هـر نقطـه از اَبَر-رویـهی -بعـدی .بـرای مثال وقتی کـه بخواهیم
مشـتق یـک منحنـی را روی ابـر رویـه محاسـبه کنیـم ،لازم اسـت و مشـتق کواریانت 1بر
همیـن مبنـا تعریـف میشـود .مفهومی که دو کپـی از فضـای Rnدر دو نقطـهی بینهایت
نزدیـک از اَبَر-رویـه را بـه هـم ارتبـاط میدهد تحت عنوان «التصاق» 2شـناخته میشـود.
در بحـث مـا هـم بایـد بـه طریق مشـابه ،یک چنـان مفهومی را لحـاظ کرد تا وقتی رسـول
در عالـم خـودش چیـزی بـه کپـی من در عالـم خـودش میگوید ،مـن هم در عالـم خودم
از کپـی رسـول در عالـم خـودم همـان مطلب را بشـنوم .این ارتبـاط وقتی بین تمـام عوالم
ذرات و اشـیاء و موجـودات زنـده تعریـف شـود و کار کنـد ،آن وقـت مـا همچنـان با عالمی
در هندسه مواجـه خواهیـم بـود که همهمـان تجربـۀ آن را داریم .این نـگاه به عالم ،که هر کسـی تمام
اَبَر-رویهها عالـم خـودش را در ذهـن خـودش دارد ،بـه نوعـی یک نـگاه بینابینی اسـت ،در عین حالی
(منیفلدها) در کـه وجـود عالـم خـارج را انـکار نمیکنـد ،امـا کل عالـم قابـل تجربه بـرای هر کـس را نیز
بـه طـور کامـل ،محـدود به ذهن خـود آن شـخص ،معرفی مینمایـد .اینکه نه تنها انسـان،
مبحث هندسۀ بلکـه هـر جـزء عالـم ،چـه ذرهای بـه ظاهر ناچیـز باشـد و چه یک شـیء میکروسـکوپی یا
دیفرانسیل در بسـیار بـزرگ در ابعـاد کیهانـی و چه هـر موجود عرفـاً زنده یـا غیرزندۀ دیگـری ،یک کپی
ریاضیات گاهی از تمـام عالـم را در خـود داشـته باشـد ،به نوعی تعمیمی اسـت از یک نـگاه هولوگرافیک به
بر روی هر نقطه جهـان و سـازگار بـا این نگاه برخی از حکمای اسـلامی که «الـ ُک ُّل فِی ال ُک ّل»؛ حـال اگر قرار
از یک اَبَر- باشـد پیشـنهادی بـرای مکانیزم ارتبـاط بین این عوالـم ،مطرح نماییم که نقـش التصاق در
رویهی -بعدی، هندسـۀ دیفرانسـیلی (عموماً نااقلیدوسـی) را داشـته باشـد ،به نظر میرسـد اسماء حسنای
یک کپی از الهـی و بـه طـور خاص اهل بیـت (ع) و بخصوص حضرت زهـراء (س) ،بهتریـن گزینه برای
فضای Rnنصب ایـن منظور باشـند؛ چه بسـا ایـن ارتباطها ،بـه عنوان موضوع سـنتهای الهـی ،که صورت
میشود که چون عالـی قوانیـن عالم فیزیکی میباشـند ،نیز قابل طرح و بررسـی باشـند .اینکه اهـل بیت (ع)
ولایـت تکوینـی داشـته و میتواننـد در همه چیز تصرف کننـد ،میتواند یـک خاصیت این
Rnیک فضای
فصلنامه برداری است، التصـاق و عامـل ارتباط بودن محسـوب شـود ،و البته خداونـد َر ِّب الْ َعالَ ِمی َن اسـت.
مـن بـه رسـول اعتـراض کـردم ،گویـا به ایـن آیـات توجه نداشـته کـه خداونـد فرموده
میتوان یک بردار ال َّنـا ِس َولَــ ِک َّن أَ ْک َثـ َر ال َّنـا ِس لَا یَ ْعلَ ُمو َن» أَأَ ِْمک َابلـ َُّرسـ ِم َمـا ُْءنبَ ََنخالْ َهـا ِ»ق
شماره 7 از آن را به آن که اسـتفهام انکاری اسـت! یعنی خداوند ال«أَ َّأَسنـُت َـماْمَواأَ َِشتـ َواُّدل ْأ َْرخلْ ًِقاض اسـت « َخلْـ ُق
نقطه نسبت داد [غافـر ]57 ،و
پاییز
اذعـان فرمـوده اسـت کـه خلقـت آسـمانها و زمیـن بـزرگ تـر اسـت از خلقـت انسـان و
1397
119
ARTICLE مقاله
فصلنامه
شماره 7
پاییز
1397
120
اگـر قـرار بـود هـر انسـانی در درون خـودش یـک کپـی از
تمـام آسـمانها و زمین را داشـته باشـد ،طبیعتـاً دیگر این
بیـان درسـت نبود! رسـول جـواب داد که منظور از انسـان،
در اینجـا بـدن انسـان اسـت و نـه تمام وجـود انسـان .یک
دلیلـش این اسـت کـه مخاطـب ابتدایی این آیات ،کسـانی
بودهاند که نسـبت به حشـر مـادی اسـتبعاد میکردند و در
همـان زمـان پیامبر خـدا (ص) مثل ًا اسـتخوان پوسـیدهای
را از قبرسـتان برمیداشـتند و میبردنـد نـزد حضـرت و
میپرسـیدند کـه آیـا خـدا ایـن اسـتخوان را دوبـاره زنـده
میکنـد؟ «أَإِ َذا ِم ْت َنـا َو ُک َّنـا تُ َرابًـا َذلِـ َک َر ْج ٌع بَ ِعیـ ٌد» [ق.]3 ،
خلقـت آسـمانها و زمیـن از خلقت جزئـی از آنها بزرگتر
اسـت .ایـن امـر دلایـل دیگـری هـم دارد ،مثـل آنجاکـه
خداونـد دنیـا و مـا فیههـا از آسـمان و زمیـن را کوچـک،
میشـمرد امـا خلق پیامبـرش را بزرگ میشـمرد و عظیم.
اصـل ًا چطـور اینطـور نباشـد ،وقتـی اجـر یک رکعـت نماز
جماعـت بـرای هـر شـخص بـزرگ تر اسـت از آسـمانها و
زمیـن که فرمودهانـد؛ اگر تعداد اقتدا کننـدگان در جماعت
از ده گذشـت ،اگـر تمـام آسـمانها کاغـذ و دریاهـا مرکب
و درختهـا قلـم و جـ ّن و انـس و ملائکه نویسـنده شـوند،
نمیتواننـد ثـواب یـک رکعـت آن را بنویسـند؟ در حکمت
اسـلامی اعتقـاد بـر این اسـت که انسـان کامل َکـ ْون جامع
اسـت کـه پـا در عالـم ناسـوت و سـر در عالم لاهـوت دارد؛
چنانکـه در روایـات بسـیاری نیـز کتـاب مبین کـه هیچ تر
و خشـکی در آن فروگـذار نشـده ،تأویـل بـه امیرالمؤمنین
علـی (ع) شـده اسـت و خلقـت اهل بیـت (ع) نیـز مقدم بر
خلقت آسـمانها و زمین شـمرده شـده اسـت که آسمانها
و زمیـن از نـور ایشـان خلـق شـده اسـت .حق را به رسـول
دادم؛ ولـی حواسـم را هـم جمعتـر کـردم تـا جایـی گرفتار
تأویـل بـه رأی و مصـادرۀ به مطلوب آیات و روایات نشـویم.
بـا ایـن نگاه که رسـول مطـرح کرد ،اگـر انسـانی از بدن
انسـان دیگـری بخورد ،او صرفـاً از بدن کپی انسـان دیگری
در عالـم خـودش خورده اسـت و آن انسـان دیگر هم بدنش
توسـط کپـی انسـان دیگـری در عالم خـود او خورده شـده فصلنامه
اسـت .همـۀ عالـم اولـی هنـوز متعلق بـه اولی و همـۀ عالم شماره 7
دومـی هنـوز متعلـق به دومی اسـت و شـبهۀ آکل و مأکول پاییز
1397
دیگـر حاکـی از یـک تناقض عقلـی نمیباشـد؛ در واقع این
121
ARTICLE مقاله
پاسـخ بـه نوعـی با پاسـخ ملاصـدرا ،کـه اصالت را بـه نفس ناطقۀ انسـانی میدهـد ،نزدیک به امام خمینی فصلنامه
اسـت؛ زیـرا اصالت را به شـعور انسـانی و هویـت او میدهد ،بـه «قاب»ی کـه در کپی عالم، وقتی خبر
شهادت شماره 7
متعلـق بـه او نماینده هویت اوسـت؛ پاییز
البتـه لازم بـه ذکـر نیسـت کـه ایـن نـگاه صرفـاً یـک نظریهپـردازی و قابل نقد اسـت و فرزندشان حاج 1397
چـه بسـا بتوان شـبهۀ آکل و مأکـول را به انـواع و اقسـام صورتهای دیگری هم پاسـخ داد شیخ مصطفی
کـه کمتـر عجیـب باشـند (در واقع حداقـل دو راه دیگر را همیـن الن در ذهـن دارم که در را دادند ،ایشان 122
سـخن پایانـی اشـارهای کوتـاه بـه آنهـا میکنـم)؛ امـا یک بـار دیگـر برایم محرز شـد که گفتند که این
چـه بسـا مطالبـی کـه بـزرگان آن را خـلاف عقـل و محـال عقلـی بشـمرند ،ولی بـا اصلاح نعمتی است در
پیشفرضهـای ذهنـی و توسـعه دادن صورت مسـئله بتـوان جوابهایی عقلانـی نیز یافت لباس مصیبت،
تـا تناقضـات برطـرف گردنـد؛ ولـو اینکـه جوابهـای بـه دسـت آمـده دور از ذهن باشـد و و اتفاقاً همین
پیشامد هم
پذیرش آنها مشـکل باشـد. مقدمۀ اصلی
پیروزی نهایی
.4سخن سوم :قدرت ذهن انقلاب در سال
امـروزه حتـی در پزشـکی نوین هم پذیرفته شـده اسـت کـه تلقین قابلیت درمانـی دارد؛ 1357شد
اینکـه روحیـۀ خـوب داشـتن بخشـی از درمـان اسـت و ناامیـدی از درمـان میتواند سـهم
بزرگـی در شکسـت درمان داشـته باشـد .قانون جذب ،یـک قاعدۀ پربحث اسـت که عدهای
قویـاً بـه آن بـاور دارنـد و عـدهای آن را خرافـی و اثباتناپذیـر میداننـد؛ اما بـه نوعی حتی
در متـون دینـی مـا هـم لااقل وجهی از آن تأیید شـده اسـت .بـرای مثال در روایتـی از امام
صـادق (ع) وارد شـده کـه «إذا َد َعـ ْو َت َف ُظـ َّن أ ّن حا َج َتـ َک بالبا ِب» ،یعنی وقتـی دعا کردی،
پـس چنیـن خیـال کن که حاجتـت بر در خانه اسـت .بالاتر از این ،اسـلام توصیـه دارد که
در مقابـل هـر پیشـامدی ،فال نیک زده شـود و فرمودهانـد :فال نیک بزنید تا به آن برسـید.
گفتـه میشـود رسـول خـدا (ص) زیـاد پیـش میآمـد که بـا دیـدن صحنههایی بـه ظاهر
ناگـوار و ناراحـت کننـده ،نتایجـی مثبت و خـوب را آزرو کرده ،آن پیشـامد را بـه فال نیک
میگرفتنـد کـه اتفاقـاً همـان حادثهی نیـک هم محقق میشـد .به امام خمینـی هم ،وقتی
خبر شـهادت فرزندشـان حاج شـیخ مصطفی را دادند ،ایشـان گفتند که این نعمتی اسـت
در لبـاس مصیبـت ،و اتفاقاً همین پیشـامد هم مقدمۀ اصلی پیروزی نهایی انقلاب در سـال
1357شـد .در نقطـۀ مقابـل آن ،در حدیثـی از امام صادق (ع) نقل شـده اسـت که حضرت
فرمودنـد تأثیـر فـال بـد به خـودت بسـتگی دارد؛ اگر آن را آسـان بگیری آسـان میشـود و
اگـر سـخت بگیری سـخت میشـود؛ اگـر بـه آن اهمیت ندهـی بیاثـر میشـود .این بحث
در مـورد تعبیـر خـواب نیز وارد شـده اسـت که خوابهـا را تأویل به خوبی کنیـد .در روایت
دیگـری آمـده کـه زیـاد فکـر کـردن در معاصـی و بدیها ،انسـان را به سـوی گنـاه و بدی
ثُُممـ ْؤ َّیِممک ٌ َنجش َعَفـلُْأا َننولَـدـا.ـلَ ِئدـرُهَقک َـج َکرَهآا َّن َـنن َمهَسـیَـ ْْعمص ُیَلآ ُاهم َـهماد َّمَمه ْْذش« ُمـَّم ُوـک ًموـنًراا َک َّما*ْ َدن ُُکحیًُّلـِرایونُّـًراِمُد ُّاد*لْ َعََوها َمـ ِـجـُلَؤْ َنلَۀاأَ َِءعَرا ََّوَجدلَْها َنْـلــُا ِخؤلَلََرُاه َۀِءفِ َویِم ََهسْانـ َعَمَعا َنیَطالََ ِشءَهـاَرابُِّء َسلَِـ َکمْعـََوی َمَهناانُّ ََکوِرایُه ََُنود
َع َطـا ُء َربِّـ َک َم ْح ُظـو ًرا» [الإسـراء ]20-18 ،یعنی خداوند اراده فرموده اسـت که هر کسـی را
در راهی که در پیش گرفته اسـت ،به نوعی مدد نماید .مزایای مثبتاندیشـی و حسـنظن
بـه خـدا ،حتـی در امور دنیا مطلب غریبی از نگاه عقاید اسـلامی نیسـت؛ اما مکانیزم چنین
عملکردهایـی معمـولاً مـورد بحث قـرار نمیگیرند؛ مگرآنکـه به صورت اجمالی به خواسـت
خـدا نسـبت داده میشـود .بـرای مثـال اینکـه صدقه هفتـاد بـلا را دفع میکند یـک قانون
اسـت .همانطـور کـه قانـون گرانش یک قانون اسـت .اینها سـنتهای خدا هسـتند که «لَن
تَ ِجـ َد لِ ُسـ َّن ِت اللَّــ ِه تَ ْب ِدی ًلا َولَن تَ ِج َد لِ ُسـ َّن ِت اللَّــِه تَ ْح ِوی ًلا» [فاطـر]43 ،؛ امـا در روایت آمده
«ابـی الله ان یجـری الامـور الا باسـبابها» ،یعنـی خداوند اگرچه مس ّببالأسـباب اسـت ،ولی
همـواره میتـوان اسـباب جریـان یافتـن ارادۀ خداونـد در ادارۀ امـور عالـم را نیـز تحقیـق و
بررسـی نمـود؛ پـس بجز آن پاسـخ اجمالی ،همـواره میتوان بـه دنبال پاسـخهای تفصیلی
نیز گشـت.
قدرت باور یک مطابـق بحثـی کـه با رسـول داشـتم ،الن یک توضیـح تفصیلی بـرای این مطلـب آماده
قدرت روانی روی میـز اسـت .مـن اگـر بخواهم کسـی کـه دسـتش درد میکنـد را درمان کنـم ،یک راه
است که محدود ایـن درمـان آن اسـت کـه کپی آن شـخص در عالم خودم ،کـه جزئی از من اسـت را درمان
به بدنی که در کنـم ،سـپس آن «التصـاق» بـه صورت خـودکار اثر این درمان شـدن را در عالم آن شـخص
عالم اکبر خودم منعکـس مینماینـد .قـدرت بـاور یک قـدرت روانی اسـت که محـدود به بدنی کـه در عالم
دارم نمیشود و اکبـر خـودم دارم نمیشـود و روح مـن در تمام عالمم میتواند جریان داشـته باشـد و توجه
روح من در تمام مـن را بـا خـود به همراه داشـته باشـد؛ حتـی دیـدن از راه دور ،کـه تحت عنـوان بصیرت و
عالمم میتواند قـوۀ واهمـه در روایتـی از امـام صـادق (ع) مطـرح شـده اسـت و بحـث طـ ّیالأرض و قدرت
خلـق کـردن انسـان در عالـم خـارج و تصـرف در امـور تکوینی عالـم ،همگـی میتوانند در
جریان داشته
ایـن بسـتر نـوی فکـری توضیحاتی جدیـدی بیابند .کافی اسـت به کمـک قوۀ بـاور یا ظ ّن،
فصلنامه باشد و توجه
در تمـام عالـم اکبـر خـود تأثیرگـذار باشـیم ،هم بر جسـم خود و بـر زندگی خـود ،و هم بر
من را با خود
شماره 7 کپـی جسـم دیگـران و زندگـی ایشـان در عالم اکبـر خودمان .اسـم أعظم خـدا ،آنطور که
پاییز به همراه داشته آیـتالله جـوادی آملی هـم فرمودهاند ،صرف یک لفظ نیسـت ،بلکه یک درجۀ روحی اسـت
1397 کـه باید کسـب شـود .اسـم خـدا باید در خود شـخص تجلـی یابد و شـخص یک ظهـور از باشد
123
ARTICLE مقاله
آن اسـم شـود ،و کسـی که خود را بشناسـد ،خدا را شـناخته اسـتَ « ،م ْن َع َر َف نَ ْف َسـ ُه َف َق ْد
تَ ُکونُـوا َکالَّ ِذی َن فرامـوش میکند« ،لَا خود را نََع ُـس َرـوَافال َرلَّبَّـــه َه» َفوَأنکَسـساـ ُه ْیم أَکنـُفه َس ُخه ْدما»راشفنراامخوتشخکنداـبده،
لا یتع ّین «هو» شـناخت ضمیر غایب معنای شناخت
سنتهای خدا و
کـه ذات الهـی اسـت ،نمیباشـد؛ نـه تنها شـناخت آن برای هـر مخلوقی محال اسـت ،بلکه شناخت جایگاه
خودمان نسبت
در عـوض منظـور از شـناخت خدا شـناخت اسـماء و صفات خداسـت که مجراهـای جریان به خدا .شناخت
عالم اکبر مخفی
یافتـن ارادۀ خـدا در امور عالم مخلوق هسـتند؛ شـناخت سـنتهای خدا و شـناخت جایگاه
در خودمان
خودمـان نسـبت بـه خـدا .شـناخت عالم اکبـر مخفـی در خودمان جـدای از شـناخت خدا جدای از شناخت
نیسـت و داشـتن حسـن ظـ ّن به خـدا ،کلید اثرگـذاری در این عالـم اکبر اسـت و اطاعت از خدا نیست و
داشتن حسن
خـدا ،وسـیلۀ کسـب این حسـن ظـن و محافظت از آن اسـت .نه تنهـا کافران و مشـرکین، ظ ّن به خدا ،کلید
اثرگذاری در این
بلکـه فاسـقین هـم نمیتوانند به خوبی حسـن ظ ّن به خدا داشـته باشـند و به ناچـار دچار عالم اکبر است
و اطاعت از خدا،
سـوء ظـن نسـبت به خـدا میشـوند و از حق بـه باطل میـل مینمایند. وسیلۀ کسب
این حسن ظن و
تبعـات پذیرفتـن وجود یـک عالم برای هر یـک از موجودات به صورت مجـزا (یعنی مثل ًا محافظت از آن
اینکـه بـرای هـر سـلول از دسـتمان جداگانه یک کپـی از عالم را داشـته باشـیم و برای کل است
دسـتمان و برای کل بدن مان و برای تکتک ذرات تشـکیلدهندۀ هر سـلول از دسـت نیز
جداگانـه یـک کپی از عالم را داشـته باشـیم) ،فراتـر از موضوع بحث مان در اینجاسـت؛ ولی
خوب سـر جای خودشـان قابل بحث و نقد هسـتند.
.5سخن آخر فصلنامه
گرچـه شـبهۀ آکل و مأکـول بهانـهای بـود بـرای پرداختـن به مفهـوم عالـم اکبر مخفی
در وجـود هـر انسـان (کـه البتـه اثبـات شـیء نفی مـا عـداء نمیکنـد و حضرت علـی (ع) شماره 7
نفرمودهانـد ایـن عالم اکبر خا ّص انسانهاسـت) ،لکـن در اینجا خیلی مختصـر به دو طریق پاییز
1397
124
دیگـر رفـع تناقض آکل و مأکول اشـاره میشـود .اول اینکـه بدنها عیناً با همیـن مادههای
عنصـری سـاخته شـوند؛ ولـی لزومـاً نه برای بدن کسـی کـه در دنیـا صاحب آن بـدن بوده
اسـت .دلایلـی مبتنـی بـر برخـی آیـات و روایـات میتوانند بـرای دفـاع از این ایـده مطرح
شـوند؛ لکـن در همـان نـگاه نخسـت ،حداقـل دو ایراد نسـبت به صحـت این ایـده به ذهن
متبـادر میشـود؛ اول اینکـه اگـر تبـادل بدنی بخواهـد صورت بگیـرد ،بر اسـاس آن آیات و
روایـات ،چـه بسـا بعد از قیامت و قبل از رهسـپار بهشـت و جهنم شـدن باشـد؛ حـال آنکه
بدنهـا در آسـتانۀ قیامـت و در حشـر ،بـه صاحبان ایشـان تعلق گرفتـه اسـت و دوم اینکه
همچنـان بایـد بتـوان از همین خاک محدود روی سـطح زمیـن ،حیات چند میلیارد سـالۀ
روی زمیـن را پوشـش داد؛ ولـو اینکـه بـدن تجدیـد شـونده در دنیـا ،دیگـر نیـازی نـدارد
تمـام اطـوار خـود را بـه یک موجـود زنده متعلـق بدانـد .ایـدۀ دوم ،منبعث از قضیـۀ باناخ-
تارسـکی3در نظریۀ مجموعههاسـت .این قضیه اثبات ریاضی دارد؛ لکن درسـتی این اثبات
متوقـف اسـت بـر پذیرش اصلی بـه نام «اصـل انتخاب» 4که یک اصل چالشـی اسـت و در
گذشـته طرفداران و مخالفان سرسـختی داشـته اسـت .یکی از دلایل نپذیرفتن این اصل از
طرف مخالفان آن ،نتایج عجیبی اسـت که اتفاقاً از قضایایی شـبیه به قضیۀ باناخ-تارسـکی
بـه دسـت میآیـد و تنهـا راه ،زیـر بـار آن نتایـج نرفتـن ایـن اسـت ،کـه اصـل انتخـاب را
نپذیریـم! قضیـۀ باناخ-تارسـکی میگویـد ،اگر یک گـوی بـه شـعاع rدر 3Rدر نظر گرفته
شـود ،وجـود دارد حالتـی کـه ایـن گـوی حداقـل به پنـج زیرمجموعه کـه حداقـل یکی از
آنها ناشـمارا باشـد تقسـیم شـده و دوبـاره به گونهای به هم چسـبیده شـوند کـه به جای
آن گـوی اول ،ایـن بـار دو گوی با همان شـعاع rبه دسـت آید ،یعنی 1مسـاوی بشـود با 2
بحثهـای زیـادی بـر روی ایـن مطلب انجام شـده اسـت و برخی میل داشـتهاند که معجزۀ
حضـرت مسـیح (ع) در سـیر کـردن جماعتـی بـزرگ با تنهـا یک قـرص نان و یـک ماهی
را بـه ایـن صـورت توضیـح بدهنـد؛ معجزهای که مشـابه آن در تاریخ صدر اسـلام از رسـول
خدا (ص) نیز در ماجرای میهمانی ایشـان برای دعوت خویشـان خود به اسـلام ،نقل شـده
اسـت .چنیـن قضیـهای که بحـث بقای جـرم را منتفـی بداند و البتـه لزوماً اینطور نیسـت،
دلایلی مبتنی عمـل ًا راه را بـرای توضیـح اینکـه از یـک جـرم بشـود چند جـرم هم زمـان پدیـد آورد را به
بر برخی آیات و عنـوان یـک گزینۀ جدیـد بر روی میـز میگذارد؛ البتـه در اینجا خود قضیۀ باناخ-تارسـکی
روایات میتوانند مـ ّد نظـر نگارنـده نیسـت؛ بلکه ایـن قضیه صرفـاً یک ایـدۀ اولیه بـرای توضیح شـبهۀ آکل
برای دفاع از این و مأکـول میدهـد؛ توضیـح دقیـق مطلـب متوقف بـر مباحثی بـر روی ماهیت مـاده از نگاه
ایده مطرح شوند؛ دینـی اسـت کـه از حوصلـۀ بحـث حاضر خارج اسـت .ایـن مقام صرفـاً تلنگوریسـت کهای
لکن در همان
بسـامطالبی کـه بـه ظاهـر خـلاف عقـل بـوده و بـه راحتـی حکـم بدهیـم که بدون شـک
نگاه نخست، محـال عقلـی و مسـتلزم اجتماع یا ارتفاع نقیضین اسـت؛ ولـی محال بودن آن صرفـاً زائیدۀ
حداقل دو ایراد فصلنامه پیشفرضهـای ذهنـی خودمـان باشـند ...و الله العالم.
نسبت به صحت توضیحات
شماره 7 این ایده به ذهن 1. Covariant Derivative
پاییز 2. Connection
1397 متبادر میشود 3. Banach–Tarski Theorem
4. Axiom of Choice
125
SHORT داستانک
STORY
فصلنامه
شماره 7
پاییز
1397
126
برای فرهاد که برادر بود.
عنصر چهارم
بنیامین سربندی
خبـرای بـد یهویـی آدمـو پیـر میکنـه.آدم دلـش پینه
میبنـده .سـفت میشـه بعـد یـه مدتی کـه هی بشـنوی.
امـا امـان از انتظار کشـیدن برا خبـرای خـوب .انتظار خبر
خـوب اسـتخون آدمو میشـکنه .کمر روحتو خـم میکنه.
دل تـو دلـت نیسـت هـر روز و هـر شـب .یه بیـم و امیدی
داره .بیمـش تـو دلتـو خالـی میکنـه و زانوهاتـو سسـت.
امیـدش قلبتـو گرم میکنـه و وادارت میکنه بـاز دعا کنی
و دخیـل ببنـدی به هـر چی برات مقدسـه تا خبری بشـه
از اون کـه خبـری ازش نداری و گم شـده که وقتی آدمیزاد
گمشـده داره خـودش تـو همـه عالم گمـه و هر کی باشـه
و بـا هـر مرتبهای باشـه از دور پیداسـت یه جـای وجودش
میلنگـه .ولـی جفتشـون اشـکاتو سـرازیر میکنـن پایین.
خبـر بـد و انتظـار خبـر خوبو میگـم .بیم و امیـدش تو این
فقره اشـک فرقی ندارن .جفتشـون اشـکتو در میارن .دنبال
اشـکال تو چشـمات نبـاش .فکر نکن چشـات بلایی گرفته
کـه تا تقـی به توقی میخوره اشـکات سـرازیر میشـه.دلت
نازک شـده کـه چشـمات اینجوریه .مگه نشـنیدی میگن
چشـما حرفـای دلـو میزنـن .حـرف دلـت کـه آه و نالـه و
صبـر و انتظـار باشـه چشـمت چـی بگه جـز اشـک .اینکه
میگـم سـوز دل واقعـا یـه آتیشـی تـو دل آدم میافته که
اینجوری میشـه .ماشـالله تحصیـل کـرده ای .میدونی که
تـن آدمـی هـم آب توشـه و هـم خـاک .هـوا هـم هسـت.
اینـا رو اطبـاء و حکمـا خیلی سـاله کشـف کـردن .اما من فصلنامه
میگـم یـه آتیشـی هم تو تـن آدم هسـت یا چـه میدونم شماره 7
تـو روح آدم هسـت کـه یهـو یـه جاهایـی گـر میگیـره و پاییز
1397
شـعلهاش تا عرش میرسـه .اصـلا آمیزاد بـدون آتیش آدم
127
SHORT داستانک
STORY
نمیشـه .یـه جـای کارش میلنگـه .امـا خـوب بـد چیـزی هم هسـت ایـن دل کـه وقتی میگن اهل فصلنامه
میسـوزه دودش بـه چشـم خیلیهـا مـیره .میگن اهـل معرفت از سـوز دل بـه کجاها که معرفت از سوز
نرسـیدن .این سـوز دل بدون شـعله بدون آتیش که نمیشـه .حکمن یه آتیشـی یه جای دل به کجاها شماره 7
وجـود آدم اگـه آدم باشـه هسـت که وقتی شـب با خیالـش میخوابی صبح بـا خمارش پا که نرسیدن. پاییز
میشـی گوشـه جیگـرت میسـوزه .اینـو مـن خوب میفهمـم .یه عمره چشـم انتظـارم و این سوز دل 1397
گمشـده دارم .بـه مـن دیگـه نمیخـواد بگـی از وقتی رفته و گم شـده حالـت چیه .همین بدون شعله
کـه همدمت شـده فنـدک بنزینی یـادگاری مرحـوم فرهاد میفهمم همنشـینی با شـعله بدون آتیش که 128
بـرای اهلشـه .سـرتو بگیـر بـالا .مـردی که دلش نسـوخته باشـه یعنـی تو دلـش یعنی تو نمیشه .حکمن
روحش یه چیزی کم داره .شـعله کم داره .شـعله داشـته باشـی همیشـه گرمی .عزیزی. یه آتیشی یه
ایـن لامصـب بدجـوری عزیز میکنـه آدمو بین بقیه اگر راسـتی راسـتی باشـه .فرهاد خدا جای وجود آدم
بیامـرز میگفـت هـر چیـزی سـرجای خـودش خوبـه .همیشـه لا بـه لای خـرت و پرتای اگه آدم باشه
جیبـش یـه مهـر و یـه فنـدک هـم داشـت .همین فنـدک بنزینـی که حـالا تـو جیبه تو هست که وقتی
هسـت .یـه بـار گفتم پسـرجان تو که خیلی سـاله سـیگارو ترک کـردی از بعد از دانشـگاه شب با خیالش
نکشـیده بـود دیگـه .اهـل چپـق و پیـپ و قلیـون هـم نیسـتی .چیـه حکایت ایـن فندک میخوابی صبح
کـه بـا خـودت میبـری ایـن ور اون ور؟ گفـت بـرای روز مبـادا .گفتم واسـه مبـادا یه پول با خمارش پا
و پلـهای طلایـی نقـرهای سـاعتی چیزی همـراه میکنن .گفت مبادای عاشـقی بـا مبادای میشی گوشه
باقـی خلـق خـدا توفیـر داره این فندک و این شـعله آتیش یادم میاره اگه غمی رو نشـه به جیگرت میسوزه
باد داد و با آب شسـت و به خاک داد و دفن کرد میشـه با این شـعله بسـوزونیش که اول
غـم عالـم غـم خود کرده اسـت کـه تدبیر نـداره جز سـوختن .گفت خـود کـرده میدونی
چیـه مـادر؟ گفتـم نـه والله عقلم بـه حرفات قد نمـیده قربـون قدبالات برم .چشـمام کف
پـات بگـو منـم بفهمـم .گفت خود کرده دلیه که با دسـت خـودت میدی بـه اون که نباید
و حـالا پـس گرفتنـش کار حضرت فیله .تازه پسـم بگیـری این لاکردار دیگه دل نمیشـه
دسـت هـر کی دیگـه بخوایی بـدی خونه .کـی دل خونی تحویـل میگیـره؟ پیش خودت
نگـه داری بـوی دسـت یـار مـیده .شـب دیوونـه ات میکنه عطری که گمشـده تـو یادت
میـاره .راسـتش اون موقعهـا نفهمیـدم چی میگـه .حرفای گنده تـر از قدش زیـاد میزد.
امـا حـالا میفهمـم اون آتیشـی کـه خدابیامـرز میگفت تـو وجود آدم روشـن میشـه ،تو
وجـودم روشـنه .اگـر نـه منـه بی سـواد کجا و ایـن حرفا کجـا؟ این سـوادها رو ایـن اواخر
یـاد گرفتـم .هربـار یه دسـته گلـی رو از دل خاک بیـرون آوردن بی نام و نشـونی بردن یه
گوشـه بـه خـاک سـپردن یه ترکیبـی از بیم و امیـد از خبر بـد و انتظار خبر خـوب رو دلم
میپاشـید .عیـن بنزیـن گر مـیداد شـعله دلمو .ریا نباشـه بـوی جیگرم به مشـام خداهم
رسـیده لابـد کـه ایـن صبـرو حلالـم کرده .تـو هـم صبرکن .صبـر کـن .این شـعله رو تو
وجـودت زنـده نگهـداری هـم پختـه میشـی هـم اگر وجودت عطر خوشـی داشـته باشـه
کـه انشـالله داره بـه همـه عالـم میپیچـه .شـاید حـالا خیلیها نفهمـن چی میگـی .اما
اگـر خـدا گمشـده قسمتشـون کنه ،عیـن یه دانشـمند موفق یه شـعله ابدی رو تـو اعماق
وجودشـون کشـف میکنـن کـه به هـر بهانه گـر میگیـره .بدم گـر میگیره .گـر گرفتن
هـم یه بخشـی از ایـن راهه.