The words you are searching are inside this book. To get more targeted content, please make full-text search by clicking here.
Discover the best professional documents and content resources in AnyFlip Document Base.
Search
Published by babaie774, 2019-03-25 11:57:12

7-2resize

7-2resize

‫‪20 6‬‬

‫‪34 24‬‬

‫‪56 46‬‬

‫‪90 70‬‬

‫‪110 96‬‬

‫چاپ‪:‬‬ ‫اجرایی‪:‬‬ ‫همکاران این شماره‪:‬‬ ‫صاحب امتیاز‪:‬‬
‫چاپ مطبوعاتي ايران‬ ‫مهندس سیده زهرا موسوی‬ ‫انديشکده علم ساجدلله ‪ -‬دکتر حسینعلی اتحادی‬ ‫موسسه آوا‬
‫حجه الاسلام ابراهیم نصر الهی ‪ -‬مهندس فائزه علوی ‪ -‬دکتر پیام مهدوی‬ ‫مدیرمسئول‪:‬‬
‫آدرس‪:‬‬ ‫صفحهآرایی‪:‬‬ ‫استاد محمد باقر کريمیان ‪ -‬سیده زهرا موسوی ‪ -‬دکتر حافظ صفری‬ ‫علیحسینخانی‬
‫تهران‪ ،‬خیابان کريمخان‬ ‫سحر لطفی‬ ‫دکتر الهام رضازاده ‪ -‬دکتر فريدخانی ‪ -‬مهندس مرتضی زاد مهدیقلی‬
‫خیابان سنايی‪ ،‬کوچه سوم‬ ‫نفیسه زارعی ‪ -‬سیدعلیرضا حسینی ‪ -‬مهندس اوژن پرهیزکاری‬ ‫سردبیر‪:‬‬
‫ویراستار‪:‬‬ ‫مهندس هاله مهدوی ‪ -‬دکتر حسن دستوم ‪ -‬حجه الاسلام حسن فراهانی‬ ‫بنیامینسربندی‬
‫پلاک ‪7‬‬ ‫مسیحاشامانی‬
‫شماره تماس‪:‬‬ ‫دکتر جواد جمالی‬ ‫مدیر هنری‪:‬‬
‫‪88347781‬‬ ‫پشتیبانی‪:‬‬ ‫محسنمنوچهری‬
‫مهندس حسین قاسمی‬

‫کارهای خوب‪ ،‬کارهای‬
‫بزرگ‪ ،‬فقط با انگیزههای ممتاز‬
‫و از اعماق دل برآمده انجام میگیرد‪.‬‬
‫کارهای بزرگ را بهصورت دستوری و‬
‫تشریفاتی و اداری و اینها نمیشود‬

‫انجام داد‪.‬‬

‫مقام معظم رهبری‬





‫به نام صاحب آتش‬

‫خوش آن دمی که به فتوای چشمهای کسی‬
‫در آتش تو بسوزيم و باز برخیزيم‬

‫آب‪ ،‬بـاد‪ ،‬خـاک و آتـش در باورهای اسـاطیری عناصر اصلی تشـکیل‬
‫دهنـده جهان هسـتند و هر يـک از اين عناصـر اربعه را خواصی اسـت‬
‫و در هـر کـداوم تفاوتـی‪ .‬آينـده در شـمارههای قبل برای آنکه نسـبت‬
‫خـود را بـا جهان هسـتی بیابـد به بررسـی احـوالات آب و بـاد و خاک‬
‫پرداخـت و در ايـن شـماره میکوشـد بـا تاملـی در شـعلههای آتش به‬

‫رازهـای مگـوی اين عنصـر چهارم دسـت يابد‪.‬‬
‫آنچـه آتـش را از دير بـاز مورد توجه بیشـتر انسـان قـرار داده عدم‬
‫سـهولت در کنترل آن اسـت‪ .‬بشـر از دير باز رابطه خوبی بـا خاک و آب‬
‫و هـوا برقـرار کرده امـا آتش همواره سـرکش بـوده و مهـار آن زحمات‬
‫بسـیاری بر بشـر تحمیـل کرده‪ .‬از سـويی آسـیبپذيری بشـر در برابر‬
‫ايـن عنصـر بیـش از ديگـر عناصـر بـوده و همین امـر نیز باعث شـده‬
‫انسـان احتیـاط بیشـتری در ارتبـاط با ايـن عنصر بـه خرج بدهـد‪ .‬اما‬
‫آتـش تاثیـرات شـگرفی را در فرهنـگ و تاريـخ اقـوام مختلـف برجـا‬
‫نهـاده و به نوعی سرنوشـت بشـر را تغییر داده اسـت‪ .‬شـايد اگر بشـر‬
‫نمیتوانسـت کنتـرل ايـن عنصـر را بدسـت بگیرد هیـچ کـدام از فن‬

‫آوری هايـی کـه امـروز به آسـانی در اختیـار داريم را نداشـتیم‪.‬‬
‫قرآن کريم منشـاء خلقت برخـی از موجودات عالـم را از آتش میداند‬
‫و پیچیدگیهـای ارتباط بشـر با اين بخش از مخلوقات آتشـین منشـاء‬

‫يکـی ديگر از موارد اهمیت شـناخت آتش و کنترل آن اسـت‪.‬‬
‫آتـش شـايد در نـگاه اول سـوزاننده و مخـرب به نظـر بیايیـد اما در‬
‫فرهنگهای مختلف بشـری منشـاء طهارت و پاکیسـت و اسـطورههای‬
‫بسـیاری در محضـر آتـش بـه ثبـت و دوام رسـیده انـد و در آخر آتش‬
‫مظهـر نوزايـی و تحـرک اسـت و ققنوس خیـال هیچ کس پا بـه عرصه‬
‫حیـات نمیگـذارد‪ ،‬مگر آنکه بـال و پری در آتش سـوزانده باشـد و اين‬

‫رسـالت آتش است‪.‬‬
‫آينـده بـار ديگـر تاکیـد میکنـد آنچـه در ايـن شـماره میخوانید‬
‫حاصـل ذوق و کاوشهـای به حد بضاعت اسـت‪ ،‬در احـوالات اين عنصر‪.‬‬
‫باشـد که چراغی شـود در راه کشـف بیشـتر و جرقهای در اذهان خلاق‪.‬‬

‫انشاء الله‬

‫‪RESEARCH‬‬ ‫مقاله‬
‫‪ARTICLE‬‬ ‫پژوهشی‬

‫اهمیت علوم و فناوریهای خلأ‬

‫پیش به سوی انقلاب صنعتی جدید‬

‫بحـث در فناوریهـای فضایـی و نجومـی و فیزیـک بنیادی‪ ،‬که از زیرسـاختهای اساسـی در‬ ‫اگر بخواهیم‬ ‫فصلنامه‬
‫فناوریهـای نـو بسـیار حائـز اهمیـت اسـت‪ ،‬فیزیک خلأ میباشـد‪ .‬حرکـت ذرات اتمـی در خلأ‬ ‫فرستندههای‬
‫تحـت نفـوذ امـواج الکترومغناطیـس‪ ،‬موتـور حرکت مولدهـای مایکروویـو و تقویـت کنندههای‬ ‫مایکروویو‪ ،‬لیزر‪،‬‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫نیـروی الکترومغناطیـس اسـت! مـا در اهمیـت ایـن نیـرو بحثهایـی کردیـم؛ اگـر بخواهیـم‬ ‫فناوریهای‬ ‫پاییز‬
‫فرسـتندههای مایکروویـو‪ ،‬لیـزر‪ ،‬فناوریهای لیتوگرافی‪ ،‬تولید ذرات نانو‪ ،‬پلاسـما و غیره داشـته‬ ‫لیتوگرافی‪،‬‬ ‫‪1397‬‬
‫باشـیم‪ ،‬بایـد بـر فنـاوری خلا مسـلط شـویم؛ اگر بخواهیم درسـت بشناسـیم‪ ،‬باید فنـاوری خلا‬ ‫تولید ذرات نانو‪،‬‬
‫را بشناسـیم‪ .‬موضـوع خـلأ در فناوریهـای نـو و درک علمـی صحیـح از آن به قدری مهم اسـت‬ ‫پلاسما و غیره‬ ‫‪6‬‬
‫کـه بـه عقیـدهء نویسـنده‪ ،‬هرکس بـا این فنـاوری برخورد سـطحی کند بایـد قطعاً بـه درک او‬ ‫داشته باشیم‪،‬‬
‫از اهمیـت فیزیـک و الکترونیـک مدرن شـک نمود! بررسـی فناوریهـا و موضوعات نـو در رابطه‬ ‫باید بر فناوری‬
‫بـا خـلأ و اینکـه در قـرآن چـه بحثهای بنیـادی و نوی دربـارهء خلا یافت میشـود را بـه آینده‬ ‫خلا مسلط‬
‫موکـول مینماییـم‪ .‬در دنیـای کوانتـوم موضوع خـلا اهمیتی چنـد برابر پیدا میکنـد و هرکس‬ ‫شویم؛ اگر‬
‫بخواهـد در عرصـهء نویـن فناوریهای آینده دسـتی داشـته باشـد و حـرف اول را بزنـد‪ ،‬باید اول‬ ‫بخواهیم درست‬
‫نوسـانات امـواج کوانتـوم را در خـلا بررسـی دقیق کند و موضوع تولیـد انـرژی را در رابطه با خلأ‬ ‫بشناسیم‪ ،‬باید‬
‫بهتـر از رقیـب تشـریح نمایـد‪ .‬صـرف اینکـه چنـد پمپ خـلا سـاده از خـارج وارد کنیم‪ ،‬سـاده‬ ‫فناوری خلا را‬
‫اندیشـی اسـت؛ بلکه ناشـی از عقب ماندگـی جـدی از فناوریهای نوین اسـت‪ .‬یک نهضت ملی‬
‫و بیـداری اساسـی در کشـور‪ ،‬نسـبت بـه فیزیک و الکترونیـک خلا و تحقیقات علمـی و اقدامات‬ ‫بشناسیم‬
‫فناورانـه و صنعتـی لازم اسـت‪ .‬ورود بـه ایـن عرصههاسـت کـه زیرسـاختها را میسـازد و بـا‬
‫آمـاده سـازی زیرساختهاسـت کـه آینده از آن نسـل جوان ما میشـود‪ .‬همانند سـاختمانی که‬
‫پیریـزی و زیرسـاخت و سـتونهای قویتـر داشـته باشـد‪ ،‬طبقـات بیشـتری میشـود روی آن‬
‫سـاخت‪ ،‬علـم و صنعـت نیز هرچـه زیرسـاختهای علمیتر و اصولیتر داشـته باشـند‪ ،‬نـوآوری‬

‫بیشـتر مـوج میزنـد و معضـلات اقتصـادی آسـانتر و سـریعتر حل میشـوند‪.‬‬

‫گذری در تاريخ علم همراه با قرآن‬
‫اگـر در چنـد جملـهء کوتـاه‪ ،‬تاریخ علـم را از قرن پانزدهـم‪ ،‬از زمان گالیله تاکنون به سـرعت‬
‫ورق بزنیـم‪ ،‬بیانگـر ایـن اسـت کـه همـه چیـز با نجـوم آغاز شـد؛ چیـزی که قـرآن کریـم کرارا‬
‫از آن یـاد میکنـد؛ سـپس جبـر و مثلثـات بـرای یافتـن فاصلـهء سـتارگان و اسـتفاده از آنهـا‬
‫بـرای سـنجش موقعیتهـای جغرافیایـی در دریاهـا‪ ،‬اقیانوسهـا و صحراهـا و تدویـن تقویمهـا‬
‫و نقشـههای جغرافیایـی بـرای اکتشـاف قارههـای جدیـد بوجـود آمـد‪ .‬همچنین هر آشـنایی با‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪7‬‬

‫‪REPORT‬‬ ‫پرونده ماه‬
‫‪OF THE MONTH‬‬

‫قـرآن کریـم‪ ،‬میدانـد کـه قـرآن سـتارگان را محکمتریـن آیـات و نشـانههای ناوبـری و هدایت‬ ‫خداوند پرسشی‬ ‫فصلنامه‬
‫مینامـد و بارهـا گـذر ایـام و پیدایش شـب و روز و زمـان را با سـتارگان ارتبـاط میدهد و حتی‬ ‫جدی از انسان را‬
‫سـورهء «النجـم» را بـه آن اختصاص داده اسـت‪ .‬در سـورهء «یونس» آیـه ‪ 5‬میفرماید‪« :‬هوالذی‬ ‫مطرح میکند‪،‬‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫جعـل الشـمس ضیـاء و القمر نـوراً و قدره منازل لتعلموا عدد السـنین والحسـاب» یعنی اوسـت‬ ‫توأم با حالتی از‬ ‫پاییز‬
‫کـه قـرار داد بـرای خورشـید‪ ،‬درخشـندگی و برای مـاه‪ ،‬پرتـوی و معین کرد برایـش منزلهایی‬ ‫بهت و تعجب‬ ‫‪1397‬‬
‫تـا بدانید شـمارش سـالها را و حسـاب آنها را؛ سـپس در همان سـوره‪ ،‬آیه بعـد ادامه میدهد‪:‬‬
‫«ان فـی الاختـلاف الیـل والنهـار و ما خلـق الله فی السـماوات و الارض و آیات لقـوم یتقون» این‬ ‫که آخر پس‬ ‫‪8‬‬
‫بـار بـه اختـلاف روز و شـب اشـاره میکنـد در ادامه حسـاب مـاه و سـال‪ .‬در جاهـای دیگر قرآن‬ ‫چرا؟ معطل چی‬
‫‪ 16‬بـار بـه الشـمس و القمـر و حسـابهایی کـه بین آن دو برقرار اسـت‪ ،‬اشـاره میکنـد‪ .‬بازتاب‬ ‫هستی‪ ،‬آهای‬
‫ایـن آدرسهـای قـرآن‪ ،‬علـت بوجـود آمدن تقویم بر اسـاس خورشـید و مـاه بود؛ لکـن خداوند‬ ‫بنده من‪ ،‬حواست‬
‫آنقـدر کـه در قـرآن پیرامون نجوم اشـاره میکند‪ ،‬دسـتور اکید به مشـاهده دقیـق فضا میدهد‪.‬‬ ‫کجاست؟ ارتباط‬
‫در سـوره «الصافـات» آیـهء ‪ 88‬میفرمایـد‪« :‬فنظـر نظره فی النجـوم» یعنی؛ پس مشـاهده کرد‬ ‫درونی خود با‬
‫سـتارگان را مشـاهدهکردنی! اول اینکـه فعـل گذشـته بـه کار میبـرد که نوعی حالـت یقینی و‬ ‫آسمان بالای‬
‫تجربـه بدسـت آیـد کـه اینکار شـدنی اسـت و ترس پیـش از عمـل را از بین ببـرد‪ .‬ثانیـاً تأکید‬ ‫سرت را جستجو‬
‫برنـوع مشـاهدهء دقیـق دارد‪ .‬قـرآن در جلـب توجه انسـان بـه فضا و نجـوم به طور همزمـان‪ ،‬از‬ ‫کن! حتی به اوج‬
‫یک طرف میگوید؛ سـتارگان در نشـان دادن راهها در صحراها و بیابانها بسـیار دقیق هسـتند‬
‫و هرگـز باعـث گمراهی شـما نمیشـوند و از طرفـی دیگر به انسـان تنبه میدهد کـه حالا اینها‬ ‫آسمانها برو‬
‫بـت بـرای تـو نشـود و فکـر کنید حـالا که اینقـدر جالـب و دقیق هسـتند‪ ،‬ناگهان به پرسـتش‬ ‫و این سیارات‬
‫آنهـا گرفتـار شـوید؛ لـذا در جای دیگـر میفرماید «و من اللیل فسـبحه و ادبـار النجوم» یعنی؛‬ ‫و ستارگان را‬
‫بخشـی از شـب را بـه تسـبیح او بپـرداز و پشـت کـردن سـتارگان را ببیـن‪ .‬کلمـهء «ادبـار» را‬ ‫تسخیر کن!‬
‫بـکار میبـرد تـا بگویـد اگـر سـتاره میپرسـتی‪ ،‬ایـن چـه خدایـی اسـت که بـه تو پشـت کرد؟‬
‫در ضمـن اشـاره بـه مدارهـای آنهـا دارد‪ .‬در سـورهء «واقعـه» قسـم یـاد میکنـد بـه موقعیـت‬
‫سـتارگان (لا اقسـم بمواقـع النجـوم) و آنهـا را بـا درختان همسـجده میخواند که بسـیار جای‬
‫تحقیـق دارد (والنجـم و الشـجر یسـجدان)‪ .‬در اسـتدلال حضـرت ابراهیـم بـا کفار و مشـرکین‬
‫زمـان خـود‪ ،‬حضـرت بـا حرکت سـتارگان بحث را آغـاز کرده و توجـه به وجود لایتغیـر را محور‬
‫خداشناسـی قـرار میدهد‪ .‬سـپس کپرنیـک‪ ،‬تیکوبراهـه‪ ،‬گالیلـه‪ ،‬دکارت و کپلر بـه ترتیب قبل‬
‫از نیوتـون‪ ،‬قوانیـن حرکـت سـیارات و نیز وجود مـدارات را طـرح کرده بودند و سـپس نیوتون و‬
‫لیبنیتـز بـا طـرح فرمول جاذبـه و ریاضیات مشـتق و انتگرال‪ ،‬علـم حرکت و دینامیک سـیارات‬
‫را تکمیـل میکننـد؛ از سـویی دیگـر کپرنیـک نظریـهء مرکزیت زمیـن را در عالـم رد میکند و‬
‫درگیـری گالیلـه با کلیسـا بر سـر کروی بـودن زمیـن‪ ،‬تبدیل به ماجرایی سـوزناک میشـود به‬
‫گونـهای که قریب ششـصد سـال بعد موجب عذرخواهی کلیسـا از جهانیان میگـردد‪ .‬همهء این‬
‫اکتشـافات در حالـی صـورت میگیـرد که قـرآن کریم بـه صراحت صحبـت از حرکت سـیارات‬
‫بـه دور خورشـید میکنـد‪ .‬قرآن حرکت خورشـید به سـمت سـتارهای دیگر را با بیانـی زیبا‪ ،‬که‬
‫اوج ادبیـات و هنـر قـرآن را در بیـان مطالـب علمـی در چندین لایه نشـان میدهـد‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫«و الشـمس تجری لمسـتقرا لها» یعنی خورشـید به سـوی قرارگاه خود در حرکت اسـت‪ .‬زمانی‬
‫قـرآن ایـن آیـه را ذکـر میکنـد که هنـوز کپرنیک اصـلا به دنیـا هم نیامـده بود! ایـن آیه بیش‬

‫قرآن ستارگان را‬ ‫از هشـت قـرن قبـل از اینکـه غرب حتـی مداری و حرکتی برای سـیارات قائل باشـد نازل شـده‬
‫محکمترین آیات‬ ‫اسـت‪ .‬و امـا یـک نکته بسـیار زیبای دیگـر در توجـه دادن قرآن به فضـا و نجوم‪ ،‬آیهء ‪ 21‬سـوره‬
‫«ذاریات» اسـت «و فی انفسـکم افلا تبصرون» و بلافاصله بعد از آن در آیهء ‪ 22‬و ‪ 23‬میفرماید‪:‬‬
‫و نشانههای‬ ‫«و فـی السـماء رزقکـم و مـا توعدون»! نکته بسـیار جدی در ایـن دو آیه نهفتـه و آن اینکه‪ ،‬اول‬
‫ناوبری و هدایت‬ ‫توجـه بـه درون انسـان میدهـد و دعـوت بـه بصیـرت میکنـد؛ یعنی نگاهـی توأم بـا تحقیق و‬
‫مینامد و بارها‬ ‫تفکر و تعقل و بعد بلافاصله به آسـمان و اینکه با کلمه «افلا» خداوند پرسشـی جدی از انسـان‬
‫را مطـرح میکنـد‪ ،‬تـوأم بـا حالتـی از بهـت و تعجـب کـه آخـر پس چـرا؟ معطل چی هسـتی‪،‬‬
‫گذر ایام و‬ ‫آهای بنده من‪ ،‬حواسـت کجاسـت؟ ارتباط درونی خود با آسـمان بالای سـرت را جسـتجو کن!‬
‫پیدایش شب و‬ ‫حتی به اوج آسـمانها برو و این سـیارات و سـتارگان را تسـخیر کن! در آیهء ‪ 54‬سـوره «اعراف»‬
‫روز و زمان را با‬ ‫میفرماید‪« :‬و الشـمس و القمر و النجوم مسـخرات بامره» یعنی خورشـید و ماه جزء مسـخرات‬
‫ستارگان ارتباط‬ ‫شـما بـه امـر خـدا خواهنـد بود و بـاز هم در سـورهء «نحـل» آیـهء ‪ 12‬میفرماید‪« :‬و سـخر لکم‬
‫الیـل و النهـار و الشـمس و القمـر و النجـوم مسـخرات بامـره ان فی ذلـک لایات لقـوم یعقلون»‬
‫میدهد‬ ‫ایـن بـار تسـخیر نجـوم را هم بـه طور عام اضافـه میکند و تازه تسـخیر روز و شـب را هم از قلم‬
‫نیانداختـه‪ .‬تسـخیر روز و شـب در کنار تسـخیر سـتاره و خورشـید و ماه چه منظـوری میتواند‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪9‬‬

‫‪RESEARCH‬‬ ‫مقاله‬
‫‪ARTICLE‬‬ ‫پژوهشی‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪10‬‬

‫داشـته باشـد؟ خیلـی هم اصـرار دارد که خوب تعقل کنیـد در این باره و سـطحی از آن نگذرید!‬

‫بـه قـول محقق قرآن آقـای «داوود فتحـی» قرآن میفرماید‪ :‬ما پوسـت شـب را می َکنیم! «فالق‬

‫الاصباح»‪ .‬توگویی اهمیت ماده تاریک جهان و مقاومت آن در برابر اشـعهء خورشـید را میگوید‬

‫کـه چگونـه مکانیزمـی را بـرای کندن پوسـت شـب تدبیـر کردهایـم؛ زیرا بـرای به وجـود آمدن‬

‫روز‪ ،‬بایـد نـور عرصـهء تـازهای از مـاده تاریـک را بشـکافد‪ :‬لذا تعبیر آیه این اسـت که ما پوسـت‬

‫شـب را میکنیـم؛ یعنی مقاومت سرسـختی برای عبور نـور در ظلمت وجـود دارد‪ .‬اینجا متوجه‬

‫میشـوید؛ چـرا فیزیـک مـدرن اصـرار دارد که بگویـد جهان برای حیات و مشـاهده شـدن خلق‬

‫شـده و بـه گونـهای اسـتثنایی هر خاصیتی برای حیـات از جمله گردش یکنواخت نـور و عبور از‬

‫ظلمت شـب‪ ،‬باید همواره یک محرک ذی شـعور این کار سـخت را‪ ،‬برخلاف مقاومت سرسـختی‬

‫کـه مـاده و انـرژی تاریک دارد‪ ،‬انجـام دهد‪.‬‬

‫کامـلا روشـن اسـت کـه قرآن در بیـان هر مطلبی پایهء علمی و سـطح آگاهـی مخاطب خود‬

‫را منطبـق بـا درک او تنظیـم میکنـد‪ .‬برای مثال وقتی میگوید‪« :‬و النجم و الشـجر یسـجدان»‬

‫تـو گویـی طعنـهای بسـیار ظریـف و در عین حـال عاشـقانه و عارفانه به تمـام انسـانها میزند‬

‫کـه از دورتریـن نقـاط آسـمان تا روی زمین همه سـجده میکنند؛ پسای انسـان تورا چه شـده‬

‫اسـت کـه تکبـر مـیورزی و سـجده نمیکنـی؟! حـالا مگر تـو چه هسـتی و کی هسـتی آخر؟!‬

‫مشـابه همیـن مطلـب را در آیـه دیگـری در سـوره «حـج» آیـه ‪ 18‬میفرمایـد‪« :‬یسـجد له من‬

‫فـی السـماوات و مـن فی الارض و الشـمس و القمـر و النجوم و الجبال و الشـجر و الدواب و کثیر‬

‫مـن النـاس» در ایـن آیه یک اشـاره جامـع و در عین حـال مختصری میکند به کسـانی (کلمه‬

‫« َمـن» بـه کار بـرده) کـه در آسـمانها و زمیـن بـه همراه خورشـید و مـاه و حتـی چهارپایان و‬

‫بسـیاری از مـردم‪ ،‬همـه او را سـجده میکننـد! دقـت کنید آیـه میفرماید «کسـانی»‪ ،‬یعنی در‬

‫آسـمانها موجـودات زنـدهای هسـتند که سـجده میکننـد و بلافاصله این سـجده را با سـجده‬

‫برای به وجود‬ ‫مـاه و خورشـید و حیوانـات تـوأم بیان میکند و همه را شـامل میشـود؛ اما در زمیـن میگوید‪،‬‬

‫اکثـر مـردم سـجده میکننـد؛ به عبـارت دیگر در تمـام کائنات سـجده میکنند و فقـط عدهای‬

‫آمدن روز‪ ،‬باید‬ ‫در روی زمیـن او را سـجده نمیکننـد‪ .‬بـه قـول عارفی «شـیطان سـجده بر خدا و انسـان بر خدا‬

‫نور عرصهء تازهای‬ ‫نکرد»؛ از طرفی دیگر برای اهل علم جای سـوال اسـت که منظور آیه از ارتباط سـجدهء سـتاره‬

‫از ماده تاریک را‬ ‫و درخـت چیسـت و سـجده خورشـید و مـاه و چهارپایـان به چه صورت اسـت؟! قـرآن در اولین‬

‫بشکافد‪ :‬لذا تعبیر‬ ‫آیـه در سـورهء «الرحمـن» یـک دفعه نهیب میزند به انسـان و با یک تیر و دو نشـان میفرماید‪:‬‬

‫آیه این است‬ ‫«الرحمـن علـم القرآن خلق الانسـان علمه البیـان»؛ «الرحمن» رحمت عام خدا را میرسـاند که‬

‫که ما پوست‬ ‫شـامل همه آسـمانها و زمین و همهء موجودات میشـود در تمامی جهانها؛ چرا اول میگوید‬
‫شب را میکنیم؛‬
‫یعنی مقاومت‬ ‫قـرآن را آموختیـم‪ ،‬بعـد خلقت انسـان را میگوید؟ محقق قـرآن آقای «کریمیـان» میفرمایند؛‬
‫احتمـالاً آیـه اشـاره دارد بـه اینکـه‪ ،‬آهای انسـان فکر کـن موجـودات دیگری در عالم هسـتند و‬
‫فصلنامه‬ ‫سرسختی برای‬
‫قبـل از تـو هـم بودهانـد‪ .‬بسـیار موجـودات و حتی خـود قرآن هـم از قبـل از تو بـوده و مختص‬

‫عبور نور در‬ ‫تـو نیسـت‪ .‬خطابهـای قـرآن اصل ًا فقط به انسـان مسـلمان هم نیسـت؛ به آدم اسـت‪ ،‬به بشـر‬

‫شماره ‪7‬‬ ‫ظلمت وجود‬ ‫اسـت‪ ،‬بـه «النـاس» یا همـه مردم جهان اسـت؛ اصل ًا بـه آدم کـه بابا بزرگ همه ماسـت خطاب‬

‫پاییز‬ ‫میکنـد‪ .‬قـرآن بـا این آیـه دارد میگوید در این کتاب فقط برنامه انسـان نیسـت‪ ،‬موضوع خیلی‬

‫‪1397‬‬ ‫از ایـن حرفهـا جدیتـر اسـت‪ .‬یعنی برنامـهء حیوانـات و چهارپایـان و اجنه و موجـودات دیگر دارد‬

‫‪11‬‬

‫‪RESEARCH‬‬ ‫مقاله‬
‫‪ARTICLE‬‬ ‫پژوهشی‬

‫جهـان‪ ،‬در دورتریـن کـرات عالـم و در جهانهـای دیگـر قبـل و بعد از تو نیـز ای انسـان‪ ،‬در این‬ ‫قرآن میخواهد‬ ‫فصلنامه‬
‫کتـاب اسـت و بعد تو اینقدر سـطحی و بدون تفکـر و تعقل از کنار آن میگـذری؟! افلا یعقلون؟!‬ ‫بگوید‪ ،‬جهان‬
‫بعـد میفرمایـد؛ مـا تـو را از گل یعنـی از آب و خـاک آفریدیم؛ یعنـی آب بود که بـه تو حیات و‬ ‫درون تو با جهان‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫شـعور و تمرکـز انـرژی داد؛ چـرا میخواهیـد اهمیـت آب را منکر شـوید که در همه جـای قرآن‬ ‫بیرون یک پیوند‬ ‫پاییز‬
‫میفرمایـد؛ آن را از آسـمان نـازل کـردم تـو را در زمین بسـازم! بعـد خلقت همـهء ادوار جهان را‬ ‫و اتصال بسیار‬ ‫‪1397‬‬
‫کـه در ‪ 6‬روز یـا دوره بیـان میکنـد‪ ،‬میفرماید؛ سـپس بر عرش اسـتوار کردم‪ ،‬بعـد عرش هم بر‬ ‫تنگاتنگی دارد‪.‬‬
‫آب اسـت؛ یعنـی ایـن آب‪ ،‬که راحـت از کنارش میگذریـم‪ ،‬باید مهمترین فناوریهای تو باشـد‪.‬‬ ‫اساساً مهمترین‬ ‫‪12‬‬
‫انسـان چـون تـو بـا آن از صلصـال به کالفخـار ترفیع یافتی‪ ،‬پـس ببین این چیسـت؟ اگر تنبلی‬ ‫دستاورد فیزیک‬
‫کنـی نـزول بـاران‪ ،‬کـه مهمترین عامل حیات یعنـی آب اسـت و از طرفی مهمترین فنـاوری روز‬ ‫مدرن کوانتومی‬
‫در رابطه با‬
‫جهان و اساسیترین ماده آفرینش است‪ ،‬قطع میشود!‬ ‫آگاهی انسان‪،‬‬
‫اصـل ًا قـرآن اینجـا توجیـه اقتصـادی هم برای فضـا مـیآورد‪ ،‬وقتـی میگوید‪« :‬و فی السـماء‬ ‫همین نکته است‬
‫رزقکـم و مـا توعـدن» و یا اینکـه در جای دیگر میگویـد‪ « :‬یرزقکم من السـماء» میگوید؛ اصل ًا‬
‫مـا در ایـن آسـمان رزق و روزی تـو را وعـده دادهایـم‪ ،‬دیگـر معطل چه هسـتی؟ افـلا تبصرون؟!‬
‫قـرآن یـک نکتـه اساسـی دیگری هـم در خلال ایـن آیات نجـوم دارد؛ قـرآن میخواهـد بگوید‪،‬‬
‫جهـان درون تـو بـا جهـان بیـرون یـک پیوند و اتصـال بسـیار تنگاتنگـی دارد‪ .‬اساسـاً مهمترین‬
‫دسـتاورد فیزیـک مـدرن کوانتومـی در رابطـه با آگاهی انسـان‪ ،‬همین نکته اسـت کـه آگاهی و‬
‫انـرژی یـک پدیـده واحـد هسـتند و آب ایـن دو را بـه هـم میرسـاند؛ یعنی شـعور و انـرژی آن‬
‫هـم انـواع انرژیهـای جهـان را! چقـدر قـرآن اینهـا را زیبـا و آراسـته و یکی یکی بـه هم متصل‬

‫میسـازد و ارتباطها را هنرمندانه و با لحنی مادرانه شـرح میدهد‪ .‬انسـان آگاه از این همه لطف‬

‫قرآن به بشـر شـرمنده میشـود و از گران سـنگی و تکبر در مقابل چنین خدای عالم‪ ،‬دانا‪ ،‬قوی‬

‫هماهنگی در‬ ‫و در عیـن حـال مهربانتـر از مـادر خجالـت میکشـد‪ .‬خـوش به حال دانشـمندانی کـه مصداق‬
‫امواج در همهء‬ ‫ایـن آیه میشـوند کـه «انما یخشـی الله من عبـاده العلما»‪.‬‬

‫ابعاد و در همهء‬ ‫جايگاه آگاهی‪ ،‬اراده و قدرت تخیل انسان در فیزيک مدرن‬

‫جهانهای موازی‬ ‫در فیزیک نیوتون‪ ،‬آگاهی شـما‪ ،‬مشـاهدات شـما و روش اندازهگیری و تعاملات شـما با جهان‬

‫یک ضرورت در‬ ‫بیرونی شـما مسـتقل از یکدیگر هسـتند؛ ولـی از ‪ 1967‬بـا طرح امواج کوانتومی توسـط یوجین‬

‫فیزیک مدرن‬ ‫ویگنـر (‪ )Eugene Wigner‬و اینکـه ذهن بشـر قادر به دریافت و ارسـال این امـواج بوده و اینکه‬

‫به شمار میآید‬ ‫ایـن امـواج سـریعتر از سـرعت نـور حرکت میکنند و در سیسـتم مشـاهده و اندازهگیری شـما‬

‫و درون انسان‪،‬‬ ‫اثرگذار هسـتند‪ ،‬برندهء جایزه نوبل شـد‪ .‬ده سـال بعد‪ ،‬این مطلب در دایرهالمعارف ناشـناختهها‪،‬‬

‫که خود به تعبیر‬ ‫تحـت عنـوان ارتبـاط میـان میکروفیزیـک و کیهانشناسـی (‪Relationships Between Mi-‬‬
‫حضرت امیر(ع)‬ ‫‪ )crophysics and Cosmology‬بـه چـاپ رسـید‪ .‬هماهنگـی در امـواج در همـهء ابعـاد و در‬
‫همـهء جهانهـای مـوازی یـک ضـرورت در فیزیـک مدرن به شـمار میآیـد و درون انسـان‪ ،‬که‬
‫فصلنامه‬ ‫جهانی است‬
‫خـود بـه تعبیـر حضـرت امیـر(ع) جهانی اسـت درهم پیچیـده‪ ،‬از این قاعده مسـتثنی نیسـت؛‬
‫درهم پیچیده‪،‬‬
‫شماره ‪7‬‬ ‫پـس تفکـرات انسـان نیز امواجی اسـت و ارتعاشـات تکتک سـلولهای انسـان نیز فرسـتنده و‬
‫از این قاعده‬
‫پاییز‬ ‫گیرنـده و آنتنهایـی هسـتند که هرگاه همآهنگ شـوند اثراتی جدی و عمیـق در جهان بیرونی‬

‫‪1397‬‬ ‫مستثنی نیست‬ ‫و بلکـه همـه جهانهـای بیرونـی میگذارنـد؛ نه فقـط در جهانی کـه در آن محبوس هسـتیم و‬

‫‪13‬‬

‫‪RESEARCH‬‬ ‫مقاله‬
‫‪ARTICLE‬‬ ‫پژوهشی‬

‫نکتـهء جالبتـر اینکـه در دنیای کوانتوم بـرون و درون مفهـوم دیگری دارنـد و دور و نزدیک نیز‬ ‫معنی کاربردی‬ ‫فصلنامه‬
‫همینطـور‪ .‬اندیشـهء انسـان آگاه و همچنیـن زمـان خاصی کـه میاندیشـد‪ ،‬در ارتباط بـا فضا و‬ ‫اخلاص در عمل‪،‬‬
‫امـواج سـتارگان دوردسـت‪ ،‬یـک پیوند بسـیار تنگاتنگـی دارد‪ .‬در اینجا نیت و اخـلاص در عمل‬ ‫هماهنگی‪ ،‬قوای‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫انسـان بـه نوعـی همان تمرکـز قوای ذهنـی‪ ،‬عقلی و احساسـی اسـت‪ .‬معنی کاربـردی اخلاص‬ ‫فکری در همه‬ ‫پاییز‬
‫در عمـل‪ ،‬هماهنگـی‪ ،‬قـوای فکـری در همـه ابعاد انسـان اسـت؛ یعنی حتی تکتک سـلولهای‬ ‫‪1397‬‬
‫شـما در ایـن هماهنگـی‪ ،‬به نام اخلاص در عمل نقش دارند‪ .‬پس ارتباط عاشـقانه و قلبی انسـان‬ ‫ابعاد انسان‬
‫نسـبت بـه هـر کاری که بـه آن ورود پیدا میکند نیز از این قاعده مسـتثنی نیسـت؛ زیرا عشـق‬ ‫است؛ یعنی‬ ‫‪14‬‬
‫اتفاقاً محرک اصلی بسـیاری از سـیر افکار انسـان اسـت‪ .‬اخلاص یعنی شـعور واحد همهء اعضاء‬ ‫حتی تکتک‬
‫سلولهای‬
‫و جـوارح انسـان در کاری که در دسـتور کار خود دارد!‬ ‫شما در این‬
‫خیلـی جالـب اسـت که قـرآن وقتی میخواهـد بگوید چرا تعقـل نمیکنیـد‪ ،‬میفرماید؛ مگر‬ ‫هماهنگی‪ ،‬به نام‬
‫بـر قلـب هایتـان قفلی اسـت؟ (افـلا یعقلـون ام علی قلـوب اقفالهـا)‪ .‬مهم هماهنگی در مسـیر‬ ‫اخلاص در عمل‬
‫تفکـر انسـان و بـه ویـژه همسـویی و همدوسـی بـا تعـادل امـواج در لایههـای مختلـف جهـان‬ ‫نقش دارند‬
‫هسـتی اسـت‪ .‬هـر حالتی از انسـان‪ ،‬در یک لایـهای از جهان واقعیتـی دارد و انسـان‪ ،‬با تمرکز یا‬
‫بـه اصطـلاح اهـل دیـن و معرفت‪ ،‬بـا دعا میتوانـد توازنـی جدید بین تمامـی این لایههـا برقرار‬
‫کـرده اسـت و واقعیـت نوینـی را بـرای خـود یـا دیگـران‪ ،‬رقـم بزنـد و در نتیجه آرامـش خاصی‬
‫در آدمهـای خالـص احسـاس میکنیـد؛ چـون همـهء امـواج وجـودی آنهـا با لایههـای خلقت‬
‫همـدوس و همآهنـگ اسـت و هـر آدم منصـف و عادی‪ ،‬فـردی را که کاری با نیـت خالص انجام‬
‫میدهـد میسـتاید؛ چـون در درون همـه انسـانها این ارتباط بـا عوالم و لایههـای خلقت وجود‬
‫دارد؛ پـس در اینجـا عشـق بـه همـراه آگاهی‪ ،‬عظمت انسـان هدایت شـده و آگاه را میرسـاند و‬
‫خشـوع انسـان از نظـر قـرآن‪ ،‬یعنی قبـول کردن این عظمـت در دو بعـد اندیشـه و دل (قلب) و‬
‫اینکـه عبودیـت پس از خشـوع‪ ،‬نتیجه منطقی اسـت‪ .‬حـالا افرادی کـه کارهـای روزمره خویش‬
‫را بـر اسـاس ایـن قاعـده‪ ،‬یعنی اخـلاص و صداقت انجام میدهنـد‪ ،‬اگر علت محرک آن خشـوع‬
‫و خضـوع در مقابـل عظمـت آفریننـده باشـد‪ ،‬یعنی با این شـعور ذاتی و مسـلط در آسـمانها و‬
‫زمیـن همآهنـگ شـدهاند؛ یعنـی شـعور واحـد در همـهء هسـتی را حـس میکنند؛ بـه عبارت‬
‫قـرآن «انمـا یخشـی الله من عباده العلماء»‪ .‬یعنی کسـی که حقیقتـاً این وحـدت اعجابانگیز و‬
‫همآهنگـی واحـد را در ایـن همه کثـرت‪ ،‬در بین هزاران جهـان و میلیاردها امکان متوجه شـود‪،‬‬
‫حتـی بـه قـدر اندکـی‪ ،‬نوعـی هارمونـی و آرامـش عمیق به او دسـت میدهـد و عشـق مرموز و‬
‫ریشـهداری به جسـتجوی بیشـتر در او شـعلهور میشود‪ ،‬سر به سـجده میگذارد و در مقابل این‬
‫همـه عظمـت‪ ،‬مبهوت میشـود‪ .‬در سـورهء «ملـک» در آیـهء ‪ 3،4‬میفرماید‪« :‬الذی خلق سـبع‬
‫السـماوات طبقـا مـا تـری فی خلـق الرحمن مـن تفاوت فارجـع البصر هـل تری من فطـور (‪)3‬‬
‫ثـم ارجـع البصـر کرتین ینقلـب الیک البصر خاسـئأ و هو حسـیر»؛ یعنی آنکه هفت آسـمان را‬
‫طبقـهای بـر روی طبقـهای آفرید و در آفرینش او کم و کسـری نمیبینی؛ پـس بگردان (ینقلب)‬
‫بـه سـوی آن دیـدهء بصیـرت را بـار دیگر‪ ،‬بلکـه بارها و بارها (کرتین) تا چشـمانت هـم به حال‬
‫خضـوع بـه پاییـن افکنـده شـوند از بس کـه مبهـوت شـوی و در آیهء بعـدی ادامـه میدهد که‬
‫«و لقـد زیـن السـماء الدنیـا بمصابیح» یعنی ما فقط آسـمان این دنیا را به سـتارگان آراسـتهایم‪.‬‬
‫بنابرایـن اولاً قـرآن در زمانـی کـه هنوز نظریـهای پیرامون جهانها و آسـمانهای دیگـری درکار‬

‫نبـود دائمـاً هـم بـه آسـمانهای دیگـر اشـاره میکنـد و هم خیلی شـفاف‪ ،‬بـرای اینکه کسـی‬

‫نگویـد شـاید منظـور قـرآن از سـماوات مثـل ًا آسـمان زمین یا آسـمان یک سـیاره دیگر اسـت!‬

‫قـرآن خیلـی دقیـق‪ ،‬روشـن و مشـخص میکنـد که منظورش از آسـمان و آسـمانها چیسـت‪.‬‬

‫هـم وجـود ابعـاد و جهانهـای دیگـر را مطـرح میکند هـم دعوت جـدی میکند به سـفرهای‬

‫اکتشـافی‪ ،‬هـم تسـخیر و فتـح آنهـا و هم اشـاره بـه موجوداتی کـه در جهانهای دیگـر خدا را‬

‫پرسـتش میکننـد و هـم اینکه میگوید من رب السـماوات و الارض هسـتم انسـان نه فقط رب‬

‫تـو‪ .‬حـالا خـودت را بـرای مـن خدا نگیر؛ بیا سـر کلاس درس بنشـین مثـل بقیه موجـودات؛ از‬

‫طرفـی دیگـر هـم میخواهـد بگویـد اصـل ًا انسـان در توجه بـه آسـمانها و فضا کلـی روزی هم‬

‫دانشمندان‬ ‫در این سـفرها و مشـاهدات نصیبت میشـود این نیسـت که فقـط هزینه کنی‪ .‬کلمـهء رزق را با‬
‫فیزیک مدرن‬ ‫سـماوات بارهـا تکـرار میکنـد؛ پـس خدا بـه زبان امـروزی نیز میگویـد‪ ،‬فضا خیلی هـم نانآور‬
‫به این نتیجه‬ ‫بـوده و توجیـه اقتصـادی دارد‪ ،‬گول دشـمن را نخور‪ .‬اجازه من خدا و دسـتور من خدا کافیسـت‪،‬‬
‫رسیدهاند که‬
‫اجـازه کـس دیگری هم لازم نیسـت!‬
‫انسـان دانشـمند شـاید خودش نداند که ریشـهء اصلی این کنجکاوی مرموز‪ ،‬که دوسـت دارد‬

‫جهان خلق شده‬ ‫مثـل یـک بچـه فضول سـر از کار قوانین این عالم درآورد چیسـت؟ اصـل ًا تا به حال فکـر کردهاید‪،‬‬

‫است تا مشاهده‬ ‫چـرا انسـان بایـد دنبـال اینکـه آغاز جهـان کی بـوده و سـرانجام آن جهان چـه خواهد شـد‪ ،‬برود‬

‫شود و برای‬ ‫آن هـم تـوی ایـن آشـفته بـازار جهـان امـروز؟! اینشـتین میگوید‪« :‬تنهـا چیزی کـه نمیفهمم‬

‫نهایی کردن‬ ‫ایـن اسـت کـه چـرا من میفهمـم»! قبل ًا ذکر شـد کـه دانشـمندان فیزیک مـدرن به ایـن نتیجه‬

‫مقدار دقیق‬ ‫رسـیدهاند که جهان خلق شـده اسـت تا مشـاهده شـود و بـرای نهایی کـردن مقدار دقیـق و قابل‬

‫فصلنامه‬ ‫و قابل درک‬ ‫درک ثابتهـای کیهانـی‪ ،‬همـواره دنبال مقادیری هسـتند کـه منجر به حیات میشـود؛ به عبارت‬
‫ثابتهای کیهانی‪،‬‬
‫دیگـر علـم بـه نقطهء جدیدی رسـیده اسـت که مقصودی بـرای عالم بوده که خلق شـده اسـت و‬
‫همواره دنبال‬
‫دو فاکتـور مهـم در ایـن مقصد اصلی ذکر میکند‪ -1 :‬اینکه مشـاهده شـود! ‪ -2‬اینکه حیات در آن‬
‫مقادیری هستند‬ ‫شـکل بگیرد! این نظریه نسـبتاً جدیـد «‪ »Anthropic Cosmological Principle‬نام دارد‪ .‬بدون‬

‫شماره ‪7‬‬ ‫که منجر به‬ ‫این دو قید فوق تئوری ریسـمانها (‪ )String Theory‬که از سـال ‪ 1968‬طرح گردید تا پلی بین‬

‫پاییز‬ ‫نیـروی گرانـش و فیزیک کوانتوم بوجود آورد‪ ،‬به یک بنبسـتی میرسـد؛ یعنی تعـداد جوابهای‬

‫‪1397‬‬ ‫حیات میشود‬ ‫معـادلات آنقـدر زیـاد میشـود کـه اسـاس تئـوری را زیر سـوأل میبرد‪ .‬شـما در حل هـر معادلهء‬

‫‪15‬‬

‫‪RESEARCH‬‬ ‫مقاله‬
‫‪ARTICLE‬‬ ‫پژوهشی‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪16‬‬

‫ریاضـی همـواره جوابهایـی بدسـت میآوریـد که بـا ضریبهـا و اعـداد ثابتی همراه هسـتند که‬

‫بایـد قیـودی اعمـال شـوند کـه در اصطـلاح علمی گاهـی آنهـا را شـرایط مـرزی (‪Boundary‬‬

‫‪ )Conditions‬مینامیـم‪ .‬بـا اعمـال این قیود‪ ،‬ثابتها بدسـت میآیند و پاسـخ معادلـه از بینهایت‬

‫جـواب‪ ،‬بـه یک تعدادی جواب مشـخص محدود میشـود و به تئوری جدید‪ ،‬مفهـوم واقعی‪ ،‬عملی‬

‫یـا کاربـردی میدهد‪ .‬منتقدان نظریهء ریسـمانها نظیـر نابغه فیزیک معاصر «ریچـارد فاینمن» و‬

‫«میچیـو کاکـو» و دیگـران این بود که جوابهای معـادلات تئوری ریسـمانها (‪)String Theory‬‬

‫آنقـدر زیـاد اسـت کـه عمل ًا انگار این نظریه مشـکلی از فیزیـک را حل نکرده؛ پس اگر این شـرایط‬

‫مـرزی و قیـود اعمـال نشـوند و تعداد جوابها بـه اندازه قابل اسـتفاده یا حداقل قابل دفـاع‪ ،‬از نظر‬

‫علمی محدود نشـوند‪ ،‬دیگر کسـی بـه آن معادله یا تئوری اهمیتی نخواهـد داد؛ زیرا خواهند گفت‬

‫بـه جـای پیـدا کردن پاسـخ و همگرایـی‪ ،‬بدتـر راه حلها واگرا شـده و گیجتر شـدیم؛ بنابراین قید‬

‫حیـات و اینکـه جهـان تا مشـاهده نشـود‪ ،‬واقعیت معنی نـدارد‪ ،‬خیلی مهم میشـود‪ .‬اتـم و ذرات‬

‫عالـم تـا کسـی آنها را مشـاهده نکند‪ ،‬اصـل ًا انگار وجـود ندارند؛ ماننـد نتهایی آماده نـوازش روی‬

‫سـیمهای یـک گیتار اسـت که تا کسـی ننـوازد‪ ،‬صدایـی و نتی وجـود ندارد!‬

‫قـرآن میفرمایـد مـا جهـان را باطل نیافریدیـم‪« :‬ما خلقت هـذا باطل ًا سـبحانک» و در جای‬

‫دیگـر میفرمایـد‪« :‬مـا خلقت الجـن و الانـس الا لیعبدون»؛ یعنی مـا جن و انسـان را فقط برای‬

‫عبـادت آفریدیـم‪ .‬معلـوم میشـود خـود اصـل عبـادت و بندگی‪ ،‬پاسـخ اساسـی علـت آفرینش‬

‫اسـت؛ پـس اگـر دانشـمند بـرای یافتن رمـوز آفرینش‪ ،‬تـلاش میکند تـا خالق خویـش را بهتر‬

‫بشناسـد‪ ،‬ایـن عیـن عبـادت و بندگی اسـت‪ .‬حـالا خداوند در بیـان احکام و شـریعت‪ ،‬خطاب به‬

‫انسـان میفرمایـد؛ اگـر راسـت میگویـی انسـان که عبـد و بنـده من میشـوی‪ ،‬آنطـور که من‬

‫خـدا میگویـم‪ ،‬مـرا عبـادت کن نه اینکه مثل شـیطان که گفت مـن تو را عبـادت میکنم؛ ولی‬

‫وقتـی خـدا فرمـود خـوب گفتـی عبادت! حالا بیا به انسـان سـجده کـن‪ ،‬گفت نمیکنـم! یعنی‬

‫علت اینکه با‬ ‫هـر طـور دلم خواسـت عبـادت میکنم به سـلیقهء خـودم؛ اگر انسـان ادعای بندگـی کنی‪ ،‬بعد‬

‫دوبـاره راه خـودت را بـروی و شـریعت را مقدمـهء طریقـت ندانی و خودت یک شـریعت از پیش‬

‫فیزیک جدید‬ ‫خـودت درسـت کنـی و گمـان کنی خـدا باید خـودش را با تو هماهنـگ کند نه تو خـودت را با‬

‫دانشمندان جهان‬ ‫هسـتی‪ ،‬ایـن در قامـوس خلقـت پذیرفته نیسـت؛ چون علم انسـان محـدود اسـت و همهء اصل‬

‫به وجود خداوند‬ ‫عبـادت و بندگـی لـوث میگـردد‪ .‬همـه پیـام قرآن همین اسـت به انسـان‪ ،‬کـه بیا خـودت را از‬

‫نزدیکتر شدهاند‬ ‫جمیـع موجـودات جـدا نکـن‪ ،‬جداییطلـب‪ ،‬پـررو‪ ،‬خودسـر و متکبـر نبـاش‪ ،‬همـه همآهنگ با‬

‫و لحن اکثریت‬ ‫عالـم هسـتند‪ ،‬قبـل از تـو هـم قـرآن بـوده حالا که بـه تو رسـیده اسـت‪ ،‬میزنی زیـر همه نظم‬

‫قریب به اتفاق‬ ‫عالـم‪ ،‬خـوب انسـان بدان کـه داری حوصلهء همه موجودات در سـماوات و الارض را سـر میبری‬
‫آنها تغییر کرده‬ ‫و همیـن روزهـا خـودم نظـم جهـان را برمیگردانم‪ ،‬یا خودت را فدای جمع کن و تسـلیم شـو یا‬
‫جمـع جهـان تـو را سـر جایت مینشـاند به صـورت بلاهای طبیعت‪ ،‬یا انسـان کامـل که باطن‬
‫است‪ ،‬همین‬
‫جهـان اسـت‪ ،‬نظم و تعـادل (عدالـت) را برمیگرداند‪.‬‬
‫فصلنامه‬ ‫اتصال قوانین‬
‫علـت اینکـه بـا فیزیک جدید دانشـمندان جهان بـه وجود خداونـد نزدیکتر شـدهاند و لحن‬
‫فیزیک خلقت با‬
‫شماره ‪7‬‬ ‫اکثریـت قریـب بـه اتفاق آنها تغییر کرده اسـت‪ ،‬همیـن اتصال قوانین فیزیک خلقـت با آگاهی‬
‫آگاهی و ارادهء‬
‫پاییز‬ ‫و ارادهء انسـان اسـت‪ .‬خداوند به انسـان اختیارات زیادی داده اسـت‪ ،‬مسـئولیت و توبیخ آن هم‬

‫‪1397‬‬ ‫انسان است‬ ‫بـه همـان اندازه از موجودات دیگر سـنگینتر اسـت‪ .‬قرآن در سـوره؛ «حشـر» میفرمایـد‪« :‬و اذا‬

‫‪17‬‬

‫‪RESEARCH‬‬ ‫مقاله‬
‫‪ARTICLE‬‬ ‫پژوهشی‬

‫الوحـوش حشـرت» یعنـی حیوانـات وحشـی هـم حشـر دارند چه رسـد به تـو انسـان که عقل‬ ‫مشاهدهء علمی‬ ‫فصلنامه‬
‫و علـم تمـام بـه تـو دادم‪ .‬در همیـن سـوره میفرمایـد‪ « :‬لـو انزلنا هذا القـرآن علی جبـل لرایته‬ ‫انسان از جهان‪،‬‬
‫خاشـعاً متصدعـا مـن خشـیه الله» یعنـی اگـر ایـن قـرآن را بر کوه نـازل کـرده بودیـم تکه تکه‬ ‫عین بندگی و‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫میشـد! پسای انسـان قلب تو وقتی سـنگ میشـود‪ ،‬چقدر غیر قابل نفوذ در برابر سـخن حق‬ ‫عبودیت حقیقی‬ ‫پاییز‬
‫میشـود؛ از طرفـی وجـه دیگـر آیه میرسـاند که وقتی انسـان به کـوه قرآن بخواند بـا اخلاص و‬ ‫است‪ .‬اینجاست‬ ‫‪1397‬‬
‫آگاهـی و حضـور قلـب‪ ،‬کوههـا را هم جابجا میکند‪ ،‬چه رسـد دشـمنان اسـلام را بـا دو تا طیاره‬
‫که برای‬ ‫‪18‬‬
‫و نـاوگان! پـس از کـی و چـی میترسـی انسـان وقتی مـن خدا با تو باشـم؟!‬ ‫مسلمان شدن‪،‬‬
‫بنابـر ایـن کلام امیرالمونیـن(ع) کـه میفرمایـد انسـان دانشـمند وقتـی بـه ایـن مرحلـه از‬ ‫فقط کافیست‬
‫آگاهـی برسـد‪ ،‬خـواب او هـم عبـادت اسـت و نفس کشـیدنش و هر سـاعت فکـر کردنش عین‬ ‫شهادتین بگوییم؛‬
‫بندگـی اسـت و بهتـر از هفتاد سـال‪ ،‬یعنی همهء عمر عبادت ظاهری اسـت؛ همچنیـن در کلام‬ ‫یعنی شهادت‬
‫معصومیـن(ع) داریـم کـه خداوند میفرماید من گنج پنهانی بـودم‪ ،‬جهان و این موجـودات زنده‬ ‫بدهیم که دست‬
‫را آفریدم تا این گنج پنهان را آشـکار کنم؛ یعنی مشـاهدهء علمی انسـان از جهان‪ ،‬عین بندگی‬ ‫کبریایی و توانای‬
‫و عبودیت حقیقی اسـت‪ .‬اینجاسـت که برای مسـلمان شـدن‪ ،‬فقط کافیست شـهادتین بگوییم؛‬ ‫الله را در این‬
‫یعنی شـهادت بدهیم که دسـت کبریایی و توانای الله را در این خلقت با عظمت دیدیم و تسـلیم‬ ‫خلقت با عظمت‬
‫شـدیم‪ .‬خـب اگـر نفهمیـدی‪ ،‬اصل ًا تـوی این فیلـم از عالم بـه این بزرگـی چه دیـدی؟ یعنیای‬ ‫دیدیم و تسلیم‬
‫انسـان‪،‬ای جامعـه‪ ،‬اگـر علم نداری‪ ،‬فنـاوری نداری‪ ،‬مشـاهدهای نـداری از عالم‪ ،‬شـهادت به چی‬
‫شدیم‬
‫دادی؟ کـدام اسـلام؟ کـدام الله؟ فقـط میخواهـی از سـر وا کنی یـا واقعاً خـدا را دیدی؟!‬
‫امـروز فلاسـفه میگوینـد جهـان تجلـی صفـات خدا اسـت‪ .‬بنـا بر آیـه «انما یخشـی الله من‬
‫عباده العلما» عبودیت دانشـمندان ناشـی از خشـوعی اسـت که در اثر یافتن حقیقت و عظمت‬
‫آیات خلقت باعث میشـود بیاختیار سـر تسـلیم بیاورند و سـجده بر آسـتان او کنند و حقا که‬
‫قـرآن دانشـمندی که این عظمت را میبیند و عبد او نمیشـود‪ ،‬مسـتکبر مینامـد و آتش دوزخ‬
‫را تنهـا سـوزش و حسـرت از ایـن کملطفـی و جسـارت در قصهء عشـق بنده میداند‪ .‬اینشـتین‬
‫در پاسـخ بـه این سـوال به کلیسـا که آیا بهشـت و دوزخ را قبـول داری یا نه میگویـد‪ « :‬خدایی‬
‫که من میشناسـم خیلی زیباتر و بزرگتر اسـت از اینکه‪ ،‬بندگانی را خلق کند‪ ،‬سـپس آتشـی‬
‫بیافریند و آنها را در آن بسـوزاند؛ اینشـتین میافزاید‪ :‬او خدایی اسـت که چنان قوانین دقیقی‬
‫آفریـده اسـت کـه مـا در تخطی از ایـن قوانیـن و ندانمکاری‪ ،‬خودمـان برای خود جهنم درسـت‬
‫میکنیـم! امـام صـادق (ع) تعبیـری از ایـن هـم زیباتـر دارنـد و آن اینکـه‪ ،‬آتـش جهنـم آتـش‬
‫سـوزش آگاهی انسـان برای فرصتهای از دسـت رفته در حیات اسـت؛ یعنی قیامت روزی است‬
‫کـه پـرده از رخ زیبـای یـار یعنی خالقی که عاشـق بنـدهاش بود‪ ،‬کنـار میرود و انسـان میبیند‬
‫و آگاه میشـود کـه کملطفـی و بیاعتنایـی بـه چه کسـی کـرده بـود و در واقع ظلـم به خودش‬
‫بـود؛ بـه بیـان امیرالمومنیـن در دعای «کمیـل» «ظلمت نفسـی و تجرأت به جهلـی» و جهنم‬
‫صرفاً جنساش حسـرت دل اسـت از ظلمی که به خود کردهایم‪ .‬در قرآن و روایات اولاً سـخنان‬
‫بسـیاری نقـل میشـود از قول انسـان کـه از سـر شـرمندگی در آن روز میزند؛ ماننـد «یقول یا‬
‫لیتنـی قدمـت لحیاتـی» یعنـیای وای بر مـن و ای کاش از پیش برای امروز فرسـتاده بـودم؛ در‬
‫جـای دیگـر میگویـد ای کاش خـاک بـودم و مـرا اینجـا بـا ایـن شـرمندگی نمیآوردنـد‪ .‬قرآن‬
‫اسـامی قیامت را «یوم الحسـره» یا «یوم تبلی السـرایر» میخواند؛ یعنی روز حسـرت و روزی که‬

‫پردههـا بـه کنـار میروند و انسـان متوجه زیان خود در از دسـت دادن معبود و معشـوقی بسـیار‬

‫زیبـا و محق پرسـتش‪ ،‬میشـود و آتش جهنـم برای او همان بهایی اسـت که انسـان در معاملهء‬

‫عشـق میپردازد‪.‬ای جوانانی که طعم عاشـقی را چشـیدهاید و میدانید دل معشـوق را سـوزاندن‬

‫بـه خـودت برمیگردد‪ ،‬خودت میسـوزی کسـی آتـش به جانت نمیانـدازد؛ خودت پـس از آگاه‬

‫شـدن میسـوزی از ظلمـی کـه به خـودت کردی‪ .‬یـک بازیگر فوتبـال وقتی به راحتـی و با یک‬

‫بیدقتـی فرصـت گل زدن بـه حریـف را از دسـت میدهد‪ ،‬دل خودش بیشـتر از همه میسـوزد‬

‫که چه فرصتی را از کف دادم! این بهای عشـق در دنیا هم سـخت اسـت؛ ولی هنوز در مقایسـه‬

‫با آن روز حسـرت در قیامت این بها بسـیار اندک اسـت‪ .‬تجارتی که انسـان میتوانسـت در دنیا‬

‫داشـته باشـد بـا نـرخ بهتر‪ .‬خداونـد در قـرآن پیرامون تجـارت دنیا و آخـرت میفرمایـد‪« :‬انا الله‬

‫اشـتری مـن المومنین انفسـهم بـان لهم جنـه» یعنـی خداوند مشـتری و خریدار نفس انسـان‬

‫اسـت و بهـای آن را بهشـت میدهـد‪ .‬از نـگاه علمـی یعنی انسـان میبیند در قیامت مشـاهدات‬

‫او از عالـم درسـت بـوده اسـت مثـل دانشـجویی که اسـتاد پاسـخ سـوالات امتحـان را میدهد و‬

‫خداوند در قرآن‬ ‫میبینـد جوابهایـش درسـت بـوده! حـالا در قیامـت بهای سـنگین بایـد پرداخت کنـد؛ چون‬

‫پیرامون تجارت‬ ‫آگاهـی در قیامـت‪ ،‬مطلق اسـت؛ آتش سـوزش درون یعنی «نار التی تطلع علی الافئده» بیشـتر‬

‫دنیا و آخرت‬ ‫اسـت‪ ،‬خیلـی هـم بیشـتر! خداوند در سـوره «یونـس» آیـهء ‪ 106‬میفرماید‪« :‬و لاتـدع من الله‬

‫میفرماید‪« :‬انا‬ ‫مـا لاینفعـک» یعنـی دعـوت نکن به سـوی خـود از غیر خـدا چیزی که نفعـی در آخـرت برای‬

‫الله اشتری من‬ ‫تـو نـدارد‪ .‬درجایـی دیگر در سـوره «النسـاء» آیـه ‪ 29‬میفرمایـد‪ « :‬یا ایهـا الذین آمنـوا لاتأکلوا‬

‫المومنین انفسهم‬ ‫اموالکـم بینکـم بالباطل ان تکـون تجاره عن تراض منکـم» یعنیای اهل ایمان امـوال یکدیگر را‬

‫فصلنامه‬ ‫بان لهم جنه»‬ ‫بین خود بر باطل نخورید‪ ،‬مگر اینکه دادوسـتدی باشـد بین شـما بر اسـاس رضایت طرفین در‬
‫یعنی خداوند‬ ‫معاملـه‪ ،‬که شـرط صحت آن اسـت‪ .‬در جای دیگـر میفرماید اگر حالا بعد از اینکه در آسـمانها‬
‫مشتری و خریدار‬ ‫و زمیـن‪ ،‬آیـات قـدرت مـا را دیـدی و بـا آگاهـی و علـم بنـده شـدید‪ ،‬حـالا وارد تجارتـی با خدا‬
‫شـوید کـه تباهـی نـدارد؛ بـه عبارت قـرآن «تجاره لـن تبـور»‪ .‬امام صـادق میفرمایـد‪ :‬این خود‬
‫نفس انسان است‬
‫شماره ‪7‬‬ ‫انسـان اسـت کـه در آن روز بـا آگاهـی و خواسـت خود‪ ،‬آمـادهء پرداخت این بهای عشـق به خدا‬
‫و بهای آن را‬
‫پاییز‬ ‫میشـود و نهایتـاً به بیان شـهید مطهـری‪ ،‬از این دوزخی که خـود باعثاش بود آزاد شـود؛ البته‬

‫‪1397‬‬ ‫بهشت میدهد‬ ‫بـه اسـتثناء برخـی مثل دشـمنان اهل بیت کـه بحث جدایـی میطلبد‪.‬‬

‫‪19‬‬

‫‪SHORT‬‬ ‫داستانک‬
‫‪STORY‬‬

‫سیاووش‬ ‫خوب شعور داره‬ ‫فصلنامه‬
‫این لاکردار که‬
‫بنیامین سربندی‬ ‫حرمت نبی خدا‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫رو نگه میداره‪.‬‬ ‫پاییز‬
‫تـا بـوده و بـوده رسـم همین بـوده ‪ .‬هر کـی بخواد از شـرافتش دفـاع کنه و تهمـت ناروا‬ ‫شعور نداشت‬ ‫‪1397‬‬
‫رو بـه دامـن اونکـه زده برگردونـه بایـد رد بشـه از ایـن دالـون که میگـن دالـون طهارته و‬ ‫سرد و سلامت‬
‫اگـه پـاک باشـه پـاک بیرون میـاد‪ .‬اینـا رو با فریـاد میگفت یه جـوری که وسـط اون همه‬ ‫میشد؟ چیزی‬ ‫‪20‬‬
‫سـرو صـدای انفجـار بـا تمـام وجـودم میشـنیدم‪ .‬اسـی نمیدونم پاکم یـا ناپـاک ولی اگر‬ ‫از ابراهیم باقی‬
‫رد بشـم از ایـن دالـون و پـاک باشـم خاطـرم َجمـه و اگـر رد نشـم و بسـوزم لااقل پـاک از‬ ‫میموند که قصه‬
‫ایـن دنیـا رفتم‪ .‬مگه نشـنیدی قصـه ابراهیم نبی رو کـه وقتی منجنیق نمرود وسـط آتیش‬ ‫اش بشه حجت‬
‫انداختـش‪ ،‬شـعله از طهـارت نبـی خـدا شـرم کرد و شـد گلسـتان؟ خـوب شـعور داره این‬ ‫دل به دریا زدن‬
‫لاکـردار کـه حرمـت نبـی خـدا رو نگـه میداره‪ .‬شـعور نداشـت سـرد و سـلامت میشـد؟‬ ‫من مادر مرده‬
‫چیـزی از ابراهیـم باقـی میمونـد که قصه اش بشـه حجت دل بـه دریا زدن من مـادر مرده‬ ‫وسط این کولاک‬
‫وسـط ایـن کـولاک سـرب و آتیـش؟ مگه نشـنیدی قصه سـیاوش رو کـه وقتـی زن باباش‬ ‫سرب و آتیش؟‬
‫بهـش تهمـت زد واسـه اینکـه از شـرفش دفاع کنـه دل زد بـه آتیـش و از اون ورش سـالم‬
‫بیـرون اومـد؟ خوب شـرف داره این شـعله که رو طبع خودش پا میذاره تا شـرف سـیاوش‬
‫حفظ بشـه‪ .‬شـرف نداشـت حرمت شرف سیاوشـو نگه میداشت؟ میسـوزوندش یه جوری‬
‫کـه تهمـت زنانـه نسـوزونده بود‪ .‬مگـه ندیدی‪....‬نذاشـتم ادامه بـده‪ .‬گفتم خوب بسـه دیگه‪.‬‬
‫این سـاعتهای آخر اینقدر عربده نکش گلوت خشـک میشـه نمیتونی اشـهدتو بگی وقت‬
‫قبـض روح شـدن‪ .‬حـالا تا قیام قیامت واسـه من قصه سـرهم کـن که آخرش بشـه اون که‬

‫نبایـد بشـه‪ .‬دو دیقـه خفـه کار کـن ببینم چه خاکـی باید به سـر کنیم؟‬
‫گفـت اگـه ناحـق میگـم بگو ناحق میگـی‪ .‬گفتم نا حـق نمیگـی داری زر میزنی‪ .‬تو‬
‫قصـه ابراهیم پشـتیبانی مسـتقیم با خود خدا بود نـه با این مرتیکه جاسـوس که آرپی جی‬
‫رو فرسـتاده خوزسـتان گلوله هاش سـر از کرمانشـاه در آورده‪ .‬خدا لجسـتیک میکرد من‬
‫تـو تـک و تنهـا تـو ایـن کانال بین ایـن همه تانـک و نفربر با یـه آرپی جی بـدون گلوله چه‬
‫غلطـی میکردیـم؟ سـرتو بیاری بـالا یه سـوراخ تو مغزت وا میشـه قاعده پنجـره کوچیکه‬
‫حمـوم خونـه خانجون‪ .‬شـک داری یه کلاه کاسـکت بزار نوک سـر نیزه یه وجـب بده بالای‬
‫کانـال ببیـن چی میشـه؟ بـا چشـمهای وق زده بهم نـگاه میکرد‪ .‬دهن جفتمون خشـک‬
‫و خاکـی بـود از حـرم گرمـا و عربـده کشـی تانکهـا‪ .‬نذاشـتم چیزی بگـه و ادامـه دادم که‬
‫سـیاوش هـم حتمـن عزیـز کـرده خدا بـوده یا خـدا بـا اون زن بابا چـپ بوده خواسـته الی‬
‫الابد حالشـو بگیره که سیاوشـش راسـت راسـت از این ور آتیش رفته و از اون ورش سـالم‬
‫در اومـده‪ .‬تـو نـه ابراهیمـی که مامور مسـتقیم خدا باشـی ‪ ،‬نه سـیاوش که اونقـدر بیارزی‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪21‬‬

‫‪SHORT‬‬ ‫داستانک‬
‫‪STORY‬‬

‫خـدا واسـت معجـزه کنـه‪ .‬اینجـا هـم اولین اشـتباه آخریـن اشـتباهه‪ .‬پس زر نزن بشـین‬ ‫فصلنامه‬
‫سـرجات چـون منـم صبـر ایوب نـدارم تا ابـد سـرکوفتهای مـادرو تحمل کنم کـه چطور‬
‫شماره ‪7‬‬
‫تو برگشـتی و اون برنگشت‪.‬‬ ‫پاییز‬
‫خندیـد‪ .‬از روزی کـه سـه دیقـه بعـد مـن به دنیـا اومـد همین مدلی بـود‪ .‬خندیـده بود‬ ‫‪1397‬‬
‫تـو جاهایـی کـه مـن گریـه میکـردم‪ .‬یه ذره با گوشـه چفیـه خـون و عرق به هم ماسـیده‬
‫روی پیشـونی شـو پـاک کـرد و گفـت روانـی اینجا خونـه آخره‪ .‬نه تـو بر میگـردی نه من‪.‬‬ ‫‪22‬‬
‫نـه راه برگشـتی هسـت‪ .‬فقـط بایـد رفـت رو بـه جلو و سـر ایـن دو راهـی انتخـاب کن که‬
‫سـرتو میگیـری بـالا و از کانـال آتیـش رد میشـی و میرسـی پشـت خاکریـز و تانکهـا‬
‫یـا سـینه خیـز میری تـا کانال قبلـی و اونجا نفسهـای آخرتو میکشـی؟ عزت یـا ذلت ؟‬
‫گفتـم شـعار نـده‪ ،‬زر بی خـود هم نزن‪ .‬سـینه خیز بریم زنـده میمونیم‪ .‬عزتـم بچه زرنگیه‬
‫بلـده تـو ایـن هیری ویـری از خـودش مراقبت کنـه‪ ،‬منتظرمـون میمونه باز برمـی گردیم‬
‫بـرش میداریـم‪ .‬بـاز خندید‪ .‬گفت حرفای سـید ابوالحسـن رو قرقر نکن اسـی‪ .‬عاقبت نداره‬
‫‪ .‬گفتـم لعنـت بـه سـرتا پـات که اینقـدر زبـون داری‪ .‬آتیش مـارو نسـوزونه این زبـون تو تا‬

‫اسـتخون آدمـو میسـوزونه‪ .‬بـاز خندید‪ .‬گفـت آتیش خوبـه‪ .‬موندگارمـون میکنه‪.‬‬
‫دوتایـی بـه دو طرفمـون نگاه کردیم‪ .‬گفتم سـینه خیز‪ .‬زنـده بمونیم بـاز برگردیم‪ .‬گفت‬

‫سـربالا هیـچ تضمینـی نیسـت که زنـده برسـیم‪ .‬اول و آخـرش مردنـه‪ .‬اما مردن تـو کدوم‬

‫کانـال مهمـه‪ .‬گفتـم داداش سـمت راسـتی مردنـه سـمت چپـی زنـده مونـدن‪ .‬چـپ امنه‬

‫ایشـالله‪ .‬گفتـم چـپ امنـه‪ .‬گفت شـیر مادرت وسـط ایـن ماجرا دعـوای چپ و راسـت نکن‬

‫بـا مـن‪ .‬اون ور کـه تـو بهـش میگی راسـت واسـه من مسـتقیمه‪ .‬من سـینه خیـز نمیرم‪.‬‬

‫یـه عمـری سـربالا رفتـم حـالا هم سـربالا میرم‪ .‬خیـال کـن اون تانکهـا هر کـدوم یه بت‪.‬‬

‫هـر کـدوم یـه زن بابا‪ .‬اون که واسـه ابراهیم گلسـتان میشـه واسـه یه بت شـکن دیگه هم‬

‫میتونه گلسـتان بشـه‪ .‬نشـه یه جـای کار خدا ایراد پیـدا میکنه‪.‬دلم بدجوری لرزیـد از باور‬

‫اینکه این حرفا حرفای آخره‪ .‬از گوشـه چشـمم افتاد یه اشـکی که نیم سـاعتی بود داشـت‬

‫دنبـال بهانـه میگشـت واسـه ریختـن‪ .‬همدیگـرو محکم بغـل کردیم عیـن روزایـی که تو‬

‫بطـن مـادر جفت بودیم با هم‪ .‬برگشـت سـمت کانال آتیش‪ ،‬سـربالا و سـینه جلـو یه تیکه‬

‫پارچـه دور صورتـش پیچیـد و دل زد بـه دالـون‪ .‬اون رفـت و مـن مونـدم ‪ .‬نمیدونم آتیش‬
‫باهـاش مهربـون بـود یـا نـه؟ نمیدونم خـدا واسـه اش معجزه کرد یـا نه؟ چـون دیگه هیچ فصلنامه‬

‫وقـت داداش کوچیکـو ندیـدم کـه ازش بپرسـم ‪ .‬اما اونی که سـی سـاله داره میسـوزه منم شماره ‪7‬‬

‫چـون وقتـی چنـد سـال بعد برگشـتم تو کانال نـه اثری از سـیاوش دیـدم نه از عـزت نه از پاییز‬
‫‪1397‬‬
‫چیزایـی کـه اون روز تو کانال جا گذاشـتم‪.‬‬
‫‪23‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪7‬‬

‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪24‬‬

‫بررسیآتشوخصوصیاتآن‬
‫درقرآنکریم‬

‫آتـش در قـرآن کريـم بـا معادل عربـی «نـار» آمده اسـت و بهخاطـر اهمیت‬
‫آن ‪ 145‬بـار در آيـات مختلف تکرار شـده اسـت‪ .‬راغب اصفهانی‪ ،‬نـار را بهمعنی‬
‫شـعلهای قابل رويت‪ ،‬معرفی کرده و ريشـۀ آن را با کلمۀ نور يکی دانسـته اسـت‬
‫و نار را به توشـۀ دنیايی و نور را به توشـۀ آخرتی تشـبیه نموده اسـت‪ .‬در قرآن‬
‫کريـم عـلاوه بـر نـار از مترادفهـای آن نیز نـام برده اسـت؛ نظیـر «حريق» به‬
‫معنای سـوزاننده و «سـعیر» بهمعنـای شـعلهور و «جحیم» بهمعنـای خرمنی از‬
‫آتـش و «صلی» بهمعنی سـوزاننده و «سـجر و ايقاء» بهمعنـی برافروختن آتش‪.‬‬
‫خداونـد متعال بـه آفرينش آتش در سـورۀ واقعه اشـاره فرمـوده و خلقت آن را‬
‫بـه خود نسـبت داده اسـت‪ .‬آنجا کـه میفرماينـد «افرايتـم النار التـی تورون»‬
‫آيـا آن آتشـی را کـه برمیافروزيـد‪ ،‬ملاحظه کردهايد؟ «ءانتم انشـاتم شـجرتها‬
‫ام نحـن المنشـئون» آيا شـما منشـا تولیـد آن را پديـدار کردهايد‪ ،‬يـا ما پديد‬

‫آوردهايم؟‬
‫بـا عنايـت به مقدمـه فـوق در ادامه به بحـث در مـورد ابعاد مختلـف موضوع‬

‫میپردازيـم‪.‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪25‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫بـه منظـور تاکیـد بـر اهمیت خلقـت آتـش‪ ،‬خداوند در سـورۀ مبارکـۀ واقعه‪ ،‬ایـن مخلوق‬ ‫به منظور تاکید‬ ‫فصلنامه‬
‫را وسـیلهای بـرای تذکـر و یـادآوری عظمـت الهی ذکـر و آتـش را به عنوان یـک نعمت برای‬ ‫بر اهمیت خلقت‬
‫مـردم معرفـی نموده اسـت‪« .‬نحن جعلناهـا تذکره و متاعـا للمقوین» آتش را وسـیلهای برای‬ ‫آتش‪ ،‬خداوند‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫تذکـر و نعمتـی بـرای مسـافران قـرار دادیـم(‪ .)2‬و بـرای تاکیـد اهمیـت آن نعمـت از سـوی‬ ‫در سورۀ مبارکۀ‬ ‫پاییز‬
‫خداونـد متعـال‪ ،‬بلافاصلـه بنـدگان را به تسـبیح سـاحت مقدس خـود امر میکند‪« :‬فسـبح‬ ‫واقعه‪ ،‬این مخلوق‬ ‫‪1397‬‬
‫باسـم ربـک العظیـم» پس بهنـام پروردگار بزرگت تسـبیح گـوی(‪ .)3‬پروردگار رحیـم آتش را‬ ‫را وسیلهای برای‬
‫قبـل از خلقـت انسـان بهوجـود آورد؛ همچنانکـه در سـورۀ حجـر میفرماینـد «ولقد خلقنا‬ ‫تذکر و یادآوری‬ ‫‪26‬‬
‫الانسـان مـن صلصـل مـن حمـاء مسـنون و الجـان خلقنـه من قبـل من نـار السـموم» و در‬
‫حقیقت انسـان را از گلی خشـک‪ ،‬سـیاه و بدبو آفریدیم و پیش از آن جن را از آتشـی سـوزان‬ ‫عظمت الهی‬
‫و بـیدود خلـق کردیـم(‪ .)4‬انصـاری قرطبـی در تفسـیر خـود‪ ،‬آتـش را بهعنـوان یک خلقت‬ ‫ذکر و آتش را‬
‫برتـر معرفـی نموده اسـت(‪ .)5‬ایشـان آتـش را از عالم علـوی‪ ،‬لطیف و گرمابخـش میدانند و‬ ‫به عنوان یک‬
‫در طـب سـنتی نیـز آتش منشـا خلـط صفرا معرفی شـده کـه ماهیتی گـرم و خشـک دارد‪.‬‬ ‫نعمت برای مردم‬
‫آتش در نورافکنی‪ ،‬جانشـین اجرام فلکی مثل خورشـید در روی زمین اسـت‪ .‬آتش نور تولید‬ ‫معرفی نموده‬
‫میکنـد و هماننـد روح یا نفس‪ ،‬بخاری سـبک و بالارونده اسـت‪ .‬نخسـتین بـرج فلک نیز برج‬
‫حمـل اسـت کـه بر طبیعـت آتش قرار دارد‪ .‬اشـرف اجسـام در نزدیک زمین خورشـید اسـت‬ ‫است‬
‫کـه نورانیـت دارد و آن هـم‪ ،‬بهواسـطۀ وجـود واکنشهـای آتشزا در بسـتر خورشـید اسـت‪.‬‬
‫اگـر نـور خورشـید نبـود‪ ،‬امکان حیات بشـر در زمیـن وجود نداشـت‪ .‬آتش به خاطـر گرمایی‬
‫کـه ایجـاد میکنـد‪ ،‬بـه اجسـام‪ ،‬حالت نُضـج و پختگـی میدهد‪ .‬قـرآن این خاصیـت آتش را‬
‫در سـورۀ کهـف اینچنیـن بیـان میکنـد‪« :‬فاوقـد لـی یهمن علـی الطین فاجعل لـی صرحا‬
‫لعلـی اطلـع الـی الـه موسـی و انی لاظنه مـن الکذبیـن» فرعون بـه وزیرش هامـان میگوید؛‬
‫برایـم بـر ِگل آتـش بیفروز و برجی بلند برایم بسـاز شـاید بهحال خدای موسـی اطـلاع یابم و‬
‫مـن ِجـداً او را از دروغ گویـان میپنـدارم(‪ .)6‬و همچنین در سـورۀ کهف به دیگـر فوائد مادی‬
‫نـار اشـاره مینمایـد‪« :‬آتونـی زبـر الحدید حتی اذا سـاوی بیـن الصدفین قال انفخـوا حتی اذا‬
‫جعلـه نـارا قـال آتونـی افرغ علیه قطـرا» برای من قطعـات آهن بیاوریـد تا آنگاه کـه میان دو‬
‫کـوه برابـر شـد‪ ،‬گفت‪ :‬بدمیـد تا وقتیکـه آن قطعـات را آتـش گردانید؛ گفت‪ :‬مـس گداخته‬

‫بیاوریـد تـا روی آن بریزم(‪.)7‬‬
‫خداونـد آتـش را وسـیلهای بـرای عذاب کافران در آخـرت‪ ،‬معرفی کرده اسـت و کافران نیز در‬
‫دنیـا از آتـش بـرای تعذیب پیامبـران و دینداران اسـتفاده نمودهاند؛ چنانچه قـوم نمرود‪ ،‬حضرت‬
‫ابراهیـم (ع) را بـه جرم شکسـتن بت هایشـان با آتش کیفـر داد «قالو حرقوه وانصـروا آلهتکم ان‬
‫کنتـم فاعلیـن» اگر کاری میکنید‪ ،‬او را بسـوزانید و خدایانتان را یاری کنیـد(‪ .)8‬اصحاب اخدود‬
‫نیـز مومنـان را در گودالـی از آتـش انداختند و درحالیکه خـود نظاره میکردند آنـان را در آتش‬
‫سـوزاندند(‪ .)9‬حضـرت موسـی (ع) نیـز بـرای نابـود کـردن ریشـۀ بتپرسـتی‪ ،‬در مقابل چشـم‬
‫بنیاسـرائیل‪ ،‬گوسـالۀ سـامری را در آتـش سـوزاند و به دریا افکنـد(‪ .)10‬بنابرایـن آتش میتواند‬

‫در رفـع فتنه نیز موثر باشـد‪.‬‬
‫از کاربردهـای دیگـر قرآنـی آتش‪ ،‬دفع شـیطان از اسـتراق اخبار آسـمانی اسـت که در سـورۀ‬
‫حجـر بـدان اشـاره شـده اسـت‪« :‬و لقد جعلنـا فی السـماء بروجـا ‪ .....‬و حفظنها من کل شـیطن‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪27‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫رجیـم الا مـن اسـترق السـمع فاتبعه شـهاب مبین» و به یقیـن ما در آسـمانها برجهایـی قرار‬ ‫نکتۀ قابل توجه‬ ‫فصلنامه‬
‫دادیـم و آن را از هـر شـیطان رانـده شـدهای حفـظ کردیـم‪ ،‬مگر آنکس کـه دزدیده گـوش فرا‬ ‫آن است که‬
‫دهـد که شـهابی روشـن او را دنبـال میکنـد(‪ .)11‬در این آیه بهنظر برخی از مفسـرین‪ ،‬شـهاب‬ ‫آتشی که در‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫آخرت برای‬ ‫پاییز‬
‫همـان شـعله آتـش اسـت و از آن به آتش لطیف تعبیر شـده اسـت(‪.)12‬‬ ‫گنهکاران ُمحیا‬ ‫‪1397‬‬
‫در قـرآن‪ ،‬آتـش ابعاد مختلفی دارد؛ مثلا در سـورۀ نسـاء خداوند حکیم خـوردن به ناحق مال‬ ‫شده‪ ،‬از درون‬
‫یتیـم را بـه فروبـردن آتـش در شـکم تعبیر نموده اسـت؛ یعنی چهـرۀ باطنی گناه خـوردن مال‬ ‫بدن آنان شعله‬ ‫‪28‬‬
‫یتیـم‪ ،‬آتـش اسـت(‪ .)13‬در این باب آتش وسـیلۀ عذاب و تجلی غضب و انتقـام الهی نیز معرفی‬ ‫ور میشود؛‬
‫شـده اسـت‪« .‬و مـن یضلـل فلن تجد لهـم اولیاء من دونه و نحشـرهم یوم القیامـه علی وجوههم‬ ‫چنانچه در‬
‫عمیـا و بکمـا و صمـا ماوئهـم جهنم کلما خبت زدناهم سـعیرا» و هر کـه را گمراه سـازد در برابر‬ ‫سورۀ مبارکۀ‬
‫او‪ ،‬بـرای آنـان هرگـز دوسـتی نیابـی و روز قیامـت آنهـا را کـور و لال و کر به روی چهرهشـان در‬ ‫همزه آمده‪« :‬نار‬
‫افتاده‪ ،‬برخواهیم انگیخت‪ .‬جایگاهشـان دوزخ اسـت‪ .‬هربار که آتش آن فرونشـیند‪ ،‬شـرارهای تازه‬ ‫الله الموقده‪،‬‬
‫برایشـان میافزاییـم(‪ .)14‬نکتـۀ قابـل توجه آن اسـت که آتشـی کـه در آخرت بـرای گنهکاران‬ ‫التی تطلع علی‬
‫ُمحیـا شـده‪ ،‬از درون بـدن آنـان شـعله ور میشـود؛ چنانچـه در سـورۀ مبارکۀ همزه آمـده‪« :‬نار‬ ‫الافئده» آتش‬
‫الله الموقـده‪ ،‬التـی تطلـع علـی الافئـده» آتـش افروختـهای اسـت کـه به دلهـا میرسـد(‪.)15‬‬ ‫افروختهای است‬
‫بیـان مهـم قرآنـی دربـارۀ وجـه دیگـر آتـش این اسـت کـه این نـار سـوزاننده و خردکننـده که‬ ‫که به دلها‬
‫از فرسـنگها فاصلـه همـه چیـز را نابـود میکنـد‪ ،‬هیچـگاه به انسـان مومن گزندی نمیرسـاند‬
‫و او را نمیسـوزاند؛ چنانچـه در سـورۀ مریـم خداونـد متعال میفرماینـد‪« :‬و ان منکـم الا واردها‬ ‫میرسد‬
‫کان علـی ربـک حتمـا مقضیـا» و هیچ کس از شـما نیسـت‪ ،‬مگر اینکـه در جهنم وارد میشـود‬
‫و ایـن امـر همـواره بر پـروردگارت حکمی قطعی اسـت(‪ .)16‬و در سـورۀ انبیا این آیـه «ان الذین‬
‫سـبقت لهـم منا الحسـنا اولئـک عنها ُمبعـدون» بیگمان کسـانی که قبـلا از جانب ما بـه آنان‬
‫وعـدۀ نیکـو داده شـد‪ ،‬از آتـش دور نگهداشـته میشـوند(‪ ،)17‬نشـان میدهـد کـه آتش جهنم‬
‫بـر مومـن و افـراد برگزیـدۀ خداوند اثری نـدارد‪ .‬بنا به حدیث شـریف نبوی کـه فرمودند‪« :‬تقول‬
‫النـار لمومـن یـوم القیامـه‪ُ :‬جـز یا مومن فقـد اطفا نـورک لهبی» آتش جهنـم به صـدا درآمده و‬
‫میگویـد‪:‬ای مومـن عبور کن که نورت شـعله مـرا خاموش کـرد(‪)18‬؛ بنابراین از آیـات و روایات‬

‫چنیـن نتیجـه میگیریم کـه نور مومن چنان قداسـت و قـدرت دارد که میتوانـد آتش عظیم و‬
‫سـهمگین جهنم را خامـوش نماید‪.‬‬

‫خداوند متعال از‬ ‫نتیجهگیری‬
‫آتش به عنوان‬ ‫کلمـۀ آتـش در قـرآن کریـم به دفعـات مکرر به صورت مسـتقیم با معـادل عربی نـار و الفاظ‬
‫آیه یاد کرده‬ ‫متـرادف نظیـر حریـق‪ ،‬سـعیر‪ ،‬جحیـم‪ ،‬صلـی‪ ،‬سـجر و ایقـاء در آیـات وارد شـده اسـت و بنا به‬
‫است‪ .‬آتش یکی‬ ‫اهمیـت آن‪ ،‬خداونـد متعـال از آتـش به عنوان آیه یاد کرده اسـت‪ .‬آتش یکـی از عوامل اصلی در‬
‫از عوامل اصلی‬ ‫پیشـرفت تمدن بشـری بـوده و به فوائـد مادی و کاربـرد آن در قرآن کریم اشـارات زیادی شـده‬
‫در پیشرفت‬ ‫اسـت‪ .‬از تاثیـرات مـادی آتش میتوان ایجاد فعل و انفعالات شـیمیایی‪ ،‬تولید نور‪ ،‬حـرارت و ‪ ...‬را‬
‫نـام بـرد‪ .‬از آتـش جهت دفع شـیاطینی که برای اسـتراق سـمع به آسـمانها میروند‪ ،‬اسـتفاده‬
‫تمدن بشری‬
‫میشـود‪ .‬نکتـۀ جالـب ایـن اسـت کـه شـیطان از جنس جـن بـوده و از آتش خلق شـده اسـت‬

‫بوده و به فوائد‬ ‫در نتیجـه میتـوان چنیـن برداشـت کـرد که آتـش نیـز دارای اجـزاء مختلفی اسـت و میتوان‬

‫مادی و کاربرد‬ ‫از قسـمتهای مختلـف آن‪ ،‬کاربردهـای متفاوتـی را بـه دسـت آورد‪ .‬آتـش دارای اثـرات معنوی‬

‫آن در قرآن‬ ‫نیـز هسـت و خداونـد حکیـم از آن برای مجـازات گنهکاران و خالـص کردن روح آنها اسـتفاده‬

‫کریم اشارات‬ ‫میکنـد تـا آنهـا قابلیـت ورود بـه بهشـت را بهدسـت آورنـد‪ .‬نکتـۀ مهـم دیگـری کـه از آیات‬
‫زیادی شده‬ ‫مربوطه برداشـت میشـود‪ ،‬نور مومن اسـت که به واسـطۀ داشـتن ایمانی راسـخ و انجام فرائض‬
‫است‪ .‬از تاثیرات‬ ‫و اعمـال صالـح‪ ،‬بهوجـود میآیـد و میتواند بر اثر سـوزانندگی آتش غلبه نمـوده و آن را خاموش‬
‫مادی آتش‬ ‫کنـد‪ .‬ایـن مهم به قـدرت بیبدیل انسـان مومن اشـاره میکند کـه میتواند منشـا عملکردهای‬
‫میتوان ایجاد‬
‫فوقالعـاده در دنیـا و آخرت باشـد‪.‬‬

‫فصلنامه‬ ‫فعل و انفعالات‬ ‫منابع‪:‬‬
‫شیمیایی‪ ،‬تولید‬ ‫‪ -1‬سـورۀ واقعه‪ ،‬آیه ‪ -2 | 72‬سـورۀ واقعه‪ ،‬آیه ‪ -3 | 73‬سـورۀ واقعه‪ ،‬آیه ‪ -4 | 74‬سـورۀ حجر آیه ‪ -5 | 26‬تفسـیر کبیر قرطبی‪،‬‬
‫شماره ‪7‬‬ ‫نور‪ ،‬حرارت و ‪...‬‬ ‫ج ‪ ،14‬ص ‪ -6 | 33-32‬سـورۀ قصـص‪ ،‬آیـه ‪ -7 | 38‬سـورۀ کهـف‪ ،‬آیـه ‪ -8 | 96‬سـورۀ انبیـا‪ ،‬آیـه ‪ -9 | 68‬سـورۀ بـروج‪ ،‬آیـه ‪| 7-4‬‬
‫پاییز‬ ‫‪ -10‬سـورۀ طـه‪ ،‬آیـه ‪ -11 | 97‬سـورۀ حجـر‪ ،‬آیـه ‪ -12 |18-16‬تفسـیر الکشـاف زمخشـری‪ ،‬ج ‪ ،12‬ص‪ -13 | 85‬سـورۀ نسـاء‪ ،‬آیه‬
‫‪1397‬‬ ‫را نام برد‬ ‫‪ -14 | 10‬سـورۀ اسـراء‪ ،‬آیه ‪ -15 | 97‬سـورۀ همزه‪ ،‬آیه ‪ -16 | 7-6‬سـورۀ مریم‪ ،‬آیه ‪ -17 | 71‬سـورۀ انبیا‪ ،‬آیه ‪ -18 | 101‬تفسـیر‬

‫‪29‬‬ ‫نمونـه‪ ،‬ج ‪ ،13‬ص ‪.119‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬

‫باکتری در راديو‬

‫‪ DNA‬میتواند به عنوانآنتن عمل کند‬

‫بـرای فرکانسهـای پاییـن تـر موثـر اسـت‪ .‬در باکتریهای‬ ‫بـا توجـه بـه نتیجـه گیری یـک مطالعـه جدید‪ ،‬سـازهها‬ ‫فصلنامه‬
‫‪ E.coli‬سـیگنالهای الکترومغناطیسـی از طریـق انتقـال‬ ‫اساسـا ماننـد آنتـن عمـل میکننـد کـه الکترونهـا را قادر‬
‫الکتریکـی بیـن سـطوح انـرژی کـه الکترونهـا را در اطراف‬ ‫میسـازند تـا از طریـق انـواع مـدار ژنـی سـفر کننـد؛ امـا‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫حلقههـای ‪ DNA‬حرکـت میدهنـد‪ ،‬میتوانند تولید شـوند‪.‬‬ ‫بـه شـیوهای بسـیار خـاص‪ .‬ایـن تنهـا یکـی از نظریههـای‬ ‫پاییز‬
‫سـیگنال الکترومغناطیسـی بیـن باکتریهـای مختلـف در‬ ‫پیشـنهاد شـده بـرای توضیـح نحـوه تولیـد سـیگنالهای‬ ‫‪1397‬‬
‫یـک جامعـه‪ ،‬یـک نسـخه ‪ wireless‬ارتباطات بین سـلولی‬
‫اسـت که در جوامـع باکتری متصل به «نانوسـیم ها» وجود‬ ‫الکترومغناطیسـی توسـط باکتریهـا اسـت‪.‬‬ ‫‪30‬‬
‫دارد‪ .‬بـه علـت پراکندگی شـار مغناطیسـی در طیـف انرژی‬ ‫بـرای توضیـح اینکـه چگونـه باکتری هـا‪ ،‬سـیگنالهای‬
‫الکتـرون در حـرکات مـداری بیضـوی باکتریایـی در اصـل‬ ‫الکترومغناطیسـی را منتقـل میکننـد‪ ،‬فیزیکدانـان نظـری‬
‫برنامههـای ‪ wireless‬میتوانـد از نـوع ‪ AM‬و ‪ FM‬باشـد‪.‬‬ ‫پیشـنهاداتی را ارائـه میدهند‪ :‬کروموزومهـا میتوانند مانند‬
‫بیوشـیمی اغلـب از لحـاظ تداخـلات بازنگـری مولکولی‬ ‫آنتنهـا عمل کننـد‪ .‬الکترون ها‪ ،‬مدارهـای ژن را برای تولید‬
‫محـدود اسـت‪ .‬بـا ایـن حـال‪ ،‬واضـح اسـت کـه اقدامـات‬
‫بیوشـیمیایی ‪ photo inducied‬نیـز وجـود دارد‪ .‬فتوسـنتز‬ ‫طـول موجهـای خـاص اختصـاص میدهند‪.‬‬
‫نمونـهای از اهمیـت بیولوژیکـی حیاتـی اسـت‪ .‬فوتـون‬ ‫واکنشهـای شـیمیایی‪ ،‬در فاصلـهای ناشـی از انتشـار‬
‫هایـی کـه ایـن واکنشهـای شـیمیایی را ایجـاد میکننـد‪،‬‬ ‫سـیگنال الکترومغناطیسـی در طـی مراحـل شـیمایی‬
‫میتواننـد از منابـع بسـیار دور (مانند خورشـید) باشـند‪ .‬به‬ ‫میتوانـد القـا شـود؛ اگرچـه ایـن موضـوع در فرکانسهـای‬
‫نـوری بـه خوبـی شـناخته شـده اسـت؛ بـه عنـوان مثـال‬
‫واکنشهـای فتوسـنتزی‪ ،‬سـیگنالهای الکترومغناطیسـی‬

‫همیـن ترتیـب واکنشهـای شـیمیایی میتوانـد‪ ،‬بـه علت کـه از یـک باکتـری بـه باکتریهـای همسـایه فرسـتاده‬

‫انتشـار سـیگنالهای الکترومغناطیسـی در طـی مراحـل میشـوند‪ ،‬میتوانـد به دلیـل انتقال الکترونهای سـطح بالا‬

‫واکنـش‪ ،‬در فاصلـهای ایجاد شـود‪ .‬به نظر منطقی اسـت که در داخـل ‪ DNA‬باشـد‪.‬‬

‫احتمالهای بیوشـیمیایی سـیگنالهای الکترومغناطیسـی دربـاره اینکـه چگونـه باکتـری هـا‪ ،‬سـیگنالهای‬

‫را در فرکانسهـای آهسـته در مقیـاس سـیگنالهای نـور الکترومغناطیسـی را منتقـل میکنند‪ ،‬اینگونـه توضیح داده‬

‫شـده اسـت کـه‪ ،‬کروموزومهـا میتواننـد ماننـد آنتنهـا‬ ‫بررسـی کنیم‪.‬‬

‫در دو آزمایـش اخیـر و مهـم نشـان داده شـده اسـت که عمـل کننـد و الکترونهـا با اسـتفاده از مدارهـای ژن‪ ،‬طول‬

‫‪ DNA‬باکتریایـی‪ ،‬سـیگنالهای الکترومغناطیسـی را کـه موجهـای خاصـی تولیـد میکننـد‬

‫در مقالـه ای‪ ،‬ویـددام و دیگـر فیزیکدانـان محاسـبه‬ ‫توسـط ولتاژ درون یک سـیم پیچ تحریک شـده اند‪ ،‬ردیابی‬

‫میکننـد‪ DNA .‬باکتریایـی داخل آب در یـک لوله آزمایش میکننـد کـه الکترونهـا از طریـق حلقههـای ‪ DNA‬در‬

‫قـرار گرفتـه سـیم پیچ در اطراف لوله سـاخته شـده اسـت‪ E. coli .‬و ‪ ،Mycoplasma pirum‬گونههـای آزمایـش‬

‫در مـورد منابـع بیوفیزیکـی ایـن سـیگنالهای شـده توسـط مونتانیـه‪ ،‬آنهـا بایـد طـول موجهـای تولیـد‬

‫الکترومغناطیسـی بطـور نظـری گفتـه شـده‪،‬که بـه علـت شـده مشـابه آنچـه ثبت شـده اسـت را تولید کننـد‪ .‬ویددام‬

‫انتقـال الکترونیک بین سـطوح انـرژی الکترونهـا در اطراف در ایـن مقالـه گـزارش میکنـد‪« :‬گونههـای مختلـف دارای‬

‫طولهـای مختلـف ‪ DNA‬در کروموزومهـای خـود هسـتند‬ ‫حلقههـای ‪ DNA‬باکتریایـی اسـت‪.‬‬

‫در جوامـع باکتریایـی‪ ،‬یـک باکتـری بـا اسـتفاده از و ایـن طولهـا احتمـالا فرکانـس را تعییـن میکننـد‪ .‬ایـن‬

‫نانوسـیمهای باریـک‪ ،‬بـه باکتریهـای همسـایه متصـل میتوانـد یـک نسـخه ‪ wireless‬باشـد‪».‬‬
‫میشـود‪ .‬در واقـع‪ ،‬بر ایـن باورند که هدف نانوسـیمها اجازه فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬ ‫‪L Montagnier, J Aissa, E Del Giudice, C Lavallee, A Tedes-‬‬ ‫ارتباطات الکترونیکی بین سـلولی است‪ .‬به صورت پیشرفته‬
‫‪chi and G Vitiello. DNA‬‬ ‫تـر و در مقیـاس تکاملـی‪ ،‬جوامـع باکتری جدیدتـری وجود‬
‫پاییز‬ ‫دارند که ‪ wireless‬هسـتند‪ .‬سیگنالهای الکترومغناطیسی‬
‫‪waves and water. Journal of Physics: Conference Series‬‬
‫‪1397‬‬ ‫‪306 (2011) 012007.‬‬

‫‪31‬‬

‫‪SHORT‬‬ ‫داستانک‬
‫‪STORY‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪32‬‬

‫ر یزتر و ر یزتر‬

‫سید علیرضا حسنی‬

‫همـه امیدشـان بـه او بـود و او امیدش به آتش‪ .‬سـربازان‬

‫منتظـر بودنـد و خسـته‪ .‬همـه چیـز را حسـاب کـرده بود‪.‬‬

‫از اول تـا آخـر‪ .‬مطمئـن بـود و امیـدوار‪ .‬ایـن مرتبـه نتیجه‬

‫خواهد داد‪ .‬دشـمن در حال نزدیک شـدن بود و فرصت کم‪.‬‬

‫سـلاحی بـرای دفـاع باقـی نمانـده بـود‪ .‬تنها سـلاح‪ ،‬همان‬

‫آتـش بـود و اندک مهماتـی که کفاف چند سـاعت معطلی‬

‫دشـمن را میداد‪ .‬دسـتگاهش را روشـن کـرد و اطلاعات را‬

‫وارد سیسـتم کـرد‪ .‬سیسـتمی پیچیـده بـا مدلـی متفاوت‪.‬‬

‫سیسـتم بـه دسـتگاهی متصل بـود‪ .‬درون دسـتگاه آتشـی‬

‫شـعله ور و سـوزان خـود را بـه دیـوار شیشـهای محفظـه‬

‫میکوبیـد‪ .‬آتـش را تجزیـه کـرد‪ .‬جز بـه جز‪ .‬آتـش ذره ذره‬

‫شـد‪ .‬آتـش هم چنـان درون محفظه بود ولی با چشـم قابل‬

‫دیـدن نبـود‪ .‬باز هم ریزتـرش کرد‪ .‬دیگر باید میکروسـکوپ‬

‫بررسـی میشـد‪ .‬بـه ایـن مرحلـه کـه رسـید‪ ،‬آتـش تمـام‬

‫شـد و ناپدیـد‪ .‬ناامیـد شـد‪ .‬به یـاد طفل تـازه به دنیـا آمده‬

‫اش افتـاد‪ .‬عـرق صورتـش را پـاک کـرد و از نو شـروع کرد‪.‬‬

‫حسـاب کـرد‪ .‬از اول تـا آخـر‪ .‬بـاز هم حسـاب کـرد‪ .‬از آخر‬

‫بـه اول‪ .‬مشـکل را پیـدا کـرد‪ .‬سـاده بـود ولی به چشـمش‬

‫نیامـده بود‪ .‬خندید‪ .‬خوشـحال شـد‪ .‬ادامه داد‪ .‬دکمـه را زد‪.‬‬

‫آتـش جدیـدی ایجـاد شـد‪ .‬تجزیـه اش کـرد‪ .‬عیـن همان‬

‫مراحـل را تکـرار کـرد‪ .‬آتش ریزتر و ریزتر شـد‪ .‬ناپدید شـد‪.‬‬

‫بازهـم ناامید شـد‪ .‬با دسـتگاه حرارتی آتش را بررسـی کرد‪.‬‬

‫درسـت بوده سنسـور حرارتی دسـتگاه‪ ،‬خبر از حضور آتش‬

‫درون محفظـه مـیداد‪ .‬آتـش آن قـدر ریـز شـده بـود که با‬

‫میکروسـکوپ هـم قابـل رویت نبود‪ .‬خوشـحال شـد و خبر‬

‫موفقـت آمیـز بـودن آزمایـش را اعـلام کرد‪ .‬دشـمن حمله‬
‫کـرد و او نیـز بـا آتـش پاسـخش را داد‪ .‬بدون آن که آتشـی فصلنامه‬

‫باشـد‪ ،‬دشـمن را بـه آتـش کشـیده بود‪ .‬دشـمن تـار و مار شماره ‪7‬‬

‫شـد‪ .‬او بـه آتـش مختصـات نیروهـای دشـمن را داده بـود‪ .‬پاییز‬
‫‪1397‬‬
‫دشـمن مانـده و درمانـده عقب نشـینی کرد‪.‬‬
‫‪33‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫خداگونگی؛رمزخ ّلقیتبشری‬
‫راز خ ّلاقیت در انسان‬
‫در سنت اسلامی و برخی اديان ابراهیمی آمده است که‬
‫«خداوند انسان را به صورت خود آفريده است»‪ .‬در منابع‬
‫اصیل شیعی مانند اصول کافی‪ ،‬عیون اخبارالرضا (ع)‬
‫و التوحید شیخ صدوق نیز سخنی با همین مضمون از‬
‫پیامبر اسلام روايت شده است‪.‬‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪7‬‬

‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪34‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪35‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫در مـواردی از متـون دینـی یهودیـت‪ ،‬از جملـه عهـد عتیـق و تلمـود‪ ،‬به مسـئله خلقت‬ ‫موضوع خیال در‬ ‫فصلنامه‬
‫انسـان بـه صورت خداوند اشـاره شـده اسـت و عبـارت ذیل در عهـد عتیق به ایـن موضوع‪،‬‬ ‫انسان و انحصاري‬
‫صراحـت دارد‪« :‬و خـدا گفـت آدم را بـه صـورت خـود و موافـق و شـبیه خـود بسـازیم تا بر‬ ‫بودن آن براي‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫ماهیـان دریـا و پرنـدگان آسـمان و بهایـم و بـر تمامی زمین و همه حشـراتی کـه بر زمین‬ ‫پاییز‬
‫میخزنـد‪ ،‬حکومـت نمایـد‪ .‬پـس خـدا آدم را بـه صـورت خـود آفریـد؛ او را به صـورت خدا‬ ‫وي‪ ،‬به قدرت‬ ‫‪1397‬‬
‫ابداع انسان‬
‫آفریـد؛ ایشـان را نـر و مـاده آفرید و خدا ایشـان را برکـت داد» ‪.‬‬ ‫در عالم خود‬ ‫‪36‬‬
‫«انسـان محبـوب اسـت؛ زیرا که شـبیه خـدا آفریده شـده اسـت‪ .‬مح ّب ِت بیشـتر این بود‬ ‫محدود نميشود؛‬
‫بلکه در انسان‬
‫کـه‪ ،‬بـه خـود او اطلاع داده شـد که شـبیه خدا آفریده شـده اسـت» ‪.‬‬ ‫نیرویي هست‬
‫در مسـیحیت اعتقاد به الوهیت مسـیح‪ ،‬که توسـط پولس ترویج میشـد‪ ،‬مقدمهای شـد‬ ‫که ميتواند‬
‫تا سـاختار تثلیثی الوهی شـکل بگیرد‪ .‬در کتاب مقدس‪ ،‬این سـاختار تثلیثی را بیشـتر در‬ ‫مخلوقات ذهني‬
‫نامههـای پولـس میتـوان یافـت کـه در آن از پـدر‪ ،‬پسـر و روحالقـدس یاد میشـود‪ .‬تعبیر‬ ‫و خیالی خود را‬
‫صریـح «تثلیـث» در نامههـای پولـس ذکـر نشـده؛ ولـی عباراتی وجـود دارند کـه حاکی از‬ ‫در جهان خارج‬
‫اعتقـاد او بـه خدایـان چندگانهانـد‪ .‬او به وضوح اعلام میدارد که الوهیت در مسـیح تجسـم‬ ‫عینیت بخشد‬
‫یافتـه اسـت ‪«:‬او بـا اینکه الوهیت داشـت‪ ،‬نخواسـت با خدا برابر باشـد؛ به صـورت یک بنده‬ ‫و به آن وجود‬
‫خارجي دهد‬
‫درآمـد و ظاهر انسـان به خـود گرفت» ‪.‬‬
‫قـرآن موضوع جانشـینی خداوند را در ضمن داسـتان آفرینش حضـرت آدم‪ ،‬بیان نموده ؛‬
‫آنجـا کـه آمده اسـت‪ :‬خداوند به ملائکه فرمود کـه میخواهد مخلوقی بیافریند تا جانشـین‬
‫او باشـد و بـه فرشـتگان امـر کـرد کـه به انسـان سـجده کننـد و جز شـیطان‪ ،‬همـه به وی‬

‫سـجده کردند و خلافت و جانشـینی انسـان را به رسـمیت شناختند‪.‬‬
‫انسـانی که جانشـین خداسـت و به صورت خدا آفریده شـده‪« ،‬خداگونه» اسـت و قدرت‬
‫بـر آفرینـش دارد‪ .‬مؤیـد ایـن نظـر در حدیـث قدسـی آمـده اسـت کـه خداوند خطـاب به‬
‫جانشـین بشـری خـود میگویـد‪ « :‬أقـول لل ّشـیء کـن فیکـون و قـد جعلتـک تقـول کن‬
‫فیکـون» مـن (هرچـه بخواهـم بیافرینم) میگویم بشـو ( ُکن) پـس موجود میشـود و تو را‬

‫آنگونـه سـاختم کـه بگویی بشـو ( ُکـن) و آن چیز موجود شـود» ‪.‬‬
‫«خلاقیـت» در معنـاي فلسـفي آن‪ ،‬نقطـۀ مشـترک بیـن خدا و انسـان اسـت و رمز آن‪،‬‬
‫همان منصب جانشـیني خداسـت که در هیچ موجودي جز انسـان یافت نميشـود‪ .‬منطق‬
‫اقتضـا میکنـد که جانشـین خداوند بـراي انجام وظایف جانشـیني خـود‪ ،‬داراي این ویژگي‬
‫و توانایـي باشـد‪« .‬خلافت» انسـان‪ ،‬کلیـد راز پنهان وجود «خلاقیت» در انسـان و اختصاص‬
‫آن بـه او‪ ،‬در میـان دیگـر موجودات اسـت و اگر موضـوع خلافت الهي در بین نباشـد‪ ،‬وجود‬

‫خلاقیت در انسـان توجیه فلسـفي نخواهد داشـت‪.‬‬
‫خلاقیـت‪ ،‬کرامـت خـاص پـروردگار و ویژگـی منحصـر به فـرد نوع انسـان اسـت و هیچ‬
‫آفریـدۀ دیگـری از آن برخـوردار نیسـت‪ .‬فقط انسـان اسـت که میتوانـد با نـوآوری زندگی‬
‫خود را متحول سـازد و بهبود بخشـد‪ .‬یکی از مصادیق خلاقیت در انسـان‪ ،‬تخیل اوسـت که‬
‫در هنـر‪ ،‬علـم و زندگـی او نقـش ارزندهای دارد‪ .‬همه انسـانها دارای قوۀ خیال هسـتند و کم‬
‫و بیـش انـواع تصـورات و موجـودات ذهنـی را میآفریننـد؛ اعـم از آنکه موجود یـا پدیدهای‬
‫در خـارج از وجـود انسـان اسـت یا صرفاً مخلوق نفس انسـان باشـد‪ .‬عارف بزرگ مسـلمان‪،‬‬

‫محیيالدیـن عربـی معتقـد اسـت که خیـال در انسـان‪ ،‬قلمرو خلاقیـت مطلقـه و بيحد و‬

‫مـرز اوسـت؛ در واقـع اگر جهـان عیني و خارجي‪ ،‬قلمـرو قدرت و خلاقیت خداسـت‪ ،‬جهان‬

‫«خلاقیت» در‬ ‫ذهنـي و خیـال نیـز قلمرو بيحد و مرز انسـان اسـت‪ .‬موضوع خیـال در انسـان و انحصاري‬

‫معناي فلسفي‬ ‫بـودن آن بـراي وي‪ ،‬بـه قـدرت ابداع انسـان در عالم خود محدود نميشـود؛ بلکه در انسـان‬

‫آن‪ ،‬نقطۀ‬ ‫نیرویـي هسـت کـه ميتوانـد مخلوقـات ذهنـي و خیالـی خـود را در جهـان خـارج عینیت‬

‫مشترک بین خدا‬ ‫بخشـد و بـه آن وجـود خارجـي دهد‪ .‬هر اثر هنـری‪ ،‬صنعتی و امثال آن و حتی خود سـخن‬
‫و انسان است و‬ ‫گفتـن و تکلـم و خلـق کلمات‪ ،‬نمونههایی از خلاقیت انسـانی اسـت و اوج ایـن خلاقیت در‬
‫رمز آن‪ ،‬همان‬ ‫معجـزات پیامبـران الهی تبلـور مییابد تا آنجا کـه در بیان قرآن کریم‪ ،‬حضرت عیسـی (ع)‬
‫منصب جانشیني‬ ‫مجسـمهای شـبیه به کبوتر از گل میسـازد و سـپس با دمیدن‪ ،‬به آن جان میبخشـد که‬

‫فصلنامه‬ ‫خداست که در‬ ‫بسـیار شـبیه به آفرینش انسـان توسـط خداوند است‪.‬‬

‫هیچ موجودي‬ ‫پروفسـور شـیمل در فصـل چهـارم کتـاب ابعـاد عرفانـي اسـلام میگویـد کـه موضـوع‬

‫شماره ‪7‬‬ ‫عینیتبخشـی بـه مخلوقـات خیالـی در عالـم مـادی‪ ،‬در عرفـان اسـلامي و تمـام مذاهـب‬

‫پاییز‬ ‫جز انسان یافت‬ ‫ابراهیمـي و نیـز در تجربـۀ تاریخـي اغلب مذاهب و فلسـفههاي شـرقي‪ ،‬مورد قبـول و انکار‬

‫‪1397‬‬ ‫نميشود‬ ‫ناپذیـر اسـت و حتـي در غرب نیـز برخـي آن را پذیرفتهاند‪ .‬بر این اسـاس اعجـاز پیامبران‪،‬‬

‫‪37‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪7‬‬

‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪38‬‬

‫نوعـي از بـروز همیـن قـدرت الهي در بشـر بوده و علاوه بـر پیامبران‪ ،‬حتي قدیسـین واقعي‬
‫نیـز همـواره توانایـي اینگونه ابداع و ایجادهـاي غیرعادي را‪ ،‬که مظهر کامل خلاقیت اسـت‪،‬‬
‫داشـتهاند کـه در اصطلاح اسـلامي بـه آن «تصـرف» و «کرامت» ميگوینـد‪ .‬ادبیات عرفاني‬
‫فارسـي‪ ،‬پـر اسـت از اینگونـه کارهـاي خارقالعـاده‪ ،‬کـه حتـي پس از مـرگ پـاکان و اولیاء‬

‫الهـی نیـز بـا زیـارت آرامـگاه آنان و درخواسـت کمک از آنها سـرزده اسـت‪.‬‬

‫خلاقیت و عالم خلقت‬

‫بـرای تبییـن بهتر موضوع «خلاقیت در انسـان» لازم اسـت به طور گذرا بـه بیان مراتب‬

‫عالَـم خلقـت بپردازیـم؛ پایینترین و ضعیف ترین مرتبۀ خلقت‪ ،‬عالم ماده اسـت که انسـان‬

‫از طریـق حـواس ظاهـری پنجگانۀ خـود بـه ادراک آن نائل میشـود و بنابراین ضعیفترین‬

‫ادراک انسـانی‪ ،‬ادراک حسی است‪.‬‬

‫مرتبـه بعـد‪ ،‬عالـم مثـال اسـت کـه از جهاتـی بـه عالـم حـس و مـاده شـباهت دارد؛ ا ّما‬

‫موجـودات آن مـادی نبـوده و حقایقـی دارای صـورت و شـکلاند‪ .‬ایـن مرتبـه از وجـود‪ ،‬به‬

‫سـبب ظرافـت و لطافتـش‪ ،‬به وسـیلۀ حـواس پنجگانـه و تجربۀ مـادی قابل درک نیسـت‪.‬‬

‫عالـم مثـال جایـگاه ظهور حقایـق مجرد و لطیف بـا آثار و عـوارض مادی (شـکل و صورت)‬

‫اسـت‪ .‬رویاهـای صادقانه و مشـاهدات باطنی انسـانها متعلـق به این عالم اسـت‪ .‬عالم مثال‬

‫محیـط بـر عالـم ماده بـوده و جهان مادی در آن مسـتغرق اسـت‪ .‬قوۀ خیال انسـان را خیال‬

‫متصـل و عالـم مثـال را خیال منفصـل گویند‪.‬‬

‫ساز و کار‬ ‫مرتبـه بالاتـر و لطیفتـر از عالـم مثـال‪ ،‬عالم عقل نـام دارد‪ .‬در ایـن عالم نهتنهـا از ماده‪،‬‬
‫خلاقیت‪ ،‬بر‬ ‫بلکـه از آثـار و عـوارض مـادی (صورت و شـکل) نیز خبری نیسـت و این عالـم محیط بر هر‬
‫دو جهـا ِن مثـال و ماده اسـت‪ .‬موجـودات آن مجردات (مانند ملائکه) و حقایقی هسـتند که‬
‫اساس تطابق‬
‫بـدون ماده و صورتانـد؛ مانند مفهـوم آزادی و عدالت‪.‬‬

‫درجات نفس‬ ‫سـاز و کار خلاقیـت‪ ،‬بـر اسـاس تطابـق درجات نفس انسـانی بـا مراتب وجـودي در عالَم‬

‫انسانی با مراتب‬ ‫اسـت؛ بـه عبـارت دیگـر رمـز خلاقیـت‪ ،‬ارتبـاط خیـال انسـاني بـا عالم مثـال یـا ملکوت و‬

‫وجودي در‬ ‫ارتقـاء عقـل آدمی‪ ،‬بـرای دریافت حقایق جبروتی خلقت اسـت؛ بنابراین خلاقیت در انسـان‬

‫عالَم است؛ به‬ ‫مسـتلزم هماهنگـي وجـودی او با مراتب هسـتی و رابطۀ متقابل آن دو میباشـد؛ همچنین‬

‫عبارت دیگر رمز‬ ‫نفـس انسـانی بـا قوایی کـه دارد ‪-‬حس‪ ،‬خیـال و عقل‪ -‬در صـورت رفع موانـع ادراکی‪ ،‬قادر‬
‫خلاقیت‪ ،‬ارتباط‬
‫خیال انساني‬ ‫اسـت تمامـی موجـودات عال ِم وجود (مـادی‪ ،‬مثالی و عقلی) را درک کنـد و بر تمام جهانها‬
‫تسلط یابد‪.‬‬
‫با عالم مثال یا‬
‫آنچـه کـه از آن بـه «حـس ششـم» تعبیـر میکننـد و الهامـات و حدسهایـی کـه مثل‬

‫ملکوت و ارتقاء‬ ‫جرقـهای بـه دفعـات‪ ،‬موجب القـاء حقیقتی در ذهن دانشـمندان میشـود‪ ،‬ناشـی از ارتقاء‬

‫فصلنامه‬ ‫عقل آدمی‪ ،‬برای‬ ‫خیـال و عقـل آدمی اسـت؛ بنابراین اگر انسـان ارتقاء وجودی یابد و به کشـف صور ملکوتی‬

‫و حقایـق جبروتـی خلقـت نایـل شـود‪ ،‬نفـس او مظهـر خلاقیـت و ابداعات شـگرف علمی‬

‫دریافت حقایق شماره ‪7‬‬ ‫خواهد شـد‪.‬‬

‫پاییز‬ ‫جبروتی خلقت‬ ‫جالـب اسـت کـه در ادبیـات غـرب نیز این سـه عالـم مورد اشـاره قـرار گرفتهاند‪ :‬شـاعر‪،‬‬

‫‪1397‬‬ ‫یـک حقیقـت معنایـی بدون صورت را ادراک میکند سـپس با اسـتفاده از قـوه خیا ِل خود است‬

‫‪39‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫بـه آن صـورت میدهـد و در نهایـت آن را در قالـب لفـظ در میآورد‪ ،‬که این سـه به ترتیب‬ ‫از قدیميترین‬ ‫فصلنامه‬
‫بـه عوالم جبروت‪ ،‬ملکـوت و ماده اشـاره دارند‪.‬‬ ‫دستوراتی که‬
‫توسط انبیاء‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫خودشناسی‪ ،‬ا ّولین گام در مسیر خلاقیت‬ ‫عظام و حکمای‬ ‫پاییز‬
‫در جهـان خلقـت‪ ،‬انسـان تنهـا موجـودي اسـت که اشـرف مخلوقـات و خلیفـهالله لقب‬ ‫بزرگ جهان‬ ‫‪1397‬‬
‫گرفتـه اسـت‪ .‬او بـه لطـف الهـی‪ ،‬داراي اراده و اختیـار اسـت و ميتواند در مسـیري حرکت‬ ‫به انسان ابلاغ‬
‫کنـد کـه به کمال خاص وجودياش‪ ،‬که قرب الهی اسـت‪ ،‬نائل شـود یا در مسـیري مخالف‬ ‫شده و همواره‬ ‫‪40‬‬
‫آن قـدم بـردارد و از همـۀ موجـودات پسـتتر شـود‪ .‬فطرت آدمی عکسـی از جمـال الهی و‬ ‫ارزش و اعتبار‬
‫نفحـۀ روحانـی خداسـت و به تعبیری‪ ،‬نقشـۀ راه دسـتیابی بـه کمال انسـانی و خلیفهاللهی‬ ‫خود را حفظ‬
‫در آن ترسـیم شـده اسـت؛ بنابراین کوتاهترین مسـیر دسـتیابی به خلاقیت‪ ،‬خودشناسـی‬ ‫نموده است‪،‬‬
‫اسـت‪ .‬خودشناسـی یـا به تعبیـری معرفت نفـس‪ ،‬انسـان را خداگونه میکنـد و خداگونگی‬ ‫خودشناسی است‬
‫رمـز خلاقیـت بشـری اسـت؛ بنابرایـن از قدیميترین دسـتوراتی که توسـط انبیـاء عظام و‬
‫حکمـای بـزرگ جهـان به انسـان ابلاغ شـده و همـواره ارزش و اعتبـار خـود را حفظ نموده‬
‫اسـت‪ ،‬خودشناسـی اسـت‪ .‬رها شدن از سرگشـتگي و سـرگرداني‪ ،‬که محصول دنیای مدرن‬
‫امروز برای انسـان عصر ماسـت‪ ،‬فقط از راه ترسـیم تصویري درسـت و کامل از وجود انسـان‬
‫میسـر ميشـود کـه نتیجـۀ آن بهرهمنـدي از عوالم خلقـت به شایسـتهترین نحو در سـایۀ‬
‫قـدرت خلاقیت بشـری اسـت و همۀ این موارد‪ ،‬مسـتلزم آن اسـت که انسـان بدانـد «براي‬
‫چـه آفریـده شـده؟»‪« ،‬در ایـن جهان چـه رسـالتی بـر دوش دارد؟» و «چگونه به سـعادت‬

‫ابدی نائل شـود؟»‪.‬‬
‫تأکیـد فـراوان ادیـان توحیـدی و مکتبهایـی ماننـد بودایـي‪ ،‬برهمایـي و‪ ...‬بـر تـرک‬
‫لذتجویـي و پرداختـن بـه تزکیـه و تهذیـب نفس‪-‬صرف نظـر از اختلاف روشهـا و برخي‬
‫افراطهـا ـ گـواه این واقعیت اسـت که بـدون پرداختن به نفس و درک دنیـاي درون‪ ،‬الهامی‬
‫کـه همچـون برقـی در وجـود انسـان بدرخشـد و حقیقت را بـه او بنمایـد‪ ،‬در جـان او روی‬

‫نخواهد داد‪.‬‬

‫فرآيند خلاقیت نفس‬
‫آدمی در اثر احسـاس فقر و نیاز به کمال‪ ،‬همواره در جسـتجوی مطلوب و محبوبی روان‬
‫اسـت‪ .‬حقیقت نیازمندی‪ ،‬نخسـتین حقیقتی اسـت که انسان با آن آشنا میشـود و در جان‬
‫خویـش بـه موجودی کـه برآورندۀ همۀ نیازهاسـت‪ ،‬اعتقـاد مییابد‪ .‬اغلب انسـانهای امروز‬
‫در روزمرگیهـا و دنیـای مـاده گرفتارنـد و آرزوهـای آنها در سـطح ارضا نیازهـای مادی و‬
‫معیشـت دنیایی تنزل یافته و سرگشـتگی و ناآرامی انسـان امروز را به دنبال داشـته اسـت‪.‬‬
‫معدودنـد انسـانهایی کـه فطـرت الهی خویـش را بـا تعلقات مـادی و اکتفاء نمـودن به‬
‫لـذت حـواس ظاهـری نیالودهاند و تشـنۀ کمـال و حقیقتانـد و چون این تشـنگی و طلب‪،‬‬
‫بـر وجـود آدمی مسـتولی شـود‪ ،‬عشـق و اشـتیاق به کمـال در انسـان پدیدار میشـود‪ .‬این‬
‫تشـنگی و اشـتیاق‪ ،‬همـۀ مراتـب نفـس انسـانی ‪-‬حـس و خیـال و عقـل‪ -‬را در سـایۀ حب‬
‫مطلـوب و در راسـتای دسـتیابی بـه آن‪ ،‬متمرکـز و یـک سـو مینمایـد‪ .‬حـواس ظاهـری‬

‫انسـان از پراکندگـی و هرزهگـردی خـارج شـده‪ ،‬خیـال او در پـی صورتهایـی اسـت کـه‬

‫نشـانی از مطلوب داشـته باشـد و عقل او به دنبال مسـیرهای کوتاه و دسترسـی آسـان به‬

‫محبـوب تـلاش میکنـد و جانـش در طلـب نوری اسـت کـه راه را بـه او بنماید‪ .‬ایـن اتحاد‬

‫و یکپارچگـی وجـودی در انسـان‪ ،‬کـه حاصل ارادهای قـوی در طلب محبوب و رها شـدن از‬

‫پراکندگیهاسـت‪ ،‬بسترسـاز الهام (اشـراق) و کسـب آگاهی برتری اسـت که منشأ خلاقیت‬

‫در آدمی اسـت‪.‬‬

‫بـرای مثـال میتـوان نفـس آدمـی را بـه مـاده فرومغناطیسـی تشـبیه کـرد کـه دارای‬

‫حوزههای مختلف مغناطیسـی اسـت و برایند دوقطبیهای مغناطیسـی هر حوزه‪ ،‬در جهت‬

‫اتحاد و‬ ‫مشـخصی قـرار دارد و بـا یکدیگـر همسـو نیسـتند (مانند شـکل)‪ .‬مـا ّدهای با این شـرایط‪،‬‬
‫یکپارچگی‬ ‫خاصیـت جـذب مغناطیسـی پایینـی دارد؛ زیـرا برآیند کلـی دوقطبیهای مغناطیسـی در‬
‫وجودی در‬ ‫یـک جهـت نیسـت و نمیتوانـد نقـش یـک آهنربا(مگنـت) را بازی کنـد‪ .‬در ایـن مثال هر‬
‫انسان‪ ،‬که حاصل‬ ‫حـوزه مغناطیسـی نمـاد مرتبـهای از نفـس انسـانی اسـت(حواس ظاهـری‪ ،‬خیـال و عقل)‬
‫انسـانی کـه در کثـرات دنیای مـادی گرفتار اسـت و هر لحظـه پراکندگی وجـودیاش او را‬

‫ارادهای قوی در‬ ‫بـه سـویی میبرد؛‬

‫طلب محبوب‬ ‫چـون انسـان از ظلمـت کثـرات مـادی بـدر آمـد و در سـایۀ طلب و اشـتیاق کمـال‪ ،‬به‬

‫و رها شدن از‬ ‫اتحـاد و یکپارچگـی وجـودی دسـت یافـت؛ مانند ماده فرومغناطیسـی که برآینـد دوقطبی‬

‫پراکندگیهاست‪،‬‬ ‫مغناطیسـی تمامـی حوزههـای آن در یـک جهـت قـرار گرفتهانـد و تبدیـل بـه آهنربایی با‬

‫بسترساز الهام‬ ‫جاذبـۀ مغناطیسـی قـوی شـده اسـت‪ ،‬حقایـق را به صـورت الهام (اشـراق) به سـمت نفس‬

‫(اشراق) و کسب‬ ‫خویـش جـذب کـرده و چـون غبـاری میربایـد؛ در واقـع آنچـه بسترسـاز الهـام و خلاقیت‬

‫فصلنامه‬ ‫آگاهی برتری‬ ‫اسـت‪ ،‬یکسـویی قـوای نفـس انسـان و اتحاد وجـودی او بـا عالم خلقت اسـت‪.‬‬
‫است که منشأ‬ ‫این انقطاع از اسـباب و علل مادی را‪ ،‬حتی کسـی که ظاهرا خداباور نیسـت‪ ،‬در مقاطعی‬
‫شماره ‪7‬‬ ‫خلاقیت در آدمی‬ ‫از زندگی خود (مانند تمثیل قرآنی غرقه شـدن کشـتی) تجربه کرده اسـت؛ زیرا انسـان در‬
‫پاییز‬ ‫لحظههـای خطـر و زمانـی کـه از همه اسـباب و علل نجاتبخش ناامید میشـود‪ ،‬به سـوی‬
‫‪1397‬‬ ‫است‬ ‫قدرتـی برتـر‪ ،‬کـه ناتوانی و غفلت در او راه نـدارد‪ ،‬روی مـیآورد و از او یاری میجوید؛ وجود‬

‫‪41‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪7‬‬

‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪42‬‬

‫چنیـن قدرتـی را فطرت انسـان بـه روشـنی درک میکند؛‬

‫اگرچـه در اثـر سـرگرمی بسـیار به اسـباب و امـور ظاهری‬

‫از آن غافـل اسـت! ولـی بـه هنـگام رویارویـی با خطـرات و‬

‫شـداید زندگـی‪ ،‬پـرده غفلـت کنـار رفتـه و فطـرت‪ ،‬نقـش‬

‫هدایـت گری خـود را نشـان میدهد‪.‬‬

‫فراتر از حس و تجربه‬

‫آنچـه امـروزه رشـد سرسـامآور و بیمهـار تکنولـوژی را‬

‫رقـم زده اسـت‪ ،‬اعتباربخشـی تـام بـه علـم تجربی بـر پایه‬

‫حـس گرایـی اسـت؛ کـه گرچـه در مقـام عمل موفـق بوده‬

‫و توانسـته اسـت طبیعـت را مسـ ّخر خواسـتههای خویـش‬

‫نمایـد‪ ،‬از لحـاظ نظـري بـا بعضي سـوالهای جـدي مواجه‬

‫اسـت که پاسـخ قطعـي به آنهـا فقط بـا تکیه بر علـم روز‬

‫امکان ندارد‪ .‬براسـاس محاسـبا ِت نسـبیت عام‪ ،‬بشر قادر به‬

‫مشـاهده و آزمایـش در محدوده کمتـر از ‪ 5‬درصد از جهان‬

‫میباشـد و ‪ 95‬درصـ ِد باقیمانـده را‪ ،‬بـا نـام انـرژی تاریک و‬

‫مـادۀ تاریـک‪ ،‬نام گـذاری کـرده اسـت‪ .‬این نشـان میدهد‬

‫کـه در نظریههـاي بنیـادي علمـی همچنـان سـوالات حل‬

‫نشـدۀ بسـیاري وجود دارد و ادراک حسی و ارتباط با دنیای‬

‫مـادی بـرای فهم حقایـق علمی کافی نیسـت‪.‬‬

‫انسـانها یک سـری معلومات عادی دارند که از راه چشم‬

‫و گـوش و سـایر حواس ظاهـری حاصل میشـود و گاه این‬

‫آگاهیهـا به وسـیله قوای فکـری و عقلی‪ ،‬تجزیـه و تحلیل‬

‫میشـود و بخشـی از علـوم شـکل میگیـرد‪ .‬همۀ انسـانها‬

‫کـم و بیـش از ایـن نوع آگاهـی بهرهمند هسـتند‪ .‬گاه برای‬

‫بعضـی انسـانها ادراکات دیگـری هـم حاصـل میشـود و‬

‫مطالبـی بـه ذهن شـان میآید که جنبـه اسـتثنایی دارد و‬

‫از اسـباب ظاهری پیدا نشـده اسـت‪ .‬برخی فلاسفه از جمله‬

‫افلاطـون‪ ،‬ذوق و خلاقیـت را بهعنوان یک ادراک فراحسـی‬

‫تعبیـر میکننـد و ایـن مفهـوم‪ ،‬از قدیمیتریـن مفاهیمـی‬

‫اسـت که پیوسـته مـورد تأمل اهـل نظر بوده اسـت‪.‬‬

‫همانگونـه کـه در شـرح فرآینـد خلاقیـت عنـوان شـد‪،‬‬

‫انقطـاع از مـاده‪ ،‬بسترسـاز حضـور نفـس‪ ،‬در مراتـب بالاتـ ِر‬
‫وجـود و کسـب معرفت شـهودی(الهام‪ ،‬حـدس‪ ،‬القاء معانی فصلنامه‬

‫و مکاشـفه حقیقـت) اسـت‪ .‬هرچـه تشـنگی و اشـتیاق بـه شماره ‪7‬‬

‫کمـال در آدمی شـدت گیرد‪ ،‬توسـل و تضـرع وجودی قوی پاییز‬
‫‪1397‬‬
‫تـر‪ ،‬موجـب صفـای باطنی انسـان و اتصال بیشـتر بـه عالم‬
‫‪43‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫ملکـوت و مجـردات خواهـد بود و در نتیجه‪ ،‬نفس او بسـتر مناسـب بروز خلاقیت شـده و با‬ ‫خداي تعالي‬ ‫فصلنامه‬
‫جاذبـهای قـوی‪ ،‬حقایـق ملکوتـی را بـه سـمت خویـش میرباید‪.‬‬ ‫مؤمني را که‬
‫عمل صالح انجام‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫هـدف ادیـان هـم چیـزی جـز این نیسـت کـه ادراک انسـان را به سـطحی فراتـر از امور‬ ‫دهد‪ ،‬به حیات‬ ‫پاییز‬
‫مادی برسـاند‪ .‬در واقع هدف شـریعت‪ ،‬جلوگیری از اسـتغراق آدمی در ماده و دنیای مادون‬ ‫جدیدي‪ ،‬غیر از‬ ‫‪1397‬‬
‫اسـت و احـکام آن‪ ،‬بسترسـاز رهایـی آدمـی از دنیـای مـادی و ورود بـه عوالـم بالاتر اسـت‪.‬‬ ‫آنچه به دیگران‬
‫قـرآن و ائمـه علیهمال ّسـلام‪ ،‬کـه مفسـرین آن هسـتند‪ ،‬حبلالمتیـن انسـان در این سـیر و‬ ‫داده شده‪ ،‬زنده‬ ‫‪44‬‬
‫سـلوکاند و اگـر آدمـی به پایینتریـن مرتبۀ قرآن‪ ،‬که الفـاظ و ظاهر آن اسـت‪ ،‬اکتفا نماید‬ ‫ميکند؛ پس او‬
‫و از ایـن ریسـمان بـرای تطهیـر نفـس و عـروج بـه عالم ملکـوت بهـره نبرد‪ ،‬جز خسـران و‬ ‫علم و ادراکي‬
‫دارد که دیگران‬
‫ندامـت نتیجـهای حاصل نکرده اسـت‪.‬‬ ‫ندارند و این علم‬
‫به بیان حضرت مولانا ‪:‬‬ ‫و قدرت تازه‪،‬‬
‫مؤمن را آماده‬
‫زانکه از قـرآن بسـی گمـره شدند‬ ‫ميسازد تا اشیاء‬
‫زان رسن قومی درون َچه شدند‬ ‫را همانگونه که‬
‫هستند‪ ،‬ببیند‬
‫مر رسن را نیست جرمیای عنود‬
‫چون تو را سـودای سـر بالا نبود‬
‫بشـر برای دسـتیابی به علم حقیقی که فراتر از سـطح تجربه بوده و دربردارندۀ حقیقت‬
‫کل نظـام هسـتی اسـت‪ ،‬نیازمند تمسـک به علـم وحیانی و اتصـال به عقل الهی اسـت‪ .‬در‬
‫دیدگاه اسـلامی و ادبیات قرآنی‪ ،‬انسـان را به سـیر انفسـی‪ ،‬در کنار سـیر آفاقی فراخواندهاند‬
‫تـا انسـان در کنـار بندگی خداونـد خلیفه اللهی و توانمندی تسـ ّلط بر طبیعـت را قرار دهد‬
‫و علـم او در پرتـو اتصـال بـه مبـدأ آفرینش تبدیـل به حکمت شـود‪ .‬و این امر مسـتلزم آن‬
‫اسـت که انسـان باور کند‪ ،‬اداراک حسـی به تنهایی قادر به کشـف حقایق جهان نیسـت و‬

‫دسـتیابی به حقیقت‪ ،‬نیازمند ادراک فراحسـی است‪.‬‬
‫انسـانی که به زندگی حیوانی بسـنده نکرده و در اثر طلب و عشـقی که حاصل پارسـایی‬
‫و تقواسـت از اسـارت خواسـتههای مادی و مادون رها شـده اسـت‪ ،‬با خلاقیت خود و الهام‬
‫گرفتـن از نظـام احسـن جهانی‪ ،‬میتوانـد مأموریت خلیفه اللهـی خود را‪ ،‬کـه درک حقایق‬
‫پنهـان خلقـت و آبادگـری عالَم اسـت‪ ،‬انجـام دهد؛ گرچه متأسـفانه این اسـتعداد نهفته در‬
‫انسـان‪ ،‬غالبـاً پـرورش نیافته و بشـریت به سـمت ویرانگری و تخریب‪ ،‬گام برداشـته اسـت‪.‬‬
‫وقتی سـیر آفاقی(مطالعه و تحقیق در طبیعت‪ ،‬بررسـی تاریخ گذشـتگان و‪ )...‬در کنار سـیر‬
‫انفسی(رشـد و ارتقـاء نفـس انسـان در اثر تقـوا و طهارت) قرار گیـرد‪ ،‬روزنههای نـور از عالم‬
‫ملکوت به سـمت انسـان سـرازیر شـده و حقایق اشـیاء بر او تجلی مییابد‪ .‬آیه زیر به سـیر‬

‫آفاقی و انفسـی انسـان در کسب معرفت اشـاره دارد‪:‬‬
‫أَنَّ ُه«َعلَسـیُن ُرکی ِِّهل ْم َشآ ْـیاتِين ٍءـا َشفِــهیي اٌدْل»فا(ف ِقصَولفت‪/‬ي أَ‪3‬نْ ُف‪ِ )5‬سـ ِه ْم َح َّتـی یَ َت َب َّی َن لَ ُه ْم أَنَّـ ُه الْ َح ُّق أَ َو لَـ ْم یَ ْک ِف بِ َربِّ َک‬
‫مـا آیـات خـود را در آفـاق {جهـان} و نفوس شـان بـه آنها مینمایانیم تا آشـکار شـود‬
‫برایشـان کـه آن حـق اسـت‪ .‬آیا اینکـه پـروردگارت بر همهچیـز حاضر و گواه اسـت کفایت‬

‫نمیکنـد؟ ‪.‬‬
‫خداونـد متعـال در قـرآن کریم به انسـانهاي مؤمني که عمـل صالح انجـام دهند‪ ،‬وعده‬

‫َذ َک ٍر‬ ‫ِمـ ْن‬ ‫صالِ ًحا‬ ‫َع ِمـ َل‬ ‫« َم ْن‬ ‫بخشـد‪:‬‬ ‫ميدهـد کـه آنهـا را بـا حیات طیـب و پاکیزه‪ ،‬زندگي‬
‫أ ْو أُنْثـي َو ُهـ َو ُم ْؤ ِم ٌن َفلَ ُن ْح ِی َی ّن ُه َحیـا ًۀ َط ِّی َبۀ ً» (نحل‪)97/‬‬
‫حیـات در عبـارت « َفلَ ُن ْح ِیی َّنـ ُه َحیـا ًۀ ط ّیبـ ًۀ»‪ ،‬بـه معناي جـان بخشـیدن و افاضۀ حیات‬
‫اسـت‪ ،‬پـس ایـن جمله بـه صراحـت دلالت ميکنـد که خـداي تعالـي مؤمنـي را که عمل‬

‫هدف شریعت‪،‬‬ ‫صالـح انجـام دهـد‪ ،‬بـه حیات جدیـدي‪ ،‬غیـر از آنچه به دیگـران داده شـده‪ ،‬زنـده ميکند؛‬

‫جلوگیری از‬ ‫پـس او علـم و ادراکـي دارد کـه دیگـران ندارنـد و ایـن علـم و قـدرت تـازه‪ ،‬مؤمـن را آماده‬

‫استغراق آدمی‬ ‫ميسـازد تـا اشـیاء را همانگونـه کـه هسـتند‪ ،‬ببینـد؛ چنانکـه پیامبـر اکـرم در دعاهایـش‬

‫در ماده و دنیای‬ ‫میفرمـود‪« :‬اللهـ ّم أرنـی الأشـیاء کمـا هی»‬
‫مادون است‬ ‫و در فـراز والایـی از مناجات شـعبانیه‪ ،‬کـه از امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهمالسـلام به‬

‫و احکام آن‪،‬‬ ‫دسـت ما رسـیده‪ ،‬آمده است‪:‬‬
‫بسترساز رهایی‬ ‫أَبْ َص«ـإِالَ ُرِهاـلْ ُق ُليـ َهوـ ِبْب ُلحِـ َجـي ََکب َمالا ُّن َلوا ِرلِاَفنْ َتِق َِصطـَال ِإعِلَإِلَیْی َم َ ْعکـ َو ِدأَنِِنْرالْأَبَْع َ َصظـ َما َرِۀ ُق َوُل تَوبِ َِنصایبَِر ِضأَ َْریاَواِء ُنَح َنَظا ِر ُم َه َعـلَّا َقإِلًَۀ ْیبِ ِعَ ِّکز‬
‫فصلنامه‬ ‫َح َّتی تَ ْخ ِر َق‬
‫ُق ْد ِسـک»‬
‫آدمی از دنیای‬
‫شماره ‪7‬‬ ‫خدایـا! کمـال انقطـاع و جدایی (از غیـر خود) را به مـن ارزانی کن و دیـدگان دلهایمان‬

‫پاییز‬ ‫مادی و ورود به‬ ‫را بـه پرتـو نگاه به سـوی خویش روشـن کن‪ ،‬تـا دیـدگان دل حجابهای نـور را درنوردیده‬

‫‪1397‬‬ ‫عوالم بالاتر است‬ ‫بـه سرچشـمه عظمت دسـت یابـد و جانهایمان آویخته به شـکوه قداسـت گردد‪.‬‬

‫‪45‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫آتش‬
‫در فرهنگ‬
‫و ادبیات دینی‬

‫آتـش از منظـر حکمـا و علمـا یکـی از مهمتریـن عناصـر‬ ‫فصلنامه‬
‫تشـکیل دهنـده جهـان اسـت و در واقـع آتـش حیـات و اث‬
‫بخشـی سـه عنصـر دیگـر را تحـت شـعاع قـرار داده اسـت‪.‬‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫قـرآن کریـم منشـاء خلقـت اجانین را از شـعله آتـش بدون‬ ‫پاییز‬
‫دود مـی دانـد و آنجـا کـه آتـش خلقـت لطیفـی دارد و هر آن‬ ‫‪1397‬‬
‫بـه شـکل و حالـی نـو در می آیـد‪ ،‬خلقـت اجانین نیز سراسـر‬
‫لطافت اسـت و در طبع ایشـان مسـتتر اسـت که به هر شـکل‬ ‫‪46‬‬
‫و صورتـی درآینـد‪ .‬همیـن امر باعث قوی تر شـدن عنصر آتش‬
‫در میـان عناصـر دیگر اسـت و بر اسـاس همین مدعا شـیطان‬
‫در برابـر دسـتور خداوند که فرمود به آدم سـجده کنید اطاعت‬
‫نکـرد و اسـتدلال نمـود خلقـت مـن از آتش اسـت و بر خلقت‬
‫آدم کـه از خـاک اسـت برتـری دارد و لـذا مـن بـر او سـجده‬

‫نخواهـم کرد‪.‬‬
‫عنصـر بعدی هواسـت‪ .‬بیـن این دو نسـبت عموم خصوص‬
‫مـن وجـه دارند‪ .‬آتـش و هـوا در گرما اجمـاع دارنـد و در تری‬
‫و خشـکی افتـراق دارنـد‪ .‬بیـن آتـش و آب تضـاد‪ ،‬و بین آتش‬
‫و خـاک عمـوم و خصـوص من وجه اسـت‪ .‬و بینشـان از جهت‬

‫خشـکی موافـق و از جهت حـرارت مخالفاند‪.‬‬
‫همیـن وجـوه تفـارق و تفـاوت بیـن خـواص آتش بـا دیگر‬
‫عناصـر موجـب ایجاد ظرفیتهـای درمانی فراوان شـده و حکما‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪47‬‬

‫پژوهش ‪RESEARCH‬‬

‫و اطبـاء از آتـش و خـواص آن در بـه تعـادل رسـانی طبایع منحرف شـده اسـتفاده هـای فراوان‬ ‫انبیاء و اولیاء‬ ‫فصلنامه‬
‫مـی کنند‪.‬‬ ‫معتقدند که آتش‬
‫موجب قوام عالم‬ ‫شماره ‪7‬‬
‫در عصرحاضـر متاسـفانه حداکثـر اسـتفاده هـای عمومـی از آتـش بیشـتر در ایجـاد گرمـا و‬ ‫هستی است و‬ ‫پاییز‬
‫اسـتفاده از انـرژی گرمایشـی آن محـدود شـده ‪ ،‬اما در گذشـته آتش قداسـت و جایـگاه خاصی‬ ‫تطهیر کننده در‬ ‫‪1397‬‬
‫داشـت و بـرای پاکسـازی و طهـارت از آن اسـتفاده مـی شـد و همیـن جایگاه موجب شـده بود‬ ‫دنیا و آخرت‪ .‬از‬
‫کـه در برخـی اقوام سـلف آتش پرسـتی رواج داشـته باشـید ودر برخی مذاهب دیگـر از آتش به‬ ‫این جهت ارتباط‬ ‫‪48‬‬
‫عنـوان نمـاد پاکـی و نـور در آتشـکده ها تقدیس به عمـل آید‪ .‬در گذشـته آتش به قـدری حائز‬
‫اهمیت بود که پرسـتیده می شـد‪ .‬با تولد پیامبر (ص) آتشـکدۀ فارس خاموش شـد و برخی بر‬ ‫با آتش نیز از‬
‫ایـن باورنـد که خاموشـی این آتشـکده به خاطـر تولد آخرین فرسـتاده خداسـت و چون حجت‬ ‫اهمیت بالایی‬
‫بـر اهـل عالـم تمـام می شـود دیگر نیـازی بـه تقدیس آتش نیسـت ‪ .‬همچنـان اقوامـی در دنیا‬ ‫برخوردارد است‪.‬‬
‫هسـتند کـه آتـش را می پرسـتند و امـوات خود را بـه آتش میسـپارند و خسـارتهای آتش را‬ ‫لذا اولیا‪ ،‬منطق‬
‫النار داشتند؛ ولی‬
‫از خشـم خدایـان میدانند‪.‬‬ ‫ما نداریم؛ مانند‬
‫امـروزه نیـز هنـوز اقوامـی در اطـراف ما هسـتند کـه آتش را می پرسـتند و هنـوز در فرهنگ‬ ‫داستان حضرت‬
‫عامـه مـردم جهان آداب و رسـومی کـه در خصوص تقدیس و احترام به آتش اسـت وجـود دارد‪.‬‬ ‫ابراهیم؛ پس‬
‫بـه طـور مثـال در برخی مذاهب برای پاکسـازی روح متوفی جنازه او را در آتش می سـوزانند‪.‬‬ ‫آتش دارای شعور‬
‫قـرآن کریـم نیز گنهـکاران را وعده آتـش داده و ذات اقدس کبریا برای عذاب گنهـکاران آتش را‬
‫است‬
‫انتخاب کرده و وعده داده اسـت‪.‬‬
‫قطـع یقیـن اگـر قـرار باشـد عذابـی به کسـی نازل شـود ایـن عـذاب می توانـد با هریـک از‬
‫عناصـر دیگـر نیـز بـه وجـود آیـد‪ .‬مثل غـرق شـدن در آب کـه بـرای فرعـون انتخاب شـد و یا‬
‫مدفـون شـدن در خـاک و طوفـان که برای اقـوام دیگر انتخاب شـده بود‪ .‬اما وعده عذاب توسـط‬
‫آتـش بـرای عموم گنهـکاران دلیل و حکمتی دیگر دارد و نشـان اهمیت این عنصـر در به تعادل‬

‫رسـانی بی تعادلی هاسـت‪.‬‬
‫انبیـاء و اولیـاء معتقدنـد کـه آتـش موجب قوام عالم هسـتی اسـت و تطهیر کننـده در دنیا و‬
‫آخـرت‪ .‬از ایـن جهـت ارتبـاط بـا آتـش نیز از اهمیـت بالایی برخـوردارد اسـت‪ .‬لـذا اولیا‪ ،‬منطق‬
‫النـار داشـتند؛ ولـی مـا نداریـم؛ مانند داسـتان حضـرت ابراهیم؛ پس آتش دارای شـعور اسـت و‬
‫بـرای همیـن شـعور اسـت که خـدا و انبیاء به آن دسـتور می دهنـد و قابلیت بهره بـرداری دارد‪.‬‬
‫روایـات و داسـتانهای فراوانـی در خصـوص ارتبـاط با آتش وجـود دارد ‪ .‬مثلا داسـتان ملاقات‬
‫مـرد خراسـانی و امـام صـادق (ع) و هشـام یکی از یاران امام اسـت که به دسـتور امـام وارد تنور‬
‫شـد اما هیچ علایمسـوختگی در وی نبود‪ .‬و یا شـیعیان هندی در محرم‪ ،‬وارد درهای پر از آتش‬
‫می شـوند و با ذکر «یاحسـین» فاصله ای طولانی را در آتش راه میروند و نمیسـوزند‪( .‬فلسـفۀ‬

‫امـام حسـین در خلقت تافته ای جدا بافته اسـت)‪.‬‬
‫بنابـر ایـن میتـوان برای آتش نیز طـی النار را فرض دانسـت؛ مانند طی الطریق‪ .‬چـون دارای‬

‫شعور است‪.‬‬
‫در پایایـن بایـد اضافـه کنیم کـه از آتش میتوان اسـتفاده های معیشـتی‪ ،‬نـوری‪ ،‬تولید مواد‬
‫غذایی‪ ،‬تزئینات‪ ،‬تخریبات‪ ،‬پزشـکی‪ ،‬دارویی‪ ،‬بهداشـتی‪ ،‬زراعی داشـت‪ .‬خاکستر بهترین شوینده‬

‫اسـت‪ .‬میتوان از آن اسـتفاده‪-‬های متافیزیکی کرد‪.‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪7‬‬
‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪49‬‬

‫گزارش ‪REPORT‬‬

‫تم ّدننویناسلمیدرراهاست‪...‬‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪7‬‬

‫پاییز‬
‫‪1397‬‬

‫‪50‬‬


Click to View FlipBook Version