1
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
تعلیموتربیتعینزندگیاست،
نهآمادهشدنبرایزندگی
جاندیوئی
Warren Richardson
2شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
غری ِبغرب/گذریبرنمایشگاهکتابفرانکفورتآلمان؛محمدجوادعیدی یادها و
کودکیبهتاراجرفته /حکایتدرسومدرسهومعلم؛حسینقربانی رویدادها
دردنامدیگرمناست /روانشناسیاجتماعیخشونتوتجاوزجنسی(قسمتدوم)؛مهردادفاضلی
آبــــــانماه/1396شمــار ٔهنــوزدهم
13 تاریخ
31
سایۀ سیاه سلطان
سایۀسیاهسلطان /الههباقری
مسعودمیرزاظ لالسلطاندرقابروزگار /عبدالمهدیرجایی
شاهزاد هایعم لگراومنفع تطلب/گف ت وگوبادکترعلیرضاابطحی؛الههباقری
شاهزاد هایدرحسرتتا جوتخت /پروینکارگر
همد مالسلطنه،ناکامهمچونمادرش/احمدکامرانیفر
وقتیظ لالسلطانم یخندد/مرجانریاحی
ظ لالسلطاندیوانهنبود/سیمینکاظمی
ادبیات
داستان زایندهرود
جشنوارۀدانشجوییداستانکوتاهزایند هرود
تنهاییوکتابوقلم/داریوشاسماعیلی
اندراحوالاتجوایزادبیات/کیهانخانجانی
کپیبرابراصل/مهدیوحیددستجردی
نقدی بر رمان «بیرون از گذشته ،میان ایوان» /گودرز ایزدی
بستر(/داستانبرگزیده)تقدیرشدگانبخشویژه؛الههامینینوگورانی
هواپرست (/داستانبرگزیده)رتب ٔهاولبخشآزاد؛احسانمرزبان
لرز(/داستانبرگزیده)رتب ٔهاولبخشآزاد؛پویاکیانی
3
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
شناسنامـه 47 هنر
صاح بامتیاز و مدیرمسئول: مجسمهومجسم هساز
حسن قانونی
مجسمۀشهریوبافتتاریخی/حریمتاریخیشهراصفهاندرمواجههبامجسمۀشهری؛امیررجایی
سردبیر :سید مرتضی رضوانی یکگف توگو،دومبحث،چهارهنرمند/امیررجایی
تاریخ :الهه باقری (دبیر)،
«وضعیت»یا«ضدوضعیت»؟/گف توگوییباچهارهنرمندمجسم هسازپیرامونهفتمیندوسالانۀملیمجسم هسازیتهران؛
دکتر عبدالمهدی رجائی ،پروین کارگر سمیرادانشزاده
ادبیات :سیاوش گلشیری (دبیر)،
تفسیر«وضعیت»ازنگاهمجسم هسازانمعاصرایران/گف توگوباکورشگلناری؛میناحس نزاده
پدیده قربانی ،علی محرزی ،آرش شکری ساروی، َندیم َکرمراویقص ههایشهر/گف توگوباندیمکرمهنرمندمعمار،مجسم هسازونقاش؛هنگامهعطاییکیا،امیررجایی
مهدی وحیددستجردی
درطیرانآنسیمرغقاف/گف توگوبااستادمرتضینعم تاللهی؛امیررجایی،مانیعمادی
محی طزیست :عارف سپهری (دبیر) طیرانصفاهان/محمدرحیماخوت
هنر :امیر رجایی (دبیر) ،محمدعلی میرزایی
نعم تاللهیسرمایۀمعنویاصفهان/سعیدشهلاپور
(عکس) ،سامان صادقیان (موسیقی)، مرتضیومن!/ابراهیمحقیقی
مینا حس نزاده
«ساد هسازی»ایرانیدرآثاراستادنعم تاللهی/سیدمجتبیموسوی
گردشگری :شادیفروغی،محمدسجادیتبار
همکاران این شماره :محمدرحیم اخوت، 77 محیط زیست
سعیدشهلاپور،ابراهیمحقیقی،سیدمجتبیموسوی، منفعتیامصلحت
محمدجوادعیدی،مهردادفاضلی،احمدکامران یفر،
مرجان ریاحی ،سیمین کاظمی ،داریوش اسماعیلی، خامو شگاه؛فرامو شگاه/عارفسپهری
کیهانخانجانی ،الههامینینوگورانی،حسینمسیگل، انسانامروز،آونگمیانمصلحتومنفعت/حسینمسیگل
فیروزه سعادتی ،سمیرا دان شزاده ،هنگامه عطای یکیا، پاسداشتدموکراسی،تکریممحی طزیست/فیروزهسعادتی
فراصنعتیشدن،راهپایداری/گف توگوباحمیدظهرابی؛عارفسپهری
مانی عمادی
با تشکر از :محمد ناظمی هرندی ،علیرضا مهدی، وزیرینامه/دربزرگداشتعلینقیوزیری؛سامانصادقیان موسیقی 89
سایهبهسایۀشهر/همراهباعک سهایهلنلویت؛محمدعلیمیرزایی عکاسی 92
رضا خلیلی ورزنه ،کامران صباغی
مدیر هنری :زهرا حسنی جش نهایایرانیاندرماهایزدبانوآناهیتا/شادیفروغی گردشگری 96
بناهایسردارمفخمدربجنورد/محمدسجادیتبار
دبیر عکس :محمد علی میرزایی
ویراستار :انسیه عرفان
توسعه و تبلیغات :مرضیه زارع ،فاطمه اسدی
امور هماهنگی :یاسمین دادخواه
روابط عمومی :سمانه کلدانی ،سعیده موسوی
طراحی و صفح هآرائی :مؤسسۀ فرهنگی -هنری
نگارآفرین فردای شرق آریا
امور فنی و چاپ :محمد دلیلی
چاپ و لیتوگرافی :طاها
توزیع :کاظم ماهان
نشانی :اصفهان ،بلوار میرزا کوچک خان،
حدفاصل پل وحید و میدان سهروردی ،مجتمع
اداری زایندهرود ،طبقه سوم
تلفن031 37779463 :
نمابر031 37869257 :
کانال تلگرام@barayefardaa :
www.baraye-farda.ir
[email protected]
4شمار ٔهنوزدهم | آبـانمــاه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
غریـــ ِب غـــــرب
اندراحوالات نمایشگݡاه کݡتاب فرانکݡفورت آلمان
از برلیـنبـههمیـنشـهرآمـدومانـدتـامـرگاورادر ربـود. عل یا یحـال ،نـام ایـن شـهر را پی شتـر هـم خوانـده و دو بامـداد بـود کـه در شـکم
جالـباسـتبدانیـداینشـوپنهاور،فلسـف هاشسـخت شـنیدهبـودمو گاهـی کلـکخیـالشـوقدیـدارشرادر هواپیمـای نهن گپیکـر لوفتانـزا
متأثـر از عرفـان شـرقی اسـت؛ چنانکـه ب هنوعـی قائـل بـه اوهـام م یبافـت کـه ب هی کبـاره اسـباب ،رفیـق طریـق جـای گرفتیـم و بـر پهنـۀ ب یکـران
فلسـفۀ فـردی م یشـود و آن را نیـز مفیـد م یدانـد؛ زیـرا اآزسـمشـارنقبـ بـه پهـروغـازر دبرآمرادیآـغامزیودیـسـفمِ؛ر
ب هزعماوای نگونهاز فلسفیدننوعیقضایایوجدانیرا گشـتند و جمـع علـل ،مقدمـۀ تحقـق امـل. جهتـی درسـت بـه خلاف روایـت
صور تبندیم یکند کهمنتجبهتسـهیلفرایندفهماز به شیوۀ اختصار ،این شهر شهره ،نگینی است نشسته اسـطور های یونـس نبـی(ع). محمدجواد
بـر کرانـۀ رودخانـۀ مایـن و پنجمیـن شـهر بـزرگ آلمـان و عیدی
خـود م یگـردد. بزر گتریـنبلـدهاز ایالـت ِهسـن.نامـشرا گویـااز شـاخۀ بـاری ،پی شتـر بـود کـه سـلو ِک
فرعینژادژرمنیعنیفران کها گرفتهباشد.وج هتسمیه
...اینجاهمهواقع یاند هرچـه باشـد بـه روزگار امپراتـوری فزون تخـواه روم نیـز از کمـال ،جانبـی از غـرب بـه شـرق
مرا کزسکونتگاهینا مبردار بودهاستواینکنیزسوای داشـت و اینـک آ نسـو ،غبارآلـود
صبحب همحضورودبههتل،مختصرصبحان هایمیل ثـروتهنگفـتمجتمـعدر آن،مهـدادبیـاتوفلسـفهو شـدهو ک منشـانهولـذامسـیرعکـسپراقبـالوباجاذبـه؛
نمـوده،قصـدتفـرج کردم.آنچـهدر بدایتامرچشـ منواز
خالـی از اغسوـغاتسـهـتوا.ایینمفرصانفـکافوورمنترظاـرم زییتبـواانوب فهلضـحاا ِیظ فرهنـگاسـت؛نـهبـرایاروپا کـهدرکلجهان. ارزاحیـلـ نرتوبـبـهوغدـکرـهبپ،انپهصـلـودبـمهسـپاهفلرـاویـینهکــومهنآهشنـسـیتازهبسـوردنـجدبـ ِور
جمعیت راسـتش را بخواهیـد بـه گاه ورود یـادم بـه مکتـب ب یرغبتبهارتباطبادیگری؛توگوییپیوندهایمودت
ووسـعتهمسـراصفهاندانسـت،امانشسـتهدر میان فرانکفـورت افتـاد کـه در ایـن شـهر بالیـد و جهانـی شـد.
جنگلـیسـبزوبـ هدوراز ترافیـکودودوخاشـا ک.عمدۀ همـان مکتبـی کـه مسـتقل از دانشـگاه و در قالـب بیـن آدمیـان گسـیخته و رسـم دشـمنانگی لنگـر بـه ِگل
انستیتویتحقیقاتاجتماعیوفرهنگیدر دهۀ۱۹۳۰ افکنـده.
فضـایمعمـاریالگوگرفتـهاز مکتـبباهـاوساسـت کـه توسـطهورکهایمـرتأسـیس گردیـدومبدعرسـمینوین بمانـد؛ پن جونیـم صبـح بـود کـه بـه مقصـد رسـیدم و بـه
خاسـتگاهاصلـ یاشدر وایمـار آلمـانقـرار داردوبـهوجـه در فلسـفۀعل مالاجتمـاعشـدودر شـمار پیشـگامانآن
جسـالاز هبهایانکیهانغلسباۀنچسـنایخننتگااههمییاتـصل ًیا مچحـشومرآزاری کارکـردی م یتـوانبـهادورنـو،اریـشفـروم،مارکوزه،نویمـانووالتر فـرودگاه فرانکفـورت پـای نهـادم .در آغـاز گمانـم چنیـن
م یدهد. بنیامیناشـاره کردواینکپیگیرانآنهابرماساسـت بـود کـهاز خیـله موطنانجداافتـاد هام؛اما گوییغول
ونئومارکسیسـ تها.ا گراشـتباهنکنمشوپنهاورنیزپس چراغعلاءالدینمعجز هایسـاختهبود کهاینپیادگان
نیست؛ زیرا همین ماده نیز با احترام به طبیعت تحقق فرانکفـورترانـهچنـاندیـدم کـهسـوارگانتهـران.
یافتـهوسـازهدر پـیبلعیـدناقلیمنبوده کههیچ،بلکه
5
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
وب هویـژهنوجوانـانوجوانـان،خلاقانـهخودرامتناسـب از آنبرایتلطیفسختیظاهریخودنیزمایه گرفتهو
بـاشـخصی تهاو کارا کترهـایموردعلاقـه گریمم یکنند چینشـیهمگـونوهمسـاز رابـهنمایش گماردهاسـت.
و بـه نمایشـگاه م یآینـد .از دیـدن ایـن صحنـه کـه خـود بـاری،دریغـمآمـد کـهوقترامغتنمندانـمواینفرصت
نمایشـگاه ویـژ های اسـت م یتوانـی بفهمـی کـه چـه اندکراوقفغنودندر بستر کنم؛لذاباوجودخستگی
ُکاطررافـکتهراینی اکـمه اسیالناقمبناظـلربهی یشتکر دحاررکد.تشهخروندیزجـچونیشنمارسدمت.ی مفـرط ،لـذت دیـدن نمایشـگاه کتـاب فرانکفـورت را از
اسـتنـهبرنام هریـزیرسـمی.آیینـیشـدهاسـت کـهدر راچسـشـتمیاایـنتنکرراارببگینوـیـممدکرـیـهبغنهکدـلریـدملزوبـبـاداننناداجـنـاریف،ت ُگمن.گـیرا
فراینـد رشـد مدنـی تحقـقیافته و بـدل به چنیـن رویداد مانـم کـهبایـدحـواسدیگـررابـهمـدد گیـردتاجبـرانآن
کمبـودیـانابـودیقوۀناطقهرا کند؛ازایـ نرو،بنارابراین
عظیمـی شـده اسـت. گذاشـت هام کـهنی کتـرببینـموبشـنوموبچشـموحـس
به گمانمآنفرصتدیدهوشـنیدهشـدناسـت کههم
آفریننـدۀ خلاقیـت اسـت و هـم تخلی هکننـدۀ هیجـان؛ کنم.
الغرض،ایننمایشگاه کتابرامعتبرتریننمایشگاهدنیا
ازایـ نرو ،کـم آسـیب م یشـوند و پرنشـاط. خواننـدوالح قوالانصـافدر قالـبومحتواچناناسـت
کـهبایـدسرانگشـتتحیـربـهدنـدانخاییـد.از سـاعت۹
مصداقی برای یک مدل تـاسـاعت ۱۵در آنپرسـهزدمو گویـافقـطنیمـیاز آنرا
دیـدم.فضـاینمایشـگاهیجـدااز فیزیک کتـاب،مملو
مقدمۀاول:سیمونویراباورایناست کهبزر گترین از معنـابـود.فضایـیواقعـیبـرای کتا بخوانـی،همیـن
گناهی کهانسانم یتواندمرتکبشود،توهماست؛زیرا و بـس .ایـن فضـای واقعـی در منـش و روش مخاطبـان
ایـن پدیـده او را بـه خطـا وامـ یدارد و قابلیـت تشـخیص نمهیــهرززمههَتـرورویـ ،ندیابمباـایوطـدشـ؛لگاچوپهنـاانکتکــیاهدربکگازسـنلیمداریاـچـبـارهنشپامنرـویساـدعیهـ ُزنمـدیمدوعوااآزراطـیهـمـل وشه
موقعیترانسبتبهچیزهااز آدمیم یستاند.هماوبر خالـینیـزبـود؛بهه موطنی گفتم«:شـگفتااینجا کسـی
ایـن گمـاناسـت کـههرچـهتوهممذموماسـت،تخیل
میموناست؛زیراپلیاستبرایدرکبهترواقعی تها. آرایـشنم یکنـد؛بـهنظـرهمـهواقع یاند!»
مقدمـۀ دوم :شـنیدم کـه شـهردار کنونـی جهـان شـهر
اصفهاندر آیینمعارفه،آرزویآنداشته کهمدیرانش اشکیبر گونۀغمگینسرزمینم...
پـایبـرخا کداشـتهباشـندوسـریبرافلا ک.بـرایاین
آرزوالبتهم یتوانصورتنقیضینیزتصور کرد کهشاید ایرانیانباستانراسراسطور هایبودمیتراناموباورشان
وفقـطشـایدباشـند کسـانی کـهپـایبـرآسـمانداشـته اینبود کهاوراهزار چشـمو گوشاسـتودسـتانیدراز
باشـند و سـری بـر زمیـن .ب هزعـم مـن ،حالـت اول مقـوم کهبهمددآ نهابه کارجهانمشغول.شایدپیامسترگ
تخیلاستوحالتدوممشددتوهم.ضمناینکها گر میتـرابـرایزمانـۀماآناسـت کـهادارۀخـوبورت قوفتق
بکوشـیمپایرادرسـتبرخا کنهیم؛تالیآنسـراست نیـکامـور،تجرب هباورانـیم یطلبـد کهچشـمو گوشبر
واقعی تهافرا گشایند؛نهمطل قانگارانی کهخودتصمیم
کـهبـهافلا کم یرسـد.
ایـن مقدمـه را م نبـاب ایـن آوردم کـه درک واقعـی م یگیرندوپلکفروم یبندند.
نیازهـای زیسـتی و تأمیـن آن در برنام ههـای مدیریـت اینمقدمهرا گفتم کهبگویمجهانومافیهارابایددید
شـهری ،ب هطـور طبیعـی زمین هسـاز خودشـکوفایی و و شـنید و بـه ایـن قیـاس شـهر و شـهروند را نیـز هم .فقط
تعالـیشـهرونداناسـتوب یتوجهـیبـهآنناقـضطـی وفقـطبایـد کـهمیتراصفتباشـیتاپیامبرگیـریوبرآن
اینمسـیر.چونب یتوجهیبهنیازهایاساسـیوفقط
داشـتنآرزوهایدسـ تنایافتنیب هخود یخودمدیران منوالسیاسـتپیشه کنی.
شـهری متوهـم را پـای در هـوا و سـر در ِگل خواهـد کـرد. «تانگردیآشنازینپردهرمزینشنوی»
بگذاریـد بـرای ادعـای خـود شـاهدی آورم تـا مقصـود م نبـاب ربـط مقـال ،ایـن نمایشـگاه کتـاب فرانکفـورت
حاصـلشـود.م یدانیـد کـهاینکدر فرانکفورتهسـتم را نمونـه آورم تـا مقصـودم عیا نتـر گـردد .م یدانیـد کـه
و ایـن شـهر را چنـان یافتـم کـه بـه نیازهـای اساسـی امسـال افـزون بـر ۱۰۰کشـور بـا ناشـرانی جها نگسـتر بـه
ایـننمایشـگاهپنـ جروزهآمد هانـد.تا کنـونبیـشاز ۳۰۰۰
نشسـت و کنفرانـس و ه ماندیشـی برگـزار شـده و افـزون
بـر۳۰۰هـزار نفـربازدیدکنندهداشـتهاسـت.اینجـاب هواقع
نمایشـگاه کتـاب اسـت ،نـه فروشـگاه .سـه روز اول
اختصـاصبـهبازدیدنخبگاننشـرداردواقتصاد کتاب.
شـنیدم کـهچنـدمیلیـاردیـوروقراردادهـایمنعقـدهدر
حـوزۀنشـراسـتتا کنون.هرسـالنیـز کشـوریب هعنوان
میهمـان ویـژه گزینـش م یشـود و امسـال فرانسـه آن
میهمـان اسـت؛ ازایـ نرو ،حتـی پلیـس داخـل فضـای
نمایشـگاهیرایـکآلمانـیویـکفرانسـوی گمارد هانـد.
ایـنالبتـهذر هایاز خـروار مواهـبمیهمـانویـژهشـدن
اسـت؛چرا کـهایـن کشـور فرصتم ییابـددر خلالسـال
تمـام داشـت ههای فرهنگـی و هنـری خویـش را در کل
ایـالات آلمـان عرضـه کنـد.
بگذریـم؛ طبـق سـنتی دو روز آخـر اختصـاص بـه آحـاد
خلـق دارد و در ایـن دو روز چـه قیامتـی برپاسـت .مـردم
6شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
جماعت سیگاری نیز باید تدبیری اندیشید و لذا برایش شـهرونداناحتـرام گذاشـتهوآ نهـاراتأمیـن کردهاسـت
سـاز ههای متناسـب تدبیـر کرد هانـد. وهمیـنمـادهموجب گردیده کهشـهروشـهروندهوای
یکدیگـر داشـته باشـند و حاصـل آن پدیـد آمـدن فضایی
چهفاصل هایاستمیانمنومن... و بـه تجربـه گرفـت. ادولل ًپا اذیینـرکـاهسـایـتنکـهشـبهایـر رداآبـنهرامعسـنـتاودی
واقعـی موجـود زنـده
دکتـر فرهنـگ رجایـی در کتـاب «مشـکل فرهنگـی مـا م یدانندوچونموجودزندهباآنرفتار م یکنند.حتی
ایرانیـان» خاطـر های بیـان م یکنـد درخـور توجـه .و حقتنفسرابرای کالبدمحترمم یشمارندوسازهرادر
آن اینکـه روزی بـه خدمـت استادشـان م یرونـد و او را انبو هسـاز ههای حجیـم و مترا کـم دیگـر خفـه نکرد هانـد.
چنـانمیزبانـیم ییابنـد کـهبـاآدابتمـامنشسـتهودر چونمعماریسـنتیما کههر کالبدیجلوخانیدارد،
خـودفـرورفتـه.پرسشـیم یکنند کهآیاقرار اسـت کسـی اینجانیزاینفضارادید هاندتا کالبددیدهشودوچشم
بیایـدویـا کسـیاینجابـودهاسـتواینکرفته.از اسـتاد آثزاانری ًنابایینندف.رنگیانژرمن یتبار کوشید هاندتاشهرراب هطور
پاسـخ م یشـنوند کـه خیـر ،بلکـه در محضـر خودمـان طچـبویعنـعیزجیوبزـاانـکنینـکـده؛برچانایزنیبجایواناینـ،میحکتهاخجـَب َوزدزکی.ببایهنشـد،ینوۀه
نمونـه ،نکوشـید هاند کـه شـب را بـا نـور از بـالا و پاییـن و
نشسـتهایم... صـرف انـرژی مضاعـف چـون روز نماینـد .بلکـه بـا نـوری
ایـن در محضـر خودنشـینی البتـه ادبـی میمـون اسـت ملایـمماهیـتشـبراحفـظ کرد هانـد؛چنانشـ بهای
کـهدر آموز ههـایدینـیوعرفـانشـرقیهـمفـراوانبـرآن مهتابـی کـه تـو را بـه سـکوت م یخوانـد و غـور در خـود.
انگشـت تأ کیـد نهاد هانـد و آن را واجـد چنـان سـودی جالباست کهبدانیدبسیارب هندرتآویز ههایتبلیغی
دانست هاند کهفلاسفهنیزبهآنپرداخت هاندودرفضیلت بهستونییاتیریم یبینید.خلاصهفضاییآراموخالی
خلـوتوسـکوتبسـیار سـخنراند هانـد؛زیـراپـروایآن اثزالثـجًالب هفتبـبـازعفیق.ـرۀاولبایـدبگویـم کهاینجاری ههایشـهر
داشتند کهمشغولیاتزندگیوعلایقعلمیوفلسفی، گشودهاست.از فضاهایمیا نتهیبهرۀفراوانبرد هاند
آنان را از خود برهاند و دچار خودفراموشی نماید؛ خاصه وفرصتـیبـرایمکـثونیـاز بـهخلوتشـهروندانایجاد
روزگار مـدرنمـا کـهمسـتعدبـروزایـناحوالنیزهسـت. کرد هانـد تـا غـرق در انبـوه نشـود و دچـار خودفراموشـی
بـه گمانـم هرآنچـه مانـع و رادع پرداختـن بـه خـود شـود نرابگرعـ ًاد ادیـ.ن چیزهـا از آن حیـث کـه هسـتند بـه رسـمیت
ومـمـنِ،نپامیــهنورامازایـ ٔمـهتنعبییـسـتنانمدوقمعذیمـوتممانسـدرت؛هزیســرتا اییـانسـمـ ِتن. شناخت هشـد هاند و لـذا برایشـان برنام هریـزی کرد هانـد؛
اازاسـی نتربوـاسـسـتهکمهؤلفصـاۀح«انب اسـیاننقملحمومرناید ،زییسـشـه ِترپفرذیهرنگییو یعنـی ا گـر در شـهر بایـد آدمـی باشـد ،بایـد همـۀ ابعـاد
معنا گرایی».شـهرفرهنگی،شـهری گذشت هگرانیست، نیازهایـشنیـزتأمیـن گـردد.در مـوردماشـیننیـزچنین
کرد هانـد؛یعنـیآنراب همثابـۀیـکابـزار صـرفندید هانـد،
بلکـه زما نمنـد اسـت و فرایندمحـور. بلکـه آن را در منظومـ های تعاملـی گذاشـت هاند کـه هـم
جالـباسـت کـهبدانیدمناینفرانکفورتمـدرنرانیز مولـود فرهنـگ اسـت وهـم مولـد آن؛ ازایـ نرو ماشـین و
چنیـنیافتـم؛چرا کـهبـرمـدار تعقـلم یچرخدوهرسـه ه مبسـت ههای آن را در برنام هریـزی لحـاظ کرد هانـد و
مؤلفـۀپی شگفتهرای کجـادر خـوددارد.در فرانکفورت چـون چنیـن نگاهی دارند؛ لذا ماشـین برایشـان معضل
شـما غـرق در اقیانـوس آسـما نخراش و قی لوقـال از ماشـینبگذریم،سـیگار نرایدسرـ نتظـ،ربلآوکریـهمم .اسـی ِنهـالنا فسـقـتط.
ماشـین و ویتری نهـای فکرربـا و انبـوه مترا کـم جمعیـت وقـت خـود را بـه نکوهـش
مصر فگراو...نم یشوید .کالبدوسازهبهشمارخصت نگذراند هانـد،بلکـهایـنواقعیـتراپذیرفت هانـد کـهبرای
غـور در خـودم یدهنـدوبهخلوتوسـکوتشـماتجاوز
نم یکنند.ای نگونهفردفرصتم ییابدتادر هربره های
رویکردهـا وعملکردهـای خویـش را بسـنجد و آزادانـه
انتخـاب کند.
7
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
بعـدبـهترتیـبوارد کلاسشـدیم.چنـددقیقهبعـدآقای سکانساول کودکی
معلمبادفتریبزرگدرزیربغلشوارد کلاسشد.اوباذکر تجربۀاولینروزحضوردرمدرسه بهتاراجرفته
مقدم هایازدرسومدرسه گفت،ازپاییز گفت،خودش
رامعرفی کردوبهما گفت کهخودتانرامعرفی کنید.نام خـوبیـادمهسـتمادرمدسـتمرا گرفتوراهیمدرسـه حکایت درس
و نـام خانوادگـی ،نـام پـدر ،شـغل پـدر و اینکـه فرزند چندم شـدیم.به تزدهبودم.تادیروزمشـغولبازی،سرگرمیو و مدرسه و
هستیمراب هترتیب گفتیم. تفریحبودم؛اماامروزشنبهرأسساعتهفتبلندشدم. معلم
معرف یهاتمامشد.زنگدومنیزباتأ کیدبراهمیتدرس چشـمانم خوا بآلـوده بـود .دسـت و صورتـم را شسـتم؛
خوانـدنوباسـوادشـدنادامـهپیدا کـرد.درانتهایزنگ اشتها نداشتم چیزی بخورم .با عجله لباسم را پوشیدم حسینقربانی
سوممدیرمدرسهبایک کارتنبزرگوارد کلاسشد.بوی ومادرم کف شهایمرابهپایم کرد.دستراستمرا گرفتو
تازۀ کاغذدرون کلاسپیچید.او گفت که کتا بهایمان
راآوردهاستوبرایاینکهآ نهاراتحویلبگیریمبایدفردا گفت کهزودباشمعلممنتظرماسـت.
دویسـ توپنجاهتومـانبیاوریـم.مدیـرحر فهایشتمام کلمسیردستمدردستمادرمبود.نم یدانمچراحس
نشـدهبود کهزنگ کلاسبهصدادرآمد. خوبـی نداشـتم .در مسـیر چنـد نفـر دیگر نیـز به ما ملحق
مناز شـدت گرسـنگینهچیزیبهچشـممم یآمدونه شـدند.رسـیدیمبـهمدرسـه.صـفصبحگاهـیدر حـال
صدایـیبـه گوشـمم یرسـید.بـاایـنوجـوددوا ندواناز برگزاریبود.مادرمباآقایمعلمسلامواحوا لپرسی کرد
یکلاخچـساخلاوردلـجشیازدعمـزوادخرآوودرمدرام.ببهعـخدالنبهارسسانهایدمم.ررافَکتنـمدسمراواغز و گفت کهمنرادیگربهدسـتاوم یسـپارد.آقایمعلم
خانـهزدمبیـرونتابرومسـراغبـازیبابچ هها. دخـسوتیشبارومـسردمیک،لشطیف ًدابورگوفتوت:صآقافوحایسسـیا.نبهخانۀخودت
آری ،مدرسه از همان روز اول به مذاق من خوش نیامد. مناولزیرچشمیبهبچ ههایدیگرنگاه کردم،بعدسرم
مـننفهمیـدمچـرابایدهـرروزصبحزودبـاا کراهواجبـاراز راچرخاندموقدوقامتبلندمعلمرابرانداز کردم.درآخر
خواببیدار شـوم؟ همبهمادرمنگاه کردم کهداشتازمادورودورترم یشد.
مـن ندانسـتم چـرا در مدرسـه کـه م یگوینـد خانـۀ دوم بـا صـدای مجـدد معلـم رفتـم و در اولیـن ردیف ایسـتادم.
ممـانسـدرتم ،ندرمسـیتهوانحـقـمومثـقشلـهخراونـنۀدخیورادیـماـادننگررافحتـم؛تمباثل ًشـایام؟د اول یهـادر صـفاولبودنـد،دوم یهـادر صـفدوم،وبـه
نگرفتما گررانندۀتاکسیازمنپولبیشتر گرفت،بایدچه همیـنترتیـبسـوم،چهـارموپنجم یهـاهـمهرکـدامدر
وا کنشینشاندهم؟یاا گربقالیسر کوچهبیسکویترا
گرا نتـرم یفروخـت،بایدبااوچه کنم؟ صـف خودشـان.
امـا مـن سـاکت بـاش معلـم را خـوب یـاد گرفتـم؛ اینکـه چـون خجالـت م یکشـیدم ،ک مکـم از ردیـف اول فاصلـه
هرکسدر کلاسساک تتربود،آخرهرثلثمعدلونمرۀ گرفتمتاخودمرابینبچ ههایصف گم کنم.پنجم یها
انضباطـشبیشـترم یشـد! خیلـیقدبلنـدوپـرزوربودنـد.بـهمـام یخندیدنـدومـارا
بمزرنیگاتـدر گمربفنتویممسـ دیت؛واچنـوممن مشـعلـقمشـم یبگرافـبدتهکـمتهاپحتدرمـیًاابباریاـدرد
پاسـخپرسـ شهارافـرداح لشـدهبـهمدرسـهبیاوریـد! مسـخرهم یکردنـد.
مـنیـاد گرفتـما گـرمعلـماز تـوخوشـشبیایـدنمـر هاترا آقـایمعلـمآمـدجلـویصـفوشـروع کـردبـهسـخنرانی.
م یدهـد،وگرنـههـرهفتـهبایـدوالدینـترابـهبهانـ هایبه گفـت کـه درس خوانـدن چقـدر خـوب اسـت؛ اینکـه ا گـر
دیدارمدیربیاوریتاتعهدیجدیددرپروندۀآموزش یات خوبدرسبخوانیم،برایجامع همانمفیدخواهیمشد
تنظیم کند! و اینکـه زحمـات پـدر و مادرمـان را بایـد در مدرسـه جبـران
کتا بهام ینویسندوآنچه در الزام ًاآنچه ومنیاد گرفتم
کنیم.
بعـد یکـی از بچ ههـای کلاس پنجـم رفـت شـروع کـرد بـه
خواندنقرآن.نفربعددعاییرا کهروییکمقوانوشته
شـده بـود خوانـد و نفـر آخـر هـم حدیـث هفتـه را .مـا هـم
ب هتناسـبآمیـن گفتیـمودرپایـانبـاذکـرصلواتمراسـم
صبحگاهـی تمام شـد.
1 .1این نوشتار مستندی است از شر ححال نویسنده که برخی از معانی و برداش تهای آن ب هتناسب با اشعاری از سپهری و شاملو مزین گردیده است.
8شمار ٔهنوزدهم | آبـانمــاه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
دانـهبـهدانـۀبر فهـایبهمـنمـرابهتحیروانم یداشـت. کمهعبلیمشمتریگواوقیعدیقراترنهیاراسبایتددردرسخاترازآجازبمدردبریاسیهد ُوجیاسد گرتف.تم
منبهلاب هلایدفترهایدویس تبرگتبعیدشدهبودم.
بزن هداجنــاییغریصـبـدایبـیو«گدنمجکهشـبـاککدرادنهُپایرگـوشیخبـواگغر»فبـتـاهمـبوداد.د مـن
مـن سکانسدوم
رنگـی بیسـ توچهار رنگـم کـه همـۀ رن گهایـش سـیاه و
خاکسـتریبـود،هـرروزتصویرمترسـکسـیاهمزرع همان رنجمعیشتدرراهمدرسه
رام یکشیدم کهزیرلبم یگفت«بادماراباخودخواهد برایمن،مدرسـهاغلببسـترتجربۀتجاربناخوشـایند
برد». بودهاست،اززمانی کهمعلماننامعلمسواربرثانی ههای
عبـثم یشـدندتـامـاسـکانسبربادرفتگـی کودکـیرادر
پیشـگاه خویـش ب هتکـرار و ب هتکـرار بـه نظـاره بنشـینیم.
سکانسسوم بگذاریـد از معلمـی بگویـم کـه از اولیـن پایتخـت سلسـلۀ
زندگ یترشدنپ یدرپی
مـنبـه کودکـ یامبدهـکارم.بـهسـاعتهشـتصبـح،بـه بلند»،ب یسببمنتظرخدانباشیم. ساسانیانم یپرسید؛ازاینکهنادرشاهافشاردرچهسالی
بـهقندهـارحملـه کرد؛اینکهجامیشـاعر کـدامقـرنبود؛
سـاعت هشـت صبـح کـه چشـمانم درحال یکـه خـواب مدارسفرصتمواجۀنوب هنوباآفرینشرااز ما گرفتند.و غـزوۀ خنـدق در چـه سـالی روی داد؛ طولان یتریـن رود
معل مها!ومعل مهااز ماح قالسکوت گرفتندبرایاینکه
مهربانـیم یدیـد،مجبـور بـودمتنـمرابـردارموبـاروحـی تازگیجهانرانبینیم،برایاینکهب یدلیلنخندیم،برای جهـان کـداماسـتیـاتعریـفنص فالنهـارمبدأچیسـت.
عریـان و گریـزان ،راهـی مدرسـه شـوم. تـابـهامـروزهیـ چگاه،هی چیـکاز ایـنپرسـ شهاوهـزاران
اماازامروزتصمیم گرفت هام کودک یامرادوبارهزندگی کنم. اینکهمردنشده گریهنکنیم،برایاینکهاعتراضنکنیمبه آپرنسهــاراشازمَبـرشـابشـهومدی،گـدرردکـهـهاشـیمـبراهاچـداورهدنچکــررادغهماسیـخـتو.رادصلمت ًاا
حقوقحقۀخودوبرایاینکهجزءسهنفراولباشیم که
تصمیم گرفت هام«کنارمشتیخاک،دردوردستخودم، بهاردویمشهدیاقمم یروند.
تنها،بنشینم»تابتوانم«توانغمنا کتحملتنهایی»را نم یدانمدانسـتنپاسـخپرسـ شهاییچنین،چهوزنی
در خویش بپرورانم. مـدارسبـهمـایـاددادنـد کـه«انسـانزادهشـدنتجسـد بـهمعنـایزندگـیمنافـزودهاسـت.
دوسـتداشـتنودوسـتداشـتهشـدن»نیسـت،بلکه،
تصمیـم گرفتـ هامفقـطدر کلا سهـایفو قبرنامـۀعشـق میـزان،سـتار ههایرنگارنگـیاسـت کـهمعلـمم یدهـد. نمر ههایـی در کارنامـۀ مـن ثبـت م یشـد ،امـا در دفتـر
شـرکت کنم.تصمیم گرفت هامقدرزندگیرابیشـتربدانم، زندگـ یام تأثیـری از آ نهـا نم یدیـدم .چـه بسـیار بودنـد
تصمیم گرفت هامباهمانخ طک شهایمعلمم کهدر کف میزان،پیشـی گرفتنتونسـبتبهدیگره مکلاس یهایت معلمانی کهدرساخلاقم یدادندوم یگفتند کهمعلمی
اسـت ،و میـزان ،معدلـی اسـت کـه بـه تـو مجـوز ورود بـه
دسـتانمخطوطمسـتقیموموربم یکشـیدند«،نقشۀ دانشـگاه را م یدهـد و در آنجـا کسـی از تـو نم یپرسـد تـو شغلانبیاست.امانم یدانماینانبیاچهرنجیداشتند
مرغیبکشـم» کهجزتخممحبتنم یگذاشـتند. کهدرسوپرمارک تهاآرامم یگرفتند،دررانندگیتاکسیبه
تصمیمگرفت هامبیشتربخندم؛بههم هچیز. چقدر«توانشنفتن،تواندیدنو گفتن،تواناندهگین نشـاطم یرسـیدندودرشـغ لهایمشـابهملالمعلمی
تـوتوواازنمجعـلایـد ِلالبتهاندتوگـراشبـلردم ِنیبپارراسـمناند،تا»ز وشـادمانشـدن
م یخواهمزندگیرانهدرنمرهو کلاسو کنکورومدرسه را داری .بلکـه از خـود را فرامـوش م یکردنـد تـا روی در روی دان شآمـوزان
ودانشگاهخلاصه کنم،نهدر تفسیرهاییبزر گسالانهاز شـدن،چینـیبرجبیـنآ نهانینـدازد!
در سهایریاضیوتاریخوفلسفه.م یخواهمباصدای تـواز آخریـنعنصـرا کتشـافیجـدولتناوبـیعنصرهـای ُکشـتن بـرای و مـدارس! و مـدارس زندا نهایـی بـود
شـیمیاییم یپرسـند.
بلندفریادبکشمتاهمۀمردمشهربشنوند که: کتا بهاودر سهاوزن گها،برایمنصدایصوریبود علاق ههـا ،مکانـی بـود بـرای دار زدن اسـتعدادهایی کـه
«زندگـیحـسغریبـیاسـت کـهیـکمـرغمهاجـردارد». برایجوانهزدنآ نهاآزمایشگاهو کارگاهوامکاناتوجود
حتیا گرآنمرغازآخرینروزهایزیستتالاب گاوخونی کـهب هجـایخبـر کوچیـدنازسـاعتیبـهسـاعتدیگـر که نداشـت .مـدارس قربانـگاه اسـماعیل مـن و او بـود .مـن و
در آنانسـا نهاباهمبهصلحزندگیم یکنند،بهمنیاد
خواب ُپلیم یپیچد». بر جای مانده باشـد. داد«:غروبرابهدیوار کودک یاتتماشا کن،بیهودهبود، اویـی کـههمـۀدارای یمـانتفاو تهایمـانبودومدارسـی
کهدر «زندگیسوتقطاریاست کـه قوانینـش همـۀ مـا را یکرنـگ و ی کجـور و ی کذائقـه
حتـیا گـرآنپـل،س یوسـ هپلیباشـد کـهازخش کسـالی بیهـودهبـود».آری،آنچـهیاد گرفتموحفظ کردمبیهوده م یخواست.مدارسماراتبدیلبهبطر یهاییکدست
بـود.ب هعبـثاضطرابوتنشروزهایامتحـانرابهخود
نفسـش به شـماره افتاده و در احتضار است. تحمیـل کـردم،بـهملالشـ بهایآزمـونو کنفرانـسرا و ی کانـدازه و ی کرنـگ توخالـی کـرد .هرچنـد نظمـی در
«زندگـی دیـدن یـک باغچـه از شیشـۀ مسـدود ظاهـر و رفتـار مـا آفریـد ،امـا روح و جـان مـا را از نظم هسـتی
هواپیماسـت».حتیا گرآنهواپیمابایکسـاعتتأخیر بـه سـر بـردم ،و بـه رنـج لـذت تجربـۀ خوشـی را بـه تعویـق جـدا کـرد.ماننـدسـربازی کـهبهاوحکمتیـردادهباشـند،
انداختـمتـا کارنامـ هامرابـاغـروردر دسـتراسـتمبگیـرم!
پرواز کردهیاآمریکافروشقطعاتشرابهایرانتحریم کرده کارنامـ های کـهدرآنهـرسـهثلـثقبـولشـدهبـودم؛امـااز مـا م یدانسـتیم کـه هـر روز بایـد مجهـز در کلاس حاضـر
باشـد. شـویم.یـاد گرفتـهبودیم کهندانسـتنوپرسـشازنادانی
«زندگـیشسـتنیـکبشـقاباسـت».حتیبشـقابی که تثلیث خالق و خلقت و مخلوق فهمی در خود نداشتم. ماننـد فراموشـی اسـم رمـز اسـت و پیامـدش خـودکاری
مـندرمدرسـهبـرایسـا لهایسـالدردرونـمجوانـ های
درآنیک کودکما هها گرسـنگی کشـیدهتادرماهمحرم را آفتـاب و آب داده بـودم کـه جـز خـوار محنـت و دوری از اسـت کهعمودیبردفترمعلمحلقۀدار مارام یکشـدتا
دوبـارهنذریبخـورد. ش بهنگام،ماافقیباردیفوقافیۀاشکچشمخویش
«زندگی یافتن سـکۀ دهشـاهی در جوی خیابان اسـت». محبت ،گلینمـ یداد. ه مسـرایی کنیـم.
مـن بااینکـه در دوران تحصیـل ،سا لب هسـال و
حتیخیابانی کهترافیکشقلبترابهشمارهم یاندازدو مقط عب همقطـع پیـش م یرفتـم ،امـا از درون ثانیـه بـه آری ،مدرسـه و درس و معلـم ،جداجـدا از مـا سـهم
سـک های که کاسـۀ گدایلبخیابانهزارجریبرابه ِمهر خواهـی کردنـد.ومـاشـدیمداسـتان«پیرمـردودریایـی»1
بهصدادرمـ یآورد. ثانیـه پـس م یرفتـم .مـن همـۀ ذوق درونـی کودکـ یام را کهب هتنهاییراهیراهمدرسـهشـدهاسـت.ما گاهخسـته
باختـه بـودم .قافی ههـای زیسـتن مـن در مدرسـه باهـم
وم یخواهمامسالوهرسالدیگرهماینشعارمباشد: جـور درنم یآمدنـد و هـر روز بـه گ مکرد ههـای مـن افـزوده م یشـدیمو گاهبـهملالم یرسـیدیم،امـاامیـدرسـیدن
«هرکجاهستم،باشم،آسمانمالمناست،پنجره،فکر، بـه «حیـات طیبـه» 2وزن سـنگینی بـود کـه بـر دوش
هـوا،عشـق،زمیـنمـالمناسـت،چـهاهمیـتدارد»ا گر م یشدند.درآینه کهخودمرانگاهم یکردم،پار هپار ههایی م یکشیدیم،فارغازاینکهمعنایآنرابدانیم!ماذر هذره،
برایـمبـهتصویـردرم یآمدنـد کـهمـننبـودم.مـنذر هذرۀ
مدرس هها کودکیمارابهتاراجبرد هاندیامعل مهاظرفیت وجـودمراباختـهبـودم؛چـونخـودمرابـاقوانیـنمدرسـه جسـموجـانوروحخـودرابـراییادگیـریاز کـفدادیـمو
مارادر ظرفب یمهریناشـکفتهباقی گذاشـت هاند.مهم اینکازمافقطاسکلتیبرجایماندهاستومدرکیتهی
ایـناسـت کـهمـابـهمـددعشـق،دوبـارهبرم یخیزیـم،و تافتـه بـودم. در دسـت.
مـن دیگـر از شـنیدن صـدای قورباغـه شـاد نم یشـدم،
چراغی در دست و چراغی در دل ،زنگار روحمان را صیقل درخشـش بـال مگـس برایـم مفهومـی نداشـت و شـبنم آری،مدرسـهومعلمـانو کتا بهـا،لـذتتجربۀمواجهۀ
م یزنیـم.آینـ هایبرابرآینۀصلـحم یگذاریم،تاباهمراهی وجودیباهستیرادر کودکیازماربودندودرذهنوفکر
همۀدوستانوهمنوعانمان،ابدیتیدر راهزندگیبهتر، نشسـتهبـر گلبر گهـاییونجـه،آبوضویـمنبـود.دیگـر ماتجربۀمفهومیباجهانرابهودیعه گذاشتند.مدارس
نم یتوانستمباصدای گاوهمسایههمدلی کنم.ریزش
برایفردابسـازیم. بـهمـایـاددادند کهدیگر«لایآنشـ ببوهاوپـایآن کاج
1 .1اشاره به رمان پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی
2 .2در ایران حیات طیبه ب هعنوان غایت تعلیم و تربیت در نظر گرفته شده است.
9
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
درد ،نام دیگر من است
روا نشناسیاجتماعیخشونتوتجاوزجنسی(قسمتدوم)
| باتشکرازسرکارخانمدکترمانی،دکترزهرامنتظری،خانمنفیسهجنتیوآقایفرمانرستمی محمدعلی میرزایی
بابتنقدمفیدوسازندهوروا نساز وویراستاریمتنمقاله |
جنسـی گزار ششـده در فاصلـۀ سـا لهای ۱۹۶۰تـا هرز هنگاریوتخلفاتجنسی سـازما نهای گزار شهـای
9،۱۹۷۴برابـرشـد؛امـادر دور هایموقتـی کـهدسترسـی جهانـی گویـای پنـج برابـر شـدن
بـه فیل مهـای هرز هنـگاری محـدود شـد ،تجـاوز جنسـی پورنوگرافـی یـا هرز هنـگاری ،تجسـم و نمایـش ب یپـردۀ آمـار دسـتگیری نوجوانـان
کاهشیافتوبابرداشتناینمحدودیتتجاوزجنسی رفتـار جنسـی باهـدف هیجـان ،تحریـک یـا ارضـای ب هعلـت تخلفـات جنسـی و
مثا لهایمتناقض ندیـوبزـاروهجاـفوزادیـدارشدی؛افمثلت؛ًادرمـعرید نمحژـااپـل،ن جنسـی اسـت کـه در قال بهـای مختلـف ،ازجملـه ارتـکاب جر مهـای مختلـف بیـن
ب هوفـور در معـرض کتـاب ،عکـس ،مجسـمه ،فیلـم و مجلـه ارائـه م یشـود. سـا لهای ۱۹۶۰و اوایـل ۱۹۹۰
هرز هنگار یهـایهمـراهبـاخشـونتجنسـیقـرار دارنـد، آزمای شهـای متعـدد روا نشناسـان حا کـی از آن اسـت اسـت؛ امـا آیـا واقعیـت در ایـن بـاره مهرداد فاضلی
کـه تماشـای هرز هنگار یهـا« ،افسـانۀ تجـاوز جنسـی»
درحال یکهمیزانتجاوزجنسـی در این کشـور کماست. را افزایـش م یدهـد .افسـانۀ تجـاوز جنسـی بـه پنـداری چیـز دیگـری اسـت؟ م یتـوان کارشناسی ارشد
درایالتمتحدۀآمریکا،میزانتجاوزجنسی گزار ششده اطلاقم یشـود کهدر آن،زنانپذیرایحملاتجنسـی حـدس زد ایـن افزایـش چشـمگیر روا نشناسی
تـا ( ۱۹۹۵عل یرغـم اینکـه هرز هنگار یهـای اینترنتـی مردا نانـد .محققانـی ماننـد جـون ادوارد کنسـترین، تعجـب روا نشناسـان اجتماعـی را اجتماعی
دنیـل ل ییـز و اسـتیون جـرارد چنیـن اظهـار داشـت هاند:
ب هشـدت رو بـه افزایـش بـود) ،افزایـش پیـدا نکـرد .البتـه «نمایشفیل مهایخشون تبار جنسیب هطور مستمر، برانگیختـه و بـه دنبـال آن سـؤالات
مطالعات دیگری در سال ۱۹۸۴انجام شد و بر اساس آن ضمـن افزایـش میـل افـراد شـرور بـه خشـونت جنسـی، اساسـی و مهمـی دربـارۀ چرایـی و عوامـل اجتماعـی ایـن
لاریبرانوموریاستراتپیبردندفروشمجل ههایی کپوـااکهـینـدارششدنح»؛بسـسناباتب ًسـارایکیــمتنا،ویرمواانکییتناــوانبشنهنجتجاینماجعیــاههبگـترهفهـایولنتـناکـمقهکاوالـحختهیرارمالدد ًررا معضـل درمیـان ایـن محققـان مطـرح شـده اسـت .در
کـه ب هطـور واضـح بـه امـور جنسـی م یپردازنـد ،در 50 ایـران(قربانیانـیماننـدآتناوبنیتا)وآزار جنسـیزنـاندر قسـمت اول ایـن مقالـه ،عوامـل کلـی مؤثـر بـر خشـونت
ایالـتبـامیـزانتجـاوزجنسـیدر آنمـکان(حتـیبعـداز کوچهوخیابان،بهعلتقرار گرفتنبی شاز حدمردمدر ماننـد مصـرف الـکل ،عوامـل شـیمیای خـون و ...را
کنتر لکردنعواملدیگرماننددرصدجمعیتمردهای معـرضایـنمعضلجنسـیوهرز هنگار یهایاینترنتی برشمردیم .استدلالایناست کها گرچهمصرفالکل
جواندر هرایالت)،رابطهداشـت.ایالتآلاسـکادر رتبۀ در رسـان ههای غیرمجـاز و رایـج بـودن آن در شـبک ههای بـا خشـونت رابطـۀ مسـتقیم دارد ،افزایـش میزان جـرم و
اول فروش این مجلات و همچنین میزان تجاوز جنسی جنایـت نم یتوانـد نتیجـۀ افزایـش مصـرف الـکل باشـد؛
قرار داشت.در هردومقیاس،ایالتنوادادر جایگاهدوم اینترنتـی اسـت. زیـرا میـزان مصـرف الـکل از سـال ۱۹۶۰تغییـر چندانـی
قـرار گرفـت .علاو هبرایـن ،مطالعـات گونا گـون ا فبـ یآی نکرده است .همچنین ،تأثیرات دیگر بیولوژیکی (مانند
دربـارۀ قاتلان زنجیـر های ،تحقیقـات شـعبۀ مبـارزه بـا خشونت علیه زنان سـطح تستسـترون ،ژن و انتقا لدهند ههـای عصبـی)
تخلفاتپلیـسل سآنجلسدربـارۀبچ هبازها،مصاحبه تغییرات اساسـی زیادی نداشـته اسـت .آیا ممکن اسـت
بـامجرمـانجنسـیآمریکایـی ،کانادایـیودانشـجویان شـواهد نشـان م یدهـد کـه هرز هنـگاری در خشـونت اینافزایشپرخاشـگریبارشـدفردگراییوماد یگرایی
مذکـر پرخاشـگر ،ایـن موضـوع را تأییـد م یکـرد کـه ایـن واقعـی مـردان علیـه زنـان تأثیرگـذار اسـت .جـان کـرت در جوامعایجادشدهباشد؟آیامیزانرشدخشونت،با
افرادب هوفور در معرضهرز هنگاریجنسـیقرار داشـتند؛ متوجـه شـد در ده ههـای ۱۹۶۰و 19۷۰کـه هرز هنـگاری افزایششـکافطبقاتیبینافرادثروتمن ِددارایقدرت
حتـی بعـد از کنتـرل متغیرهـای رفتـاری ضداجتماعـی در سرتاسـرجهانب هطور گسـتردهدر دسترسمردمقرار بـوافکقای ِهرب یشقخدارنوات،داهیهجاادیدشودواهلادسیت(ا؟فآزیایاایشنفخاونراواند هخهاشیم
مانندتنفر ،کسـانی کهبیشـتردر معرضهرز هنگاریقرار گرفت،میزان گزارشتجاوزجنسـینیزب هشـدتافزایش
داشـتند،خشـونتجنسـیبیشـترینشـانم یدادنـد. یافت(ب هجزدر کشورهاومناطقی کههرز هنگاری کنترل بـی والـد یـا تـک والـد) رابطـه دارد؟ و سـؤال آخـر اینکـه آیـا
ایـنمطالعـاتمنجـربهصـدوراظهارنامـ هایاز طـرف۲۱ م یشـد) .ب هطـور مثـال ،در هاوایـی میـزان تجاوزهـای اینخشـونتشعل هورشـده(کهازطریقرسـان ههاتغذیه
دانشـمندعلـوماجتماعـیشـد کـهبهقـرار زیراسـت: م یشـود) بـا افزایـش مد لسـازی تمایلات جنسـی (کـه
«هرز هنـگاری ،خشـونت و رفتـار تنبیهـی علیـه زنـان را بـدون محدودیـت و پرخشـونت اسـت) رابطـه دارد؟
10شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
بهویژگ یهایذاتیآ نهانسـبتدادهشـود.همچنین، افزایـش م یدهـد».
ایننوعاسـنادرفتاریم یتواندعواقببدیبرایتمام همچنینباتوجهبهآمارداخلی،رشدب یسابقۀتجاوزو
اقشاریکملتداشتهباشد،ب هطورمثال،هرچهبیشتر مزاحمت برای زنان ،همسو و هماهنگ با رشد اینترنت
مـردم صفـات انسـانی را تمایلات ثابـت شـخصیتی افـراد در ایـران اسـت .براسـاس آمـار نماینـدۀ راهبـردی قـوۀ
بدانند،تصوراتقالبیقو یتریدربرابرپذیرشنابرابری قضائیـه (منتشرشـده در ایرنـا) در سـال ،۹۳یـک هـزار و
۳۱۳مـوردتجـاوزبـهعنـف(انجامنزدیکیجنسـیبدون
نـژادی خواهنـد داشـت. رضایـتزنبـااسـتفادهاز قهـروغلبـه)صـورت گرفتـه کـه
مدلریوایفتننلردنرکوههصمرفک ًاارامنشـاشهدردۀدافنرشدبگا یهگهنااهیکواهتقرلربوانو کینتشاـکدیه در مقایسـه بـا سـال ۲۰۰ ۸۹تـا ۳۰۰درصـد رشـد داشـته
(ماننـد بـرد های کـه قربانـی بـرد هداری شـده) از ارزش است.علاو هبراین،طبقآمار نیرویانتظامی،مزاحمت
انسانیاودرنگاهدیگرانم یکاهد.لرنراشاره کرد کهنگاه برایزنانودختراندر سال 93به142هزار و 933مورد
تحقیرآمیزارزشیبهقربانیان،نتیجۀ نیاز انسان بهاین رسـیده کـه در مقایسـه بـا سـال 72ب همیـزان 98درصـد
باوراست که«منیکفردعادلهستمودر یکجهان افزایشیافتهاسـت.اینرشـدفزایندهدر تجاوزبهعنف
عادلزندگیم یکنم؛جهانی کهمردمآنچهرا کهسـزاوار و مزاحمـت بـرای زنـان و دختـران بـا گسـترش اسـتفاده
آن هسـتند ،بـه دسـت م یآورنـد» .او چنیـن اسـتدلال از اینترنـت مرتبـط اسـت .طبـق آمـار گزار ششـده از
م یکنـد کـه از دوران کودکـی آموخت هایـم خـوب ،پـاداش شبک ههایمجازی،میزاناستفادۀایران یهااز اینترنت
داردوشر،مجازاتم یشود .کارسرسختانه،باپرداخت در فاصلـۀ سـا لهای 1388تـا 1393رشـد ب یسـابق های
مزدهمراهاستوتنبلیوب یاخلاقیهیچسودیدرپی داشـته اسـت؛ ایـن رشـد ن هتنهـا شـامل افزایـش ضریـب
ندارد.البتهاینموضوعبایدوجودداشتهباشد،امااین نفـوذاینترنـتاز26به53درصداسـت،بلکـهدر افزایش
فرضرابهوجودم یآورد که کسـانی کهموفقشـد هاند، سـرعت متوسـط اینترنـت نیـز مشـهود اسـت؛ درنهایـت
افـراد خوبـی هسـتند و کسـانی کـه رنـج م یبرنـد فقـط «شـاخص کاربریاینترنت»(یعنیحاص لضربضریب
بـ«پهدیـسردنٔهودشنـیـاتیخـعـوادددل»چـراارتأیشـیددهامن یدک.نمد.طالعـات متعـدد، نفـوذ در سـرعت متوسـط اینترنـت) ،بیـش از سـی برابـر
امـاآیـاایـنپدیـده،اسـنادمـارااز قربانیـانتجاوزجنسـی شـده اسـت.
تغییـر م یدهـد؟ در روزهـای تجـاوز و قتـل آتنـا ،متنـی از سـوی دیگـر بدیهـی اسـت کـه آمـار گزار ششـده تنهـا
منتسـببهامیرتتلوباتصویریاز آتنابدونروسـریدر بخشیاز خشون تهایجنسیاست کهدر ایراناتفاق
پیـچاینسـتا گرامویمنتشـرشـد کـهچنیننوشـتهبود: م یافتـد .در مطالعـات ملـی روی بیـش از 9هـزار و 500
«تصویـرای لعنتـی! تصمی مهـای شـهوتی!! مـن جغـد آمریکاییبزر گسال،مشخصشدتنها۱۱درصداز زنانی
بیـداری بـودم کـه همـه فقـط طـردم کـردن !!...ای نهـا کـهتجـاوزرادر مرحلـ هایاز زندگ یشـانتجربـه کرد هانـد،
گنـاهپـدر ومـادر وبدحجابـیهسـتن...صددفعه گفتم جرئـت گـزارش ایـن موضـوع را بـه پلیـس نداشـتند. کارلی،افرادیرابهخواندن
حجـاب مهمـه حتـی واسـۀ بچـه کوچیـک ...والله بـه مـوارد ارتـکاب تجـاوز جنسـی در آدمرریـخکاصـ،وتقرصیبـ ًگـازاهرمـشۀ شرحیمفصلازتعاملاتبین
خـداایـنبچـها گـهحجـابداشـت،شـهوتوچشـمبـه تجاوزهـای صور تگرفتـه از جانـب یک مرد و زن در سناریویی
دنبالـش نم یافتـاد ...مـردم!! چشـاتون را بازکنیـد... آشـنایانوسـهمـورداز چهـار تجاوزجنسـیصور تگرفته جالبدعوت کرد.دراین
جوری کهبچ ههایامروزحرفمیزننوبرخوردم یکنن از جانـبافـرادغریبـهبهپلیساطلاعدادهنشـدهاسـت. سناریو،زنیبرایملاقاتو
بـه تکامـل ذهنی رسـیدم و باید حجاب داشـته باشـن تا بـاتوجـهبـهفرهنـگجم عگرایـیایرانیـانواهمیـتآبـرو صرفشامبهخانۀرئیسش
در میانآ نها،م یتوان گفتمیزانتجاوزهایجنسـی م یرودوهرکداملیوانشرابی
درخطـر نباشـن»... کتما نشـدهبـهحـدیزیـاداسـت کـهبـهاقداماتبسـیار م ینوشند.برخیاینسناریو
هما نطـور کـه ایـن جملات بیـان م یکنـد ،بخشـی از سـریعدر ایـنحـوزهنیـاز اسـت. راباپایانخوشیای نگونه
جامعـۀ مـا ایـن فاجعـه را ب هعنـوان اسـناد شـخصیتی و م یخوانند«:سپساودستم
نـه موقعیتـی م یبینـد؛ آتنـای هف تسـاله ب یحجـاب اسنادیاز پدیدۀتجاوزجنسی: را گرفتواز منخواستبااو
است کهقاتلشرابهخشونتجنسیتحریکم یکند. چگونهافرادرویدادهایجنسیعلیه ازدواج کنم»ودیگرانهمین
بـرای روشـن شـدن بهتـر ایـن موضـوع ،لینـدا کارلـی و سناریوراباپایانیوحشتنا ک
همکارانـشنشـانم یدهنـد کـهچگونـهپدیـدۀدنیـای قربانیانراتفسیرم یکنند؟ ای نگونهم یخوانند«:سپس
عـادل ،برداشـت مـا را از قربانیـان تجـاوز بـه عنـف تغییـر اوبسیارخشنبرخورد کرد
م یدهـد .کارلـی،افـرادیرابهخواندنشـرحیمفصلاز در تفسـیر موقعی تهـای مختلـف ،رفتـار دیگـران بـه ومرابررویمبلیانداخت،
تعاملاتبیـنیکمردوزندر سـناریوییجالبدعوت تمایلات درونـی خـود آ نهـا نسـبت داده م یشـود و مراتح تفشارقراردادوبه
کـرد.در ایـنسـناریو،زنـیبـرایملاقـاتوصـرفشـامبه اهمیـت نیروهـای مهـم موقعیتـی را تخفیـف م یدهـد. منتجاوز کرد».افرادی که
خانۀرئیسشم یرودوهرکداملیوانشرابیم ینوشند. دلیـل ایـن خطـا ایـن اسـت کـه عمـدۀ توجـه مـا بـه فـرد سناریواولراخواندهبودند
برخیاینسناریوراباپایانخوشیای نگونهم یخوانند: اسـت و نـه بـه موقعیـت .نـژاد یـا جنسـیت فـرد واضـح و رفتارزنراتحسی نآمیزو
«سـپساودسـتمرا گرفـتواز مـنخواسـتبـااوازدواج بارزاسـتوبهآنتوجهم یشـود؛امانیروهایموقعیتی افرادی کهسناریویدوم
کنـم» و دیگـران همیـن سـناریو را بـا پایانـی وحشـتنا ک (ماننـد عوامـل محیطـی) تأثیرگـذار بـر شـخص ،کمتـر در راخواندهبودند،تجاوزرا
ای نگونـه م یخواننـد« :سـپس او بسـیار خشـن برخـورد نظـر گرفتـهم یشـود؛ب هطـور مثـال،بـردهبـودنرانتیجۀ امریاجتنا بناپذیرقلمداد
کـردومـرابـررویمبلـیانداخـت،مراتح تفشـار قـرار داد رفتار خودبردهم یدانستندوآنرابهطبیعتاونسبت م یکردندوآنزنرابرای
وبهمنتجاوز کرد».افرادی کهسناریویاولراخوانده م یدادنـدوبدیـنترتیـببـرد هداریرابـاهمیـنتوضیح رفتارتحری کآمیزش(کهدر
بودندرفتارزنراتحسی نآمیزوافرادی کهسناریویدوم نادیـدهم یگرفتنـد.تـاهمیـناواخر،ایـنموضـوعدربارۀ سناریواولب یعیببهنظر
راخوانـدهبودنـد،تجـاوزرا امـریاجتنا بناپذیـرقلمـداد تفـاوت ادرا کـی بیـن زنـان و مـردان نیـز مطـرح م یشـد و م یآمد)مستحقسرزنش
م یکردنـد و آن زن را بـرای رفتـار تحری کآمیـزش (کـه در توضیحـیبـرایچگونگـیرفتـار بـازنـانب هعنـوانجنس م یدانستند.
سناریویاولب یعیببهنظرم یآمد)مستحقسرزنش ضعیـف بـود .حتـی امـروزه نیـز تفسـیرهای شـخصیتی
دربارۀمحدودی تهایزنانسببشدهاسترفتار آنان
م یدانسـتند.
11
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
کـهرهایـیعواطـفرادر پـیدارد. سالی من
امـابرخلافعقیـدۀفرویـد،لورنـزوپیـروانآ نهـا،اجماع
بیـنروا نشناسـاناجتماعـیبـرایناسـت کهمشـاهده تخلیۀهیجانی درواقع،اینسریازتحقیقاتنشانم یدهد که«مردم
و یـا شـرکت در اعمـال خشـون تآمیز ،تخلیـۀ هیجانـی را کفرهضظیاۀه ترًا نخلهتینۀهاهبیاجمانشایهشـداۀمواقل آعزاهادسیـاهزییجاعوانانطگفیزی،ابلسکته نسـبت بـه ب یعدالتـی اجتماعـی ب یتفـاوت نیسـتند»،
در پـی نـدارد .محققـی بـه نـام «بـرد بوشـمن» م یگویـد: ازطریقفراخواندنوزنده کردنرویدادهای گذشته،یا نـه بـه ایـن دلیـل کـه آ نهـا هیـچ نگرانـی بـرای عدالـت
«رهاسـازیخشـمبرای کاهشخشـمماننداسـتفادهاز باابراز احساساتیااز طریقاقداماتماایجادم یشود. ندارنـد،بلکـهبـهایـندلیـل کـهآ نهـاهیـچب یعدالتـیرا
بنزیـنبـرایخامـوش کردنآتشاسـت».ب هطـور مثال، یکـی از اولیـن توصی ههـای محققـان بـرای کاهـش نم یبینند .کسان یکهفرضم یکنندمادردنیاییعادل
ن هتنهـا جنـگ ،پا کسـازی احساسـات پرخاشـگرانه را پرخاشـگری ،توصیـۀ لنـدرز بـود؛ «جوانـان بایـد آمـوزش ازنهحدتسگـتمـنیال ًماد،یکخنضویردمش،بـباوراجنـیرافـنحبراادوهرنفمردیسـکبرنـه اقدرحبهاتنویمـتاال ًاحنترینجتایکوکزجـننجـۀندرفسهاتـیار،ی
نم یکاهـد،بلکـهپـساز جنـگ،میـزانقتـلو کشـتار در دادهشوندتاخشمخودرا کنترل کنند.بایدبرایسرریز تهاجمـی اوسـت ،مـردم فقیـر سـزاوار وضعیـت بهتـری
میـانمـردمافزایـشم ییابـد.بنابرایـن،آیااعـدامقاتلان خشـم،وقتیفردیخشـمگینم یشـود،خروجیپیدا نیستندوافرادبیمارمسئولبیمار یهایخودهستند.
و مجرمـان ،م یتوانـد اثـر مثبتـی در کاهـش خشـونت و کنیم».همسانباوی،روا نپزشکبرجسته،فریتزپرلز چنیـنباورهاییباعثم یشـودتـاافرادموفقاطمینان
تجاوز جنسی داشته باشد؟ آیا این نوع تخلیۀ هیجانی اظهار داشـت«:مابایدبهافرادفرصتدهیمعصبانیت داشـتهباشـند کـهشایسـتۀآنچـهدارنـد،هسـتندوافـراد
واعدا مهـادرملأعـامراهخوبـیبرای کاهشخشـونتدر خودراخالی کنند».استدلالاندروسالیواندرمقال های ثروتمنـدوسـالمم یتواننـدخوبـیخـودرااز ثـروتخـود
جامعـهاسـت؟ا گـرنیسـت،چگونـهبایـدخشـمدر حـال در مجلۀنیویور کتایمزدربارۀجرائمناشیاز تنفرچنین ببینند،وبدبختیدیگران،وضعیتعادلان هایقلمداد
اسـت« :برخـی بـرای بیـان تعصـب ،...،بخـار عصبانیـت شـود کهسـزاوار آنهسـتند .پیونددادنبختخوببا
فـورانخـودرامدیریـت کنیـم؟ ازسرشـان بلنـد م یشـود و ...مـا م یتوانیـم ب هجـای فضیلـتوبدبختـیبـهشکسـتاخلاقیباعثم یشـود
در سـطح بی نفـردی ،اخـم کـردن همـراه بـا خاموشـی اقدامـات،از کلمـاتبـرایجلوگیـریاز درگیریاسـتفاده افـراد خو ششـانس ،احسـاس غـرور و افتخـار کننـد و از
ب هسـختیم یتواندمؤثرترینروش کنترلخشـمباشد؛ کنیـم».در چنیـناسـتدلا لهاییانسـانب هصـورتیک پذیـرشمسـئولیتدر برابـرافـراد گرفتـار وبدبختشـانه
زیرااینروشاجازهم یدهدشـکای تهاونارضایت یهارا «مـدل هیدرولیکـی» فـرض م یشـود کـه بـه رهاسـازی
در ذهـنخـودنشـخوار کنیـم(بـاخودمانحـرفبزنیم). خشـونت انباشـته از انرژ یهـای منفـی نیـاز دارد (ماننـد خالـی کنند.
بیخـاوشنـابحختساانهسـ،ارا هتهـواجـیومد دسـارالد؛م مثتلآ ًمای آزتگرا هدیسگــارزیینیدـیزبگـررااین آبپشـتسـد کهنیاز بهدریچ هایبرایرهاییوآزادی
از اینکـه چگونـه رفتـار آ نهـا سـبب خشـم مـا م یشـود. دارد). کاهشپرخاشگریوخشونتجنسی
در همـۀفرهن گهـا ،کسـانی کـهپیـاماتهـام«شـما»رابه داده نسـبت ارسـطو بـه اساسـ ًا هیجانـی تخلیـه مفهـوم
«من»انتقالم یدهند(ب هطور مثال«:مناز آنچهشـما م یشـود ،ا گرچـه ارسـطو درواقـع هیـچ مطلبـی در مـورد درقسمتاولاینمقالهعللبروزخشونتوپرخاشگری
گفتیـد ،عصبانـی هسـتم» یـا «مـن هنـگام تـرک ظـروف پرخاشـگری نگفتـه اسـت .اسـتدلال او ایـن بـود کـه مـا از قبیلسـرخوردگی،خشـونتغریزی،نظریۀیادگیریو
کثیـف،آزردهشـدم»)ارتبـاطاحساسـیخـودرادر مسـیر م یتوانیـمعواطـفرابـاتجربه کردنآ نهابفهمیـم.وی همچنینتأثیراتبیولوژیکیواجتماعیبررسیشد.اما
بهتـریقـرار م یدهنـد کـهدیگریراقادر م یسـازدپاسـخ بـرایـنعقیـدهبـود کهتخلیۀهیجانیازطریقمشـاهدۀ چگونـهم یتـوانپرخاشـگریرا کاهـشداد؟آیـانظری هها
بهتـرومناسـب تتریبدهـد.مـام یتوانیـمقاطعانـه،امـا تراژد یها،وقایعنا گوار،ترحموترسامکا نپذیراست. را ههایمناسبیبرای کنترلخشونتارائهم یدهند؟در
بـدونپرخاشـگریبـاعواملـی کهمابهسـمتخشـونت به اعتقاد او ،احسـاس تخلیۀ هیجانی ،احساسـی اسـت اینقسمت،مابهسهدستهازنظری هها کهدرپی کنترل
و کاهشخشمهستند،ازقبیلتخلیۀهیجانی،رویکرد
سـوقم یدهنـد،روبـ هروشـویم.
یادگیریاجتماعیوآ گاهیازرسان ههااشارهم یکنیم.
رویکردیادگیریاجتماعی
رفتـار پرخشـونت ا کتسـابی اسـت ،پـس امیـدی بـرای
کنتـرلآننیـزوجـوددارد.در ایـنبخـشبـهعواملـی کـه
باعـث بـروز پرخاشـگری م یشـود و نحـوۀ مقابلـه بـا آن
اشـارهم یکنیـم.تجربیـاتناخوشـایندماننـدانتظـارات
نا کا مشدهوحملاتفیزیکییاشفاهی،زمین هساز رفتار
خشـون تآمیزاسـت.بنابراین،عاقلانهاسـت کهاز ایجاد
انتظـاراتغیرمعقـولدر ذهـندیگـرانخـودداریشـود.
پی شبینـی پـاداش و هزین ههـا ،بـر خشـونت تأثیرگـذار
اسـتونشـانم یدهـد کـه«مابایدبـهرفتارهایتعاونی
و بـدون خشـونت در سیسـت مهای آموزشـی و پرورشـی
پـاداشدهیـم».ب هطـور مثـال،در آزمای شهـایمتعدد،
زمان یکـه مربیـان کـودکان ،رفتـار پرخاشـگرانه را نادیـده
م یگرفتنـد و رفتـار بـدون خشـونت را تقویـت م یکردنـد،
کـودکانپرخاشـگری کمتـریدر رفتارهایبعدینشـان
م یدادنـد.
علاوه برایـن ،محدودی تهـا نیـز بـر اثربخشـی مجـازات
(بـرایاقدامـاتپرخشـونت)تأثیرم یگـذارد.فرض کنید
مـا نیـز ماننـد برخـی کشـورها بـه خشـونت (خشـونت
مر گآفریـن)ب هعنـوانموضوعی«سـردومکانیکی»نگاه
بمه یعکرواقدیمب؛آبهنافیکرنکمنعندوی کسرهیفعرًادبفدرهمموقدعکیهبتایخدعشونصبانتآیمیتز
خودرا کنترل کند.باایننوعنگاه،م یتوانستیمامیدوار
باشیم که«صبر کردن»ازچنیناقداماتیجلوگیری کند؛
امـاا کنـون کشـوریراتصور کنید کـهدر آنمجازا تهای
12شمار ٔهنوزدهم | آبـانمــاه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
سالی من بشـسـدیاهراسســنتگ.یدرننبـتریاجـیهخ،وشـضوـنعاتی(نسـقروادنویمنکقانایعکـدتـ ًایب)ایودضـبهع
کاهـشمیـزانخشـونتبینجامد؛امـاواقعیـتای نگونه
بسـیاریاز روا نشناسـانآموزشـیدر غرببرآ گا ه کردن رسـیدند کـهایـن کودکان کمتـراز کـودکانآموز شندیده نیست.در کشورهایی مانندایران که مجازاتسنگین
مـردم از مطالـب رسان ههاسـت تـا از ایـن طریـق راهـی از خشـونتبرنام ههـایتلویزیونیتأثیـرم یپذیرند.این اعـدام وجـود دارد ،آمـار قتـل کمتـر از کشـورهای بـدون
بـرای جایگزینـی سانسـور ،حـذف ،ممنوعیـت اینترنت و نـوعآمـوزشدر میـان کـودکاندر گرو ههـایمتعـددودر مجازاتاعدامنیسـت؛اماچرا؟ کوسـتانزودر سال1998
شبک ههایهرز هنگاریبیابند.محققانی کهموضوعات دور ههایمتوالیصورت گرفتونتایجیکسانیداشت. گفـت« :در جهـان واقعـی ،قت لهـا ،ای نچنیـن سـرد و
مربوطبههرز هنگاریرامطالعهم یکنند،ب هطور مؤثری علاو هبرایـن،محر کهـایخشـون تآمیز،از قبیـلمواجه مکانیکی اتفاقنم یافتد».جاندارلیوآدامآلترنشان
حـس مسـئولیت و حساسـیت دربـارۀ مسـائل جنسـی بـا سلا حهای گـرم و سـرد ب هصـورت مجـازی و واقعـی دادنـد« :بخـش عمدۀ جرائم و جنایات را افراد تکانشـی،
و خشـونت را در میـان مـردم برانگیخت هانـد و ازطریـق نیـز خشـونت را شـعل هور م یکنـد .کاهـش مواجهـه بـا اغلـبمـردانجـوان ،کـهمسـتوتح تتأثیرمـوادمخدر
آمـوزش،آ نهـارااز ایـنمسـئلۀمهـمآ گاه کرد هاند.آ نها سلا حهایمختلفودسترسـیآسـانبهآ نهام یتواند بود هانـد مرتکـب شـد هاند .ایـن مـردان اغلـب ب هلحـاظ
ازطریـقایجـادحساسـیتدر افرادجامعه،زنـانرااز این به کاهشخشونتدر جامعهبینجامد.در سال،1974 فکری به یکدیگرشبیهند».بنابراین،اعمالخشونت،
اتهـاممبـرام یکنند کهآنـانمنبع اصلـیهرز هنگار یها، جامائیـکابرنامـۀضدجرمفرا گیریرااجرا کرد کهشـامل فراینـدی مکانیکـی نیسـت ،بلکـه خو دب هخـودی و
آزارهـا و تخلفـات جنسـی و افسـانۀ تجـاوز لذ تبخـش کنترلاسلحهوسانسورصحن ههایتفنگدرتلویزیون تکانشـیرخم یدهـد.پـسجـایتعجـبنیسـت کـهبـا
هسـتند.هما نطـور کـهادوارددو نراسـتین،دانیللینز و سـینما بـود .ایـن برنامـه بـه کنتـرل خشـونت کمـک معرفـیمحکومی تهایسـنگی نتر،تلاشبـرای کاهش
واسـتیونپنـروداظهـار م یکننـد«:سـرزمینرؤیـایمـاو
شایدآرزویاصلیماایناست کهحقیقتروزیآشکار بسـیاری کرد. جـرموجنایـتب یثمرباشـد.
شـود،روزی کهعلمحقیقیمسـلطشـودوعموممردم این موضوعدر جامعۀ مازیاد غریبنیسـت.دیوارهای ایـندر حالـیاسـت کـهافزایـشنیروهایپلیـس،حضور
متقاعدشوندای نگونهتصاویرن هتنهاتولیدکنندگاناین مـدارسودانشـگا ههایمـاهنـوز با گذشـتسـیسـالاز ایننیروهادر خیابانوبازداشـتافرادمشـکوک،نتایج
هرز هنگار یها،بلکهبینندگاناینتصاویررانیز ک مارزش جنگ،پرازتصاویرجنگوسلا حهایسردو گرماست. دلگر مکننـدۀبیشـتریرقـمزدهاسـت.بایـداز خشـونت،
متأسـفانههموارهاینتصاویرباآرما نهایشـهداپیوند قبلاز آنکهاتفاقبیفتد،جلوگیری کردواستراتژیحل
م یکنـد». زدهشـدهاسـت.نسـلجوانامروز،بااسبا بباز یهایی تعارضـات را بـدون خشـونت آمـوزش داد .هنگام یکـه
آیاچنینآرزوییساد هلوحانهاست؟بهاینموضوعفکر ماننـد شمشـیر و تفنـگ بـزرگ شـد و فیل مهـای دفـاع روا نشناسـان ،سـاندرا جـو ویلسـون و مار کلیسـپی،
کنیـد کـهبدونهیـچمحدودیتی،تعـدادافرادسـیگاری مقـدس ناخواسـته آ نهـا را در معـرض انـواع سلا حها و در سـال 2005داد ههـای 249مطالعـه دربـارۀ برنامـۀ
در آمریـکا از ۴۲درصـد در ۱۹۶۵بـه ۲۱درصـد در سـال صحن ههـای پرخشـونت قـرار داد .هی چکـس منکـر پیـام پیشگیریاز خشونتدر مدرسهرابررسی کردند،نتایج
۲۰۰۴رسید؛تصویررسان هایاز آفریقایی-آمریکای یهای اشـسـهدتا نکـیهسکـمتتـ،رایـمـااا چصلگ ًاوبنهگآینانتتوقجاهلنایشـندپهیـااسـم ،مت.وضوعی دلگر مکنند های،ب هویژهاز«برنام ههایمتمرکزبرمشکل
نقـدلاژتاـقدل کید،مرـآتقسـربویئوبـ ًداخفنراراپزفنادتـیدـانـید،یبـشـددادرون؛ـنودایکسـکانیهنسـحـوگردهوـکـادًار0دی0نغ2تاربسـعاتیـگـلردضور پرخاشـگری دان شآمـوزان» ،بـه دسـت آوردنـد .پـس از
هیچجنگیشـرکتنکرد هاند.هما نطور کهم یبینید، آ گاهیاز رسان هها تدریـس مهار تهـای حـل مسـئله ،اسـتراتژی کنتـرل
هنگام یکهوجدانعمومیبیدارم یشود،نویسندگان، احساسـات و تکنی کهـای حـل اختلافـات ،درگیـری
تولیدکننـدگان و مدیـران اجرایـی رسـان ههایجمعـی، ناز یهـا،برایتقویتاندیشـ ههایضدیهودی،تصاویر دان شآموزاندر برخیاز رفتارهایپرخشونتیامخرب
تصاویـر بهر هکشـی از اقلی تهـا را کنـار م یگذارنـد و از آن و فیل مهـای ضدیهـودی منتشـر م یکردنـد .متأسـفانه در یـک سـال در یـک مدرسـه معمولـی از 20درصـد بـه
اجتنابم یکنند.اماآیاروزیخواهدآمد کهماب هدلیل امـروزه نیـز بسـیاری از رسـان هها ،تصاویـر و فیل مهایـی را
برنام ههایـی کـه از شـبک ههای تلویزیونـی ،ماهـوار های و کـه آزار جنسـی ،سوءاسـتفادۀ جنسـی و تجـاوز بـه زنـان 13درصـد کاهـش یافـت.
اینترنتیپخش کرد هایم،باشـرمندگیبهپشـتسـرمان راتقویـتم یکنـدمنتشـروبـهمـردمتحمیلم یکنـد.آیا بنابرایـن ،بـرای پـرورش جهانـی مهربـان ،م یتـوان
نـگاه کنیـم؟ آیـا زمانـی خواهـد آمـد کـه فیل مهایـی بـا نبایـدای نگونـهتصاویـرخیالـیرا کـهبـهبـیارزش کـردن الگوسازی کردوحساسیتوهمکاریراازسنینپایین،
ضر بوجرح،نق صعضوواجبارجنسـی،مردمراسـرگرم زنـانیـابـهخشـونتعلیـهزنـانمنجـرم یشـودازطریـق بـاآمـوزشوالدیـنآغاز کـرد؛اینآموزشدر نحـوۀپاداش
نکنـد؟ ایـن آرزوی نویسـنده ایـن مقالـه و تمـام کسـانی بـه نظـم و انضبـاط اسـت .چنیـن آموز شهایـی بـدون
قانـون محـدود کـرد؟ رفختاشـروهناتیومبـطالبرونامب هصهـواریتتمشـیوگییقردی(واملثلدًایبنهبـکراودیتکقگویفتته
اسـت کـهدر ایـنمسـیرقـدمبرم یدارنـد. در بیشـتر کشـورهای غربـی بـا ایـن حقـوق ب هصـورت شود«:هنگام یکهتمیز کردناتاقبهپایانرسید،شما
فـردی کنـار آمد هانـد و محدودی تهـا نـه در قوانیـن م یتوانیدبرویدوبازی کنید»ب هجایاینکه گفتهشود:
جامعـه ،بلکـه در ذهـن افـراد ایجـاد شـده اسـت .تمرکـز «ا گرشمااتاقخودراتمیزنکنید،حقنداریدبرایبازی
کردن برویـد»).
علاو هبرایـن ،ا گـر مشـاهدۀ مد لهـای تهاجمـی و
پرخشـونت،باعـثتقلیـداز ایـنرفتار ومنجـربه کاهش
حساسـیتدر ایـنزمینـهم یشـود،م یتوانیمبا کاهش
صحن ههـای وحشـیانه و غیرانسـانی در فیل مهـا و
برنام ههـایسـینماییوتلویزیونـی ،گا مهاییمشـابهبا
گا مهایـی کـهدر غـرببـرای کاهشتصاویرنژادپرسـتانه
وتبعیـضجنسـیتیبرداشـت هاند،برداریـم.مام یتوانیم
کـودکان را در برابـر آثـار خشـونت در رسـان هها وا کسـینه
کنیـم .امـا سـؤال مهـم ایـن اسـت کـه ا گـر شـبک ههای
تلویزیونیبااینحقایقروب هروشوند،برنام ههایخود
را تغییـر م یدهنـد؟
در سـال ،1984ارون و هیوزمـن بـا آمـوزش کـودکان در
یکـیاز شـهرهایآمریـکادربـارۀاینکـهتلویزیـون،جهانی
غیرواقعیاستوسببشیوعخشونتبیشترم یشود،
تحقیقـات عمیقـی انجـام دادنـد و هنگام یکـه دو سـال
بعـددوبـارهاین کودکانرامطالعه کردند،بهایننتیجه
13
.......................................................................... {
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................تـارىـ ݔݬـخ }
سایۀسیاهسلطان
بـا گݡفتـار و نوشـتارهایی از:
دکتـر علیرضـا ابطحـی
دکتـر سـیمین کاظمـی
دکتـر احمـد کامرانیفـر
دکتـر عبدالمهـدی رجائـی
الهـه باقـری
پرویـن کارگـر
مرجـان ریاحـی
14شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
سایۀ سیاه سلطان
ب یشـک نـام مسـعودمیرزا
ظ لالسـلطان بـرای اصفهـان و
اصفهانـی نامـی آشناسـت .او آن
چنان نامی از خود به جا گذاشت
کـه هنـوز هـم بعـد از گذشـت
سـا لها از یاد نرفته اسـت .خاطرۀ
او هنـوز ن هتنهـا در کتا بهـای الهه باقری
دبیر بخش تاریخ تاریخـی ،بلکـه در روای تهـای
شـفاهی و ...بـه جـا مانـده اسـت؛
مـردم ایـن شـهر سـتمگری او را
مثـل م یزننـد و بـه خاطـر ویران شـدن ای نهمـه کاخ او
را لعـن و نفریـن م یکننـد .ب هیقیـن اهمیـت شـخصیت
و اعمـال و رفتـار ظ لالسـلطان بـر اهـل تاریـخ پوشـیده
نیسـت .ازاو گفتـن شـاید حدیـث مکـرر باشـد؛ امـا ایـن
تکـرار از اهمیـت موضـوع مـورد بحـث نم یکاهـد .ایـن
نوشـتار بـه اهمیـت حکومت۳۵سـالۀ ظ لالسـلطان بر
اصفهـان م یپـردازد.
ظ لالسـلطان در ابتـدا روزنامـه و مدرسـۀ همایونـی و
ارتش مدرن را تأسیس کرد؛ اما در ادامه ب یرحم یاش
زبانزد خاص و عام شد .او از نظر خونریزی و ب یرحمی
شـباهت کاملـی بـا آغامحمدخـان قاجـار و سلاطین
سـابق داشـت .گفتـه م یشـد ب یرحمـی را از پدربـزرگ
مـادر یاش بـه ارث بـرده اسـت کـه در زمان محمدشـاه
میرغضـب بـود .مظفرالدی نشـاه هروقـت م یخواسـت
قسـاوت و ب یرحمـی کسـی را بیـان کنـد ،م یگفـت:
ایـن آقـا مثـل ظ لالسـلطان آدم ب یرحمـی اسـت.
مظفرالدی نشـاه م یگفـت در ایـام طفولیـت کـه بـا هـم
عصرهـا کـه بـه انـدرون م یرفتیـم، دظر لالس مسـلیطخاوانن قدیـبل ًما،
غلا مبچ ههـا ،کنیزهـا وخواج ههـا
را وادار بـه گرفتـن گنجشـک کـرده بـود و آنـان نیـز از او
اطاعـت م یکردنـد و برایـش گنشـجک م یآوردنـد و او با
میـخ و چاقـو چشـم گنجشـ گها را درمـ یآورد و آ نهـا را
در هـوا رهـا م یکرد و م یگفـت داداش ببین حالا چطور
پـرواز م یکننـد!
سـیاحان خارجـی که نیز هرکدام بـا زبان و قلمی دربارۀ
ظ لالسـلطان نوشت هاند .سـاموئل بنجامین آمریکایی
دربارۀ او م یگوید :ظ لالسلطان حا کم مقتدر اصفهان
وفردیخونخوار وسفا کاست.خونریزیوب یرحمی
او شـباهت زیـادی بـا آغامحمدخـان قاجـار دارد .قتـل
ایلخانـی بختیـاری را کـه ظ لالسـلطان بـه منـزل خـود
دعـوت کـرده بـود ،بـا آنکـه خلاف اصـول جوانمـردی
و میهما ننـوازی بـوده اسـت ،شـاید بتـوان بـه خاطـر
مصالـح مملکـت دانسـت؛ هرچنـد ظ لالسـلطان
ب هتنهایـی نم یتوانسـته تصمیـم بـه قتـل ایلخانـی
15
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
و احساسـات انگلوفیـل ابـراز م یداشـته اسـت. ظلالسـلطان ماند؛ چرا که تیشـۀ تخریب به دسـت بگیـرد و ایـن کار ب یتردیـد بـه دسـتور شـخص شـاه
ظلالسـلطان بـا روحانیـون میانـۀ خوبـی نداشـت او بـود .درواقـع ،اصفهـان عصـر صفویـه کـه بـه اوج و بـا در نظـر گرفتـن ملاحظـات سیاسـی انجـام
و م یگفـت« :قـدرت آخوندهـا یـک مانع بـزرگ برای و شـکوه خـود رسـیده بـود و بسـیاری از سـیاحان را گرفتـه اسـت؛ امـا دربـارۀ قتـل آن بـازرگان ثروتمنـد
متحیـر کـرده و لقـب «نصـف جهـان» گرفتـه بود ،در اصفهانـی چـه عـذری میتـوان آورد و چه مصلحتی
حسـن ادارۀ امـور کشـور اسـت». زمـان ظ لالسـلطان بـه نابـودی و ویرانـی کشـانده وجود داشت؟ یا کشتن غلامی که به اتهام سرقت
در اواخـر عمـر ظلالسـلطان ،رفتـار بـد او باعـث شـد .همیـن نابـودی کا خهـا ظلالسـلطان را در گردنبنـد اسـب ظ لالسـلطان در اصفهـان محکـوم
میشـود کـه مـردم بـه او اعتـراض کننـد و او را از تاریـخ ایـن شـهر منفـور کـرد و موجـب شـد او را و بـه چهارمیـخ کشـیده شـد ،چیـزی جـز شـقاوت و
حکومـت عـزل کننـد .بایـد توجـه کـرد امنیتـی حا کمـی مسـتبد و دیوانه بخواننـد؛ اما وی ازلحاظ ب یرحمـی بـود؟
هـم کـه ظ لالسـلطان برقـرار کـرد ،بیشـتر ناشـی از پزشـکی دیوانـ ه نبـود (بنگریـد بـه نوشـتار دکتـر ظلالسـلطان در دورۀ ناصـری بسـیاری از کا خهـا
خشـونت بـود تـا مبـادا مـردم پـا از گلیـم خـود درازتـر را ویـران کـرد .او در مـدت حکومـت در اصفهـان
کننـد .ب ههرحـال ،این خشـون تها سـرانجام چشـم سـیمین کاظمـی در همیـن پرونـده). کوشـید آثـار دورۀ صفویـه را نابـود کنـد؛ بهطوریکـه
مـردم را بـه امنیـت نسـبی روزگار او بسـت و آ نهـا را در زمـان مظفرالدی نشـاه ،بـه سـال ۱۳۲۴ق٫ مکاانمنل ًدا عمار تهـای باق یمانـده از آن دوره، برخـی از
علیـه وی شـوراند .او مثـل هـر حا کـم و شـاهزادهای ۱۲۸۵ش ،انقلاب مشـروطه روی داد .انقلاب آیین هخانـه در کنـار زاینـد هرود را عمـارت
خواهـان رسـیدن بـه قـدرت و تخـت سـلطنت بـود مشـروطه یکـی از تحـولات چشـمگیر ایـران معاصـر نابـود کـرد و برخـی دیگـر را بـه مـرز نابـودی کشـاند.
و در ایـن راسـتا ،بـه هـر کاری دسـت مـ یزد و ایـن بـود کـه بـر اوضـاع اجتماعـی ،سیاسـی و فرهنگـی ظ لالسـلطان از عمـارت هش تبهشـت بهعنـوان
خـود موجـب شـد ناصرالدی نشـاه از او واهمـه کنـد کشـور تأثیـر فراوانـی گذاشـت .بـه نظـر م یرسـد اصطبـل اسـتفاده م یکـرد و آیین هکار یهـای روی
و انحلال ارتش وی را خواسـتار شـود ،با این عنوان ظلالسـلطان طرفـدار مشـروطه بـوده و از انقلاب سـتونهای عالیقاپـو و چهلسـتون را از میـان
کـه ایـران گنجایـش دو پایتخـت را نـدارد و درواقـع مشـروطه حمایـت کـرده اسـت .تعـدادی از اسـناد بـرد .بسـیاری از آیین هکار یهـا و گچبریهـا هـم
موجـود بـر ایـن نظـر صحـه میگـذارد؛ بـرای نمونـه بـرای سـاخت عمـارت مسـعودی بـه تهـران منتقـل
«دو پادشـاه در اقلیمـی نگنجنـد!» شـد .ظلالسـلطان همچنیـن دسـتور داد روی
ظلالسـلطانهای بسـیاری در ایـن شـهر بودنـد و یـک بـرگ سـند آورده میشـود: نقاشـ یهای نفیـس داخـل چه لسـتون را بـا گـچ
هستند .ظ لالسلطان دورۀ قاجار نام بدی از خود «مقام منیع مجلس شورای ملی شید الله ارکانه بپوشـانند و نقاشـان قاجاری نقاش یهای کمارزش
به جا گذاشـت و رفت؛ اما حمام بینظیر خسـروآقا البتـه خاطـر محتـرم وکلای عظـام از خدمـات خـود را جایگزیـن آ نهـا کننـد .ایـن سـنت حا کمان
هـم در زمـان شـهردار سـابق اصفهـان ویران شـد؛ و حضـرت والا ظ لالسـلطان ،دامـت شـوکته ،کـه در ایـن دیـار اسـت کـه در هر برهه از زمـان ،تمام وجوه
زمانـی کـه از او علـت تخریـب را پرسـیدند ،تقصیـر را ابتـدای اسـاس مقـدس مشـروطیت و در ایـن دورۀ مثبـت دورۀ پیـش از خـود را نفـی و نابـود کنـد
بـه گـردن این و آن انداخـت؛ در حالی که میدانیم اخیـر هـم از بیطرفـی و بلکـه در سـر موقع اسـتقبال تـا شـاید اعمـال مثبـت خویـش را جلو هگـر سـازد.
که او خود شـبهنگام مأمورانش را کلن گبهدست بـرای خدمـات بهخوبـی مطلـع و مسـتحضر اسـت. آلبو مهـای شـخصی ظ لالسـلطان کـه بناهـای
بـرای تخریـب ایـن حمـام فرسـتاده بـود .مدیـران در ایـن موقـع هـم فریضـۀ خـود دانسـته ایـن
فعلـی هـم بایـد بداننـد آثـار تاریخـی و فرهنگـی ایـن مختصـر را زحمـت عـرض مـی دهـد کـه حضـرت والا
کشـور نشـان ههای هویتـی شـهر و کشـورمان اسـت ظلالسـلطان و تمـام اولاد و بستگانشـان بـرای
و بـا ویرانـی ایـن آثـار ،نـام نیکـی از آنهـا بـه یـادگار هرگونـه فرمایـش و خدمتـی کـه اولیـای امـور در
راه حفـظ اسـتقلال مملکـت و مشـروطیت صلاح
نخواهـد ماند. بداننـد ،بـا کمـال افتخـار چنانچـه همیشـه حاضـر
گـروه تاریـخ ماهنامـۀ بـرای فـردا بـر آن اسـت کـه
پرونـدۀ ظلالسـلطان را در دو شـماره پـی بگیـرد و بودهانـد حاضرنـد».
ایـن شـخصیت تاریخـی را کـه ۳۵سـال بـر این شـهر نکتـۀ درخـور توجـه دیگـر در بـاب ظ لالسـطان
حکومـت کـرد ،از زوایـای مختلـف بررسـی و ارزیابـی دوسـتی و روابـط حسـنۀ او بـا انگلسـتان و در
کنـد .امیـد اسـت کـه ایـن پرونـده ،موردعلاقـۀ مقابـل ،دشـمنی علنـی بـا روسهاسـت .لـرد
خواننـدگان قـرار گیـرد و همچنیـن ،نا گفت ههایـی از کـرزن ،نایبالسـلطنۀ هندوسـتان ،میگفـت:
تاریـخ شـهر اصفهـان را بازگـو کنـد کـه پژوهشـگران ظلالسـلطان بارها با سـیاحان انگلیسـی مصاحبه
داشـته و همـواره در نـزد آنها عقیدۀ آزاد یخواهی
تاریـخ محلـی را بـه کار آیـد.
دس تخطظلالسلطانبرایمجلسشورایملی
قدیمـی اصفهـان را بـه تصویـر کشـیده اسـت ،از
جنبههـای بسـیاری درخـور بررسـی اسـت؛ بهویـژه
از ایـن رو کـه برخـی از ایـن آثـار ارزشـمند تاریخـی
دیگـر وجـود نـدارد و ایـن عکسهـا گوشـ ههایی از
چهرۀ قدیم شـهر اصفهان را در دوران قاجار نشـان
میدهـد.
در خاطـرات حـاج سـیاح آمـده اسـت کـه روزی
خـود او همـراه بـا سـید جمالالدیـن اسـدآبادی
بـه اصفهـان آمـده بودنـد و سـید جمـال یقـۀ
ظلالسـلطان را گرفـت کـه در همـۀ جهـان آثـار
تاریخـی را قـدر م یداننـد؛ شـما چـرا آ نهـا را تخریب
میکنـی؟ ظلالسـلطان نامههایـی از پدرش نشـان
داد کـه قبلـۀ عالـم از وی خواسـته بـود ایـن آثـار را
تخریـب کنـد تـا نـام صفویـه نمانـد .ظلالسـلطان
و ناصرالدی نشـاه هـر دو رفتنـد ،امـا بدنامـی بـه
16شمار ٔهنوزدهم | آبـانمــاه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
رویـدادهایݡ زندگݡانـیݡ ظلالسـلطان ۱۲۹۸حکومت فارس ،کرمانشاه*۶۲۰ص۶فر۱۲تولد فرزند
ناصرالدی نشاه و عف تالسلطنه
۱۲۹۹حکومت کردستان ۱۲۷۷ حکومت مازندران و استرآباد،
دریافت لقب یمی نالدوله
عزل از همۀ حکومتهای ۱۳۰۵
ضمیم هشده بر حکوم ت اصفهان حکومت فارس 1279
ضمیمه شدن حکومت یزد ،عراق، ۱۳۰۷ ۱۲۸۲ ازدواج با همدمالملوک (همدمالسلطنه)
گلپایگان بر حکومت اصفهان دختر میرزا تقیخان امیرکبیر
عزل از حکومت عراق، ۱۳۰۹ حکومت اصفهان ۱۲۸۳
ضمیمه شدن حکومت خوانسار و محلات
الزام به استعفا از حکومت اصفهان، ۱۳۰۹ حکومت فارس۱۲۸۶ ،
حکومت فارس ،نخستین سفر فرنگستان
دریافت لقب ظلالسلطان
۱۳۲۶حکومت فارس
حکومت اصفهان ۱۲۹۱
به گروگان گرفتهشدن در گیلان
به هنگام بازگشت از فرنگ ۱۳۲۷ ۱۲۹۵ ضمیمه شدن حکومت بروجرد،
گلپایگان ،خوانسار ،کمره و محلات
۲۶۲رم۳ضا۳ن ۱درگذشت
ضمیمه شدن حکومت یزد ۱۲۹۶
حکومت خوزستان ،لرستان و عراق** ۱۲۹۷
* تاریخ سالها به قمری است
** عراق عجم در تقسیمات کشوری دورۀ قاجار شامل آشتیان،
تفرش ،گرگان ،فراهان و سلطانآباد (اراک) بوده است.
17
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
مسعــــــود میــــــرزا
ظ لالسلطان
در قـــاب
روزگݡار
بیمار یهـایوا گیـرومعضلاتبهداشـتیشـهربـودودر بـه کار روزنامـهنم یبـرد؛امامسـعودمیرزاچنین کـرد.او مسـعودمیـرزاظ لالسـلطاناز آن
این میان به تعمیر ابنیۀ عمومی شهر نیز م یپرداخت. روزنامـۀفرهنـگاصفهـانرادر اینشـهربـهراهانداخت شـخصی تهایی اسـت کـه هنـوز
مرمتپلخواجودر سال1297ق،خالی کردنمیدان و سـیزده سـال بـه طـور مـداوم آن را منتشـر م یکـرد .در بـه تـرازوی نقـد صحیـح توزیـن
نقـش جهـان از کاسـبان مزاحـم و مرمـت آن ،مرمـت اینروزنامهم یتواناقداماتمثبتاورامشاهده کرد. نشـده اسـت .شـاید ازآنجا کـه او
میدانچهار حوض،بازسـازیچندچشـمهاز س ی وسه نگارنـده بـا انتشـار کتـاب «تاریـخ اجتماعـی اصفهـان در مخـرب گنجین ههـای تاریخـی
پل کهبراثرسیلتخریبشدهبود،مرمتبازارچۀبلند عصـرظ لالسـلطاناز نـگاهروزنامـۀفرهنـگاصفهـان»، اصفهان بود ،دور از انتظار نباشد
و کاروانسـرای آن (هتـل عباسـی کنونـی) و اختصـاص مطالبروزنامۀفرهنگرادر دسترسهمگانقرار داده که اصفهان یها از دست او سخت عبدالمهدی
آن بـه سـربازان ،مرمـت چه لسـتون و هش تبهشـت و اسـت.در ایـن کتـاباز برپایـی«انجمـنشـهر»در سـال عصبانیباشـند.هنوز هممعلوم رجائی
1298ق سـخن بـه میـان م یآیـد .اعضـای ایـن انجمـن
همچنیـن تأسـیس مـوز های بـرای چهلسـتون از جملـۀ همهبهحکمظ لالسـلطانبرمنصبخودنشسـتندو دکترای تاریخ نیسـت چـه شـد کـه او در دورۀ
اقدامـات ایـن انجمـن بـود.1 مصوبات این مجمع نیز باید به تصویب وی م یرسید؛ دومحکمرانـیخویـش،ای نگونـه محلی
امـا ب ههرحـال مجمعـی بـود کـه ذه نهـا و فرایندهـا را
نکتـۀ مثبـت دیگـر در کارنامـۀ ظ لالسـلطان ،امنیـت بـرای تأسـیس نهادهـای دموکراتی کتـر در آینـده مهیـا تیشـۀجفـابرگرفـتوآثـار تاریخـی
بازرایحکنوممـنطتقهظدلرالطسـوللطاسنه ،ادهصفههـحاکنمرداانئمیـ ًااومبـوورد.د حا کم م یکـرد.اودر سـال1299قمجلـستجـار رادر اصفهـان ایـنشـهررانابـود کـرد.ایـنمقاله
پیـش بنیـان نهـاد و در سـال 1298ق نخسـتین مدرسـه بـه قصـد دارد اندکـی خشـم خویش را فرونشـاند و با نگاهی
هجوم دو ایل بزرگ قشقایی و بختیاری قرار م یگرفت. سـبک جدیـد را در عمـارت هش تبهشـت پای هگـذاری هم هجانبـه بـه بررسـی دوران حکمرانـی او بپـردازد.
در سـال1268قدر روزنامـۀوقایـعاتفاقیـهم یخوانیـم: کـرد .ایـن مدرسـه دو-سـه سـالی بیشـتر برپـا نبـود و بـه در تمـامایـلوتبـار قاجار،ب هجزعباسمیـرزایمرحوم،
«از سـمت فـارس ،رضاخـان رحیمـی کـه از طایفـۀ دلایلـی کـه هنـوز ب هدرسـتی مشـخص نیسـت ،تعطیـل هیچشـاهزاد هاینیسـت کهدر سـازندگیودرسـتکاری
قشـقاییاسـت ،گوسـفندزیـادیاز محـالجرقویـهعلیا شد؛امابهمردماصفهانآموخت کهدان شآموزانبهتر تاجـیبـرسـرنهـادهباشـد؛امـاوقتـی کارنامـۀاورادر کنار
بردهبود،از اواسـتردادنمودهودر سـمتیزدهمچهل اسـت ب هجـای زمیـن ،روی نیمکـت بنشـینند و بـا تابلـو همگنانشم ینهیم،بهنتایجخوبیم یرسیم .کارنامۀ
رأس قاطـر از تجـار در شـش فرسـخی یـزد بـرده بودنـد، و آزمایشـگاه و کتابخانـه درس بخواننـد .ظ لالسـلطان سیزد هسالاز دورانفرمانرواییاورام یتواندر روزنامۀ
عالیجاهچراغعل یخانآدمفرستادهوقاطرهاراازپشت در سـال 1296ق دسـتور تشـکیل «انجمـن پزشـکان «افرصـهونل ًاگدارصروفزهگاارنا»و،جانتسـشـتارو رجووزنکارمـد.ه در شهرسـتا نها
کـوه بختیـاری از سـارقین اسـترداد کرد هانـد و مالـی هـم اصفهـان» را داد .وظیفـۀ ایـن انجمـن رسـیدگی بـه
کـهچنـدسـالپیـشاز ایـناز اسـفرجانبختیـاریبـرده چنـدانمعمـولنبود.جزتهران کهپایتختبودوتبریز
بود هانـد ،ایـن روزهـا فرسـتاده و اسـترداد نمـوده اسـت» کـهولیعهدنشـینبـود،در شـهرهایدیگـر کسـیدسـت
1 .1جهت کسب اطلاعات بیشتر ر .ک :رجایی ،عبدالمهدی ( ،)1383تاریخ اجتماعی اصفهان در عصر ظ لالسلطان از نگاه روزنامۀ فرهنگ اصفهان ،اصفهان :دانشگاه اصفهان.
18شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
اشرار داخلی راهزنـی بودنـد ،سـها مالملک کـه در اردوی گندمـان (وقای عاتفاقیـه ،ش22 ،88ذیحجـه .)1268یکـ یدو
متوقفاست،مستحضرشده کهجمعیاز آ نهابهقدر سـال بعـد در همیـن روزنامـه م یخوانیـم« :در منـزل
اشـرار داخـل شـهری اصفهـان هـم کـم نبودنـد .نهـاد یـکصـدنفـرمتجـاوز،در درۀسـقناققـرار دارنـدوامـوال مورچ هخـورت نوشـته بودنـد کـه چنـدی قبـل از ایـن
ناآرام اصفهان سـه تن از شـاهان قاجار را وادار کرد به منهوبـهراآنجـاریختـه،بـاز درصدددزدیهسـتند.لهذا پـار هایاز قطا عالطریـقبختیـاری کـهدر فریـدنسـکنی
اصفهـان لشـکر بکشـند :فتحعلـی شـاه شـش بـار 2بـه ب یتأملباجمعیتی کهمناسـبدانسـتهبرسـرسارقین دارنـد،مالـیاز تجـار سـرقت کـردهبودند.مسـتحفظین
رفتـه( »...ایـران ،ش22 ،179ربی عالثانـی .)1290ایـن عـرض راه کـه عال یجـاه چـراغ عل یخـان نای بالحکومـه
اصفهـان آمد. وضعیـتناامـنادامـهداشـتواخبـار هـرروزهاز دزدیو تعیین کردهبود،مخبرشدهآ نهاراتعاقب کردهبودند
محمدشـاه ی کبار در سـال 1255ق به اصفهان لشـکر غارتقافل ههاتاپیشاز حکومتظ لالسلطانهمواره تا رفته دزد و مال را پیدا کرده ،بعضی از مال را اسـترداد
کشـید .روض هالصفـای ناصـری دربـارۀ علـت آمـدن بـه گـوش م یرسـید .شـاید یکـی از دلایلـی کـه دولـت کرد هانـدوبعضـیراهـممحصـلدر آنجا گذاشـت هاند که
محمدشـاه بـه اصفهـان میگویـد« :برخـی از اجامـره ب هتدریـج تـا سـال1300ق حکومـت ایـالات فـارس ،یـزد، استرداد کنندوبهصاحبمالبرساند»(وقای عاتفاقیه،
و اوبـاش در آن شـهر پـای از انـدازۀ رعیتـی برتـری کردسـتان،لرسـتانوخوزسـتانرابهظ لالسـلطانداد،
نبهـیامدرهوتـبویدنوـبد یواعبـتادالـضعیفـگازیـو فدقهـاراحویانـع ًا بجــزههقتوـ مل وسـاغاکرینت ایـن بـود کـه بـا ی ککاسـه شـدن مدیریـت ایـن مناطـق، ش15 ،184ذ یقعـده .)1270
تنـی چنـد ضعیـف پرداختـه 3».محمدشـاه سـه مـاه دزدانبعداز انجامعملمجرمانۀخویش،بهسـرزمین ده سـال بعـد در روزنامـۀ ایـران ایـن خبـر بـه چشـم
در اصفهـان بـود و هفتـاد نفـر از سرکشـان را کشـت و دیگرفرارنکنند.وقتیدرسال1296قمیرزاحسی نخان م یخـورد« :جمعـی از سـوارۀ بختیـاری در میانـه جـزو
بالاخـره منوچهرخـان گرجـی ،حا کـم مقتـدر اصفهـان سپ هسـالار ،صدراعظـم راجـع بـه دزدی و فـرار دزدان بـه مورچ هخـورت و سـایر منـازل ،دسـتبردی بـه قوافـل و
را منصـوب کـرد و حکمرانـی بختیـاری و خوزسـتان را فـارس بـه ظ لالسـلطان اعتـراض کـرد ،ظ لالسـلطان بـا مترددینزده،چندنفراز آد مهایمرحومناظ مالملک
کمـال قلـدری بـه وی نوشـت« :کمـال اطمینـان داشـته را که عازم دارالخلافه بودند ،در حوالی نطنز ،سـوارهای
نیـز بـه او داد .اصفهـان تـا مد تهـا آرام بـود. باشـیدای نگونهاشـخاصنهاینجاهسـتند،نهخواهند بختیاری بر سـر آ نها ریخته ،اموال آ نها را غارت و یک
در دورۀ ناصرالدی نشـاه ،دودسـتگ یها شـهر را دوباره آمـد،نـهمنم یگـذارمبیایند.لیکـنمکرر عرض کـرد هام نفـر را مقتـول سـاختند .بـه حکومـت اصفهـان اطلاع
بـه آشـوب کشـید و سـایۀ سـیاه ناامنـی بـر شـهر افتـاد. سـؤال و جـواب حکومـت فـارس و عربسـتان وکرمـان را بـا رسـیده،بیسـتنفرسـوار بااحمدخانبهتعاقبآ نها
در ایـن زمـان سـلیمانخان معـروف بـه خـان خانـان، ای نجانـب نفرماییـد یـا فرمـان حکومـت آنجاهـا را هـم مأمـور گردیـد( »...ایـران ،ش3 ،47شـعبان )1288
دایـی ناصرالدینشـاه ،حا کـم اصفهـان بـود .اختلاف یکـ یدو مـاه بعـد در ایـن روزنامـه آمـده اسـت« :چـون
میان عبدالوهاب گلسـتانه از سـادات اصفهان و میرزا مرحمـت فرماییـد1 ». ُممسدیهتـب،رنکی اده رسوـااهذیتداکرـالتهمخلچایننـفمهداانیفنـسرد،دتز،مادمجدورادمدًلایاقازنواۀفحمکلوورومچمتهترمخدـأدومیرورنتروای
عبدالحسـین از مسـتوفیان قدیمـی شـهر موجـب شـد ظ لالسطاندر سال1305قحکمرانیقسمتوسیعی بـاچنـدنفـرسـوار روانـهشـدوحکـمهـمبهدهـاتنطنز
چراغعلـی خـان زنگنـه بـرای اصلاح کار بـه اصفهـان از ایـران بـه دسـت گرفـت و یـک ارتـش منطقـ های قـوی و برخـوار نوشـته شـد کـه مأموریـن از هـر جـا اسـتمداد
فرسـتاده شـود .او شـرح مسـافرت خود را در رسال های شامل21هزار نفر نیرو تشکیل داد .این ارتش امنیت را به نماینـد ،بـدون عـذر امـداد کـرده ،سـارقین را دسـتگیر
بـه نـام «وقایع اصفهان» نوشـته اسـت (این رسـاله در منطقهبازگرداند.وقتیدر سال1305قناصرالدی نشاه
کتـاب رجـال دورۀ قاجـار از حسـین سـعادت نـوری، ب هعلتترسازظ لالسلطانحکمرانیتماماینمناطق نماینـد» (ایـران ،ش28 ،64شـوال .)1288
چـاپ شـده اسـت) .او اصفهـان را در زمـان ورودش را،ب هجزاصفهان،ازویستاند،ناامنیدوبارهبهمنطقه دوسـالبعـدطایفـۀقشـقاییهـمواردشـد«.از طوایف
چنیـن توصیـف میکنـد« :صـدای تیـر و تفنـگ چنـان ایلاتقشقاییوغیره کهدرراهاصفهانوفارسمشغول
شـدتی داشـت کـه تـا عصـر آن روز نتوانسـتم عبـور برگشت .البته شهر اصفهان همچنان امن بود.
نمایـم .هنـگام عبور از صحن مسـجد جمعه جمعیت
زیـادی دیـدم کـه همیا نهـای سـرب و بـاروت را در
میـان گذاشـته بـه تقسـیم آن مشـغو لاند» (نـوری،
.)192 :1364او شـهر را اندکـی آرام کـرد .خـان خانـان
عزل و غلامحسـین خان سـپهدار حا کم اصفهان شد؛
امـا آتـش نـزاع بـه جـدال او و امامجمعـه سـید محمـد
کشـید و مـردم «بااسـتعداد و تفنگچـی حرکـت نموده،
بـه اطـراف میـدان شـاه آمدنـد و دارالامـارۀ سـپهدار
را محاصـره کردنـد» (هدایـت465 :۱۳۳۹ ،ـ.)459
در « 1267از دارالخلافـه الباهـره حسـبالامر قشـون
دولتـی و تـوپ بـرای نظـم آنجـا مأمـور شـد» 4؛ امـا
پیـشازآن ،فتنـه بـا کشـتن الـواط و اشـرار پایـان یافتـه
بـود .سـپهدار احضـار و چراغعلـی خـان زنگنـه ،ملقـب
بـه سـرا جالملک ،حا کـم اصفهـان شـد .چنـدی بعـد
نیـز ناصرالدینشـاه بـه همـراه امیرکبیـر بـرای اتمـام
کار بهطـرف اصفهـان حرکـت کردنـد .موکـب شـاه در
15رمضـان 1267بـه اصفهـان وارد شـد و 45روز در
ایـن شـهر بـود.
شـاه جـوان بـه همـراه صدراعظم خـود میـرزا تقیخان
امیرکبیـر شـهر را از اشـرار و الـواط پـا ک کردنـد« .در ایام
اغتشـاش و انقلاب اصفهـان بعضـی از الـواط و اشـرار،
زیـاد منشـأ فسـاد و آشـوب شـده بودنـد .بعـد از ورود
1 .1عباسی ،محمدرضا ( .)1372حکومت سای هها ،تهران :سازمان اسناد ملی ،ص348؛ تاریخ تلگراف رجب .1296
1216 . 2 .2ق (جهت رفع غائلۀ حسی نقل یخان بختیاری)1225 ،ق (در این سفر ی كصدهزار تومان بقایای مالیات اصفهان را بخشید)1240 ،ق (جهت سركوبی حاج هاشم خان لنبانی و نشان دادن ضرب شست به
حج تالاسلام شفتی)1245 ،ق (جهت رفتن به شیراز)1247 ،ق (جهت رفتن به شهركرد)1250 ،ق (آخرین سفر كه مرگ او نیز در عمارت هفت دست در این زمان اتفاق افتاد)
.3 .3هدایت ،رضاقلی ( .)۱۳۳۹تاریخ روض هالصفای ناصری ،تهران :کتابخانۀ خیام ،ص ۲۵۰تا .۲۵۵
. 4 .4سعادت نوری ،حسین .)۱۳۶۴( ،رجال دورۀ قاجار ،تهران :مجلۀ وحید ،ص.194
19
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
ظ لالسـلطان واجـد ایـن خصوصیـات بـود.
بیشـک وجود امنیت در پیشـرفت شـهر و آبادانی آن
بسـیار مؤثـر اسـت .در سـال 1303ق روزنامـۀ فرهنـگ
اصفهـان در بـاب تغییـرات مثبتـی کـه شـهر اصفهـان
شـاهد آن بوده اسـت نوشـت« :تا د هپانزده سـال قبل
بـه خاطـر و خیـال کسـی نم یآمد که اصفهـان بار دیگر
رشوـهیر آهبـاادی َویَسـخطواانهـیدمدیمـالد .بـکهمحجرهـوسـتهآناکـسـه اتصوفاهـسـابان ازب
تجـارت خارجـه در آن موجـود نبـود .از خـارج کسـی از
بـرای تجـارت و کسـب و نوکـری به اصفهـان نمیآمد و
متصـل اهالـی اصفهـان جلاء وطـن نمـوده ،بـه خـارج
میرفتنـد و همچنیـن بـه سـبب پـارهای سـوانح و
زودزود تبدیـل و تغییـر یافتـن حـکام و تعدیاتـی کـه از
الـواط و اشـرار نسـبت بـه اهـل شـهر واقـع م یشـد ،نـه
حـکام بـه خیـال آبـادی شـهر م یافتادنـد و نـه اهالـی
مسعودمیرزا ظ لالسلطان لهـذا رفتهرفتـه آثدـاسرـ عتمـوارادلتشـاقدنیبـمـههآ،بـاتدمامیـ ًام میرشفــر ِتف. ناصرالدینشاه
خـراب و ابنیـه
عمومـی و خصوصـی شـهر منهـدم و چندیـن بیـوت موکـب مسـعود همایـون هـم بـه خیـال ای نکـه امنـای
عالیـه و ابنیـه رفیعـه غیرمسـکون و سـکنه آنهـا از دولـت بـه آنهـا اعتنایـی نخواهنـد فرمـود و بـدون
دار و دیـار خـود محـروم و مهجـور گشـته ،خرابـی بـر واهمـه و مخافتـی بـه آزادی راه میرفتنـد ،ولـی چـون
آبـادی غالـب و اغلـب محلات خـوش آ بوهـوای تنبیـه و گوشـمال الـواط و رفـع شـرارت آ نهـا خیـر و
آانصکـفههـاظنلاآلشـسـیلاطنا بـنومحاوکـلامنـشهـهشرـغاشـلاد.ن«شـحـ ّددها بمـنویـد»تتـوا آسـایش رعایـا و کسـبه اسـت و برحسـب امـر همایـون
آسـودگی و ضابطـه و رابطـه ولایـت را از ایـن م یتـوان اعلیحضـرت پادشـاهی ،عال یجـاه چـراغ عل یخـان،
قیـاس کـرد کـه تا کنون نشـده اسـت در جایی سـرقتی چنـد نفـر را کـه اصـل باعـث فسـاد بودنـد گرفتـه،
اتفـاق بیفتـد و دزد گرفتـار نیاید و یا ظالــمی بیکیفر و محبوس نموده تا تحقیق و غوررسـی در آ نها شـود و
متعـدیای بـی زجـر بمانـد .همـه اهالی از مـال و جان هرکـدام مقصرنـد به فراخور تقصیرشـان تنبیه شـوند»
در امـان ،مشـغول امور زندگانـی خویشاند» (فرهنگ
اصفهـان ،ش 5 ،366شـوال .)1303 (وقایعاتفاقیـه ،ش23 ،29شـوال .)1267
بـا رفتـن ظ لالسـلطان از حکومـت شـهر اصفهـان در شـاه دسـتور داد چهارده نفر از اشـرار اعدام شـوند« .از
سـال 1325ق ،شـهر اصفهـان دوبـاره گرفتـار مدیـران مفسـدین و اشـرار اصفهـان چهـارده نفر را که همیشـه
نالایق و ناپایداری شـد و نتیجۀ آن در را هها و شـوار ع مرتکـب شـرارت و قتـل نفـس و ب یحسـابی بود هانـد و
آشـکار بـود .نایـب حسـین کاشـی در شـمال و رضـا مسـتوجب سیاسـت و قتل گردیده ،در پانزدهم شـهر
جوزدانـی در جنـوب را ههـای شـهر را چپـاول کردنـد و شـوال از مصـدر خلافـت حکـم بـه قتـل آ نهـا صـادر
چنـان شـد کـه در سـال 1328ق تجـار شـهر بـه تهـران شـده و همـه را بـه سـزای خـود رسـاندند .و همچنیـن
تلگـراف کردنـد« .پرواضـح اسـت کـه ناامنـی ،اعـم از دو نفـر دیگـر از اشـرار آنجـا کـه واج بالقتـل بودنـد ،در
خشـهصرویاص ًاطترجقارووشـکواسربهع،چواهردخمسـیاآرور تدهوا بچرهعنمتیومجمهرهدام،ی روز بیستوششم شهر شوال مورد سیاست گردیده،
نبـیدسـکـهت.خپـواهـسدبـرداهشـمـۀت!افـکـراهدبـمـهرتدومضیـعمحوآمـ ًناهـوابـرحادجوـایـرت بـه جـزای اعمـال خـود گرفتـار شـدند» (وقای عاتفاقیه،
دولتـی و انجم نهـای ایالتـی و ولایتی لازم ،بل واجب ش7 ،31ذیقعده « .)1267اشـخاصی که به تحقیق
اسـت اول اقـدام در رفـع ناامنـی نماینـد .امـروز بـه این معلـوم شـد کـه در آن اوقـات و بعـدازآن مرتکـب قتـل
ترتیبـی کـه دارد ناامنـی زیـاد میشـود ،ما تجـار مجبور نفـس و سـفک دمـاء ناحـق شـده بودنـد… حکـم بـه
هسـتیم که ب هکلی دسـت از کسـب و تجارت کشـیده، سیاسـت آنهـا فرمودنـد» (وقای عاتفاقیـه ،ش،33
تعطیل عمومی کنیم .ده روز قبل در هشـت فرسـخی
اصفهـان حوالـی «باقرآبـاد» قریـب شـ شهزار تومـان 14ذیقعـده .)1267
مـال تجـار را بـه سـرقت بردهانـد .شـکایتی بـه طهـران شـرارتها بعد از رفتن شـاه نیز ادامه داشـت .دو سال
نمودیـم .تلگرافـات متعـدده ،کـه همـه آنهـا حاضـر بعـد در روزنامـۀ وقای عاتفاقیـه میخوانیـم« :بـا اینکـه
اسـت( »...زاینـد هرود ،س ،۲ش27 ،7صفـر .)1328 همیشـه در اصفهـان الـواط و اشـرار زیـاد ب یحسـابی
بدیـن ترتیـب معلـوم م یشـود کارنامـۀ س یوپن جسـالۀ و شـرارت میکردنـد ،از اهتمامـات عالیجـاه مشـارالیه
او در حکمرانی اصفهان ب هکلی منفی و شـرمآور نبوده در ایـن اوقـات راه شـرارت و بیحسـابی آ نهـا ب هکلـی
اسـت .ک مکـم درم ییابیـم کـه همـۀ شـخصی تها در مسـدود شـده اسـت و ا گـر جزئـی خلاف قاعـده از یـک
تاریـخ «خا کسـتری» هسـتند .ایـن بـر عهـدۀ مورخـان نفـر صـادر شـود ،فیالفـور بـه مقـام غـور رسـی و رفع آن
بیطرف است که نقاط روشن و تاریک هر شخصیت برمیآیـد .و از ایـن رهگـذر اهالـی آن ولایـت همیشـه
را بازنمایـی کننـد و تصویـر صحیحـی از آ نهـا ارائـه مرفـه و آسـود هخاطر و شـا کر و دعا گـوی ایـن دولـت
دهند. علیـه میباشـند» (وقایعاتفاقیـه ،ش14 ،128شـوال
.)1269
بیگمـان چنیـن شـهری حا کمـی میخواهـد کـه
اقتـدار و ارادۀ کافـی بـرای امنیـت بخشـیدن بـه
خیابانها و محلات شـهر داشـته باشـد .مسعود میرزا
20شمار ٔهنوزدهم | آبـانمــاه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
شاهـــزاد های
عملــــــــگݡرا و
منفعتطلب
گف توگوی خواندنی ماهنامۀ «برای فردا»
با دکتر علیرضا ابطحی
محمدعلی میرزایی الهه باقری
دکتـرعلیرضـاابطحـی،اسـتادیار
دانشـگاه آزاد نج فآبـاد ،پژوه شهـا
و مقـالات بسـیاری دربـارۀ مسـعودمیرزا
ظ لالسـلطاننگاشـتهاسـت؛همچنیـن
پایا ننامـۀ کارشناسـی ارشـد وی دربـارۀ
ظ لالسـلطان اسـت .در روز تاریخـی۲۸
مردادمـاه بـا او در مـوزۀ هنرهـای معاصـر
کـه زمانـی خانـۀ ظ لالسـلطان بـود ،قـرار
گذاشتیمتادربارۀاینشخصیتتاریخی
به گف توگوبنشینیم؛ولیمسـئولموزه
اجـازه ندادنـد در حیـاط مـوزه گف توگـو
کنیـم و گفتنـد« :مجـوز شـما تنهـا بـرای
عک سبـرداری اسـت ،نـه گف توگـو بـا
دکتـرعلیرضـاابطحـی!»؛دراصفهـانبـه
همـکاری نکـردن ایـن مجموع ههـا بـا
رسان ههایمردمیعادتداریم.بنابراین،
بـهپـارکروبـ هرورفتیـمو کنـارسـکوهای
دانشـگاههنراصفهـانبهصحبـتادامه
دادیم.صدایقارقار کلا غهاهمسمفونی
انیـگانهگیفنستبوتگـًاوخایکتاسرتیرخـیبیهشـظدل.الابسلططحـانی
دارد.اوراتأییدنم یکند؛امافحشوناسزا
هـم نم یگویـد .شـما را بـه خوانـدن ایـن
گف توگویخواندنیدربارۀظ لالسلطان
دعـوت م یکنـم.
21
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
داریـموبراسـاسمقتضیـاتروز راج عبـهظ لالسـلطانو دارد .بخشـی از آن درواقـع شـاید شـامل افزود ههـا یـا آقـای دکتـر ممنـون از اینکـه وقـت خودتـان را در
اقداماتـشصحبـتم یکنیـم.یـکوق تهایـیبراسـاس کاست یهاهمبشود.مردمعادیدرتاریخشفاهی،برای اختیار ماهنامۀ«برایفردا» گذاشتید.هما نطور
پارامترهـا ،چهارچو بهـا ،ارز شهـا و معیارهـای جدیـد ظ لالسـلطانجایگاهیقائ لاند وبح ثهاییم یکنند. کـهم یدانیـم،ظ لالسـلطاندر ابتـدایحکومـت
سـراغ ظ لالسـلطان م یرویـم و او را بررسـی و ارزیابـی یکظ لالسلطانازنگاهغالببرجامعهبررسیومطرح خود روزنامۀ فرهنگ و مدرسـۀ همایونی و ارتش
م یکنیـم؛ایـنیـکخروجـیخـاصدارد.یـکوقتـیهم م یشود.نگاهغالبجامعهنگاهروحانیاناصفهاناست و ...را تأسـیس م یکنـد؛ امـا سـپس بسـیاری از
هست کهظ لالسلطانرادربستروزمانخودشبررسی و بایـد او را طـرف مقابـل روحانیـان قدرتمند اصفهانی به کا خهاوبناهایتاریخیاصفهانرانابودم یکند.
م یکنیـم.بـههمیـندلیـلمشـخص کنیـمم یخواهیـم حسـاببیاوریـد.معلـوماسـت کـهایـنچـهنـوعنگاهـی از ی کسـو در سـتمگری معـروف و ضر بالمثـل
ظ لالسلطانراازمنظردنیایمعاصردرسال۹۶ارزیابی اسـت؛ نگاهـی کـه ب هواسـطۀ حاکمیـت طولان یمـدت اسـت و از سـوی دیگـر هـم در حکومـت فـارس
کنیمیاظ لالسـلطانرادر جایگاهخودشدر نقشیک روحانیانقدرتمندرقیبظ لالسلطان،ازطریقرسان هها اولینروزنامۀخارجازپایتختراتأسیسم یکند.
شـاهزاده.نیازها،ضرور تها،بسـترهاومقتضیاتزمان ووسایلوامکاناتتبلیغی کهدراختیارشانبودبهمردم کاری کـهدر حکومـتاصفهـانهـم کـردوروزنامـۀ
در حـال تغییـر اسـت و آد مهـا متناسـب بـا آ نهـا تغییـر ارائـهشـد؛یعنـینـگاهروحانیـان کـهرقیبظ لالسـلطان فرهنگراتأسیس کرد.همچنیندرخاطراتش که
موضـعم یدهنـد .گاهاینتغییرموض عهاآ گاهانهاسـت بودنـدیـاتجـاربزرگـی کـهآ نهاهمشـایدباظ لالسـلطان یکسـالبعداز مشـروطیتبهچاپم یرسـدبه
وبراسـاسمنافعشـانیااهدافشـانصورتم یگیرد؛ گاه مشکلداشتندیارقیباوبودند.نگاهدیگریهمهست لزومحکومتپارلمانیاشـارهم یکند؛درحال یکه
تغییـرموضـعنم یدهنـد کهایـنخودجـایبحـثدارد. آکـمهدازه وخلشاایلدالزسـونما ًادباونمـگاداهرجاکرو نیووشـستارههیابیی تنارمیرخدـمیی پا ندیگـاهد خودش حا کمی مستبد بود .علت این دوگانگی
بـرایهمیـناسـت کـهم یگویـمصحبـت کـردندرمـورد رسمیمبتنیبردیدگا ههاونظریاتروحانیوناصفهان در شـخصیتاو،ابتـداتأسـیسوسـپسنابـودی،
منافاتینداشتهباشد؛ولییکیهمنیستودرواقعباید
ظ لالسـلطان خیلـی سـخت اسـت. بـادقـتبیشـتریبـهآنتوجـه کرد.تلاشـمایناسـت که چـه عواملی بـود؟
مـایکظ لالسـلطانداریـمتادورۀناصـری.درایـندوره بادقتبیشـتریبراسـاساسـنادومدارکونوشـت ههای ممنونازاینکهفرصتیشد[.نگاهیبهتمامسؤا لهای
ظ لالسـلطانحاکـممسـتبدوفعـالمایشـاءوقدرتمند مـندردفترچـۀیادداشـتمم یاندازد]بهتراسـتدرابتدا
در اصفهـان اسـت .نزدیـک بـه دوپنجـم خـا ک ایـران، تاریخـیراج عبـهظ لالسـلطانصحبتبشـود. مقدمـ های دربـارۀ ظ لالسـلطان بگویـم؛ سـپس شـما
یعنیفارس ،کرمان،خوزستان،تماممناطقاصفهانو ظ لالسـلطانهـممثـلهمـۀمـاآ د مهـادر طـولزندگـی سـؤا لهای خودتـان را در ایـنبـاره بپرسـید .راج عبـه
اطرافاصفهان،چهارمحالبختیاریبهسمتخر مآباد چهر ههـای گونا گونـی دارد :ظ لالسـلطان تـاز هکار حا کـم ظ لالسـلطان حـرف بسـیار اسـت و مطالـب مختلفـی
وعراقعجم(ارا ک)جزومنطقۀحکمرانیظ لالسلطان فـارس کـهدرزمانصدارتمیرزاحسـی نخانسپهسـالار هـم نوشـته شـده اسـت؛ ولـی هنـوز کار جامـع و کاملـی
بـود.ایـنفعـالمایشـاءازی کطـرفشـاهزادهبـودوبایـد بـرای اولیـن بـار بـه فـارس مـ یرود و ظ لالسـلطان بعـد انجـامنشـده کـه کلدورۀزندگیظ لالسـلطانرابررسـی
رفتـارش در مقایسـه بـا سـایر شـاهزادگان قاجاری بررسـی از مشـروطیت؛ وقتـی کـه دیگـر حکومـت و مجلـس کـردهباشـد.ولـیقبـلازاینکـهواردبحثشـویم،راج عبه
و سـنجیده شـود .ظ لالسـلطان بسـیار جا هطلبانـه و درمـورد اوضـاع فـارس بـه ب نبسـت م یرسـند و از او ظ لالسـلطان چنـد مثـال بزنـم و روشـن کنـم راج عبـه
قدرتمندانهعملم یکرد؛امااز یادنبریمدر آندورهشاه خواهـشم یکننـدبـهفـارسبـرود.ظ لالسـلطاناولـیبا کـدام ظ لالسـلطان م یخواهیـم صحبـت کنیـم .یـک
ظ لاللهب هحسابم یآمدوپسرشاههمجانشیناوبود ظ لالسلطانآخر کاریکینیست؛بنابراینظ لالسلطان ظ لالسـلطانروایـیداریـم؛یعنـیظ لالسـلطانی کـهدر
و همـه بایـد از اوامـر حا کـم کـه پسـر شـاه ،ظـ لالله ،بـوده دورۀ ناصـری داریـم ،ظ لالسـلطان دورۀ مظفـری، خلال روایـات سـاری و جـاری بیـن مـردم معرفـی شـده
اطاعـتم یکردنـد.بـاایننـگاه،ظ لالسـلطانیداریم که ظ لالسلطاندورۀمشروطهوظ لالسلطاندورۀجنگ اسـت .ایـن روایـت بخشـی از طـرف خانـوادۀ قاجـار اسـت
درایـندورهتمـامه موغـماوایـناسـت کهلیاقـتوتوان کـهسـعیم یکننـدظ لالسـلطانراحت یالامـکانفـردی
مدیریتـیخـودشرااثبـات کنـد.چـرا؟چـوندر سـودای جهانـی اول. توانمنـد و دارای اراده و پشـتکار و قـدرت مدیریـت بـالا
ایـنبـود کـهولیعهـدشـود؛ولیچـونمـادرشقاجـارزاده همـۀآد مهـادر صحن ههـایمختلـفزندگـیوسیاسـت معرفـی کننـد.بخشدیگرظ لالسـطانرواییمربوطبه
نیست،شانساینرا کهب هعنوانولیعهدانتخاببشود و فعالی تهـای اقتصـادی ،بـه دلایـل مختلـف روایاتعامهاست کهقسم تهاییازآنحالتافسان های
ندارد.حالا غیرازآن،ب هعلتایرادهایظاهریودرواقع رویکردهایشـان و اقداماتشـان و مواضعشـان م یتوانـد
عیبی کهدر چشـماوبودنتوانسـتبهولیعهدیبرسـد. متفـاوتباشـد.ظ لالسـلطانهـمآدمـیاسـتمثـلهـر
اوبـادانسـتنایـنواقعی تهـا،همۀتلاشـشایـنبود که آدمدیگـری کـهدر هـردور هایچهـر هایمتفـاوتاز خـود
بـربرادر کوچ کتـرش،مظفرالدی نمیـرزا،ارجحیتبیاید ببعهجضــا گیذظاشـلالتسـ.لاینطاجانسـسـخت کـتگهیترناوقـسـضخبـ هتُکوجـشوقددمرت یمآینـدد.
وثابـت کنـدلیاقـتبیشـتریدارد؛تلاشم یکرد کهشـاه و توانمنـدی کـه در دوران ناصـری اصفهـان را تحـت
ودرباریـانوحتـیدول تهـایخارجـیرامتقاعد کند که حا کمیتداشت،مبناقرارم یدهندوقضاوتم یکنند.
رضایـتبدهنـداوولیعهـدشـود.مانـعبـزرگواصلیاین بعض یهـا هـم مشـروط هخواهی ،همراهـی بـا مجلـس و
امرعلاو هبرمخالفتدرباریانوخانوادۀقاجاروطرفداری ارتباطبامیرزاملک مخانوسـیدجما لالدیناسـدآبادی
ونام هنگار یهـایاوبـابعضـیاز افـراد،ازجملـهتقـ یزاده
آ نهـاازمظفرالدی نمیـرزا،دولـتروسـیهبود. رامبنـاقـرار م یدهنـدواز آنوجـهبـهظ لالسـلطاننـگاه
پسبهتراسـتاز رابطۀظ لالسـلطانبارو سها م یکنندواوراقضاوتم یکنند.آدمی کهتغییراتمتعدد
دررفتـارو کـردارشوجـوددارد،جم عبنـدینهایـیبـرای
بگویید. ارزیابیشخصیتاوب هسادگیامکا نپذیرنیست.شاید
دولـت روسـیه براسـاس قـرارداد ترکمانچـای ایـن حـق را
داشـت کـه از جانشـینان قانونـی عبا سمیـرزا و فرزنـدان بشـود بـه او معـدل داد؛ ولـی آن هـم سـاده نیسـت.
ناصرالدی نشـاه بـرای رسـیدن بـه مقـام پادشـاهی و چهمعدلیبهاوم یدهید؟
تا جوتخـتحمایـت کنـد؛بنابرایـنا گـررو سهامخالفت
ممحیکدرودندۀد،احیکنمرکانار ایمظکا لالنپسذلیرطنابونده.مجاعلمبدتا ًیاندکرهمنماحطقلوی [سـرشراتـکانم یدهد]حالا راج عبهمعـدلهمدرآخر
بـود کـه بـا انگلیسـ یها سـروکار داشـت و رو سهـا بـا او صحبـتم یکنیـم.اجـازهبدهیـد کـهمـنمقدمۀخـودم
لجاجـتوضدیـتخاصیداشـتند؛چونفکـرم یکردند را کامـل بگویـم .در بح ثهـای تاریخـی کـه مـن خـودم
ارتبـاط ظ لالسـلطان بـا انگلیس یهاسـت و انگلیسـ یها خیلـی بـر آن تأ کیـد م یکنـم و اه لفـن هـم بـر آن تأ کیـد
بیشـترازاوحمایـتم یکننـدوایـنیکـیازموانـعبـزرگاو م یکننـد ،مهـم اسـت کـه بـرای بررسـی ظ لالسـلطان
نـگاهمـابـرچـهمبنایـیباشـد.مـنبحثـیطـرح کـرد هام
بود. بـ ه نـام «آفـت معاصرگرایـی» .یعنـی چـه؟ یعنـی امـروز
ظ لالسـلطان بـه چنـد علـت رابطـۀ خوبـی بـا رو سهـا روز ۲۸مردادمـاه سـال ،۹۶مـن و شـما بـا دیدگاهـی کـه
نداشـت؛ارتبـاطنزدیـکاوبـاانگلیسـ یهاباعـثم یشـد
22شمار ٔهنوزدهم | آبـانمــاه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
مؤثردرپذیرشولایتعهد یاشبود.ای نهاروابطعمیق
و درواقـع کلاسـیک و مبتن یبـر تفکـر و بینـش و اهـداف
متعالـیروشـ نگرایانهنیسـت.ظ لالسـلطانایـنآد مهـا
را بـه خدمـت م یگیـرد تـا فقـط از آنـان بـرای رسـیدن بـه
هدفـش کـههمـانولایتعهـدیاسـتاسـتفاده کند.
ظ لالسـلطان فرزنـد ارشـد ناصرالدی نشـاه و
عف تالسـلطنه اسـت .مـادرش هیـچ نسـبی بـا
خانـدان قاجـار نداشـت و از طایفـۀ قاجـار نبـود؛
بنابرایـنناصرالدی نشـاهاوراجانشـینخـودقـرار
نم یدهد.باایناوصافرابطۀناصرالدی نشاهبا
ظ لالسـلطان چطـور بـود؟
اول اینکـه بـه قـول یکی از نویسـندگان ،حکومت قاجاریه
حکومتـیخیمـ هایبـود؛یعنـیارکانحکومـتراطـوری
برنام هریـزی کـرده بودنـد کـه بـا اسـتقرار شـاهزادگان
ریزودرشتدربارقاجاردرقسم تهایمختلفحکومت
شـهرها،همـۀای نهـاراوابسـتهبـههـمقـرار دادهبودنـد.
ای نهـاب هخاطـرمنافـعخودشـانوجایـگاهخودشـانبه
حکومتقاجار وفادار بودند.در همینراسـتاوبراسـاس
سیاسـت کلـیقاجاریـه،ناصرالدی نشـاهفرزندانـشرابـه مسعودمیرزاظ لالسلطانوچندتنازصاح ب منصباننظامیبالباسافسراناتریشی
حکومتای نطرفوآ نطرفم یفرسـتاد.ظ لالسلطان آموزشزبانفرانسهتوسطخانوادۀملکماجازهم یدهد رو سهـا بـا او بـا سـوءظن رفتـار کننـد و چـون در منطقـۀ
هـم بـرای بـار اول بـه مازنـدران و بعـد بـه اصفهـان و فارس کهفرض کنیمارتباطاتیدارند. نفوذیامناطقیبود کهبیشتربامنافعسیاسیوتجاری
فرسـتاده شـد .حـالا در ایـن قصـه ظ لالسـلطان پسـر انگلسـتان ارتباط داشـت ،میانۀ خوبی با او نداشـتند .از
شـاهوشـاهزادهاسـتوسـهمیهـماز حکومـتدارد،تـا یاشمام یدانید کهظ لالسلطانباسیدجمالمکاتبه همۀای نهامه متراینکهب هعلتهمیننگاهودیدگاه،با
زمانـی کـهناصرالدی نشـاهبـرایتقویـتامنیـتحا کـمبر و مـراوده دارد و از او دعـوت م یکنـد ب هصـورت خـاص بـه
کشـور و درواقـع ایجـاد آرامش به شـاهزاده یـا فرزند فعال و ایـرانبیایـدوترتیبـیم یدهـد کـهدر اصفهـانوفـارساز پادشـاهیاومخالفـتم یکردنـدومانـعم یشـدند.
توانمنـدینیـاز دارد. او اسـتقبال شـکوهمندی شـود .درواقع روزنامۀ فرهنگ رابطۀظ لالسلطانباانگلیس یهاچطوربود؟
ظ لالسـلطانباشـناختدقیقی کهازدربارپدرشدارد، کرااکشهانظی»لالدراسلصطفاهانبناراسهارندبدایزرییکمررد،حمودمت«میاحصلمًاتدتحق یتتخأثایرن ای نقـدر رابطـ هاش بـا انگلی سهـا قـوی بـود کـه در سـال
هـمپـدرشوهـمبـزرگاندربـار ناصرالدی نشـاهقاجـار رااز ۱۳۰۹ق ،چهـار سـال قبـل از اینکـه ناصرالدی نشـاه تـرور
طـرقمختلفباخودشهمراهم یکند،ازطریـقازدواج، همیندیدگا ههایاتحاداسلامسـیدجمالبود. شـود ،اعتمادالسـلطنه نوشـت« :امـروز رفتـم بـه دیـدار
ارتبـاط ،فرسـتادن هدیه ،دعوت به اصفهـان و پذیرایی، رابطۀسیدجما لالدیناسدآبادیومسعودمیرزا ظ لالسـلطان .جملـۀ غریبـی از او شـنیدم .گفـت کـه
دادن کادووهدی ههایعالیبهشاهودرباریانودیگران. در آینـده ایـران بـه سـه قسـمت تقسـیم م یشـود و مـن
درنتیجـه بـه نفـع خـودش محیطـی بـه وجـود مـ یآورد ظ لالسلطانرابیشترتوضیحدهید. م یشـوم پادشـاه یـا حاکـم یکـی از ایـن سـه قسـمت».
کـه باعـث م یشـود ناصرالدی نشـاه روزبـ هروز حکومـت براسـاس گفت ههـاسـیدجمـالمدتـیبـهایـنفکرافتـاده چهـار سـال قبـل از تـرور ناصرالدی نشـاه ایـن را م یگویـد؛
قسـم تهایبیشـتریرابهاووا گذار کند.ظ لالسـلطان بود کهدر برابراسـتعمار انگلیسبایسـتدوباطرحشـعار درحال یکهمشـروطیتدرسـال۱۳۲۴قبهنتیجهرسـید
در اصفهـان و جاهـای دیگـر قدرتـش را بسـط مـ یداد و اتحـاد اسلام دول تهـای مسـلمان را ه مصـف و متحـد و قـرارداد ۱۹۰۷م ،در سـال ۱۳۲۶ق بـه امضـای روسـیه
بـرای اثبـات توانمنـدی و لیاقـت خـودش تلاش م یکـرد کنـد .بـه نظـر مـن سوءبرداشـت بزرگـی هـم در ایـن قضیـه و انگلیـس رسـید .طبـق قـرارداد ۱۹۰۷م ایـران بـه سـه
وم یکوشـیدارتشـینویـن ،کارآمـد،منسـجمومنضبـط شـدهاسـت کـهمنظـورسـیدجمالازاتحـاداسلاماتحاد منطقۀنفوذتقسیمشد.منطقۀنفوذرو سها،منطقۀ
ایجاد کندوازطریقهمینارتشهمخیلیاز شور شها کشـورهای اسلامی و اتحـاد شـیعه و سـنی بـه ایـن معنـا نفوذانگلیس یهاومنطقۀب یطرف .گفتۀظ لالسلطان
ودرگیر یهایمناطقچهارمحالبختیاریوب هخصوص نبـود؛ منظـورش ایـن بـود کـه دول تهـای مسـلمان در عمـق اطلاعـات او و ارتباطـش بـا انگلیسـ یها را نشـان
لرسـتان و جاهـای دیگـر را از بیـن بـرد .ایـن افزایش قدرت مواضـع بی نالملل یشـان علیـه انگلیـس ب هعنـوان یـک م یدهـد.امـاوقتـیدرعمـلدیدبراسـاسهمانقـرارداد
در عیـ ن اینکـه تـوان ظ لالسـلطان را بـه اثبـات رسـانده ۱۹۰۷ماصفهـانجـزمحدودۀنفوذرو سهاسـت،ارتباط
بـود،وسـیل هایبـرایترسـاندنناصرالدی نشـاهازقـدرت دولـت اسـتعمارگر باهـم متحـد شـوند. بـاانگلیسـ یهارارهـا کردوحتـیدرجریانجنگجهانی
ایـن قـدرت ادامـه پیـدا کـرده بـود کـه ا گـر پکنـسـدر چشهَبفراسـهـا امز درواقـع در ایـن دوره ظ لالسـلطان م یخواهـد از تـوان اول کـه اصفهـان بـه تصـرف نیروهـای روس درآمـد ،در
اسـتفاده کنـد .همیـن آن علیـه پـدرش تبلیغـی و امکاناتـی کـه سـیدجمال در سـفرهایش بـه بازگشـت بـه ایـران ،امـوال و دارای یهـای خـود را تحـت
تـرس ناصرالدی نشـاه باعـث شـد کـه ظ لالسـلطان را بـر کشـورهایاروپایـیداردبـهنفـعخـودشاسـتفاده کنـد. حمایـت دولـت روسـیه قـرار داد .دولتـی کـه یـک عمـر از
سـردوراهـیتمکیـنواثبـاتوفـادارییاعصیانبگـذارد. اتها مهایـیهـمبهسـیدجمالزدنـد کهاز ظ لالسـلطان اینکـهاوبـهولایتعهـدیبرسـدجلوگیری کـردهبـود،حالا
بـرایهمیـنهـمی کدفعـهاز حکومـتتمـامشـهرهایی پول گرفته کهبرودرو سهارابرایولایتعهد یاشراضی شـد دولـت حامـی .ای نهـا نشـا ندهندۀ آدمـی عم لگـرا
کـه تحـت حکمرانـی او بـود عزلـش کردنـد .م یگوینـد بـا اکوانـسقعدًا؛ت.وهلنـدمی ایفیداسننییهـدما اجتظهمـالاالملااسزلسرـفطتاتننوبواهقهیرع ًاوچکسـچیقداهدامرزاثهسبزـیاانلهتک۷ن۰رشد۳ـ۱وآدیقها ومنفع تطلـباسـت کـهدرطـولزمـانبراسـاسمنافع
التمـاس ،دوبـاره حکومـت اصفهـان را بـه او برگرداندنـد. بـه بعـد ایـن بـود کـه براسـاس مأموریـت ظ لالسـلطان،
ازایـنزمـانبـهبعدی کدفعهظ لالسـلطانم یشـکندو رو سهـا را راضـی بـه پذیـرش ولایتعهـدی ظ لالسـلطان خـودش عمـل م یکنـد.
چونآدممنفع تطلبوواق عگراییاستبهایننتیجه کقوندردستـ.امیخنـ ندتُکهوا بهعشمضـهظًنا نلشاولاگـرسـانلموطدیاردعنهیددرنمحـدحاوررلۀبکنااسـصیصلـارریثریشوخسـتاونصـدیادوزیت ازآنج اکـه مسـعودمیرزا نـزد پـدر ملک مخـان ،میـرزا
م یرسد کهسکوت کندوسرشراپایینبیندازدوهمین یعقو بخـان ،در فرانسـه درس م یخوانـد؛ رابطـۀ
سـکوتش نشـا ندهندۀ وفـاداری اوسـت کـه شـاه بـه او سـلطنتورسـیدنبـهولای تعهـدیاسـت.
سـوءظن نداشـته باشد. علـت رابطـۀ ظ لالسـلطان بـا افـرادی مثـل ظ لالسـلطان و ملک مخـان چطـور بـود؟
در نابـودی کا خهـا ،کـه بیـش از پنجـاه کاخ بـوده میرزاملک مخـانوسـیدجمالوتقـ یزادهچـهبـود؟ ظ لالسلطانا گرمدرسهراهم یاندازدم یخواهدبهقشر
اسـت ،چـه عواملـی نقـش داشـت؟ ارتباطباملکمودیگرانبرایمتقاعد کردن کانو نهای بـالای جامعـه و کسـانی کـه طرفـدار تغییـرات بـه سـبک
ا گرازنگاهناسیونالیستیواصفهان یهایی کهاصفهانرا غربهستندبگویدوبفهماندمناهلآموزشوفرهنگ
رواسحـتماایمثلت ًاازبراایمیجرزاشملدکنآممخوازنشهعممگوفمیتوهگوستممی.کنـدردهومایینن
23
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
براساسگفت ههاسید ناسیونالیستیداشتند،نقشظ لالسلطانرادرتخریب خیلیدوستدارندوفکرم یکنندظ لالسلطانمسئول
جمالمدتیبهاین ابنیۀتاریخیتشدیدم یکردند.واقعیتدورانناصریو بـدروبـداره اۀاسوـقتضباـوتهـقیضمینـفـۀیظخلاولاهسـیـلمطاکـرن ندـ.اگاصهل ًکانبایـیدمب،بیحنتیمـام
فکرافتادهبود کهدر قبلازمشروطیتاینبود کها گرشاهزادهبناییراخراب ظ لالسـلطانمسـئولتخریبهمـۀای نهابودهاسـت؟
م یکرد ،کسـینم یتوانسـتبگویدچرا؟شـاهوشـاهزاده براساس گفت ههایحا جسیاحدر خاطراتشوقتیسید
برابراستعمارانگلیس هـر کاری م یتوانسـتند انجـام م یدادنـد؛ چـون دلشـان جما لالدیناسدآبادیبهایرانآمد،باتغیربهشاهزاده
بایستد و با طر ح شعار گفت کهدر کشـورهایدیگرازآثارتاریخ یشـاننگهداری
اتحاداسلامدول تهای م یخواسـتوم یتوانسـتندانجـامدهنـد. م یکننـد و ب هعنـوان میراثشـان از آن اسـتفاده م یکننـد
مسلمانراه مصفو بحـثتنهـابـرسـرداشـتنونداشـتننـگاهملـیوهویتـی چـراشـماخـراب کردیـدوازبیـنبردید؟ظ لالسـلطانبه
متحد کند.بهنظرمن نیست.همینامروزهمحاجیبازار یهایی کهصاحب پی شخدمتـش گفـت جعبـۀ (مجمـر) نام ههـای مـن را
سوءبرداشتبزرگیهم پولونفوذواعتبارند،ممکناستبناییراخراب کنند بیاوروچندتانامهبیرونآوردوبهمننشـاندادو گفت
در این قضیه شده است و بـه جایـش پاسـاژ بسـازند .ذ ینفعـان هـم سهمشـان ناصرالدی نشاهبهمن گفتخراب کنومنخودممایل
کهمنظورسیدجمال را م یگیرنـد و سـکوت م یکننـد .بنابرایـن نـگاه بـازاری و بـهخـراب کـردنای نهـانبودم.ا گرشـماازاینمنظرنگاه
از اتحاد اسلام اتحاد منفع تطلبانههمیشهبودهوهست.مسئلهایناست کنیـدوقضیـهرابـر گـردنناصرالدی نشـاهبیندازیـد،نـوع
کشورهایاسلامیو کها گرنگاهبازاریرایکبازاریاعمال کند،اشکالندارد؛ نـگاهوقضـاوتشـمادربارۀظ لالسـلطانتغییرم یکند.
اتحادشیعهوسنیبه اماا گریکشاهزادهاقداماتمنفع تطلبانهانجامدهد، تخریـبایـن کا خهـادر اصفهـانمربـوطبـهدورۀناصـری
اینمعنانبود؛منظورش نیسـتوهمـۀبحـثمـاهمیـناسـت کـهظ لالسـلطان
اینبود کهدول تهای اشـکال دارد. اززمانـی کـهعـزلشـد،ازترساینکهاصفهانزیبا،نگین
ظ لالسـلطانی کـه عمـری در برابـر بـرادرش قـرار گرفتـه فیروز هایبازماندهازدورۀصفویهراازچنگشدربیاورند،
مسلماندرمواضع و بـا او رقابـت کـرده و م یخواسـته او را از ولایتعهـدی دسـتور تخریـب داد .بنابرایـن درزمینـۀ تخریب این بناها
بی نالملل یشانعلیه کنـار بگـذارد ،حـالا سـر لطـف مظفرالدی نشـاه و توصیـۀ چنـدجنبـهمطـرحاسـت:یکیب یمهـریظ لالسـلطان
انگلیسب هعنوانیک دوستانومأمورانخارجیبهایننتیجهرسیده کهباید بـه مـردم اصفهـان و ابنیـۀ تاریخـی ایـن شـهر اسـت ،دوم
دولتاستعمارگرباهم ظسکلاولستـلکنطاد؛بننعالبرامیپـرنورظوملارلتبـسلططبـاا َنملدکورامنمتمأثـظرفازرتفیکدیراگنر دسـتوراتی کـه گفتـه م یشـودناصرالدی نشـاهبـهاوداده
سیدجمالنیست؛اماب همحضاینکهمشروطیتایجاد استوسوموازهمهمه متراینکهشدتتخریباززمان
متحدشوند. م یشود،دوبارهسوداهایظ لالسلطانپدیدارم یشود
درواقعدر ایندوره عـزلاو،ب هویـژهدر دورۀمظفـریتشـدیدم یشـود.
ظ لالسلطانم یخواهداز و اوج م یگیـرد. در ایـن زمـان حا کـم اصفهـان خـودش اسـت.
توانتبلیغیوامکاناتی که نقشظ لالسـلطانب هعنـوانحاکماصفهـاندر ب ههرحـالدرزمـاناوایـنتخری بهـااتفـاقافتـاد؟
سیدجمالدرسفرهایش [شـصـددانایی مـندها ِممهقاکقـاارخ کدلراایغهـنا!شـانـهرگارشـاککلا یغانهـدا]اهلـبتم اهز نحاابـکودم
به کشورهایاروپاییدارد جنبشمشـروطیتچطـور بود؟ ایـن زمـان خـودش اسـت .رونـد تخریـب آثـار بـه دلایـل
بهنفعخودشاستفاده ظ لالسلطانیکیازبزر گترینموانعاستقرارمشروطهو مختلفـی کـهراجـعبـهآنصحبـتخواهـم کـرد،در دورۀ
کند.اتها مهاییهمبه مشـروط هخواهیدر اصفهـانبود.درواقعظ لالسـلطان ناصریشـروعشـد؛اماهرچهبهپایاندورۀناصری کهاو
سیدجمالزدند کهاز ن هتنهابامشروطهومشروط هخواهیهمراهنبود کهحتی راعـزل کردنـدوازهم هجـاناامیدشـد،نزدیکم یشـویم،
ظ لالسلطانپولگرفته مانـعتشـکیلانجمـنولایتـیبـود؛حتـیبـاوجـوداینکـه ایـنرونـدتشـدیدم یشـود.درحکومـتخـودشای نهـا
کهبرودرو سهارابرای قانـون م یگفـت کـه انجمـن بایـد در اصفهـان ،ب هعنـوان تخریـب م یشـود؛ امـا درزمینـۀ تخریـب ابنیـۀ تاریخـی
ولایتعهد یاشراضی یکایالتیاولایتتشـکیلشـود.تاآنجا کهمنسـندی بـه نظـر مـن هـم نـگاه ناسیونالیسـتی ،هـم نـگاه طیـف
کند؛ولیای نهااتهام دیـدم کـهدرواقـعباتشـرمظفرالدی نشـاهونام های کـهاو قدرتمندمخالفشنیزتأثیردارد.چرا؟چونتازمانی که
استوهی چکداماثبات م ینویسـد،ظ لالسلطانراضیم یشـود کهدر اصفهان ظ لالسلطاندر اوجثروتوقدرتبودوهمپولداشت
انجمـن ولایتـی تشـکیل شـود .او بـرای اینکـه مشـروطه خـرجآ نابنیـه کندوهـمدررؤیاهایخـودشرویآ نها
نشدهاست را در مشـت خـود بگیـرد و آن را وسـیل های کنـد بـرای حسـابم یکـرد،ن هتنهـاابنیـهراتخریـبنم یکـرد،بلکـه
سوداهایبعد یاش،شروعبهحمایتازمشروطه کرد. آ نهـاراتعمیـرم یکـرد؛امـایادمـانباشـدوقتـیاینابنیه
او پشت سر مشروطیت ایستاد و برنامۀ انجمن اصفهان رهـا م یشـد و کسـی پـول خرجـش نم یکـرد ،بـاد و بـاران
را هدایـت و را هانـدازی و برنام هریـزی کـرد؛ امـا بـه همـان وسـرمابـودوخرابـیروزمـرهوتجمـعاشـرار.همیـنابنیـه
نسبت کهاودرصددبودازمشروطهدرجهترسیدنبه زمانـی تبدیـل م یشـد بـه بیغولـ های کـه باوجـود شـکوه
اهدافـشاسـتفاده کند،مخالفانقدرتمنـدش،ازجمله ظاهـر یاش،مخـلامنیـتعمومـیبـودواینجـابـود کـه
روحانیـانهـمبـهدنبـالایـنبودند کهازمشـروطهعلیه اجماعـی بـه وجـود م یآمـد کـه ایـن سـاختمان را خـراب
خـودظ لالسـلطاناسـتفاده کننـد.روحانیـانقدرتمند کنیم.در ضمنفقطظ لالسلطانهمنبودوبسیاریاز
اصفهانـی ب ههمـراه بعضـی از بازرگانـان و بازاریـان کـه از ابنیـهوبناهایتاریخی گفت هشـدهراخانـوادۀخواهرش،
سـیطرۀسیاسـیواقتصـادیظ لالسـلطاندر اصفهـان بانوعظمیوشوهرخواهرش،ابوالفت حمیرزاصار مالدوله
ناراضـیبودنـد،ازنارضایتیمردماسـتفاده کردنـدواورااز
اصفهـاندور کردنـد؛امـاهدفظ لالسـلطاناسـتفادهاز اولخـراب کردنـدنـهظ لالسـلطان.
وضعیت جدید برای رسـیدن به مقام پادشـاهی بود و با منفع تطلبـی ،ثرو تانـدوزی و شـهر تطلبی
ظ لالسـلطان در ایـن قضیـه تأثیـر داشـت .بعضـی از
پـولوسلاحوتبلیـغبامشـروطههمراهـی کرد. بناهایقدیمیاصفهانراخرابم یکردندومصالحش
علتهمراهیظ لالسلطانبامشروط هخواهان رام یبردندودر کا خهایدیگر،ازجملهعمارتمسعودیه
در تهرانهزینهواسـتفادهم یکردند.شـایدبیشاز همه
چه بود؟ جابـری انصـاری بـه ایـن ماجرا پرداخته باشـد و بعـد از آن
علت همراه یاش سـودای رسـیدن به مقام پادشـاهی همروزنام ههایاصفهان کهدر دورۀمشروطیتنگاهی
بـود .او فکـر م یکـرد بـا حمایـت از مشـروط هخواهان
شـاید کار ب هجایـی برسـد کـه بـا هزینـ های کـه م یکنـد و
بـا راضـی کردن بعضـی از چهر ههای معروف و قدرتمند
مشـروطه ،محمدعلـی شـاه را عـزل کننـد و او را بـه
پادشـاهی برسـانند.
24شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
اصفهـاندرتهـرانادامـهپیـدا کرد. کـرد کـهآ نهـاازرقیبقدرتمندخودشـان کهبیس تسـی ب ههرحـال ظ لالسـلطان در تأسـیس انجمـن
شخصیتظ لالسلطانراچطورارزیابیم یکنید؟ سالبراصفهانحکومت کردهبودراحتبشوندوشدند؛ ایالتی و ولایتی نقش داشـت؛ اما یک ماهی بعد از
از منظرزمانخودش،باکفای تترینشاهزادۀقاجار بعد اماظ لالسلطانهمچنانبرایرسیدنبهمقامپادشاهی تأسیسانجمنظ لالسطانخلعشد.علتآن
ازعبا سمیرزابود.اماقدر تطلبیوحرصوما لاندوزی از حمایـتمشـروطیتدسـتبرنداشـت.ایـناسـت کـه
اوبسـیار بیشـتراز هـرشـاهزاد هایدیگـریبـودوبـا کسـی امصلیگًاوایولمیـاوآنبدامریجعممهـولرگرایوودجرعمیه ونرحایلخفوارهصیرتاططلرفـبدبارواد.ن چـهبـود؛نظـرشـمادر ایـنبارهچیسـت؟
مقایسـ هکردنی نیسـت .قدر تطلبـی او برم یگشـت بـه ظ لالسـلطان طـرح کردنـد؛ چـون فکـر م یکردنـد وقتـی انجمـنمنشـأقـدرتروحانیـاننبـود؛یعنـیا گـرانجمـن
اینکـه تلاش م یکـرد بـه مقـام پادشـاهی برسـد و حـس بحثجمهوریمطرحشود،دیگرآنویژگ یهایخاص نبود،روحانیانبازهمم یخواستندازطریقهمینارتباط
زرانـدوزی و ثرو تطلبـی او برم یگـردد بـه اینکـه هرکسـی برای پادشاهی ،ازجمله قاجارزادگی و سلامتی جسمانی عمومیباتود ههایمردمباظ لالسلطانمخالفت کنند.
در ایـن زمینـه دوسـت دارد بیشـتر جمـع کنـد و هزینـۀ و ...ملا ک نخواهـد بـود و او بـا پـول و نفـوذی کـه دارد، آ نهـامـردمراعلیـهظ لالسـلطانبسـیجم یکردنـد.بـود
فو قالعاد هایهمم یکرد کهبهاهدافخودبرسـد.یکی ونبـودانجمـنهیـچفرقـینم یکرد؛چـونانجمنمحلی
ازدلایلثرو تاندوزیاوهمهمینبود.درمقاممقایسه رئی سجمهـوریایـرانم یشـود. بـود کـه قـدرت و نفـوذ خـود را از حضـور روحانیانـی مثـل
بـا سـایر شـاهزاد هها ،براسـاس معیارهـای آن زمـان ،بـه درنهایتخودروحانیاناصفهانیبهایننتیجهرسیدند آقانجفـیوثق هالاسلامودیگـرانم یگرفـتوگرنـهانجمـن
نظرمنظ لالسلطانشاهزاد هایباکفایتوقدرتمندو کـهاشـتباه کردنـدوتقاضـایبازگشـتاورا کردنـد؛چونبا
درعی نحـالسـنگدلوثرو تاندوزبـود؛ولیبامعیارهای رفتنظ لالسلطانازاصفهان،امنیتهمازبینرفت؛اما ب هخود یخـودقـدرتچندانـینداشـت.
امـروزی،ظ لالسـلطانصاحـبقـدرتوسیاسـتمداری نشدوظ لالسلطانرفتفارسوبعدهماز کشور خارج دربـارۀ واقعـۀ رژی یـا همـان توتـون و تنباکـو،
ابتـدا علمـای اصفهـان مخالفـت کردنـد و علیـه
عم لگـراومنفع تطلـببـود. شد. ظ لالسـلطان نام ههایـی نوشـتند .رابطـۀ
حکومـت35سـالۀ ظ لالسـلطان را در اصفهـان ظ لالسلطانبابازرگاناناصفهانیشرکتیبهنام«کمپانی ظ لالسـلطان بـا علمـای اصفهـان چطـور بـود؟
تجارتـی مسـعودیه و اسلامیه» تأسـیس م یکنـد .رابطـۀ ب ههرحالروحانیانرقیبقدرتمندظ لالسلطانبودند.
چطـور ارزیابـیم یکنیـد؟ ظ لالسـلطان یکـی از بزر گتریـن رقبـای محدود هکننـدۀ
ظ لالسـلطان ب هشـدت عملگـرا و درعی نحـال ظ لالسـلطانبـابازرگانـانوتجارچطـوربود؟ نفـوذ و قـدرت روحانیـان اصفهانـی در اصفهـان بـود.
منفع تطلب بود؛امااینعم لگراومنفع تطلببودن ظ لالسلطاندر رابطهبابازرگانانوتجار بهدنبالمنافع ظ لالسـلطانوروحانیـاندردورۀناصـریجاهاییباهم
شاملچه کسینم یشود؟چنددرصدازسیاستمداران خودشبودوبدشنم یآمد کهدراینراستاباحمایت از کـژدارومریـز کنـارم یآینـد؛چـوندرواقعنهظ لالسـلطان
مـااز قاجـار تـاالآندر سـال،۹۶منفع تطلـبوعم لگـرا برخیطر حها،علاو هبرایجادتصوروتصویریخوشایند، م یتوانستآ نهارانادیدهبگیردونهآ نهام یتوانستند
ازمنافـعاحتمالـی کارهـایای نچنینـی ،کهبـرایاوسـود ظ لالسلطانرانادیدهبگیرند.مشروطیتبستریفراهم
نیستند؟ زیادیدربرداشت،استفاده کند.ازای نرومدرسهتأسیس
قرارشددرآخرصحب تهاهممعدلیبهاوبدهید. م یکنـد ،سـپاه و روزنامـه راه م یانـدازد و از تولیـد داخلـی
حمایتم یکند.بخشیازنگاهمثبتیکهبهظ لالسلطان
چهمعدلیبهظ لالسلطانم یدهید؟
بـه نظـرم ظ لالسـلطان در دوران مختلـف زندگـی وجود دارد ناشـی از همین اقدامات اسـت.
معد لهـای مختلفـی داشـت .در دورۀ ناصـری معـدل موافقـان و مخالفـان عـزل ظ لالسـلطان چـه
خوبـیم یگیـرد،البتـهنم یگویـم کامـل.دردورۀمظفری
معدلـش بسـیار پاییـن و ضعیـف اسـت و در دورۀ کسـانی بودنـد؟
مشـروطیت معـدل تأم لبرانگیـزی دارد .چـون بـا وجـود مخالفـانظ لالسـلطان کسـانیبودنـد کهظلمبسـیاری
اینکـهضرب ههایسـختیبـهاوواردشـد،بازهـمازمواضع از او دیـده بودنـد :رعایـا و مردم عادی .بخشـی از نارضایتی
مبتن یبـر منافـع خـود دسـت برنداشـت .در دورۀ جنـگ آ نهـانارضایتـیروانـیبود کهروحانیانوتجـاروبازرگانان
جهانـیاول،تاریـخماثابت کرد کهبعضـیازافرادباوجود بهوجودآوردهبودند.بخشیازمخالف تهاازطرفرقبای
سـنگدلی و ب یتجربگـی و زیاد هخواهـی و ثرو تانـدوزی سیاسیواقتصادیظ لالسلطانبود.بهبعضیازمردم
در دور هایاز عمرشـانبـهاوجتجربـهم یرسـندودرسـت ظلمم یشـدوزورشـانهمنم یرسـیدبهظ لالسلطانو
در اوجتجربـهآ نهـارااز صحنـهخـارجم یکنیـموحـذف هرچه کهظلمظ لالسـلطانورعایاواطرافیانشبیشـتر
م یشـد ،مـردم بـرای نجـات بیشـتر بـه روحانیـون پنـاه
م یکنیـم. م یبردند.اینیکواقعیتیبود.محلتحصنمخالفان،
فکـر م یکنـم زیاد هخواهـی و ثرو تانـدوزی ویژگـی غالـب میداننق شجهانآنزمانبودودرواقعسعیم یکردند
سیاسـتمداران ایرانـی از زمـان صفویـه بـه بعـد اسـت.
وقتـینماینـدۀمجلـسبـاتکی هبـرپـولوخریـدنرأیبـه بـا تحصـن در آنجا مخالفت خود را نشـان دهند.
مجلـسمـ یرودواولیـن کاری کـهم یکنـدایـناسـت کـه موافقانـش نیـز سـاکنان روسـتاهایی بودنـد کـه متعلـق
جـای پـای خـودش و خانـواد هاش را محکـم کنـد ،آیـا ببـ هههظمـرلاالهسـخلانطواادنهبـهوایدشوـاطرنفبوداردانـنـد.اشیرعنایـهـااوعمبمادتشــًاربـهاهیدوشر
م یتوانیمظ لالسـلطانرامحکوم کنیم؟آیادر مقایسـه تلگرا فخانـۀ دولتـی و مسجدسـید جمـع م یشـدند و
بـا کسـانی کـهحاضرنددر ِازایمنافعشـخصیخـودآب، یکنوعرویاروییبینمخالفانوموافقانظ لالسلطان
محی طزیسـتومیـراثتاریخـیرانابـود کننـدوب هشـدت ازطریـق مسـجد شـاه (مسـجد امـام فعلـی) و آقانجفـی و
هـمالآنمشـغولبـه کارنـدوتأثیـر کارشـانرام یبینیـم، خانوادۀمسجدشاهیوجاهایدیگری کهآ نهامستقر
م یتوانیمظ لالسلطانرامحکوم کنیم؟آیام یتوانیماز م یشـدند،شـکلم یگرفت.ای نهادوجبههم یشدندو
منفع تطلبیظ لالسلطانبگوییمواورامحکو م کنیم؟
بالاخـره مخالفانـش بـر موافقـان زور شـدند.
ظ لالسلطانرادریکعبارتتعریف کنید. علتموفقیتمخالفانظ لالسلطانچهبود؟
بـهنظـرمـنظ لالسـلطانیکـیازشـاهزادگانباکفایـتو حمایتآشـکار ونهانروحانیاناصفهانیب هاضافۀخود
عم لگراومستعد،درراستایهمراهیباتغییراتجدید شـخصمحمدعل یشـاه کـهبـدشنم یآمـدازشـرچنین
ععزمـلواوایزقحدرتکوممنـدتاوصجاف ههاطلنبـشـیند.جاـتافاقت ًاپیظدالاکلنـسـدل،مطاننجرهبهم
و نوگرایانـه در جهـت اهدافـش بود. فهمیدهبود کهدسـتپنهانمحمدعلیشـاهدر عزلش
سخنپایانی نقـش دارد .بـرای همیـن هـم مواضـع ضداسـتبدادی و
ضدمحمدعلیشـاهی،حتیباوجودعزلشاز حکومت
بـرای شـناخت دقیـق ظ لالسـلطان ،ب هجـای تکی هبـر
روایاتوب هاصطلاحداستا نهاوموضوعاتشفاهی،باید
ب هطـورعمـدهبـهاسـنادومـدارکو کتبمسـتندتاریخی
مراجعـه کنیـمتابـهنگاهیپذیرفتنیدسـتپیدا کنیم.
25
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
شاهزاد هایدر حسرت
تـــــاجوتخــــت
مسـعودمیرزا ظ لالسـلطان از
نظـر ثـروت ،قـدرت و طـول مـدت
حکمرانـی یکـی از رجـال برجسـتۀ
قاجـار اسـت .او از ابتـدای کودکـی
«سـودای سـلطنت» داشـت
و جا هطلبـی او بـرای گرفتـن
پروینکارگر تا جوتخـت از بـرادر کوچکتـرش
«مظفرالدی نمیرزا»مشهوراست.
مسـعودمیرزا 20صفـر سـال دانشجوی دکتری
20/1266ژانویـه 1850در تبریـزبـه تاریخ
دنیـا آمـد .پیـش از او چنـد دختـر
و پسـر ناصرالدی نشـاه کـه بـه ولیعهـدی هـم انتخـاب
شـده بودنـد ،فـوت کردنـد؛ بـه همیـن جهـت اسـت کـه
مسـعودمیرزا را فرزنـد ارشـد ناصرالدی نشـاه م یگوینـد.
مسـعودمیرزا سـه سـال از مظفرالدی نمیـرزا بزر گتـر بـود.
«عف تالسـلطنه» ،مـادر مسـعودمیرزا ازجملـه ز نهـای
دورۀ ولای تعهـدی ناصرالدی نشـاه بـه شـمار م یرفـت.
چونعف تالسـلطنهاز دودمانسلاطینقاجار واز زنان
عقـدی و دائمـی ناصرالدی نشـاه نبـود ،مسـعودمیرزا بـه
ولای تعهـدی انتخـاب نشـد و حسـرت آن ،حسـادتش
بـهبـرادر رابرانگیخـتوتـاپایانعمـرآرزویپادشـاهیرااز
مخیلـ هاش دور نسـاخت.
مسـعودمیرزا در ذ یالحجـه 1278درحال یکـه
سـیزده سـال بیشـتر نداشـت ،بـه حکومـت مازنـدران،
ترکم نصحـرا ،سـمنان و دامغـان منصـوب شـد .دورۀ
حکمرانـی او در مازنـدران بیـش از چهـار سـال طـول
و روابـط خصوصـی دربـار و مظفرالدی نمیـرزا ولیعهـد جلا لالدولـه،بـهپایتخـتفراخوانـدهشـد.در ایـنتاریـخ کشـید و سـپس بـه تهـران احضـار شـد .پـس از ورود بـه
و کامرا نمیـرزا نای بالسـلطنه را محرمانـه بـه او گـزارش او کهعنوان«یمی نالدوله»راداشـتبه«ظ لالسـلطان» پایتخـت ،بـا همد مالملـوک (دختـر امیرکبیـر) کـه بعدهـا
م یدادند.اعتمادالسـلطنههم کهدرسـفروحضرملتزم ملقـب و بـه حکمرانـی فـارس منصـوب شـد .پـ سازآن، بـه «همد مالسـلطنه» ملقـب شـد ،ازدواج کـرد .پـس از
رکاب شـاه بـود ،از ظ لالسـلطان حقـوق م یگرفـت تـا در در سـال 1291ق دوبـاره حا کـم اصفهـان شـد و ایـن بـار برگـزاری مراسـم ازدواج ،بـه فرمانروایـی فـارس انتخـاب
حضـور شـاهاز اوتعریـفوتمجیـدوتحریـکاتدشـمنان حکومتـش تـا سـال1325ق یعنـی 35سـال ادامه یافت. شـد.دورۀحکمران یاشدر فارسدوسـالطول کشـید.
ویراخنثی کند.باای نحال،سلسـلهرویدادهاییشـاه بـه گفتـۀادواردبـراون،ناصرالدی نشـاهبـادرکنارضایتی در سـال1283ق بـرای اولیـن بـار بـه حکمرانـی اصفهـان
رابهظ لالسلطانبدگمان کردودرنهایتسببتحدید ظ لالسـلطاناز ولیعهـدنشـدنش،فرمانروایـیقسـمت منصـوب شـد .بـه سـبب بـروز اختلاف بین مسـتخدمان
عمـد های از جنـوب و غـرب ایـران را بـه او وا گـذار کـرد .او ظ لالسـلطانووزیرشمجدالدوله،شـاهزادهب هواسـطۀ
قـدرت او شـد. قشونمتحدالشکلیدراصفهانتشکیلدادوبههمین مهدعلیاتقاضا کرد کههردورابهمرکزاحضار کنند.این
در سـال 1300ق کـه ظ لالسـلطان در تهـران بـه سـر سـبب مـورد حسـد ولیعهـد ،کامرا نمیـرزا و عـد های از پتاقیاتضخـا پتذیرشـفتد.همشـسـدعوودشـمایهرززاابـدههبسهـااتفلا4ق8م12جدقالمدجوـلدهدًعاابـزهم
م یبـرد ،دولـت عثمانـی نشـان درجـۀ اول بـاب عالـی را اصفهـانمراجعـت کـردودرایـنسـفروزارتوپیشـکاری
بـرای ناصرالدی نشـاه فرسـتاد و عیـن همیـن نشـان را شـاهزادگان و رجـال دربـاری واقـع شـد. او بـه عهـدۀ میـرزا فتحعل یخـان صاحـب دیـوان محـول
بـرای ظ لالسـلطان نیـز ارسـال کـرد .در سـال 1303ق قـدرت و نفـوذ ظ لالسـلطان از سـال 1299تـا1305ق بـه شـد.در همینمأموریت،سـاختما نهایوسطمیدان
ناصرالدی نشـاهتصمیـم گرفتبهاصفهانسـفر کـرده،از بیشـترین میـزان خـود رسـید .او بـه اتـکای قشـون مجهز شـاه اصفهـان بـه امر شـاهزاده و وزیـرش در سـال1285ق
نزدیکاوضا عواحوالظ لالسـلطانرامشـاهده کند.اما خـود ،اجـرای اوامـر حکومـت مرکـزی را پشـت گـوش ویـران شـد.
بـهخواسـتشـاهزادهمبن یبـرتعمیـرعمـاراتسـلطنتی بمرپـیاانمدایکـخردت.اوزامیـرتنتباردیرـ اخطبراهبفعـادص،فجهادًانبارهفدوکهرااحـیرنازظماقمامی مسعودمیرزاپساز فوتبرادرش،سلطا نحسی نمیرزا
ایـن سـفر بـه تأخیـر افتـاد و سـوءظن ناصرالدی نشـاه را دسـرلمقطانبـتلافدرتـیاافـد.اوتمجااهاسنـوۀسـمانبلیغـدری،دمربـرتابرـ ًاگاوماضشاـتعپهابیـتودخ کته
بـه ظ لالسـلطان قـوت بخشـید .چنـد هفتـه بعـد ،در
روزنامـۀفرهنـگچـاپاصفهـاننطقـیاز ظ لالسـلطان
26شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
دس تخط نامۀ ظ لالسلطان که در آن ب هخاطر دریافت ستارۀ هند از ظ لالسـلطان از حکمرانـی هفـده شـهر بـه مسـعودیه منتشـر شـد مبن یبـر اینکـه او ب هعلـت قـدردان نبـودن
دولت انگلستان تشکر کرده است بازگشـت.پـساز ایـنحکـم،تنهـاحکومـتاصفهـاندر مصـادر امـور ،خیـال اسـتعفا دارد .روزنامـۀ فرهنـگ بـه
کتابنامه دسـتشـاهزادهباقـیمانـد.انگلیسـ یهاپـساز انفصال نظـر شـاه رسـید و آتـش خشـم او را شـعل هور سـاخت.
ظ لالسلطاناز حکومتهفدهولایت،از محدودشدن هنـوزایـنآتـشفروننشسـتهبـود کـهروزنامـۀتایمزلندن
1 .1بامداد ،مهدی .)1357( ،شرححال رجال سـیطره و نفـوذ او اظهـار مسـرت کردنـد و خاطرنشـان بـه دسـت ناصرالدی نشـاه افتـاد .ایـن روزنامـه محتـوی
ایران ،تهران :زوار. سـاختند کـه دیگـر از جانـب وی خطـری متوجـه مقـام مقالـ های در تمجیـد از اعمـال ظ لالسـلطان و تقبیـح
سلطنتنیست.آ نها کهدرظاهرازاوحمایتم یکردند، افعـال مظفرالدی نمیـرزا ولیعهـد و صلا حاندیشـی بـرای
2 .2سعاد تنوری ،حسین.)1347( ، سعی داشتند دست او را از حکومت فارس و خوزستان و شـاهبـود کـهولیعهـدرامعـزولوظ لالسـلطانرابهجای
ظ لالسلطان ،تهران :وحید. نواحـیغربـیایران کوتاهوقلمروفرمانروایـیاورامحدود اومنصوب کند.شـاهقاجار بهانداز هایخشـمگینشـد
کننـد.انگلیسـ یهااز مد تهـاقبـلنقشـۀوسـیعیبـرای کـهحکـم کـردروزنامـهوترجمـۀآنرابسـوزانند.مصادف
3 .3سرگذشت مسعودی (خاطرات خوزسـتان و لرسـتان کشـیده بودنـد؛ بـه همیـن دلیـل بااینوقایع،سیدجما لالدیناسدآبادیوارداصفهان
ظ لالسلطان) .)1368( ،به کوشش حسین بلافاصلهبعداز عزلظ لالسلطان،امتیاز کشت یرانیدر شـد و چـون او مخالـف انگلیسـ یها بـود ،ظ لالسـلطان
کارونرابـهدسـتآوردنـد.پـسازترورناصرالدی نشـاهنیز بـااوتمـاس گرفـتوخواسـت کـهدرسـفرسـ نپطرزبورگ
خدیوجو ،تهران :اساطیر. برایحفظمنافعخود کهدر گروحفظامنیتوآرامش موافقـت روسـیۀ تـزاری را بـا سـلطنت وی جلـب کنـد.
4 .4رجایی ،عبدالمهدی( ،زمستان.)1384 بـود ،حمایـت خـود را از ظ لالسـلطان بـرای جانشـینی ه مزمـانانگلیسـ یهانیـزبـاتعریـفوتمجیـدسـاختگی
از خدمـات ظ لالسـلطان ذهـن شـاه را نسـبت بـه وی
«سرگذشت ظلالسلطان پس از دریـغ کردنـد. مغشـوشسـاختند.همچنینمیـرزاآقاخـان کرمانی که
مشروطیت» ،فصلنامۀ مطالعات تاریخی، ظ لالسـلطاندر تمـامدورانسـلطنتمظفرالدی نشـاه از مظالمسلطانعبدالحمیدمیرزا،فرمانفرمای کرمان،
حا کماصفهانبود.درجریانمشروطیتدستورتشکیل فـراری بـود ،در اصفهـان بـا ظ لالسـلطان ملاقـات و
شمارۀ ،10ص68تا.91 انجمـنایالتـیرادر اصفهانصادر واز مشـروطهحمایت شـاهزادهبـهاو کمـکمالی کرد.اینمیـرزاآقاخانهمان
کـرد .در 21محـرم 1325هنگامـی کـه بـرای تا جگـذاری کسـیاسـت کهبعدهادر اسلامبولباشیخاحمدروح ی
محمدعل یشاهبهتهرانرفت،مردماصفهاندراقدامی کرمانـیهـردوبـهسـیدجما لالدیـنسـرسـپردندومیـرزا
اعتراضـی بازارهـا را بسـتند و در میـدان نق شجهـان رضـا کرمانـی را بـه قتـل ناصرالدی نشـاه تحریـک کردنـد.
تحصـن کردنـد .آ نهـا خواسـتار عـزل ظ لالسـلطان از شـایدظ لالسـلطانبـهقتـلپـدرشراضـینبـود،ولـیدر
حکومـت اصفهـان شـدند .ایـن اعتراضـات دو هفتـه بـه ارتبـاطاوبـااعضـایجبهـ های کـهعلیـهناصرالدی نشـاه
طول انجامید .در این مدت صدها تلگراف به تهران زده تشـکیل شـده بـود و کم کهـای مالـی او بـه کارگردانـان
شـدتـااینکـهمحمدعل یشـاهویراازحکومـتاصفهـان قطبمخالفدربار تردیدنیسـت.میرزارضا کرمانیهم
عزلونظا مالسلطنهراجانشینش کرد.بههمیندلیل در بازجوی یهام یگوید کهحاجسیاحمحلاتیآبرا گل
وبـاتوجـهبـهانگیـزۀقـویاودر کسـبقـدرت،بـهسـمت م یکرد کهبرایظ لالسلطانماهیبگیردوخیالشاین
مشروط هطلبان گرایشپیدا کرد.اوحتیبرایتأسیس بود کهظ لالسلطانشاهشودوامی نالدولهصدراعظمو
«بانـک ملـی» نیـز سـرمای هگذاری کـرد .از سـوی دیگـر
انگلیسـ یها کـهخـودراطرفـدار مشـروطهم یدانسـتند، خـودش نیـز بـه مـال و منالـی برسـد.
در جه تدهـی بـه ایـن تفکـر ب یتأثیـر نبودنـد و حمایـت ظ لالسـلطان سـال 1305ق از طـرف ناصرالدی نشـاه
آ نهاسببشدتاظ لالسلطاندیگرباربرایرسیدنبه بـهتهـراناحضـار شـد.شـاهزادهطبـقمعمـولبـاهدایـا
جانشینیراهمشروط هخواهیرابرگزیند.اودرتهرانبرای و پیشـک شهایی عـازم پایتخـت شـد .شـاه کـه بـرای بـار
رسیدنبهسلطنتم یکوشید؛بههمیندلیلوقتیدر سـوم عـزم سـفر اروپـا کـرده بـود ،م یترسـید در غیـاب او
راهدوشـا نتپهبهمحمدعل یشـاهسوءقصدشـد،یکیاز ظ لالسـلطان بـا قـوای مسـلح خـود فتنـ های برپـا کنـد و
مانعبازگشتاوبهمملکتشود.در همینحیننشان
مظنونیـنبـهشـمارم یرفت. «سـتارۀهنـد»ازطـرفدولـتانگلیـسبـهظ لالسـلطان
از طرفمجلسمشروطهبرایمدتیبهحکومتفارس اعطاشـدوب یاعتمادیشـاهرابهظ لالسـلطانتشـدید
رسـید،امـابـابـهتوپبسـتهشـدنمجلـس،از ایـنمقام کـرد.درایـنمیـان،ن هتنهـا کسـیبـهترمیمرابطۀایشـان
عزلشد.سپساز فارسراهیاصفهانواز آنجارهسپار نم یپرداخت،بلکهنزدیکانومحارمشاه،اعمازخارجی
اروپـا شـد .پـس از فتـح تهران به دسـت مجاهدیـن ،برای و داخلـی ،آتـش اختلاف را دامـن م یزدنـد؛ خارج یهـا
کسبمقامنیابتسلطنتراهیایرانشد.اودر18رجب ب همنظـور ایجـاد تفرقـه و پیشـبرد منافـع و اهـداف خـود
1327به انزلی رسید ،ولی در رشت مجاهدین جلویش را و داخل یهـا هـم بـرای اینکـه هـر دو را بیشـتر بدوشـند.
گرفتنـدوازویطلـباعانـه کردند.درنهایتپـسازاخذ بدی نترتیبمقدماتانفصالظ لالسلطانفراهمشد.
اعمـالغیرعادلانـۀظ لالسـلطانسـببنارضایتـیمردم
اعانه،ظ لالسلطانرادوبارهبهاروپابازگرداندند. نیـز شـده بـود .آ نهـا م یپنداشـتند ا گـر حادثـ های بـرای
ناآرام یهایفارسوشورشعشایرقشقاییدولتمردان شـاهاتفـاقبیفتدظ لالسـلطانزیـربـارمظفرالدی نمیرزا
را بـر آن داشـت تـا حکومـت نواحـی جنـوب را دوبـاره نخواهـد رفـت و ا گـر از قدرتـش نکاهـد ،مـردم را گرفتـار
بـه ظ لالسـلطان وا گـذار کننـد .امـا بازگشـت دوبـارۀ جنگداخلیخواهد کرد؛حتیعواممعتقدبودند کهاو
ظ لالسـلطان بـه ایـران تـا شـروع جنـگ جهانـی اول بـه شمشیریبهاستاداناصفهانسفارشدادهورویتیغۀ
درازا کشـید .در سـال 1334ق از طـرف دولـت سـپهدار
تنکابنـی حکومـت ولایـات اصفهـان ،یـزد ،گلپایـگان، آن «مظفرکـش» نوشـته اسـت.
کاشـان،خوانسـار،محلاتو کمـرهبـهویتفویـضشـد. روز چهارشـنبه 9جماد یالثانـی ،1305ظ لالسـلطان،
ظ لالسـلطان کـه در راه بازگشـت در دیـدار بـا پادشـاه شـاه و جمعـی از بـزرگان را طبـق معمـول هـر سـال بـه
انگلسـتان و امپراتـور روسـیه نشـا نهایی نیـز دریافـت بـاغ مسـعودیه دعـوت و در مجلـس ضیافـت هدایـای
گکـرذدشـهتبـ هواد،شدبررآامصدف،اهـماادنردرسـاصـلد6د 3ا3ح1یـاق«شـسـورک ُپرتسووقـدایدرتش خـود را بـه شـاه پیشـکش کـرد .پـس از تـرک مجلـس
میهمانی،امی نالسلطانباحکمشاهمبن یبراستعفای
را بـر خـا ک نهـاد».
27
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
همدمالسلطنه؛
ناکݡامهمچونمادرش
وی سـال۱۲۹۷ق با ماد هتاریخی دیگر ذکر شـده اسـت. سـاختوخواهـرخویـشراروزجمعـهبیسـ تودومشـهر ا گـر نـام اصفهـان عصـر صفـوی
همد مالسـلطنه تنهـا زن عقـدی مسـعودمیرزا ربیـ عالاول بـا او عقـد بسـت و شـب چهارشـنبه چهـارم بـا شـاه عبـاس اول و بناهـای در
ظ لالسلطانبودوبعدازآن،ا گرچهخودزنانصیغ های ربی عالثانـیاورابـهسـرایمیـرزاتق یخـانفرسـتاد،بدیـن خـور تحسـینی چـون میـدان
فـراوان داشـت ،دیگـران را از نشس توبرخاسـت بـا زنـان انتسـاب کـه بـا خانـواده سـلطنت حاصـل کـرد مقامـت نق شجهـان ،چهلسـتون،
و اختیـار کـردن همسـران متعـدد نهـی م یکـرد« :زنهـار! عال یقاپـو ،س یوسـه پـل و پـل
زنهـار! نصیحـت مـرا بشـنوید .زن متعـدد نگیریـد کـه شـاهزادگان او را نـرم کـردن و فروتـن شـدند». خواجـو پیونـد خـورده اسـت،
بدتریـن خان هخراب یهـای شـخص اسـت .مـن ایـن برکنـاریومـرگمیـرزاتق یخـان،عز تالدولهرادرشـانزده اصفهـان عصـر قاجاریـه بـا نـام احمدکامران یفر
سالگی،درحال یکهدودختربانا مهای«همد مالملوک»
معاملـه را کـردم و زیـان دیـدم». و «تا جالملـوک»داشـت،بیـوه کـرد؛امـاایـنپایـانماجـرا دکترای تاریخ و مسـعودمیرزا ظ لالسـلطان
چهـار فرزنـد ،یعنـی جلا لالدولـه ،کوک بالسـلطنه، نبـود.ایـنبـارشـاهخواهـرخـودراوادار کـردبـا کاظ مخان استادیار دانشگاه خودنمایـیم یکنـد کـهدور هایاز
شوک تالسلطنهوعزیزالسلطنه،حاصلزندگیمشترک پسـرصدراعظـمجدید،یعنیمیـرزاآقاخـاننـوریازدواج حا کمیـت ظالمانـه را در ایـن شـهر
چهارد هسـالۀ ظ لالسـلطان و همد مالسـلطنه اسـت. کنـد.عز تالدولـهنارضایتـیخودرابااینپیامبهشـاه که رقمزده کهشرحآنخودحکایتی
ظ لالسـلطان از سرپرسـتی و نگهـداری آنـان پـس از «منبهتوحقم یدهم کهمرابهعقد کاظ مخانوهمۀ دیگـر دارد.
مـرگ مـادر شـکوه و شـکایت م یکنـد« :صدمـۀ بچ ههـا وزرای بعـدی درآوری» اعلام کـرد و صدالبتـه اعتراضـش شـاهزاده مسـعودمیرزا ،فرزنـد ناصرالدی نشـاه ،از
ب هخصـوصجلا لالدولهوجم عآوریآ نهـاوادارۀآ نها مـادری بـه نـام «کلثو مخانـم» کـه بعدهـا «عف تالدولـه»
یکبلاییبودبرایمن کهشرحشنگفتنیوننوشتنی هیچ تأثیری بر تصمیم شـاه نداشـت. و «عف تالسـلطنه» لقـب گرفـت زاده شـد .مسـعودمیرزا
است؛زیرا کهمن کمالامنو کمالمیلرابهبچ ههای باعزلمیرزاآقاخاننوریاز صدرات،شـاهبه کاظ مخان کـه بعدهـا از پـدر لقـب «ظ لالسـلطان» را دریافـت کـرد،
خـودداشـتم؛زیـرا کـهای نهانهبهقـدریبچهبودند که امـر کـرد خواهـرش را طلاق دهـد .عز تالدولـه پـس از س هسالاز مظفرالدی نمیرزا کهبعدهاجانشینپدر شد
چیزنفهمندونهبهقدریبزرگ کهبفهمند کهباقضاو طلاق ایـن بـار بـه ازدواج شـیرخان اعتضادالسـلطنه، بزر گتربود،امابراسـاسیکیاسـایآغامحمدخانی که
خوانسـالار دربـار درآمـد .اعتضادالسـلطنه نیـز پـس از پادشـاه بایـد از مـادری قاجـاری زاده شـود ،از ولیعهـدی و
قدر چـار های نیسـت». ده سـال ،در حال یکـه شـاهزاده خانـم بـه چه لسـالگی سلطنتمحرومشد؛چرا کهمادرشدخترآسیابانیبود
همد مالسلطنهدر امامزادهاحمداصفهاندر مقبر های رسـیدهبـود،بـهمرضطاعـوندرگذشـت.بداقبال یهای کـهناصرالدی نشـاهدر ایـامجوانـیچنا نکـهافتـدودانـی
خانوادگـی مدفـون اسـت .هنگام یکـه از دسـت راسـت عز تالدولـه در ازدواج را پایانـی نبـود .همسـر بعـدی او فریفتـۀ زیبایـی او شـده بـود.
مسـجد شـی خلط فالله وارد بازارچـۀ حسـ نآباد شـوید، یحی یخانمعتمدالملکهمدرسـال۱۳۰۹قبهسـرای ظ لالسلطانب هسببنسبمادرشبهسلطنتنرسید؛
کهاز سویدیگربهخانۀمشروطیتاصفهانوخیابان باقـیشـتافتوخواهـرشـاهبـرایآخرینبـاردرپنچا هونه امـا حکومتـش در اصفهـان و ولایـات متعـددی کـه زیـر
نشـاط م یرسـد ،امامـزاده احمـد را خواهـی دیـد کـه سـالگی بـه ازدواج میرآخـوری بـه نـام میـرزا نصرالل هخـان، فرمانشبودند ،کماز سلطنتنداشت.تنهازنعقدی
سـاخت بنایـش مربـوط دورۀ شـاه سـلطان حسـین، از خدمتـکاران همسـر پیشـین خـود درآمد و تـا پایان عمر ایـن شـاهزادۀ مغـرور دختـر عمـ هاش «همد مالملـوک»
آخرین پادشـاه صفوی اسـت .مقبرۀ آقانجفی اصفهانی یـا«همد مالسـلطنه»بـود کـهاونیـزچـونمـادرشنـا کام
هم که کشمک شهای میان ظ لالسلطان و خاندان او یعنـی هفتادوی کسـالگی بـا او بـود. شـد .مـادر همد مالسـلطنه« ،عز تالدولـه» خواهـر
مثنـویهفتادمن کاغذم یشـود،در جوار امامـزادهقرار دختـران عز تالدولـه و امیرکبیـر ،یعنـی همد مالملـوک ناصرالدی نشاه،قربانیچندازدواجمصلحتیمتداولدر
دارد .قتل مون سالسـلطنه از همسـران ظ لالسـلطان و و تا جالملـوک ،ب هترتیـب بـا مسـعود میـرزا ظ لالسـلطان عصرقاجارشد.ناصرالدی نشاهدرسال۱۲۶۴قدرسایۀ
مـادر ا کبـرمیـرزاصار مالدولـه ،کهبهخانۀحا جآقـانورالله و مظفرالدی نمیـرزا کـه بعدهـا بـه پادشـاهی رسـید، همراه یهـایمیـرزاتق یخانامیرکبیربرتختسـلطنت
نجفـیپنـاهبـردهبـود،بهاشـارۀظ لالسـلطانبهدسـت ازدواج کردنـد .ازدواج ظ لالسـلطان و همد مالملـوک، نشسـت و پـس از انتخـاب او بـه صـدارت ،بـرای نزدیکـی
فسرـزننـدگمشرمصرازری مبالایدویلـباهبسرـگـرآغیاازز ا«یـُه َوناْلم َثحنـُّیواَّلیذاسـیلایت ُ.مو ُت» کـه بعدهـا بـه همد مالسـلطنه معـروف شـد ،در سـال بیشـترمیـانخانـوادۀسـلطنتوصدراعظمـش،خواهـر
و بـا شـعری بـه خـط نسـتعلیق با ایـن بیـت« :ای دریغ از ۱۲۸۲ق صـورت گرفـت .ایـن ازدواج سـرانجام خوشـی دوازد هسـالۀ خـود ،یعنـی عز تالدولـه را وادار بـه ازدواج
جهان ب یبنیاد /وز جفای سپهر نافرجام» و ماد هتاریخ نیافـت؛همد مالسـلطنه کهدوقلوحاملهبـود،بههنگام بـاامیرکبیـر کـرد کـهدر آسـتانۀ کهولـتسـنقـرار داشـت.
سالمرگهمد مالسلطنه«:گفتعنقابرایتاریخش/ وضـعحمـلدارفانـیراوداع گفـتوداغسـنگینیبـردل مـورخ الدولـۀ سـپهر در شـرح صـدارت امیـر م ینویسـد:
کـرده در بوسـتان قـدس مقـام» ۱۲۹۷ق ،تنهـا خاطـرۀ ظ لالسلطاننهاد کهازاوب هعنوان«زنمحبو بالقلوب» «مل کالملوکایرانهمیخواستتاقوادسپاهوبزرگان
باقیماندهاز اینشاهزادۀنا کاماست کههرازچندگاهی درگاهب یا کـراهخاطـر،امـرونهـیمیـرزاتق یخـانراحاضـر
خـود یـاد کـرده اسـت. باشـند ،لاجـرم او را بـه شـرف مصاهـرت قریـن مفاخـرت
رهگـذریفاتح هاینثـارشم یکند. جابـری انصـاری بـا ذکـر ماد هتاریـخ «جـای خانـم
بـود بجنـت عـدن» ،سـال ۱۲۹۶ق را سـال مـرگ
همد مالسـلطنهم یدانـد؛درحال یکـهبـررویسـنگقبر
28شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
وقتی
ظ لالسلطان
م یخندد!
نـام ظ لالسـلطان در تاریـخ ایـران
بـاظل موسـتممتـرادفاسـت.اوبـا
تخریببناهایمتعدددراصفهان
چهـرۀ ایـن شـهر را بـرای همیشـه
دگرگـون کـرد و از تیـغ مرگبـارش،
ببـر و یوزپلنـگ و قرقـاول و گـوزن
هـم در امـان نماندنـد .سـلطان مرجانریاحی
مسـعودمیرزا ،نویسـندۀ تاریـخ
مسعودیومسلطبهزبا نهایعربیوفرانسه،حکمران
شـهرهای مختلف بود ،اما سـایۀ مخربش 35سـال بر سر
اصفهـانسـنگینی کـردوهمیـنامرباعثشـدتابـهامروز
نیز،نامشمثلیبرایجفا کاریدر بینمردماناینشهر
باشـد.
تصویرسازیازنویدشاهنشین سـت مهایاوتـاجایـیپیـشرفت کـهمردمخواهـانعزل
اوشـدندوسـرانجامصدایمردمبهدربارناصرالدی نشاه
اشـتباهیممکـناسـتجانشـانرااز دسـتبدهنـد. ازبورانیبدشم یآمدهوا گر کسینامبورانیرادرحضوراو رسید؛ولیازآنجاکهفرزندپادشاهموقعیتویژ هایدارد،با
وقتـی ظ لالسـلطان م یخنـدد ،درواقـع بـه وجهـی از م یبرده،تا کتکمفصلیبهاونم یزده،رهایشنم یکرده همۀآزارهاهرگزب هطور کاملاز قدرت کنار نرفت.
خـودش م یخنـدد کـه آن را ب هحسـاب اقتـدار ملوکانـه وهمینغیظوغضباواسبابتفرجدرباریانبودهاست؛ اینکهدرعمارتیکست مپیشهچهم یگذردورفتارچنین
م یگذارد.موضوعی که کسیجرئتبیانآنرانداردوتنها ب هطور یکـهی کبـارظ لالسـلطانمقابلناصرالدی نشـاه شـخصی بـا نزدیکانـش چگونـه اسـت ،بخـش پیچیـده و
وقتیپیراهنهزلوشوخیبهتن کندابرازشدنیاست. کتـک مفصلـی از سـید بورانـی م یخـورد و باعـث خنـده مبهمتاریخاست.خندهوشادمانینقطۀمقابلخشم
ظ لالسـلطانمثلهردیکتاتوریبهداسـتانیم یخندد و تفریـح شـاه و درباریـان م یشـود .نـواب سـنطورزن وعصبانیـتاسـت؛بـههمیندلیـل،ازجملهسـؤا لهای
کـه در ارتبـاط مسـتقیم یـا غیرمسـتقیم بـا خودش باشـد، عبـارات هـزل و رذل زیـادی بـر زبـان م یرانـده و از گفتـن همیشگیدربارۀچنین کسانیایناست کهآیااوهممثل
چرا کـه لـزوم اسـتبداد خودشـیفتگی اسـت و جهـان هیـچ حـرف سـبکی بـه ظ لالسـلطان رو یگـردان نبـوده سایرمردمم یخندد؟چهچیزیاوراخوشحالم یکند؟
خودشیفتهتنهابابرجست هسازیخویشاست کهاقناع اسـت.باای نحال،بهنظرم یرسـدظ لالسـلطانازشیوۀ چه کسیم یتوانداورابخنداند؟خندۀاوقهقه هایازسر
ممویضشـووعد.یاکوبـههذااتقًاتـخدنارد خهـدوارداسشمت،یبلخکنـهدبده؛عانمـاوانـنهدسرومژ هقـاایم شـوخی کردناومکدرنم یشـده؛زیرامحمدحسـ نخان سـتماسـتیاخند هایازتهدلمثلهمۀآد مها؟
شکس تناپذیر کهدلقکناچاراستدرنهایتدرمقابلش اعتمادالسـلطنه در روزنامـۀ خاطـرات خـود دربـارۀ نـواب در دورۀ قاجـار و ب هخصـوص در دورۀ ناصرالدی نشـاه،
سـرتعظیـمفـرودآوردوماجـرارابـهنفـعاوخاتمهبخشـد. سنطورزنم ینویسد«:درسالهزارتومانحاصلاملا ک بـازار دلق کهایـی کـهدر حریـمحاکمـانقجـریبـاآ نهـا
نقـلاسـت کـهیوزباشـیدر روزیسـرد کـهظ لالسـلطان داردوندیـمخوبـیاسـت».یوزباشـیازدیگـردلق کهـای شـوخی و مـزاح م یکردنـد ،بسـیار گـرم بـود .بـه پیـروی از
توجهیبهسورچینم یکردهوب هجایاینکهبهاولباسی ظ لالسلطان،فردیحاضرجواببودهودربیشترسفرها، ناصرالدی نشـاه،بیشـترحکام،دلق کهاومسـخر ههایی
گـرم بدهـد ،او را مـورد تمسـخر قـرار مـ یداده و مجبـورش داشتند کهاسبابانبساطخاطرملوکانهبودند.ازآنجاکه
م یکردهباسرماسؤالوجواب کند،یوزباشیمیانجان اوراهمراهـیم یکـردهاسـت. اطرافیـانحاکـمهمـوارهمجیـزم یگفتنـدوهرگـزحقایـق
سـورچیم یرسـدوبـهظ لالسـلطانم یگویـد،بـهجـای وجهمشـترکهمۀایندلق کهاحاضرجوابیوپاسـخی رابه گوشاونم یرسـاندند،دلق کهاتنها کسـانیبودند
سـرمااز اوجواببخواهدواز زبانسـرمابهظ لالسـلطان اسـت کـهحاکـمنم یتوانـدآنراحـدسبزنـدودرنتیجـه کهم یتوانستندچهرۀواقعیزندگیبیروناز کاخوتلقیو
ظ لالسـلطان را م یخندانـد .مه متریـن دسـتاویزهای نگـرشحقیقـیمـردمرابـه گـوشحاکمبرسـانند.
م یگوید: آ نهابرایشـوخی،اسـتفادهازصفاتبرجسـتۀاودر کنار ظ لالسـلطان نیـز انبسـاط خاطـر خـود را مدیـون
«حـالا کـهزورمبـهحاکـم گرد نکلفـتوپولـدار اصفهـون مؤلف ههـایشـخصیخودشـاناسـت.صفـاتبرجسـتۀ دلق کهاییبود کهدرخدمتاوبودند.حسننوربخش،
نم یرسهونم یتونمبهاو کاریبکنم،پسپدرپدرسوختۀ ظ لالسـلطان ظلـم و ب یرحمـی اسـت و بـازی بـا ایـن نویسـندۀ کتـاب «دلق کهـای مشـهور دربـاری» از شـیخ
حقیقـت کـه حاکـم را م یخندانـد .همـه از او و بـه قولـی حمدالله،سیدبرانی(بورانی)،نوابسنطورزنویوزباشی
سـورچیاورو کـهاونبـالا زیربرفنشسـتهدرمـ یآرم!» اخلاقسگ یاشم یترسند .کوچ کترینسخننابجایی ب هعنـوان دلق کهـای ظ لالسـلطان نـام م یبـرد.
ظ لالسـلطاناز ایـنحـرفب هموقـعب هشـدتخندیـدو ممکـناسـتآ نهارابامجـازاتمرگروب هرو کنـد.دراین شـیخ حمـدالله شـکمی بـزرگ و هیکلـی درشـت و چـاق
بالاپوشـیبرایسـورچیپرت کردتابهتن کندوخودرااز میـان دلق کهـا ،همچـون بازیگرانـی ماهـر ،بـر روی لبـۀ داشتهوبسیارحاضرجواببودهاست.سیدبرانییابورانی
تیـزشـوخ یهایب یمحابـاراهم یرونـدوبـا کوچ کتریـن
سـرما محفوظ بدارد.
29
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
ظ لالسلطاندیـــوانهنبــود!
و محکومـان ،عـادی و پذیرفت هشـده بود هانـد .در بیمـار صـورت م یگیـرد .ایـن موضـوع در غیـاب بیمـار دیوانگـی دیکتاتورهـا فرضیـهای
فرهنگـی کـه اعتقـاد بـر ایـن بـوده کـه «ملـک و رعیـت بـادرنگتذیشـجـهت زچمـنایـنندتشـشـوارختیرصو گیاهمغعیمرـمول ًماکـچننـمداینشـبـوده و اسـت کـه دربـارۀ بسـیاری از
همه سـلطان راسـت» دور از انتظار نیسـت که پادشاه و حا کمـان و قدرتمنـدان گذشـته
خـود را مختـار و آزاد بدانـد و بـدون آنکـه بـه کسـی یـا واقعیـت نزدیـک نیسـت .بااینحـال ،برخـی محققان و حـال جهـان مطـرح م یشـود.
جایـی پاسـخگو باشـد ،مملکت را بهدلخـواه اداره و هر بـر اسـاس اسـناد تاریخـی بهجامانـده سـعی م یکننـد «پاییـز پدرسـالار» گابریـل گارسـیا
فرضیههـا و پنداشـت ههای مربـوط بـه دیوانگـی و مارکـز ،نویسـندۀ آمریکای جنوبی
طـور کـه خواسـت بـا رعیـت رفتـار کنـد. جنـون شـاهان و شـخصی تهای تاریخـی را بـر اسـاس را شـاید بتـوان معرو فتریـن سیمینکاظمی
دیگـر اینکـه دیوانـه خوانـدن شـاهان از سـوی
محکومـان و رعیـت و مخالفـان یـا کسـانی کـه بـه هـر معیارهـای علمـی امـروزی آزمـون کننـد و درصـورت پزشک و دکترای ایدئـال تایـپ ادبـی از یـک
نحـو از اسـتبداد آسـیب دید هانـد ،درواقـع بـا هـدف تأییـد آن فرضهـا ،جنـون را بهمثابـۀ یـک تشـخیص جامع هشناسی دیکتاتـور دیوانـه دانسـت کـه
تحقیر آن فرد مسـتبد جبار در شـرایط تاریخی صورت پزشـکی مطـرح و بـه دیوانگـی آن شـخص صورتـی بـا سـبک رئالیسـم جادویـی،
میگرفتـه؛ زیـرا دیوانگـی یـک اسـتیگمای فو قالعـاده رسـمی و معتبـر بدهنـد. حکومـت عجی بوغریـب یـک
عمیـق و شـدید بـوده و برچسـب دیوانگـی موجـب در ایـن میـان بایـد توجـه داشـت کـه اسـتفاده از دیوانـۀ تکیـه داده بـر مسـند قـدرت را روایـت میکنـد.
بیاعتبـاری و طـرد فـرد دیوانـه م یشـده اسـت. برچسـب دیوانگـی یـا تشـخیص اختلال روانـی بـرای دیوانگـی بهتنهایـی خطـر یـا آسـیبی متوجـه جامعـه
در زمانـۀ مـا کـه تلاش میشـود انـگ و اسـتیگمای مسـتبدان و حا کمـان سـتمکار ،میتوانـد از جهاتـی نم یکنـد ،امـا ترکیـب آن با قدرت م یتوانـد فاجعهآمیز
ضمیمهشـده بـر بیمـار روانـی سـترده شـود و بـا ایـن جذابیـت داشـته باشـد ،امـا دربردارنـدۀ دو واقعیـت غهـیرمم کمنکترلـن مشیُندماشـیودار. ازآنرو کـه و هرا سانگیـز باشـد؛
بیمـاران همچـون بیمـاران جسـمی رفتـار و از آ نهـا مهـم اسـت کـه اغلـب نادیـده گرفتـه شـد ه اسـت. در برابـرش اسـت و هـم مقاومت
رفـع تبعیـض شـود ،لازم اسـت در دیوانـه خوانـدن یکـی اینکـه بیمـار روانـی خوانـدن یـک شـخصیت دیکتاتـور دیوانـه درواقـع تهدیـدی اسـت کـه مرزهـای
یـا بیمـار روانـی دانسـتن مسـتبدان تاریخـی ب هقصـد مسـتبد تاریخـی درواقـع نوعـی سـلب مسـئولیت متعـارف سـتم را درنوردیـده و تعـدی او بـه حقـوق
اعمالـش از او و نسـبت دادن تمـام سـرکوبها و محکومـان از حـد انتظـار و تحمـل آنهـا فراتـر مـ یرود؛
تحقیـر ،قـدری احتیـاط و تجدیدنظـر شـود. سـتمهایی کـه مرتکـب شـده بـه وضعیـت روانـ یاش بنابرایـن میتـوان نتیجـه گرفـت کـه دیوانه پنداشـتن
یکـی از شـخصیت هـای تاریخـی کـه فرضیـۀ جنـون اسـت .وقتـی شـاهی بـه سـبب اعمالـش دیوانـه یـک حا کـم مسـتبد ،وا کنشـی اجتماعـی بـه سـتم
و دیوانگـی دربـارۀ او مطـرح شـده ،مسـعودمیرزا خوانـده م یشـود ،خوا هناخـواه قـدرت غیرمشـروط و سـرکوبگری و ِاعمـال قـدرت اوسـت .کمبوجیـۀ
ظ لالسـطان فرزنـد ناصرالدی نشـاه قاجـار اسـت کـه وکنترلنشـدنی او کـه خشـونت و سـرکوب و سـتم را هخامنشـی ،نادرشـاه افشـار و آغامحمدخـان قاجـار
مدتـی طولانـی بـر بخشهایـی از ایـران و بیـش از سـه میسـر میکنـد ،نادیـده گرفتـه میشـود و موضـوع از نمونههایـی از مسـتبدانی هسـتند کـه دیوانـه و
دهـه بـر اصفهـان حکومـت کرده اسـت .این شـاهزادۀ صورتمسـئلهای کـه بـه سـاخت سیاسـی و اجتماعی مجنـون شـناخته میشـوند و ویژگـی ایـن هـر سـه
قاجـار کـه ب هدلیـل نسـب مـادریاش ،ولیعهـدی را مربـوط م یشـود ،بـه یـک مسـئلۀ فـردی تقلیـل اسـتبداد ،سـتم بـه رعیـت و خشـونت و سـرکوب
بـه مظفرالدینمیـرزا باخـت ،در پهنـ های از ممالـک مییابـد .در الصـاق برچسـب دیوانگـی بـه یـک شـاه یا مخالفـان بیـش از سـایر شـاهان بـوده اسـت.
محروسـۀ ایـران کـه ادارۀ آن بـه او وا گـذار شـده بـود، شـاهزاده ،اغلـب فرامـوش م یشـود کـه اقدامـات او به ا کنـون بـا برآمـدن پزشـکی نویـن ،دیوانگـی و جنـون
دسـتگاه حکومتـی تأسـیس کـرد کـه بـا ویژگیهایـی موقعیتـش در سـاخت سیاسـی اسـتبدادی و قـدرت نهاممطچـلـوونب ،بـسـاهیرطبقو هبضنـعید تی بهـیامایر یجهـساـرام هییافوته ارواسـنـ ِیت
همچـون تشـکیل قشـون مجـزا از قشـون حکومتـی، مطل قالعنانـی کـه بـه آن دسـت یافتـه ،بازم یگـردد و
سـرکوب و البتـه دفـع اشـرار و برقـراری نسـبی امنیـت، و جنون او .در سیسـتم اسـتبدادی ایران تنقهریدبیـ ًاوانهگمیۀ و بـر اسـاس معیارهای مشـخص ،نوعـی اختلال روانی
جمـعآوری مالیـات و فراهـم آوردن ثروتـی هنگفـت و شـاهان ،از شـاه دادگر تـا وکیلالرعایایش، شـناخته میشـود .البتـه تشـخیص بیمـاری روانـی،
دسـتاندازی به منابع موجود در قلمرواش شـناخته مرتکـب اعمالـی شـد هاند کـه بـا معیارهـای اخلاقـی و برخلاف سـایر تشـخی صهای پزشـکی کـه مبتنـی بـر
میشـود .ازجملـه اعمـال او کـه موجـب حیـرت و حقوقـی امـروز نامـی غیـر از جنایـت نم یتـوان بـر آنهـا علائـم و نشـان ههای جسـمی و متکـی بـر پارا کلینیـک
خشـم و نفـرت نسـبت بـه اوسـت ،تخریـب و تصـرف و نهـاد .بدیهـی اسـت کـه ایـن کارهـا بخشـی از فرهنـگ اسـت ،بـا دشـواری بیشـتری مواجـه اسـت و براسـاس
تغییـر کاربـری برخـی آثـار و ابنیـۀ تاریخـی ب هجامانـده سیاسـی پیشـامدرن بـوده و اغلـب در میـان حا کمـان مشـاوره و مصاحبـه بـا بیمـار و یـا شـکایات نزدیـکان
از دورۀ صفویـه بـوده کـه همیـن اقـدام بیـش از سـایر
30شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
قدرت سیاسـی و نگاه منفعتجویانه و غیرمسـئولانه اعمالـش فرضیـۀ جنـون را دربـارۀ او مطـرح کـرده و
بـه ایـن آثـار بازم یگـردد .مشـغولیت و علاقهمنـدی بـه قـوت بخشـیده اسـت .از دیگـر نـکاتدرخـور تأمـل در
ااعسـیانـتیوونـسـهرلگزروممـ ًیا از سـبک زندگـی شـکار هـم بخشـی بیوگرافی ظلالسـلطان سـرگرمیهای او ازجمله شکار
شـمار م یرفتـه اشـرافزادگان بـه اسـت کـه خـودش در تاریـخ مسـعودی شـرح مفصلـی
جنـون حیوا نکشـی. دربـارۀ آن نوشـته اسـت .البتـه ا گـر قـرار باشـد مـروری
معـروف اسـت کـه ظ لالسـلطان روزگاری بـه منصفانـه بـر زندگی این شـاهزادۀ قاجـار صورت گیرد،
ناصرالدینشـاه پیشـنهاد داده بـود کـه در ازای دو نبایـد از قلـم انداخـت کـه او همـواره مـورد اعتمـاد و
کـرور تومـان ولایتعهـدی را بـه او وا گـذار کنـد؛ امـا تحسـین ناصرالدینشـاه بـود ،دشـمنان زیـادی در
نمگـشـراهشدکۀانملظًـا ممتوفاقاونتـوینرمنســیددهی بعـد از سـفر بـه اروپـا و میـان متنفـذان دربـار داشـت و نیـز اینکـه ازجملـه
کشـورهای اروپایـی بـه حامیـان مشـروطه بـود .کتـاب تاریـخ مسـعودی ،کـه
بـود ،تـا حـدی کـه در کتابـش نوشـت« :امـروز مفتـاح شـرح سـفرها و زندگـی روزانـۀ ظ لالسـطان بـه قلـم
جمیـع بدبخت یهـای مملکـت مـا اول قانـون اسـت. خـود اوسـت ،مه متریـن سـندی اسـت کـه میتـوان
احـداث قانونـی بکنیـم که اجزای دولـت مطابق آن بـا آن دربـارۀ شـخصیت و وضعیـت روانـی نویسـنده
قانـون رفتـار کننـد و بداننـد کـه مطابـق آن قانـون قضـاوت کـرد.
بایـد رفتـار کـرد ،نـه راه دیگـر .دوم علـم و علـم آنچـه دربـارۀ ظلالسـلطان و وضعیـت روانـی او
حاصـل نمیشـود ،مگـر بـه داشـتن مدرسـه و میتوان گفت این اسـت که این شـاهزاده ،کنشـگری
مـدارس بانظـم .»...بدیهـی اسـت کـه چنین در دسـتگاه سیاسـی قاجـار بـود کـه بارزتریـن خصلـت
جملاتـی نهتنهـا فرضیـۀ دیوانگـی را باطـل آن اسـتبداد و بیقانونـی بـود .در ایـن دسـتگاه،
میکنـد ،بلکـه خردمندان هتریـن راهـکاری اختیـارات حکومـت نامحـدود بـود و امیـال فـردی
اسـت کـه در آن دوره ممکـن بـوده بـه ذهـن شـخص شـاه و نزدیـکان او بالاتـر از مصلحـت ملـک و
یـک فـرد فعـال سیاسـی خطـور کنـد. ملت قرار داشـت .اعمال ظ لالسـلطان را باید در این
واقعیـت آن اسـت کـه ظلالسـلطان در دربـارۀ منطبـق بـودن کـرد و یـساـانبـخودتنسآیانسهــایبـادا ِوخـر َردی
نوشـت های کـه از خـود بـهجـا گذاشـته ،ذهنـی داد .ظلالسـلطان در حکـم
فعـال را بـه خواننـده نشـان میدهـد کـه نهتنهـا مقـام پسـر پادشـاه قاجـار که لقب «سـایۀ سـلطان» به
اثـری از دیوانگـی در آن نیسـت ،بلکـه در کمـال او داده شـده بـود ،قدرتـی نامحـدود داشـت که انجام
فرزانگـی هـم بـا ادبیـات آشناسـت و هـم بیـش بسـیاری از امـور را بـرای او میسـر م یکـرد ،بـدون آنکـه
از دویسـت جلـد کتا بخوانـده اسـت و هـم در مقابـل کسـی پاسـ خگو باشـد .از سـوی دیگـر بایـد
بـا قضـاوت و منطـق و اسـتدلالش نشـان رقاب تهـا و دشـمنیهای بسـیار میـان شـاهزادگان و
م یدهـد کـه افـکارش مترق یتـر از بسـیاری شـخصیتهای دربـاری را کـه بـرای مصالـح و منافـع
از ه معهدانـش بـوده اسـت .همـو کـه بـه شـخصی خـود از هیـچ جفـا و شـرارتی در حـق هـم
زیـادهروی در سوءاسـتفاده از قـدرت رو یگـردان نبودنـد ،در قضـاو ت افـراد لحـاظ کـرد.
شـهرت دارد ،در جایـی از ایـن کتـاب واقعیت این است که هم تصرف و تخریب آثار تاریخی
م ینویسـد« :حـد اعتـدال و میانـهروی و هـم شـکار حیوانـات که با معیارهـای امروزی ،امری
بهتریـن مقامـات اسـت ،ب هخصـوص مذمـوم و تعـدی بـه میـراث فرهنگـی و محیطزیسـت
بـرای سـلطان»! البتـه وقتـی ایـن بـه شـمار مـ یرود ،در دورۀ قاجـار ،ب هویـژه برای شـاه و
تناقـض گفتـار و کـردار را درزمینـۀ شـاهزادگان و درباریـان ،امـری عـادی و بهنجـار بـوده
فرهنگـی و اجتماعـی و تاریخی جامعۀ اسـت .مسـئلۀ تصـرف ،تخریـب و تغییـر
ایـران داوری م یکنیـم ،چنیـن تناقضـی کاربـری آثـار و ابنیـۀ تاریخـی ،کـه تـا
نـه عجیـب اسـت و نـه نشـانۀ دیوانگـی ،بلکـه روزگار مـا هـم ادامـه دارد ،بیـش از
یـک خصلـت فرهنگـی اسـت کـه کمـا کان بـه قـوت آنکـه بـه جنـون مرتبـط باشـد ،بـه
خـود باقـی اسـت .پایـان سـخن اینکـه مسـعودمیرزا
ظ لالسـلطان دیوانـه نبـود؛ حا کم مسـتبدی بود که
قدرت و ساختار استبدادی زمان هاش نوع حکمرانی
او را شـکل داده بـود؛ دیوانـه خواندنـش تنهـا بـه
نادیـده گرفتـن اسـتبداد و تـداوم آن یـاری
میرسـاند.
31
.......................................................................... {
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................اد ݓ ݬݪٮ ݫݬ ݫىݔات }
قصۀزایند هرود
بـا گݡفتـار و نوشـتارهایی از:
کیهان خانجانی
داریوش اسماعیلی
گودرز ایزدی
الهه امینی نوگورانی
پویا کیانی
احسان مرزبان
مهدی وحید دستجردی
32شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
و همـواره در داسـتا نهامان خانـه کـرده اسـت». اوایـل خردادمـاه 1396مراسـم اختتامیـۀ دومیـن جشنوارۀ
در ایـن دوره از جشـنواره علاو هبـر دو بخـش آزاد و ویژه دورۀ جشـنوارۀ دوسـالانۀ دانشـجویی داسـتان کوتـاه دانشجویی
(بـا موضـوع زاینـدهرود) بخـش داسـتان کوتـا ِه کوتـاه زاینـدهرود بـه همـت جهاد دانشـگاهی واحد اصفهان داستانکݡوتاه
هـم اضافـه شـده بـود کـه درمجمـوع از میـان حـدود و همیـاری مرکـز آفرینشهـای ادبـی قلمسـتان در زایند هرود
350داسـتان دریافتـی از 210دانشـگاه و مؤسسـۀ دانشـکدۀ ادبیـات دانشـگاه اصفهـان برگزار شـد و طی
آمـوزش عالـی 18 ،اثـر بـه مرحلـۀ پایانـی راه یافتنـد آن برگزیـدگان ایـن جشـنواره معرفـی و از آ نهـا تقدیـر گروهادبیات
و از طـرف هیئـ تداوران برگزیـده و شایسـتۀ تقدیـر شـد .از دیگـر بخشهـای مهم این مراسـم میتوان به
شـناخته شـدند .در بین آثار ارسـالی به دبیرخانۀ این نکوداشـت نویسـندۀ شـهیر اصفهانی محمد کلباسـی 143
دوره 6 ،نفـر دانشـجوی مقطـع تحصیلـی کاردانـی،
139نفـر کارشناسـی 80 ،نفـر کارشناسـی ارشـد و 51 اشـاره کرد. ..........................................................................
نفـر دکتـری (پزشـکی و غیرپزشـکی) بودنـد .نکتـۀ ازجملـه دعو تشـدگان و سـخنرانان ایـن مراسـم ..........................................................................
جالبتوجـه جشـنواره حضـور اثـری از دانشـگاه میتـوان بـه دکتـر مهـدی فیـض ،معـاون پرورشـی و .............................................................................
گرونینگـن هلنـد بـود 53 .درصـد از شـرک تکنندگان را فرهنگـی وزیـر آموز شوپـرورش اشـاره کـرد کـه خود نیز .............................................................................
آقایـان و 47درصـد را بانـوان تشـکیل دادنـد که از این در زمان برگزاری اولین دورۀ این جشـنواره مسـئولیت
میـان 57درصـد آثـار از دانشـجویان دانشـگاه دولتـی، معاونـت فرهنگـی جهـاد دانشـگاهی کشـور را بـر عهده
27درصد دانشـگاه آزاد 8 ،درصد پیام نور و 8درصد
نیـز از مؤسسـات آمـوزش عالـی و غیرانتفاعـی بودنـد. داشـته اسـت.
در ادامۀ مراسـم ،با پخش مسـتندی از زندگی محمد در آغـاز مراسـم ،داریـوش اسـماعیلی ،معاون فرهنگی
کلباسـی ،بـه چگونگـی حیـات فرهنگـی وی از دیـدگاه جهـاد دانشـگاهی اصفهـان ،از کشـف اسـتعدادهای
خـو ِد او و همچنیـن شـخصیتهای ادبـی همچـون نـو و حمایـت از خالقـان ایـن نـوع ادبـی و همچنیـن
حسـامالدین نبو ینـژاد ،علـی خدایـی و ...پرداختـه اهمیـت توجـه همگانـی بـه مسـئلۀ زاینـدهرود سـخن
شـد کـه سـر آغـازی بـود بـر بزرگداشـت ایـن نویسـنده گفـت و از همراهـی و مشـارکت ارگا نهـا و نهادهایـی
و مترجـم اصفهانـی بـا حضـور محمـود مراثـی ،رئیـس همچـون مرکـز آفرین شهـای ادبـی قلمسـتان و
جهـاد دانشـگاهی واحـد اصفهـان و رئیـس جشـنوارۀ سـازمان فرهنگـی تفریحـی شـهرداری اصفهـان و...
دانشـجویی داسـتان کوتـاه زاینـد هرود .محمـد
کلباسـی با حضور پشـت تریبون ،به بیان سـیر تکاملی قدردانـی کـرد.
داستاننویسـی معاصـر ایـران پرداخـت و همچنیـن در ادامـه ،سـیاوش گلشـیری ،دبیـر علمـی جشـنواره
ابـادبنگیاهـصائی بـبهوم ُکجتـنبگ اداصسفتهاا ننن،ویبهسـآغیاازصوفمهاـاحنص،لحپلنقـجه و عضـو هیئـتداوران ،از چگونگـی شـکلگیری ایـدۀ
برپایـی جشـنواره در پاییـز سـال 93و اشـترا ک نظـر
دهـه فعالی تهـای ادبـی خـود اشـاره کـرد. دربـارۀ انتخـاب عنـوان زاینـدهرود بـرای این جشـنواره
در پایـان ،در بخـش آزاد دو اثـر بهصـورت مشـترک بـه گفت و خاطرنشـان کرد« :جشـنواره فضایی اسـت که
مقـام اول ،دو اثـر بهصـورت مشـترک بـه مقـام دوم و بـودن تـو را در گـرو حضـور دیگـری معنـا م یبخشـد.
یـک اثـر بـه مقـام سـوم دسـت یافتنـد؛ همچنیـن در اومثـنرکیـنـمـا ِرتنهمـهنیمیراایمبـنـسـدتدوااددیرـنمناونایسـجزهـتخ.هو بـدجادآشثرــناگروراوردیۀشگــدراواِرسبـناتااهسـنم بکتووتـدکـاههن
ایـن بخـش شـش اثر شایسـتۀ تقدیر شـناخته شـدند. زاینـدهرود بـر پایـۀ چنیـن هدفـی اسـت کـه بـه کارش
در بخـش ویـژه و داسـتان کوتـا ِه کوتـاه هیـچ داسـتانی ادامـه میدهـد و امیـد کـه هیـ چگاه چنیـن اتفاقاتـی
برنـده نشـد و تنهـا در بخـش ویـژه چهار اثـر و در بخش قائـم بـه یک فرد ،جمع یا گروه خاصی نباشـد ،جاری
داسـتان کوتـا ِه کوتـاه سـه اثـر شایسـتۀ تقدیر شـناخته باشـد ،همچـون زنـدهرودی کـه در نبـودش هـم بـر
بیکرانگی بستر خاطراتمان روان است و جاری باشد
شدند. همچون مکتب داستاننویسـی اصفهان که همیشـه
33
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
اسامیبرگݡزیدگݡان
بخشآزاد:
نفراول:پویا کیانی،دکتریپزشکیعمومیدانشگاهعلومپزشکیاصفهان(داستانلرز)
احسانمرزبان،دکتریتخصصیعلوموفنونمذا کره(داستانهواپرست)
نفردوم:میلادحسـینی ،کارشناسـیارشـدمهندسـیمعماریدانشـگاهآزادتهرانشـمال(داسـتانبرسـدبهدسـت
لیلی)
علیشکیبایی ،کارشناسیمهندسیمعماریدانشگاهآزادخوراسگاناصفهان(داستانخالد)
نفرسوم:سروشمستور ،کارشناسیمهندسی کامپیوتردانشگاهپیامنورتهران(داستانعروس)
تقدیرشدگان:عرفانمهبد ،کارشناسیمهندسیعمراندانشگاهآزادواحدخمین(داستانتصویریازمن)
سعیدرضایی ،کارشناسیاعضایمصنوعیووسای لکمکیدانشگاهعلومپزشکیاصفهان(داستانمرداب)
ارشادازغ ،کارشناسیزبانوادبیاتفارسیدانشگاهپیامنور استانالبرز (داستاناواز چهکسیفرار م یکرد)
وحیدهابراهی مزاده ،کارشناسیمهندسیمعماریدانشگاهآزادمشهد(داستانشهرآنوس یها)
نویدظریف کریمی ،کارشناسیارشدادبیاتنمایشیدانشگاهآزادعلوموتحقیقات(داستانحوری)
سینابرازجانی ،کارشناسیارشدمدیریتبازرگانیمؤسسهآموزشعالیخردبوشهر(داستانغربی)
بخشویژه
تقدیرشدگݡان:
الههامینینوگورانی ،کارشناسیارشدزبانوادبیاتفارسیدانشگاهاصفهان(داستانبستر)
پویامنش یزاده،دکتریمهندسیبرقدانشگاه گرونینگنهلند(داستانزخ مهایزایند هرود)
حمیدبابایی ،کارشناسیارشدپژوهشهنردانشگاهآزادواحدتهرانمرکز(داستانماهیسرخ کویر)
مسعود ریاحی ،کارشناسی ارشد مشاوره و راهنمایی دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب (داستان قبل از آنکه رودخانه
خشـکشـود،آقایناظریدر آنغرقشد)
بخشداستان کوتا ِه کوتاه
تقدیرشدگݡان:
ریحانه کفشچیانمقدم ،کارشناسیارشدنقاشیدانشگاهسوره(داستان)…Typing
زهرا سلاطی ،دکتری تخصصی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد رودهن (داستان خودباخته)
فریبارحمانی ،کارشناسیارشدمدیریتصنعتیدانشگاهآزادتهرانمرکز(داستان کفش)
درجشنوارۀامسالباحضورداستا ننویسانمطرحیهمچونمهدییزدان یخرموبلقیسسلیمانی(ب هعنوانداور)
و کیهـانخانجانـیومحمـد کشـاورز (ب هعنـوانمیهمـان) کارگا ههـایتخصصـیداسـتان کوتـاهورمـاننیزبـرایعموم
علاق همندانبرگزار شـد.
34شمار ٔهنوزدهم | آبـانمــاه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
تنهاییوکݡتابوقلم
حرف نخستین ز سخن درگرفت جنبش اول که قلم برگرفت
چشم جهان را به سخن باز کرد چون قلم آمد شدن آغاز کرد
اسـت؛ جشـنوار های کـه آرام آرام بـه یکـی از معتبرترین بردگـی اهریمـن نخواهـم فروخـت و بـه بندگـی قـدرت، قلـم زبان خداسـت ،قلم امانت
جوایـز ادبـی داسـتانی کشـور مبـدل خواهـد شـد، زبونش نخواهم سـاخت و به دریوزگی شـهرت مبتذل آدم اسـت ،قلـم ودیعـۀ عشـق
انشـاءالله. و خـوارش نخواهـم کـرد و بـه تمنـای ثـروت افسـرده اسـت .هـر کسـی توتمـی دارد و
شـایان ذکـر اسـت اسـتقبال بیـش از انتظـار و ارسـال و رسـوا و بـه کیسـه زرش نخواهـم داد و همچنانـش قلـم توتـم من اسـت و قلـم توتم
آزاد ،ویـژه ُدمرهـرسـهتأبییـخـدشی چهارصـد عنـوان داسـتان
اسـت بـر و داسـتان کوتـا ِه کوتـاه، اهورایـی و پـا ک نـگاه خواهـم داشـت. ماسـت. داریوشاسماعیلی
گامهایـی کـه بـه همـت یکدیگـر از آبـان 93تـا بـه امـروز و مـن بـا تـو ای قلـم هرگـز تعطیـل و بیپنـاه نخواهـم | زنده یاد دکتر شریعتی |
مانـد .هیـچگاه «تنهایی و کتاب و قلم» ،این سـه روح
برداشـتهایم .برپایـی کارگا ههـای داستا ننویسـی در و سـه زندگـی و سـه دنیـای مـرا کسـی از مـن نخواهـد «ن و القلم و ما یسطرون» دبیر دومین
طـول زمـان برگـزاری جشـنواره بـا حضـور نویسـندگان گرفـت .قصـر بلنـد و زیبـای تنهایـی و آن هـم دو یـار قسـم بـه «ن» همـان فرشـتگان دورۀ جشنوارۀ
صاحبنـام و اسـتادانی کـه صمیمانـه دعوتمـان را مجـذوب ،فرشـتگان مشـتاق،
پذیرفتنـد ،از دیگـر تمهیداتـی اسـت کـه در جهـت همیشـگ یام کتـاب و قلـم ،دیگـر چـه م یخواهـم؟ همانـان که آ نچنان در زیبایی دانشجویی
*اما بعد داستان کوتاه
زاینده رود
کشـف اسـتعدادهای نـو و حمایـت از خالقـان ادبـی در
توجـه بـه آمـوزش و تـداوم پویایـی جریا نهـای ادبـی حالـی کـه طـی سـا لهای گذشـته ،توجـه درخـوری از حـق محـو و غـرق و مدهوشـند
بـرای علاقمنـدان در نظـر گرفتـه شـده اسـت. سـوی دسـتاندرکاران محلـی بـه ایـن مهـم نشـده کـه جـز زیبایـی و حقیقـت و
داوری آثـار توسـط سـرکار خانـم بلقیـس سـلیمانی و اسـت و همچنیـن جلـب توجـه همـگان بـه مسـئلۀ عشـق هیـچ نم یبیننـد و هیـچ نم یخواهنـد و هیـچ
آقایـان مهـدی یزدانیخـرم و سـیاوش گلشـیری از زاینـد هرود بـه منزلـۀ شـریان حیا تبخـش منطقـه و نمیفهمنـد؛ عاشـقانی در طـواف زیبایـی .ملائکـه
داستاننویسـان معاصـر انجـام گرفـت .در مرحلـۀ تأثیـرات انکارناشـدنی آن در زندگـی ،تاریـخ ،تمـدن، مجذوبیـن و مشـتاقین و مهیمنیـن.
پایانـی داوری هجـده داسـتان ،برگزیـده و شایسـته فرهنـگ و روح مـردم ایـن منطقـه مـا را بـر آن داشـت و قسـم بـه قلـم کـه در دسـتان توسـت ،چونـان
تقدیـر شـناخته شـد .نـگاه بـه مسـائل روز جامعـه تـا ایـدۀ جشـنوارۀ داسـتانکوتاه زاینـدهرود را مطـرح فرشتهای ،از همان سنخ و از همان جنس ،مجذوب
و خلاقیـت در موضوعـات ،پرداخـت هنرمندانـۀ و مشـتاق ،هیـچ نمیبینـد ،هیـچ نم یخواهـد ،هیـچ
آنهـا و رعایـت ایجـاز در بیـان داسـتان از نقـاط کنیـم. نمیفهمـد ،جـز حقیقـت و عشـق و زیبایـی در طوافـی
قـوت برخـی از آثـار رسـیده بـه شـمار میآیـد .هرچنـد ویژگیهـای منحصربهفـرد دوران دانشـجویی، شـگرف بـه گرد معبد دانایـی .و چون خوب نگاه کنی
بیتوجهـی بـه دسـتور زبـان فارسـی و رعایـت نشـدن ازجملـه حساسـیت ویـژه بـه مسـائل اطـراف و ایـن هرسـه را یکـی بیـش نخواهـی یافـت :حقیقـت،
مبانـی درس تنویسـی ،تأثیـر انکارناشـدنی سـینما پرسشـگری و داشـتن روحـی نقـاد ،حقیقتجـو ،پویـا عشـق ،زیبایـی.
و سـریالهای تلویزیونـی و ماهـوار های بـر آثـار، و بـا نشـاط ،ایـن دوران را مناسـ بترین بسـتر بـرای مگـر نـه آن اسـت کـه حقیقـت زیباسـت؟ و زیبایـی
بیتوجهـی بـه فـرم متناسـب بـا مضمـون داسـتانها، اجـرای ایـن مهـم م ینمایانـد ،تـا بـا گـره زدن ایـن عاشـقانه و دوستداشـتنی؟ و مگـر نـه آنکـه عشـق
انتخـاب نامتناسـب عناویـن داسـتا نها و همچنیـن محیـط در زمینـۀ ادبـی بـا مشـکلات جامعـه ،شـاهد حقیقـت دارد و زیباسـت و ماندنـی؟ گردهمایـی و
تقلیـد سـطحی از آثـار بـزرگان ازجملـه آسـی بهای آثـار وحـدت صفـات ،گردهمآمدنـی عاشـقانه و حقیقـی
رسـیده بـه شـمار میآیـد .در پایـان بـه امیـد جهانـی آفرینـش و خلـق آثـار هنـری مانـدگار باشـیم. و زیبـا .آری بـه قلـم سـوگند! بـه خـون سـیاهی کـه از
کـه همـه بـه جـای اسـلحه بـا قلـم بـا یکدیگـر گفتوگـو طـرح ایـن ایـده بـا معاونـت فرهنگـی دانشـگاه علـوم حلقومـش میچکـد سـوگند! به ضج ههـای دردی که
کنیـم . پزشـکی اصفهـان و اسـتقبال و مشـارکت جـدی ایـن از سـین هاش برم یآید سـوگند که این فرشـتۀ پا ک را به
عزیـزان ،امـروز بـه تولد جشـنوارۀ زاینـدهرود انجامیده
35
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
اندر احوالا ِتجوایزا ِتادبیا ِت...
-خدایـا نویسـندگان جـوان سـرمای هگذار کتابشـان اذگرهـسـنیتـراتوعلییـدنی بدکاندیـاسمـ،تادرننراهایـسـی ِتر
نبا شـند .
-خدایـاچـرافقـطجایـزۀادبـی گردون؟جوایزمسـتقل بـا کالا روب هروییـم .اینکـه کالای
دیگر نیز باشـند. فرهنگـی ،ب هویـژه تولیـد خلاقـۀ
-خدایاناشرانبررسوویراستار داشتهباشند. اخدبـویـی،قشائـبممابـنـهدذاوِتدمتچـ ِانرمکاسـلتایـق ِیل
-خدایاچرافقطدو کارگاهداستان؟نویسندگانجوان شـدن و بـازار و سـرمایه محـوری
فقطغریزیم ینویسـند ،کاشلااقلعناصرداسـتانرا کیهانخانجانی
در کارگا ههابیاموزند. نشـود ،بـر ذمـۀ کیسـت؟ ب یشـک
اختتامی ٔه نهمین دور ٔه جایزه ادبی جلال آل احمد -خدایـا چقـدر پاورقـی! پـس کجاسـت ادبیـات طبقـۀ بیمـکسـددرییارگـنسردوآدناادرسـننتهکاایهـن،درتواییدررانعســرستـایرِر،ضمبـاهـنررنمِدمسد ِینواادموشنــدرا،دد:اننتوییدشـرسـارناطدوهتل،،
متوسـط؟ ادبیـات ژانـری؟ ادبیـات خوشـخوان؟
اختتامیه جشنواره ادبی قلم زرین بماسـشـتیجما،بخکـدراودنـه ادگساـِرتدا.سدـیتگاـرن،چـدههمرگدعـمـااین ا گـر منصـف
طلایـی مـا را پخـش کتـاب ،خواننـده ،منتقـد ،مطبوعـات کاغـذی
توجه دارد و . ...جوایز ادبی ایران سویه ندارند ،به افراد اسـت؟هیـچجـزاینکـهاز طلابودنپشـیمانشـد هایم. ااوزممدخـاجـداِطزیختـیاولرویجدجشوهـانیوـرزد،ایندیتبـایکیاج.لاۀینکـیهافییراهزین،ایگکـهین،هادگمـورنا ُکدننه«دآهـبگاادهویدیدیِاو»
توجه دارند .گروه برگزاری به این نتیجه رسید هاند حق زدیررتسـماا ِمخا ِیتنایـسالنیادعـناکراه فدرعااهـممیآکروردیـیمم،واز یداوردنبرمـادهدباوشـدیتهم
خودشـان و دوستا نشـان را خودشـان و دوستا نشـان باشـیم .بـه قـول فا کنـر «داسـتا ننویس سـاخت هایم ،نـه اسـت ،مخـدوش خواهـد شـد.
بگیرنـد؛نم یتـوانمنتظـرتاریـخمانـد،جاودانگییعنی نویسـنده»؛ یادداشـ تنویس پروراند هایـم ،نـه منتقـد؛ م یگوینـد« :مواظـب بـاش چـه دعایـی م یکنـی ،چـون
سـرمایهوقـدر ِتفـردیو گروهـی گـردآورد هایم،نهمتن ممکـناسـتبـرآوردهشـود!»وضعیتا کنونداسـتان،
موفقیـت در ا کنـون. راختلااقـخـۀ اتدبزـد یها؛یـسـمنبـ ِاتشـدبا هسپـاتاو ِرقن ایعتهارایفـییکـو اهنتداقـعایـد ِۀیپاییـرشـارنو نتیجـۀ دعاهایـیاسـت کـه سـا لها م یکردیـم ،ب یآنکـه
-گیریـم کـه داوران نم یخواهنـد کسـانی نباشـند، زیرسـاخت و دورنمایـی داشـته باشـیم بـرای زمانـی کـه
وقتی م یخواهند کسـانی باشـند ،نتیجۀ نهایی همان بـودندارنـدوجایـگاه کانـونوصنـفونهـادرا کرد هایـم بـرآورده م یشـوند:
خواهـدبـود.اماچرام یخواهند کسـانیباشـند؟پدران ایحیـنامتطنخ،لـبون ِابتهفرسهنن ِگـت ِبیِددغولال تبهبـار.تفکرایرانی،بهدنبال -خدایاوضعیت کاغذخوبشود.
و مـادران آرزوهـای برآورد هنشد هشـان را بـرای فرزنـدان -خدایـا وضعیـت صفح هآرایـی و طـرح جلـد کتا بهـا
خـود م یخواهنـد ،ولـو بـه هـر قیمتـی؛ رابطـۀ بیشـتر یافتـن مقصـر نیسـت .یـک فـرد و یـک گـروه ب هتنهایـی خـوب شـود.
داوران جوایـز ادبـی بـا شـرک تکنندگان چنیـن اسـت. نم یتوانـد چنیـن ماجـرای وسـیعی را بـه وجـود آورد -خدایاوضعیتپخش کتابخوبشود.
خو شبینانهورمانتی کترینحالتایناسـت کهرشـد (ا گرچهم یتواند کاتالیزورشود)،بلکهمجموعۀعواملی -خدایا ناشـران شـعبه داشـته باشـند تا با تعطیلی یک
آن نویسـندۀ جـوان را بـه چشـم دید هانـد و خوب یهـای در ایـنامـردخیـلاسـت: شـعبه ،شـعبۀ دیگر ادامه دهد.
شخصیتشوزحماتشرا؛داستا نهایشراخواند هاند، تبدیل شیوۀ سیستم قدرت از «تنبیه» در دهۀ شصت -خدایاناشران کتابفروشیاختصاصیداشتهباشند.
نظـرداد هاند،ناشـرپیشـنهاد کرد هاند،وهنـگامداوری، و نیمـۀ نخسـت دهـۀ هفتـاد بـه «مراقبـت» :کنتـرل و
ن«اوگاقزیـعریـ مت»ییـشـونک مدوازضـو«اعرزاسـ شدتاوور ِ«یح»قیبقرـوتن»متمنـویض.وعاـمـیا هخسـوداطیدو ِستاحننتاوسمـلیوـحردسیو،خلراایقسـزنوـۀ ادایدببشـرات ِی،یننامزماججیونمزلـ،دهۀحلهاچمملـفاکسـراقزنداریتدیمجادنومـا ِِیییز
دیگـر .داوران مـا براسـاس واقعیـ ِت شـخصی داوری امداب)،تی(ولیسـادن،دحویت ِچییانتقکادداو ِری،مجسـنتقگلبارزاشـیفمراابمیو ِنشدنودشاودرانز
پهلجینـسسـتگینـونوهبهـعلرعالمـمییر دشخربنـیکداششـتد ِروارنز تجیونلـکـی ِهدگنپـ،تژهوولآکریـاردآداگاید.بهیکـلاخًامصتعژواتنصرـدلیی
م یکننـد نـه حقیقـ ِت جمعـی. پونشـدرجدااهیاهیپننم؛مجـیااچه.هنلمشوـنعـک ِهرضبـخـلهدپجان،واریجازضـاًهادوببیــهیرکچضیهاـئسم نکـت.ه؟،بمهندوصمفاونـرهد،، چهارمین دوره جایز ٔه ادبی صادق هدایت
مدجراپییـایزـشـاۀواندداب.ـینهـیکـربـهدد،انوهیرراسـیم ِرارتعز،یانمـشاید،اکنواارخـیشوبردخاآـ گوسـاداهروااسر ِددماارتـمد ِر.ننبداافـورشـ ِسدی
وبـس؛چرا کـهداوران،واسـط ههایفرهنگـیبـرایتیراژ یکیاستراتژیدر برگزاریودیگریاستراتژیدر داوری،
وناشـروتروخشـک کـردننویسـندگانجـواننیسـتند؛ اشارهم یکنیم:
آ نهابهدنبالحقیقتمت ناند.باشد کهچنینباشد. -هـر جایـزۀ ادبـی بالطبـع بایـد سـوی های داشـته
باشـد؛ نوبـل ب هدلیـل یـک عمـر فعالیـ ِت یـک نویسـنده
و آزاد یخواهـ یاش و بـا در نظـر گرفتـن یکـی از آثـار
شـاخصش بـه او تعلـق م یگیـرد .بوکـر بـه ادبیـ ِت متـن
36شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
کݡپی برابر اصل
بررسی کتاب «وقتی قوها پیر میشوند»
اثر خدیجه شریعتی
مهدیوحیددستجردی
وقتی قوها پیر میشوند عنوان کتاب
خدیجه شریعتی نویسنــــــــــده
انتشارات آ گه نـاشــــــــــــــــــــر
چاپ اول1395 ، سال نشـــــــر
خصوص یسـازیونشـان هگذاری،حتـیدرحـدتکیـ هکلام، یـک خاطر هنویسـی پاییـن مـ یآورد .ایـن امـر حتـی در دوازده داسـتان مجموعـۀ «وقتـی قوهـا پیـر م یشـوند»،
صورتنگرفتهوا گراسـامیآ نهانبود،نم یشـدآ نهارااز داسـتا نهایمسـتقلیمثـلشـب هجزیرههمبـدونهیچ نخسـتین اثـر خدیجـه شـریعتی را برحسـب ویژگ یهـا
یکدیگرتشخیصداد.مورددیگراینکهدردیالو گنویسی و مؤلف ههایـش م یتـوان بـه سـه دسـته تقسـیم کـرد:
اکثرداسـتا نهاسـعیشـدهاززبانمحاورهاستفادهشود، دلیلـی تکـرار م یشـود. داسـتا نهای «پیوسـته»« ،سـیاحتی» و «مسـتقل».
امـااغلـبافعـالدیالو گهـابارسـ مالخطزبـانمعیـارآورده ازنکاتدیگراینمجموعهحجمزیادداستا نهاب هلحاظ پنـج داسـتان «ب یخوابـی»« ،عشـق و آریتمـی»« ،وقتـی
م یشود؛یعنیمتنمیانمحاورهورسمیبودن گیر کرده کمـیاسـت کـهروایـترااز نفـسم یانـدازد.شـایدنمونـۀ سـن تجیمزبرم یگـردد»«،مـنوبالـزاکوچـرمسـاغری»
است کهشایدنشانیازآنباشد کهاثرب هدرستیویرایش بارزموفقیتنویسـنده،داسـتانوقتیقوهاپیرم یشوند و «وقتـی قوهـا پیـر م یشـوند» روای تهـای مشـترک یـک
باشد کهبرخلافدیگرداستا نها،داستانیشست هورفته خانوادههستندوآ نهاراپیوستهنا مگذاریم یکنیم.البته
نشـدهاسـت. از آبدرآمـدهودر عیـناختصـار مفهـومخـودراب هخوبـی س هتاازاینداستا نها(وقتیسن تجیمزبرم یگردد،من
زنـان داسـتا نهای مجموعـۀ وقتـی قوهـا پیـر م یشـوند وبالزا کوچرمساغریووقتیقوهاپیرم یشوند)ب هعلت
ب هنوعـی آویزا نانـد؛ ایـن زنـان ملغمـ های هسـتند از م یرساند. روایـت سیاحت یشـان بـه دسـت های میـان داسـتا نهای
تحصیلاتعالی،مسافر تهایخارجاز کشور،تئاتر،اپرا، ک مرنـگ بـودن خـط روایـی یـا پلات در داسـتا نهای پیوسـته و سـیاحتی تعلـق دارنـد ،یعنـی داسـتا نهای
مچوارسقیقل،ریف،اتدبنیباهرتوو.ض.ٔ.هازیحضکرطتررقفیوهخو.و.ان..دنکنآتیۀدتیالگکرردسربایرۀو سیاحتیوهمچنینزیاد هرویدرنشاندادنمکا نهای «پیوسـتۀسـیاحتی».داسـتا نهای«شـ بهایروشن»،
زنـانخدیجـهشـریعتیایـناسـت کـهدرهرسـنوسـالو تاریخیهرشهراینحسراالقام یکند کهدلیلروایتاین «حبـابشکسـته»و«بـالا رفتـناز نردبا نهـایلـق»رابـه
موقعیتی کهباشند،ا ک تهاوعاد تهاییکسانیدارند، ودا...سـاتاس نتهاکفهقاـحتطنماشلـًاامنؤلدادفآن نههمـااراانزنقزبردیسـتکادنیهداهواپس لهت.ا علتبسـتررواییمشترکشـانیعنیمسـافرت،سـیاحتی
همگیلبۀشالشانرادورانگشتانشانم یپیچند،بالبۀ حضور گاهوبیگاهخودمؤلفدرداستا نهاهمبهتشدید م ینامیموچهارداستاندیگر،یعنی«عمهرازی»«،لیزی
روسـریصورتشـانراپـاکم یکننـدویـادرحـالترکانـدن ایـنحـس کمکم یکند.انگار کهبرایمؤلـف،اینظرف پنهـان»«،شـب هجزیره»و«ممصـادقخانما»رابهسـبب
جو شهـایسرسـفیدهسـتند،همگی کپـیبرابـراصل. مکانـیوزمانـیداسـتانیجوا بگـویبـهنمایـش گـذاردن مضمو نهـای متفـاوت و جدا گانـه مسـتقل نا مگـذاری
ازنکاتشایستۀتحسیندراینمجموعهاستفادهاززبان تمامیمکا نهایدیدهدرمسافر تهایشنیست.البته
و لهجـۀ متفـاوت در دو داسـتان اسـت :زبـان خوانسـاری ایناسـتفادۀمکررازفضاهایتاریخی،ا گرجنبۀنمادین م یکنیم.
در داسـتان عمـه رازی و لهجـۀ اصفهانـی در لیـزی پنهـان. واسـتعاریپیدا کندودرراسـتایپیشـبردداسـتانباشـد مؤلفۀشخصی تپردازی،ب هویژهدرداستا نهایپیوسته
ب هخصوصتسلطمؤلفدراستفادهازاصطلاحاتبومی کم ککنندهاسـت؛همچونداسـتانوقتیسـنتجیمز کـه روایـت زندگـی و مسـافر تهای یـک زوج میا نسـال
لهجـۀاصفهانـیودر کنـارآنآوردنمعانـیبعضـیازآ نهـا برم یگـردد کـهدرآنتوصی فهـاونق لهـایتاریخـی کـهاز پزشـکاسـت،بیشـتربهچشـمم یآیدوخوانندهدرطی
درپرانتـزهـمبـهمعرفـیاینلهجه کمکم یکنـدوهمبه زبـانآنـتدربـارۀمکا نهـایقدیمـیآوردهم یشـود،برای اینپنجداستانانتظاردارد کههرچهبیشتربااینخانواده
شیری نترشدنروایتخانمبزرگدرداستانلیزیپنهان بیانتقابلسن تهایشرقوغرب(جن گهایصلیبی) آشـناشـود.بهتریننمونهبرایاینامرشـاید«کتابآذر»،
م یانجامد.همچنیناستفادۀمحدوداززبانخوانساری ودرپایاننشاندادنیکیبودنسرچشمۀاعتقاداتشان آخریناثرعلیخداییباشدکهدرآن،درخلالروای تهایی
باتوجهبهوسعتآنوآشنانبودنمخاطببا کلیتاین (حضوروظهورمنجی)است کهدرواقعم یتواندماکتیاز ب هه مپیوستهازیکخانواده،شخصیتت کتکاعضای
زندگیمشترکیکشرقی(سلیم)در کناریکغربی(آنت) خانوادهشکلم یگیردوبرایخوانندهباورپذیرم یشود.
زبانتوجی هشـدنیاست. درداسـتا نهایخدایـی ،گویـیروای تهـابهانـ هایاسـت
نکتۀپایانی: باشد. برایشک لگیریهریکازاعضایخانوادهووجودهریک
ددرردهامـسـاتانابنتـشـدبا هیجدزایسرـهت(اازنداوقسبـتالنازهاشـریومع،ستمقسـلت)قهیرم ًچابنـهد ازایـناعضـاخـوددلیلیاسـتبـرایروایتداسـتا نها؛اما
ب یتوجهـی بـه فـرم لطمـۀ بزرگـی بـه بخـش اعظـم داسـتان «جزیـره» و غزالـه علیـزاده اشـاره م یشـود و از آن متأسفانهتنهاچیزیکهدرداستا نهایپیوستۀمجموعۀ
داسـتا نهای ایـن مجموعـه وارد م یکنـد .بررسـی چنـد وامم یگیرد،روایتمنسجموبسترسازیمناسبسبب وقتـیقوهـاپیـرم یشـوندم یبینیـمتی پسـازیایـنزوج
داسـتانی کـهدرآ نهـانگاهـیحداقلـیبـهفـرمداسـتا نها شک لگیریداستانیم یشود کههمۀخوانندگانراباخود (بهمنوفرزانه)آ نهمدرحدشوخ یهایلفظیبهمنو
شدهنشا ندهندۀآناست کههرگاهمؤلف کوچ کترین همـراهم یکنـد،حتـیخواننـد های کـهداسـتانعلیـزادهرا ا ک تهاییمثل کشیدندامندرداستانعشقوآریتمی
دغدغۀفرمیرادرنگارشداسـتا نهادخیل کرده،برایند وردوبدلشدندیالو گهاییاستکههی چگونهسنخیتی
کارداستانیپذیرفتن یتربودهاست؛ب هطورمثالاستفادهاز نخوانده اسـت.
شیوۀداستاندرداستاندرممصادقخانما،ب هکارگیری عامـل اصلـی پی شبرنـده در اکثـر داسـتا نهای ایـن بامحدودۀسـنیآ نهاندارد.
روایـت دایـر های شـکل در عشـق و آریتمـی و همچنیـن مجموعـه،ب هویژهداسـتا نهایسـیاحتیدیالوگاسـت؛ از طرفـی حضـور باواسـطه و ب یواسـطۀ مؤلـف در
بر شهـایسـینماییدروقتـیقوهـاپیرم یشـوندن هتنها اماب هطورنمونهدرداسـتانحبابشکسـتهدیالو گهای داسـتا نها،نظیـرنـامبـردنازاحمـداخـوتویـااشـارۀ گاه
ازنظررواییبهداستانشکلمناس بتریم یدهد،بلکه هی چکـدام از چهـار نفـر راوی را نم یتـوان از هـم تمیـز وبیـگاهبـهنویسـندهبـودنراوی،ن هتنهـا کمکـیبـهرونـد
ب هلحـاظروایـتهـممجموعـهراازیکنواختـیدرمـ یآورد. داد؛ زیـرا بـرای هی چکـدام از شـخصی تها ،تلاشـی بـرای داسـتا نهانم یکند،بلکهدرمواردیداسـتانراتاسـطح
37
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
نقدی بر رمان
«بیروناز گݡذشته،میانایوان»
گودرزایزدی
بیرون از گذشته ،میان ایوان عنوان کتاب
مهری بهرامی نویسنــــــــــده
نـاشــــــــــــــــــــر
انتشارات نیلوفر سال نشـــــــر
چاپ اول ،تابستان1395
در بخـش دیگـری از رمـان شـاهد تکنیـک داسـتان در اثردر آنبهنقد کشیدهم یشود،چندانتوجهینشده مهـریبهرامـیرمـان 103صفحـ هایخـودرادر 21فصـل
داسـتان هسـتیم؛ نویسـنده خـرده روای تهایـی را در است. کوتـاه و بـا پی شدرآمـد شـعری از ملیحـه پورپشـنگ آغـاز
داسـتان آورده و از عهـدۀ چف توبسـت آ نهـا بـا جریـان
ب هخوبـی برآمـده اسـت. اصلـی داسـتان یکـی دیگـر از ویژگ یهـای سـبکی ایـن رمـان ب هکارگیـری کـرده اسـت:
مثل ًا دارد؛ ویژگ یهـای درخـور توجهـی ا گرچـه داسـتان نقیضـۀ «پـارودی» اسـت .پـارودی بـه سـخره گرفتـن و تنهاصدا
مرزهایزمانومکاندرآنشکستهم یشودونویسنده آوردن جریانـی متناقـض در اثـر ،همـراه بـا طنـز و شـوخی
ب هخوبیمسائلنا گفتۀزنانرابهتصویرم یکشد؛امادر اسـت؛ب هطـور مثـال،یـکمصـرعاز شـعریرام یآورنـدو خندۀ کودکانیبود
بسـیاری از فص لهـا بـه اطنـاب و تکـرار بی شازحـد دچـار ممثلص ًـار«تعوادناو بمورادبههرکصـهوردانتا بطوندز ی/ا/مبتراندارقزنضکتغشـییرکمقایرادبهوند»د؛. کهدرپیپروان هها
م یشـود؛آوردنمطالـبعلمـیوتخصصـیماننـدروش نویسندهدرقسمتیازرمان کهمربوطبهداستانرستم دستاز گ لهایدامنمادرشان کشیدهبودند
گرد هافشانی گ لهاوتوضیحاتبی شازحددربارۀبیماری وسـهراباسـت،سـعیدرب هکارگیریپارودیداشـته،اما نـام کتـاب و شـعر آغازیـن آن م یتوانـد براعـت اسـتهلالی
سـرطان،بـهرمانآسـیبزیـادیم یزند. ایـن کارراناآ گاهانـهانجـامدادهاسـت؛زیـرااشـعارالحاقی باشـد از آنچـه در رمـان بـا آن روبـ هرو م یشـویم ،از
درنگاهی گذرابهاینرمانم یتوان گفت:درفص لهای شـاهنامهراب هعنـوانمتـناصلـیآوردهوخواسـتهاسـت درو نمایـ های فمینیسـتی کـه ایـن نویسـندۀ اصفهانـی
اولیـه جریـان نم کپاشـی و در فصـل سـوم کف شهـای ب هعنـوانطنـزوپـارودیاز آناسـتفاده کنـد.خبـر کـردن م یکوشـد زوایـای آن را روشـن کنـد.
سـیندرلادر خدمـتداسـتاناسـتوپذیرفتنـیبـهنظـر موبـدوعاقـدوعقـد کـردنتهمینـهمربـوطبـهشـاهنامه موضـوعرمـان«بیروناز گذشـته،میانایوان»مسـائلو
م یرسد.درفصلچهارمتانهم،شک لگیریفراداستان، نیسـت (رجـوع بـه شـاهنامۀ خالقـی مطلـق) و تهمینه با مشـکلاتزنـاندربرهـ هایاززمانودرمیانخانـواد های
کابوس،رؤیاوتوهمباتوصی فهایید لنشینهمرا هاند آزادی کاملودرحضورنگهبانبارستمصحبتم یکند سنتیاست کهدر حالپوس تاندازیب هسویمدرنیته
درجایـیمیـانواقعیـتوخیالپرسـهم یزننـد.ازفصل و او را در کمـال عشـق و آزادی انتخـاب م یکنـد .جلـوه اسـت .رمـان ب هصـورت پار هپـاره و بـا رف توبرگشـ تهای
دهـم بـه بعـد از تکـرار و اغرا قهـای بی شازحـد بگذریـم، دادن تهمینـه ب هصـورت زنـی هو سبـاز و اسـتفاده از آن مکـرر ،در میـان تمـام حـوادث داسـتان پرسـه م یزنـد.
توصیـفمسـائلبـاروریونازایـی،پسـرزایی،قابل ههـای ب هعنـواننقیضهبهبافتداسـتانلطمۀزیـادیم یزند. د لمشـغولی عمـدۀ نویسـنده سـخن گفتـن از مسـائل
خانگی،خان هنشینی،ب ینمازی،وآدابحیضونفاساز پیشازاین ،کسانیچونتنکابنی ،کسراییونجدینیز زنانـ های اسـت کـه در یـک خانـوادۀ چندهمسـری ،بـا
زاویهدیدانتخا بشده درخور تأملاست.در فص لهای کارهاییمشابهباشاهنامهانجامداد هاند؛اماازعهد هاش پایبنـدیبـهباورهـایارتجاعیآنم یگـذرد.خانـواد های
سـیزدهتوصیـفقصۀسـوگل،برجکدید هبانـیوحضور برآمد هانـد.رمـان«بیروناز گذشـته،میـانایـوان»دارای کـهمـرددر آنتنهـاسـای هاینـا نآوراسـتوهمیـنانـدک
سرباز از نقاطبرجستۀداستاناست.در فص لهایبعد رگ ههـایسورئالیسـموپسـ تمدرننیـزهسـت.ازجملـه حضـورشهـمدرمیـانملالواندوهی کـهروزمرگ یهای
ازپوتیـن،حـوض،ماهـی،دریـاوقـدحب هخوبیاسـتفاده کاربردشـاخص ههایپسـ تمدرنم یتوانبهروای تهای خانـوادهرادر برگرفتـهاسـت گـمم یشـود.زنـانداسـتان
شـده است. پار هپـاره،عـدموضـوح،تأوی لپذیـریو گسسـتدر متـن نیـز وضعیـت بهتـری ندارنـد؛ گویـی بیشـتر زندگ یشـان
آوردن شـتا بزده وب یتأمـل بعضـی از کلمـات ثقیـل رومراوایـن تقترایبش ًـاارمهدکرـنردی.اعلسـاوتهکبـره آتنوانچهسـگتفهتمهرزشـهاد ،اییـواقنعریماتنو، در قـراردادینانوشـته،در چهارچـوبخانـه،در خرافـات
ازجملهصع بالعلاج،متشنج،عجی بالخلقهو...بهنثر خیـالرابـههـمنزدیک کند.بسـتراصلیرمـان،واقعیت و تر سهـای ب ینشـان و در میـان پوسـیدگ یهای
رمـانلطمـهم یزنـد؛همچنیـنیکنواختـیدیالو گهای است؛ اما راوی توانسته است خواننده را تا سورئالیسم و اندیش هشـان م یگـذرد .ا گـر خانـواده را نمـاد کوچکـی
شـخصی تها عیـب دیگـر داسـتان اسـت .بـا ای نهمـه، امزسـجاائمعلـهجادرمعنـهظـ نر بسـگبیترًیاـمخـ،وعمبلاکـسـرد نت؛ویامـسـانددرهپردردابیخــانت
نمادهایقدح،انار،یلدا،همزاد،خورشیدو...درجایگاه رؤیاپـردازی پیـش ببرد. لای ههـایدرونـیوبنیـادیداسـتانوبهتصویر کشـیدن
خـودخـوشنشسـت هاند. نمـادوسـمبولدرجا یجـایاثربهچشـمم یخـوردودر توانمند یهـایهمـانجامعـۀزنانـهناتـوانبـودهاسـت.
آنچهمسـلماسـتایناسـت کهجامعۀماوب هخصوص قسـم تهاییاز داسـتان،بسـیار زیبـا،عالـیوبکـربـه کار شـخصی تهایزنانـۀمهـریبهرامـیب هنـدرتپـااز گلیـم
شهراصفهاننیازداردنویسندگانزن،باانرژیوشهامت گرفتـهشـدهاسـت.ایـننمادهاوسـمبو لهادررسـاندن «ضعیفـه»بیـرونم یگذارنـد.بـااینکـههمۀآنچهنوشـته
از خودشـان و از فـراز و نشـی بهای اخلاقـی و سـلیق های بـار معنایـی کـه نویسـنده در پـی القـای آن بـوده موفـق شـده ریشـه در واقعیـت تلخـی دارد کـه هنـوز در جامعـۀ
کـه بـا مـردان دارنـد ،آ نهـم از دیـد و دریافـت خودشـان عمل کردهاست؛ازآنجملهم یتوانبهخورشید،قدح، ز نسـتیزجـاریوسـاریاسـت،همـانانـدکتوانمنـدی
بنویسـند،ا گرچهامروزبرخلافدیدگا ههایتن گنظرانه مـوی در قـدح ،مـاه ،حـوض میـان حیـات و ماه یهـای نهفتـهوتحـرکوهمـتزنـاننادیـده گرفتهشـدهاسـت.
بایـد بپذیریـم کـه صحبـت از انسـان اسـت و ملا ک و تکثیرشـونده و ...اشـاره کـرد .از سـوی دیگـر آوردن ویژگ یهایسبکی
مقیـاسآنموازینجها نشـمولانسـانیاسـت.همین نمادهاییمانندعددسیزدهوسیندرلا که گوییدرتمام یکیازبارزترینژانرهایی کهنویسندهازآنبهره گرفتهفرا
نوشـتار انـدکونارسـانشـانۀآناسـت کـهنگارنـدهبـهاثـر رمانبهقلمنویسـندهچسـبیدهاسـت،سا لهاسـت که داستاناست.بسیاریاز شاخص ههایاینژانردر رمان
خانمبهرامیوآیندۀدرخشانایشانبهاحترامم ینگرد. بهچشمم یخوردونویسندهبسیار خوبآ نهارابه کار
ن خنمـاشـد هاندوبـهزیبایـیرمـانلطمـهم یزننـد. گرفتهاست؛امابهبعضیازمؤلف ههایآن ،کهنویسندهو
38شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
بــســتــــــــــــــــــــــر (داستان برگزیده) داستان
تقدیر شدگان بخش ویژه
الههامینی
نوگورانی
م یکنـد. بـاد م یآیـد و غبـار مـ یآورد .چشـ مهایم را م یبنـدم ،امـا
بهدوسهتاعکسی کهازش گرفت هامنگاهم یکند.تعجب دیـر اسـت .م یسـوزند .انگشـت م یانـدازم و پل کهایـم
دارد که گل هاینم یکند.سریتکانم یدهدوم یگوید: را م یمالـم .بدتـر م یشـود .اشـک م یآیـد .ب هزحمـت
بازشـانم یکنـم.از میانپل کهایمرطوبوغبارآلـوداو
«بدنیستن». رام یبینـممچالـهونافـرم کـهداردرویبسـترخا کیقدم
هنوزعمیقبود کهماآمدیمهمی نجاقدمبزنیم.اومثل م یزندودورم یشود.دیگربزرگیهیکلوبلندیقامتش
بچ ههـابـاآنهیـکلبزرگـشچرخیـددورمـن.خندیـدم بهچشمنم یآید.قد مهایشمثل گا مهاییکنظامی،
گفتـم«:چیکار م یکنی؟» گفـت«:دارمدورتم یگـردم». بلنـدومنظ مانـد.انـگار داردجایـیرافتـحم یکنـد.حـالا
سـرمراانداختـمپاییـن.خیلـیآهسـتهجوری کـهخودم برگشـتهسـمتمـن.اشـارهم یکنـد کهعکسبگیـر .کجا
بهزحمتم یشنیدم گفتم«:نگو،خدانکنه ».کمحرف م یخواهدعکسبیندازد،مگراینجاعکس گرفتندارد؟
م یزدم.بلدنبودم.نم یدانستمچهبگویم.فکرم یکردم کاشایـنجمعـهراهـمتـویخانـهمانـدهبودیم.
نیازیبهیاد گرفتنچیزینیست.م یگذاشتمجریانمرا گوشیرااز کیفبیرونم یکشم.همی نطور کهنشست هام
بـاخـودشببـرد.وقتیزیریکیازتا قهایپلایسـتادیم لنـز دوربیـن گوشـی را سـمتش م یگیـرم .دسـت چپـش
بهتماشا،باد کهباشتاباز میانحفر ههاردم یشد،پر رابلنـدم یکنـدوفاتحانـهلبخنـدم یزنـد.انـگار عصایـی
شـالمرابههوابرد.دسـتانداختم کهبگیرمش،دسـتم بـه رود زده و آن را خشـکانده و حـالا دارد بـه قـدرت
داغشـد .گفـت«:دسـتاتیـخزد هن».صورتـم گر گرفت. اعجـازشم یبالـد.آخـرابلهبیچارهخشـکاندن کـهاعجاز
ایـناولیـنبـار بـود.آنروز تـازمـانخداحافظـیدسـتمرا نم یخواهـد؛ ا گـر م یتوانـی ،دوبـاره جـار یاش کـن...
رهانکرد.حالا گوشیرام یدهدبهدستم.هماندست قکبه دلتقـیراقـز ًاآنیکـکه ایـن ماجـرای بـاز و بسـته شـدن رود خیلـی
مـاعروسـی کنیـمشـروعشـد.یادمهسـت
ی خزده. روز مانـدهبـهروز عروسـ یمانآبراباز کردند.م یخندید
دیـروز وقتـی داشـت م یرفـت سـرکار سـرحال بـود .روی وجیبآنمانتوی کهنهاست کهرنگشپاکپریده،اما وم یگفـت«:آبرابـرایمـابـاز کردنـد».از کنـار رود کـهرد
اپنآشپزخانهپول گذاشت .گفتفکرشامنباشم.یک هنـوز م یپوشـدش.
صبحتاشـببنشـینمازآنشعرهاییبنویسم کهشبیه بابـا ولـی از همـان اول سـاکت و سـرد بـود .ا گـر دلـش م یشدیم،ب یوقفهبوقم یزد.منازپشتتورسفیدبه
شعرنیستند.یکهخوردموقتیصورتشرانزدیکآوردتا رودخانهنگاه کردم.دلملرزیدبهفالنیک گرفتم؛امادو
مـراببوسـد.انـگارل بهایش گرمبودنـدوبهیـادمآورد که نم یکشـیدسـاعتبـهسـاعتچایـیبخـوردواز صـدای سهماهبعددوبارهبسترروبهخالیشدن گذاشت.آنپر
زمانـیایـنبرخـورد کوچکچقدرخوشـایندبـود.هوس محکـمبسـتهشـدندر پارکینگبهعـذابنبـود،زبانش
کردمدوبارهمثلآنروزهالایدررابازبگذارم،پیشان یام خیلـیوقـتپیـشاز کارم یافتـاد.فقطقب لترهـا،وقتی شـدنهم گویافقطبرای کشـتپاییزهبود.
رابـهدرتکیـهدهـموتمـامحرکاتشرانگاه کنـم؛وقتیدر اوایـل بـاور نم یکـردم قضیـه جـدی اسـت .هـر بـار کـه
پارکینگراباز م یکند،ماشینرابیرونم یبردوبعددر را مـن هنـوز م یتوانسـتم خـودم را تـوی بغلـش ،میـان م یشـنیدم رود را رهـا کرد هانـد تـوی بسـتر ،ذو قزده
م یبنـدد.ایـن کار را کـردم .گرچـهمثـلآنروزهـامتوجـه دسـ تهایاسـتخوان یاشجا کنم،م یدیدم کهلبخند
حضـور باریـک مـن نشـد تـا قبـل از بسـتن در بخنـدد و کمرنگـیرویل بهـازیـرسـبیلضخیمشوبـرقباریکی نم یشـدم ،بـرای دیدنـش تعجیـل نم یکـردم .خیالـم
چشمکبزند.بعدازرفتنشتویآینهخیرهشدم.دیدم راحتبود کهای نباربرایهمیشهم یماند،دیگرخشک
کهزیرچان هام کمیبرجسـتهشـده،پل کهایمپ فکردهو تـویچشـ مهایشجاریم یشـود کهحـالا دیگـرازآ نها نم یشـود؛ امـا چیـزی نم یگذشـت کـه دوبـاره آب گل
متمایلبهپایی ناندودوخطعمیقتیرهمثلدوتاپرانتز هـم خبـری نیسـت.
بزرگل بهایمرابهحاشیهبرد هاند.فهمیدماینزنمن حتمـ ًا م یآیـد. بـالا بسـتر دارد از کنار ههـای سـنگی م یشـدو گلخـاک.حـالا ولـیایـنپروخالیشـد نهارا
نیسـتم.اومامـانبـود کهداشـتازتـویآینهبهمننگاه پذیرفتـ هام.
م یکـردوم یگفـتپو لهـارااز روی کابینـتبـردارمویـک م یخواهـد عک سهایـش را نـگاه کنـد و مثـل همیشـه م یدانـموقتـیدسـ تهایمامـانوبابـارابهحناآغشـته
بگویـد«:ایـنیکـیتـار اسـتایـنراهـم کـه کـج گرفتـی».
گوشـهپنهان کنمبرایروز مبادا. و آخـر سـر غـر بزنـد کـه« :مـا یـه عکـس از تـو خواسـتیما». م یکردند،د لشـانغنجم یزدبرایآنخنکایمطبوع
حالا داردباسوییچماشینبازیم یکند.بیآنکهنگاهم رویپوس تشانووقتینگا ههای کوتاهوپ یدرپ یشان
کنـد م یگویـد« :پاشـو بریـم ».مـن بلنـد م یشـوم .بدنـم حوصلـ هاش را نـدارم .دارم فکـر م یکنـم اوایـل جریـان بـه سـرخی دسـ تها و گون ههـای هـم م یافتـاد ،گمـان
خشـک و دردنـاک اسـت .م یخواهـم بـار دیگـر کـه رود آب چقـدر شـدت داشـت .چقـدر عمیـق بـود .گاه سـیل
جاریشـدبرای کشـتپاییزه،برایمسـافراننوروزییا م یآمـدوآبشـتکمـ یزدزیـرپل.مـنیکبارتوییکی م یکردنـد کـه زمـان تـا ابـد تکیـه م یدهـد بـه تارم یهـا و
بههردلیلدیگری،بیایماینجا.بنشینمزیریکیاز این برایشـان کـف م یزنـد و کل م یکشـد .حـالا مامـان آن
تا قها.تاج گوش کنم.عمیقنفسبکشموخیرهشوم از ایـن بارندگ یهـای سی لآسـا گیـر افتـادم .قطر ههـای دختـرجم عوجـور تـویعکسنیسـت کهموهـایبلندو
بهجریان کهیکروزدوبارهبرایمدتیسـا کنم یشـود. بـارانب هقـدریدرشـتومترا کـمبودنـد کـهانگارآبشـاری
مثلباباوقتیبعدازظهرهاتاد مدمایغروبروی کاناپه از آسـمانفروم یریـزد.نفسـمبنـدآمـدهبـود.آنروز هـم سـیاهش را یک بری ریخته و روی آن یک چارقد روشـن
و کوتـاه بسـت ه اسـت .مامـان حـالا یـک کاسـب اسـت.
م ینشـیندوچـرتم یزند. نفسمبندآمد.آنروز کهبوس ههایشراب یوقفهرویسر خلقـشراخـوشواجـاق گازرا گرمنگهمـ یداردوپولبه
وصورتمم یریخت.دس تهایشراتویموهایمفروکرده
بـود؛چنـانچنگـیزد کـهسـرمبهسـمتعقـبمتمایل جیـبم یزنـد.شـکمشبـزرگوآویـزاناسـت.موهایش
را همیشـه بـه قاعـدۀ مردانـ های کوتـاه م یکنـد و همـۀ
شـد.مـنفقطنگاهم یکردموم یدیـدمب یامانم یبارد دغدغ هاشپر کردنحسا بهایجورابپارازینمشکی
ودرمـنسـیلیجـاریم یشـود کهپیشمـ یرودوویران
39
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
نوستالژی.ساختهآندریتارکوفسکی.سال1983
هواپرست (داستان برگزیده) داستان
رتبۀ اول بخش آزاد
احسانمرزبان
دادنب هتنهایـیهـمهسـت،بـدوننا مهـا. بهمـن کوچکـمراقایـم کنـد؛آ نوقـتناجـور حالمسـگی م یگوینـدشـخصیتآد مهـارااز رویتمیـزی کف شهـاو
حـالا ایـن را گفتـم ،امـا بـه لیلا نم یگویـم .لیلا ا گـر همـۀ م یشـود؛ولـیتـابشـودبـهرویخودمنمـ یآورم.بـادعوا دس تخطشـان م یتـوان فهمیـد؛ بـا ایـن معیارهـا ،مـن
نا مهـاپا کشـوندهـمرن گهـارادارد .گاهیفکرم یکنم م یتوانمسیگارهایمراپسبگیرم،ولیآ نوقتلیلایک آیکن،یقالزبـبمیهـشـمخایـصینر توتزرهیـاندآردسـمهات کیاررنومی یزکمنـیند؛ما.مـعالوااوقهعبـ ًار
تسوـربیعسـضر یشهـاکاچسـهکهاهراهایکـرنهنگمرایتکوننیدب!امدثمل ًا یمپـانشـنهمد.کتاوریی شکلیم یشود کهدیگرسیگار بهآدمنم یچسبد؛پس حماقـت کـردم کـهایـنرابـهلیلا گفتـم.حـالا هـیمثـل
دارم کـه فکـر م یکنـد تـوی سـرش یـک نفـر م یخواهـد از هـیقربـانصدقـ هاشمـ یروم کـهاز خـرشـیطانپاییـن گنجشـک خـودش را بـه شیشـۀ در آشـپزخانه م یکوبـد
بانجـیجامپینـگبپـرد.ب هنظـرمـن کهحتـینم یتواند بیایـدوهمیـنیـکنـخواز ایـنخال یبند یهـا.حالا که تـامـندر مطـبدکتـررابـاز کنـم.بـاز نم یکنـم.مـادر هـم
بـرود معتـاد بشـود .مـردم بایـد قبـل از سـقوط کـردن، یکـکـهدییدگـوربـواارویلهـا؛ما گدـیـربدگهویـدسمـتمـمنراا رصلو ًایمـرسـیگنن هادارممم کـیگهـ گذاریرمه م یگفـت بهتـر اسـت لای زخ مهایـی را کـه دارنـد خـوب
املـت درسـت کـردن را یـاد بگیرنـد .مـن خـودم گاهـی از م یکند؛ا گربگویماز دستاین کارهایتوآخرم یمیرم، کمه یدلشوشنـادبنازمن یکرخدو؛ااهمادمینکهچمییزشیهارازبآازنآکدننمهدا،یمثیل ًاهنیستمش
سـرم خسـته م یشـوم؛ احسـاس م یکنـم یـک گوسـالۀ گریهم یکند؛ا گرهی چچیزینگویم گریهم یکند.لیلاا گر لیلایـااخ مهایـشرا.اوالبتـهزیـاداخـمنم یکنـد.بعضی
پیشان یسـفید آن تـو بـرای خـودش جـولان م ی دهـد و شـ بهامـنهـی کرمم یریـزمتاسـگرم ههایشتویهم
جفتـکم یزنـدوعلـفم یجود.شـایدحتیلیلازیادی بخواهـد گریـه کنـد ،گریـهم یکند. اکاخملًماهمایعلوشمراابساـز کتنکد.ه برونـدوبعـددوبـاره کـرمم یریزمتا
ل یلـیبـهلالایـش گذاشـتهباشـد.هرشـبموقـعخواب مـن هیـچ گریـه نم یکنـم ،ب هجایـش مـ یروم تـوی از سـرخیل پهایـشبعـداز حمام
م یگویـد قر صهایـت را خـوردی و مـن م یگویـم بعلـه و دستشـویی کتابـی ،مجلـ های ،چیـزی م یخوانـم .آدم رممـاگیدکرهـنـامد.ییقگمـلفـبـناتصشلکبــًاا ِهزگبوگازوجاجهسـفهرفنرتنگ.گـینیمر ی گخـهـوارمی؛
بعدپشتچش مهایشرانازکم یکندومحکمم یگوید وقتیچیزیبخواندحرفنم یزند،وقتیحرفنم یزند را بـاز قلـب
درو غگـو!وپـام یشـودقـرصتـازهمـ یآوردبـاآبخنـکو م یتوانـد گـوش کنـد،وقتـی گـوشم یکندمیـانصداها گوجۀ حتی
پمـاچیرهیارینتـچهاـ لاشـآورزامالمبیمبعگـایلادرنـهیرداوسکـارخمآلودنًـامیطمـشـییایونکنسـدنـ.ت کدداتوملایـًقارخکوصنجهایایـمشـیسوـآنیندر گمم یشـودودیگرصداییرا کهم یخواهدنم یشـنود؛ سـالاد را هـم جـدا م یکنـم؛ امـا لیلا خیلـی گوجـۀ قرمـز
و آ نقـدر حـل شـوند تـا بـه حـد اشـباع برسـند و گوشـه بعـددوبـارهاز تـرسسـکوتهـیوراجـیم یکنـد،هـیور دوسـت دارد .مـن هـم دوسـت دارم عصرهـا بـا لیلا بـروم
و کنـار رسـوب کننـد .بایـد همی نطور یهـا باشـد کـه بمی یشزـنـتردتکـلامهـایـتچ عـحارفدـییبماقـییشـنومناند.دوکاقهعبـ ًاهبگ هفنـتندرشتبپیـیـرزدش. وملییکمنـوبم،خکرامم؛ل ًولا میعالمـرووزم کنار مسجد ،گوجه میو هفروشی
کار هموگولوبی نهـا بـالا م یگیـرد و قلـب کسـی کرخـت م یآیـد کسـیوجـهاسـتثنایی کلمـاتراپیـدا کنـد؛تـازه بـه خـودم کـه نـگاه شـاید نـروم.
م یشـود .امـا مـردن بـا کرخـت شـدن فـرق دارد؛ البتـه ا گرهمپیشبیایدزیادبهدردزندگی کردننم یخورند. اسـت کـه نم یمیـرم؛ ولـی هـوا هـی تـوی سـین هام تنـور و
گیـرم کـه بعض یهـا ادامـۀ زندگ یشـان را روی همیـن تـاوهم یشـودوتیـرم یکشـد؛تیـروترکشهم کهنباشـد،
مـردنچیـزیاسـت کـهبـاهـرچیـزدیگـریفـرقدارد. خشـرمداهبریگزویـهاد کیـبهبـیرماصیرزنفدگـمیی کـسرازنددن.قاهعرکدتـسًابیایـمدیآتزاوادنبدوبده، زیـاددلـمنم یخواهـداز خانـهبیـرونبزنـم؛لیلاهمیشـه
ههرکم کسـهیشمدمهکبـهناچیسـزهاتبـیهاسجاایـسییبفرکسرـ کدنکـد.هبمـثرال ًافییکر ککبنـارد امـاه مزمـاننبایـدفرامـوش کـرد کهزندگـی کـردنآزادی م یتواندبخندد،ولیمنبیرونبیشـتراخموم یشـوم.
رام یگیردونم یدانمچطور م یشود گفتمسئلۀادامه تـویخانـهاخـمنم یکنـم،مگروق تهایی کهلیلابسـتۀ
40شمار ٔهنوزدهم | آبـانمــاه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
ایـناسـت کـهواقعـ ًاب هنـدرتپیـشم یآید کـهدر چنین شده،اماازنظرمن کامل ًاروشناست؛مسئلۀبادمجان بـامـردنیـک گـوزنچقـدر از یـکجنـگل کمم یشـودیا
موقعیتـی بیفتـم و معلـوم اسـت کـه همـه ب هانـدازۀ مـن بـم و ایـن حر فهـا .بایـد بـه لیلا زنـگ بزنـم تـا ایـن آخـر بـرای شس توشـوی مغـز یـک درخـت چقـدر بـاران لازم
خو ششـانس نیسـتند. هفتههممثلهفتۀپیشبرویم کوه.حتیروشـ نبین اسـت.امروزتویتا کسـیدر رادیوشنیدم کهابرهادارند
توانایی اندیشـیدن مثل بیشـتر چیزهـای بـاارزش دیگر، سردوگر مچشید هایمثلمنهمازهفتۀآیندهخودش م یآینـد .چنـد روزی ،هـوا حال یب هحالـی اسـت و بـاران
چیـزی نیسـت کـه بـا تلاش خودمـان بـهدسـت آمـده خبـر نـدارد .ب هعلاوه ،هـوای آزاد ری ههـا را بـاز م یکنـد. هـمپرا کنـدهم یبـارد.لیلاهـم کـهخانـهاسـت.سـرعت
باشـدو گمـانم یکنـم کـهتمـاممفهومانصـاف،بایـددر ای نطـوری هـم خـون تـوی سـینه بهتـر م یتپـد ،هـم بـاد گاهـیبـالا مـ یرود،نـهب هقـدری کـهلبا سهـاراببرد،
نـهومعیـخـنوسدـادگش آیدومپبایهچویشـدگـیِ ایتسـصـاتدوفحبتـایشـددر.زلمیلینا ههـهـمادری فقـطب هقـدری کـهبـویصابـونوسـبزیراپخـش کنـد؛
تمثلخ ًاص بـصاـ تیمـاخـمو ادداوشا،طخوایرلـهـای هیـمدلازسـمـوزاننبهاهووتو شتصـیر اهسهــاتی؛ راح تتـرم یشـودسـیگار کشـیدیـارؤیـابافـت. آخـرمـنبهبررسـیوضـعهوامعتـادم.اولین کار هـرروزم
بهداشـت یاشدربارۀغذاها،فکرهاوسـیگارها،ب هخوبی هفتۀپیشهمبالیلابه کوهزدیموچایآتشیخوردیم ممنرورطقـسـاییباتشاـدامر،ۀبایهـواد بشگناویـسـم لییالسـا راتس.ـدرتوامق یعگاوگیـربد کخـواههکل ًما
م یدانـد کـهنـوازشعنصـرسـازند هتریاز قرصاسـت.او وحسـابینفـس کشـیدیم،امـاخیلـیرؤیانبافتیـم.رؤیا هوایـی هسـتم .یـک هواپرسـت سـرب ههوای واقعـی.
حتـیم یتوانـددر یـکرسـتوران ،کلمـاتراه مزمـاندر دیـدن ه مزمـان بـه ترکیـب بسـیار پیچیـد های از فشـار و یجزیکـورقها تیهاچییـزیهیوپایبـردام کمنـ یمداوربـدراکهیبمرودتمـبریاُاتـیراخقوکدنممی.بکه
شـش گف توگـوبـرسـرشـشمیـزدنبـال کنـد؛درحال یکه فراغـتنیـاز دارد.تـازهایـنروزهـاهمی نکـهبتوانـیچنـد لیلا گفتـمشـایدتـوراهـمببـرم.م یگویـد«:غلطم یکنی
مـن حتـی در یـک گف توگـو هـم بـرای بـهخاطـر آوردن ساعتازهیاهویهرروزیدورباشی،برایخودش کلی آنکـبـخـهررپـیو!شل»منکعـدامهـریـولخ ًامو.ت»شـصکـممهیمـاصمیلآیمـًادیخگویوبریـشعــمدمبنارموضیـافیـآمیـهسـدم.یبنیااکمیناـیـندا:هیـ«مـمـهاک
کلمـات کلیـدیبایـد کلـیتمرکـز کنم. فانتزیحسابم یشود.م یخواهمبگویمصرفحضور فیلمخوبرا کهتازگیپیدا کرد هامیامنقب لهاتنهایی
راسـتش مـن هـم مثـل بیشـتر پسـران و دختـران آدم، در بعضـی جاهـای واقعـی ،ب هخود یخـود رؤیاسـت.
بیشـتر وقتـم را بـرای تبدیـل شـدن بـه چیـزی تلـف ب ههرحـال مـن از آن آد مهایـی نیسـتم کـه همـواره یـک دید هام ببینیـم.
کـرد هام کـه نیسـتم ،امـا فکـر م یکـردم بایـد باشـم؛ بـا کارخانـۀتخی لسـازیتـوی کل هشـانهسـتوم یتوانند لیلام یگوید:حالا کهداردپاییزم یآیدوچایلاهیجان
ایـن تفـاوت کـه برخلاف بیشـتر بـرادران و خواهـران بادبـادک رؤیـا بـه دسـت ،تا ببـازی کننـد .یـک دوسـت بهـارههـم کـهتـازهخرید هایـم ،کاشتـویخانهشـومینه
ترح مبرانگیزم،نتوانسـت هامیکبار برایهمیشههمان قدیمـی داشـتم کـه مثـل مـن آدم حوا سپرتـی بـود ،امـا هـم داشـتیم .م یگویـم :خـودم درسـت م یکنـم برایـت.
امیـچیجـنبزـغعویرـفرموانازعمتــتبـروااارردفیکینکـامهسـکدومـرتمکــیا ُکهننمرادتیگتررووفانـتـخمهناواسقـگتعـ ًرات،هشـبـامدتوهرایزکمب؛نیامما.ن گمانمم یتوانستب هطرزآ گاهان هایتویرؤیایشحضور چیـزینم یگویـد.حرفـمرابـاورنکرده،ولیاز شـنیدنش
باشموحتیب هشکلآزاردهندهونا گزیری،آنچیزیرا بدپارشـسـتهمبکاهشـرؤدی.االدآیدندنلدمقمیق ًیاخچواهسـشـکتلپییاداسیـتش.اکزناوملوازهامو هـم راضـی اسـت .م یگویـم :خالـی نم یبنـدم! از روی
کهافرادسعیم یکننددر گفتارورفتارشانپنهان کنند، ایـدۀتلاشبـرایدیـدنهالـۀتخ ممرغ یشـکلانـرژیدر مهربانـیالکـیم یگویـد:م یدانم.وم یرودشـامدرسـت
ب یاختیـار ببینـم .آد مهـا ،هرچقـدر هـم احمـق باشـند، اطرافانسا نهابهنظرمزیادیساد هلوحانهم یرسیده کند.سـر کهم یجنباند،از رویناچاری کمیسـین هامرا
کـهدارهمنیوادقشوـع ًامهنعیدمرسپوـلتًاشنـددو.تسدحررعتی فدانرهناحیادشـدلاق،یهنق ًاممقۀچیمصـزااویدطبپمهییننـچظایربندرهدتـاسررینیمد ابممیسـشـایتننووتاآ؛نـمبناکامیهرهاندزنیوافهـنیمیحیهازادسـگزونـرودًاازمنانهساوریتکمـورامرچدهدنارمتدن ُوسکســهرارلامیخـهااویاتیمنررااریتابکپقنشونشینـادتسوتـاتکمسنفـاکرقم ًمها، فشـار م یدهـم.انـگار مویـشراآتـشم یزننـد کـهسـرش
کـهسـزاوار زندگـیبهتـریبودیـم کهبـهدلایلینامعلـومو اسـمشیـکچیـزیتـویمای ههـایورونیـکایـاویکتوریا رابرم یگردانـد.تنـدیخـودمرا کـشمـ یآورموبـاخنـده
اسـت. بواهقعطــًاونرمق طیـخعوبا ههـنـامرلویال ،اازومـاچندردیـنفغردشـیگدـهر مسـخر های ،یابـو آب م یدهـم .لیلا بدجـوری مشـکوک
ناامید رااز خـودم کـردن در باشد.
در یـک کـوارقدعـ ًان یـک اداره از کار سـخ تتر کنـم ،امـا کار باای نهمـهفکـرنم یکنـمچنـدانهـمدر کسـ بوکار رؤیـا
اخلاقـی اسـت؛ بنابرایـن اسـطبل هـم موفـق باشـم؛ دسـ تکم دربـارۀ مـن حقیقـت ایـن اسـت
نیسـتاز کسـی کـهدیگـرنم یتوانـدحتـیبـرایخریـدن کـه زمـان و مـکان م یتوانـد تأثیـر شـگف تانگیزی در
یـکهدیـهب هموقـعتصمیـمبگیـرد،انتظـار ابتـکار عمـل حا ل وهوایروزانهداشتهباشد؛البتهمنظورمنهادهای
داشـت .حتـی دارم روی ایـن فرضیـه کار م یکنـم تـا بـه اجتماعـی و نظ مهایـی کـه بشـر در الگوبنـدی کلـی
لیلا بگویـم در طـول ایـن سـا لها بـرای نجـات خـودم از فعالی تهاپدیدم یآوردنیسـت؛بیشـتردارمدربارۀعصر
هـرجهـتخیلیتلاش کـرد هام؛امـانم یدانمایـنراهم چهارشنبهیاابرهایبارا نزاصحبتم یکنم.ب ههرحال
بگویـم کـه ایـن روزهـا نیـاز کمتـری بـه چنیـن تلاشـی در کارمنـدی در شـرایط مـن ،بایـد در بلندپرواز یهایـش
خـودم حـس م یکنـم یـا نـه .بـدون تلاش هـم م یتوانـم مناع تطبـع نشـان دهـد؛ بنابرایـن مـن هـم مثـل هـر
مطمئنباشم کهزندهم یمانم-البتهمنظورمتاجایی آفدنمجـامعنقـچـوالیدیسـگـبرز غیلیـفکـظربـامدایرکنچـیـمنگیـااهاـحییاانـو ًاقـیـاتک یـچیـکز
اباسـشـدت-کـوهآهندـومزمدریت َچواننـتـدهدور ُبـکانـرۀداۀیخنوجـدومرمچ ییبزیهنـاممکطهبمرئاـین غبارآلود هتر،م یتواندبرایآرامشدرونیانسان،محرک
بدرقـۀ مـرد جـوان بااسـتعدادی ب هسـوی آینـده سـوت یخوبکـوقی بتاهشـاید.یب،امایثل ًانوحقـا تلهنایم ییتکوانهـبامداهاضافـیبهارنورکنـشممالکـهی
بکشمیاا گرذهنمبراینوشتنپیامکییارینکرد،بلند بهسـرمم یخورد،بدمنم یآیدفکر کنما گربازیزندگی
شـوموتـا کتابخانـۀآناتـاقبـروموبـراید لخوشـیلیلا بهشکلدیگریپیشم یرفت،حالا م یتوانستمبرای
هـم کـهشـده،شـعرکیپیـدا کنم. خـودم دسـ تکم کارگاه کوچکـی از رؤیـا داشـته باشـم.
ب هنظرم کاریرذیلان هتراز امید دادن بیخودی به کسـی مسـلماسـت کـهحالـمخـوباسـت؛باای نحـال،ب هطـرز
وجـودنـدارد؛اماد لخو شکن کهایی کهدر لحظ ههای اجتنا بناپذیـری احسـاس م یکنـم ایـن روزهـا گـودی
یـوااقاعـصلیًااتالفـکـاقیمهـ یامفازتآنـدب،درحبتـیایینـا گدر ،بـخایزلهـی کموجـچدًا اکربزاشـشـنشد چشـمانمبیشـتر ،گردنـمدرازتـروحوصلـ هام کمتـرشـده
را دارنـد .ب هلحـاظ اصولـی دروغ نگفتـن بهتـر اسـت، اسـت.خیلـیهـمخـوبم یتوانـمدرک کنـم کـهبیشـتر
مردماز بودندر کنارماحسـاسخوبینداشـتهباشـند.
راسـتش خـود مـن هـم از بـودن در کنـار کسـی کـه فکـر
م یکنـماز مـنباهو شتـراسـت،ب هویـژها گـرخـودشهم
چنیـن فکـر کنـد ،خیلـی بـدم م یآیـد .فقـط خوبـ یاش
41
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
کاغذ،بهپانزدهدرختتنومندنیازاست.حساب کرد هام اولـیراانتخـاب کنـم،امـا گویـاا گـرخلافـشثابـتشـود، امـا مثـل هـر چیـز خـوب دیگـری نـه همیشـه .دسـ تکم
دیـد هام بـا تعـداد پرین تهایـی کـه هـر روز از خزعبلات زبانمم یتوانداز فلف لهایتویحیاطدانشـکدهتندتر م یتـوان دربـارۀ ماهیـت اصلـی زندگـی ،پیـش کسـانی
اداری م یگیـرم ،یـک درخ تخـوار حرفـ های شـد هام .بـا باشـد.منفکرم یکنمعلاوهبر گوزنیاغزال،هرکدامما نکـکهردخهنانـدده،هـاسـکیوسـتادکـهرود؛کیـاماوبگـیـر واقشعـکًاولداکزانمـهشـرادف،راطمــووریش
کمـیتحلیـلآمـاریدقی قتـر،م یتوانـمحسـاب کنم که بایـدیـکبچ هافعـیهـمدرونخودمانداشـتهباشـیم.
تاب هحـالچند گنجشـکراب یخانمان کـرد هام،ب یآنکه شـ بهایروزهایـی کـهخیلـیخسـتهشـد هامیـاحـرص وانمـود کـرد کـهانـگار جور دیگـریاسـت.درواقـعهما گر
خـورد هام ،لیلا گ لگاوزبـان یـا نعنـاع دم م یکنـد و برایـم کسـیباخودشصادقباشـدوجذابی تهاینوجوانانۀ
آتشـیدر پـایهیز مهـاوداسـتا نهاسـوزاندهباشـم. چندتـا از تران ههـای دوران بچگـ یاش را م یخوانـد کـه افسـردگیراپشـتسر گذاشتهباشد،هموارهم یتواندبا
وقتیبچهبودم،پدرمداستانیبرایمتعریف کردهبود که آ نوق تهـا بـا بچ ههـا تـوی حیـاط م یخوانـده اسـت. بیـانلحظ ههـایدرخشـانو گـذرا،واقعیـترنـجدیـدن
در آندونفر کنار همدر سینمافیلمیتماشام یکردند. بعـدبـاانگشـ تهایشلایموهایـمرام یجـوردوچندتا و ضـرورت تحمـل آن را پیـش خـودش یـا هرکـس دیگری
یـک جایـی از فیلـم قـرار اسـت دو اسـب ،یکـی سـیاه و شپشچاقرااز لاب هلایافکارمدرم یآوردتاحالمخوب توجیـه کنـد .مـن خـودم ا گـر سـرحال باشـم درزمینـۀ
دیگری سـفید ،با هم مسـابقه دهند .مرد اول به دومی زنشودگد.یاهرداکمهسدباهیدد.مچثیلزًاییداکلشت کهلباکشمدمککهبناهسخاطتبرهیشبهک ای نگونـه شـاد یآفرین یها آدم چیر هدسـت یام .ب هعلاوه،
روم یکندوم یگویدحاضرمشرطببندم کهاسبسیاه بـهتجربـهثابـتشـدهاسـت کـهدر روز بدمهـمم یتوانم
برنـدهم یشـود.مـرددومهـمشـر طبندیرام یپذیـردو درنافکر کندودرعی نحالماهی کپورهمبگیرد.ترکیب محـدودۀتپـشقلبـمراتـاحـدی کنتـرل کنـم .گیـرم کـه
بـررویاسـبسـفیدشـرطم یبنـدد.البتـهاسـبسـیاه عشقباضرورتسیر کردنشکم،غ مانگیزترین کمدی واقعی ِتادامهداشتنزندگیدر اینروزهایخالیاز مزه
م یبـرد ،امـا مـرد اولـی ،هنـگام تسوی هحسـاب ،دلـش تمامتاریخاسـت.از وقتیخودمرام یشناسـم،ترجیح و اثـر ،ب هخود یخـود بایـد از سرچشـم ههای روشـ نتری
ابـیـرانیفیلســامدرگاقیبلمًـارددیددوهبمومدهیاسـسـوزتد.ومـارعدتـرداومفهممیکمنـ یگدوکیـهد مـ یداد هام جایـی زندگـی کنـم کـه پسـتچی هفتـ های ریشـه گرفتهباشـد.باخودمفکرم یکنمشایدبرنام های
کـهراسـتشخـودشهـمچهـار یـاپنـجبـاریاینفیلـمرا یـکبـار،درحال یکـهدوچرخـ هاشرابـرسـن گفر شهای ترتیـب دهـم تـا در یکـی از همیـن روزهـا ،چنـد خاطـرۀ
دیـدهاسـتامـاپیـشخودش گفتهشـایداینبار اسـب خیابانم یراند،برایمنامهوبستۀپستیبیاورد.خیلی قدیمـیرابـالیلادوره کنیم.خاطـرها گرب هاندازۀدرسـت
سـفیدبرندهشـود.همیشـهب هطرز غریبیباآنمرددوم مخـثلوًایب اکسـورتقوکقاتـغذییآادیم یـکقاکلیچچیـزهوی رچایتزحهاویـیلدیمگریگیـیرکد؛ه باشـد ،کالای باارزشـی اسـت؛ م یتوانـد آدم را در تعـادل
احسـاسهمزادپنـداری کرد هام.منهـماز آنآد مهایی خـودش غوطـ هور کنـد یـا در تلاطـم پرسـ شهایش.
اهسـسـتت امیک نهبـاهرمیـیشـکهطـدلورشادینگـمر یی بخواشـهودد؛فمکثرل ًکانمنـدنمقمبـکولن م یتوانـددر آ نهـاباشـد.در یـکفیلمـیدیـدهبـودم کـه از خیلیسالپیش،وقتیچهاردهیاپانزدهسالهبودم،
دارم کـهعشـقهرگـزدر ایـندنیاتحققپیدانم یکنداما ملکـ های ب هرسـم پیشـکش قالیچـ های بـرای پادشـاهی دوپرسـشبزرگداشـتم کهبایدپیشاز مردنپاسـخی
باوجـودآن،بازهـمفکـرم یکنمممکناسـتمـارانجات هدیـه م یفرسـتد و وقتـی پادشـاه دسـتور م یدهـد خـودم اینکـه امولیسـنتدشلرابنرامیـ یگشویپیمـ،دکااممل ًایکـطربدیعم.یبا هنسظـتر.
دچـهـهدم.تـیاتزوهانـزنددبگـاشیـبدد؟وانصلحًا بداقهنلـظـیرازمپییکـ یشبایزنکایرنکارپدذهیـاریی کـه قالیچـه را در سرسـرای کاخـش بـاز کننـد ،قالیچـه اما سؤال دوم
اصلـی تمـام آنچـه ایـن روزهـا ب هصـورت شـبک ههای م یچرخدونا گهانملکۀنیم هعریانزیبارواز درونآن، دربـارۀ ایـن موضـوع بـوده اسـت کـه چـرا گنجشـ کها،
مجازیواجتماعیم یبینیم،شکلپیچید هتریاز نیاز بـمعهپمـیـول ًاشوپـقاتـییتمخ یتخپواادهـشـمافهیقـلمـلمی ریا بخــاولریلد.ا نـگاه کنـم، نزدیک یهـایعصـر،درسـتوهمیشـهروییـکدرخـت
قـدرتمسـلط،بـهپی شبینـیو کنترلاسـت.در چنین برگزیـده،همـهباهـمم ینشـینندوی کصـداجیکجیـک
تقابلمطشمئخینلشیوسمرآیخعریشکقبهاررفمایلنمنرامرویمییرددوروتمنثلدًامعریبویسنیم م یکننـد .گذشـته از گنجشـ کها و سـمفونی بدرقـۀ
خورشیدشـان ،موضوع بیشـتر دربارۀ درخت اسـت .چرا
م یکننـدیـای کجـور دیگریخوبتمـامم یشـود؛وگرنه آن درخـت؟ چـرا همیشـه همـان درخـت؟
ابـاسـر کتنـشمـیـِابکتلـعیطیتـفلس،ـیمرجعبـجویر شبـووغمریـخـبر آخـرش ممکـن لیلاهـم گاهـیعصرهاجیـکوجیـکبهجـان کوفت هام
بیـاورم و باقالـی م یافتـد تـا ببرمـش بیـرون باهـم یـک تابـی بخوریـم.
دربارۀاینکهچرااتفاقبدی کهافتادهدرواقعخوببوده ب ههرحـال بایـد بگویـم لیلا از آن دخترهایـی اسـت کـه
اسـت ،از خـودم درآورم .آخـرش هـم تـا قـول ندهـم فـردا موهـایمشـکیدارنـدووقتـیم یخندند گون ههایشـان
برایـشیکشـالی،لا کی،قالب کیکـی،چیزیم یخرم، زیرچش مهایشانقلمبهم یشود؛باای نهمهآ نقدرهم
کوتـاه نم یآید. ترکـ هایاسـت کـهمهر ههـایسـتونفقراتـشرام یشـود
بیشـتر وق تهـا ازنظـر خـودم مثـل یـک کل هپـوک رفتـار بـا دسـت شـمرد .رو یه مرفتـه او مثـل جوجـۀ یـک
کرد هاموبعیدم یدانم کسیباایننظرمخالفتجدی سین هسـرخ اسـت کـه رگـ های هـم از قرقـی دارد.
داشـتهباشـد.ا گرچهدوسـتیهمدارم کهمعتقداسـت قلبـمبـاز تیـرم یکشـد،باریتمـیمعترضانـهوناسـرب هراه؛
بـا مـردن مـن روشـنفکری در جهـان تمـام م یشـود. شـایدهم کمیپابهسـن گذاشـت هام.آنوق تها کهبرای
بـچانایوـ منعآادمشـریهتمکانـنمک؛سـچرایکاـهسـواقتعکــًاهذخهـیلنیخدلواقـسـیتدادارردم. اولیـنبـار،مسـائلیچـوندرخـتو گنجشـکدر ذهنـم
شـکل م یگرفـت ،م یتوانسـتم از کلمـات کتـاب شـیمی
نبایخاایسم ونهتمشهـیمه بچیککینشـمستترراایَآدخـ ککروکقهنتفدتی .همچهـهنامبدـا هسنزانویرلا،یپیمد.ولبایشیلـ،الایللصلالیًبلارباال ریدا مدرسـه هـم شـعر عاشـقانه ببافـم .البته وقتی جهـان به
مرحلـۀاشبا عشـد هایاز هسـتونیسـ تهایه مزمـان
رانبایددس تکم نگزرفـدیت؛کممثلی ًاشپوردیـ،روطزغ،یاهمنـاهان زیمـماونس کمـهی
تولـدمیـکدوره کتـابهزاروی کشـب گرفـت.باهـمقرار م یخواسـتم بـه
گذاشتهبودیمش بهایزمستانهرشبیکقص هاش اخلاق کاادرارمهنـ بداایـندهـدمور شهـهـدایدًای مدیـران رئیسـم بگویـم
رابخوانیم.البتههنوزیکجلدشراهمتمامنکرد هایم. بـه دورۀ ببیننـد و حرفـ هایرااز نـو
بالاخرهسـرداسـتیاخوابمانم یآیدوشـومینههم که آموزشیتفکرانتقادینیازدارند،م یدانستم کهبخشی
نداریـم .رو یه مرفتـه جمـع کـردن و سـوزاندن هیـزم، از حقـوق اضافـ هکار ایـن ماهـم را از دسـت م یدهـم ،امـا
گاهـیب هانـدازۀخوانـدنداسـتانیدربـارۀعاشـقی کـهدر گفتم.راستشباتمامتمایلمبهامتناع ،گاهیدربعضی
بحبوحـۀجنـگ،سـینهبـ هسـینۀمـرگاسـت،م یتواند ومسـنوقکمعوییتتواتکنــهـرامداتیــاح کفسیـنافـکرنـسدیمـم .اد؛یکصغـنـالولبًـماًاقآدیـرنربقـرداابدـررغعگدازرقاـفتنـهلگهمویـمسـتییپبمازینــکهدد
روح آدم را جلا دهـد.
همـکارم چنـد روز پیـش م یگفـت بـرای تولیـد یـک تـن
42شمار ٔهنوزدهم | آبـانمــاه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
چنیـنوضعیتـیاز بـهسـربـردندر زندگ یهـایدوگانه، ملغمـ ٔه دره مجوشـی از سانسـور در عیـن شـفافیت،
ا گرچـه در مـواردی بـه اختلال دوقطبـی یـا پارانویا ختم هـر آدم فرهیختـ های بایـد بتوانـد در هـر لحظـه ا گـر لازم
شـده اسـت ،درعی نحـال م یتوانـد بـا چاشـنی کـردن شـد،خـودرانا گهـاناز پـلبـهزیراندازدوبـازیاز پیش
کمـی خونسـردی و جاخال یهای سرخوشـانه ،منجر به طراح یشده را خراب کند ،این نظم نی مبند ساختگی
داسـتانی شـود کـه در آن یـک متهـم بـه جاسوسـی در را کـه سرشـار از ظاهرسـاز یهای چاپلوسـانه اسـت .بـه
جلـوی جوخـۀ اعـدام رهایـی م ییابـد. لواحقعـظًـاۀراآسخــر اتز نظـرم حـق بـا مـادر بـود کـه همیشـه م یگفـت آدم بـرای
گفت هانـد کـه جوهـرۀ همـۀ داسـتا نهای جـانبـهدر بـردنبایـدلجاجـت کنـد.
جهان سـه چیز بیشـتر نیست :عشـق ،مرگ و جنگ .یا دیشـب خـواب دیـدم بـا یکـی از ایـن موتورهـای توربـو،
ااینصلک ًاهیقکـطایراازیم نههمتمرهیـالهناومفبرخ حبشخاس شترتی.فنکرسـکرنگیرمد ،یقهطااری. هـوار کیلومتـر در سـاعت شـتاب گرفتـ هام؛ بـوااقعـسًـاریـعادتم
نیسـت کجـا م یرفتـم .یـک جایـی خوانـدم
روحی هبخـش هـر روز مـن و لیلا برنام هریـزی بـرای سـفر در چنیـن سـرع تهایی کـه بایـد ک موبیـش در حـدود
است.بیشتربهماجراجوییدر مراتعسبزفکرم یکنم، سرعت نور باشد ،آدم م یتواند به مرز ماده برسد .انگار
اما خوب هر سـفری هم که بتواند در کمتر از شـش ماه برخـوردی خیلـی سـریع اتفـاق افتـاد و وقتـی برگشـتم
پیش آید خوب اسـت .باید به لیلا بگویم که یکی از آن تـا ببینـم چـه شـده ،زنـی را دیـدم ،شـبیه یکـی از ایـن
خند ههایی بکند که در آن یک «هیـــن» ک شدار است ز نهـایاهـلاروپـایشـرقی ،کـهروحمیایکهمچین
تـامـنهـممثلخری کهتیتاب گرفتهباشـد،سـر کیف چیزی را شـبیه ژا کتی خیس در دسـتانش گرفته بود و
بیایـم و از درون سرکشـی کنم. نـگاهم یکـرد.بعـدبیـدار شـدم،یعنـیپریـدموحسـابی
در یکـی از کتا بهـای کامـو بـود گمانـم کـه خوانـده وحشـت کـردم.
بـودم انسـان بایـد به رویارویی مأیوسـانه میان پرسـش لیلا کـه ی کجـور محکمـی کلـ هاش را تـوی زیـر بغلـم
خـود و سـکوت جهـان تـن در دهـد .سـفر کـردن یکـی فروکـرده بـود ،از تـکان مـن تـکان خـورد و اخـم کـرد و
اروزویرضاورعیویتـش یهـیاهتاایـیریـاییـراکنن.اردوییـشـاردخوهیـبص ًگاییـارهرسمـگـ.زاتن؛صلتا ًقواابنداابسمــرتریهساـرمویفشــچرنانیوـادننر مثـل یـک جوجـۀ چندروزه سـرش را با غرولند سـر جای
اولـش فروکـرد .لیلا عـادت کـرده اسـت کـه از تکا نهـای
مـن تـکان بخـورد و طبیعـی اسـت کـه همیشـه نبایـد
بـهایـننکتـۀ کلیدیمثلیکدرسزندگـیپیبرد هام بتوانـد فـرق سـندر مها را بـا کابو سهـا تشـخیص دهـد.
کـه آدم بایـد چیزهایـی را کـه مـردم بیشـتر بـه آ ن توجـه دارم فکـر م یکنـم در ایـن زندگـی کـه اغلـب ترکیبـی از
نمادییـکندنـهدمنایگدییـرندـهدبتگویـجرـدهوکبـنـهد.چیوازقهعـاًایـمی یکشـه بویدشگـفتـر مترکـدهم بسهنُندهررموهای یو کابکورؤیاس،هناباسیدت،خیشلریطهبمسمتعانمبلاۀشپانرری ِسسـیککی
مانند منطق ِی شهودهای از پای ههای خرد ،در سپهری حسـاب شـود .فوقـش ایـن اسـت کـه آدم مجبـور
ایـن ،شـکل گرفتـه اسـت. م یشـود بمیـرد کـه حتـی در آ نصـورت م یشـود خیـال
دیشـب رفتـم خانـه دیـدم لیلا موهایـش را د ماسـبی کـرد بازهـم رؤیایـش یـک جایـی زنـده م یمانـد .وقتـی
بسـته و رژلـب قرمـز هـم زده اسـت؛ از لای در ،نیشـش را بچـه بودیـم موقـع خـواب بـا خواهـرم چشـ مهایمان را
کـه تـا بنا گوشـش بـاز م یکنـد ،خیلـی زود م یفهمـم کـه بـاور کنیـد سـالیوان آدم دیگـری بـود کـه در یـک زندگـی محکم م یبسـتیم و فشـار م یدادیم و نگه م یداشـتیم
موازیومتفاوتسا لهادر کنار اصغرزندگی کرد.البته
امشـب هم نقشـ ههایم برای زود خوابیدن نقش بر آب اصغـر دو سـال پیـش ،وقتـی کـه بالاخـره بعـد از پنـج بـار تـاسوسـویسـتار ههای کوچولـودر اعمـاقتاریکیپیدا
است.همچنیندر همانلحظهپیبردم کهرخدادی شـوند.بـرایای نکـه کسـی کاریبکنـد،اولبایدباشـد؛
عادیمثلاینبرایرفعخستگییکروز کافیاست. فـرار از خدمـت،عاشـقشـدهبـودودیگـرتصمیم گرفته امـا بـودن ،گاهـی آ نقـدر کار دسـ توپا گیری اسـت کـه
بـودایـنبـار سـرباز یاشراتمـام کنـد،باموتـور تصادف
ب هخـودم م یگویـم اولیـن چیـزی کـه یـک دختـر واقعـی کـخـروددو مـشرهدن؛راممـنـادسـیالیشـوادهناراسـهنتـووازتفماقـیًابپیانـرمسـاکـلهی بکــرایازی آدم بـه هیـچ کار دیگـری نم یرسـد.
بایـد داشـته باشـد ،مهـارت شـانه کـردن موهاسـت. ب ههرحـالزندگـیب هخود یخـود،یـکتناقضاسـت؛از
حـالا ا گـراز دنبالـۀ گیسـش،روبانـیهـمآویـزانبـود کـه یک طرف ما باید شـاد باشـیم و برویم سـفر تا خودمان
چهبهتر. نقاشـ یهایش را بـه مـن هدیـه داد کـه پـای دیـوار اتاقـم رابشناسـیم؛از طـرفدیگـرمابایدپـولدرآوریموبرویم
گذاشت هامروییکیاز ر فهایی کهباستونیاز رما نها
حـالا نشسـت هام پشـت میـز اداره و ب هطـرز غریبـی چـرت درسـت شـده است. خرید .گمانمنق لقولیاز یکاندیشمندآلمانیبود که
حکــا ِهلبـنیهمایهـجـنا زنوودنییمهـها،هویعشـنـیایر همیـن م یزنـم؛ امـا در رسـم ًا خـود مـن بااینکـه یـک ی کوقتـی خوانـده بـودم با این مضمـون که کام لترین
آ گاهـم هـم ب هخوبـی دو نـدارم، بیشـتر نـام مـا ،سرشـارترین مـا از حیـث تناق ضهاسـت .نم یدانـم
نفـرم .آدمـی کـه تـوی اداره اسـت و آدمـی کـه در خانـه؛
دسـ تکم در ایـن چنـد روز نم یمیـرم .تیرهـا ،در خطـی و دو زندگـی هـم دارم ،یکـی از صبـح شـنبه تـا صبـح ریشـۀ ایـن تناقـض در ذات هسـتی اسـت یـا از شـناخت
عمـودی از سـمت چـپ سـین هام بـالا م یرونـد و پـس ما از آن ناشـی م یشـود .تازه اینکه یک چیزهایی مدام
از عبـور از رشـت ههای رگ و ماهیچـه و لنـف و گـردن، چهارشـنبه و دیگـری از عصـر چهارشـنبه تـا بعدازظهـر مدثرل ًاسـمرـمانهن قمایتـشـى پهااتـسـیممه یمـشـۀآودد،مهـحـاروفچیدزیهگــار،یحاتـسـیآتن؛
جمعـه.بشـردر تمـامتاریـخخـودبـرایادامـۀبقـاناچـار
نیرویشـان را در چشـم چپـم آزاد م یکننـد و یـک جایـی ببـعودداهزانظتهـخراتـا بشهــنابیههصوبـشـحمرنسـدانم ًاهاجـیزبوکزننـددگـ.الیبتمهحجسـموعهب
حوالیپیشانیآرامم یگیرند.حتیاطمیناناز داشتن چیزهـایاندکـیرا کـهاز جنبـۀمثبتـیبهشـاناهمیـت
چنـد روز آرامـش ،م یتوانـد بـه کسـی قـوت قلـب دهـد رما ا یشـدتهبامهیامد یمگومی یمر؛ومدثیل ًاابمدمترکآننکاهسبـیتشبت ِرهوقحمیتهداهابسگومیهام
کـه بـرود بـازار و بـرای خـودش چندتایـی لامـپ رنگـی نم یشـود؛ کابوسـی اسـت بـا دورۀ تنـاوب ثابـت که باید
بـا قو یتریـن قر صهـای خـوا بآور بـه جنگـش رفـت
دس توپا کندورویعمودتیرهایی کهدر مغزیاقلبش یـا خیلـی راحـت و ب یتفـاوت تسـلیمش شـد و حضـور رحیمه یا به نایجل بگویم آنجلینا .فکر نم یکنم با این
برپاسـت،درونحبا بهایفانوس یشـکل،پیشروی کار به کسـی ظلم کرده باشـم؛ هر نامی داسـتانی دارد و
نسیمی که از درخت و دریا گذشته است ،چراغ روشن کنای یاش را پذیرفت .شنبه صبح دوباره م یتوان مثل داشـتنیـکنـاماختصاصیم یتواندازنظـردراماتیک،
پیرزنـی غرغـرو ب ههمـراه فح شهـای آبـداری بـه عصـارۀ
کند. آفرینشاز زمانحضرتآدمتا کنون،از خواببیدار شد تأثیر شگرفی بر سرنوشت زیستۀ آدمی بگذارد .من یک
دوسـتیداشـتم کـهسـا لهااصغـرصدایـشم یکردندو
تهران ،مهر 1394 وبخـشاولرابـاایـنامیـداز سـر گرفت کهشـایدبتوان نا گهـانتصمیـم گرفت کـهبهخودشبگویدسـالیوان.
بازهم زنده ماند و به یک عصر چهارشـنبۀ دیگر رسـید.
43
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
داستان (داستان برگزیده) لـــــــــــــــــــــــــــــــرز
رتبۀ اول بخش آزاد
مرثی های برای چند بار کشتن یک
بلند بگویید «زنده باد کشور شماره »!۱ پیرمرد که در صفحۀ ۱۲۳م یمیرد
بگذارید از آن دوردورها صداتان را بشنوند!
کسی که بلندتر از همه فریاد بزند
نشان افتخار و خروسقندی و قاقالیلی نصیبش خواهد شد
| سفر به انتهای شب -سلین |
آرنـج بـه پاییـن آ نقـدر جنبند هتـر از جنـاغ و کتـف و عـرق م یریـزد و نف سنفسـی کـه تک هتکـه فروم یَبـرد پویاکیانی
کارمنـد پندرجـخۀاگطـورشـمتزنـیدوهپرمخـیکو ِنـندیـ .ازک اسـت کـه شـانه بیشـتر شـبی ِه سکسـکه اسـت .آروارۀ مصنوعـی لغزیـد ،
کمـر بـه صرافـی را چـاق از دهـان چروکیـد هاش بیـرون آمـد و دوبـاره برگشـت تو. از فکـر پ بیـرون نم یآیـم ،نیامـد هام ،از فکـر لث ههـای
زیـر ،کـه از ایـن هـم جنبند هتـر اسـت .و شـکمش ،کـه او را نوشت هام .پ را نوشت هام .او را م یخوانم .پ را. مصنوعـ یاش کـه روی موکـت افتـاد و شکسـت .حـس
ب یاختیـار م یلـرزد .و از نـاف به پایین ،که دنیای تکان روبـ هروی سـاعت نشسـت هام و نگاهـش م یکنـم کـه بـا عجیبـیدارم،بـهضبـطصـدارویچیزیغیراز کاسـت؛
و رعشـه آغـاز م یشـود . ...مـدام ایـن ران را سـوار آن ترس نگاهم م یکند که او را نگاه م یکنم که زیر ساعت مشـکوکم ،بـه چشـ ِم دکمـۀ قرمـز کـه خامـوش و روشـن
یکـی کـردن ،آن یکـی را بـه ایـن یکـی کوبیـدن ،پاهـا را دراز کشـیده. م یشود،وبدتراز اینشک،از وقتیپمردهنم یتوانم
به شـکل هشـتی گشـاد باز کردن و ب یهوا ،مثل هفتی حتـی بـصراورتیـ جاشب هسـجـناگکـیر ادسـن نـتگ؛ا اهب،واگلرهـدنوـل؛شببـ یه ُکحنرـکـدتی. لحـنخـودمرابنویسـم،یـامثـلحالا،ضبـط کهم یکنم
خشـن در هـم فروبـردن .ب یتابـی در او رسـوب کـرده گـردن تویحر فهایممدامسـکتهم یافتد .کافیاسـتپلک
و زانوهـای متورمـش هـر لحظـه در رقصنـد .اول ایـن تانـک م یچرخـد .چشـ مهایش کمـی بیشـتر از چشـ ِم بـههـمبگـذارم،پاینجاسـت:در همیـنف سفـس ،کـه
یکـی را م یلرزانـد ،بعـد دومـی بعـد هر دویشـان را ،و سـر مجسـم ههای هزارسـاله م یجنبـد .پل کهایـش سکوت کهم یکنمضبطم یشود.پاینجاست:دراین
آخـر هـر کـدام را بـر ضـ ِد آهنـ ِگ آن یکـی ،تـا دوباره سـراغ آ نقـدر سسـت اسـت کـه قطر ههای عـرق ب هردیف توی اتـاق،در ایـندفترچـه .پرااز چمـدانبیـرون مـ یآورم.
پـای اولـش برگـردد . ...از قـوزک باریـک پـای او بـه زیـر، چشـ مها م یریـزد.
هیپنوتیزم م هآلودی خانه کردهاسـت .صدای ت پتپ م یبینمش. «سکوتباید کرد.
کف شهـا و ف سفـس سـاییدن را نهایـش را بـا نگاهـی سسـت ،سـرد ،سـیاه؛ پ ای نجـوری آغـاز م یشـود. سکوتمیانحر فهایمم یپرد».
دوختـه بـه صـورت پ م یشـنوی و احسـاس م یکنـی تمـام پ اینجاسـت ،روبـ هروی مـن ،امـا سـوی دیگـری خودشاست.دستم کلماتاورام یگیردوورقم یزند.
مقابـل جسـدی بـه صلیبـت کشـید هاند کـه چنـد مـار هـم دارد :تنـه ،کمـر و باسـن ،کـه خیلـی بیشـتر از سـر
زنگـی از نـوک پـا شـروع بـه بلعیدنـش کرد هانـد. ب یجانـش رمـق دارد .و دسـ تهای ب یتـاب ،کـه از [ ص] ۱۱۱
...و کهنـۀ سـفیدی را کـه از زمـان پاشـویه روی صـورت
پ مانـده بـود برداشـتم و روی گرمـای شـوفاژ پهـن
کـردم .آب دارد از شـیارهای کهنـ ه پاییـن م یآیـد .پ
اسب تورین.ساخته :بلا تار.سال۲۰۱۱
44شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
موکـت چکیـد و هنـوز هـم م یچکـد .بـاورم نم یشـود با کدامزور؟ [ ص] 112
داردبـارانم یبـارد.روبـهمـنیـابـههی چکـسغریـد«.دیـر زورب یکسی. «شـشماهاسـت کهتبدارم.شـشماهاسـتخیابانرا
کـرد هن». چـه مـدت؟ نامعلـوم .بیس ت وچهارسـاعته ،هفـت روز ندیـد هام.آ نقـدرعـرقریخت هام کهم یتوانسـتیک کپور
لحنـش خبری /امری /منزج ر/سـؤالی /متعج ب بـود ،و تهو:فآتـهس ،بوـپاامواس.جـس ِبی بوههوقشـتت وسابلیه.مـخه.ردوخمیر. درشـت را زنـده نگـه دارد .آنقـدر از دسـتم عـرق چکیـده
ب یمعطلیپـردۀروزنامهرابالاتربردتـاازجواب/اطاعت/ پ:آ شولاش.مبتلابـهچیـزی کهاسـمشرانم یدانند. کـه دفترچـه خیـس شـده و نم یتوانـم بـا مـداد چیـزی
تأیید/سـؤالب ینیازم کند. خرپول.چندخواهروبرادر کههنوزم یتوانندرویپایشان بنویسـم .چهـار صبـح بـالا م یپـرم و مـچ خـودم را وسـط
پازلحظۀورود،نراباوحشتنگاهم یکندوچهارستون بایستند.دارندآنسوینقشهماهیپرورشم یدهندو هذیـان گفتـنم یگیرم.ازبیدارشـدنم یترسـموبعـد،از
تنشم یلرزد. آکاچدئنمشاـف َکمتبسدیرنادییاانیسپنرتاجکنمهدبااراعنیددت.دموشاـراهیشدیُک.ماویبرشینهاقخزتولهلاکنرخدد،ونهد.فرینش،یی ککه خوابیـدن.م یترسـمازبـهیـادآوردنچیـزی کـهدرخواب
ستون؟! اماپفیوزهاسربزنگاهلیزید هوجاخالیداد هبودند. اززنـآنگمزدیهگاریـزشمد:اخزلآـتـمراشمـ /ازیآوَشرـید/طااز کنا/مایزومـرندحیم کـلهزببـالاـدها/ازس
بـهقـدریازایـنغریبـهترسـیده کـها گـراورام یشـناخت، [ ص] 114 نـور /از خـودم .و دیگـر مجبورم بیدار بمانم تا صبح ،چون
بایـدم یترسـید.آن کسـی کـهجسـمپراقالـب گرفتـهو پرسـتاری از پیرپاتا لهـا بـه خریـدن بازیکـن در فوتبـال نف سهایـم بـه قـدری داغ اسـت کـه تـوی دماغـم هیـزم
زندگیرادرونشریخته،بهجایشـشروز،سـ هچهارروز شبیهاست.قراردادی کهامضام یشودیکچیزاستو م یسـوزد و بایـد هـر چنـد دقیقـه آب بـه پیشـان ی بزنـم و
منتظـرمانـدهوبعـد،قالبرازیربغلزدهوفلنگرابسـته حقیقتپنهانیکچیز.دوامقراردادهابهیکفصلهم دوانگشـتراتـویلیـوانخنـک کنـموفروببـرمتـویتنور
مانـده ،امـا در جسـم بنـ دزد هاش اپاسیـیـکلنتسـرسیـ ِردپـه:ا اسـت. نم یرسد.تیمپشتتیمسرسالسقوطم یکندوپیرمرد
ایـن ،تجسـم خـواب یـک دیوانـه زندگـی پشتپیرمرد،سربرجم یمیرد.یادر بهترینشرایطتیم سـورا خهایبینـ یامتـاخورشـیدبـالا بیایـد».
ابـرسپاتهـ.اخیملیارغـۀربودنباتـخوتانی:وسشِرکسرسبـتِنیسیروِدکزنبـگوادر.گمرفطتمۀائون،مساوگارر فقطصعودنم یکندوخاکسپاریچندنفرشانبهتعویق بیمار یاورا،ا گربیمارباشد،بایدای نطورمتوقف کرد:زیر
یکشبدستازدلمبرم یداشتموجمجمۀب یرمقش مسایاکفتـنبدی:آمانرپسیترامـرندم یی کشـهوپدر.سمـتیا َرشویشتدو.ییمهمـانوبعد دوشسـرددومشـ ِتپـرفلفـلو گزنـهوشیشـه،در گوش
کپک کستر ِیتپنده، رام یشکافتم،آنجابهجایافکارخا حوصل هتهم یکشد،دردبالا م یگیرد،فریاد،س گخوابی، ودمـاغودهانـشبچپانی؛شـکمشراباطنابمحکمی
سـبزوچسـبناکیم یدیدم. زخمبستر،هذیا ن،بویشاش،بویخون،طعمچرک، ببندی ،کهخوننخواهدبهپایی نتنهنشت کند،وازآن
پقـووِللدوهقـبررااربنراومبرئعـدی،مدررسگـ.متسـفید کاغـذصور تجلسـه طـرفهـمب یمعطلـیچنـدآمپـولآرا مبخـشبهماتحت
[ ص] 116 اسـتخوان یاشفروکنـی.پرا،ب هخصـوصوقتـی کـهایـن
نمگثفتل ههایموچپکیداسنسیتسـهمت.ۀبکهارخهصمویننصیکسهاصتلً .ناپگیهرندایرسـیازاتو، م یشـود: شـکلی بـه دیـوار تکیـ هاش داد های و پاهـای قلمـ یاش را
کهنم یتواندحرفبزند،زنینداردوبمیرهمنیست.آن باسمهتعالی رویتشکدراز کرد های،م یتواندونیمهدرنظرآورد-که
کپۀموهایسفیدرویسرش گو لزنکاست.همهباهم ابـینهقجـانـدربی،ن قمـرسـدهمبامشـیدخـکـورهمسـتـرادیوـقاتبـدبیـوپدشـرتواد،نآن/مقـاددررتَـتـارنو درواقعمرزمشخصیبینشاننیست:-سنگقبرینرم
فـرقدارنـد،امـاپفـرقداشـتنشهـمفـرقدارد.اونقض خشک ش کنم،آنقدرتروخشکشکنم کهازت کوتابیفتم وخیـس،بدنـش،صورتـش،مغـزش،ودرزیـرخـاکلانـ ه
تمـامقوانیـناسـت.هـرچقـدرهمشـکمشزیـاد کار کند واز ریخـتنحسـشمتنفـرشـوم.
هیـچچیـزنم یخـورد.لقمـهرا کـهدردهانشم یگـذاری، مورچـ هایملتهب،پاهایش ،کپلـش،روحش.
یکسـاعتبعدشیربرنجاز گوشۀلبشسـرازیرم یشود. امضا. حالـشواقعـازار اسـتوحـرفدیگـرینیسـت.چنـدروز
وا گـرهـمغذایـینپختـهباشـیبدترازبدتراسـت.محشـر امضا. پهیـمیششدهکتمـریمگوییگدف.ولتتیا،ایچنندبراروتزأدکییگرد کمر یدمکیـهردپ«.چحیتزم ًیا»کتها
کمبـریآوَریدم ،یکخنودد،بنشاراریوعربیـزدمیهونومغویانغمدازیگدـ،ذاخراند،هرخارونوابیهباسـلرا پن -فرارنخواهم کرد. باچرنیدبروهزکآیارنبدرهدهخاواسهتد؛مهردم،اوک َوهاهلبمتهچانیدندکحتقربهرایهچیمزدچینگرد
م یگیـرد.ا گـربتوانـد.بـههیـچقیمتیحاضرنیسـتتلف -هزینۀسیگاربهعهدۀ کارفرما. کهخانوادۀلعن تشـدۀپم یفرسـتدوهرگزبههی چکدام
نکـرمد ِینشآوندبچانـچدیلزقیمـکهنرااراآزمدد،سـوا گتبربدشهودد،.همیناوضاعهم تبصره-درخودکشیبهوی کمکنخواهم کرد. دشـ ِت آخـر نم یدهـم .داروهایـش ...بهتریـن دارو مـرگ
فعقـکطسچخنوادههفدتشهپدا:یـمدایراخسوـَردتو.پد مسدن ممهایدیهپاید،یزمهیمخهوَرچدیوز رونوشت -ندارد. اسـت .مـرگ مغـزی ،نا گهانـی ،نباتـی .ایـن را دکترهـا
پعظسینمم،پیرادزهنژدا.دبهانبیسم ِتختملادفه ُ،گکهثاکفهرتووانیرژدسی،متمخریوماطندی [ ص] 115 م یدانند،ومن.تاوقتیدستتتویجیب کسیاست،
وخ سخـسم یکند،مترسـکیازچربـی ،کهفقطزمانی «باکرگیترسنا کترازفاحشگیاست». برایدوطرفبهتراستآخورش گرمبماند.درهرصورت
قصـدبازگشـتبـهنقطـۀثقـلراخواهـد کـرد کـهزمسـتان پاینجملهرابانستعلیقرق تانگیزینوشتهاست.
تتمـحاممل.شـتوحدمو ولز.نـتحشمبـلهبایصددکوردسـ.ب اییچد ُهملسرکسـنیخدرهیبدا.بشـایدد. اوراموقعنوشتنبایدای نطورتصورکرد: دوبایدچهار وچهار بایدهشـتبشـود.
فرسـودگیراپذیرفـت.بایـدغژغژ کـرد.بایدوراجی کـردوتا گلاویزبامک ثهایاجباری: باید؟
رسیدنخرداد،ناامیدیراتویپا گردمعطلنگهداشت. باسفید یهاینانوشت ه ،کهتمامدفترچهراپر کرده:
.د.ر.چرنوبی ِل کلماتشبهخاکنشستهاست: پزندهاست.
تشرم یزند.ن«.بتراشاونمدادصاح بمردهرو». طنینجیرجیرپل ههایطبل هکردۀراهرو [ ص] 113
کاشصدایشراداشتم .کاش کا ِس تهارادورنم یریختم. صداتاپشـتدر خانهبالا آمد.از جاپریدمورفتمدمدر،
کـهدرصورتـمبـازشـدوبـهعقـبپرتابشـدم.نب یاعتنا پیشـان یامرامالـشدادم.چنـدخـطدیگرازنوشـت ههای
کاشم یشد... بهبینیضر بخوردۀمنباقد مهایچندمتریآمدتوو تهسکرشرهپـساـرتیۀسداپیل پپکــیاه تکشویـککـارمدلشًاممب.هینرخـوویزوابسـوبدماهبماــاوسِنیتفپ.کهــرپنبناممعلییاقددهههــادد..ی
باهرسـطری کهبه کنارۀ کاغذم یرسـانمسـربرم یگرداند دوریزدودید کسـینیامدهوسـرتاپایپرابرانداز کردو عجیـب هـر روز سـراغش رفتـه ،هذیانـی نوشـته .چـرک
ونگاهمم یکند.سـنگینیچشـ مهایشرارویدفترچۀ رفترویمبلی کبریافتادوهنی کردوروزنام هراقاپید زیـر ناخ نهایـم را م یمکـم .ب یخوابـی تـوی سـرم طبـل
کهنۀپ ،کهدفترمنشـدهاسـت،وبررویپهلویچپم ووانمـود کـردم یخواند.از گوشـۀآسـتی نهایسـفیدش م یکوبـد .گون ههایـم گـر گرفتـ هول بهایـمازتبخسـتگی
احسـاسم یکنـم.خـوبم یدانـم،م یدانـمن کاریبـه کـههرکـدامبـهانـدازۀ کفـنیکبچهاسـت،آببـارانروی چـاکخـوردهاسـت.جـاجـایناز کدلـینیسـت،چیزی
کلی هامنداشته ،کاریبه کلی هامنداشته ،کاریبه کلی هام هـمبـرایترسـیدننـدارم؛ولـیبـازهـمازفکراینکه کسـی
نداشـته،وفقـطیـکواسـط هبـودهاسـت.یـکواسـطه.
همیـن.امـاهیچچیـزنم یتواند گزگزتیزدند ههایناسـور سـرزدهدر خانـهرابـاز کنـد،خـونخونـمرام یخـورد.
«ماهـیآزادنیسـتم ،کـهبالیدنـشمـرگاسـت».پایـن
جملهرابهقدریمحکمنوشتهاست کهپاکنم یشود.
ر ِدخاکستریمدادفقط کمیمحو ،کمیمحو ،کمی...
لباحتوظباهاشیدف.قطتصورشرابکن،پرستار ِیهمچینآدمی
45
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
جـام یپـرد.اشـارهم یکنم کهنمردهاسـت.خوابـشبرده جانجنگیدندارد«اجبار»است.اجباربرای کسیمثل زنـی شـکم از «جراحـان م یخواَنـد. مـنرابخواباند.
است.اعتنانکردورفتنبضاورادر دست گرفت.شک مـنیعنیلهشـدن،وتمـام.خلاصشـدن.مردن؛یعنی ن بـا خـودش بلنـد
نـدارمچیـزیبـهدسـتشنخـورد،اماچـونم یدیدنفس کورانفکرهایی کهنیامدهفلنگرام یبندند.اجباریعنی س ی وپنجسالهیکتودۀیازدهساله...یازده کیلوگرمی...
م یکشـد،وانمـود کـردخـونپرالمـسم یکند.برگشـت هـرحرفـی کـهم یزنـیمفـتباشـدوا گـرحـرفنزنـیهـم ،خـارج کرد هانـد».
و نشست. شپش به تنبانت بیفتد .اجبار یعنی یادت برود جبر چی چاقویـیبرمـ یدارمومـدادراتیـزم یکنـم.م یتراشـم.بـاز
صفحـۀموبایـلراروشـنوبعـدخامـوش کـردم.شـشو تبوحد.مـاجلب،ارسـیعهنروزی کداور،میآعنبرفیتـجون،هَورنسمـهرکو،زیهعـناییبسعـهدر،وتزنافورل، رماچغیـیلتزغرالـیشنـکمشـ.منمی یغـددزهنهـ،ـرندمگ.بالـههـولهادشیررامدارز تیـرِرنودقج.دصاـسـکـرداردمد ِهییتودیخغهـی هردپ.ه بوهسپـمکتـنمه
بیسـت دقیقـه! تماسـی گرفتـ ه نشـده .م یدانـم سـاعت تنفر،تنفر،ازخودت،ازپ،ازصبح.نفرتم یتواندهمین
دیواریخواباست،وبازنگاهشم یکنم.هنوزهمدارد نگاهنباشد.اجبارم یتواندهمینخستگیباشد،این
دیشـبرانشـانم یدهـد،ویـابـهسـاعتیدر فـرداتظاهـر اتنارگیارکـیپ،نایوـشـنتدهفبتار،شـاید،نباتـهاتققل،ایبننوگشنـاتهه.ام«:دائم ًایکسان ِخر ِخـرم یکنـد.صـدایشلاقبـارانرویسـقف کولـر-
م یکنـد.سـاع تهاهمیشـهتظاهربـه... -بـهنلعنتم یفرسـتم.بهپلعنت.بهتاریکـیغروب.
اینجاست کهتلفنزنگخورد. نباشـد حال دوران». تراشـ هایاز چوببنجلمدادجداشـدهبودوزیرناخنم
پسـرعمویپبـود.یـایکفامیلدیگر.خیـالم یکردا گر یـکمـاهپیـش،سوسـویصبـحدردر ههاینخـاعافتاد. فرورفـت.تـاریشـۀسـفیدآنجلـوآمـد.درددویـدتـامهـرۀ
بـه نیابـت حـال او را بپرسـم« ،مریضشـان» بـا تـکان دادن پ دوبـاره بـه لاغـری سـرازیر شـد .شـکم بـه کار ،خـوردن گردنم.بادندانبیرون کشیدموتفش کردم.دفترخونی
سـریاپل کزدنی،چیزی،م یتواندجوابسـؤالرابدهد. هیـچوریـدنهم هچیـز.چرب یهـاسـوخت،صورتـشآب شـد .دهنـم خونـی شـد .پیرهنم خونی شـد .از ایـن مداد
پیداستچندسالیپایشرااینجانگذاشتهاست .گفتم ررفسـیت،دت.نپ،شپبرارکیاه.کشـپ،ندویقخلیشـاکنی.دد،هپاوْنسـختشبـکهایسدـهت.خموواهان متنفـرم .دورش انداختـم .خودکاری برداشـتم .از خودکار
پنم یتوانـدچیـزیبگویـد.پرسـیدحالـشبهتـراسـت، خشکیده.چشمسیاهشفرورفتوبیابانشد.اسهال متنفـرم.بـهخـودملعنـتم یفرسـتم،بـهشـ بها،بـههر
گفتمای نطورفکرم یکنم،باورنکردیم .گفتا گربتواندبه پشـ ِتاسهالپشـ ِتاسهال.لرزی کهتمامتنشرا گرفت کـسایـنعجـوزهراتـویدامـنمـنانداختـه،بـههـر کـس
زودیسراغمام یآیدو گوشیرا گذاشت.دوشاخراازپریز ومرگی کهدر کار نیسـت.ر ِدهرروز کهرویزمینماندهو ای نهارابخواندلعنتم یفرسـتم.لعنتبههم ه.لعنت
تلفن کشیدم. بایدباچکمهقدمبرداشـت.دردی کهنم یشـودفهمید بـهن.بـهمـا.بههم هچیز.
نوکانگش تهایمسردشدهاست.پس ِکیم یخواهند بایداینصفحهرابسوزانم.
برسـند؟!دسـ تهارایک ییکـیزیـررانم یبرموم یگـذارم احساسـشم یکندیـانه.
بماند.پدس تهایشراب یهدفچپوراستم یکند. مهما نهـاوسـرزد نهـاوحـالپرسـید نهانصـفوبعـد [ ص] 117
بـهمـرورفهمیـد هامدرهرجایبدنش کهخونبیشـتری تقلفطـعنمزنـیشـگوند.من یهخـخوبَررد.یاهززمنسـاسیـابهاقی،ندهربنرامدریکزنـودچ .دلکـتری. بـاایـنب یحوصلگـیچـرام ینویسـم؟ایـنچهـارخـطنه
جمـعشـود،بـهسرسـامم یافتد.همیـنحالا کهسـرش تنـگ نیسـت .پسـتان زنگـی فشـار داده نم یشـود .بـه اعتـرافاسـت،نـهتلاشبـرایتوجیـه کاری کـه کـرد هام.
رویتخـتافتـاده گـردنپرچـروکاوبـهانـدازۀشـکمش هشـتاد کیلـو کـهم یرسـدبـوینـاخانـهرام یگیـرد.خاک فرارنیسـت.قصهنیسـت.مرثیۀب یپولینیسـت.مخدر
پایینوبالا م یرود.ا گرشبدیگریبودقرصخوابیبه پـرده را برمـ یدارد .لاغرتـر .کدرتـر .چروکید هتـر .پ سـیاه نیسـت .خداحافظـی نیسـت ،کسـی را نـدارم کـه از او
راهم هجـایتنـشبـه لـر ِزش اومـ یدادموسـعیم یکـردم م یشـود.نال هرسـوبم یکند.غباربهدیوارهام یماسـد. خداحافظی کنم.بهجزمادربزرگ.خداحافظمادربزرگ!
طورمسـاویتقسیم کنم. شصــندیادنیبـارشابانیـازدیـسـرکروانجزبدیـیپرک ُدبـهراید ،نگـرسـدوتنرنکمشـییآیـد،دووببـراویی
دلمم یخواهدوقتیاز ایندر کوفتیبیرونم یرومیکی .
از انگشـ تهایشرابـاخـودمببـرم.بعیـدم یدانـم کسـی سـنگینخـا ِکپـردۀ کـر کدار راتحمـل کـرد. .
دنبـال آن باشـد .پ یـک خواهـر دارد ،از ایـن مطمئنـم، ایـن رد خـون ناخـن مـن اسـت ،بگذار زمـان دنبالت بیاید
تبــارادحـرددازریـدا.ادحیت،مـولاـل ًایبیهـرشـکتاررازکـدرودتـهاامهحسـالتـن یاد.م نشـیشـربدههشچـنیـرد. خون.
وبعیداسـتهی چکدامدنبالانگشـ تهایاوباشـند.آن [ ص] 119 [ ص] 118
بـرادر کوچ کتـر ،کوچ کتـر از خواهـرش ،همیشـه تلفـن «صورتـم را بـه شیشـه م یچسـبانم و رفتنشـان را نـگاه بایدسـاعتشـشبرسد.تیک!بایدساعتششحمله
کـهم یکنـدبـهخودشـانم یگویـد«مـا»،مـام یآییـم،مـا م یکنـم .جهنـم ا گـر خواهـری باکـره داشـته باشـد کنـد.تـاک!بایدهم هچیزب یخبراتفاقبیفتد.بایـدازیاد
نگرانیـم ،مـا نم یآییـم ،امـا هیـچ بـاری نبـوده کـه دو تـا از همینجا سـت » . ببـرم .از یـاد ببـر! از یـادت ببـر! بردی؟! جا بخـور! جا بخور!
برادرهایـشه مزمـاناینجـابیاینـد.ازاین«ما»،همیشـه کجاست؟پچیزدیگریننوشته.
آنزنهست،وفقطیکمرد کهقیاف هاشبانفرقبلمو سرف هایتیزم یکند.محتویات گلوب هجایآنکهبالا بیاید خـوردی؟!فرامـوش کـن!تیک!غاف لگیرشـو!تاک!
نم یزند،امارفتارشاز زمینتاجهنمتفاوتدارد.شـاید پایی نم یغلتد.چندروزاست کهازاعماقسرماخوردگی نوشتی...آخرشنوشتیب یحوصل های.دیدیباخودکار
بداوقشـلـنودب،ایـشاـنهید،یچـکـادجاـومر،ایصلک ًاهبـمراندارحیسـدرا کارسنمبایکشـنـدم،.د هقلو شدیدیبالا برگشته،م یترسمازنوبهعمقشیرجهبرود. نوشـتن گناهـکار م یکنـد؟حـالا کجـارام یخواهـیخـط
لاغر یاشمایۀنگرانیناست.اینراازنگا ههایهرچند بزنـی؟ کـدام حوصلـه .کـدام ب یحوصلگـی؟ فکـر نکـن،
ثانیـۀ او بـه پ م یشـود فهمیـد .سـ ههفته بیشـتر اسـت بومـنرووینـززامرسمن،نکیـزدناـدراددم ..کدخفرلرویایادیمماْ،نغراصقگبوافررمهاتسـ؟یراآحمسودصهتلـ،کهههکبمایرهتنِی.بنبزیهنـزادحرگاملی،
[ ص] 120 کـهمهـارشـکمشازدسـتمبیـرونسـریده.مثـل گوشـت نهبیشتر،از ای نکهمجبورم...از همیناجبار کفر یام...
دربـارۀ دانـش .حتـی تـا همیـن چنـد شـب قبـل لخم روی دسـتم افتاده و جانی به تن ندارد .سوسـماری توضیـحنم یخواهـد.آدمـی کـهزیـرایـنوآنراتمیـز کرده
نیم هشـ بهایی کهمطمئنبودم کسـیازراهنم یرسـد، نیم هجان کهوقتجاب هجا کردندس تهایشدور گردن نیازینکردهتوضیحبدهد.غلط کردهتوضیحبدهد.چه
دوبالشرویفرشم یگذاشتم،بالاتنۀب یرمقشراازلبۀ آدمم یپیچد،دماغخیسشبهپشت گردنمم یسابدو چیـزرا؟هـرچیـزرا.همیـنیـک کلمه کافیاسـت.جبـر.و
تخـتپایینم یکشـیدم،سـرشرابیـنبال شها ،کمرش پاهایـشرویزمیندنبالمام یآید. م یتوانیتمامدفترهایدنیاراسیاه کنی.حقداریتمام
رارویزمیـنوپاهـاراچمباتمـهرویتخـتم یگذاشـتمو هرگـز بـه بـوی ایـن خانـه عـادت نکـرد هام .نم یشـود. کاس تهارابیرونبیاوریوصدایخودترابهجایاین
بـایـکمتـکایبـزرگرویشرامحکـمم یکردم .کسـیا گر تحملشفقطازپبرم یآید کهمشامنداردون کهتظاهر وآنضبـط کنـی.حـقداریتـویخیابـان ِخـرهرکـسرا
آدرنازلوحنظـشهسـدرترابـخاوزابم یشکـبرردد،هاخسیــاتل.بماویرکـردشیـمشـکنکفـلرامسیـا ِت،ن به امشـیکنکادفتچایدزه.یبنومبهیقفهدرمید،زیااماداچسـش تم کهایها گرشپازنتیجزر ِهیهآاران دلـتخواسـتبگیـریوبااوحـرفبزنی.همهباید گوش
امـا بـا ایـن ترفنـد چنـد بـاری توانسـت هام لـرزش را میـان باز کهنرنکد.هسم«نهبها»یتدوبیشنحونردف .کمسیآوَیرکد،ه ُبگاِیهدبصفدهنفمردزیمرنیافهخنمدوش
تمـامنقـاطبدنـشبهمسـاواتپخش کنـم.جاهایی که کنمیادرهایخانهرابشکنند،عطرلاش هموشخیابانرا نخشـکیده اسـت .نشـده پنـج صبـح بیـدار شـود و قبـل از
خودشانبیشترم یلرزندباید کمترخونبگیردوجاهای برم یدارد. صبحانـهتویتاریکیناخنبگیرد،مبـادابازهمت هماندۀ
ک ملرزهخونبیشـتریم یطلبد.دستورالعم لاشبسیار شـیربرنجی کـهقراربودآمادهشـود،تـاذرۀآخـرازدهانپ اسـهالایـنوآنراراقـورتبدهـد.اجبـار بـرایآدمـی کـه
بیـرون م یریـزد .ب یهـوا روی تخـت کل هپـا م یشـود .ن از
46شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
-گروهخونپمثلروسپ یهاهم هجاریختهاست. نداردبتوانیباپولراض یشان کنی کسیرابکشند.خانم پیچیدهاست که کجاباید کجاوچهنقط هایبایددرچه
دوبارهمدادمو شخوردهرام یتراشمودوبارهم ینویسم. عزیز،آقایمحترم،پلیسزحم تکش،تاری خنگار گوساله، موقعیتیباشدتا کار درستانجامبگیرد،وچونبدنبا
هنوزم ینویسم.ازهمانروزی کهدورویتمامنوارهای ا گـرتـااینجـایدفتـرراخوانـد هوهنـوز متوجـهنشـد های د، بـدنفـرقم یکنـددانشمنقاب لانتقالبهغیرنیسـتو
مرپیرات ضمتارمشکرد َدومخ.ودردتممکاثیمروفزوهاکیثیی کفهو کثپیمریفتر.ضمو مینریویسضمو پنها نگویـیارزشنـدارد.البتـهمنهمقصدشرانـدارم. لذا کا نل میکنمحسـوبم یشـود.ای نجورشـ بهاتنها
ن کهباهم گیرافتادیم،وش شماهه مبند یامبود،زودتر وق تهاییبوده کهشدهاستچندساعتیبخوابم.چند
کهنوشت هام. آمـدهاسـتتـاخانـهراامن کند.م،رو گبناسـتسـاعت ماهوفقطچندشب .کافیاستپلکبههمبگذاری.ا گر
صـدایزنـگبلنـدشـد.قبـلاز آنکـهروزنامـۀرهاشـدهاز شـش تـا هفـت طبق قـرار و مدار بیاینـد اعضای فروختنی خرخر هاشبهاندازۀمساویباقفسۀسین هنلرزد،ی کباره
پرادربیاورنـدوببرنـد.قلـب ،کبد ،کلی هها،پوسـتسـر، چنانخرناس هایم یکشد کهخرسهمنم یتواند.باید
دسـت ن بـه زمیـن برسـد در را بـاز کـردم. راعـو ِضثلثبدهـ یا مبردند. کلیۀمـن کـه هما نطـوری کنارشبنشـینیودسـ تهایشرادردسـتبگیری،باید
رویپـابنـدنبـودم.بیـنهـرقـدمخـوابحملـهم یکـرد. داردم یآید. اسـمشراصدا کنی،همراهشبلرزیونوازشـش کنیتا
هـرنفـسرادوبـارفـرومـ یدادم.منتظـربـودمقیاف ههایی سـین هخیزچیـزدندا نگیرینیسـت،ولیبـراییکنـوزاد
ترسـناکببینم.لبا سهاییعجیـب.خند ههایی کریه. یـافلـجرعشـ هایمثـلاو،اینکهبتوانـدازآتاببـروداقبال ک مکـمنفسـشآرامبگیـردودسـتازمـردنبـردارد.
دندا نهایی کهباسـایهپوشـیدهباشـند.لث ههایسیاه. بلندیاسـت.در همینپنجثانیهباسـرعتیب یسـابقه، [ ص] 121
چشـ مهاییپـرازرگسـرخ؛امـاسـهنفـرآمدنـدبـاپیرهـن دروغم یگویم،خودشرابهپایمنرسـاندهاسـت.باید
شلوارهاییشبیهرانند ههایاتوبوس،یانگهبا نپارک،راه ابزدغتلـستخشتشپکراناـینیمم،نویگامیوریهُمسموریـدس.فن َمررا یمنشورییااخزسنواومهمددوی.رنوخیوسدم.شمم ینیوغیلتسدم. بیستوششمآذر:
رفتنشانمثلآد مکوک یها.بویعرقشاناتاقرابرداشت. م ینویسـم صـدای نوشـتنم در ِل قِلـق موزایی کهـا حـل «مـنمریضنیسـتم.اینتنهاچیزیاسـت کـهم یدانم.
استیش نلکنت هایراچسبیدهبهدرورودیپارک کردند. م یشود.پآرامجلوم یخزدومنخزیدنشرام ینویسم. دکترهـا و عک سهـا و آزمایشـگا هها همـه از یـک حنجـره
چیزهایـی گفتنـد،حتینگاهـیبهپنینداختنـدو کاررا وزنـشراروی کـفدسـتم یانـدازدوم ینویسـم،پاهـای اطمینانم یدهند.خبریاینتونیست.اینچیزی که
پـر جن بوجـوش مزاحـ م م یشـود و مجبـورش م یکنـد روزب هروزریشـ هاترام یخشـکاندبیمارینیسـت،زندگی
شـروع کردند. کندتـرحرکـت کنـد.م ینویسـمدسـ تهایشازخسـتگی نیسـت،مـرگنیسـت،زهـرنیسـت.تنهـازندگـیم یکنم،
م یرونـد و برم یگردنـد ،وسـیل هها را دست هدسـته داخـل نم یتواندتکانبخورد.تاصبرم یکند کهانگش تهایش پس توی غذایم بیشـتر از دیگران سـم نیسـت .هر چیزی
نحممـیاخمـموَر یدبردنکـتـدر.بـیه،اجخراوتـحـ فی،کـرچیدزنوینباگاشـههدـ.ااز ُیکلهمی چنکـهادایم ازقف لشـدگیدربیاینـد،صبـراورام ینویسـم.م ینویسـم کههست،عفونتنیست،دیوانگینیست،سرطان که
حمـل عضـو کـه ب یمحابـا م یآورنـد ،و حتـی یـک پارچـه نم یتوانـدبگیـردپایۀصندلیراوپایۀصندلـ یرام یگیرد. ب ههی چوجهنیست،بماند کهپنجمرتبهدرمانم کرد هاند.
یرـویـکخشـنریوانرداسـ ُخرتمبهـانهدد،رآوبدیچواکر هحچمکامهرمو یبینتـدنـندپومم ییردیوزندد. م ینویسـم سـرش بـوی ماهـی مانـده م یدهـد .صـدای م یگوینـدجنسـینیسـت،م یگفتنـدبایـدباشـد،خـوب
بیـرون .دندا نهـای پ از دهانـش بیـرون م یافتـد .بایـد ف سفـس کپسـولا کسـیژنرام ینویسـم،تمـامسـکوت م یدانمنیست.ازز نهامتنفرم،اززنممتنفرموبیض هاماز
برگردانمسرجایش.از سردیآب کلمنبهخودم یلرزد. رام ینویسـم.م یدانـمبایـداز جـابلنـدشـد،اورابغـلزد کار افتاده .از رگ و ریشه نیست ،از خون نیست .از مغز هم
یک یشـان ،کـه نم یدانـم کـدام یکـی اسـت ،هم هچیـز ودوبـارهتـویتخـتبـرد.از جـابلنـدنم یشـوم،اورابغـل نیسـت،یـکآلبومعکسازمحتویاتجمجمـ هامدارم.
را وسـط مشـمع پلاسـتیکی سـیاهی روی زمیـن پخـش نم یزنـم،وتـویتخـتنم یبـرم. ممثـیملیرروزم،پقیبدالاسزـآنکت،هنـمهری...ضمثـشدلهبشاـ ِشبمن.اپوآیـرزدوا:پیجدساسدـمدت:ر
م یکنـد .هف تهشـ تدهتـا قیچـی ،کیسـ هها ی خـون،
د هبیستسرن ِگ کشیدهوب یشمار کیسۀپلاستیک که [ ص] 123 سـردخانهمبتلاشـود.حتـینم یتوانمبلایی
نم یدانمبهچه کارم یآینددرونسفرهریخته.نرفتو چنـد دقیقـ های گذشـت .پ سـعی کـرد حواسـم را بـه [ ص] 122
کلیدلامپرازد.دیگرشـبشـدهاسـت.ایسـتادبهنظاره خـودشجلـب کنـد،یـافقطم یخواسـتنگاهـش کنم،
آکـنرجـدانر.وسـیرمـشنتـوانزپدیمـ یاکفتـطـاد ِ.قاتاقم یرسـدوسـای هاشاز نتوانسـت.نتوانسـتسـررابـهقـدر کافـیبـالا بیـاوردوبـه سـرخـودمبیـاورم.ه رکسـیهرگـزنم یتواندبـهموفقیتی،
صـدای ِخر ِخـر م یشـنوم .صـدای ِخر ِخـر م یشـنویم. نزصنادوزیـرپتشمکاختیسـرروهزنتاشمخوهوداتب.ـینتگراشهبیبمرشدی،دنخرمواَحن یدبدـ َو.رددوجبنیاغدارسیهنمهنایممسـاندت.. بـه جایـی ،بـه چیـز بزرگـی برسـد .حسـرت بـرای چیـزی
انگشـ تهای او سـاقم را رهـا م یکنـد .پ را نـگاه م یکنـم «دو دختـر هش تسـاله و یازد هسـاله در برابـر چشـمان نشـدنغلطاسـت.امااز طرفی،هر کسـی،هرچقدر هم
والدیـنخـوددر اسـتخرپـرورشقـز لآلا غـرقشـدند».بـا ب یاستعدادوِالخیوالکی،توانشرادارد کهیک گندکاری
کـه... هـرمکـثوتأ کیـدیـکبـاربرگـهرامحکـمتـکانم یدهـد، حسـابیدرسـت کنـد.آتـشزدنیـکمزرعـه گنـدم.هـل
[ ص] 124 «طمورصایحکبههبشازکنسیتک ِهناقزنولوندوجهکاشغذتبباهرگخوودشکمشادیونجفاربنرسسالد.م دادنیـکنفـرجلـویقطـار .گلولـهزدنبـهپـردۀسـینما.
که ِخر ِخرشداشتبهآخرم یرسید.چش مهایش ک ِدرتر اینکهحتینتوانیافتضاحیدهانپرکنباربیاوریتأسف
ُامزرهد.میشهشد،بدنشآرام گرفت .کسیفریادنکشید،پ بـه در بـرده».
پـدفرتدرهرچا کهنرـااانرگمشیزتنـمبم.ازنپگُمـهرمدهی،داوردخ.انپـنواجدرهاهاشیباخزانـمۀایکونرابموه ترسیعجیبدربدنمم یدود:انگش تهایپساقپایم دارد.
مـنداد هاند. رالمـسم یکنند.مشـتم یکننـد .گر ماند!زیربغ لهایم حر فهایشرانهم یفهمیدم،نهنم یفهمم.
نـورم یتابـد.تابیدننوریعنیبـویاواززمینوزمانبلند عدرسـقمتهینامـشیننراد.مپریتهرهاسـاَنیبدی.نایـیانمبدازسـوب تسهتارهابمایـیدشازودخ.ـااینک هفت ههاتمامقوایمرابه کار گرفتمبلکهبرایچندساعت
م یشود.پاهایمازسرماسوزم یزند.لیوانی کهازشیرآب گوربیرون گذاشت،صدسالزندهخواهدماند،هزارسال همشدهاورابخوابانم.پنجشبان هروز است کهیکثانیه
پر کرد هام کهنهشـدهوحبابزدهاسـت.رویتختدراز زنـدهخواهـدمانـد.مـرگهـزاربـار کمتـراززندگی کـردندر هـمنخوابیـد هام،وحـالا بیشـترازآنخسـت هام کـهبتوانم
نمشیکستشـهام.سچتشـو ممهاییخموارَنامد .یبندم....نرام یبینم ...که
«مصاحبهباپرسـتار خانگییکپیرمردبیمار کهدر برابر ایناتاقمتعف نکنندهاست. ایـنبـازیراادامهبدهم.
چشـ مهایش قلـب آن پیرمـرد را درآورد هانـد .چشـ مها و طاعوندلتنگی.هیچچیزارزشدردشراندارد. نتویشکممم یرود.
ل بهـایایـنمـردهنگامـی کـهدرتقلابـودهاسـتتاخود کاش پولـی گرفتـه بـودم .کاش م یشـد فـرار کنـم .ایـن
راازبندطنا بهایقاتلیننجاتبدهد،توسطچندین تصلیباووتسـلیممناسـت.ا گرری ههایشازبیننرفته -اینیاروم یتواندراهبرود؟!
مـو ش خانگـی جویـده شـده .ایـن شـماره را از دسـت بود،هردویشانرام یخریدندودیگر کار درستم یشد. جوابششرطبستندارد.
-نم یشـودخونـشرادربیاورید؟بهدردنم یخـورد؟این -فرارنکند؟
ندهید».
پایان-فروردی ن9۶ کف شها چطور؟ -معلوماست کهنه!ولیسین هخیزم یتواندبرود؛دقیقا
نریشخندیزدوبهمنگاه کرد. مثل...دقیقامثلمورچ های کهپاروی کمرش گذاشته
ب.ا..شحریفو.م.ر.ام یُبرد.
-خوباست.
ا گرم یخواسـتمخودموپراازدسـ ِتزندگ یاشخلاص
کنم نیازی به ن نبود.
ن بـرای ایـن کار اینجـا نیامـده اسـت ،تخصصـش ایـن
نیسـت.آ نهـایدیگـرراهـم کهقراراسـتبیاینـد ،گ،م،
ر،فقـطیـکبـارصدایشـانراشـنید هاموم یدانـمامـکان
47 {
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................ه ݧںݧـݧ ݧـݧ ݧـݧـݧ ݐــــ ـــر }
مجسمه و
مجسم هساز
••• ممهـرفجتورمسیــیم ٔنبـهردوکشـارهسـنراالماـیٔن ٔاههمصمرلفتـهـیضاـمنی نجعسممتهالسلـاهـزیی تهـران
بـا گݡفتـار و نوشـتارهایی از:
مرتضی نعمتاللهی
محمدرحیم اخوت
سعید شهلاپور
َانبدرایهمی َکمرحمقیقی
کورش گلناری
سید مجتبی موسوی
محمد فخری
مهین دائم کار
سمیرا دانش زاده
امیر رجایی
و...
استاد مرتضی نعمت اللهی
محمدعلی میرزایی
48شمار ٔهنوزدهم | آبانماه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
«شیر» اثر قدرت ا ...معماریان
مجسم ٔه امیر رجایی
شهـــــری
و بافـــت دبیربخشهنر
تاریخی
امروزهمبلمانشهریازاساس یترین
حریم تاریخی شهر اصفهان، دغدغ ههـایطراحـانومدیـرانشـهری
در مواجهه با مجسمۀشهری است.استفادۀ کارآمد،مؤثروخلاقازاین
شاخۀمعماریوشهرسازیبرایتوسعۀ
ب هوجـود مـ یآورد .مجسم هسـازی نیـز ماننـد بسـیاری مجسمه شهری پایدارشـهرها گریزناپذیراسـت.مجسمۀ
از هنرهـا ،گذشـته از فایـدۀ عمومـی ،منجـر بـه پیدایـش شـهرینیـزتوانسـتهجایگاهمحکمـیدر
عناصـرتمدنـیجدیـدوایجـادنظـموتـوازنم یشـود که اصطلاحپیکر هسـازییامجسم هسـازیرانم یتوانیک ایـن بخـش بـه خـود اختصـاص دهـد و
بـرای زندگی اجتماعی امری لازم اسـت( .آریانپـور:1380 ، اصطلاحثابتبرایاطلاقبهاشیایافعالی تهایمعین علاو هبرمحاسنی کهدرزمینۀشهرسازی
)75درسـتاسـت کـهتخیـلوفردیتهنرمنـددر اثرش دانست.ایننامبهشاخ هایازهنربصری گفتهم یشود بـه ارمغـان مـ یآورد ،دارای جنب ههـای
مشخصم یشودوهراثررابایدبهنوعیشخصیتلقی کهدر جریانرشـدوتغییردائمطیفیاز فعالی تهاسـت اجتماعـی،فرهنگـیوهنرینیزهسـت.
کـرد ،امـا در مجمـوع آثـار و ب هخصـوص در آثـاری از ایـن و انـواع تـاز های از اشـیا را دربرم یگیـرد؛ بـرای نمونـه، طراحـی مبلمـان شـهری در شـهرهای
دست ،کهمربوطبههنرهایعمومیم یشوند،تجلی مفهـوممجسـمهدر قـرنبیسـتمبسـیار بـاآنچـهدر قـرن تاریخیحسا سترومه مترازسایراماکن
کلیجامعهبیشترعیاناستوبایدبهدنبالریش ههای شـانزدهممطـرحبـودهمتفـاوتاسـت.باای نحـال،هنر اسـت .شـهرهایی همچـون اصفهـان،
آنهنریااثردر جامعهنیزبود؛نم یتوانتخیلرااز آنچه مجسم هسـازیدارایخصلتیاصلیوهمیشگیاست ب هلحـاظبافـتتاریخـیوقدمـتابنیـۀ
در زمـان آفرینـش اثـر هنـری بـر آن تأثیرگـذار بـوده اسـت کـه آن را از سـایر هنرهـای بصـری متمایـز م یکنـد .ایـن خود،وارثفرهنگوهنریچندصدسال ه
جـدا کـرد ،زیـرا جـدا کـردن تخیـل از واقعیـت اجتماعـی خصلـتهمـانآفرینششـکلسـ هبعدیبـرایبیـاناثر هسـتندوبـارفرهنگـیوهویتـیمهمـیرا
غیرممکـن اسـت .تنهـا ازطریـق تحلیـل همـۀ نمادهـای است(.پا کباز)148:1381،آثار هنریهر گروه،ب هواسطۀ بـهدوشم یکشـند؛لذاحفـظاینمیراث
اجتماعی کهدر اثرهنریمتبلورند(واثرهنرینیزآ نها محتـوای خـود بـرای همـۀ اعضا معنایـی مشـترک دارد و ارزشـمندوتوجهبهآ ندرتمامیجنب هها
رادر تحولخودمتبلور م یسازد)م یتواندریافت کهاثر افـکار و عواطـف کمابیـش هماننـدی در ذهـن اعضـای بایـددراولویـتبرنام هریز یهـایشـهری
تاچهاندازهدر جامعهریشهدارد(.دووینیو)74:1386، گـروه ایجـاد م یکنـد و ایـن افـکار و عواطـف را وزن و نظـم قـرار گیـرد.امـاشـهراصفهـان نیازمنـدچه
م یبخشـد؛ درنتیجـه میـان افـراد هماهنگـی و توافـق نـوع مجسـم ههایی اسـت؟ مکا نیابـی
نصبمجسمهچهرا هکارهاییم یطلبد؟
نحـوۀ حفـظ حریـم بافـت تاریخـی یـا
شکسـتنآ گاهانۀآندراینروندچگونه
بایـدصـورت گیـرد؟درسـا لهایاخیـربـا
توجهبهلزوم گسـترشفضاهایشهری
در ایـران ،تالش شـده اسـت مسـئلۀ
مبلمانشـهری،حداقلب هلحـاظ کمی،
درشـهرهایبزرگ کشوربیشـتردر کانون
توجهمسئولانوطراحانقرار گیرد.دراین
سا لها،مجسم ههایشهریمتفاوتیدر
مبلماناصفهاننصبشده کهدرمیان
آ نهانمون ههایموفقیب هلحاظمحتواو
فـرموجـوددارد؛امـا گاهبـهعلتب یدقتی
درمکا نیابـیمناسـب،بـهفضـایشـهر
آسـیبزد هانـد.ایـنمسـئلهباعـثشـده
ن هتنهـا از ارزش ایـن آثـار کاسـته شـود،
بلکهدربرخیمواردباتجاوزناآ گاهانهبه
حریمبناهایتاریخیموجود،بهفضای
بصـریآ نهـالطمـهواردشـود.
49
..........................................................................
..........................................................................
.............................................................................
.............................................................................
مجسـم ههایی بـا پیچیدگ یهـای مفهومـی و بیانـی صادق خضرایی
بیشـتر در مـردم ایجـاد م یکنـد .ا کثـر ایـن مجسـم هها
ب هلحـاظ اجـرا و ارائـه ،قاب لقبـول هسـتند .برخـی از مبلمـان شـهری ،ن هتنهـا بـه ارتقـای شـهر کمکـی
مجسـم هها ماننـد سـردیس «مطهـری» نیـز بـه سـمت نم یکنـد ،بلکه آسـی بهای جدی به بافـت تاریخی آن
اجرایـی سـمبولی کتر رفت هانـد .از جملـه تندی سهـای
مناسـبتی درخـور تأمـل در فضـای شـهری اصفهـان نیـز وارد م یکنـد( .رجایـی)3 :1389 ،
م یتوان به تندیس «اسـتاد عل یا کبر معمار اصفهانی» ب هطـور کلـی م یتـوان مجسـم ههای شـهری اصفهـان
اثرمرتضینعم تاللهیاشاره کرد کهدر نزدیکیمیدان را بـه سـه دسـتۀ عمـده تقسـی م کـرد :دسـتۀ اول،
نق شجهان ،در خیابان استانداری نصب شده است. مجسـم ههای شـهری مناسـبتی هسـتند کـه بـه بهانـۀ
ایـن اثـر در کنـار ویژگ یهـای فنـی و زیبای یشناسـی نام خیابا نها و اما کن تاریخی سفارش داده شد هاند.
خـود ،در محـل مناسـبی نیـز نصـب شـده اسـت .محل مدیـران شـهری نا مگـذاری خیابا نهـا با اسـامی بزرگان
نصـب ،ارتفـاع و زاویـۀ سـر مجسـمه ب هگونـ های طراحـی فرهنـگ و ادب را فرصـت مناسـبی یافت هانـد تـا بـه
شـده اسـت کـه گویـی تندیـس در حـال نـگاه کـردن سـفارش ای نگونـه تندی سهـا و سـردی سها مبـادرت
بـه گنبـد مسـجد امـام (مسـجد جامـع عباسـی) در ورزند .استفاده از این نوع مجسم هها از یک سو سواد
میـدان نقـش جهـان اسـت؛ یعنـی در حـال نگریسـتن عمومـی و آ گاهـی فرهنگـی جامعـه را افزایـش داده و از
بـه شـاهکاری کـه سـوژۀ ایـن اثـر ،خـود آن را طراحـی سـوی دیگـر در طـی ایـن سـا لها ،پدیـدۀ مجسـمه را
کرده اسـت .همچنین مجسـمه به هیچ حریم تاریخی ب هعنوان یک عنصر شـاخص شـهری برای عموم مردم
شهری دس تاندازی نکرده و به لحاظ ابعاد ب هگون های پذیرفتنـی کـرده اسـت تـا منزلـت لازم بـرای ایـن رشـته
بارزخـمیحـمـلردخـمومدت بورجـدارهنـآدن،نقشـطوعنـ ًاد؛هولـمـیه شـاید اسـت کـه ایجـاد شـود .ایـن امـر آمادگـی لازم را بـرای مواجهـه بـا
آن را ا گـر روزی
متوجـه کمبـودی در فضـای مکـث بیـن سـه خیابـان
خواهنـد شـد .از دیگـر تندی سهـای مناسـب شـهر کـه
ا کنـون جـای خالـی آن در میـدان آزادی (دروازه شـیراز)
احسـاس م یشـود ،تندیـس «کاوۀ آهنگـر» سـاختۀ
ایـرج محمـدی اسـت .ایـن تندیـس نیز به لحـاظ ابعاد
اجرایـی و محـل نصـب ویژگ یهـای مناسـبی داشـت.
از دیگـر سـردی سهای خو شسـاختی کـه بـه تناسـب
نـام خیابا نهـای شـهر ،در مح لهـای مناسـبی نیـز
نصـب شـد هاند م یتـوان بـه آثـاری چون «محتشـم» اثر
حمید شـانس« ،کمال اسـماعیل» و «صائب» اثر ایرج
محمـدی« ،شـی خصدوق»« ،ملاصـدرا» اثـر مرتضـی
نعم تاللهـی« ،حکی منظامـی» اثـر محمدعلـی مـددی
(اجـرای حمیـد شـانس)« ،مطهـری» اثـر محم دعلـی
مددی (اجرای ایرج محمدی) اشـاره کرد .دسـتۀ دوم
مجسـم ههای شـهری اصفهـان مربـوط بـه یادبودهـا یا
نکوداشت مضامین ملی و مذهبی است؛ از جملۀ این
مجسـم هها م یتـوان بـه مـواردی چـون مجسـمۀ «مهر
مـادری» اثـر مهیـن دائـ مکار ،مجسـمۀ «مـادر» اثـر فریبـا
فرقدانـی ،مجسـمۀ «پیـروزی» اثـر محمـد پورابوطالـب
کـه مضامینـی همچـون پیـروزی و قهرمانی را متناسـب مجسم ههای شهری اصفهان
با محل نصب خود در کنار زمی نهای ورزشـی خیابان
آبشـار دربـردارد و «مجسـمۀ لایـروب» سـاخته محمـد طراحی شـهری ،ساختما نسازی ،مبلمان و تبلیغات
پورابوطالـب کـه در نزدیکـی همیـن اثـر بـرای تجلیـل از شـهری بایـد ب هصـورت فعالی تهایـی هماهنـگ بیـن
زحمـات کارگـران پار کهـای شـهر طراحـی شـده اسـت مدیـران شـهری ،هنرمنـدان ،مشـاوران رشـت ههای
اشـاره کـرد .مجسـمۀ «رهایـی» اثـر محمـد فخـری در مرتبـط و برنام هریـزان شـهری انجـام شـود .اجـرای
نزدیکی گلزار شـهدای شـهر ،مجسـمۀ «آرش کمانگیر» چنیـن طر حهایـی بایـد بـا همـکاری افـراد متخصـص
اثـر قـدر تا ...معماریـان و «سـیاوش در آتـش» اثـر نـادر در رشـت ههای هنـر و علـوم انسـانی و هماهنگـی بـا
قشـقایی در پار کهـای اطـراف رودخانـه و مجسـمۀ سـازما نهایی چـون میـراث فرهنگی باشـد .ایجاد این
«متفکـر» اثـر جعفر نجیبی که کمـی در بیان فیگوراتیو، هماهنگـی در طراحـی شـهری در بسـیاری از شـهرهای
ساختارشـکن هسـتند نیـز جـزو ایـن آثـار ب هشـمار ایـران ،چـون اصفهان ،یـزد و تبریز که ب هلحاظ تاریخی
م یرونـد .دسـتۀ سـوم آثـار ب هکاررفتـه در مبلمـان و بافـت شـهری دارای ویژگ یهـای تاریخـی مختـص
انشـتزهارعییتاـرصبـفههـامون آضثـوارعـایته دسـارتنـندد.کـمهجب هساـمصۀطل« َاط َحیـنراگانه» وی بـه خـود هسـتند ،بسـیار مهـم و حسـاس اسـت .نصـب
«درخـت دوسـتی» اثـر مرتضـی نعم تاللهی و مجسـمۀ مجسـمۀ شـهری ب هعنـوان یکـی از عناصـر مبلمـان
«باق یمانده» اثر اویس صاح بجواهر از این دست آثار شـهری م یتوانـد بـه تلطیـف فضـای شـهری و تعامـل
شـهروندان بـا محیـط زندگ یشـان کمـک ارزنـد های
بکنـد؛ امـا گاهـی محـل و نـوع اسـتفاده از آ نهـا در
صادق خضرایی 50شمار ٔهنوزدهم | آبـانمــاه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
«باقیمانده» اثر اویس صاحبجواهر
برقرار کردهاست.نصباثردر ارتفاعیپایی نتراز پلودر تدأثریـخرتچی کهاهـملا ًایمگعیاکـهـویسمدوارجـد؛ودطردار احـطریاتوفپاییـارنمی (جفسـضـماهی، هسـتند.
میان درختان پارک باعث شده آسیبی به نمای تاریخی مسـبلبزمـ)ااینننشـاهحریهیبایدونگنونـدرهنفظرضاگرهـفات ،انحوتضمـعایل ًا بـتهحدسـساـست
باغبا نهایشـرک تهایطـرفقراردادزیباسـازیانجام همنشینی مجسمههای شهری با
س یوسـ هپل وارد نشـود. شـده اسـت کـه صلاحیـت انجـام چنیـن کارهایـی را بستر تاریخی شهر
از دیگـر آثـار موفـق ب هلحـاظ فـرم و بیـان م یتـوان بـه ندارنـد .آ نهـا بـه سـلیقۀ خـود درختچ ههـای اطـراف را ازموضوعاتمهمی کهدرزمینۀطراحیمبلمانشهری
مجسـمۀ«شـیر»اثـرقـدر تاللهمعماریـاناشـاره کـرد.اثـر بـرش م یدهنـد و از میـان آ نهـا اشـکال عجیبـی شـبیه در شـهرهای تاریخـی ماننـد اصفهـان مطـرح اسـت،
دارایویژگ یهـایخوبـیدر ارائـۀفـرماسـت.همچنیـن قـوریواسـتکانخلـقم یکننـد!اشـکالابتدایـی کـهبـا آسی بنرسـاندن مجسـم ههای طراح یشـده بـه بدنـۀ
علاو هبـر ب هکارگیـری مصالـح متناسـب ،ب هلحـاظ نحـوۀ ایـن گیاهـانایجـادشـدهاسـت،ن هتنهـاهیـچ کمکـیبه تاریخی و هویت فرهنگی شهر است .از جمله آثار موفقی
برخـوردبـاموضـوعوفر مهـانیزاثـریموفـقاز آبدرآمده ارتقـای مبلمـان شـهر نم یکنـد ،بلکـه گسـتر شدهندۀ کـهعلاو هبـرنوگرایی،همنشـینیخوبیبامحیـطاطراف
اسـت.از آنجا کـهشـیریکـیاز سـمبو لهای کشـور ایـران سـطح ینگریوابتذالدر میانشـهرونداناسـت.این و آثـار تاریخـی دارد ،مجموعـۀ «باقیمانـده» اثـر اویـس
اسـت ،پرداختـن بـه ایـن موضوعـات خالـی از لطـف قبیلآثار کهبهدست کارکنانشهرداریانجامم یشود صاح بجواهـر اسـت ،مجموعـ های از تخت هسـن گهای
نیسـت،ب هخصوص کهدر فاصلۀچندصدمتریاز این و طـراح مشـخصی نـدارد ،تنهـا سـطح آ گاهـی بصـری و گرانیتـی کـه در ضلـع شـما لغربی پـل تاریخـی خواجـو
اثر،در دوطرفپلخواجودومجسـمۀشـیر از گذشـته توقـع مـردم شـهر از مبلمـان شـهری را پاییـن مـ یآورد. باثاـرشـدرهزرمونینـداۀنطکراامحلـًا میومفجق بسـومدۀه نصـب شـد ه اسـت .ایـن
بـه یـادگار ماند هانـد .اثـر یادشـده بـا وجـود ویژگ یهـای نمونـۀ موفـق دیگـر مجسـمۀ «چوپـان نـ یزن» اثـر شـهری،ب هلحاظتعامل
خـوب اجرایـی ،در محـل مناسـبی نصـب نشـده اسـت؛ مل کدادیـار گروسـیان اسـت کـه در جنو بغربـی پـل اسـت .بـا اینکـه اثـر در نزدیکـی معرو فتریـن پـل ایـران و
چرا کـه قـرار گرفتـن ایـن حجـم در ضلـع شـمالی و چنـد تاریخـی س یوسـ هپل نصـب شـده اسـت .گذشـته از یکـی از معرو فتریـن پ لهـای جهـان قـرار گرفتـه اسـت
متـری مجـاورت پـل جویـی بـه نوعـی باعـث تجـاوز بـه اجـرای مقبـول اثـر ،محـل نصـب مناسـبی نیـز بـرای آن وبیانـینوگـرادر فـرمومحتـوادارد،هی چگونـهآسـیبیبـه
حریـم تاریخـی ایـن پـل شـده اسـت و متأسـفانه نمـای در نظـر گرفتـه شـده اسـت .سا لهاسـت کـه مـردم در نمـای ایـن پـل و حریـم آن وارد نکـرده اسـت .ایـن اثـر بـه
پلتاریخیتح تالشـعاعقرار گرفتهاسـت.رنگسـیاهو بعدازظه رهایخنکتابستاندر کنارزایند هرود،برروی انـداز های ظریـف طراحـی و نصـب شـده اسـت کـه حتـی
حالتا کسپرسیواثر،رهگذریرا کهدر حالعبور از روی ایـن پـل صـدای ن یلب کنـوازی را م یشـنوند کـه ا کنـون گاهـیبیننـدهوجـودایـنقطع هسـن گهارادر پـارک کنار
پـلیـا کنـار ورودیپـلاسـت،ناخـودآ گاهبهسـویخود دیگـر بـه یـک خاطـرۀ جمعـی بـرای شـهروندان تبدیـل آب احسـاس نم یکنـد .حـس کشـف سـن گهایی بـا
جـذبم یکنـدواحسـاسآرا مبخـشوسـا کنپـلرا کـه شده است .این فضا با مضمون مجسمه ارتباط خوبی فر مهـای ترا شخـوردۀ خـاص بـرای مـردم در سـنین
یکـیاز مهجورتریـنوزیباتریـنپ لهایاصفهاناسـت، مختلـف ،نوعـی تعامـل جـذاب بـا شـهر ایجـاد م یکنـد.
تحـتتأثیرقـرار م یدهد؛ب هخصوص کهنحـوۀقرارگیری ایـنامـریکـیاز مه متریـناهدافمجسـم ههاومبلمان
اینپلب هگون هایاست کهآبرودخانهدر اینقسمت شـهریرادر شـهرتأمینم یکند.ایندر حال یاسـت که