The words you are searching are inside this book. To get more targeted content, please make full-text search by clicking here.
Discover the best professional documents and content resources in AnyFlip Document Base.
Search
Published by mojaver09, 2019-09-15 05:04:00

ماهنامه شماره 23 برای فردا

‫شمار ٔهبیستوسوم‪50‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫ایرانهمنیروهایمردمی‪،‬یعنیسازما ‌نهایی کهمردم‬ ‫شـمامدیریکیاز قدیم ‌یترینسـم ‌نهایمحیط‬
‫تشـکیلم ‌یدهندنظیـرهیئ ‌تهایمذهبـیوخیری ‌هها‬ ‫زیستیاستانوشایدحتیایرانهستید‪.‬تعریف‬
‫مداثاشًـلتح‌هاریکـم‪،‬تاممـرادنممی‌یتدـروپاشنـتگیفـبانتیآاز‌ندهـفااعسـهمشن ب‌توسـدال‌هانـهبد‪.‬ه‬ ‫شمااز سمنچیست؟‬
‫درتعریـفجهانـی‪NGO،‬یـاسـازمانمرد ‌منهاد(سـمن)‪،‬‬
‫اپدسایشـمشـکتا‌شنآ ‌هلاگهینمفمگخ‪،‬تتوی‪.‬للـقهبیلاف ًمیاددیاـ‌شنیشهدـراهتوهم‌هایخم‌یومرشس‪،‬ــشومظیدا‪،‬ندهانرًمواـبباوهبعـدمده‌هاانغیهیلدرا‌‪.‬ندقه‌لواباللنتًحاممیسرب‌یارزواشمـداههونومد‬ ‫سازمانیاست کهدردرجۀاولغیردولتیوغیرانتفاعیو‬
‫دردرجۀبعد‪،‬بشردوستانهوداوطلبانهباشد‪.‬غیرانتفاعی‬
‫بودنبهاینمعنانیستکهسمنفعالی ‌تهایاقتصادی‬
‫نداشـتهباشـد‪،‬بلکهبدینمعناست کهمنافعشصر ِف‬
‫پیر ِوانجام کار نیک‪،‬ولیسمننبودهاست‪ .‬گویاعادت‬ ‫اهدافششـود‪،‬نهاینکهبینصاحبانوهیئ ‌تمدیرهیا‬
‫داریـمبـههـرسـازمانغیردولتـیبگوییـم سـمن‪.‬یکـیاز‬ ‫شرکایاصلییا کارکنانشتقسیمشود؛سمنهمچنین‬
‫مشکلاتمهممادراینمملکتایناست کهب ‌هراحتی‬ ‫بایدغیرسیاسیباشد‪.‬البتهمااز غیرسیاسیهمتعریف‬
‫مفاهیـممختلـفراقلـبم ‌یکنیـموبـههمدیگـرتبدیـل‬ ‫درستودقیقینداریم‪.‬غیرسیاسییعنیمطابقبنداول‬
‫م ‌یکنیـموایـنبـهدرکمـااز مباحـثلطمـهم ‌یزند‪.‬‬ ‫قدارنقوـدنارحتزانباب‪،‬شآـند‪.‬ساحـززمابنسدریاپسـی کیلسزومبـ ًاقندبرایـتدیناـاممشاحـرکزبت‬
‫شرایطاجتماعیباعثم ‌یشودسازما ‌نهایغیردولتی‬
‫شـکل بگیرنـد‪ ،‬شـکوفا شـوند‪ ،‬توسـعه پیـدا کننـد یـا از‬ ‫داشتهباشد؛ممکناستعنوانسازمان‪ ،‬گروه‪ ،‬کانون‪،‬‬
‫فعالیـت بـاز ماننـد‪ .‬ایـن رونـد در بیسـت سـال گذشـته‬ ‫ممجثوالمًقاـعیعسـبارزاتم‪،‬ایجنمانممفعجعهاوهل‪..‬کدـ‪.‬یرددانانشنـقتلسـاهابزامبااشـس‌ندا‪،‬هلاوملییی‪.‬غایلسربیاتدوهسلبتیسایـ‪،‬یسامرثلت ًی‪،‬ا‬
‫بسـ‌هازخموباـ ‌نیهما تشـشـخکیصلامسـ ‌یتشـ‪.‬ودقهتـاس‌یـفتض‪.‬ـامفثراا ًلهـا گـمبرـتواردیه‪،‬خایـچـنۀ‬
‫روزنام ‌هنگاریدرصدسالاخیررامطالعه کنیم‪،‬م ‌یبینیم‬ ‫فسـعاالزیـمات‌نهسایایزسـیسیـ‌کر‌تدم‌هانحـید؛طیعی‪،‬نـآی‌نبهـ‌هامراحمـتهـضمایبنهکـداهشـمتثا ًنل‬
‫در دهۀبیست‪،‬سا ‌لهایقبلاز کودتای‪ 28‬مرداد‪،‬چه‬
‫تعـداد نشـریه و ارگان سیاسـی داشـت ‌هایم‪ .‬البتـه بعضـی‬ ‫دربـارۀ بحـران زاینـد ‌هرود صحبـت‌کرد ‌هانـد‪ ،‬گفتـه شـده‬
‫مواقععوارضیهمداشته‪،‬یعنیرشدقار ‌چگون ‌هایپیدا‬ ‫زاینـد ‌هرود موضوعـی امنیتـی اسـت و شـما وارد فعالیـت‬
‫کرده؛اماازلاب ‌هلایهمی ‌نهانشریاتارزشمندهمبیرون‬ ‫سیاسـی شـد ‌هاید‪ .‬حتـی اتفـاق افتـاده کـه آ ‌نهـا را مـورد‬
‫آمدهاست‪.‬سازما ‌نهایغیردولتیهمهمی ‌نطورند‪.‬در‬ ‫تعقیبوبازخواستقرارداد ‌هاند‪.‬درهمانسازما ‌نهای‬
‫اوضـاعواحـوالسـا ‌لهای‪77‬ـ‪،76‬یعنـینیمـۀدومدهۀ‬ ‫انتفاعیهمهی ‌چگاهدرکدرسـتیوجودنداشـته‪ .‬گاهی‬
‫‪ ،70‬تعـداد بسـیار زیـادی سـازمان غیردولتـی پدیـد آمـد‪،‬‬ ‫برخیمدیرانمادوستداشت ‌هاندتعدادزیادیسازمان‬
‫سـازما ‌نهاییی ‌کنفـره‪،‬دونفـرهیـا کمـیبیشـتر‪.‬رقابتـی‬ ‫ببههاثبسـتمبرسـسـمانننثبد‪.‬التآشـنتدعهدکادهازیاسادسـ ًیاسسـامزمانننیغسیتراننتد؛فامعثل ًیا‬
‫هـم در فرماندار ‌یهـا‪ ،‬اسـتاندار ‌یها و‪ ...‬در ایـن زمینـه‬
‫پدیـدآمـدهبـود‪.‬هرکـداماز ای ‌نهابهخـودم ‌یبالیدند که‬ ‫کانون کارشناسانفلان‪،‬انجمنفار ‌غالتحصیلانبهمان‬
‫مـا فالن تعـداد سـمن داریـم‪ .‬حتـی اسـ ‌مهای مختلفـی‬ ‫یا کانونوکلایجوان کههمهسـازمانصنفیهسـتند‪.‬‬
‫هـم بـه آ ‌نهـا داده بودنـد‪ ،‬مثـل سـم ‌نهای چمدانـی‪،‬‬ ‫ه ‌مزمـان بـا شـروع کار دولـت اصلاحـات در سـال‪،1376‬‬ ‫منخودمعضوانجمنصنفیروزنام ‌هنگاراناصفهانم‪.‬‬
‫سـم ‌نهای دولتـی‪ ،‬سـم ‌نهای کاغـذی‪ ،‬سـم ‌نهای‬ ‫موضـوع سـم ‌نها یـا آنچنـان کـه در آن روزگار مشـهور‬ ‫اینانجمنراهمآنموقعبهنامسمنثبت کرد ‌هاند‪،‬در‬
‫ی ‌کنفـره و‪ ...‬و روی انـواع ایـن آف ‌تهـا اسـم گذاشـتند‪.‬‬ ‫بـود‪NGO ،‬هـا در جهـان مطـرح شـده و در ایـران هـم از‬ ‫حالی کهصنفیاستودر ادارۀ کار ثبتش کرد ‌هاندوقرار‬
‫در دورۀدولـ ‌تنهـمودهـمهـمنا گهـان گفتنـدسـم ‌نها‬ ‫آدینگارسـتیقفبعااللیشـتمده ‌بیـکورددن‪.‬قدبـکهلاعز آمدنت‪ً،‬اتخشـیرکیه‌لبهوادنیدموردخمـو ِاهی‬ ‫استاز حقوقصنفیروزنام ‌هنگاراندفاع کند‪.‬بسیاری‬
‫از خـارج پـول م ‌یگیرنـد و ب ‌هدنبـال انقالب نارنجـی‬ ‫ازایـنسـازما ‌نهایصنفـی کهازمنافـعیکصنفدفاع‬
‫هسـتندوب ‌هشـدتمحدودشـان کردند‪.‬متأسـفانهاین‬ ‫ناخـواه ازنظـر سـاختاری بـا سـم ‌نها متفـاوت بودنـد‪ .‬در‬ ‫م ‌یکنندنامسـمنرایدکم ‌یکشـند‪.‬‬
‫نـگاهامنیتـیبهسـم ‌نهادر دورۀآقـایروحانی ک ‌متر که‬ ‫خیری ‌ههامعمولا هیئ ‌تامناییهف ‌تهشـ ‌تنفرهشـکل‬ ‫درتعریـ ‌فسـمنآمـدهاسـت کـههمـۀمـردمبایدبتوانند‬
‫نشـدهیـچ‪،‬بیشـترهـمشـد‪.‬بـهاسـا ‌سنام ‌هها کـهنـگاه‬ ‫م ‌یگیـرد؛ کسـانیهـمب ‌هشـکلمرتـبیـامتنـاوب کمـک‬ ‫داوطلبانهدر فعالی ‌تهایبشردوستانهمشارکت کنند؛‬
‫م ‌یکنیـد م ‌یبینیـد بـا وجـود اینکـه فعالی ‌تهـای سـمن‬ ‫م ‌یکنندوفعالیتشانبرموضوعخاصیمتمرکزاست؛ که‬ ‫چرخـش نق ‌شهـا و مدیریـت بایـد براسـاس انتخابـات‬
‫بایدنامحدودباشـد‪،‬مجوز فعالیتفقطدوسـالاعتبار‬ ‫بیشـتر کم ‌کرسانیبهاقشـار خاصیاستولیسم ‌نها‬ ‫باشـد؛چرخشقدرتیاحرکتدر آننیزبایدآزادباشـد؛‬
‫دارد؛در حالـی کـهسـمنتـاوقتـیباحکـمدادگاهمنحل‬ ‫هـمازلحـاظسـاختاریونحـوۀشـکل گرفتنوهـمازنظر‬ ‫همچنیـنمجمـععمومـیواسـا ‌سنامۀمعینـیداشـته‬
‫بط‌هبدلییعـتـ ًال‬ ‫م ‌یتوانـد فعالیـت کنـد‪ .‬ایـن کار فقـط‬ ‫نشـده‬ ‫دوران شـک ‌لگیری متفاو ‌تانـد‪ .‬در مملکـت مـا عادتـی‬ ‫باشـد‪ .‬در حـال حاضـر تعـداد زیـادی تشـکل داریـم کـه‬
‫دیدگا ‌ههـای کنترلـی تشـکیلات اسـت‪.‬‬ ‫وجـود‬ ‫وجـود دارد کـه هـر چیـز نویـی پدیـد م ‌یآیـد م ‌یخواهیـم‬ ‫هیئ ‌تامناییداردوسا ‌لهاسترئیسآنیکنفراست‬
‫سـم ‌نهاوسـازما ‌نهایغیردولتـی‪،‬نیروهـایفعالـ ‌یدر‬ ‫بپیگوییشـدام کشـته‌هامیـاما؛یـمثنل ًرااواقزت‪00‬ی‪14‬حرسـافازل پحیـقوشقیبـاش‪0‬ر‪0‬م‪‌25‬یشسـواد‪،‬ل‬ ‫عنـوان‬ ‫وواقگرعـدانینچدگناینــن تش هشــکملافـیراوادقعـیًامسـشـمخن نصیهسـسـتت‪.‬نددر‪.‬‬
‫جامعهبهشمار م ‌یروند‪.‬در هردستگاهوسازمانی‪،‬چه‬ ‫سـمن‬
‫دولتیوچهغیردولتی‪،‬چهسمنوچهخیریه‪،‬عد ‌های‬ ‫م ‌یگوییمما‪2500‬سالپیشمنشور کوروشداشت ‌هایم‪،‬‬ ‫حتـیبیـشاز حـزبسیاسـیبایـدچرخـشآزادقـدرتو‬
‫کنترلی‬ ‫به‌هسـشـتنددتکـآه‌نمهـواتـراورمآهـناردمسـت‌یکگنـا ‌هدانود؛دائوقمـت ًایبهشـرشاـیانط‬ ‫ولـیطـیایـن‪2500‬سـالسـاد ‌هترینمواردحقوقبشـررا‬ ‫تصمی ‌مگیریوجودداشتهباشد؛چونوقتیعد ‌های کار‬
‫هشـدار‬ ‫رعایـت نکرد ‌هایـم‪ .‬نم ‌یخواهـم دولـت را متهـم کنـم؛ مـا‬ ‫داوطلبانۀغیرانتفاعیم ‌یکنند‪،‬بایدانگیز ‌ههاشانمرتب‬
‫داده م ‌یشـود‪ ،‬ب ‌همـرور محـدود و محدودتـر م ‌یشـوند و‬ ‫در خانـواده‪،‬در محیـط کار‪،‬در جامعـهحقـوقبشـررازیـر‬ ‫ب ‌هروزشودوشدتبیشتریهمپیدا کند؛اماوقتی کسی‬
‫انگیز ‌ههایشـان کاهـش پیـدا م ‌یکنـد‪ .‬گمـان م ‌یکنـم بـا‬ ‫کـهسـم ‌نهامحصول‬ ‫پـجااممع‌ـیگهذامریـدرم‪‌.‬نانوـاقدعویـعمتادیتــ ًاندارسـسـتی‬ ‫فکر کندفلانخانمیاآقاهموارهرئیسانجمنیاسازمان‬
‫وجـوداینکـهدول ‌تهاهمیشـه گفت ‌هانـداز سـازما ‌نهای‬ ‫تاپنجاهسـالاخیـردر‬ ‫بـمو ‌یدگهیـورفد‪،‬قـنهطایتهـ ًاممیـدت‌نـهییمئـ ‌یآیتـادسـوبعت کدـمـهه‌یرمویدپشــهیتکاصرمیـش‪.‬م‬
‫اغییرنادولسـتیت کحهمراایسـتمتن‌یگکنفنت ‌هدانوبدهوآع‌نمهل ًاانایزامزدشاـرانرکد‪،‬تواقچعنیینت‬ ‫جاهایمختلف‪،‬ب ‌هصور ‌تهایمتفاوتوبرایپاسخبه‬
‫نیازهایاپر کردنشـکافمیاندول ‌تهاومل ‌تهاشـکل‬ ‫دربـارۀ فعالیـت سـم ‌نها در ایـران و اصفهـان‬
‫نیرویـیبـرایتوسـعۀ کشـور اسـتفادهنشـدهاسـت‪.‬‬ ‫گرفتـهوعملکردهـاو کارکردهای گونا گونیداشـت ‌هاند‪.‬در‬ ‫توضیـح دهیـد‪.‬‬

‫‪51‬‬

‫بنکیسشفــایایرنزیمیس‌یهتـدمیهـاودصجوا ًالنطموبرهیـعیمتاـنًایسمسوـت‪،‬ضقت‌‪.‬عگاطزیـعآ ًراب‌نیهطـامیر ‌یکنفنـهخـبد؛مراآومـاناکنبنرهاـایشد‬ ‫در اینجـا دو سـؤال پیـش م ‌یآیـد‪ :‬یکـی اینکـه‬
‫معتقداست کارخودشرام ‌یکندواینموضوعبه کسی‬ ‫دلیـل اصـرار مـردم بـه ثبـت فعالی ‌تهایشـان‬
‫ربطـینـدارد‪.‬اینجاسـت کهمخالف ‌تهاشـروعم ‌یشـود‪.‬‬ ‫در قالـب سـمن چیسـت؟ بـه قـول شـما‪ ،‬افـراد‬
‫همیشهوقتیازمنم ‌یپرسند‬ ‫موضـوعمهـمایـناسـت کههمـۀآنجانـدارانزیبـاوآن‬ ‫حتـی فعالی ‌تهـای صنفـی و حزبـی خـود را هـم‬
‫مه ‌مترینمسئلۀسم ‌نها‬ ‫کو ‌ههایسربهفلک کشیدهمتعلقبههمۀمردماست‪،‬‬ ‫م ‌یخواهندبانامسمنانجامدهند‪.‬سؤالدیگر‬
‫چیست‪،‬پاسخم ‌یدهم‬ ‫امامنافعی کهازای ‌نهابهدستم ‌یآیدبهعد ‌هایخاص‬ ‫اینکهچراحاکمیتبااینکهمایلبهثبتسم ‌نها‬
‫اعستازممااد ‌نسهازاییددوولطترفیوها‪.‬قع ًابه‬ ‫تکعهلـایقنپفیـرداصمت‌یکرانـبراد‪.‬اییـآنننعظـدا‌هاماقیتفراصـهادممین‌یاککنارآدمکدهااتسـفاق ًات‬ ‫وافزایشآمار اسـت‪،‬از فعالیتسـم ‌نهایواقعی‬
‫ممکناست ک ‌مترینمالیاترابدهند‪،‬بیشترینتخریب‬ ‫اسـتقبال نم ‌یکنـد؟‬
‫سم ‌نهااعتمادندارند؛چون‬ ‫راایجـاد کننـد‪،‬بـهبیشـترینمیـزاندر طبیعـتدخـلو‬ ‫در پاسـخ بـه سـؤال اول بایـد گفـت سـم ‌نها ب ‌هدلیـل‬
‫سازما ‌نهایدولتی گاهی‬ ‫فعالیتغیرانتفاعیمعافازمالیا ‌تاند؛بنابراینممکن‬
‫تصـرف کننـدو ک ‌مترینسـودرابهطبیعتبرسـانند‪.‬‬ ‫استیکتشکیلاتصنفیخودراسمنمعرفی کندتااز‬
‫خودشان را در نقش ژاندارم‬ ‫شـما وضعیـت فعلـی سـم ‌نها و مشـارکت‬ ‫معافیتمالیاتیبهرهببرد‪.‬این کار وجهدیگرینیزدارد‬
‫رما«‌یببکینو َنوددو»ژ(ابنکداارودم)ب‪.‬ایعدممدًرادم‬ ‫وآناینکـهآنسـمندر وجهـۀعمومـی کار عا ‌مالمنفعـه‬
‫«کوویدن»یعنی کاویدنرابه‬ ‫شـهروندان را چگونـه ارزیابـی م ‌یکنیـد؟‬ ‫و داوطلبانـه انجـام م ‌یدهـد‪ .‬ب ‌هطـور مثـال فـرض کنیـد‬
‫کارم ‌یبرم؛یعنیسازماندولتی‬ ‫بسـیار ضعیـف‪ .‬توسـعه بـه مشـارکت عمومـی و حتـی‬ ‫کاچننویـننوککلاانونـیجی اواصنا ً(لایوجنـفوقد نطدامثشـاتلهاباسشـتدو)میـمکک تناشـسکلت‬
‫م ‌یخواهدبدانداینسمن‬ ‫مشـارکت آحـاد مـردم نیـاز دارد و بـرای مشـارکت‪ ،‬زمینـۀ‬ ‫صنفـیاسـتوازهـردومـوردیادشـدهسـودم ‌یبـرد‪:‬یکی‬
‫چیست‪،‬متعلقبه کیستو‬ ‫اجتماعیلازماسـت‪.‬برایتوسـعۀهم ‌هجانبهودرست‪،‬‬ ‫اینکهدروجهۀعمومیعنوانم ‌یکند که کارعا ‌مالمنفعه‬
‫آنشخصچ ‌هکارهاستواز‬ ‫کهبهآنتوسعۀپایدارم ‌یگویند‪،‬بهمشارکتهم ‌هجانبه‬ ‫وداوطلبانهانجامم ‌یدهدودیگراینکهاز مالیاتمعاف‬
‫کجاآمده؟انگار کهازآن‌طرف‬ ‫نیاز اسـت‪.‬بایدهمۀاقشـار جامعهدر اینتوسـعهنقش‬ ‫م ‌یشـود‪.‬‬
‫مرز آمده و مجرم است‪ ،‬مگر‬ ‫داشتهباشندوفکر کنندجایگاهیدارند‪.‬برایتحققاین‬ ‫رسم ًا‬ ‫گفتهی ‌چگاهدولت‬ ‫سؤال دوم باید‬ ‫به‬ ‫برای پاسخ‬
‫اینکهخلافشثابتشود‪.‬‬ ‫مشارکت‪،‬سرمای ‌ههایاجتماعیلازماست‪.‬متأسفانهدر‬ ‫اعالممخالفـتنکـردهاسـت‪،‬ولـیواقعیتایناسـت که‬
‫اینجااصلبربرائتنیست‪،‬‬ ‫ایـنسـا ‌لهاسـرمایۀاجتماعـیب ‌هشـدتتضعیـفشـده‬ ‫درد ‌هپانـزدهسـالاخیـر‪،‬بعضیسـم ‌نها‪،‬ب ‌هخصـوصدر‬
‫برایناست کههمهمظنونو‬ ‫است‪ .‬در جایی مثل استان اصفهان‪ ،‬سرمایۀ اجتماعی‬ ‫حوزۀمحی ‌طزیسـت‪،‬نتوانسـت ‌هاندمجوز بگیرند‪.‬بعضی‬
‫مشکو ‌کاندوهدفیدارند‪،‬مگر‬ ‫ن ‌هتنهارشـدنکرده‪،‬بلکهسـرکوبشدهاسـت‪.‬آقایدکتر‬ ‫از آ ‌نهاسا ‌لهاسـتپیگیر گرفتنمجوزشـا ‌ناند‪.‬سـمن‬
‫اینکهثابت کنندقصدوغرضی‬ ‫محسنرنانی کهدراینحوزهبیشترفعالیتدارد‪،‬معتقد‬ ‫کارمنـد و حقو ‌قبگیـر نـدارد؛ بنابرایـن یـک نفـر داوطلـب‬
‫ندارند‪.‬چگونهم ‌یشودعد ‌های‬ ‫استبسیاریازاینسرمای ‌ههایاجتماعیم ‌یتوانندبه‬ ‫م ‌یشـودو کارراپیگیـریم ‌یکنـد‪،‬امـابعدازدوسـهسـال‬
‫ب ‌یجیرهومواجب‪،‬بدوناینکه‬ ‫سـرمای ‌ههاینمادینوسـرمای ‌ههایملیتبدیلشـوند؛‬ ‫خسـته و منصـرف م ‌یشـود و م ‌یگویـد ایـن کار کفـش‬
‫ریگیبه کفششانباشد‪،‬حاضر‬ ‫ولیما کدامسرمایۀنمادینملیرادر کدامحوزهحفظ‬ ‫آهنـی م ‌یخواهـد کـه مـن نـدارم‪ .‬مـا خودمـان ایـن را‬
‫باشندبیشترازبقیهسروصدا‬ ‫کردیم؟از کدا ‌میکبهر ‌هبرداریمناسب کردیم؟سرمایۀ‬ ‫تجربـه کرد ‌هایـم‪ .‬البتـه سـم ‌نهای ب ‌یبـو و ب ‌یخاصیتـی‬
‫کنند‪ ،‬کار کنند؟پسبهجایی‬ ‫اجتماعیماآندستهازنیروهایاجتماعیهستند کهبه‬ ‫همهستند کهممکناستظرفدویاسههفتهمجوز‬
‫وابست ‌هاند‪.‬اینچنیناست‬ ‫کمرشـدسما‌هائایرملماو‌یجاآزیتنـدمادسع؛تامیاشااهمعمن‌یمدـاودتل ً‌هامایبر‌یام‪.‬دیهطآنب ‌یندعوهـتکاًانموقشحتگردیاومجدیتحمدتااوعیدیجیباهتد‬ ‫گرفته باشـند‪.‬‬
‫کهبهمردماعتمادندارندواین‬ ‫ایجادم ‌یشود‪،‬سازما ‌نهایغیردولتی کهم ‌یتوانندمؤثر‬ ‫بـرای روشـن شـدن مطلـب بهتـر اسـت مثالـی بزنیـم و‬
‫ب ‌یاعتمادیناشیازحضور‬
‫و فشار نوعی نگاه امنیتی در‬ ‫واقعشـوندبهحاشـیهراندهم ‌یشوند‪.‬‬
‫بـا یـک بـرآورد منطقـی بـه ایـن نتیجـه م ‌یرسـیم‬
‫حوز ‌ههایمختلفاست‪.‬‬ ‫کـه ا گـر قـرار باشـد توسـعۀ پایـداری ایجـاد شـود‪،‬‬
‫مشـارکت مـردم لازم اسـت و مشـارکت هـم از‬
‫طریقایجادموقعیتوفرصتبرایآ ‌نهاوجلب‬ ‫مقایس ‌هایبکنیم‪.‬درحرفۀروزنام ‌هنگاریمحدودی ‌تها‬
‫اعتمادشانبهدستم ‌یآید‪.‬وقتیاینمحاسبه‬ ‫وخطرپذیـریبسـیاریهسـت؛امـاا گـرخبرنـگاریبـرای‬
‫ای ‌نقـدر سـادهاسـت‪،‬چـراحاکمیتزیربـار ایجاد‬ ‫روزنام ‌ههایزردبنویسد کهمدامدربارۀزندگیخصوصی‬
‫اعتمادوجلبمشارکتمردمنم ‌یرودوحتیدر‬ ‫هنرپیشـ ‌هها و فوتبالیسـ ‌تها و ب ‌هاصطالح سـلبریت ‌یها‬
‫بره ‌ههایـیجل ‌وشـانرام ‌یگیـرد‪.‬چـهدلیلـیدارد‬ ‫جنجـال بـه پـا م ‌یکننـد‪ ،‬هیـچ حکومتـی در هیـچ جـای‬
‫کهحا کمیتمشارکتشهروندانخودرادر مسیر‬ ‫دنیـا بـا او کاری نـدارد‪ ،‬چـون سـر مـردم را گـرم م ‌یکنـد؛‬
‫امـا در مـورد روزنام ‌هنـگاری کـه بـه مسـائل اجتماعـی‬
‫توسـعه از دسـت م ‌یدهـد؟‬ ‫م ‌یپـردازد‪،‬افشـا گریم ‌یکنـدوپـردهاز فسـادبرمـ ‌یدارد‪،‬‬
‫درسـؤالتانازواژۀبسـیارمهم«اعتماد»اسـتفاده کردید؛‬ ‫چـه در آمریـکای لاتیـن باشـد‪ ،‬چـه ایتالیـا و چـه اینجـا‪،‬‬
‫همـان چیـزی کـه متأسـفانه امـروز ب ‌هشـدت تضعیـف‬ ‫حساسـی ‌تهای زیـادی وجـود دارد‪ .‬در حـوزۀ سـم ‌نها‬
‫شـده اسـت‪ .‬امـروز هـم بایـد بـه دولـت در ایـن باره هشـدار‬ ‫هـمهمی ‌نطـور اسـت‪.‬سـمنی کـهم ‌یخواهـدبـهبحـث‬
‫داد‪.‬همیشـهوقتـیاز مـنم ‌یپرسـندمه ‌متریـنمسـئلۀ‬ ‫محی ‌طزیستواردم ‌یشود‪،‬خودب ‌هخودم ‌یخواهدروی‬
‫سسـامزم‌ناه‌ناهچاییسدولت‪،‬تـپایسواقخعمـ ًا ‌یبـدههسمـامعت ‌نمهااداعساتزمـایددنودطاررنـفهد‪.‬؛‬ ‫تخری ‌بهاو ک ‌مکار ‌یهاوسو ‌ءاسـتفادهوسـوءمدیری ‌تها‬
‫ژاچنـودارنمسمـاز‌یبماین‌ننهداوژیانددولارتـمبیایگادهـمریدمخرواد«بشـکاوَوندرا»(دبر نکاقـود)‪.‬ش‬ ‫انگشتبگذارد‪.‬البتهاینبدانمعنانیست کها گرنکتۀ‬
‫کمثمببتودیهـهاممه‌یگسویـتدبوهاآصنااًلبشاهروهنجمود‌یآکمندد؛هاتـمااآخنوکاهمنباوخدواهاهاراز‬
‫برطرف کند‪.‬فرض کنیمامروزاینخبراعلامشود کهفلان‬
‫تشکیلاتمجوزا کتشافوبهر ‌هبرداریمعدنسنگیدر‬
‫موتـهرا گرفتـهاسـت‪ .‬کسـی کهبهپناهـگاهحیا ‌توحش‬
‫محویتاهع‌تلواقحـ‌همنشدکاشسـورتووبیکدـانیداازیبهنپتنرایه ‌نگهاـهابدهرتترنـیونعپنکاّمـهگیاهو‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪52‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫جحاومز ‌هعه‌هاگفراعیالییتافترمدگ‌یرکانینیدقاراسرامس ًا‌یگجیارنمعد‪‌.‬هگکراسهانسیتکنهد؛دیرعایننی‬ ‫عمـدًا «کوویـدن» یعنـی کاویـدن را بـه کار م ‌یبـرم؛ یعنـی‬ ‫در دهۀاخیراتفاقیدر‬
‫منافعجمعیومنافعملیرابرمنافعشخصیخودشان‬ ‫سـازمان دولتـی م ‌یخواهـد بدانـد ایـن سـمن چیسـت‪،‬‬ ‫سطحجهانو کشور‬
‫ترجیـح م ‌یدهنـد‪ .‬ایـن جامع ‌هگرایـی شـک ‌لهای بسـیار‬ ‫متعلـق بـه کیسـت و آن شـخص چـ ‌هکاره اسـت و از کجـا‬ ‫ماافتادهوآ ‌نسیطرۀ‬
‫متفاوتیدارد؛درعد ‌هایدینی‪،‬درعد ‌هایشناختیودر‬ ‫آمـده؟انـگار کـهازآن‌طـرفمـرزآمـدهومجـرماسـت‪،‬مگر‬ ‫فضای مجازی است‬
‫تعشدـ ‌هکا ‌لیهعاافطعفالییاتسمت‌ی‪.‬کندرنهدارنگحایـزلههدامرنۀدک؛مساثنل ًاایفـکراهددراییکهن‬ ‫اینکـهخلافـشثابـتشـود‪.‬اینجـااصلبربرائتنیسـت‪،‬‬ ‫کهآد ‌مهاراب ‌هشدت‬
‫درخیری ‌ههافعالیتم ‌یکنند‪،‬انگیز ‌ههایمتفاوتیدارند؛‬ ‫بـر ایـن اسـت کـه همـه مظنـون و مشـکو ‌کاند و هدفـی‬ ‫به سمت فردگرایی‬
‫عـد ‌هایب ‌هدنبـالثـوابآخـر ‌توبهشـ ‌تاند؛عـد ‌هایهـم‬ ‫دارند‪،‬مگراینکهثابت کنندقصدوغرضیندارند‪.‬چگونه‬ ‫سوقم ‌یدهد‪.‬نظام‬
‫م ‌یخواهنـدبهشـتراهمی ‌نجـافراهـم کننـد‪.‬در هـردو‬ ‫م ‌یشـودعـد ‌هایبـ ‌یجیـرهومواجب‪،‬بـدوناینکهریگی‬ ‫سرمای ‌هداریجهانی‬
‫به کفششانباشد‪،‬حاضرباشندبیشتراز بقیهسروصدا‬ ‫در واقع به دنبال این‬
‫گـروهنوعـیخیرخواهـیدرونـیوجـوددارد‪.‬‬ ‫کننـد‪ ،‬کار کننـد؟پـسبـهجایـیوابسـت ‌هاند‪.‬ایـنچنین‬ ‫است کهفردگرایی‬
‫دراینزمینهمنفقطم ‌یتوانمدربارۀخودمحرفبزنم؛‬ ‫اسـت کـه بـه مـردم اعتمـاد ندارنـد و ایـن ب ‌یاعتمـادی‬ ‫را توسعه دهد‪ .‬این‬
‫مـانا گزیریـم کـهامیـدوار باشـیم‪.‬مـنمملکتـمرادوسـت‬ ‫ناشـیازحضـوروفشـارنوعـینـگاهامنیتـیدرحوز ‌ههـای‬ ‫فردگراییب ‌هشدتواز‬
‫‌دارم و م ‌یترسـم از روزی کـه آنچـه بـر سـر عـراق و سـوریه‬ ‫مختلـفاسـت‪.‬البتـهم ‌یگوینـداعتمـادداریموهمیشـه‬ ‫را ‌ههای گوناگون‪،‬مثل‬
‫و افغانسـتان و لیبـی آمـد‪ ،‬سـر کشـور مـا بیایـد؛ ازایـ ‌نرو‬ ‫دعـوت کرد ‌هایـم؛ امـا چقـدر از سـازما ‌نهای غیردولتـی‬ ‫فی ‌سبوکوتلگرام‪،‬‬
‫هی ‌چوقـت بـه خـودم اجـازه نم ‌یدهـم امیـدم را از دسـت‬ ‫برایپیشبردبرنام ‌ههااستفاده کرد ‌هاند؟ای ‌نهاهمهدر‬ ‫گسترشم ‌ییابد‪.‬پنجیا‬
‫بدهموباوجودهمۀناملایماتفکرم ‌یکنمبایدفعالیت‬ ‫حـرفممکـناسـت‪،‬ولـیدرعمـل کجـانشـانداد ‌هانـد؟‬ ‫دراهدرسانظلرپبیگی ِریشدج؛امچنعهد‬
‫بکنم‪.‬بهنظرمدروجودهمۀ کسانی کهدراینزمین ‌هها‬ ‫در عمـل کجـا بخشـی از نظار ‌تهـا را بـه ایـ ‌ن سـم ‌نها‬ ‫نفراز فضایمجازی‬
‫فعالیـتم ‌یکننـدنوعـیانگیـزۀدرونـیوجـوددارد کـهبـه‬ ‫وا گذار کرد ‌هاند؟سازماندولتیم ‌یتواندازحضورنیروی‬ ‫استفادهم ‌یکردندو‬
‫انوسطـبانیعیتـ ًاسـبازخماشـنیغایزربدوولدتجـیاه رساتدفراادخهتبیکانرشدـاوبنرنقاـمرارهبددهـهد‪.‬د‬ ‫الآن چند نفر استفاده‬
‫حرکـتوادارشـانم ‌یکنـد‪.‬‬ ‫ب ‌همـروربراثـرب ‌یاعتمـادیدولـتبـهمـردم‪،‬مـردمهـمبـه‬ ‫م ‌یکنند؟اینفضاتمام‬
‫نم ‌یانشـگیوزدۀگمفشتتارنگکیازی‌ه ‌هناهکاامچلیًامسشتتر؟کیایکسـاناست‪.‬‬ ‫دولـتوفعالی ‌تهایـشب ‌یاعتمـادشـد ‌هاندودیـوار ایـن‬ ‫قشر میانی جامعه را‪ ،‬از‬
‫بـدون شـک متفـاوت اسـت؛ هما ‌نطـور کـه تشـک ‌لها‬ ‫ب ‌یاعتمـادی روزبـ ‌هروز بلندتـر شـده اسـت‪ .‬امـا در ایـن‬ ‫زن و مرد و پیر و جوان‪،‬‬
‫متفاوتاست‪.‬آنچهمشترکاستداشتنانگیزۀدرونی‬ ‫وضعیـتبحرانـی کـهبایـدمیـاناقشـار مختلـفومیـان‬ ‫جذب کردهاست‪.‬این‬
‫بـرای فعالیـت اجتماعی اسـت‪ .‬ممکن اسـت جایـی این‬ ‫دولتوملته ‌مبستگیوجودداشتهباشد‪،‬نبایداجازه‬ ‫فردگراییب ‌هشدتبه‬
‫ابنهگبـیـوزدهومیضـهع‌نادجوتسمـاتعییب‪.‬اقشـطدعـ‪ً،‬ابجایایـدمیطدیاـلعـ‌نادارتجی ودج‌یاتیرـیی‬ ‫داداعتمادمردمفروبپاشد‪.‬متأسفانهوضعیتخطرنا کی‬ ‫روحیۀجامع ‌هگرایی‬
‫لطمهم ‌یزند‪.‬‬
‫دربـارۀ ایـن موضـوع صـورت بگیرد‪.‬‬ ‫اسـت‪،‬ولـیتوجـهجـدیهـمبـهآننم ‌یشـود‪.‬‬ ‫یکیازاقداماتجمعیت‬
‫بیشـتر مـردم فکـر م ‌یکننـد کسـانی کـه در تشـک ‌لها یـا‬ ‫شـاید گاهـیایـراداز خـودتشـک ‌لهاهمباشـد که‬ ‫مااینبود کهبعدازقطع‬
‫سـم ‌نها فعا ‌لانـد بـه اقشـار مرفـه جامعه تعلـق دارند و‬ ‫تلاشنم ‌یکننـداعتمـادحاکمیـتراجلـب کننـد‬ ‫شدندرختیبهنام‬
‫بـرای جسـ ‌توجوی معنـای زندگ ‌یشـان دسـت به این‬ ‫تـامطمئـنباشـدفعالیـتایـنتشـک ‌لهابـهنفـع‬ ‫ش ‌شبرادر‪،‬درحیاط‬
‫کداررهـخایریم ‌ه‌یهزنانکدم‪.‬وبیشهمی ‌نطوراست‪.‬معمول ًا بخشی‬ ‫مدرسهفرانسو ‌یهای‬
‫ازاینفعالی ‌تهمبهاعتقاداتدینیونگاهسنتیبه«امر‬ ‫حاکمیـت و مـردم و کشـور اسـت‪.‬‬ ‫جلفاواردعرصهشدیمو‬
‫خیر»مربوطم ‌یشود‪.‬فردتعهدم ‌یکندماهانهمبلغیبه‬ ‫بلـه‪ ،‬درسـت اسـت‪ .‬هـر دو طـرف بایـد تالش بکننـد‪ .‬مـا‬ ‫گفتیموقتیدرختاسم‬
‫خیریـه بپـردازد و چـون فرصـت حضور ندارد‪ ،‬قبضـی به او‬ ‫هـمبایـدنشـاندهیـمهدفمانایناسـت کـهخدمتی‬ ‫دارد؛یعنیشناسنامه‬
‫م ‌یدهندتاآنراپرداخت کند؛امادراینجاا گرفردچیزی‬ ‫داردونم ‌یشودبههمین‬
‫بـرای کمـک کـردننـدارد‪،‬م ‌یتوانـدچنـدسـاعتازوقت‬ ‫انجـام دهیم‪.‬‬ ‫سادگیآنرابرید‪.‬بعد‬
‫یعنیا گرهماپوزیسیونهستیم‪،‬ایناپوزیسیون‬ ‫حرکتیبراینجاتحیاط‬
‫خودرادر ماهصرفای ‌نگونهفعالی ‌تها کند‪.‬‬ ‫مدرسۀفرانسو ‌یها‬
‫بسـیاری از کسـانی کـه در تشـک ‌لها فعا ‌لانـد بـه اقشـار‬ ‫داخل نظام است؟‬ ‫کردیم کهقراربودبه‬
‫متوسـط جامعـه تعلـق دارنـد‪ .‬بسـیاری از آ ‌نهـا مرفـه‬ ‫بلـه‪ ،‬بـدون شـک‪ .‬البتـه ضرورتـی هـم نـدارد همیشـه در‬ ‫بسازوبفروشوا گذار‬
‫نیسـتندودر وضـعاقتصادی‪-‬اجتماعـیسـختیزندگی‬ ‫موضعاپوزیسیونباشیم‪.‬منتقدبودنغیرازاپوزیسیون‬ ‫شود؛اماچنیننشد‬
‫م ‌یکننـد و ب ‌هشـدت بـرای تأمیـن معیشـت خـود در‬ ‫بودناست‪.‬وقتیشخصیمنتقدباشد‪،‬ممکناستاز‬ ‫والآنتبدیلشدهبه‬
‫مضیق ‌هانـد‪.‬بـههمیـندلیـلاسـت کـهنیـرویجـوانمـا‬ ‫نزدی ‌کترینهمکارانشهمانتقاد کند؛چونم ‌یخواهد‬ ‫دانشگاههنراصفهان‪.‬‬
‫کمتـردرایـنحوز ‌ههـاحضـوردارد‪.‬نیـرویجـوانماحتی‬ ‫نقایصرابرطرف کند؛البتهبایدجنب ‌ههایمثبتراهم‬
‫در دانشـگا ‌ههاهـمب ‌هانـدازۀ گذشـتهفعـالنیسـت‪.‬الآن‬ ‫تقویـت کـرد‪.‬سـازما ‌نهایینظیـرمحیطزیسـتومنابع‬
‫دیگـرجنبـشدانشـجوییدر دانشـگا ‌هها‪،‬آ ‌نطـور کـهدر‬ ‫دطابشیـتعـنید‪.‬کـبه ‌یمـااعبـتامآـا‌ندهـایهممعـمکـاورل ًایازم ‌یجـکاردییـ دمیبگـهرمـوااعهتمـمااند‬
‫دهۀسی‪،‬چهل‪،‬پنجاهوشصتفعالبود‪،‬وجودندارد‪.‬‬
‫امروززندگیبسیاریازجواناندرمسابقۀب ‌یپایانقبولی‬ ‫دیدگاهامنیتـیم ‌یآید‪.‬‬
‫در کنکور‪،‬شا گرداولشدندر دانشگاهوموقعیت کاری‬ ‫سـم ‌نهایی کـه در حـال حاضـر فعا ‌لانـد‪ ،‬مثـل‬
‫بهترپیدا کردنو‪...‬خلاصهم ‌یشود‪.‬واقعیتایناست‬ ‫گروهی کهباشما کار م ‌یکنندیا گرو ‌ههایدیگری‬
‫کـهمـابخـشعظیمـیاز نیـرویجـوانونوجوانمـانرااز‬ ‫اکـزنهظمرت‌ییشن‌پاشسـنیادسـبـیهچشـهخامیصـیتدییمفععاملیوـل ًاتچمگ ‌یوکننن‌هاند؟د‬
‫عدمسـدتـ ًتامدایاد ‌ها‌نیـسـما‪.‬لادرنوسبـااززنماش ‌نسـهتاگاینغیحردضـولوتـردیارنوـدسـومچ ‌نوهان‬ ‫و بـا ایـن وضعیـت دشـوار چگونـه هنـوز فعالیـت‬
‫م ‌یکننـدتـادیگـرشـهروندانهـمالگـوبگیرنـدوبـا‬
‫وجـودایـنفضـایب ‌یاعتمـادیووضعیتدشـوار‬

‫بازهـممشـارکت کننـد؟‬
‫انسـا ‌نها از نظـر شـخصیتی در بخشـی از طیـ ِف‬

‫‪53‬‬

‫ودخالـتنکنیـد‪.‬ا گـرهمبـرایزاینـد ‌هرودهمایـشبرگزار‬ ‫کم ‌کدرسیمنتشرم ‌یکند‪ ،‬کامل ًادرمسیربیراههاستو‬ ‫خان ‌مهـا فرصـت بیشـتر و مسـئولیت کمتـری در قبـال‬
‫م ‌یکردیـم‪،‬م ‌یگفتنـدفلانـینبایـدسـخنرانی کنـد‪،‬نباید‬ ‫بزر ‌گترینضربهرابهجامع ‌هگراییم ‌یزند‪.‬وقتیمحصل‬ ‫معیشـتخانواده‌دارندحضورشـاندر تشـک ‌لهابیشـتر‬
‫بیانیـهداشـتهباشـیدو‪....‬امـامـاناامیدنشـدیموبازهم‬ ‫دبیرسـتانبـودم‪،‬معلـمهندسـۀمـابـهبچ ‌ههایی کـهدر‬ ‫است‪.‬اینرادر بیشترتشک ‌لهایی کهباآ ‌نهادر ارتباط‬
‫بـرای زاینـد ‌هرود همایـش برگـزار کردیـم و کار خودمـان را‬ ‫یـک نیمکـت سـ ‌هنفره م ‌ینشسـتند تکلیـف م ‌یکـرد کـه‬ ‫بـود ‌هامدیـد ‌هاموفکـرم ‌یکنـمعمومیـتداشـتهباشـد‪.‬‬
‫انجامدادیمواطلا ‌عرسـانی کردیموسـعی کردیمفضای‬ ‫کسـی کـهقو ‌یتـراسـتآندونفـردیگـررابـهحـدخودش‬ ‫دروضعیتفعلی‪،‬برایافزایشمسئولی ‌تپذیری‬
‫مسـمومیرا کـهدر رسـان ‌ههایمجـازیایجـادشـدهبـود‬ ‫برسـاند‪ .‬امـا امـروز بچـه‪ 0/25‬نمـره را از بهترین دوسـتش‬ ‫ومشارکتاجتماعیمردمچهرا ‌هحلیپیشنهاد‬
‫تعدیل کنیم‪.‬بعدهم کتابیبهنام«پاب ‌هپایزایند ‌هرود»‬ ‫دریـغم ‌یکنـدتـامبـادا کسـیازاوجلـوبیفتد‪.‬چـهاتفاقی‬ ‫م ‌یکنیـد؟ مسـلم اسـت کـه حاکمیـت بایـد‬
‫درایـنزمینـهچـاپ کـردم‪ .‬کارمرادوسـتداشـتموآنرا‬ ‫دارد م ‌یافتـد؟ جامع ‌هگرایـی و توجـه بـه منافـع جمعـی‬ ‫رویکردشراعوض کند؛امادر جامعهونهادهای‬
‫ب ‌هشـدت در حـال نابـودی اسـت و فردگرایـی افراطـی و‬ ‫کوچ ‌کترحاکمیتیمثلشهردار ‌یهاچهعاملی‬
‫باعلاقه پیش بـردم‪.‬‬ ‫م ‌یتوانـد مـردم را برانگیـزد تـا مشـارکت کننـد و‬
‫ا گربخواهیدتجربۀبیستسال کار در سم ‌نهارا‬ ‫منفع ‌تطلبـیخودخواهانـهجایگزیـنآنم ‌یشـود‪.‬‬
‫آمـوزش کـودکان درسـت اسـت‪ ،‬بـه شـرطی کـه آن را از‬ ‫حقشـان را بخواهنـد؟‬
‫در چندجملهخلاصه کنید‪،‬چهم ‌یگویید؟‬ ‫قیودایننظامآموزشـیجدا کنیم‪.‬الآنمدارسـیبهنام‬ ‫در دهـۀاخیـراتفاقـیدر سـطحجهـانو کشـور مـاافتـاده‬
‫آنرادر یـک کلمـهخلاصـهم ‌یکنـموآن«اعتمادسـازی»‬ ‫مدارسطبیعتبهراهافتاده کهآموزشرسمیو کلاسی‬ ‫وآ ‌نسـیطرۀفضـایمجـازیاسـت کـهآد ‌مهاراب ‌هشـدت‬
‫اسـت‪.‬اعتمادسـازیامریچندسویهاسـتوآنرابایداز‬ ‫نـداردویادگیـریخودانگیختهراجایگزینآموزشقالبی‬ ‫بـهسـمتفردگرایـیسـوقم ‌یدهـد‪.‬نظـامسـرمای ‌هداری‬
‫درونتشـکلآغـاز کـردیاحتـیازدرونخانـواده‪.‬خانواده‬ ‫م ‌یکننـدوبـرایـنپایـهاسـتواراسـت کـه کـودکانازطریق‬ ‫جهانیدرواقعبهدنبالایناست کهفردگراییراتوسعه‬
‫کوچ ‌کتریـننهـاداجتماعـیاسـتوب ‌یاعتمـادیمثـل‬ ‫بـازی در طبیعـت و تعامـل بـا طبیعـت و بـازی بـا همدیگر‬ ‫دهد‪.‬اینفردگراییب ‌هشدتواز را ‌ههای گونا گون‪،‬مثل‬
‫موریانـه آن را از درون پـوک م ‌یکنـد‪ .‬یکـی از مه ‌متریـن‬ ‫بهترجامع ‌هگرام ‌یشوند‪.‬اینشایدیکیازرا ‌هکارهاباشد‪.‬‬ ‫فی ‌سبـوکوتلگـرام‪ ،‬گسـترشم ‌ییابـد‪.‬پنـجیـادهسـال‬
‫ارکان در هـر تشـکلی اعتمادسـازی اسـت و مقدمـ ‌هاش‬ ‫اپیسـت ِفشادجهاممع ‌یهکرراددنـر ندظورالبآگینریچندـ؛دچننفـدرنافسرـاتزففادضهامی ‌یمکنجناـزد؟ی‬
‫صداقت است‪ .‬باید با خودمان و دیگران صادق باشیم‪.‬‬ ‫خاطرۀخاصوجالبیازفعالی ‌تهایتاندارید؟‬ ‫ایـنفضـاتمـامقشـرمیانـیجامعـهرا‪،‬از زنومـردوپیـرو‬
‫ا گرخودمانرا گولبزنیم‪،‬دیگرنم ‌یتوانیماز صداقتدر‬ ‫خاطر ‌ههـای خـوب زیـادی دارم؛ چرا کـه کارهـای خـوب‬ ‫جـوان‪ ،‬جـذب کـرده اسـت‪ .‬ایـن فردگرایـی ب ‌هشـدت بـه‬
‫سطح کلا ‌نترحرفیبزنیم‪.‬بایدصداقت‪،‬اعتمادوامید‬ ‫زیادیانجامشده‪.‬واقعیتایناست کهاینسازما ‌نها‬ ‫روحیـۀ جامع ‌هگرایـی لطمـه م ‌یزنـد‪ .‬مـن خـودم را در‬
‫وجـودداشـتهباشـد‪.‬در تاریکـیبـهتاریکـیدشـنامدادن‬ ‫تأثیـرخودشـانرادر اصفهـان گذاشـت ‌هاند‪.‬موض ‌عگیـری‬ ‫حـدینم ‌یبینـم کهبگویـمالآنبایـدچ ‌هکار کنیمتاجلو‬
‫مشـکلیراحـلنم ‌یکنـد؛بایدچراغیروشـن کنیـم‪.‬باید‬ ‫ایشـندتنشزاکینـ‌لده‌هاردوردبروابرچیسزاهـخاتمیادینگجرهماسـ‌نلنممًااب‪،‬م ‌یتترأثو‪،‬یـرخنبشودکه‬ ‫اینبولدوزرتخریبتفکرجامع ‌هگرا گرفتهشود‪.‬نم ‌یگویم‬
‫واق ‌عبینباشـیموقدرتوجایگاهخودمانرابشناسـیم‬ ‫اسـت‪.‬یکـیاز اقدامـاتجمعیـتمـاایـنبـود کـهبعـداز‬ ‫ناامیـدشـویم‪،‬ولـیایـنفضـاحتـی کـودکدوسـالهراهم‬
‫تادچار توهمنشـویم‪،‬از مردمودولتفاصلهنگیریموبا‬ ‫قطعشـدندرختیبهنامشـ ‌شبرادر‪،‬در حیاطمدرسـه‬ ‫سـرگرم م ‌یکنـد‪ .‬ایـن بچـه وقتـی پن ‌جسـاله شـد‪ ،‬بایـد بـا‬
‫فرانسـو ‌یهای جلفـا وارد عرصـه شـدیم و گفتیـم وقتـی‬ ‫بقیـهارتبـاطبگیـرد؛ولـیوقتـیبـاایـنوسـیلهارضاشـده‬
‫تکیـهبـروجهـ ‌های کهداریمژسـتاپوزیسـیوننگیریم‪.‬‬ ‫درخـتاسـمدارد؛یعنـیشناسـنامهداردونم ‌یشـودبـه‬ ‫باشـد‪،‬دیگـرنیـازینـداردبرودبیـرونوبا گروهه ‌مسـالان‬
‫سخنپایانی؟‬ ‫همین سادگی آن را برید‪ .‬بعد حرکتی برای نجات حیاط‬ ‫بازی کندوباه ‌مسـالانشتعامل کند‪.‬نظامآموزشـیما‬
‫مدرسـۀفرانسـو ‌یها کردیـم کهقـراربودبهبسـازوبفروش‬ ‫بسیارب ‌یراههرفتهاست‪،‬نظامی کهازپی ‌شدبستانیبر‬
‫از شـما تشـکر م ‌یکنـم‪ ،‬البتـه نـه از آن دسـت تشـکرهای‬ ‫وا گـذار شـود؛ امـا چنیـن نشـد و الآن تبدیـل شـده بـه‬ ‫پایـۀ گزینـشبرنام ‌هریـزیم ‌یشـودوبرای کـودکان کتاب‬
‫کلیشـ ‌های در پایـان گف ‌توگوهـا‪ .‬مـن از همـۀ دوسـتان‬ ‫دانشـگاه هنـر اصفهـان‪ .‬بعـد بـه مدرسـه فرانسـو ‌یها‬
‫روزنام ‌هنـگاری کـهدر حوز ‌ههـایاجتماعـیدلسـوزانه کار‬ ‫پرداختیموبعدبه کلیسای کاتولی ‌کها‪.‬خوشبختانهبا‬
‫م ‌یکننـدسپاسـگزارموم ‌یدانـممسـئولی ‌تپذیریمـادر‬ ‫روابطی کهایجادشـد‪ ،‬کلیسـاومدرسـهمرمتشدواین‬
‫دیگـرانهمانگیـزهایجادم ‌یکند‪.‬در شـرایطبحرا ‌نهای‬ ‫برایمانیروبخشبود‪.‬همچنینتوانستیمدر آزادیدو‬
‫اجتماعیوزیس ‌تمحیطیبیشترینهنرماایناست که‬ ‫محی ‌طبـانمحکو ‌مبـهاعـدامهممؤثـرواقعشـویم‪.‬برای‬
‫زن ‌گهارابهصدادرآوریمتامردمهشیار شوند‪.‬وضعیت‬ ‫هرکـدامازآ ‌نهـاوجهالمصالحۀسـنگینینزدیکبـه‪800‬‬
‫خطرناکیدر پیشداریم‪.‬متأسـفانهدر جهانب ‌هشـدت‬ ‫میلیون تومان تعیین شده بود‪ .‬ما پویشی راه انداختیم‬
‫وعالقیع ًاهمدمچلارکاشتتمبااتهبلشیغدا‌هانتدم‪ .‬گ‌یسشتورد‪.‬دشرناادامیخدلهیازمعدولد ‌هاتوی‬ ‫بهنام«پویشحیات» کهادامۀ کار«کمپینحیات»بود‬
‫ملتبحرانبسیاربزرگیایجادم ‌یکندو کسانی کهبهاین‬ ‫وازحضورافرادبسـیارمؤثریاسـتفاده کردیموسـرانجام‬
‫امردامنم ‌یزنندمتوجهنیستند کهماهمهسرنشینان‬ ‫اینمحی ‌طبانانآزادشـدند‪.‬مندر جلسـۀآزاد ‌یشاناز‬
‫یـکقایقیـموسـوراخ کردنشهمـۀماراغرقم ‌یکنـد‪.‬در‬ ‫زندانحضور داشتم کهبسیار تأثیرگذار بود‪.‬جمعیتما‬
‫گـذار از وضعیـت فعلـی‪ ،‬تلاش بـرای جلب توجه عموم به‬ ‫در معرفیوضعیتزایند ‌هرودواتفاقی کهبرایآنافتاده‬
‫مشـارکتبـرایپایـداریسـرزمین کاریبـزرگوارزشـمند‬ ‫نیزبسیارمؤثربودهاست‪.‬اولینحرک ‌تهایمامربوطبه‬
‫د ‌هپانـزدهسـالپیشاسـت؛مـابرنام ‌ههاوتورهایـیبرای‬
‫اسـتوبههمیندلیلازشـماتشـکرم ‌یکنم‪.‬‬ ‫آشـناییبازایند ‌هرودبرگزار م ‌یکردیمتامسـئولانومردم‬
‫کلیدواژ ‌هها‪:‬‬ ‫آ گاه شـوند؛ ولـی صـدای مـا بلنـد نبـود‪ .‬آن روزهـا توجـه‬
‫عد ‌هایبهاینموضوعجلبشد‪،‬امانهدر حدامروز که‬
‫زاینـد ‌هرود‪:‬جریـانزاینـد ‌هرودرادر تمـامر ‌گهایـمحـس‬ ‫تپبیـدیـشالیـبـهن ُمهسـشـئیلار‌هاییب ‌ههومجـگاونـدآیمشدـهدبـهوادس‪،‬ـامـتر‪.‬وازگزاریندـهد ‌هسـراودل‬
‫م ‌یکنـم و خـود را جزئـی از آن م ‌یدانـم‪.‬‬ ‫ابیودنیـومض‪.‬عمیثا ًلتیران ‌کدابـاشر مت‪‌.‬یالبختواهبسـاتمیوانم نعمبایسیشـارگایههعکمرسوـب ‌هیرازو‬
‫وضعیـتزاینـد ‌هروددر کنـارخـودزاینـد ‌هرودبرگـزار کنیـم؛‬
‫سـم ‌نها‪ :‬ضـرورت اجتماعـی بـرای توسـعۀ مشـارکت‬ ‫امـادوروز پیـشاز برگـزاری‪،‬بسـاطمـارابـههـمزدنـدومـا‬
‫اجتماعـی‪.‬‬ ‫رااحضار کردندو گفتنداین کارهیچربطیبهشماندارد‬

‫جوانان‪:‬امیدآینده‪.‬‬
‫اصفهان‪:‬قلبایران‪.‬‬
‫ایران‪:‬مادری کهچشمامیدشبهفرزندانشاستونیاز‬
‫بهه ‌مبستگیو کمکهمۀآناندارد‪.‬‬
‫زنان‪:‬نیمیازجامعه کهمغفولماند ‌هاند‪.‬خیلیوق ‌تها‬
‫اینرا گفتیم‪،‬ولیبازهمازآنانغافلماندیم‪.‬‬
‫مشارکت‪:‬پی ‌ششرطتوسعۀاجتماعی‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪54‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫ایجـاد‪ ،‬اداره و رهبـری م ‌یشـود‪ ،‬نقشـی حیاتـی و مهـم‬ ‫مسیر توسعه با مسئولی ‌تپذیری‬ ‫از تخیلتا‬
‫م ‌ییابـد‪.‬وظیفـۀآنـاناز یـکطرفشناسـاییوتجزیهو‬ ‫شـهروندان آغـاز م ‌یشـود‪ ،‬بـا‬ ‫واقعیت؛‬
‫تحلیل مسـائل و مشـکلات و از طرف دیگر شناسـایی و‬ ‫مشـارکتآنـانشـکلم ‌یگیـردوبا‬ ‫اجتماع‬
‫اسـتفاده از فرص ‌تها‪ ،‬داشـت ‌هها و سـرمای ‌ههای انسـانی‬ ‫احسـاس تعلـق و مالکیت جمعی‬ ‫همیار یا‬
‫اجتمـاع همیـار اسـت کـه بازیگـران اصلـی ایـن فراینـد‬ ‫انسـجام و تـداوم م ‌ییابـد‪ .‬ا گـر‬ ‫باهمستان‬
‫بـه شـمار م ‌یرونـد‪ .‬در جریـان شـک ‌لگیری و فعالیـت‬ ‫ازجملـه اهـداف توسـعۀ پایـدار‪،‬‬ ‫چگونهشکل‬
‫اامیـج ‌یتینامنباهعدـاودیاهـماسکیایانمسـ ِدسـنـیازیمشـااهس‌ـنرودنهتداکـی آنه آ‌نگشـهااکهـمیلیمسوـتر‌یگمجیـرب‌ریـدۀشـوعو ادمر‪.‬لتـقِـدرای‬ ‫فقرزدایـی و توسـعۀ اجتماعـی و‬ ‫شهرزادذوفن‬ ‫م ‌یگیرد؟‬

‫فرهنگـی باشـد‪ ،‬ایـن مهـم بایـد بـا‬ ‫تسهیلگر و فعال‬ ‫مشارکݡتمردمی‪،‬‬
‫حفظتوازنوتعادلبیناجتماع‪،‬‬ ‫اجتماعی‪1‬‬ ‫سرمایۀاجتماعیو توسعه‬

‫ایـن فضـای گف ‌توگـو و مشـارکت اسـت کـه شـهروندان‬ ‫اقتصـاد و محی ‌طزیسـت همـراه‬ ‫‪1 .1‬مؤسسسازمانمرد ‌منهادمهرپویانسبزاندیشه‬
‫گحوـنالگمونـسِـیائافـل اکاجرتهمامعـیـاریاونحویاتـهمینزنوعـدگاین‬ ‫بـا دیدگا ‌ههـا و‬ ‫شـود و مداخلـه و مشـارکت شـهروندان و سـازما ‌نهای‬
‫خـوددر طـرحو‬ ‫مرد ‌منهـاد (یـا ب ‌هاختصـار سـمن) در کنـار بخ ‌شهـای‬
‫آشـنا م ‌یشـوند و گف ‌توگـو‪ ،‬مـدارا و مشـارکت را تمریـن‬ ‫دولتـی و خصوصـی‪ ،‬ضـروری و اجتنا ‌بناپذیـر بـه نظـر‬
‫م ‌یکننـد‪ .‬در ایـن سـفر اسـت کـه بـذر اعتمـاد کاشـته‬ ‫م ‌یرسـد‪ .‬در دنیـای کنونـی‪ ،‬بهبـود‪ ،‬ترویـج و پیشـبرد‬
‫م ‌یشـود و رشـد و نمـو م ‌ییابـد و شـبک ‌های از ارتباطـات‬ ‫بهداشـت‪ ،‬آمـوزش‪ ،‬صلـح‪ ،‬الگوهـای مسـئولانۀ تولیـد و‬
‫پدیـدم ‌یآیـد کـهباعـثشـک ‌لگیریسـرمایۀاجتماعیو‬ ‫مصـرف‪ ،‬حفـظ محی ‌طزیسـت و حتـی کاهـش نابرابـری‬
‫تقویـت آن م ‌یشـود‪.‬‬ ‫و توزیـع عدالـت اجتماعـی بـدون همراهـی و مشـارکت‬
‫سـرمایۀ اجتماعـی نوعـی ظرفیـت و جوهـر اجتماعـی‬ ‫آ گاهانـه و مسـئولانۀ شـهروندان و نهادهـای جامعـۀ‬
‫اسـت کـه هماهنگـی و همـکاری را در جامعـه و گـروه‬ ‫مدنیامکا ‌نپذیرنیست‪.‬در ایننوشتار تلاشم ‌یکنیم‬
‫تسـهیل م ‌یکنـد و موجـب ارتبـاط و مشـارکت بهینـۀ‬ ‫ب ‌هاختصـار بـه نقـش اجتمـاع همیـار یـا باهمسـتان‬
‫اعضـایاجتمـاعم ‌یشـود کـهدر نهایـتمنافـعمتقابـل‬ ‫(‪ )Community‬در مسـیر توسـعه بپردازیـم‪.‬‬
‫آنـان را تأمیـن خواهـد کـرد (‪ .)1995,Putnam‬امـروزه‪،‬‬ ‫یپـای باه‌شنمیـاسزـتواپنیاسـ‌شفـرت‪ .‬تِوض تسـوعسـۀعاهجتومـجـاوعدهامجیتـامرـابـعه تهالمیـارش‬
‫در میانمفاهیماصلیتوسـعه‪،‬سـرمایۀاجتماعییکی‬
‫ازاصل ‌یترینعواملتوسعۀسیاسیواجتماعیقلمداد‬ ‫دجارامیـعـ ِیی(بمرـناادم ‌هیریوزان ‌یسـشـاندیه)بـاراطایل تقولمیـ ‌ید اشنــووادعتـاسـظررمفاییـه وت‬
‫م ‌یشـود‪.‬حالاهمیتونقشسـازما ‌نهایمرد ‌منهاد‬
‫در شـک ‌لگیری و تقویـت ایـن مهـم بیشـتر روشـن‬ ‫شـهروندان را بـرای بهبـود کیفیـت زندگ ‌یشـان افزایـش‬
‫م ‌یشـود‪ .‬سـم ‌نها بسـتری فراهـم م ‌یآورنـد کـه در آن‬ ‫دهـد (‪ .)9 :2011 ,Green & Haines‬ایـن نـگاه بـه‬
‫اوعتسمیاادسـ‪ ،‬تیع‪،‬اپملیاونتد‪،‬هـماشـیاارکجتتمماعـدن ِییغفیررهرنسـگمییو‪،‬ابجختمشـاعشی‬ ‫توسـعه از پایین به بالا و مبتنی بر اجتماع همیار اسـت‬
‫(‪ .)Community-based‬ایـن رویکـرد توسـع ‌ها ِی‬
‫و روحیـۀ کار داوطلبانـه‪ ،‬معاشـر ‌تها و دوسـت ‌یها و‬ ‫اجتما ‌عمحـور بـه تغییـرات مثبـت در سـاختارهای‬
‫رعایـت عدالـت بیشـتر رشـد م ‌یکنـد و تقویـت م ‌یشـود‪.‬‬ ‫اجتماعی‪ ،‬اقتصادی‪ ،‬سازمانی و فیزیکی اجتماع اشاره‬
‫افراد به «دیگری» و زندگی فراتر از زندگی شخصی و نفع‬ ‫دارد کههمباعثبهزیستیاعضام ‌یشودوهمتوانایی‬
‫شخصیتوجهم ‌یکنندودر راهخیروبهزیستیعمومی‬ ‫آنانرادر بهدست گرفتنسرنوشتوآیند ‌هشانتقویت‬
‫گامبرم ‌یدارنـد‪.‬در مشـارکتبـاسم ‌نهاسـت کهسـطح‬ ‫م ‌یکنـد‪.‬ایـنفراینـدشـاملتلا ‌شهای گونا گونیاسـت‬
‫آ گاهـیاجتماعـیوهمـکاریشـهروندانارتقـام ‌ییابـد‪،‬‬ ‫کـه خـود شـهروندان‪/‬اعضا در درون اجتمـاع همیـار و‬
‫هویـت اجتماعـی آنـان بسـ ‌طیافت ‌هتر م ‌یشـود‪ ،‬اتحـاد و‬ ‫بـا مشـارکت در سـازما ‌نهای مرد ‌منهـاد آن را رهبـری و‬
‫همبستگی بیشتری میان آنان شکل م ‌یگیرد و حرکت‬ ‫هدایـت م ‌یکننـد‪ .‬در ایـن راسـتا مشـکلات شناسـایی‬
‫از «مـن»بـه«مـا»تبلـور م ‌ییابـد‪.‬در ایـنحیناحسـاس‬ ‫و تعریـف م ‌یشـود‪ ،‬را ‌هح ‌لهـا مطـرح و اصالح م ‌یشـود‬
‫تبـعهلـی ِکق(دی‪g‬گـ‪n‬ر‪i‬و‪g‬ب‪n‬ه‪o‬س‪l‬ـا‪e‬زم‪b‬ا‪f‬ن‪o‬وا‪se‬جت‪n‬م‪e‬ا‪S‬ع)هخومردابهیـاشـنتاریمن ‌یمشـسـویدر‬ ‫و توسـعه م ‌ییابـد‪ ،‬منابـع لازم بـرای رفـع مشـکلات‬
‫شناسـایی و جـذب م ‌یشـود و فعالی ‌تهـا و اقدامـات‬
‫و احسـاس مالکیـت جمعـی (شـورایی) شـکل م ‌یگیـرد‬ ‫مناسـب برنام ‌هریـزی و اجـرا م ‌یگـردد‪.‬‬
‫و تقویـت م ‌یشـود؛ ب ‌هطـوری کـه دیگـر نم ‌یتواننـد بـه‬ ‫ضـرورتشـک ‌لگیریورشـدایـننـوعرویکردتوسـع ‌ها ِی‬
‫سرنوشتخود‪،‬سازمانوجامعۀخودب ‌یاعتناباشند‪.‬‬ ‫اجتما ‌عمحـور در جوامـعامروزیدلایلمتعـددیدارد‪،‬‬
‫در واقع آنان ب ‌هدلیل «تصویر مشـترکی» که برای خود و‬ ‫ازجملـهنابرابـریروزافـزون‪،‬خودکفانبـودنخانواد ‌هها‪،‬‬
‫خودترسیم کرد ‌هاندباهمه ‌مپیمانم ‌یشوند‬ ‫اوجبـتراما ِیع‬ ‫انسـجام و‬ ‫جغرافیایـی و نبـود‬ ‫پهرامکبنسدـگـتگییموحلنـهاییتـوًا‬
‫تحقـق آن مسـئولیت م ‌یپذیرنـد و مشـارکت‬ ‫برنام ‌ههـای‬ ‫ناتوانـی دول ‌تهـا و‬
‫م ‌یکننـدوبخـشدولتـیوخصوصـیرانیـزبـههمکاری‬ ‫ضعیـف آ ‌نهـا بـرای کاهـش نابرابـری و فقـر در اجتمـاع‬
‫فرام ‌یخواننـد‪.‬‬ ‫بـهدلایلـینظیـرنا کارآمـدی‪،‬ب ‌یکفایتـی‪،‬فسـاد‪،‬ضعـف‬
‫حـالا گـربخواهیـمبهاینپرسـشپاسـخدهیـم کهچرا‬ ‫بنیۀ اقتصادی‪ ،‬رویکردهای تبعی ‌ضآمیز و رشـد سـریع‬
‫نقش شـهروندان و سـرمایۀ اجتماعی‪ ،‬با وجود اهمیت‬ ‫خانواد ‌ههـا و محل ‌ههـای آسـی ‌بپذیر در مناطـق کـم‬
‫زیـاد آن‪ ،‬در رونـد تغییـر و توسـعه نادیـده انگاشـته و در‬ ‫درآمد شهری و در نتیجه ایجاد پدیدۀ حاشی ‌هنشینی‪/‬‬
‫نتیجـه تضعیـف شـده اسـت‪ ،‬م ‌یتوانیـم بـه دلایـل زیـر‬ ‫زاغ ‌هنشـینی‪ .‬از ایـن روسـت کـه مـردم و سـازما ‌نهای‬
‫اشـاره کنیم‪:‬‬ ‫مرد ‌منهـاد کـهنماینـدۀآناناسـتوب ‌هدسـتخـودآنان‬

‫‪55‬‬

‫شـغلی و اجتماعـی‬ ‫فعالی ‌تهـای مردمـی و جریا ‌نهـای مدنـی همـکاری و‬ ‫شکافو گسیختگیتعلقاتخانوادگی‪،‬محلیوملی‬
‫بنیـان توسـعۀه اجتما ‌عمحـور بـر مـردم و سـازما ‌نهای‬ ‫مشارکتداشتهباشند‪.‬یکیازموانعشک ‌لگیریوتداوم‬ ‫وتضعیفاحساستعل ‌قخاطر‬
‫مرد ‌منهاداسـتوار م ‌یشـودووجود«سرمایهاجتماعی»‪،‬‬ ‫سـم ‌نها و فعالی ‌تهـای مدنـی‪ ،‬نبـود ایـن حمای ‌تهـا و‬
‫«ظرفی ‌تهـای مردمـی»‪« ،‬قابلی ‌تهـای محلـی» و‬ ‫همچنیـنغفلـتنهادهـاو گرو ‌ههـاینامبـردهاز آ ‌نهـاو‬ ‫تحـرک جغرافیایـی بیشـتر و ب ‌یریشـگی و احسـاس‬
‫«امکانـات (‪ »)Possibilities‬بـرای تغییـر و توسـعه در‬ ‫ب ‌یاهمیـت و ناچیـز شـمردن آ ‌نهاسـت‪ .‬از ایـن رو ابتـدا‬ ‫بی‌هویتـی‬
‫جامعـه اهمیـت ب ‌هسـزایی دارد‪ .‬در ایـن مسـیر‪ ،‬صـر ِف‬ ‫نیـاز اسـت کـهاز یـکسـونهادهـایدولتـیوخصوصیو‬
‫بـاور بـه تغییـر فـرد و موفقیـت فـردی‪ ،‬اتـکا بـه نخبـگان و‬ ‫کانو ‌نهـای روشـنفکران و نخبـگان نقـش شـهروندان و‬ ‫فردگرایی افراطی و خودمداری‬
‫قهرمانـان جامعـه و مشـارکت دادن قدرتمنـدان فاسـد‬ ‫سازما ‌نهایمرد ‌منهادرادرتوسعهوتغییراتاجتماعی‬ ‫تغییـر شـکل سـاختاری اوقـات فراغـت و سـرگرمی و‬
‫تـوان ایجـاد تغییـراتاساسـی‪،‬اصیـلوسـازندهرانـدارد‪.‬‬ ‫بهرسـمیتبشناسـندواز آنپشـتیبانی کنندواز طرف‬ ‫پیشـرفت تکنولـوژی و دنیـای مجـازی (در واقـع بیشـتر‬
‫شـهروندان ایـن اجتمـاع از کودکـی در خانـواده‪ ،‬مدرسـه‬ ‫دیگـر خـود شـهروندان قـدرت و تـوان خـود بـرای تغییـر را‬ ‫فعالی ‌تهـا ب ‌هجـای دنیـای واقعـی‪ ،‬در فضـای مجـازی‬
‫و دانشـگاه م ‌یآموزنـد چگونـه بـه همسـالان‪ ،‬مـردم و‬ ‫باور کنند‪.‬راهکارهایی کهم ‌یتوانبرایتقویتمشارکت‬ ‫صورتم ‌یگیرد‪.‬همچنینشکلو گذراناوقاتفراغتو‬
‫اجتمـاع خـود خدمـت و از آ ‌نهـا مراقبـت (‪ ) Care‬کننـد‪.‬‬ ‫مردمـی و سـرمایۀ اجتماعـی در سـازما ‌نها و نهادهـای‬ ‫فعالیتاجتماعیبیشترخصوصیوفردیشده‪،‬ب ‌هجای‬
‫ودرهایـمبناسـجتتگمـیا ِمعیاـاحیناگـشـرهورونخواداهـناشنـتکغیلیـمر‪،‬ا‌یگحیـرسـداوهـسترعکلـقس‬
‫تداومخودرادردیگریم ‌یبیندوازاجتماعخودودیگری‬ ‫دولتـیوغیردولتـیبـه کار بسـتعبـارتاسـتاز‪:‬‬ ‫اینکـه جمعـی و عمومـی باشـد‪).‬‬
‫مراقبتم ‌یکندونوعیاحساسشرا کتومالکیتجمعی‬ ‫اشـتغال تما ‌موقـت زنـان و مـردان و درگیر ‌یهـای‬
‫بـهآندارد؛از آنالهـامم ‌یگیـردوبـافعالیـتدر آنوبـرای‬ ‫ایجـادفضـای گف ‌توگـو‪،‬تعمـق‪،‬تأمـلومداقـهدرباره‬ ‫حرفـ ‌های و شـغلی بـرای کسـب درآمـد (‪)1995 ,Putnam‬‬
‫آنبـهزندگـیخـودمعنـام ‌یبخشـد‪.‬ای ‌نچنیـناسـت کـه‬ ‫امـور اجتماعـی (‪)Deliberation‬‬ ‫از دیگـر دلایـل ضعـف مشـارکت مدنـی و سـرمایۀ اجتماعی‬
‫اجتماع همیار یا باهمستان از افسانه و تخیل به واقعیت‬
‫تقویـت تأمـل و تفکـر انتقـادی (‪Reflective & Critical‬‬ ‫م ‌یتـوانبـهمـواردزیـراشـاره کرد‪:‬‬
‫تبدیـلم ‌یشـود‪.‬‬ ‫‪)thought‬‬ ‫خودمحوری و رجحان منافع فردی‬
‫شکاف بین حوزۀ عمومی و حوزۀ خصوصی‬
‫منابع‬ ‫بسترسازیبرای کنشگریوعم ‌لگرایی(‪)Action‬‬
‫‪11. Block, Peter. (2009).‬‬ ‫ضـرورت ترویـج اصـول و هنجارهـای لازم جهـت‬ ‫نبود اعتماد‬
‫‪Community: The Structure‬‬ ‫ساختارعمودیوسلسل ‌همراتبیدرخانواده‪،‬جامعهو‬
‫‪of Belonging. San Francisco:‬‬ ‫مشـارکت مدنـی‪ ،‬همـکاری و رهبـری مدنـی‬
‫‪Berrett-Koehler Publishers.‬‬ ‫)‪(Participation, Cooperation and Leadership‬‬ ‫دستگاهقدرتونگاهبالا بهپایینشهروندان‬
‫‪22. Green, G., & Haines. A.‬‬ ‫نخب ‌هگراییوقهرما ‌نپرورینظاموشهروندان‬
‫& ‪(2011). Asset Building‬‬ ‫آ گاه ‌یبخشی(‪)ConsciousnessRaising‬‬ ‫ناچیزشمردنتلا ‌شهایفردیوجمعیمدنی‬
‫‪Community Development.‬‬ ‫سازما ‌ندهیشهروندان(‪)Organizing‬‬
‫‪London: Sage Publications,‬‬ ‫درگیر کردنومشارکتدادنهمۀذ ‌ینفعان‪،‬ازجمله‬ ‫ترویجرویکردبرنده بازنده‬
‫‪Chapter 1, pp. 1-24.‬‬ ‫شـهروندان‪ ،‬مدیـران‪ ،‬نخبـگان‪ ،‬رهبـران و‪Civic(...‬‬ ‫ضعفنگاهوروحیۀمشارکتو کارداوطلبانهدرمیان‬
‫‪33. Putnam, R. (1995).‬‬
‫‪Bowling Alone: America’s‬‬ ‫‪)Engagement‬‬ ‫شهروندان‬
‫‪Declining Social Capital.‬‬ ‫بهحرکتواداشتن‪/‬جریا ‌نسازی(‪)Mobilizing‬‬ ‫حضـور ک ‌مرنـگسـم ‌نهادرمیـدانعمـلودرنتیجـه‬
‫‪Journal of Democracy, ,65-78‬‬ ‫(نضعشـ ِسـفتمتریج ِنممعیـشـارتک متهرمپدونـیـایمنردسـمبز اندیشـه در کارگاه‬
‫(‪6)1‬‬ ‫(‪)2008 ,Block‬‬
‫توسـعه و سـرمایۀ اجتماعـی‪ ،‬ذوفـن‪ ،‬آبـان ‪)1395‬‬
‫دراینراستا‪،‬آموز ‌شهاوراهکارهاییهست کهم ‌یتوان‬ ‫نگارندهب ‌هعنوانعضویاز سـازمانمرد ‌منهادجمعیت‬
‫آ ‌نهارادرخانواده‪،‬مدرسـه‪،‬محلهوسـایرفضاهایسپهر‬ ‫مهرپویانسبزاندیشه‪ ،‬کهدر حوزۀارتقایمهار ‌تهای‬
‫عمومیتمرین کردوترویجداد‪:‬‬ ‫زندگـی‪ ،‬خانـواده‪ ،‬توانمندسـازی زنـان و توسـعۀ محلـی‬
‫تمرین مشارکت در امور خانواده‪ ،‬مدرسه و محله و‪...‬‬ ‫اقشارمحروموحاشی ‌هنشینشهریوروستاییفعالیت‬
‫آموزش شهروندی‬ ‫م ‌یکنـد‪،‬بـاورداردهرگونـهتغییـریدر نـگاه‪،‬تفکـرورفتـار‬
‫تمریـن و تقویـت فرهنـگ گف ‌توگـو و ارتبـاط مؤثـر و‬ ‫شـهروندان در هریـک از حیط ‌ههـای فـوق‪ ،‬گامـی مؤثـر‬
‫همدلانـه و بـه اشـتراک گذاشـتن آموخت ‌ههـا و تجـارب‬ ‫در مسـیراصلاحوتغییراتسـازندۀاجتماعیمحسـوب‬
‫شـرکتفعـالدرسـم ‌نهاوایجـاداتحـادوپیونـدمیان‬ ‫م ‌یشـود‪.‬ا گـرنگاهـیواق ‌عبینانـهبـهتاریـخ‪،‬بسـترو کمو‬
‫مدارسودانشگا ‌ههاوسم ‌نهاب ‌همنظورهمیاریوتمرین‬ ‫کیـفآموز ‌شهـایمدنـیوآ گاه ‌یبخشـیسـازما ‌نهای‬
‫ومشارکتمدنی کودکانوجواناندر سم ‌نها‬ ‫مرد ‌منهادوسایرنهادهایمدنیو گستردگیومشارکت‬
‫بازنگریدرسن ‌تها‪،‬هنجارهاوفرهنگغیرمشارکتی‬ ‫آ ‌نهـادر جامعـۀایـرانبیندازیـم‪،‬شـایدبتوانیـمتوقعات‬
‫وخودمدارانه‬ ‫ومطالبـاتخـودراواق ‪‎‬عبینان ‌هتـرتنظیـموتعدیل کنیم‪.‬‬
‫تکرارویـججمعرویحویلـ ٔذه بتخجشمـعیش‪،‬‬ ‫تمرین انواع‬ ‫ارلوبتـشنهفگکرمـاینهنمر ‌یکینـرامک بهایـدردحآلقن ٔهدکسوـتچه ا‌کزترفعیالازی اج‌تتهـمااعی‬
‫کار‬ ‫و‬ ‫همیـاری‬ ‫تقویـت و‬ ‫(نخبـگان)صـورت گرفتـهودر جـایخـودتأثیرگـذار بوده‬
‫داوطلبانـه‬ ‫اسـت‪ ،‬از آنچـه گفتیـم جـدا کـرد‪ .‬فعالیـ ِت اجتماعـی‪،‬‬
‫آموزش و ترویج نگرش سیسـتمی و رویکرد مشـارکتی‬ ‫آمـوزش‪ ،‬مشـارکت مدنـی و آ گاه ‌یبخشـی اجتماعـی‬
‫برای تغییر هم ‌هجانبه‬ ‫در مسـیرتغییـراتوتوسـعۀاجتما ‌عمحـور نـهخاسـتگاه‬
‫تأ کیدوبرنام ‌هریزیجهتتقویتسـرمایۀاجتماعی‬ ‫دولتـی دارد‪ ،‬نـه خصوصـی و نـه نخب ‌هگرایانـه؛ چرا کـه از‬
‫در کنارسـرمایۀانسانی‬ ‫پاییـن بـه بـالا و بـه دسـت مـردم و نیروهـای اجتماعـی‬
‫تقویـت و تأ کیـد بـر مهار ‌تهـای اجتماعـی و هـوش‬ ‫شـکل م ‌یگیـرد و نهادهـای دولتـی و خصوصـی و قشـر‬
‫جمعـیب ‌هجایاولویـتدادنبههوشفردیومهار ‌تها‬ ‫نخبگانوروشنفکران م ‌یتواننددر آننقشحمایتیو‬
‫و موفقی ‌تهـای فـردی‬ ‫تسـهی ‌لکنندهبازی کننـدودر سـازما ‌نهایمرد ‌منهاد‪،‬‬
‫پذیـرش انسـا ‌نهای متفـاوت در ارتباطـات دوسـتی‪،‬‬

‫محمدعلی میرزایی‬ ‫شمار ٔهبیستوسوم‪56‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫کودکطلبکار‬
‫مطالبـــ ‌هگݡر و‬
‫مسئولی ‌تپذیر‬
‫نخواهدبود‬

‫کݡودکو مسئولی ‌تپذیریاجتماعیݡ‬
‫در گݡف ‌توگݡو با دکݡتر الهام فخرایـــیݡ‬

‫گروهجامعه‬
‫اگرمسئولی ‌تپذیریرامهارتدرنظربگیریم‪،‬بهترینزمانآموزش‬
‫آن‪،‬ماننـدبسـیاریازمهار ‌تهـایدیگر‪ ،‬کودکیاسـت‪.‬فردی کـهدر کودکی‬
‫گا ‌مبـ ‌هگامبـامهـارتنحـوۀارتبـاطبـاخـود‪،‬خانـواده‪،‬دوسـتانوجامعـهآشـنا‬
‫شـدهومسـئولی ‌تهایمتقابـلهریـکراتمریـن کـردهاسـت‪،‬دربزر ‌گسـالی‬
‫راح ‌تتـرم ‌یتوانـدبـابایدهـاونبایدهـایزندگـیمدنـیدرمقـامیکشـهروند‬

‫واقعـیبرخـورد کنـدورفتـاریمتناسـبباموقعیتبـروزدهد‪.‬‬
‫کـودک و مسـئولی ‌تپذیری اجتماعـی را در گف ‌توگـو بـا خانـم دکتـر الهـام‬
‫فخرایـی‪،‬یکـیاز کارشناسـانجـوانشـهر کـهدان ‌شآموختـۀروا ‌نشناسـیو‬
‫یکیازفعالاناجتماعیاسـت‪،‬بررسـی کرد ‌هایم‪.‬امید کهماحصل گف ‌توگو‬

‫ارتقـای سـطح مسـئولی ‌تپذیری شـهروندان را در پـی داشـته باشـد‪.‬‬

‫‪57‬‬

‫الـکلدر کشـورهایاروپایـیممنـوعنیسـت‪،‬ولیوقتی‬ ‫لطف ًا در ابتدا تعریف مسئولی ‌تپذیری اجتماعی‬
‫فردالکلمصرفم ‌یکند‪،‬خودشراموظفم ‌یداند که‬ ‫رابیـان کنیـد‪.‬آیـاایـنتعریـفدربـارۀ کـودکانهـم‬
‫درآموزش کودکنیزماهمیشه‬ ‫رانندگینکند‪.‬نکتۀمهمدر بابضرورتاجتماعیاین‬
‫از بهشت و جهنم حرف‬ ‫اسـت که فرد خودش را موظف به رعایت قانون بداند‪.‬‬ ‫صـدقم ‌یکنـدیـامتفاوتاسـت؟‬
‫چـرا در مقایسـه بـا جوامـع توسـع ‌هیافته مـا کمتـر‬ ‫مسـئولی ‌تپذیری اجتماعـی را م ‌یتـوان از زوایـای‬
‫م ‌یزنیم؛درصورت ‌یکهپاداش‬ ‫خـودراموظـفبـهرعایـتایـنمسـائلم ‌یدانیـم؟‬ ‫مختلفـی دیـد‪ .‬در نـگاه اول‪ ،‬ایـن کلمـه تداع ‌یکننـدۀ‬
‫وتنبیهتاسنخاصیتأثیرگذار‬ ‫در جوامعـی مثـل مـا کـه درگیـر توسـع ‌هیافتگی اسـت‪،‬‬ ‫مفهـوممشـارکتاسـت‪.‬در نـگاهتربیتـیب ‌هجـایاینکـه‬
‫است‪.‬درحال ‌یکهدرجامعۀما‬ ‫نم ‌یشـود یـا در‬ ‫داده‬ ‫فقـاوازنایـجـنرا ُبـمردنـشیکبافـ‌هخینوـبـدایر آد؛مـیوعزنـشی‬ ‫ارز ‌شهـا بـه مسـئولی ‌تپذیری اجتماعـی بینجامـد‪،‬‬
‫حتیبزر ‌گسالانب ‌هلحاظنظام‬ ‫گر قوانیـن مدنی‬ ‫مـن ا‬ ‫مسـئولی ‌تپذیری بـه سـمت ارز ‌شهـای اخلاقـی میـل‬
‫رارعایتنکنم‪،‬نهقانونیمنراتوبیخم ‌یکندونهسایر‬ ‫م ‌یکند؛یعنیمسئولی ‌تپذیریدر قالبمهارتتمرین‬
‫اخلاقیدر کودک ‌یماند ‌هاند؛‬ ‫دشینهریونماداامنرببههممعنرواو کنف و نشهنشیاازنممنک‌یرداهسـندت‪.‬؛یاکمایعازمالرًاکاآنن‬ ‫م ‌یشـودوبعـدبـهرفتارهـایاخلاقـیم ‌یانجامـد‪.‬مـادر‬
‫یعنیاگرپاداشباشد‪ ،‬کاری‬ ‫رایـادنگرفت ‌هایـموتمریـننکرد ‌هایم‪.‬حتـیدر ارتباطات‬ ‫جامع ‌همان سـعی م ‌یکنیم افراد را از ارز ‌شهای اخلاقی‬
‫رام ‌یکنندواگرجریمهباشد‪،‬‬ ‫عـادی هـم از اینکـه بـه همدیگـر تذکـر دهیـم پرهیـز‬ ‫به مسئولی ‌تپذیری اجتماعی سوق دهیم؛ درحال ‌یکه‬
‫کاریرانم ‌یکنند‪.‬حالچگونه‬ ‫م ‌یکنیـموآنرابـهعهـدۀحکومـتوقانـونونهادهای‬ ‫در خارج از ایران برعکس است‪ .‬شاید یک دلیلش این‬
‫م ‌یتوانجامعهراازتصمی ‌مهای‬ ‫حا کمیتـی م ‌یگذاریـم‪ .‬حکومـت هـم سا ‌لهاسـت بـه‬ ‫باشـد کـه در نظـر مـا مسـئولی ‌تپذیری همیشـه دربرابـر‬
‫اخلاقی کودکانهبهتصمی ‌مهای‬ ‫مـوارد جزئـی محـدود شـده و هما ‌نهـا را تکـرار م ‌یکنـد؛‬ ‫مچثیـا ًزلهیمیـیا کشـسهـدیرامسوـضتوعوـااز متـرِونافـ‌نردشنایسـشـریومع ‌یمگوی‌ینـشـدوتـدو‪.‬‬
‫درحال ‌یکـه ایـن موضـوع بسـیار گسـترده اسـت‪.‬‬ ‫مدرثاب ًلراابیر ب‌نگدنونـتهیـماآسئ‌نگولونـی‪،‬هبدار بشـرابیر‪،‬مسلساـمئتولیتتمتسرئابول ‌هیخووبا گری‬
‫اخلاقیبالغانهرساند؟‬ ‫در آمـوزش کـودک نیـز مـا همیشـه از بهشـت و جهنـم‬ ‫انجـام داد ‌های‪ .‬حـال ا گـر ایـن شـعار را کمـی وسـی ‌عتر‬
‫درسیاس ‌تهای کلان‪،‬حاشیۀ‬ ‫حـرف م ‌یزنیـم؛ درصورت ‌یکـه پـاداش و تنبیـه تـا سـن‬ ‫کنیـم‪ ،‬ایـن مفهـوم نیـز گسـترد ‌هتر م ‌یشـود؛ مـن دربرابـر‬
‫خاصـیتأثیرگـذار اسـت‪.‬درحال ‌یکـهدر جامعـۀمـاحتـی‬ ‫خـودم‪ ،‬دربرابـر دیگـران و حتـی دربرابـر جهـان و افـرادی‬
‫شهرهاچهجایگاهیدارد؟‬ ‫بزر ‌گسالانب ‌هلحاظنظاماخلاقیدر کودک ‌یماند ‌هاند؛‬ ‫که در آن زندگی م ‌یکنند مسئولم‪ .‬نکتۀ مهم این است‬
‫ا گر سواد شهروندی و عاطفی‬ ‫یعنـی ا گـر پـاداش باشـد‪ ،‬کاری را م ‌یکننـد و ا گـر جریمـه‬ ‫کـه نقطـۀ شـروع مسـئولی ‌تپذیری اجتماعـی ب ‌هلحـاظ‬
‫بچ ‌های کهدرحاشیهزندگی‬ ‫باشد‪ ،‬کاریرانم ‌یکنند‪.‬حالچگونهم ‌یتوانجامعهرا‬ ‫مفهومی کجاسـت‪ .‬از این لحاظ‪ ،‬به نظر م ‌یرسـد ا گر از‬
‫م ‌یکندرشدنیابد‪،‬بعدبهمرکز‬ ‫ابزداالترغداصنـومبهیرخ‌مسـهشاانیدایز؟اآایخـلناقنقاطمیـعرًکاقبواردعکعادنهت ًاهدنبۀیـآهاتمز بوصزهمآیم‌ـشو‌ومپزهراورشیواتشخاملراسیقتین‬ ‫امخهلاارقـ ‌تیهـاحروکـارزت ک‌شنهیــام‪،‬یامجوفتم‌قاتـعـریخبـواههیـسـممبـوتادر‪.‬زمث ‌شا ًلهااگـیر‬
‫م ‌یآیدوبزهم ‌یکند‪.‬ماتصور‬ ‫کـهغایـببـزرگبح ‌ثهایآمـوزشمدنـی‪،‬مهار ‌تهای‬ ‫بـه قوانیـن مدنـی ب ‌هعنـوان ضـرورت اجتماعـی احتـرام‬
‫زندگـی‪،‬اخالقوسـوادشـهروندیدر جامعـۀماسـت‪.‬‬ ‫بگذاریـم‪ ،‬حتـی ا گـر پلیسـی یـا دوربینـی نباشـد‪ ،‬بازهـم‬
‫م ‌یکنیماگرمرکزراآموزش‬ ‫مسـئولی ‌تپذیریدوسـاحتفـردیواجتماعی‬ ‫قبـلاز خـطعابـرپیـادهتوقـفم ‌یکنیـم‪.‬در گامبعدی‪،‬‬
‫دهیم کافیاست‪.‬دریکی‬ ‫دارد‪ .‬نسـبت و رابطۀ مسـئولی ‌تپذیری فردی با‬ ‫آنجـا کـهدیگـرقوانیـنمدنیوجودنـدارد کهمـراجریمه‬
‫از کشورهایخارجییک‬ ‫مسـئولی ‌تپذیریاجتماعیچگونهاسـت؟‬ ‫کنـد یـا بـه مـن پـاداش دهـد‪ ،‬مـن خـودم را موظـف‬
‫برنامهتلویزیونیمخصوص‬ ‫در مباحث مربوط به انواع سـواد‪ ،‬همواره دو نوع سـواد‬ ‫م ‌یدانم‪،‬مثلآنچهدر سم ‌نهایاجتماعیم ‌یبینیم؛‬
‫بچ ‌ههایحاشیۀشهرتهیه‬ ‫مطرح م ‌یشـود‪ :‬یکی سـواد شـخصیتی و دیگری سـواد‬ ‫آ ‌نهـا بـرای خودشـان ارز ‌شگـذاری اخلاقـی م ‌یکننـد‪.‬‬
‫شدهبهنام«خیابانسوسمی»‬ ‫مدنـییـاشـهروندی کـهای ‌نهاهـردوبایـدآمـوزشداده‬ ‫اینجاسـت کـه تمریـن مهـارت مسـئولیت اجتماعـی‬
‫که مطالعات آن در دانشگاه‬ ‫شـود‪ .‬در سـواد شـخصیتی فـرد م ‌یآمـوزد بـه خـودش‬ ‫بـه سـمت ارزش اخلاقـی متمایـل م ‌یشـود‪ .‬برعکـس‬
‫هارواردهفتسالبهطول‬ ‫احترامبگذاردوبهسلامتجسمیوعاطف ‌یاشتوجه‬ ‫ایـنقضیـههـموجـوددارد؛یعنـیهمـانچیـزی کـهمـا‬
‫انجامیدهاست‪.‬اینبرنامه‬ ‫کنـد و در سـواد مدنـی یـاد م ‌یگیـرد حقـوق دیگـران را‬ ‫در کشـورمان تجربـ ‌ه کرد ‌هایـم‪ .‬از سـنین پاییـن سـعی‬
‫‪120‬جایزۀعلمیمعتبر گرفتهو‬ ‫رعایت کند‪ .‬کودکان تا ش ‌شسالگی خودمحورند یعنی‬ ‫م ‌یکننـدارز ‌شهـایاخلاقـیراآمـوزشدهنـد؛ولیانگار‬
‫دوازدهسالاستب ‌هطورمرتب‬ ‫خودشـانرادوسـتدارنـد‪.‬در اینمرحلـهبایدبهآ ‌نها‬ ‫اثـر اجتماعـی چنـدان زیادی نداشـته اسـت‪ .‬سـؤال این‬
‫تولیدم ‌یشودودرنزدیکبه‬ ‫آمـوزشداد کـهبـهخودشـاناحتـرامبگذارنـدوبهشـان‬ ‫اسـت کـه چـرا بـا ایـن همـه شـعار و آموز ‌ههایـی کـه در‬
‫پنجاه کشورازآنالگوبرداری‬ ‫گفـت تـو خوبـی؛ ولـی در گا ‌مهـای بعـدی بایـد بـه آ ‌نهـا‬ ‫کتا ‌بهـا آورد ‌هایـم‪ ،‬آثـار مسـئولی ‌تپذیری اجتماعـی در‬
‫شدهاست‪.‬آیامابرایتولید‬ ‫آمـوزش داد تـا بـه دیگـران هـم احترام بگذارنـد و دیگران‬ ‫جامعـهدیـدهنم ‌یشـود‪.‬توجهبهایـندونکتهاهمیت‬
‫چنینبرنام ‌هایهفتسال‬ ‫هـمخو ‌بانـد‪.‬آموز ‌شهـایخانواد ‌ههـابسـیاریاوقات‬ ‫دارد کـه بایـد از فـرد بـه سـمت جامعـه حرکـت کـرد و از‬
‫زمانصر ِفمطالعهم ‌یکنیم؟ما‬ ‫بـه کـودکالقام ‌یکند کهخوباسـت؛امـااز آ ‌نطرفبه‬ ‫مهارتاجتماعیبهسمتارزشاخلاقی گامبرداشت‪.‬‬
‫برای کودکاندرمرکزهمبرنامه‬ ‫کـودکیـادم ‌یدهنـددیگـرانبدندو کـودکفکرم ‌یکند‬ ‫منظورتـان از مهار ‌تهـای اجتماعـی همـان‬
‫نداریمچهبرسدبه کودکی که‬ ‫فقط خودش مهم است و فقط باید به خودش احترام‬
‫بگـذارد و ا گـر در همیـن مرحلـه بمانـد‪ ،‬دیگـر بـه مرحلـۀ‬ ‫بایدهـا و نبایدهاسـت؟‬
‫در حاشیۀ شهر است‪.‬‬ ‫مسـئولی ‌تپذیری اجتماعی نم ‌یرسـد‪ .‬البته ا گر همان‬ ‫ایـن بایدهـا و نبایدهـا همـان قانـون اسـت کـه ضـرورت‬
‫مرحلۀاولراهمبه کودکیاددهیم کار بزرگی کرد ‌هایم؛‬ ‫جامعـۀ مدنـی اسـت و افـراد جامعـه آن را آمـوزش‬
‫هچوم انحکتراسمین کمه ‌یبگهذارخدو‪.‬دمعشماوحل ًاتراکمسنـمی ‌کیگهذادرردببزره ‌دگیسگـارلانی‬ ‫م ‌یبیننـد‪ .‬در جامعـۀ مدنـی مـن موظفـم دیگـران را در‬
‫مرتکـب بـزه م ‌یشـود در کودکـی یـاد نگرفتـه خـودش را‬ ‫نمظسرئبوگلییرم‌تپ‪ .‬مذیمرکنبان اشسم‪ ،‬یتعمننیدمرثبلرًاابرسیسلگاارمبکت فشرمد‪ ،‬ویل خیودرد‬
‫دوستداشتهباشدوبهخودشاحترامبگذارد‪ .‬گاهی‬ ‫مـکان عمومـی‪ ،‬بایـد رعایـت حـال دیگـران را بکنـم و در‬
‫اتـاقمخصـوصسـیگار‪،‬ایـن کار رابکنـم‪.‬حتـیممکـن‬
‫اسـت رشـدیافت ‌هتر باشـم و دیگر سـیگار نکشـم‪ .‬مصرف‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪58‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫حاشـیهزندگـیم ‌یکنـدرشـدنیابـد‪،‬بعـدبهمرکـزم ‌یآید‬ ‫آموز ‌شوپـرورش و قانو ‌نگـذاران مدنـی و سیاسـ ‌تهای‬ ‫اوقات در بررسـی یک جامعه م ‌یبینیم طر ‌حوار ‌های که‬
‫و بزه م ‌یکند‪ .‬ما تصور م ‌یکنیم ا گر مرکز را آموزش دهیم‬ ‫اآقمتوزصـا ‌شدوپـیرورهسـشتنقدط‪.‬عـ ًا بایـد برنامـۀ مشـخصی داشـته‬ ‫ابیسشـتت؛ر امفـثلرًاادمبـا برا ‌هعینخوـاوندشسـهارخونتد‌هانسدوارطـاتروب‌حووارۀسبم ‌یا‌یرزشوشـیمی‬
‫کافـی اسـت‪ .‬در یکـی از کشـورهای خارجـی یـک برنامـه‬ ‫باشـد‪ .‬در اروپـا‪ ،‬از سـا ‌لهای ‪ 1900‬بـه بعـد‪ ،‬برنامـ ‌های‬ ‫وچـمو ‌یبنینخـیـودمراکآثیـ‌نقـفدار اسـرزشتـ‪ ،‬اممنـادکنمسـ ‌ییداانعـتـدراکهضحنتمم ًا‌یکسنــوادر؛‬
‫تلویزیونیمخصوصبچ ‌ههایحاشیۀشهرتهیهشده‬ ‫بـا عنـوان «برنامـ ‌های بـرای زندگـی» در آموز ‌شوپـرورش‬
‫به نام «خیابان سوسمی» که مطالعات آن در دانشگاه‬ ‫مطـر ‌ح شـد‪ .‬آ ‌نهـا دریافتـه بودنـد کـه کـودکان پـ ‌س‬ ‫اتوبـوس تمیـز شـود و در قبـال هزینـ ‌های کـه م ‌یپـردازد‬
‫هاروارد هفت سال به طول انجامیده است‪ .‬این برنامه‬ ‫از سـپری کـردن دوران مدرسـه و ورود بـه اجتمـاع بـا‬ ‫خدمـاتخوبـیبـهاوارائـهشـود‪.‬مـامطالبـهنم ‌یکنیم؛‬
‫‪ 120‬جایـزۀ علمـی معتبـر گرفتـه و دوازده سـال اسـت‬ ‫مشـکلات زیـادی مواج ‌هانـد؛ نـه سـواد عاطفـی دارنـد‪،‬‬ ‫چـون خودمـان را چنـان ارزشـمند نم ‌یدانیـم کـه‬
‫ب ‌هطور مرتبتولیدم ‌یشودودر نزدیکبهپنجاه کشور‬ ‫نـه سـواد مدنـی و نـه سـواد زیسـ ‌تمحیطی‪ .‬سـرانجام‬ ‫مطالب ‌هگر باشـیم‪.‬‬
‫از آن الگوبـرداری شـده اسـت‪ .‬آیـا مـا بـرای تولیـد چنیـن‬ ‫بـا پژوهـ ‌ش و مطالعـه بـه ایـن نتیجـه رسـیدند کـه‬ ‫کـود ‌کآزاری‬ ‫مثا ًل‬ ‫مختلـف‪،‬‬ ‫ایـن نکتـ ‌ه در موضوعـات‬
‫برنامـ ‌های هفـت سـال زمـان صـر ِف مطالعـه م ‌یکنیـم؟‬ ‫محتوایـی کـه بچ ‌ههـا در مدرسـه یـاد م ‌یگیرنـد بـرای‬ ‫جنسـی‪،‬بسـیار مهماسـت‪.‬ا گر کودکیادنگرفتهباشد‬
‫مـابـرای کـودکاندر مرکزهمبرنامهنداریمچهبرسـدبه‬ ‫مسـائل زندگـی کاربـردی نیسـت؛ پـس بسـت ‌های بـرای‬ ‫بـرای خـودش ارز ‌ش قائـل باشـد‪ ،‬مطالب ‌هگـر باشـد و بـه‬
‫آموز ‌شهـای مخصـوص بـه بچ ‌ههـا طراحـی م ‌یکننـد‪.‬‬ ‫دیگراننهبگوید‪،‬ب ‌یشکدر معرضآسی ‌بهایناشی‬
‫کودکی که در حاشـیۀ شـهر اسـت‪.‬‬ ‫ایـن بسـته عناویـن مختلفـی دارد‪ ،‬مثـل‪PSH، SMCS‬‬ ‫از کـود ‌کآزاریجنسـیقـرار م ‌یگیـرد‪.‬مسـئولی ‌تپذیری‬
‫مـا در کشـورمان هنـوز بـرای کـودکان عـادی برنامـۀ‬ ‫و در آن‪ ،‬جـای خالـی آموز ‌شهـای موردنیـاز کـودکان پـر‬ ‫در ظاهرمهارتاست‪،‬اماپایهومبنایآنعز ‌تنفسو‬
‫آموزشـی مـدون و مشـخصی در زمین ‌ههایـی ماننـد‬ ‫م ‌یشـود‪ .‬آموز ‌شوپـرورش مـا متمرکـز بـر سـوادآموزی‬ ‫اعتمادب ‌هنفس است‪ .‬متأسفانه آ ‌نطور که باید و شاید‬
‫موضوعـات جنسـی نداریـم؛ ولـی در خـارج از کشـور‬ ‫اسـت کـه تـازه آ ‌ن هـم درسـت صـورت نم ‌یگیـرد‪ .‬بـرای‬ ‫به این مسـائل پرداخته نشـده اسـت‪.‬‬
‫حتـی بـرای کـودکان توا ‌نخواه ذهنی و جسـمی برنامه‬ ‫آمـوزشمسـئولی ‌تپذیریعالوهبـرسـواداجتماعی‪،‬به‬ ‫حدیثـی هـم از امـام هـادی (ع) هسـت کـه‬
‫دارنـد‪ .‬در برنام ‌ههـای ‪ PSH‬و‪ SMCS‬حتـی یک کودک‬ ‫سـوادشـناختیوسوادعاطفیهیجانیهمنیاز است‪.‬‬ ‫م ‌یفرماید‪« :‬کسی که به خودش اهانت م ‌یکند‪،‬‬
‫هـم نبایـد نادیـده گرفتـه شـود‪ .‬کـودکان توا ‌نخـواه هم‬ ‫آیـاای ‌نهـادر مدرسـهبـه کـودکآمـوزشدادهم ‌یشـود؟‬ ‫از شـرش در امـان نخواهـی بـود»‪ .‬گمـان م ‌یکنـم‬
‫بـه میـان کـودکان عـادی م ‌یآینـد تـا مـ ِن عـادی یـاد‬ ‫ودردردتورعاامنـ مل بدـراسمـهدربیسـشهـتمرراتبـحًاسمـاقایسسـب ‌ه ‌یاورزحشتــیی‬ ‫مـا حتـی‬ ‫همیـن مضمـون را دربـردارد‪.‬‬
‫بگیـرم او هـم جزئـی از جامعـه اسـت و مـن بایـد بـا او‬ ‫م ‌یکنیـم‬ ‫فـرض کنیـم شـما سیاسـ ‌تگذارید و م ‌یتوانیـد‬
‫تعامـل کنـم و بـه او احتـرام بگـذارم‪ .‬در بعضـی مـدارس‬ ‫تحقیـر م ‌یشـویم‪ .‬بچـۀ مهدکودکـی م ‌یگویـد مـن بچـۀ‬ ‫بـر فضـای آموز ‌شوپـرورش‪ ،‬فضـای مدیریـت‬
‫صندلـی چـر ‌خدار م ‌یآورنـد و هـرروز یکـی از بچ ‌هها روی‬ ‫بـدی هسـتم؛ چـون مربـی دائـم بـه او م ‌یگویـد بنشـین‬ ‫فرهنگیشهرو کانو ‌نهایفرهنگیتأثیربگذارید‬
‫آن م ‌ینشـیند تـا بفهمـد کسـی کـه روی ایـن صندلـی‬ ‫سـرجایت بچـۀ بـد؛ یـا م ‌یگویـد مـن بچـه بـدی هسـتم؛‬ ‫و برایشـان برنام ‌هریـزی کنیـد‪ .‬چـه کسـانی را‬
‫م ‌ینشـیند بـرای آب خـوردن‪ ،‬مطالعـه کـردن‪ ،‬عبـور و‬ ‫چـون شـیطان مرتـب مـرا گـول م ‌یزنـد‪ .‬وقتـی بچـ ‌های‬ ‫بازیگـران عرصـۀ مسـئولی ‌تپذیری اجتماعـی و‬
‫مرور و‪ ...‬در چه وضعیتی قرار م ‌یگیرد و چه مشـکلاتی‬ ‫تصـور م ‌یکنـدایـنشـیطاناسـت کـهاورا گـولم ‌یزنـد‪،‬‬ ‫ارتقـایآنم ‌یدانیـد؟وزنهرکـداماز آ ‌نهـاچقدر‬
‫دارد تا شـرایط زیسـت ‌یاش را درک کند و ب ‌هجای ترحم‬ ‫مسـئولیت کارش را نم ‌یپذیـرد‪ .‬همیـن فـرد ا گـر در‬ ‫اسـت و بـرای هرکـدام چـه مأموریتـی قائلیـد؟‬
‫بزر ‌گسـالی مرتکـب جرمـی شـود‪ ،‬م ‌یگویـد مـن گنـا ‌هکار‬ ‫مسـئولی ‌تپذیری ابتـدا در سـطح فـردی مطـرح‬
‫بـه او احتـرام بگـذارد‪.‬‬ ‫نیسـتم‪.‬حتیخودماوقتیمجرمرادسـتگیرم ‌یکنیم‪،‬‬ ‫م ‌یشـود‪ .‬کوچ ‌کتریـن واحـد اجتماعـی نیـز خانـواده‬
‫کدا ‌میکمه ‌متراست؟از کجابایدشروع کنیم؟‬ ‫انگشـت تمـام اتهامـات را بـه طـرف او م ‌یگیریـم و او را‬ ‫اسـت؛ یعنـی نقطـۀ شـروع ایـن کار خانـواده اسـت‪.‬‬
‫مـانم ‌یتوانیـماز آموز ‌شوپـرورششـروع کنیـموبچ ‌ههـا‬ ‫موجودیب ‌یارزشم ‌یبینیم کهبایددورانداختهشود؛‬ ‫ب ‌هطور کلیآموز ‌شوپرورشدر اینزمینهنقشاساسی‬
‫را آمـوزش دهیـم‪ ،‬امـا خانـواده را رهـا کنیـم؛ نم ‌یتوانیـم‬ ‫ولـی مسـئولی ‌تهای خودمـان را در نظـر نم ‌یگیریـم‪.‬‬ ‫دارد‪ .‬اقتصـاد و قوانیـن مدنـی نیـز بازیگـران مهـم ایـن‬
‫آموز ‌شوپـرورش و خانـواده را مدیریـت کنیـم‪ ،‬امـا‬ ‫در سیاسـ ‌تهای کلان‪ ،‬حاشـیۀ شـهرها چـه جایگاهـی‬ ‫عرص ‌هانـد‪ .‬جغرافیـا هـم تـا حـدی بـر ایـن موضـوع تأثیـر‬
‫سیاسـ ‌تگذار ‌یهایفرهنگـیواقتصـادیرارهـا کنیم‪.‬‬ ‫دارد؟ ا گـر سـواد شـهروندی و عاطفـی بچـ ‌های کـه در‬ ‫م ‌یگـذارد‪ .‬درمجمـوع بازیگـران ایـن عرصـه خانـواده‪،‬‬
‫ای ‌نهـا بـا هـم یـک مجموعـ ‌ه را تشـکیل‌م ‌یدهـد‪ .‬مهـم‬
‫ایناست کهسیستماتیکعمل کنیم‪.‬آموزشمثلثی‬
‫اسـت کـه خانـواده‪ ،‬کـودک و آموز ‌شوپـرورش رئـوس‬
‫آن هسـتند‪ ،‬امـا در ایـران تعاملـی بیـن خانواد ‌ههـا و‬
‫آموز ‌شوپـرورش برقـرار نیسـت‪ .‬همچنیـن ا گر بخواهیم‬
‫برنامـۀ آموزشـی جام ‌عتـری داشـته باشـیم‪ ،‬بایـد‬
‫سیاسـ ‌تهای اقتصـادی و فرهنگـی هـم وارد شـوند و‬

‫نقـش خـود را ایفـا کننـد‪.‬‬
‫چـه کسـی بایـد ایـن نـگاه و عملکـرد‬
‫سیسـتماتیک را حا کـم کنـد؟ خانواد ‌ههـا و‬
‫آموز ‌شوپـرورش بـا سـم ‌نها همراهـی نم ‌یکننـد‬
‫و سیاسـ ‌تگذار ‌یهای اقتصـادی نیـز در راسـتای‬
‫حمایـت از آنـان نیسـت‪ .‬آموز ‌شوپـرورش‬
‫مشـکلات مالـی و آموزشـی خـودش را دارد‪.‬‬
‫خانواد ‌ههـا هم با مشـکلات اقتصـادی درگیرند‪.‬‬
‫پـس متولـی ایـن امـر کیسـت؟ بـا ایـن همـه‬

‫آشـفتگی‪ ،‬نقطـۀ شـروع بایـد کجـا باشـد؟‬
‫البتـه سـم ‌نها مؤثرنـد؛ چـون بـا فضـای جامعـه و‬
‫خانواد ‌ههـا سـروکار دارنـد‪ .‬ا گـر در سیاسـ ‌تهای کلان‪،‬‬
‫سـم ‌نها بـا مسـئولان شـهری مرتبـط شـوند و ا گـر قـرار‬
‫اسـت بودجـ ‌های بـه ایـن امـر اختصـاص یابـد هدفمنـد‬
‫باشـد‪ ،‬نقـش بسـیار مؤثرتـری هـم ایفـا خواهنـد کـرد‪.‬‬

‫‪59‬‬

‫نبایـد ای ‌نقـدر به کودک بگوییم شـیطان تـو را گول زد؛‬ ‫نکتـۀ دیگـری کـه در مسـئولی ‌تپذیری در خانـواده‬
‫بایـد خودتنظیمـی را بـه او یـاد دهیـم تا بدانـد م ‌یتواند‬ ‫مهـم اسـت ایـن اسـت کـه پـدر و مادرهـا اجـازه دهنـد‬
‫نکتۀدیگری کهدرمسئولی ‌تپذیری‬ ‫تصمیـم بگیـرد‪ ،‬نـه بگویـد و را ‌هحـل پیـدا کنـد‪ .‬کسـی‬ ‫بچ ‌ههـا بـا مشـکل مواجـه شـوند؛ مسـئل ‌ه را بفهمنـد و‬
‫در خانواده مهم است این است‬ ‫بـه مـن ایـراد گرفـت کـه شـیطان در مفاهیـم دینـی مـا‬ ‫آن را حـل کننـد‪ .‬در ابعـاد بزر ‌گتـر هـم همیـن اسـت‪.‬‬
‫وجـود دارد و شـما بـه بهانـۀ خودتنظیمـی آن را نادیـده‬ ‫مسئولان شهری نیز باید اجازه دهند مشکلات جامعه‬
‫کهپدرومادرهااجازهدهندبچ ‌هها‬ ‫م ‌یگیریـد‪ .‬نکتـه ایـن اسـت که ا گـر مـن خودتنظیمی را‬ ‫دیـدهشـود‪،‬فهمیـدهشـودوبرایـشرا ‌هحـلپیـداشـود؛‬
‫بامشکلمواجهشوند؛مسئله‌‬ ‫یـاد گرفتـه باشـم و تمریـن کـرده باشـم‪ ،‬مفاهیـم دینـی‬ ‫بایـد برنامـه داشـته باشـند و نظـارت کننـد برنام ‌ههـا‬
‫رابفهمندوآنراحل کنند‪.‬در‬ ‫ابـزاری م ‌یشـوند تـا خودتنظیمـی مـن قو ‌یتر شـود‪ ،‬نه‬ ‫ب ‌هدرسـتیاجـراشـود‪.‬البتـهقـرار نیسـتخـودمبـهتمام‬
‫ابعادبزر ‌گترهمهمیناست‪.‬‬ ‫کـود ‌کآزاری‬ ‫ایجننکـسـه تیع‪ ،‬اطیخـیـلرًاشکـوسـد‪.‬یدبـروهدمکـیـهنممب‌یاگفـحـتث‬ ‫قسـم ‌تها وارد شـوم‪ ،‬بخشـی را می‌تـوان بـه سـم ‌نها‬
‫مسئولانشهرینیزبایداجازه‬ ‫شـیطان مـرا‬ ‫سـپرد‪ ،‬بخشـی را بـه آموزش‌وپـرورش و بخشـی را‬
‫گـول زد‪ .‬خیلـی عجیـب اسـت کـه یـک بزر ‌گسـال بـرای‬ ‫بـه خانـواده‪ .‬اهمیـت خانواده‌هـا بسـیار زیـاد اسـت‪.‬‬
‫دهندمشکلاتجامعهدیدهشود‪،‬‬ ‫توضیح اشـتباهش سـهمی برای خودش قائل نیسـت‬ ‫سـمن‌ها هـم بهتـر اسـت ارتباطـات خـود را گسـترده‌تر‬
‫فهمیدهشودوبرایشرا ‌هحلپیدا‬ ‫و ایـن را بـه کـس دیگـری موکـول م ‌یکنـد و او را مسـئول‬ ‫کننـد و بیشـتر در بطـن جامعـه فعـال باشـند‪ .‬بایـد‬
‫کمو ‌یدکـدانـی‪.‬د‪.‬ق اطیعـ ًا‌نهـساـههممـآمهوزبرم ‌شو‌یگپــررودرد بـشهپرآرنـموزگ ا‌شسـهـاتی‪.‬‬ ‫بـا هـم بـودن را تمریـن کنیـم و مشـارکت مدنـی را‬
‫شود؛بایدبرنامهداشتهباشندو‬ ‫بیاموزیـم‪ .‬مه ‌متریـن ویژگـی هـر جامعـه بـرای بررسـی‬
‫نظارت کنندبرنام ‌ههاب ‌هدرستیاجرا‬ ‫سـم ‌نها و خانواد ‌ههـا هـم نقـش دارنـد و تلا ‌شهـا بایـد‬ ‫میـزان مسـئولی ‌تپذیری افـرا ِد آن‪ ،‬میـزان و کیفیـت‬
‫سیسـتماتیک و در رسـتای هـم باشـد‪.‬‬ ‫رفتارهـای مدنـی اسـت‪ .‬در مسـئولی ‌تپذیری و در‬
‫شود‪ .‬البته قرار نیست خودم به‬ ‫یکـی از مشـکلات مـا ایـن اسـت کـه ب ‌هدلیـل‬ ‫هـر مؤلفـۀ دیگـری کـه به‌عنـوان ارزش روی آن دسـت‬
‫تمامقسم ‌تهاواردشوم‪،‬بخشی‬ ‫فضـای سیاسـی موجـود تمـام متصدیـان در پـی‬ ‫می‌گذاریـم‪ ،‬ا گـر از ضـرورت جامعـۀ مدنـی بـه سـمت‬
‫کارهاییهستند کهسریعابهنتیجهبرسد؛چون‬ ‫ارزش اخلاقـی حرکـت کنیـم بسـیار موف ‌قتـر از زمانـی‬
‫رام ‌یتوانبهسم ‌نهاسپرد‪،‬‬ ‫اطمینانیبهفرداندارندوم ‌یخواهند کاری کنند‬ ‫خواهیـم بـود کـه از ارزش اخلاقـی بـه سـمت جامعـۀ‬
‫بخشیرابهآموز ‌شوپرورشو‬ ‫کـه بازخـوردش را جامعـه و مدیـران بالادسـت‬ ‫مدنـی برویـم‪ .‬فـرق مـا بـا کشـورهای توسـعه‌یافته در‬
‫بخشیرابهخانواده‪.‬اهمیت‬ ‫ببینندتاارتقاپیدا کنند‪.‬حتیدر دانشگا ‌ههاهم‬ ‫ایـن زمینـه همیـن اسـت کـه آن‌هـا از ضـرورت جامعـۀ‬

‫خانواد ‌ههابسیارزیاداست‪.‬‬
‫سم ‌نهاهمبهتراستارتباطات‬
‫خودرا گسترد ‌هتر کنندوبیشتردر‬
‫بطنجامعهفعالباشند‪.‬بایدبا‬
‫همبودنراتمرین کنیمومشارکت‬

‫مدنیرابیاموزیم‪.‬‬

‫تحقیقـاتبلندمـدتصـورتنم ‌یگیـرد‪.‬طر ‌حهـا‬ ‫آبـنـاه انخواارلدقشرـوسـمی‪،‬دمندی‌‪.‬بیمنــ ِنم‬ ‫مدنـی شـروع کردنـد و بعـد‬
‫ب ‌هسـرعت مطـرح م ‌یشـوند و بعـد جایشـان در‬ ‫مسـلمان ا گـر بـه کشـورهای‬
‫اتفاقـقًاف دسره‌بیهاشـستـرتمـ‪.‬وارد بهتـر اسـت ایـن نتایـج در‬ ‫آن‌هـا بیشـتر از مـا کـه در دینمـان توصیه‌هـای اخلاقی‬
‫فـراوان اسـت‪ ،‬آداب را رعایـت می‌کننـد‪.‬‬
‫قفسـه‌ها بمانـد؛ چـون ا گـر اجـرا شـود معلـوم نیسـت‬ ‫چهشاخ ‌صهاییبرایشناختمشارک ‌تپذیری‬
‫م ‌یآیـد‪ .‬واقعیـت ایـن اسـت‬ ‫بـرساـریجفارامیعنــ ْهد‬ ‫چـه بلایـی‬ ‫و مسـئولی ‌تپذیری در جامعـه‪ ،‬ب ‌هویـژه در میـان‬
‫ارز ‌شگـذاری کنیـم و چنـدان‬ ‫کـه مـا بایـد‬ ‫کـودکان وجـود دارد؟‬
‫بـه دسـتاورد توجـه نکنیـم‪ .‬در تربیـت کـودک هـم‬ ‫بـرایآمـوزشایـنامربه کـودکدوبالوجوددارد‪:‬یکی‬
‫تهومجیـه‌نمطـ ‌یوکرنـامسـوتف؛رایینعـنـدیکامرـ ِراندورالـندظـبـر نه تمولی‌یگـیـدر کم؛ومدکثـا ًمل‬ ‫ارز ‌شگذاریشـخصیبر کودکودیگریانتظار داشـتن‬
‫از او‪.‬ا گروظیف ‌هایبرای کودکمشخصم ‌یکنیم‪،‬باید‬
‫نقاشـی‌اش را می‌بینـم و می‌گویـم چـرا از خـط بیـرون‬ ‫ازاوانتظارداشتهباشیمآنرامتناسبباتوانای ‌یهایش‬
‫زده‌ای؛ امـا کاری را کـه انجـام داده نم ‌یبینـم‪ .‬وقتـی‬ ‫انجـام دهـد‪ .‬در جامعـۀ فعلـی بـه نظـر م ‌یرسـد والدیـن‬
‫نبایدای ‌نقدربه کودکبگوییم‬ ‫می‌خواهیـم بـرای کـودک کـه سـرمایۀ اصلـی جامعـه‬ ‫ب ‌هخاطـرسـخت ‌یهایی کـهخودشـان کشـید ‌هاند‪،‬همـۀ‬
‫شیطانتورا گولزد؛باید‬
‫خودتنظیمیرابهاویاددهیمتا‬ ‫اسـت کاری کنیـم‪ ،‬بایـد ببینیـم سـرمایۀ ما چیسـت تا‬ ‫امکانـات را بـرای کـودک فراهـم م ‌یکننـد‪ ،‬کارهایـش را‬
‫تولیـدات مـن متناسـب بـا سـرمایۀ مـن باشـد‪.‬‬ ‫انجام م ‌یدهند و هیچ انتظاری هم از او ندارند‪ .‬کودک‬
‫بداندم ‌یتواندتصمیمبگیرد‪،‬نه‬ ‫سخن پایانی‪.‬‬ ‫در ایـنحالـتطلـ ‌بکار بـار م ‌یآیـدونـهمطالب ‌هگـر‪.‬بـرای‬
‫بگویدورا ‌هحلپیدا کند‪ .‬کسی‬
‫بهمنایراد گرفت کهشیطاندر‬ ‫موضوعـی کـه انتخـاب کرده‌ایـد بسـیار مهـم اسـت‪.‬‬ ‫تعریـف شـاخص مسـئولی ‌تپذیری بایـد انتظـارات و‬
‫مفاهیمدینیماوجودداردوشما‬ ‫خوب اسـت ا گر سیاسـت‌گذاری‌ها به سـمت توجه به‬ ‫وظایفـیتعریـف کنیـمولـوازمآنرادر اختیار کـودکقرار‬
‫بهبهانۀخودتنظیمیآنرانادیده‬ ‫ایـن موضـوع متمایـل شـود‪.‬‬ ‫دهیـم‪.‬شـاخ ‌صهایدیگرتعهـد‪،‬وفـاداری‪،‬همکاریو‬
‫م ‌یگیرید‪.‬نکتهایناست کهاگر‬
‫منخودتنظیمیرایاد گرفتهباشم‬ ‫چنـد نکتـه وجـود دارد کـه بهتـر اسـت پـدر و مادرهـا‬ ‫صداقـت اسـت‪ .‬ای ‌نهـا شـاخ ‌صهای رفتـار شـهروندی‬
‫و کسـانی کـه بـا بچ ‌ههـا سـروکار دارنـد بداننـد‪ .‬یکـی‬ ‫است‪ .‬کودکدر کنار همسالانشدر مهدکودکمتوجه‬
‫وتمرین کردهباشم‪،‬مفاهیمدینی‬ ‫اینکـه لازم اسـت بـه بچ ‌ههـا فضـا بدهنـد تا خـود آن‌ها‬ ‫م ‌یشـود کهاینفضاووسـایلآنمتعلقبههمهاسـت‬
‫ابزاریم ‌یشوندتاخودتنظیمی‬
‫منقو ‌یترشود‪،‬نهاینکهتعطیل‬ ‫مسـائل را تجربـه کننـد و برایشـان راه‌حـل پیـدا کننـد‪.‬‬ ‫و توزیـع منابـع را یـاد م ‌یگیـرد‪ .‬سا ‌لهاسـت کـه گفتـه‬
‫نکنکنتــدۀ؛ یدیعنگــریایانگـکـر کهاارز زبیـاکرندنمـدسـ‪،‬ئبولگیوینـ‌تپدذمیرانن کـهرادسـمت؛فماثدل ًها‬ ‫م ‌یشـودآبمتعلـقبههمۀنس ‌لهاسـت؛ولیهنـوز در‬
‫کود ‌کآزاری‬ ‫جشنودس‪.‬یدر‪،‬اهخمییرًا کنمسبایحبوثد‬ ‫اصفهـان کـه مردمـش بهتـر از هرجایـی خش ‌کسـالی را‬
‫کهم ‌یگفت‬ ‫نگویند لیوان از دستم افتاد و شکست؛ بگویند لیوان‬ ‫درک کرد ‌هاند‪،‬افرادیهستند کهموقعشستنماشین‬
‫شیطانمرا گولزد‪.‬خیلیعجیب‬
‫است کهیکبزر ‌گسالبرای‬ ‫را شکستم‪ .‬سومین نکته این است که عذرخواهی را‬ ‫شـیرآبرابـاز م ‌یگذارنـدیـانیروهـایخدمـاتدر آفتاب‬
‫یاد بگیرند و آن را به کودکان هم آموزش دهند‪ .‬نکتۀ‬ ‫ظهـر فضـای سـبز را آبیـاری م ‌یکننـد‪ .‬ایـن افـراد تفکـر‬
‫توضیحاشتباهشسهمیبرای‬ ‫آخـر هـم ایـن اسـت کـه بـرای مسـئولیت‌پذیری بایـد‬ ‫سیسـتماتیکندارنـدوبـهنظـرم ‌یرسـدیاهنوز مسـئله‬
‫خودشقائلنیستواینرابه‬
‫کسدیگریموکولم ‌یکندواورا‬ ‫بیشـتر بـر فرایندهـا تأ کیـد کننـد و بداننـد هـر فراینـدی‬ ‫رانفهمید ‌هانـدیـاخودتنظیمیرایادنگرفت ‌هانـدوبایداز‬
‫درازمـدت و زمان‌بـر اسـت‪.‬‬ ‫بیروندستورالعملیباشدتاواداربهانجام کاریشوند‪.‬‬
‫مسئولم ‌یداند‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪60‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫ـــ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــــــــــــــــــــ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـــــجـــــــ ــ ــ ــ ــ ــ ـا ـ ـمـــــــ ٔـهع ـمـ ـ ـسـئــ‬
‫ــ ـ ـ ـ ـول‌پ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــــرور‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬

‫مسئلۀ کݡودکݡی و مسئولی ‌تهای اجتمـــــــــــــــــــــــــــ‬

‫ـــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـــاعی‬

‫معرفـی‌کننـد‪.‬اورژانـساجتماعـیهـمپـساز مداخالت‬ ‫مسـئولیتراب ‌هطـور کامـلدرک کـردهاسـت؟‬ ‫ایـن روزهـا کـه متأسـفانه هـر روز‬
‫معمول‪،‬والدینرابهقانونبسپارد‪.‬تصورم ‌یکنیدقانون‬ ‫درک کامـلمسـئولیتدر گرونهادینـهشـدنآندروجود‬ ‫خبرهایـی از کـود ‌کآزاری بـه‬
‫مچ ‌یهکمنجدا؟زااتصیل ًباراگمیاجنرممغ‌یکینریمدسپئیولبشاازرآایور ‌دنهناکقاوندو ‌نکگاعذامرابله‬ ‫آمدم‌یشیـاوسد؟تق؛اطماع ًاپچاهزسـمانخاییمنفاهسـومتیکدهرووقتجویداآزدزمماینن کهاوددیکنهی‬ ‫گـوش م ‌یرسـد و تمـام مصادیـق‬
‫ایـنموضـوعووضـع کردنمجازاتیمتناسـببااینجرم‬ ‫ایجـادشـدهباشـد‪.‬محالاسـترفتـاریدر کودکیشـکل‬ ‫کـود ‌کآزاری‪ ،‬از جسـمی گرفتـه تـا‬
‫اگییرجـداودتوثتبثیبیـت ْتشبود‌ی؛اشـماناکگمهها ‌منتردیـر بزنروا‌گصسلال ‌یتیرایزـبینمنربرحولـدۀ‪.‬‬ ‫جنسیوروانیوتحصیلی‪،‬درهمۀ‬
‫فکر کردهاست؟‬ ‫شـک ‌لگیریرفتـاراسـتوهـررفتاریبعدازتثبیـت‪،‬وقتی‬ ‫سمیهیخچالی سنینومکا ‌نهایمختلفدیده‬
‫ا گردر حالحاضردر جامعهمسئولانیداریم کهمسئول‬ ‫مموسقـعئیـولیتبـ‌تپروذزیآرنفیرادقهیمقـبًاارفشـتادر‪،‬بـیراوزسـخوتاکههدباکیـردد‪.‬در کودکی‬ ‫م ‌یشـود‪ ،‬م ‌یخواهـم غیرمسـئول‬
‫نیستندوا گراقداماتناقصوچهبسااشتباهآ ‌نهاباعث‬ ‫آموزشدادهشودوبا گوشتوپوستواستخوان کودک‬ ‫بـارآوردنوتربیـتنکـردن کـودکان‬ ‫فعال اجتماعی‪1‬‬
‫شـکا ‌فهایعمیقدرجامعهشـدهوبهانواعفسـادهای‬ ‫بیامیزدتادرونیشودودرموقعی ‌تهایمختلفبروز کند‪.‬‬
‫مالـی‪ ،‬اداری و حتـی علمـی انجامیـده اسـت‪ ،‬دلیلـش را‬ ‫بـا یـک جسـ ‌توجوی سـاده در گـوگل یـا سـایر مرورگرهـا‬ ‫راهمنوعی کود ‌کآزاریبهحساب‬
‫بایـددر همـاندوران کودکـیوب ‌یمسـئولیتیوالدیـندر‬ ‫م ‌یتـوانمطالـبزیـادیدربارۀمسـئولی ‌تپذیریخواند‪.‬‬ ‫بیـاورم و از والدیـن خواهـش کنـم‬
‫ادمقایآنق ًاچباهکمودنم‌کآ‌زیارخویاوهارتمبرااجطآعبنهبامدسورئاولنیبزر‌تپ ‌گذیسرالییبپگیووینمد‬ ‫دسـت از آن بکشـند‪.‬‬
‫غیرمسـئولبـارآوردن کودکجسـت‪.‬‬ ‫محـ ‌یآیقـبـدرتواربدایـنکـتریدکـناییـازنححقــوق‪،‬ققاسطاعـ ًساـنویعـکـویدکظالـنمبـونهادشیــمداهر‬
‫وقتی کودکزمینم ‌یخوردوشمازمینرا کتکم ‌یزنید‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫گرفتن کودکورعایتنکردنحقوحقوقاووب ‌یاحترامی‬
‫و بـه کودکتـان م ‌یگوییـد تقصیـر زمیـن بـود‪ ،‬یعنـی بـه او‬ ‫هیچم ‌یدانیددر بعضیجوامع‪،‬ا گروالدین کودکشـانرا‬ ‫بهجایگاهشبهحسابم ‌یآید‪ .‬کودکب ‌هلحاظشرایط‬
‫م ‌یگوییـد دیگـران مسـئول مشـکلات و شکسـ ‌تهای او‬ ‫کتک بزنند یا در معرض خطر و آسیبی قرار دهند‪ ،‬ممکن‬ ‫سـنیمهجـور اسـتوبایـدب ‌هطـور کامـلحمایـتشـود‪.‬‬
‫هسـتند‪.‬وقتی کودکتانبادوسـتشدعوام ‌یکندوشـما‬ ‫اسـتب ‌هسـرعتبهآ ‌نهااعتراضشـودوازآ ‌نهابخواهند‬ ‫طبیعیاستهرجاحقی کاملادانشود‪،‬نوعیآزارصورت‬
‫دخالتم ‌یکنید‪،‬درواقعداریدبهاوم ‌یگوییدلازمنیست‬ ‫دسـتازاین کاربکشـند‪.‬درحالتی کهافرادجامعه‪،‬آ گاه‬ ‫گرفتـه اسـت‪ .‬بـر اسـاس ایـن منطـق م ‌یتوانیـم کـ ‌مکاری‬
‫کارشراخـودشتمـام کندومسـئولیت کارهایـشراخود‬ ‫ومطلـعباشـندحتـیممکـناسـتآ ‌نهـارابـهپلیـسیـا‬ ‫بوالهدحیـسنا دبربتیرابویـریمت‪.‬فقرزطنع ًدا کشـوادکن ریا‬ ‫غیرعمـدی‬ ‫عمـدی یـا‬
‫اورژانـساجتماعـیمعرفی کنندوچهبسـامجازاتـیبرای‬ ‫کود ‌کآزاری‬ ‫مصداقیاز‬
‫برعهـدهبگیرد‪.‬‬ ‫آفع‌نل ًهاـتادصرنمیظـمرنگردافرتـمهدربشـاروۀدکویکـفیودتکرراسایزآدگ‌نهیـبابهگکیورندد‪‌.‬کآالزابرتهی‬ ‫کـهبـهتمـامابعـادتربیتـ ‌یاشپرداختـهم ‌یشـود‪ ،‬کـودک‬
‫کودکیپایهواسـاسرفتارهایبزر ‌گسـالیاسـت‪.‬پسا گر‬ ‫درجامع ‌همـانوتفاوتـشباجوامعتوسـع ‌هیافتهصحبت‬ ‫مسـئولی بـار خواهـد آمد‪.‬‬
‫مسـئولی در جامعـه کارش را درسـت و مسـئولانه انجـام‬ ‫حـالا دوران کودکـیانسـانبزر ‌گسـالیراتصـور کنیـد کـه‬
‫نم ‌یدهـد‪ ،‬دلیلـش ایـن اسـت کـه در کودکـی درسـت و‬ ‫کنم‪.‬‬ ‫مسـئولیکـیاز بخ ‌شهـایجامعـهاسـت‪.‬اودر بانکـی‪،‬‬
‫مسئولانهتربیتنشدهاست‪.‬ضمناینکهمسئولی ‌تپذیر‬ ‫حالتصور کنیدافرادجامعهب ‌هاندازۀ کافیازابعاد‪،‬اشکال‬ ‫ادارۀ بیمـ ‌های‪ ،‬وزارتـی‪ ،‬ارگانـی‪ ،‬حتـی مدرسـ ‌های یـا‬
‫ازشفـدردن‪،‬یانسکـامنویجمناسگـئهاونلیبولسـاحزدظ‪.‬ا‌هیاـیننفیرایسنـدتککامهل ًادربیطـکیآءون‬ ‫ومصادیق کود ‌کآزاریآ گاهباشـندووالدین کودکیرا که‬ ‫و مسـئولیتی دارد‪ .‬در‬ ‫کار اسـت‬ ‫ایمنؤجساتسـأ ک‌هایدیممشنـغدقویلق ًابـبره‬
‫مرحلـ ‌هایاسـت؛آرا ‌مآرامدرجـان کـودکم ‌ینشـیندواورا‬ ‫تحتآزارب ‌یمسئولیتیقرار گرفت ‌هاندبهاورژانساجتماعی‬ ‫کم ّیتمسئولبودن‬ ‫کیفیت و‬
‫تمـبادایـیرالنب ‌یهیهـاکعانلاقســ ٔاهنزیمـاسـدئویلیدار‌تیپـذمیرکـمه‌یککنودد‪.‬کانمـان را‬ ‫وچگونگیپذیرشمسئولیتاوست‪،‬براینموضوع که‬
‫مسـئولی ‌تپذیربـارنیاوریموهم ‌هچیـزراحاضـروآمـادهدر‬ ‫افوقـچقط ندارمـمسـشئروا یـلادسـک مت؟‌یآکیااشـزمد یـسـائواولقیعـ ًاتموسمـئسوئلو السبـودتنو‬

‫اختیارشـان قـرار دهیـم‪.‬‬

‫‪1 .1‬مؤسسومدیرجمعیتحمایتازحقوق کودکانمهرزند ‌هرود‬

‫‪61‬‬

‫جنـگ نابرابـر بـه غ ‌مانگیزتریـن و ناعادلان ‌هتریـن شـکل‬ ‫اول ًاناتـواناسـتوثانیـ ًا کسـیهسـت کـهب ‌هجـایاو کار‬ ‫اینموقعیتراتصور کنید‪:‬‬
‫ممکن شکست م ‌یدهیم‪ .‬کودک با تمام توانش فریاد‬ ‫کنـد و کـ ‌مکاری او را جبـران بکنـد‪.‬‬ ‫قـرار اسـت شـبی همـۀ افـراد خانـواده در کنـار هـم شـام‬
‫م ‌یزنـد بـه مـن فرصت بدهید تا مسـئولیت زندگـ ‌یام را‬ ‫راحسـارزنبـأارهیطـودریادگورفمپ‪:‬ییـممـداا‌یدگمرربـ‌دیکردان؛ـپید روفـسبـمعهسمـدزاسخـحر ‌همتـترایوتمنکـ ‌یوشـددیهـءکدم‪.‬دنممبـکثاا ًنلل‬ ‫بخورنـد‪ .‬شـما ب ‌هعنـوان مـادر خانـواده در حـال آمـاده‬
‫بـر عهـده بگیـرم‪ .‬تلاش م ‌یکند یاد بگیـرد و تجربه کند‪،‬‬ ‫کـردن بسـاط شـام هسـتید‪ .‬ظر ‌فهـا را آمـاده م ‌یکنیـد‪،‬‬
‫اما ما این فرصت را از او م ‌یگیریم و نتیج ‌هاش م ‌یشود‬ ‫کوههـره کمارسرتیالازنمهبامشپـرودرب ‌هت‌شنیاهفاتیـٔهیمااندجرامی‬ ‫غـذارام ‌یچشـید‬
‫مسئولی که چندان مسئول نیست و در کارش تعهد و‬ ‫یک قاشق یا چنگال را با خشونت و از سر ب ‌یحوصلگی‬ ‫م ‌یدهید‪.‬از آنجا‬
‫رما آ‌یمکـناددٔه‪.‬‬ ‫عشق ندارد و فقط به منافع شخص ‌یاش فکر‬ ‫بـه کـودکم ‌یدهـدوم ‌یگویـد«بیـااینـم کار!دیگـهچـی‬ ‫مثـل شماسـت‪ ،‬نشسـته و لحظ ‌هشـماری م ‌یکنـد کـه‬
‫والدیـن بـا دادن مسـئولیت بـه کـودک‪ ،‬او‬ ‫میخوای؟اینوببرسـرسـفره!»بعدهما گر کودکاز این‬ ‫هم ‌هچیـزراآمـاده کنیـد‪.‬شـماهمبعـداز یکروز سـخ ِت‬
‫رویارویی با مشـکلات و دشـوار ‌یهای زندگی م ‌یکنند؛‬ ‫رفتار ناراحتشودوقهر کند‪،‬مادر دوبارهجیغم ‌یکشد‬ ‫کاری‪،‬تالشم ‌یکنیـد کارتـانرابـهبهتریـننحـوممکـن‬
‫پـس صبـر نکنیـد کودکتـان بـزرگ شـود و سـپس‬ ‫ودر جایـگاهقربانـیبرسـر کـودکمنتم ‌یگذارد کـه‪«:‬از‬ ‫انجـام دهیـد‪.‬‬
‫مسـئولی ‌تپذیر شـود‪ .‬بـرای آمـوزش مسـئولی ‌تپذیری‬ ‫صبـحتـاشـبدارمبـرایتوتلاشم ‌یکنـم؛حالا همقهر‬ ‫کودک پن ‌جسـال ‌هتان از شـما م ‌یخواهد به او مسـئولیتی‬
‫بـه کـودکان هی ‌چوقـت زود نیسـت‪ .‬کـودک را دسـ ‌تکم‬ ‫همم ‌یکنی!»ا گرهم کودکبپذیردوبااندوهآنقاشق‬ ‫بدهیـد‪ .‬شـما کـه حسـابی خسـته و کلاف ‌هایـد‪ ،‬ترجیـح‬
‫نگیریـد‪ .‬او توانایـی مسـئولی ‌تپذیر شـدن را دارد‪،‬‬ ‫یاچنگالرابگیردوبرود‪،‬مادر نفسراحتیم ‌یکشد که‪:‬‬ ‫م ‌یدهیـد کـودکبرودسـرسـفرهبنشـیندوخودتـان کار‬
‫آنکـه‬ ‫بح‌هاتـندیازؤقهتتـواینخیشلـبهیاکوومچـسئوکلایسـت بت‪،‬دفهقیـدطوبد‌هرشـعرینط‬ ‫«آهـان‪ ...‬راحت شـدم!»‬ ‫ارایـبهنافتکمـارممبر‌یکسناینیددک‪.‬هشاشـیمدادهر پمی ِسشـناهبخایوددآفـگادها کذارهنتیاکننیبده‬
‫حال‬ ‫در ایـن حالـت نیـز عز ‌تنفـس و اعتمادب ‌هنفـس کـودک‬
‫او را دسـ ‌تکم نگیریـد و در زمـان و مـکان مناسـبی ایـن‬ ‫از بیـن مـ ‌یرود و بـاور اینکـه م ‌یتوانـد مفیـد باشـد در او‬ ‫وبهتریـنباشـیدوخـودرادر جایـگاهقربانـیم ‌یبینیـد‪،‬‬
‫کار را انجـام دهیـد‪.‬‬ ‫ک ‌مرنـگ و ک ‌مرن ‌گتـر م ‌یشـود‪.‬‬ ‫درسـت مثـل مادرتـان و درسـت مثـل مـادر همسـرتان‬
‫یادتـان باشـد کـه در مسـئولی ‌تپذیری اجبـاری در کار‬ ‫ببــرراودی اسیـنرکـسـهفبـرههوکـبنودشـیکنثادبـ‪ ،‬قاتبلکنمــ ٔهد‬ ‫سـناریو سـوم‪ :‬مـادر‬ ‫ودامشـثـت ‌لهایا کدث؛ـپرـ زس‌نقهاطیـعـ ًایمکـ ‌یهخدویاهدی‌هـایـدبدچو بهـاپـ آی‌نکهـارا مـشرابورودهد‬
‫نیسـت‪ .‬کـودک را مجبـور بـه کاری نکنیـد؛ بلکـه بـه او‬ ‫ناتـوان اسـت و بایـد‬
‫پیشـنهاد بدهیـد؛ کـودک نیـز مختـار اسـت پیشـنهاد‬ ‫غـذا را بـا خشـم بـه دسـت کـودک م ‌یدهـد و در حالـی‬ ‫وخودتـانهمـۀ کارهـاراانجـامدهیـد‪.‬‬
‫شـما را قبـول کنـد یـا نکنـد‪.‬‬ ‫کـه هنـوز خـودش دسـت ‌ههای قابلمـه را گرفتـه اسـت‪،‬‬ ‫بیشـترمواقـعدر چنیـنموقعیتـیباسـهسـناریوروب ‌هرو‬
‫بـه کـودک مفهـوم وظیفـه‪ ،‬رسـالت و دغدغـه را یـاد‬ ‫بـه کـودک نـگاه م ‌یکنـد و م ‌یگویـد «بیـا! اینـم کمـک‪.‬‬ ‫هستیم‪:‬‬
‫بدهیـد‪ .‬کـود ِک مسـئولی ‌تپذیر آمادگـی پذیـرش‬ ‫اینـو بگیـر! ببینم م ‌یتونی بگیریش؟ انقد کمک کمک‬ ‫سـناریواول‪:‬مـادر بـاجیغـیبنفـش کودکراسـرجایش‬
‫رسـال ‌تهای اجتماعـ ‌ی را دارد‪ .‬کـودک مسـئولی ‌تپذیر‬ ‫م ‌یکنـی! بیـا دیگـه! اینـو ببـر!»‬ ‫م ‌ینشـاند‪.‬اوب ‌هقـدریدر ناخودآ گاهـشموقعیتخود‬
‫فقـط بـه منافـع شـخص ‌یاش فکـر نم ‌یکنـد و در کارهـا‬ ‫در ایـن حالـت شـخصیت کـودک بسـیار بدتـر از دو‬ ‫رامتزلزلودر معرضخطرم ‌یبیند کهاحساسم ‌یکند‬
‫منافـع ملـی و منافـع انسـانی را نیـز در نظـر م ‌یگیـرد‪.‬‬ ‫سناریو قبل م ‌یشکند‪ .‬چه کسی مانند مادر م ‌یتواند‬ ‫ا گربه کودکمیدانبدهد‪،‬از نقش کاملبودنوناجی‬
‫کودک مسئولی ‌تپذیر به مسئولی ‌تهای اجتماع ‌یاش‬ ‫ای ‌نچنیـن کـودک را شکسـت دهـد؟ در ایـن جنـگ‬ ‫بودن فاصله م ‌یگیرد‪.‬‬
‫اهمیـت م ‌یدهـد؛ پـس ا گـر کـودک مسـئولی ‌تپذیری‬ ‫ت ‌نب ‌هتـن‪ ،‬کـودک تمـام تلاشـش را م ‌یکنـد تا خـودش را‬ ‫پـسدلیـلاینکهمادر کم ِک کـودکراپسم ‌یزندترس‬
‫تربیـت کنیـد‪ ،‬فقـط یـک کـودک را خـوب تربیـت‬ ‫ثابـت کنـد؛ امـا مادر خشـمگی ‌نتر از این حر ‌فهاسـت‪.‬‬ ‫از تزلـزل و از دسـت دادن سـلطه و موقعیـت خـودش‬
‫نکرد ‌هایـد‪ ،‬بلکـه یـک سـرمایۀ اجتماعـی سـاخت ‌هاید‪.‬‬ ‫مـا هـر روز در مواجهـه بـا کودکانمـان‪ ،‬آ ‌نهـا را در ایـن‬ ‫اسـت‪.‬در ذهـن کـودکهـمایـنبـاورشـکلم ‌یگیـرد کـه‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪62‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫راهکارهایعلمحقوق‬
‫برایداشتنشهروندانی‬

‫مسئولی ‌تپذیر‬

‫علـم حقـوق ن ‌هتنهـا بایـد راهـکار ارائـه دهـد‪ ،‬بلکـه بـه‬ ‫آنچه مختص انسـان اسـت که از موضوع بحث خارج‬ ‫شـهروندانی‬ ‫داشـتن‬
‫دلایـل متعـدد بایـد درخصوص این راهکارها مسـئول‬ ‫اسـت)‪ .‬مسـئولیت نیـز به‌معنـای پاسـ ‌خگویی در برابـر‬ ‫مسـئولی ‌تپذیر و پایبنـد بـه‬
‫دیگـر افـراد و کل جامعـه و پذیرفتـن عواقـب انجـام‬ ‫قانـون‪ ،‬اصـول اجتماعـی و‬
‫و پاسـ ‌خگو باشـد‪.‬‬ ‫اخالق و همچنیـن برنام ‌ههـا و‬
‫دادن یـا نـدادن کاری اسـت‪.‬‬ ‫مد ‌لهـای گونا گونـی کـه بـرای‬
‫حکومت قانون‬ ‫عامـۀ مـردم تصـور م ‌یکننـد کار حقـوق از زمانـی آغـاز‬ ‫ایـن امـر ارائـه شـده از دیـدگاه‬
‫می‌شـود که اشـخاص مرتکب تخلف‪ ،‬جرم و یا به‌طور‬ ‫علـوم مختلـف قابـل‌ بررسـی و‬ ‫علیرضاعزیزخانی‬
‫آنچـه مسـلم اسـت ایـن اسـت کـه نم ‌یتـوان نقـش‬ ‫کلـی هنجارشـکنی شـوند؛ مرحلـۀ بعـد رسـیدگی بـه‬
‫اقیانـدئـوانلومحسـکئوولمـیتت‌پقانذـیور اننـرکااردرکـبـرهد؛وچجـراو کدـ آهمـادسانسـ ًاجایمکـعۀی‬ ‫اختلافات اسـت و در نهایت قضاوت صورت می‌گیرد‪،‬‬ ‫تأمـل اسـت و یکـی از ایـن علوم‬
‫از مه ‌متریـن ویژگ ‌یهـای شـهروند مسـئولی ‌تپذیر‬ ‫ممج‌یـگـازراددت‪.‬تعهیریـچنـندم م‌یطشـموئدنـ ًاویبـکاـ ایجـازرامهی آم‌تنریـعدنالـوظتایبـرپـفا‬ ‫علـم حقـوق اسـت‪.‬‬
‫پقااینـبونـْند ِحـی ادووبـدهمقساـنـئوولین اتسـوتح‪.‬قـوق افـراد را در مقابـل‬ ‫و کارکردهـای علـم حقـوق نیـز همیـن اسـت‪ ،‬امـا‬ ‫اشخاص‬ ‫بررسی و تنظیم روابط‬ ‫به‬ ‫اساس ًا‬ ‫حقوق‬ ‫علم‬
‫حا کمیـت و همچنیـن انتظـارات جامعـه از شـهروند را‬ ‫تنهـا ایـن نیسـت؛ زیـرا حقـوق بـا ارائـۀ را ‌ههایـی بـرای‬ ‫بـا اشـخاص دیگـر و حا کمیـت م ‌یپردازد؛ازایـ ‌نرو‬
‫مداسـشـئتولین جت‌اپمذعـیره‌‪،‬ا میسـمتترققل ًا ییـاوبـقااناوسـتن‌ممددااردباازشـسـهاریورنعدلـانومی‬ ‫می‌تـوان گفـت دو رکـن «شـهروند» و «مسـئولیت» از‬
‫مشـخص م ‌یکنـد‪.‬‬ ‫توانسـته در ایـن زمینـه موفقی ‌تهـای شـگرفی بـه‬ ‫مهم‌تریـن و اساسـ ‌یترین ارکان علـم حقـوق اسـت؛‬
‫قانـون موجـز و پویـا همـراه و همـگام بـا جامعـه و‬ ‫دسـت آورد و نظریاتـی ارائـه کنـد کـه بسـیار کارآمـد‪،‬‬ ‫منظـور از شـهروند تمامـی افـراد جامعـه‪ ،‬اعـم از زن‬
‫پیشـرف ‌تهای آن تغییـر می‌کنـد و بـه‌روز اسـت‪ .‬تعـدد‬ ‫بـه‌روز و درعین‌حـال امتحان‌شـده هسـتند؛ بنابرایـن‬ ‫و مـرد و کوچـک و بـزرگ اسـت و شـامل اشـخاص‬
‫قوانیـن دسـت‌و‌پا گیر و غیرکاربـردی نه‌تنهـا کمکـی‬ ‫حقیقـی و حقوقـی می‌شـود (اشـخاص حقوقـی نیـز‬
‫بـه اعتالی جامعـه نم ‌یکنـد‪ ،‬بلکـه خـود مانعـی بـر‬ ‫دارای مسـئولی ‌تها و حقوقـی هسـتند‪ ،‬به‌اسـتثنای‬

‫‪63‬‬

‫سـر راه پیشـرفت بـه شـمار م ‌یآیـد و انگیـزه‌ای بـرای‬
‫زمدسـنئ یوـلایهت‌مـنااپنذیقارنوی ‌نششـهرکونندیاونبـاهستبـ ِتع‪.‬‬ ‫ب ‌هاصطالح دور‬
‫آن عاملی برای‬
‫البتـه ایـن بـدان معنـا نیسـت کـه بـا حـذف قوانیـن‬
‫لازم‪ ،‬جامعـه را دچـار خلأهـای قانونـی کنیـم و زمینـۀ‬
‫سوءاسـتفاده را برای شـهروندان مترصد سوءاسـتفاده‬
‫فراهـم آوریـم‪.‬‬
‫م ‌یتـوان گفـت حکومـت قانـون و آ گاهی عمـوم جامعه‬
‫از قانون هم م ‌یتواند تضمی ‌نکنندۀ حقوق شهروندان‬
‫و هم تشـری ‌حکنندۀ مسئولیت آ ‌نها باشد‪.‬‬

‫ضمانت اجرا‬

‫یکـی دیگـر از راهکارهایـی کـه نم ‌یتـوان از آن‬
‫چش ‌مپوشـی کـرد‪ ،‬اقدامـات تضمی ‌نکننـدۀ اجـرای‬
‫قوانیـن اسـت کـه باعـث تنبیـه هنجارشـکنان و ایجـاد‬
‫ارعـاب بـرای پیشـگیری از ارتـکاب و تکـرار زیـر پـا‬
‫گذاشـتن مقررات اسـت‪ .‬آنچه مسـلم اسـت این اسـت‬
‫کـه بـرای داشـتن جامعـ ‌های قانو ‌نمنـد بایـد قوانین از‬
‫ضمانـت اجراهـای متناسـب‪ ،‬نویـن و پویـا برخـوردار‬
‫باشـد‪ .‬قانـون بـدون تضمی ‌نهـای لازم همچـون‬

‫کبریـت بـدون بـاروت اسـت‪.‬‬
‫امـا ضمانـت اجراهایـی مفیـد خواهـد بـود کـه در کنـار‬
‫ایجـاد رعـب و تنبیـه‪ ،‬راه‌هـای بازگشـت بـه جامعـۀ‬
‫متخلف یا مجرم را در نظر گرفته و در نهایت به ایشان‬
‫نگاهـی شـهروندمدارانه داشـته باشـد و حقوقشـان‬
‫را در نظـر بگیـرد‪ ،‬وگرنـه ن ‌هتنهـا مفیـد نیسـت‪ ،‬بلکـه‬
‫مولـد شـهروندانی مسـئولیت‌گریز و بی‌اعتنا به جامعه‬

‫خواهـد بـود‪.‬‬

‫آ گاهی‌سازی‬
‫ممهسـ ‌مئتورلیـینت‌پوذکیاررآازم ندتگرایـه عنلرموامرشوبـزرامطیمدئان ًاشـآتگانهشـ‌یهسرـاونزدییو‬
‫آمـوزش عمومی جامعه اسـت‪.‬‬
‫ایـن روش از دو راهـکار پیشـین نوین‌تـر و ب ‌هروزتـر اسـت‬
‫و شـمار بیشـتری از افـراد و هنجارهـای جامعـه را در‬
‫برمی‌گیـرد‪ .‬رو ‌شهـای پیشـین‪ ،‬یعنـی حکومـت قانـون و‬
‫رشوـد‪،‬شاکاسرابرسـ ًدا‬ ‫در مقایسـه با ایـن‬ ‫بـه تبـع آن ضمانـت اجـرا‪،‬‬
‫تبعـات مخربـی دارد‪ ،‬تنهـا نقـض یـک خرد ‌ههنجار اسـت‬ ‫مختلـف کـه اتفاقـ ًا بـا امکانـات و سـطح دسترسـی وسـیع‬ ‫بـر دلایلی که بیان‬ ‫کمتـری دارنـد؛ زیـرا عالوه‬
‫و فقـط می‌تـوان بـا گوشـز ِد آثـار مخربـش‪ ،‬جامعـه را بـه‬ ‫عمومـی مـردم بـه وسـایل ارتباطـی همچـون رسـانه‌های‬ ‫نمی‌تـوان بـرای ی ‌کیـک هنجارشـکن ‌یهای اجتماعـی‬
‫امسـجازت‪.‬یال‪،‬بتدیهدباعرضیًا‪،‬ایشـننیدداسرتریسـویحتگسیـتمرکدتهورا آب اسمیکبای‌نبپراذییر‬ ‫ب ‌هویـژه خرده‌هنجارهایـی کـه زیـر پـا گذاشـته می‌شـود‬
‫صرف ‌هجویـی ترغیـب و تشـویق کـرد‪.‬‬ ‫جامعـه م ‌یداننـد‪ ،‬امـا م ‌یتـوان از آن اسـتفادۀ بهینه کرد‬ ‫قانونـی وضـع کـرد و در پـ ِی مجـازات آن بـود‪ .‬ایـن امـر از‬
‫در نهایـت بایـد بـه ایـن نکتـه اشـاره کـرد کـه ای ‌نهـا تنهـا‬ ‫و تهدیدهـا را بـه فرصـت تبدیـل نمـود تـا بـا به‌کارگیـری‬ ‫تـوان قانو ‌نگـذار و تحمـل جامعـه خـارج اسـت و چ ‌هبسـا‬
‫راهکارهایـی نیسـتند کـه علـوم مختلـف ب ‌هخصـوص علم‬ ‫ایـن ابزارهـا وظایـف و هنجارهـای اجتماعـی شـهروند در‬ ‫جامعـه را بـه اغتشـاش بکشـاند‪ .‬قانـون سـطح مشـخص‬
‫حقـوق ارائـه م ‌یدهنـد و چـه بسـا راهکارهـای متعـددی‬ ‫برابـر اجتمـاع بـرای او تشـریح و بیـان شـود و پیامدهـا و‬ ‫و خاصـی از افـراد جامعـه را کـه مرتکـب تخلـف یـا جـرم‬
‫را بتـوان از دل دریـای اطلاعـات ایـن علـم اسـتخراج کرد‪.‬‬ ‫مسـئولی ‌تهای انجـام نـداد ِن آن نیـز کـه گریبـان جامعـه‬ ‫م ‌یشـوند ه ‌مپوشـانی م ‌یکنـد و نـه عمـوم شـهروندانی‬
‫راهکارهـای یادشـده مـواردی اسـت کـه بـه نظـر نگارنـده‬ ‫و خـود شـخص را خواهـد گرفـت بـرای او بازگـو شـود تـا‬ ‫را کـه بعضـی از اصـول اجتماعـی خـرد را در بیشـتر مـوارد‬
‫مفیـد‪ ،‬کارآمـد و منطبـق بـا شـرایط امـروز جامعـه اسـت و‬ ‫درنهایـت تلنگـری باشـد بـرای رعایـت هرچـه بیشـتر‬ ‫بـدون قصـد و اطالع از تبعات مخرب آن زیر پا م ‌یگذارند‬
‫بـرای داشـتن شـهروندانی قانو ‌نمـدار و مسـئولی ‌تپذیر‬ ‫هنجارهـای اجتماعـی‪ .‬ب ‌هطـور مثـال‪ ،‬قانون‌گـذار بـه‬ ‫و البتـه مجـازات کـردن ایـن افـراد‌دور از انصـاف و عدالـت‬
‫راهگشاسـت‪ .‬البتـه نا گفتـه نمانـد اجـرای راهکارهـای‬ ‫دلایـل متعـدد نـه م ‌یتوانـد و نـه بایـد بـرای صرفه‌جویـی‬ ‫اسـت ؛ بنابرایـن می‌تـوان گفـت تـا شـخصی مرتکـب‬
‫ارائه‌شـده شـاید از خـود ایـن راهکارهـا مهم‌تـر باشـد و‬ ‫نکـردن مجازاتـی تعییـن کنـد؛ چرا کـه حتـی ا گـر مجازاتـی‬ ‫ببـاهشـمعدن‪،‬ـادویراواهقکعـاریپآینشـنیشـنوعد یمـلاًاقکاصـراید انی لجـازامم‬ ‫قانو ‌نشـکنی‬
‫چـه بسـا اجـرای بـد و غیراصولـی ن ‌هتنهـا مـا را بـه هـدف‬ ‫نیـز تعییـن کنـد‪ ،‬آ ‌نقـدر ناچیـز اسـت کـه تأثیـر چندانی بر‬ ‫آن را نداشـته‬
‫نمی‌رسـاند‪ ،‬بلکه ممکن اسـت مخرب و آسی ‌برسـان نیز‬ ‫افـراد جامعـه نـدارد‪ .‬پـس تنهـا می‌تـوان از طریـق آمـوزش‬ ‫را نـدارد‪.‬‬
‫باشـد‪ .‬همچنیـن باید دانسـت کـه این راهکارهـا به‌نوعی‬ ‫اجتماعـی بـه هـدف رسـید؛ چرا کـه ایـن تخلـف‪ ،‬هرچنـد‬ ‫بنابرایـن مسـئولی ‌تپذیری راهـکاری نـدارد بـ ‌ه غیـر از‬
‫مکمـل یکدیگرنـد و نم ‌یتـوان انتظـار داشـت بـا اجـرای‬ ‫آ گاه ‌یافزایـی‪ ،‬آمـوزش و اطلاع‌رسـانی بـه مـردم از طـرق‬

‫یکـی از آن‌هـا بـه نتایـج مطلـوب دسـت یافـت‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪64‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫شهرداری‪،‬تنهامتولی‬
‫شهروندینیست‬

‫مسئولی ‌تپذیری و مفهوم شهروندی در گف ‌توگو با احسان کاظمی‬

‫گروهجامعه‬
‫نم ‌یتـوان در حـوزۀ شـهروندی و موضوعـات‬
‫مرتبـط بـا آن ب ‌هصـورت پرونـد ‌های کارکـرد و سـراغ‬
‫احسـان کاظمـینرفـت‪ .‬کسـی کـهبـه گفتـۀخـودش‪،‬‬
‫اولیـنباربهمفهومشـهروندیب ‌هعنوانرویکـردیدر‬
‫مدیریـت شـهری پرداخـت‪ ،‬اولیـن همایـش ملـی را در‬
‫ایـنزمینـهبرگـزارودر بـهایـنبـاره کتا ‌بهایـیتألیف‬
‫وترجمـه کـرد‪ .‬کتا ‌بهـای«مهار ‌تهـایشـهروندی»‬
‫و «شـهروندی از اصـول تـا عمـل» و چندیـن مقالـه و‬
‫یادداشـت دیگـر ازجملـه فعالی ‌تهـای نظـری او در‬
‫ایـنزمینـهبهشـمارم ‌یآیـد‪.‬دریکروز گرمتابسـتانی‬
‫بمیهزگبافنـ ‌توشگبووندیشمسـدرتدفوتبردمواهننهایمـ ‌هچ ُ‪.‬باوخنلیزیبثدمروۀنتسـعاار‌لهاف‬
‫فعالیتخوددراینحوزهرابامابهاشتراک گذاشت‪.‬‬
‫سـفرۀدلـش کهبـازم ‌یشـد‪،‬ازجفاهایی‬
‫کـه بـر سـر مفهـوم شـهروندی رفته‬
‫گلایـهم ‌یکـردولحن کلامش‬
‫از ِعـرقوغیـرتاوبـهایـن‬
‫مفهـومحکایتداشـت‪.‬‬
‫بخوانیـموبدانیـم کـه‬
‫شـهروند کیسـت و‬
‫مسـئو لیت‌پذ یر ی‬

‫چیسـت‪.‬‬

‫محمدعلی میرزایی‬

‫‪65‬‬

‫بـه نیـاز شـهروندان خـاص مثـل معلـولان یـا سـالمندان‬ ‫آیا شهروندان اصفهانی شهروندان‬
‫و توجـه بـه حیوانـات و محی ‌طزیسـت مطـرح م ‌یشـود‪.‬‬ ‫مسئولی ‌تپذیریهستند؟‬
‫قوانیننقشتسهی ‌لگریو‬ ‫ا گـرمسـئولی ‌تپذیریرامهارتقلمداد کنیـم‪،‬پسباید‬ ‫مردممابیشـترمسـئولی ‌تگریزند کهمسئل ‌هایفرهنگی‬
‫نظارتیدرمسئولی ‌تپذیری‬ ‫امـری تربیتی باشـد‪.‬‬ ‫رفتـاری اسـت‪ .‬البتـه مـن ریشـ ‌ههای آن را در فرهنـگ‬
‫شهرونداندارند‪.‬نکتۀمهم‬ ‫درسـت اسـت کـه مهـارت اسـت‪ ،‬ولـی حـق هـم‬ ‫نم ‌یدانم؛چونفرهنگملیوفرهنگدینیماسرشـار‬
‫هسـت؛ یعنـی حا کمیـت حـق دارد از مـا بخواهـد‬ ‫از آموز ‌ههـایمرتبـطبـامسـئولی ‌تپذیریاسـت‪.‬‬
‫ایناست کهشهروندی‬ ‫مسـئولی ‌تهاییرابپذیریـمومـاهـمحـقداریـم‬ ‫پسریشۀمسئولی ‌تگریزیمادر کجاست؟‬
‫هیچربطیبهجنسیت‪،‬‬ ‫کـه اختیاراتـی داشـته باشـیم و مقدماتـی برایمـان‬ ‫مـا در حـوزۀ شـهروندی مفاهیمـی بسـیار مهـم قبـل از‬
‫قومیتوموقعیتسازمانی‬ ‫آمـاده شـود‪.‬‬ ‫مسـئولی ‌تپذیری داریـم کـه بایـد تبییـن شـود‪ .‬یکـی‬
‫ندارد‪.‬شهروندیجایگاهی‬ ‫همۀمفاهیمازجملهمفاهیماجتماعیعناویناصلیو‬ ‫از آ ‌نهـا احسـاس شـهروندی اسـت‪ .‬احسـاس اینکـه‬
‫است کهچهبخواهیدو‬ ‫فرعیدارند‪.‬بهمسئولی ‌تپذیریهمبایدبههمیندید‬ ‫بـه شـما ب ‌هعنـوان شـهروند نـگاه م ‌یشـود‪ .‬وقتـی از‬
‫چهنخواهیدبایدآنرااحراز‬ ‫وب ‌هعنـوانمهـارتنـگاه کنیـم؛چـونمـناولبایـدماهر‬ ‫کـمهسبئایوـلید ان‌تپجـذایمردیهـحدرامفکمانا‌یتـزنییمد‪،‬ریاعنختییـفاررددادرردبرکاـبرهکباعرـدًیا‬
‫کنید؛بنابرایننم ‌یتوانگفت‬ ‫باشـمتـابتوانـموظیفـ ‌هایراانجـامدهـموماهرباشـمتا‬
‫قانو ‌نگذاربایدب ‌هعنوان‬ ‫بتوانـمحقـمراطلـب کنـم‪.‬مسـئولی ‌تپذیریب ‌هعنـوان‬ ‫بخ‌هوادلیســتلهوجمـو‌یدشـهومدی؛ـنماثما ًلکانـدارت اسزـاطو تحعهـشـدهورم اسمـئکاولنـیات‌ت‬
‫یـک مهـارت‪ ،‬امـری آموزشـی و تربیتـی اسـت‪ .‬ابتـدا در‬
‫یکبازیگرباقوانینو‬ ‫خانـوادهبایدمسـئولی ‌تپذیریرابـهبچ ‌ههایادبدهند‪.‬‬ ‫زیرسـاختی و ایمنـی بـرای رانندگـی فراهـم شـده اسـت و‬
‫اصولوامکانات کاری‬ ‫بعـدنوبـتمدرسـهاسـتوبعدرسـانه‪.‬ا گـردر اینمیانه‬ ‫مسـئولیترانندگـیامـنبـرعهـدۀشماسـت‪.‬نم ‌یتـوان‬
‫کندکهمسئولی ‌تپذیری‬ ‫تناقضـیشـکلبگیرد‪،‬وضعیتیپدیـدم ‌یآید کـهاز نبود‬ ‫بـدونفراهـم کـردنامکانـات‪،‬انتظـار مسـئولی ‌تپذیری‬
‫درجامعۀمارشد کند‪،‬‬ ‫آموزشهمبدتراست‪.‬مسئولی ‌تپذیریبهنو ‌عدوستی‬ ‫داشـت‪ .‬دربـارۀ بچ ‌ههـا هـم همی ‌نطـور اسـت‪ .‬ا گـر‬
‫بلکهتربیتاثربخشاز‬ ‫واحقـاقحقـوقختـمم ‌یشـودوپدیـدآمـدنتناقضدر‬ ‫امکانـات در اختیارشـان نگذاریـم‪ ،‬نم ‌یتوانیـم از آ ‌نهـا‬
‫یکسووبازآفرینیمفهوم‬ ‫بسـیاریمـوارد کار رادشـوار م ‌یکنـد‪.‬مـاهنـوز نم ‌یدانیم‬ ‫مسـئولی ‌تپذیریبخواهیـم‪.‬اماقبـلاز آن‪،‬بایدمعنای‬
‫مسئولی ‌تپذیریاجتماعی‬ ‫ا گرباماشینبا کسیتصادف کنیمفرار کنیمیانکنیم؛‬ ‫مسـئولی ‌تپذیری را بدانیـم‪ .‬ایـن یعنـی فـرد بـه نقـش و‬
‫شهروندان از سوی دیگر‬ ‫نم ‌یدانیـما گـرچنینصحنـ ‌هایرادیدیمپلا کماشـین‬ ‫جایـگاهخـودوتوانمند ‌یهـاوامکاناتـشووظایفـی کـه‬
‫م ‌یتوانددرتوسعۀمهارت‬ ‫رابرداریمیانه؟ای ‌نهاهمهتناقضاسـت‪.‬مهمنیسـت‬ ‫برعهد ‌هداردآ گاهیواشرافداشتهباشد‪،‬بهوظایفش‬
‫مسئولی ‌تپذیریاجتماعی‬ ‫کهشمام ‌یدانیدبایدشهروندمسئولی ‌تپذیریباشید؛‬ ‫عمـل کنـدودر برابرشپاسـ ‌خگوباشـد‪.‬هیچمسـئولیتی‬
‫مؤثر واقع شود‪ .‬ا گر شما‬ ‫مهـم ایـن اسـت کـه در لحظـۀ لازم مسـئولی ‌تپذیری‬ ‫ددیرگحرایان نتیاسجتتم؛اعمثلی ًاانمعسلامن‪،‬مغیسرئمورتلباسط باتمکهسئخولویب ‌تدهرایس‬
‫مسئولی ‌تپذیربارآمده‬ ‫خـودکار در وجـودشـماشـکلبگیـرد‪.‬همـۀمـام ‌یدانیـم‬
‫باشید‪،‬حتیاگرب ‌هدلیل‬ ‫نبایددروغبگوییمولیچرام ‌یگوییم؟چونتوجیهات‬ ‫بدهـد و دان ‌شآمـوز مسـئو ‌ل اسـت کـه سـؤال بپرسـد و‬
‫یکقانوناشتباهبهزندان‬ ‫فـراوان را بـه مـا یـاد داد ‌هانـد‪ .‬دلایـل را عقـل و منطـق‬ ‫خـوببیامـوزدوهی ‌چکـدامی ‌کطرفهمسـئولنیسـتند‪.‬‬
‫بیفتید‪،‬بازهممسئولی ‌تپذیر‬ ‫م ‌یسـازد و توجیهـات را عـادات‪ .‬چقـدر سـازمان هـای‬ ‫چه کسانیبازیگرانحوزۀمسئولی ‌تپذیر ‌یاندو‬
‫آموزشـیوتربیتیمابه کودکانونوجوانانروشزندگی‬ ‫هرکدام چه وزنی دارند؟‬
‫خواهیدبود‪.‬‬ ‫مسـئولانهرایـادم ‌یدهنـد؟‬ ‫در زمینـۀ مسـئولیت اجتماعـی بازیگـران متفـاوت و‬
‫اولین کارایناست که‬ ‫نکتۀدیگرایناست کهبازیگراناصلیاینعرصه‪،‬یعنی‬ ‫زیـادیوجـوددارد؛امـایکـیاز مه ‌متریـننق ‌شهـاراخود‬
‫شهروندی را از مصادرۀ‬ ‫مربیـان جامعـه و خـود فـرد‪ ،‬در موقعی ‌تهـای مختلـف‬ ‫شهروندانبازیم ‌یکنندوالبتهنقشآ ‌نهادر کناردیگر‬
‫شهرداریدرم ‌یآورم‪.‬چرا‬ ‫مسـئولی ‌تپذیری را بـه نفـع خودشـان مصـادره نکننـد‪.‬‬ ‫بازیگراناینعرصهمعنام ‌ییابد‪.‬شمااولبایداحساس‬
‫اینتصوروجوددارد که‬ ‫یکـیازبارزتریـنویژگ ‌یهـایرفتاریماایرانیانتقدمنفع‬ ‫کنیـد شـهروند هسـتید‪ .‬بعـد هویـت شـهروند ‌یتان‬
‫مسئولیتشهروندسازی‬ ‫فـردییـا گروهـیبـرنفـعجمعیاسـت‪.‬حضـرتعلـی(ع)‬ ‫مشـخص شـود‪ .‬ایـن هویـت بایـد بـه شـما تقدیـم شـود‪،‬‬
‫فقطبهعهدۀشهرداری‬ ‫م ‌یفرمایند‪«:‬حقیقترابگو‪،‬حتیا گربهزیانتوباشـد؛‬ ‫نـوبهعتـدًحاممیـفاله؛یـسـمپمرتبسـشـطبـمااایشــهنروهنویدـیترارامک ‌یآسـموبزیـمد‌یوکآنیـنردا‬
‫سـر پیمـان خـود بـاش‪ ،‬حتـی ا گـر بـه نفـع تـو نباشـد‪».‬‬
‫است؟شهروندیبه‬ ‫آبرندارابشـهنتفمـعنازخـمودسئموملیصـا‌تپدرذهیکرنـیمچ؟یمثسا ًلاتگورآیاجمنـا‌یحخمواهنبرم‬ ‫متناسـبباشـهری کهدر آنزندگیم ‌یکنیدومتناسب‬
‫همۀسازما ‌نهاونهادها‬ ‫باشخصیتخودتانبروزم ‌یدهید‪.‬بعدنوبتآموختن‬
‫سـر کار آمد‪،‬مسـئولی ‌تپذیریایناسـت که کسانیرابر‬ ‫بـه همیـن‬ ‫ترحتقیــوبق‪،‬ممهاسرـتـئولییمثـ‌تهلامووشـظااریکـتف اشـسـهرتون‪.‬دمث ‌یا ًلو‬
‫مربوطاستوهم ‌هجا‬ ‫سـر کار بیـاورم کـهایـنجنـاحرابـهقـدرترسـاندند؟‬ ‫شـرکت در‬
‫بایدشهروندیراآموزش‬ ‫حوزۀ‬ ‫ابجستـیماارعـییمواعقـملع ًامبـسـهئاویـلین ‌تدنلایپـذلیاربـسـودتنکـدره‬ ‫و عـد ‌های وظیفـۀ خـود‬ ‫راامـعاـ ادیـ‌هان ایسحاـسـقًا یـخـودک‬ ‫انتخابـات‬
‫دهند‪.‬دومین کارایناست‬ ‫دیگـر‬ ‫مهـارت اسـت و حـق و‬ ‫م ‌یداننـد؛‬
‫بازیگـرانایـنعرصـهنقـشخـودراب ‌هخوبـیایفـا‬ ‫وظیفـهنیسـت‪.‬ذهـنشـرقیماسـت کـهبـهدوقسـمت‬
‫کهمفهومشهروندیرا‬ ‫نکرد ‌هانـد‪.‬‬ ‫وظیفـه در برابـر دیگـران و حـق در برابـر دیگـران تقسـیم‬
‫ترویج می دهم‪ .‬در فرانسه‬ ‫ایـن یکـی از اشـتباهات ماسـت کـه مقصـر هـر‌ضعفـی را‬ ‫شـدهاسـت؛ولیدر ذهنانسـانمدرن‪،‬پیشاز ای ‌نها‪،‬‬
‫دیگرانم ‌یدانیم‪.‬درصورتی‌کهبههرحالتاسنخاص‬ ‫مهار ‌تهـای زندگـی مطـرح اسـت کـه مشـارکت کـردن و‬
‫فرهن ‌گسراهااولینبار‬ ‫و جـای خاصـی‪ ،‬دیگـران یـا والدیـن بـر فـرد تأثیرگذارنـد و‬ ‫مشارک ‌تجوییوترغیببهمشارکتاز آنجملهاست‪.‬‬
‫برایترویجزندگیشهریو‬ ‫بکنعدد‪.‬ازمآثل ًناخشـودخاوصمی ‌یکتوهاتنادپامنزفادههیسـمالذگهنی ‌هیامواشرراهببازهآفهریمنرایه‬ ‫همینمشارک ‌تطلبیفردرابهاحساستعلقبهجامعه‬
‫فرهنگشهروندیتأسیس‬ ‫م ‌یرسـاندوایـنحـستعلقبهتعهـدوتعهدبه کیفیت‬
‫پـدرش بـه مسـجد م ‌یرفتـه‪ ،‬بعـد از مطالعـه و تحقیـق‬ ‫زندگـی شـهری م ‌یانجامـد‪ .‬بعـد از ایـن‪ ،‬وارد حوز ‌ههـای‬
‫شدند‪.‬همانالگوی‬ ‫بـه ایـن نتیجـه م ‌یرسـد کـه یکـی از را ‌ههـای ارتبـاط بـا‬ ‫اخلاقیم ‌یشویم کهدر آنحفظاحترامدیگران‪،‬توجه‬
‫فرهن ‌گسراهادرایرانپیاده‬
‫شد؛امادرآ ‌نها کلا ‌سهای‬

‫هنریو کامپیوتروفنی‬
‫حرف ‌هایو‪...‬برگزار‌کردند‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪66‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫ایـصرفن ‌هصجرفویـ‌هجیوکیـنـیدن‪،‬باامـاشـمنمد‪.‬کوقناتـسـیمـتنخبو‌هدعنشـوااننعمامـسـ ِئلوبله‬ ‫اجتماعـی مسـئولی ‌تپذیر نباشـد‪ .‬بنابرایـن لازم اسـت‬ ‫خداونـد‪ ،‬گر ‌هگشـایی از کا ِر مـردم یـا در خدمـت جامعـه‬
‫مدیریـتشـهریتعریفـماز مسـئولی ‌تپذیریایناسـت‬ ‫ارزشواهمیـتمسـئولی ‌تپذیریدر قبـالجامعـهرادر‬ ‫بودناسـت‪.‬در چنینموقعیتیخودفردبرخودشاثر‬
‫کهفقطشهروندانبایداین کاررابکنند‪،‬مسئولی ‌تپذیر‬ ‫شهروندانب ‌هعنوانیکیازاولوی ‌تهایرفتاریپررن ‌گتر‬ ‫گذاشتهاست‪.‬مسئولی ‌تپذیرییکیازنشان ‌ههایبلوغ‬
‫نیسـتموایـنمفهـومرابـهنفعخـودممصـادره کـرد ‌هام‪.‬‬ ‫عاطفی‪،‬اجتماعی‪،‬روانیوعقلیاسـتونشـا ‌ندهندۀ‬
‫شـماایـنوضعیـتراچنـانسـادهتحلیـلم ‌یکنیـد کـه‬ ‫کنیم‪.‬‬ ‫ایـناسـت کـهفردفقـطبهمنافعخودفکرنم ‌یکندوبه‬
‫گوییبرایداشـتنشـهروندمسـئولی ‌تپذیر کافیاست‬ ‫نقشقوانیندرافزایشمهارتمسئولی ‌تپذیری‬ ‫اینباورومهارترسـیدهاسـت کهبایدمسـئولی ‌تهای‬
‫بایسـت ‌ههای مشـخصی را کنـار هـم جمـع کنیـم تـا بـه‬ ‫خـودرادر قبـالجامعـهب ‌هخوبـیانجـامدهـد‪.‬حـالا بـه‬
‫هدفمانبرسـیم‪.‬پسچرااینرادر جامعهنم ‌یبینیم؟‬ ‫شهروندانچیست؟‬ ‫ادبیـاتوفرهنـگمـانگاه کنید‪ :‬کلاهخـودترابگیرباد‬
‫آیـاقانو ‌نگـذار یـاشـهردارییـاشـورایشـهرمـاناآ گا ‌هاند؟‬ ‫قوانیننقشتسهی ‌لگریونظارتیدر مسئولی ‌تپذیری‬ ‫نبـرد؛ گلیـم خـودت را از آب بیـرون بکـش؛ کـس نخـارد‬
‫چـراای ‌نقـدر خطاداریم؟چندینسـالاسـتدر کمیتۀ‬ ‫شـهرونداندارنـد‪.‬نکتـۀمهـمایـناسـت کـهشـهروندی‬ ‫پشـتمـنجـزناخـنانگشـتمـن؛دیگـی کـهبـرایمـن‬
‫فرهنـگ شـهروندی بایدهـا و نبایدهایـی م ‌یآورنـد کـه‬ ‫هیـچ ربطـی بـه جنسـیت‪ ،‬قومیـت و موقعیـت سـازمانی‬ ‫نجوشـد‪ ،‬م ‌یخواهـم سـر سـگ در آن بجوشـد‪ .‬همـۀ‬
‫هدلییلـ‌چکدشا امیـنشامقسـدمتاتکـهشوآامقاعـ ًداهنخیوسدشـتا‪.‬دنلیهلـم نشمچی‌یدساننـت؟د‬ ‫ندارد‪.‬شـهروندیجایگاهیاسـت کهچهبخواهیدوچه‬ ‫ای ‌نهـافردگرایـیراتبلیـغم ‌یکنـد‪.‬حـالمیـاناینهمه‬
‫شـهروندی چیسـت‪ .‬مـن سا ‌لهاسـت تالش مـی کنـم‬ ‫نخواهیـدبایـدآنرااحـراز کنیـد؛بنابرایـننم ‌یتـوان گفت‬ ‫تبلیـغ فردگرایـی‪ ،‬مـن بایـد بـه خـودم بیایم و بگویـم این‬
‫بگویم شهروندی چیست؛ ولی متأسفانه هیچ اهمیتی‬ ‫قانو ‌نگـذار بایـدب ‌هعنـوانیـکبازیگـربـاقوانیـنواصـولو‬ ‫چـهزندگـ ‌یایاسـت کـهمـنفقـطبایـدبـرایخـودم کار‬
‫دادهنم ‌یشود‪.‬شایدتصور برخیاز مسئولاناینباشد‬ ‫امکانات کاری کند کهمسئولی ‌تپذیریدرجامعۀمارشد‬ ‫کنـم؟بایـدجایـیبـرایدیگـرانهـم کاریانجـامدهـم‪.‬‬
‫که توسعۀ فرهنگ شهروندی وظیفۀ مدیریت شهری و‬ ‫کنـد‪ ،‬بلکـه تربیـت اثربخـش از یـک سـو و بازآفرینی مفهوم‬ ‫ایـن اصطالح «کار کـردن روی خـود» یعنـی چـه؟ یعنـی‬
‫شهردار ‌یهاسـت؛ولـیمـنمعتقدمهمۀسـازما ‌نهای‬ ‫مسـئولی ‌تپذیری اجتماعـی شـهروندان از سـوی دیگـر‬ ‫سـرانجام بنـد نا ‌فهایـی را کـه بـه ذهـن مـا و عـادات و‬
‫آموزشـی‪ ،‬فرهنگـی‪ ،‬اجتماعی و خدماتی‪ ،‬انتظامـی و‪...‬‬ ‫م ‌یتوانـددرتوسـعۀمهـارتمسـئولی ‌تپذیریاجتماعـی‬ ‫تربیـت و منـش مـا وصـل شـده ببریم و ببینیـم خودمان‬
‫بایـددر بسـطو گسـترشایـنفرهنـگمشـارکت کننـد‪.‬‬ ‫مؤثرواقعشـود‪.‬ا گرشـمامسـئولی ‌تپذیربارآمدهباشـید‪،‬‬
‫ا گـر ایـن همگرایـی و همـکاری پدیـد بیایـد‪ ،‬مقدمـات و‬ ‫حتیا گرب ‌هدلیلیکقانوناشـتباهبهزندانبیفتید‪،‬باز‬ ‫چگونـه م ‌یخواهیـم زندگـی کنیم‪.‬‬
‫امکانـات شهروندسـازی و شـهروندگرایی در شـهرهای‬ ‫هـممسـئولی ‌تپذیرخواهیـدبـود‪.‬شـمادر هـرموقعیتـی‬ ‫فکرمـی کنیـد اینکـه روی خودمـان کار نم ‌یکنیـم‬
‫مـافراهـمخواهـدشـد‪.‬البتـهلازماسـتدر ایـنزمینـهاز‬ ‫مسـئولی ‌تپذیریدچـونآندوبازیگـر‪،‬یعنـیمربـ ‌یای که‬ ‫عموبمیـینتهکمـه قۀطمـعا ًا نعدمارودم؛یـولتی بدایرشدت؟ر افراد دوست دارند‬
‫کسـانیدعـوتبـه کارشـود کـهتخصـصودغدغـۀلازمرا‬ ‫انسـانراتربیـتم ‌یکنـدوانسـانی کـهمفاهیـمرادر خـود‬ ‫دیگران را تغییر دهند چون معتقدند تا دیگران درسـت‬
‫داشتهباشندومفهومشهروندیراازشعارهاومانورهای‬ ‫بازآفرینـیم ‌یکنـد‪،‬خوبعمـل کرد ‌هانـدوا گرخوبعمل‬ ‫نشـوند‪ ،‬آ ‌نهـا هـم درسـت نم ‌یشـوند؛ در حالـی کـه‬
‫نمایشـیوفعالی ‌تهایسـطحیوسـلیق ‌هایدربیاورند‪.‬‬ ‫نکـرده باشـند‪ ،‬قانو ‌نگـذار هـم نم ‌یتوانـد آ ‌نقدرهـا در‬ ‫بهتریـنراهتغییـرداد ِندیگـرانتغییردادنخوداسـت‪‌.‬‬
‫حا کمیتوشـورایشـهر‪،‬چهراسـتوچهچپ‪،‬‬ ‫مسـئولی ‌تپذیری شـهروندان اثرگـذار باشـد‪ .‬قانو ‌نگـذار‬ ‫نکتـۀ دیگـر ایـن اسـت کـه اولوی ‌تهـای افـراد مختلـف‬
‫م ‌یخواهندچهرۀخوبیاز خودبهجابگذارندتا‬ ‫هـم بـا هـم فـرق م ‌یکنـد‪ .‬ممکـن اسـت مفهومـی مثـل‬
‫م ‌یتوانـدتسـهی ‌لگرباشـد‪،‬ولـیبازیگـراصلینیسـت‪.‬‬ ‫مسـئولی ‌تپذیری بـرای شـما اهمیـت داشـته باشـد؛‬
‫دورۀ بعـدی هم رأی بیاورند‪.‬‬ ‫حا کمیـت چـه نقشـی دارد؟ در کشـورهای‬ ‫پـس بـه دنبـال آن مـ ‌یروی‪ ،‬روی خـودت کار م ‌یکنـی‬
‫حضـرت امـام سـا ‌لها پیـش در سخنانشـان بـه نکتـۀ‬ ‫توسـع ‌هیافته قانـون وضـع م ‌یکننـد‪ ،‬امـا قبلـش‬ ‫و م ‌یفهمـی مسـئولی ‌تپذیری چیسـت و چگونـه بایـد‬
‫خوبـی اشـاره کردنـد و گفتنـد‪« :‬کاری بکنیـد کـه آن کار‬ ‫تسـهیلاتوامکاناتـیآمـادهم ‌یکننـدتاشـهروند‬ ‫ایجـاد شـود؛ امـا مفاهیـم دیگـر کمتـر برایـت اهمیـت‬
‫ماندگار شـود‪،‬نهاینکه کاریبکنید کهخودتانماندگار‬ ‫خـودش بـه سـمت رعایـت قانـون گام بـردارد‪.‬‬ ‫دارنـد‪ ،‬چـون اولویـت و ضـرورت نبـوده؛ پـس بـه دنبـال‬
‫شـوید‪».‬حـرفبسـیار عمیقـیاسـت؛امـابعض ‌یهـاهنوز‬ ‫ای ‌نهـااقدامـاتحا کمیـتاسـت‪،‬چـهحا کمیت‬ ‫آن نرفتـ ‌های‪ .‬مـن م ‌یگویـم دربـارۀ فلانـی بـه شـما دروغ‬
‫بعـداز چهـلسـالبـهایـننکتـهنرسـید ‌هاندوم ‌یگوینـد‬ ‫محلـی‪ ،‬چـه حا کمیـت کلان‪ .‬مربیـان جامعـه و‬ ‫گفتـم‪،‬چـونم ‌یخواسـتمآبرویـشنـرود؛پـسآبـروداری‬
‫چـ ‌هکار کنیـم کـهبـاز هـمبمانیـموبـاز هـمرأیبیاوریـمو‬ ‫نخـهاویتدـ ًا اشـگـهررتونسـدهیهلراچقـت ودرامهـکامنـادتسـفراتهـو پمـانببازننشــدد‪،،‬‬ ‫بـرای مـن ارزش اسـت؛ شـما م ‌یگویـی بایـد راسـتش را‬
‫چگونـه هـر موقعیتـی را سـکوی پـرش خـود‪ ،‬نـه ارتقـای‬ ‫م ‌یگفتیتااواشتباهشرابپذیردومسئولیتعملشرا‬
‫مسـئولی ‌تپذیری راه بـه جایـی نم ‌یبـرد‪.‬‬ ‫بهعهدهبگیرد‪،‬چونمسئولی ‌تپذیریاجتماعیبرای‬
‫جامعـهقـرار دهیـم‪.‬‬ ‫گمسسـتئرودلیۀش‌تپهرذوینردیییاکـسیتا‪.‬زحاحلکقم ‌هیهـاتایس اتصلـک ِهیبامیفداههیـممۀ‬ ‫شـما مهـم اسـت‪ .‬همـۀ ای ‌نهـا ارز ‌شانـد؛ امـا اولوی ‌تهـا‬
‫حتـیا گر کسـیبخواهدبماندباید کارهـایخوب‬ ‫مفاهیـم را بـرای شـما تبییـن کنـد‪ ،‬حـس شـهروندی و‬ ‫بـا هـم فـرق م ‌یکنـد‪ .‬بنابرایـن شـاید مسـئولی ‌تپذیری‬
‫بمثکنل ًاد‪.‬دهکارسـاخلوابسـکرتد‪.‬انوهمم‌یبمینستدنلزمم‌یزتمواانندطدوهلانسایل‪،‬‬ ‫هویتشهروندیبهشمابدهدوفرایندمشارکتجمعی‬ ‫عممسـوئمویلـیتانسـداشتـ‪.‬تهشبـاایشـددهـومهـرواکقعـسًـایدرف زکـنردگکـنـیدفـشرـدخیصو‬
‫بمانـد؛پـستصمیـمم ‌یگیـردیـک کار کوتا ‌همـدت‬ ‫تبراکمبـنررکیاــزدیک‪.‬نـشـحادم‪.‬کااتلمبیـستــههتیانلآمل کن‌ینتـهوادنمـتـیـادنشصـرکمفاـاًراابرارحممسـاس‌یـکئنونسلـیمد‪،‬س‌ـتپمئثذولایًیلردتیر‬ ‫خانوادگـی مسـئول باشـد‪ ،‬ولـی در حـوزۀ شـهروندی و‬
‫س ‌هسـالهبکنـدتامردمببیننـدودورۀبعدهمبماند‪.‬‬ ‫بحث کمبودبرق‪،‬ازشهروندمسئولی ‌تپذیرم ‌یخواهند‬
‫اماصـدورل ًااینسـزلمییقن ‌ههادیو امسـشکت‪.‬لدماریمکمـ‪:‬ینکایساـینتکهشـکامرافرعهانشـگقی‬
‫موسیقیباشیدووقتیمسئولفرهنگیشهرم ‌یشوید‪،‬‬
‫حوزۀموسـیقیرشـد کندودیگراهالیفرهنگوهنردر‬
‫حاشیهقرار گیرند‪.‬نکتۀدیگراینکهمابرداشتناقصیاز‬
‫مسائلفرهنگیداریم‪.‬دراینجاهمهماناولویتداد ِن‬
‫نفعشـخصیبرنفعجمعیاسـت که کار دسـتمانداده‬
‫اسـت‪.‬متأسـفانهمدیریـتدر حـوزۀفرهنـگدر جامعـۀ‬
‫مـا در بسـیاری از سـازما ‌نها و نهادهـای تصمی ‌مگیـر و‬
‫برنام ‌هریـز‪ ،‬هـم مبتنـی بـر سـلیق ‌هها و سـفار ‌شها و هـم‬
‫براسـاس دیدگا ‌ههـای ناقـص و سـطحی اسـت و هـم‬

‫‪67‬‬

‫مهدکود ‌کهـایانگلیـسعمـدۀآموزشـی کـهبـهبچ ‌ههـا‬ ‫مدرسـهودانشـگاهرابـهشـمایـاددهـم‪.‬اولاز همـهباید‬ ‫بمی ‌یشـپتر ِرستـلیاد ا‌شگـهـراابـیرا ‌نقـیمدارنـدسـانداهسـاسـتنهتاثپـرگـذسار بـچـوراداننجکـاار‪.‬م‬
‫م ‌یدهندمهارتارتباطاسـت‪.‬ا گرارتباطرایادبگیری‪،‬‬ ‫بـه تـو یـاد دهـم کـه در زندگـی شـخص ‌یات‪ ،‬تویـی کـه‬
‫م ‌یتوانـیبـاهم ‌هچیـزوهم ‌هکـس‪،‬بانژادهـایمختلف‪،‬‬ ‫حـق تصمی ‌مگیـری داری؛ بنابرایـن در زندگـی خـودت‬ ‫نم ‌یشود؛پاسخایناست کهچونانسا ‌نهاتاوقتیبه‬
‫اقلی ‌تهـایمختلـف‪،‬حیوانـاتو‪...‬ارتبـاطبرقـرار کنی‪.‬‬ ‫مشارک ‌تطلبباشومسئولیتخودرابهدوشدیگران‬ ‫ضـرورتنرسـند‪ ،‬کاریانجـامنم ‌یدهندوبرایرسـیدن‬
‫عمـدۀ مشـکلات مـا در جامع ‌همـان بـه ارتبـاط مربـوط‬ ‫نینداز‪.‬وقتیتوانسـتی مشـارکتدر زندگی خودترایاد‬ ‫بـه ضـرور ِت تغییـر بایـد فهـم اجتماعـی را هـم در میـان‬
‫اسـت‪.‬آمـوزشدر ایـننـوع کشـورهابـرسـهاصـلاسـتوار‬ ‫بگیری‪،‬بیشترترغیبم ‌یشویدرعرص ‌ههایاجتماعی‬ ‫مسـئولان و هـم شـهروندان افزایـش داد‪.‬‬
‫اسـت‪ :‬تفریـح‪ ،‬آزمایـش و کنجـکاوی‪ .‬هم ‌هچیـز بـه ایـن‬ ‫مشارکت کنی؛چونم ‌یگوییمندراینجامعهحقمرا‬ ‫کیوچگونهبهاینضرورتم ‌یرسند؟‬
‫سـمتپیشم ‌یرود کهشـمایکانسـانسـالمباشـید‪.‬‬ ‫گرفت ‌هاموجایگاهدارموبهخاطراینجایگاهم ‌یخواهم‬ ‫وقضترـوریب‌تبیهـنانـرادقرابها ًلدیپگـیری‌شبوینجــویدنمـد‌یاکرنـد‪.‬دان‪ .‬پسـیاامنبـهروفشرـمـموندد‪:‬‬
‫ا گرهمۀعناصردر راستایرسیدنبهیکهدفدر کنار‬ ‫بـرایایـنجامعـه کاریبکنـم‪.‬ساد ‌هسـازیاینمسـئله‬
‫همقرار نگیردوهرعنصریبخواهد کار خودشرابکند‪،‬‬ ‫کاچـرراسفکـخترمین‌ییکنسنـدتن؛مول ‌ییشـچورادن‪،‬مواق‌یعـ ًخاوماـهننهدـومننمم ‌ی‌گیدذاانـرنمد‪.‬و‬ ‫«عاقب ‌تاندیشـی مایـۀ عاقب ‌تب ‌هخیـری اسـت‪ ».‬انسـان‬
‫ضـ ِدهـدفاصلـیعمـلم ‌یکنـد‪.‬مـابـرایتربیتانسـان‬ ‫هوشمندعاقب ‌تاندیشاست‪.‬تازمانی کهدربارۀ کمبود‬
‫سـالم بـه تفکـر واحـد و همـت عالـی احتیـاج داریم‪.‬‬ ‫اینساد ‌هسازیچگونهانجامم ‌یشود؟‬ ‫آبهشداردادهنشود‪،‬صرف ‌هجویینم ‌یکنیم‪.‬تازههمین‬
‫فرض کنیممسئولیتتربیتشهروندان‪،‬آ ‌نطور‬ ‫ابزارهایـی بسـیاری هسـت کـه م ‌یتوانـد در خدمـت‬ ‫همموقتاست‪.‬فرداا گربارانبیایدوآبپشتسدتأمین‬
‫کـه مدنظـر شماسـت‪ ،‬بـه عهـدۀ شـما گذاشـته‬ ‫ساد ‌هسـازیشـهروندیباشـد‪،‬از در ودیـوار شـهر گرفتـه‬ ‫شـود‪،‬دوبارهوضعهمیناسـت؛چونتربیتنشـد ‌هایمو‬
‫شـود‪ .‬شـما بـه چـه چیزهـای نیـاز داریـد و چقـدر‬ ‫تابرنام ‌ههایتلویزیونی‪،‬از رسـان ‌ههای مجازی گرفتهتا‬ ‫الدبرتـدرهوبعنضخو‌یدهـمااانصـموفل ًاا نهیمم‌یرابخاوزانهگنردیچوینزهایدیدنرهسنـکرتد ‌شهـایودم‪.،‬‬
‫زمانم ‌یخواهیدتااصفهانیباشهروندانسالم‬ ‫منبرهـایمسـاجد‪.‬حساسـی ‌تهاوعلائـقمـردمرابایـد‬
‫قطعـ ًواتمصـسـوئرولچینیـ ‌تپنذچییرزازیشـهممابتسحـیوایـر فلانبتگزیرییـاسمـ‪.‬ت؛ولی‬ ‫دانست‪.‬ا گرم ‌یخواهیدشهروندیرابهمردمیاددهید‪،‬‬ ‫چـون در فضـای مبهـم کارهـای بسـیاری م ‌یشـود کـرد‪،‬‬
‫با زبان حالشان با آنان حرف بزنید‪ .‬مردم ما قابلیت این‬ ‫طوری که کسینفهمد‪.‬ا گرهم ‌هچیزدرحوزۀشهروندی‬
‫ا گـر چنیـن فرضـی بکنیـم‪ ،‬م ‌یگویـم ابتـدا بـه مـن اجـازه‬ ‫را دارنـد کـه بهتـر زندگـی کننـد؛ امـا مـا نم ‌یدانیـم از کجـا‬ ‫شـفافباشـد‪،‬دیگرمشـخصاسـت کهچه کسیجایش‬
‫دهیـدمفهـومشـهروندیرااز اولتـاآخـربـازبـانسـادهو‬ ‫بایـدشـروعبکنیـم‪.‬ا گـرمـنمسـئولبـودم‪،‬همـۀنیروها‬ ‫کجاهسـتو کجانیسـت‪.‬درروا ‌نشناسـیروشـیهسـت‬
‫ب ‌هصـورت کاربـردی بـرای اقشـار مختلـف بنویسـم‪ .‬بعـد‬ ‫وامکانـاتشـهریرابسـیجم ‌یکـردمتـامـردمیادبگیرند‬ ‫کهم ‌یگویدوقتینم ‌یتوانی کسیرامتقاعد کنی‪ ،‬گیجش‬
‫بهآموز ‌شوپرورش‪،‬صداوسیما‪،‬مساجد‪،‬سازما ‌نهای‬ ‫شـهروندبـودن کار سـاد ‌هایاسـت‪.‬‬ ‫کـن‪.‬وقتـینم ‌یتوانـی کار فرهنگـیدرسـتانجـامدهـی‪،‬‬
‫دولتـی‪ ،‬خانواد ‌ههـا و‪ ...‬برنام ‌ههـ‌ا و اید ‌ههایـی بـرای‬ ‫بعدازساد ‌هسازیمفاهیم‪،‬چهاتفاقیم ‌یافتد؟‬ ‫شـلو ‌غبازی دربیاور‪.‬‬
‫ممثـ ‌یکلنـندخـویناهساـیتـ ًات‬ ‫رسـیدنبـهایـنهـدفم ‌یدهـم‪.‬ایـن‬ ‫بعـد بـه مـردم آمـوزش م ‌یدهیـم‪ .‬البتـه آمـوزش کافـی‬ ‫شـما نسـخ ‌های داریـد کـه در آن شـهر ب ‌هجـای‬
‫کـه تمـام دان ‌ههـای تسـبیح را جمـع‬ ‫نیسـت و بایـد تربیـت کنیـم‪ .‬آمـوزش مقطعـی اسـت‬ ‫مـردم‪ ،‬شـهروند دارد‪ .‬فـرض‌کنیـم شـما شـهردار‬
‫فقـطبـهیـک گـرهنیـاز دارد‪.‬در جامعـۀمـاسـندُرمعقـل‬ ‫و تربیـت مسـتمر اسـت‪ .‬شـخص وقتـی وارد دانشـگاه‬ ‫شـهرید یـا مسـئول همـان واحـدی کـه م ‌یتوانـد‬
‫کل بـودن بیـداد م ‌یکنـد و هرکـس فکـر م ‌یکنـد خـودش‬ ‫م ‌یشـودم ‌یبینـدهمـانمفاهیمـی کـهدر کودکـیبـهاو‬ ‫شـهروند تربیـت کنـد‪ .‬چـه م ‌یکنیـد؟‬
‫هم ‌هچیزرام ‌یداندولازمنیسـتبادیگرانه ‌مفکرییا‬ ‫آمـوزشدادهشـدهبـازبـاندیگـریبـهاو گفتـهم ‌یشـود‪.‬‬ ‫اولین کارایناست کهشهروندیراازمصادرۀشهرداری‬
‫مشورتبکند؛اماا گرتفکرمشترکوجودداشتهباشد‪،‬‬ ‫وقتیواردجامعهم ‌یشود‪،‬ازدواجم ‌یکندیاحتیوقتی‬ ‫درمـ ‌یآورم‪ .‬چـرا ایـن تصـور وجـود دارد کـه مسـئولیت‬
‫شـهروندیحـلبسـیاریاز معضالتاجتماعـیخواهد‬ ‫مهاجـرتم ‌یکنـدم ‌یبیندشـهروندیمسـتتروجـاریو‬ ‫شهروندسـازی فقـط بـه عهـدۀ شـهرداری اسـت؟‬
‫بـود‪.‬زمـانخیلـیزیـادیهـمنم ‌یخواهد‪،‬بیشـترعـزمو‬ ‫سـاریدر همـۀمفاهیـمزندگـیاسـت‪.‬ای ‌نگونـهنیسـت‬ ‫شـهروندی بـه همـۀ سـازما ‌نها و نهادهـا مربـوط اسـت‬
‫اراده م ‌یخواهـد‪.‬‬ ‫که شخص سه ماه آموزش شهروندی ببیند و بعد تمام‬ ‫وهم ‌هجـابایـدشـهروندیراآمـوزشدهنـد‪.‬دومیـن کار‬
‫اقتصادراچقدردراینزمینهتأثیرگذارم ‌یدانید؟‬ ‫شـود‪ .‬تربیـت یعنـی همـۀ عناصـر فرهنگـی در خدمـت‬ ‫ایـن اسـت کـه مفهـوم شـهروندی را ترویـج مـی دهـم‪.‬‬
‫اقتصـادچنـدانمهـمنیسـت؛البتـهنـگاهبهاقتصـادمهم‬ ‫شـهروندی و توسـعۀ فرهنـگ شـهروندی باشـد‪.‬‬ ‫در فرانسـه فرهن ‌گسـراها اولیـن بـار بـرای ترویـج زندگـی‬
‫اسـت‪ .‬در هنـد م ‌یبینیـم مـردم فقیـری کـه کفـش بـه پـا‬ ‫م ‌یتوانیـد نمونـۀ موفقـی از ایـن فراینـد در‬ ‫شـهری و فرهنـگ شـهروندی تأسـیس شـدند‪ .‬همـان‬
‫ندارند‪،‬در گرمایظهر‪،‬درصفسینماایستاد ‌هاندیاپیرمرد‬ ‫کشـورهایتوسـع ‌هیافتهمثـالبزنیـد؟بههـرحال‬ ‫الگـوی فرهن ‌گسـراها در ایـران پیـاده شـد؛ امـا در آ ‌نهـا‬
‫فقیری که کنارخیابانزندگیم ‌یکندهرروزروزنام ‌هاشرا‬ ‫آ ‌نهـا هـم از جایـی شـروع کرد ‌هانـد‪.‬‬ ‫کلا ‌سهـایهنـریو کامپیوتـروفنـیحرفـ ‌هایو‪...‬برگـزار‬
‫م ‌یخرد‪.‬متأسفانهبرایبسیاریازبرنام ‌هها‪،‬سمینارهاو‬ ‫بعـد مهدکود ‌کهـا‪.‬‬ ‫خانـواده شـروع کرد ‌هانـد و‬ ‫آمث‌نا ًهـلا ادزر‬ ‫‌کردند‪.‬شهروندیراسادهم ‌یکنم؛یعنیهمۀمفاهیمی‬
‫جشنوار ‌هها‪،‬هزین ‌ههایزیادیصرفم ‌یشود کهبرخیاز‬ ‫کـه قانـون اساسـی‬ ‫لنـدن کتابـی چـاپ شـده‬ ‫را کهشهرونداننیاز دارند‪،‬از ازدواجوطلاق‪،‬بچ ‌هداری‪،‬‬
‫آ ‌نهاچندانتأثیریهمدررشـدوبالندگیجامعهندارد؛‬ ‫بریتانیـارابـاتصویـروزبـان کودکانـهبـرایبچ ‌ههـاتوضیح‬ ‫خریـد ماشـین و‪ ،...‬بـر اسـاس قوانیـن شـهروندی بـرای‬
‫ولیبرایتوسـعۀفرهنگشـهروندیآنطور کهشایسـته‬ ‫داده اسـت‪ .‬ایـن یعنـی ساد ‌هسـازی و قابـل فهـم کـردن‬ ‫مفاهیـم شـهروندی‬ ‫ساد ‌هسـازی‬ ‫آچ‌نیهـساـتبتیی؟ـ منثما ًل‌یکنمــمن‪.‬‬
‫استسـرمای ‌هگذارینم ‌یشود‪.‬‬ ‫مفاهیـمسـنگینیمثـلقانوناساسـیبـرایبچ ‌ههـا‪.‬در‬ ‫مشـارک ‌تجویی در‬ ‫م ‌یخواهـم‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪68‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫گݡݡستـــرش‬
‫فـــرهنــــــگ‬
‫گݡف ‌توگݡو‪،‬‬
‫مسئـولیــت‬
‫اجتماعیامروز‬
‫رسان ‌ههاست‬

‫رسان ‌ههاو مسئولیتاجتماعی‬
‫در گݡف ‌توگݡو با رو ‌حاله صفری‬

‫گروهجامعه‬

‫رو ‌حالـهصفـریازآندسـتمدیرانـی‬
‫اسـت کـه بـه معنـای تمـام کلمـه کارآفریـن‬
‫اسـت‪ .‬مدیـر خالق و توانمنـدی کـه‬
‫محمدعلی میرزایی‬ ‫را ‌هانـدازی «ایسـنا»ی اصفهـان و بسـیاری از‬
‫مرا کز آموزشـی و پژوهشـی جهاد دانشـگاهی‬
‫اصفهـان را در کارنامـۀ خـود دارد‪ .‬سـنگ‬
‫بـرای فـردا‬ ‫بهنــام ایزقکالاـرهـباپریوانـودسـ‌ها ِتی‪.‬ممادهینـارمـیه‬
‫کـه رسـانه‬
‫و ارز ‌شهـای آن را م ‌یفهمـد و ه ‌ماکنـون‬
‫نیـز از سیاسـ ‌تگذاران خبرگـزاری ایسـنا و‬
‫شـرکت پیام اصفهان زیبا (روزنامۀ اصفهان‬
‫زیبـا) اسـت‪ .‬موضـو ع مسـئولیت اجتماعی و‬
‫رسـان ‌هها دلیلـی بـود بـرای گف ‌توگـو بـا ایـن‬
‫مدیـر جـوان‪ ،‬امـا قدیمـی اصفهـان‪.‬‬

‫‪69‬‬

‫وهـروظیفـۀدیگـری کـهبـرایرسـانهتعریـفشـده‬ ‫دستشم ‌یگرفتهودرگوش ‌هایازمیدانشهرم ‌یایستاده‬ ‫تعریـفشـمااز مسـئولیتاجتماعـیب ‌هطـور کلـی‬
‫مـناکاسـما ًلتبـعاتهـعرید ‌هدفارشـمماسـئمووالفیقمتا‪.‬رجتسـامناهعـیکـیخیـازوبداازیسـگرات‪.‬ن‬ ‫واخبـارروزراجـارمـ ‌یزدهاسـت؛یـازمانـیدیگـر‪،‬یـکلـوح‬ ‫و مسـئولیت اجتماعـی رسـان ‌هها ب ‌هطـور خـاص‬
‫اصلـی در اجتمـاع اسـت و بیشـترین و حسـا ‌سترین‬ ‫سـادۀ سـنگی یـا کتیبـه یـا نوشـت ‌های روی پوسـت کـه از‬
‫سـطحاز مسـئولیتاجتماعیرابرعهدهدارد‪.‬بههمین‬ ‫شـهری بـه شـهر دیگـر منتقـل م ‌یشـده‪ ،‬نقـش رسـانه را‬ ‫چیسـت؟‬
‫دلیـل معتقـدم نقدهایـی بـه رسـان ‌ههای جدیـد ب ‌هویـژه‬ ‫داشـته اسـت‪ .‬بعدهـا ب ‌همـرور زمـان تعریـف و نـوع رسـانه‬ ‫نظریۀمسئولیتاجتماعیبیشتربهبعدازجنگجهانی‬
‫شـبک ‌ههای اجتماعـی وارد اسـت؛ چرا کـه ای ‌نهـا رونـد‬ ‫تغییـر م ‌یکنـد‪ .‬رسـان ‌ههای گروهـی نیـز بعـد از تحـول در‬ ‫دوم بازم ‌یگـردد‪ .‬مسـئولیت اجتماعـی یـک چارچـوب‬
‫تاریخیخودراطینکرد ‌هاند‪.‬بههمانمیزان کهمحدود‬ ‫فناوریصداوتصویر‪،‬دگرگونم ‌یشوند؛رادیووتلویزیون‬ ‫اتوخلصاقیــ ِ‌هیا فیراتـدرارازد‪.‬قانمـوسـئن اولیسـتتاوجبتیمشاـعتـریجرنبســاۀن ‌ههنهاجبـایرشـیترو‬
‫کـردنآزادیرسـان ‌ههاخطرنـا کاسـت‪،‬غیرمنصفانـه کار‬ ‫وروزنام ‌ههـام ‌یآیـد‪.‬بـهخاطـردارمزمانـی کـهایسـنارادر‬ ‫در کنـار «آزادی رسـانه» مفهـوم م ‌ییابـد‪ .‬تـا اوایـل قـرن‬
‫کـردن و رعایـت نکـردن اصـول اخلاقـی و در نظـر نگرفتـن‬ ‫اصفهـان شـروع کردیـم کمتـر کسـی فکـر م ‌یکـرد فضـای‬ ‫بیسـتم‪،‬درغـربدول ‌تهـابـررسـان ‌ههانظـارتم ‌یکردنـد‬
‫مسـئولی ‌تهای اجتماعـی در رسـانه نیـز ممکـن اسـت‬ ‫مجازیواینترنتای ‌نگونهفضایرسـانهرادگرگون کند‪.‬‬ ‫وحتـیدر کارآ ‌نهـادخالـتداشـتند‪.‬تاآنزمان‪،‬شـاهد‬
‫خبرگزار ‌یهـاوسـای ‌تهاآرا ‌مآرامرشـد کردنـدوچهـار پنـج‬ ‫سـلطۀدول ‌تهـابودیـم‪،‬امـا کمـیبعـد‪،‬قـدرتوسـلطۀ‬
‫خطرنـاک باشـد‪.‬‬ ‫سـالاسـت کـهازایـنمرحلههم گـذر کرد ‌هایـموآمد ‌هایم‬ ‫رسـان ‌هها مطـرح م ‌یشـود؛ یعنـی خـود رسـانه بـه قـدرت‬
‫ممکـن اسـت رسـان ‌هها در انجـام مسـئولیت‬ ‫بهسمتشبک ‌ههایاجتماعی کهنفوذ گسترد ‌هایبین‬ ‫دیگـریتبدیـلم ‌یشـودوبرتمامیشـئونمردمسـلطه‬
‫اجتماع ‌یشـان اتفاقـات خـوب یـا بـدی را رقـم‬ ‫مردمپیدا کرد ‌هاند‪.‬معتقدمروزنامه‪ ،‬کتاب‪،‬رادیووحتی‬ ‫پیدام ‌یکند‪.‬همینامرمنجربهطرحنظری ‌ههاییمثل‬
‫بزننـد؛مثل کسـی کـهدر خطمقدمجبههاسـت؛‬ ‫تلویزیوندررقابتباشبک ‌ههایاجتماعیجاماند ‌هاند‪.‬‬
‫ا گراشـتباه کندممکناسـتخیلیاز خا ‌کریزها‬ ‫کارکردآ ‌نهاب ‌هشدتمتأثرازشبک ‌ههایاجتماعیاست‪.‬‬ ‫مسـئولیتاجتماعـیرسـان ‌ههام ‌یشـود‪.‬‬
‫را از دسـت بدهـد و ا گـر حرکـت صحیحـی انجـام‬ ‫گرچـهروزنامـه‪،‬رادیووتلویزیونهی ‌چگاهاز بیننم ‌یروند‬ ‫بهنظرشمامعیارهایمسئولیتاجتماعیرسانه‬
‫دهـد م ‌یتوانـد بـه پیـش رود‪ .‬رسـانه در بسـیاری‬ ‫وب ‌هعنوانرسـانهباقیم ‌یمانند؛ولینقششـانومیزان‬
‫از موقعی ‌تهـا م ‌یتوانـد رو در روی مـردم بایسـتد‬ ‫چیست؟‬
‫یاپشـتمردمقرار بگیردواز آنانپشـتیبانی کند‪.‬‬ ‫تأثیرگذار ‌یشـانماننـدقدیـمنخواهـدبود‪.‬‬ ‫معیارهایـی نظیـر صداقـت‪ ،‬دقـت در اطلا ‌عرسـانی‪،‬‬
‫رسـانهچگونـهم ‌یتوانـدوظیفـ ‌هاشرابهتـرانجـام‬ ‫یعنـی تغییـر و تحـولات رسـان ‌هها در تعریـف و نـوع‬ ‫ب ‌یطرفی‪،‬انعکاستمامیدیدگا ‌ههاو گرای ‌شها‪،‬پاس ‌خگو‬
‫دهـد؟چـهشـاخ ‌صهاییبایـدداشـتهباشـد کـه‬ ‫مسـئولیتاجتماعـیآ ‌نهـاتغییـرایجـادم ‌یکنـد؟‬ ‫بـودن‪ ،‬نقدپذیـر بـودن‪ ،‬حمایـت از امنیـت اجتماعـی و‬
‫بتوانـد مسـئولیت اجتماعـی خـود را دقی ‌قتـر و‬ ‫تعریـفمسـئولیتاجتماعـیمتفـاوتنیسـت؛امـا کـمو‬ ‫همچنینماندندر کنارمردمازجملۀاینمعیارهاست‪.‬‬
‫اکیـیـنفررسعـااینـ ‌ههتاممتسـفئـاولویت ‌اتهسـایتا‪.‬تـجاتمچانـعدیفسـعاـاللاپیـنهریشـاصکااًزل‬ ‫البتـهبـهنظـرمـننـوعرسـان ‌ههادرچنـددهـۀاخیـرتغییر‬
‫مطمئ ‌نتـر انجـام دهـد‪.‬‬ ‫ارمـساـانال‌آهانی بعـمهانًـلابمخـکاناش‌لزهـیـاادی تیل اگزراتمـأثییرگـوذجـارودینوداشحـتـت؛ی‬ ‫و تحـولات زیـادی داشـته اسـت و ا گـر بخواهیـم دربـارۀ‬
‫مسـئولیت و حقـوق دو روی یـک سـک ‌هاند‪ .‬آزادی در‬ ‫جریا ‌نسـاز ‌یها در همیـن کانا ‌لهـا شـکل م ‌یگیـرد‪.‬‬ ‫رمسـسـانئوهلریاتعترایـجتفمکانعیــیمروسدـقانیقهـ ًابصداحنبیــمتدکربنایـرۀمک‪ ،‬بداایـمرد ابسـتـاند‌اه‬
‫قبـال مسـئولیت معنـا پیـدا م ‌یکنـد‪ .‬طبیعـی اسـت کـه‬ ‫آبمعدضـ‌هانـی ادزوفتعـعـالداادن اییـهـنمحـکاوزمها ًالزجهدمـیادنـن ردسوـبان‌هی‌هها‌کبـیارقهدویاـرمد‬ ‫صحبـتم ‌یکنیـم‪.‬درتاریـخزمانـیبـوده کـه کسـیبوقی‬
‫رسـانه در قبـال منافـع و نیازهـای جامعـه بایـد مسـئول‬ ‫ایـنفضـاشـد ‌هاند‪.‬معتقـدمدر دور ‌هایاز تاریـخرسـانه‪،‬‬
‫و پاسـ ‌خگو باشـد‪ .‬هرجـا آزاد ‌ی گسـترش یافـت‪ ،‬تکالیـف‬ ‫روزنام ‌هنگارانیحرف ‌هایدراینعرصهفعالیتم ‌یکردند؛‬
‫و مسـئولی ‌تهای مقابـل آن نیـز بایـد مشـخص باشـد‪.‬‬ ‫کسانی کهتاحدزیادیبهمسئولی ‌تهایاجتماعیخود‬
‫ب ‌ههرحـال حقـوق فعـال رسـانه هـم مقولـ ‌های اسـت کـه‬ ‫واقفبودندوحتیسانسـور ونظارتبی ‌شازحددولت‪،‬‬
‫نوبایطبدیازعتکـ ًانامر آسـنئبول‌هیسـا‌تدهگایی گیذدارشـد‪.‬ت‪.‬درفاعیـارالرنسـخانبرهنـ‪،‬گاحراقون وق‬ ‫موجـبخودسانسـوریوحساسـیتبی ‌شازحـدآنانبه‬
‫رسـان ‌ههابی ‌شازحـدمسـئولیتاجتماعـیدارنـدوچـون‬ ‫مسئولی ‌تهایاجتماع ‌یشانشدهبود‪.‬روزنام ‌هنگارانی‬
‫درخطمقد ‌ماند‪،‬درغیابتشک ‌لها‪،‬احزابو گرو ‌ههای‬ ‫کهدر طولسـا ‌لهافعالیتحرف ‌هایدریافتهبودندتنها‬
‫سیاسـیبـارزیـادیبـهدوشم ‌یکشـند؛بـههمیـندلیل‬ ‫یـک قلـم زدن سـادۀ خالف حقیقـت و واقعیـت ممکـن‬
‫خبرنگارانیرام ‌یبینید کههریکبهطریقیدچارآسیب‬ ‫اسـت چـه پیامدهـای خطیـری بـرای جامعـه داشـته‬
‫ومشـکلم ‌یشـوندوپروند ‌ههایقضاییپیدام ‌یکنند‪.‬‬ ‫باشـد؛ممکناسـتموجیایجاد کندوجامعهراناامید‬
‫فعـالان رسـانه برخالف حجـم زیـاد مسـئولی ‌تهای‬ ‫یـا امیـدوار سـازد؛ بـه همیـن دلیـل ک ‌موبیـش بیشـتر بـه‬
‫اجتماعی‪،‬ازحقوق کمیبرخوردارند؛اماباوروداینترنت‪،‬‬
‫ابت ‌هفـاخقصـمو ‌یافصتـآغـداوزردسوـرااننهدشـسبـکت‌هعهـاد ‌هیااجیتمم ‌ایاعفـتـیدانکـفهجلـازروم ًیا‬ ‫مسـئولی ‌تهای اجتماعـی خـود آ گاهـی داشـتند‪.‬‬
‫خبرنـگارنیسـتندوآموز ‌شهـایلازمراندید ‌هانـدوحتـی‬ ‫کار رسانهیعنیمسئولیتاجتماعی؛یعنیرسانه‬
‫بـا مسـئولی ‌تهای اجتماعـی خـود در مقـام رسـانه هـم‬ ‫کاری نم ‌یکنـد کـه فراتـر از مسـئولیت اجتماعـی‬
‫آقاشنـنوای‌نگیذارچنیادانـصل ًیانبهدارکنـسـد‪.‬اییپنـااسـنب‌خگ‌هوعنلـیستـتضنعـدوبفهدرهحمـیوزۀن‬ ‫باشد‪.‬زمانی کهتحلیلیم ‌ینویسد‪،‬خبریمنتشر‬
‫دلیل‪،‬فضایشـاننسـب ‌تبهرسـان ‌ههایقدیمبسیاربازتر‬ ‫م ‌یکنـد یـا از انتشـار خبـری جلوگیـری م ‌یکنـد در‬
‫اسـت؛ یعنـی ب ‌هراحتـی نقـد م ‌یکننـد و بـدون سانسـور‬ ‫حـالانجـاممسـئولیتاجتماع ‌یاشاسـت؛پس‬
‫اطلا ‌عرسـانیم ‌یکننـد‪.‬از طرفـی‪،‬در غیـابقانو ‌نگـذار ِی‬ ‫عملا یکـی از بازیگـران اصلـی عرصـۀ مسـئولیت‬
‫درسـتممکـناسـتهـرخبـریرابـدوندر نظـر گرفتـن‬ ‫اجتماعـی در شـهر اسـت‪ .‬بازیگـران مختلفـی‬
‫صداقـت‪،‬دقـت‪،‬ب ‌یطرفـیوامنیـتاجتماعـیب ‌هراحتی‬ ‫در ایـن عرصـه هسـتند‪ ،‬مثـل آموز ‌شوپـرورش‪،‬‬
‫امیـنتناشمـررکنصنرفدـ ًاوویجـاژمۀعایـهرراابنانپییاسمـدتهاویبیسـمیاوراجیاهزککننشـدو‪.‬رالهباتبـها‬ ‫مهدکود ‌کهـا و دانشـگا ‌هها‪ .‬بـه نظـر مـن‪ ،‬یکـی‬
‫اینپدیدهمواج ‌هاند؛ب ‌هگون ‌های کهحتیمعتقدندآقای‬ ‫دیگـراز بازیگـراناصلـیایـنمقولـهسـازما ‌نهای‬
‫ترامـپ‪،‬رئی ‌سجمهـوریفعلـیآمریـکا‪،‬خروجـیهمیـن‬ ‫مرد ‌منهادهستند‪ .‬گاهیبهذهنای ‌نگونهمتبادر‬
‫م ‌یشـود کهرسانه‪ NGO‬یاسازمانمرد ‌منهادی‬
‫است کهدر حیطۀاطلا ‌عرسانی‪،‬آ گاهی‪،‬آموزش‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪70‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫قانو ‌نگـذاری کـرد؛ولـیسـرعتایـنرسـان ‌ههابسـیارزیـاد‬ ‫فضایرسان ‌هایاستواوسواربرموجهمینشبک ‌ههای‬
‫اسـتوقانو ‌نگـذارانبایـدبههمانسـرعتقانو ‌نگذاری‬ ‫اجتماعـیدر حـالپیشـبرداهـدافخویـشاسـت‪.‬‬
‫کننـد‪ .‬چندیـن سـال از پیدایـش شـبک ‌ههای اجتماعـی‬ ‫رسـان ‌ههای قدیـم و جدیـد چـه شـاخ ‌صهایی‬
‫گذشـته و مـا هنـوز قوانیـن مشـخصی در ایـن خصـوص‬ ‫م ‌یتواننـدداشـتهباشـند کهبراسـاسآ ‌نهـابتوان‬ ‫درشبک ‌ههایاجتماعیبه‬
‫نداریـم و در نفـی و اثبـات آن سـخن م ‌یگوییـم‪ :‬خـوب‬ ‫اگنفـجـاتمممسـ‌یئدولهینـد؛تامثلجت ًامیاکعـ ‌ییازشـاشـناراخبـه‌صنهحابوبههگتفرتۀی‬ ‫خبربیشترب ‌هعنوان کالا نگاه‬
‫اسـتیـابـد؟فیلتر کنیمیانکنیـم؟درحالی کهبسـیاری‬ ‫م ‌یشود‪.‬ازسویی‪،‬ب ‌هدلیل‬
‫از کشورهابرایای ‌نهاقانونوحقوقمشخص کرد ‌هاند‪.‬‬ ‫خودتـاندر نظـر گرفتـنحقـوقمـردماسـت‪.‬‬ ‫سرعت در انتشار هم نوعی‬
‫متأسـفانه در کشـور مـا چـون قانو ‌نگـذاری نشـده‪ ،‬افـراد‬ ‫«خبـر»مثـلبسـیاریازمقول ‌ههـایدیگرممکناسـتیا‬ ‫مصر ‌فزدگیپدیدآمدهاست‪.‬‬
‫فعـالدر ایـنحـوزهحقـوقمشـخصیندارنـدوبنابرایـن‬ ‫«کالا»باشدیا«خیراجتماعی»‪.‬درشبک ‌ههایاجتماعی‬ ‫زمانزیادیبرایتأملدر‬
‫مسـئولیت اجتماعـی هـم ندارنـد‪ .‬گرچـه بسـیاری از‬ ‫بـه خبـر بیشـتر ب ‌هعنـوان کالا نـگاه م ‌یشـود‪ .‬از سـویی‪،‬‬ ‫خبرنیست‪.‬هما ‌نطور کهدر‬
‫ای ‌نهـاممکـناسـتبـهاقتضـایمیـزاندانـش‪،‬تجربهو‬ ‫ب ‌هدلیـلسـرعتدرانتشـارهـمنوعـیمصر ‌فزدگـیپدیـد‬ ‫دیگروجوهزندگیبا گسترش‬
‫مطالعاتشـانمسـئولی ‌تپذیرباشـند‪.‬ایدئالاینبود که‬ ‫آمـده اسـت‪ .‬زمـان زیـادی بـرای تأمـل در خبـر نیسـت‪.‬‬ ‫پدید ‌ههایسریعمثل‬
‫بـزرگان شـبک ‌ههای مجـازی از رسـان ‌ههای گروهـی قبلـی‬ ‫هما ‌نطور کهدردیگروجوهزندگیبا گسترشپدید ‌ههای‬ ‫فس ‌تفودهامواجهیم‪،‬در‬
‫مثـلروزنام ‌ههـاآمـدهباشـندو کانا ‌لهـاوصفحـاتبزرگ‬ ‫سریعمثلفس ‌تفودهامواجهیم‪،‬در حوزۀرسانههمبا‬ ‫حوزۀرسانههمبافستنیوزها‬
‫وپربیننـدهرااداره کننـد‪.‬آ ‌نهـاب ‌هواسـطۀتجرب ‌ههاشـان‬ ‫فستنیوزهامواجهیم‪.‬خبرهایی کهب ‌هسرعتم ‌یآیندو‬ ‫مواجهیم‪.‬خبرهاییکهب ‌هسرعت‬
‫ممکـنبـوددر ایـنزمینـهبهترعمل کننـد؛وهمی ‌نطور‬ ‫بههمانسـرعتهمم ‌یروندودر گوشـۀذهنشـماهم‬ ‫م ‌یآیندوبههمانسرعتهم‬
‫همهست؛ کانا ‌لهایاصفحاتی کهمربوطبهرسان ‌ههای‬ ‫نم ‌یماننـد کـهبخواهنـدتحلیـلشـوندوتأمـلوتدبـری‬ ‫م ‌یروندودر گوشۀذهنشما‬
‫قبلاست کماکانمعتبرترند؛ولیواقعیتایناست که‬ ‫رویآ ‌نهـاصـورت گیـرد‪.‬معیارهایمشـترکمیانهمۀ‬ ‫همنم ‌یمانند کهبخواهندتحلیل‬
‫کهدنبا ‌لکنند ‌ههای‬ ‫رزیـساادن ‌هیهاهـیمدیداگرنـردیوشکشـهلوگدًرافتحـ‌هاندس‬ ‫رسان ‌ههادقت‪،‬صحتخبر‪،‬ب ‌هروزبودنخبر‪،‬نقدپذیری‬ ‫شوندوتأملوتدبریرویآ ‌نها‬
‫م ‌یکنـم تأثیرگـذاری‬ ‫رسـانهوخبرنـگار‪،‬پذیـرشمسـئولی ِتخبـرمنتشرشـده‬ ‫صورت گیرد‪.‬‬
‫آ ‌نهادر اینمقطعزمانیبرافکار عمومیحتیبیشـتراز‬ ‫و‪ ...‬اسـت کـه همیشـه بـوده و هسـت‪ ،‬خـواه رادیـو یـا‬ ‫بهنظرم ‌یرسددرچند‬
‫رسـان ‌ههاوجرایـداصلـیاسـت‪.‬‬ ‫تلویزیونباشد‪،‬خواهشبکۀاجتماعی‪.‬الآنممکناست‬ ‫دهۀ گذشته‪،‬اصفهاندر‬
‫ارزیابـی شـما از وضعیـت رسـان ‌ههای اصفهـان‬ ‫شـبک ‌ههایاجتماعـیاخبـارراسـریعمنتشـر کننـد؛ولـی‬ ‫حوزۀرسان ‌ههای گروهی‪،‬‬
‫در زمینـۀ تعهـد بـه مسـئولی ‌تهای اجتماعـی‬ ‫واقعیـتایـناسـت کـهبـهدقـتوصحـتآ ‌نهـاچنـدان‬ ‫دیداری_شنیداریوحتی‬
‫چیسـت ؟‬ ‫اهمیـتدادهنم ‌یشـود‪.‬‬ ‫روزنام ‌ههاآنطور کهشهرهایی‬
‫بـه نظـر م ‌یرسـد در چنـد دهـۀ گذشـته‪ ،‬اصفهـان در‬ ‫منظـور مـن از شـاخ ‌صها بیشـتر شـاخ ‌صهای‬ ‫نظیرتهران‪،‬مشهدیاحتیاهواز‬
‫حـوزۀ رسـان ‌ههای گروهـی‪ ،‬دیداری_شـنیداری و حتـی‬ ‫مسـئولیتاجتماعیاسـتنه کارکردهایرسـانه‬ ‫پیشرفت کرد ‌هاند‪،‬تحولو‬
‫روزنام ‌ههـا آن طـور کـه شـهرهایی نظیـر تهـران‪ ،‬مشـهد‬ ‫بـدون توجـه بـه مسـئولی ‌تهای اجتماعـی‪.‬‬ ‫پیشرفتچندانینداشتهاست‪.‬‬
‫یـا حتـی اهـواز پیشـرفت کرد ‌هانـد‪ ،‬تحـول و پیشـرفت‬ ‫همینمؤلف ‌ههایدقت‪،‬صحتونقدپذیری‪،‬ب ‌یطرفی‪،‬‬ ‫البتهفعالانرسان ‌ههادراصفهان‬
‫چندانـی نداشـته اسـت‪ .‬البتـه فعـالان رسـان ‌هها در‬ ‫پاسـ ‌خگوبـودنو‪...‬معیارهایـیاسـت کـهدر رسـان ‌ههای‬ ‫بهمسئولی ‌تهایاجتماعیخود‬
‫اصفهـان بـه مسـئولی ‌تهای اجتماعـی خـود اشـراف و‬ ‫جدید هم باید مدنظر باشـد‪.‬‬ ‫اشرافوحساسیتداشتهو‬
‫حساسـیتداشـتهودارنـد‪.‬در سـا ‌لهایاخیـر‪،‬بـاتغییـر‬ ‫گمـان نم ‌یکنیـد فعالیـت افـراد در شـبک ‌ههای‬ ‫دارند‪.‬درسا ‌لهایاخیر‪،‬باتغییر‬
‫نـوع رسـانه و ورود بـه عصـر فضـای مجـازی اجتماعـی بـه‬ ‫رمثسـا ًالنا کهاننـمت‌یگشنـمجـادد؟ر‬ ‫اجتماعـی چنـدان در حـوزۀ‬ ‫نوعرسانهوورودبهعصرفضای‬
‫نظـر م ‌یرسـد اصفهـان توانسـته کمـی آن عق ‌بماندگـی‬ ‫اسـت شـما مسـئول‬ ‫بتلسگــترا ْگمیشبــهخنـصوعی افعسـالیـت؛ اتمـفـارمدمداکـردن‪.‬‬ ‫مجازیاجتماعیبهنظرم ‌یرسد‬
‫را جبـران کنـد‪ .‬امـروز سـای ‌تها و رسـان ‌ههای فعالـی در‬ ‫اصفهانتوانسته کمیآن‬
‫شـبک ‌ههایاجتماعـیدیـدهم ‌یشـود کـهحتـیدر ابعـاد‬ ‫یک کانالهمباشید‪ .‬کانالدیگرشخصینیست؛رسانه‬ ‫عق ‌بماندگیراجبران کند‪.‬امروز‬
‫ملیفعا ‌لاند‪.‬بهنظرم ‌یرسدفرهنگشفاهیاصفهان‬ ‫اسـت‪.‬ا گـرصحـتوسـقمخبـری کـهم ‌یدهیدیـانقدی‬ ‫سای ‌تهاورسان ‌ههایفعالی‬
‫بـاورودفضـایمجـازی کمـیتـکانخـوردهورسـان ‌ههای‬ ‫کـهم ‌یکنیـدرعایـتنشـود‪،‬ممکـناسـتجامعـهوحتی‬ ‫درشبک ‌ههایاجتماعیدیده‬
‫دیجیتالتوانست ‌هانداصفهانرادرشبک ‌ههایاجتماعی‬ ‫امنیـتاجتماعـیبـاخطـرمواجهشـود‪.‬‬ ‫م ‌یشود کهحتیدرابعادملی‬
‫در رأساخبار وتحولاتوسـوژ ‌ههایاسـتانی کهمدیران‬ ‫ا گـر کانـا ‌لبـامسـئولیتیکنهـادخبـریفعالیت‬ ‫فعا ‌لاند‪.‬بهنظرم ‌یرسدفرهنگ‬
‫ُبودررمدتدموللسـیـیاپتنینیهدامسـکینننتدکـ‪.‬شـالبهبکدتق‌ههیهاقیـا ًام‌نمنیتهـازاشـشـرن تهمأوث‌ییدکرنگـنیـاذادرسـقـریاتاریودآ‌نهمناهـرادرایو‬ ‫کنـد‪،‬شـاید؛ولـیوقتـیفردیپشـتسـر گردانندۀ‬ ‫شفاهیاصفهانباورودفضای‬
‫کانالهست‪،‬باز هم کارکر ِدمسئولیتاجتماع ْی‬ ‫مجازی کمیتکانخوردهو‬
‫فـردیاسـت‪،‬نـه گروهی‪.‬‬ ‫رسان ‌ههایدیجیتالتوانست ‌هاند‬
‫بـا روزنام ‌ههـا مقایسـه کنیـم؛ ولـی وقتـی دقـت م ‌یکنیـم‬ ‫تـازمانـی کـهشـمابـاا کانـتشـخص ‌یتانخبـریرابـرای‬ ‫اصفهانرادرشبک ‌ههای‬
‫م ‌یبینیـم در میـان کسـانی کـه رسـان ‌هها یـا کانا ‌لهـای‬ ‫دهنفراز دوسـتانتانارسـالم ‌یکنید‪ ،‬کارکردفردیدارد‪.‬‬ ‫اجتماعی در رأس اخبار و‬
‫گروهیرارهبریم ‌یکننداصفهان ‌یها کمنیستندوتعداد‬ ‫اماا گرصاحب کانالیهسـتید‪،‬یعنیصاحبرسـان ‌هاید‪.‬‬ ‫تحولاتوسوژ ‌ههایاستانی که‬
‫دنبا ‌لکنند ‌ههایشـانهـم کـمنیسـت‪.‬ایـنرام ‌یتـوانبـا‬ ‫حتیصفحۀشخصیشمادرشبک ‌هاینظیراینستا گرام‬ ‫مدیمرانتنوشمرتمول‌ییکاننندهقمرایردنهشنبدکو ُ‌بهرهاد‬
‫تیـراژ روزنامـ ‌های کـهب ‌هفـرضدهسـالپیـشدر اصفهـان‬ ‫ب ‌همثابـۀ رسـانه کارکـرد دارد؛ یعنـی ممکـن اسـت پیـج‬ ‫ملیپیدا کنند‪.‬‬
‫منتشـر م ‌یشـد مقایسـه کـرد‪ :‬آن روزنامـه ممکـن بـود‬ ‫شـماچندهزار نفردنبا ‌لکنندهداشـتهباشـدوبرحسـب‬
‫پایـش بـه تهـران یـا هیچ شـهر دیگـری باز نشـود؛ ولـی این‬ ‫افرادی کهآنصفحهرادنبالم ‌یکنند‪ ،‬کارکرداجتماعی‬
‫رسـان ‌هها الآن بـا یـک کلیـک بـه دنیـا وصـل م ‌یشـوند‪.‬‬ ‫پیـدا م ‌یکنـد؛ بنابرایـن بـه نظـر مـن‪ ،‬متولیـان کانا ‌لهـا‬
‫آقـای حـداد عـادل ی ‌کبـار نکتـۀ جالبـی دربـارۀ اصفهـان‬ ‫یـا صفحـات اینسـتا گرامی بایـد بـا مسـئولیت اجتماعـی‬
‫م ‌یگفـت؛اینکـهاصفهـانچهارصـدسـالپیشپایتخت‬ ‫آشـنا باشـند‪ .‬م ‌یپذیـرم کـه ای ‌نگونـه رسـان ‌هها برحسـب‬
‫بودهوپایتخت ‌یاشتمامشده‪،‬ولیاصفهان ‌یهاهنوز در‬ ‫تحـولات روز ب ‌هی ‌کبـاره اختـراع شـد ‌هاند و قوانیـن آ ‌نهـا‬
‫توهمپایتختی گیر کرد ‌هاند‪.‬عد ‌هایمعتقدنداصفهانو‬ ‫بعـداز پدیـدآمدنشـانوضـعم ‌یشـودونم ‌یتـوانزودتـر‬

‫‪71‬‬

‫نم ‌یمانـد‪.‬رسـان ‌ههایجدیـد کمتـرنقـدیرام ‌یپذیرنـد‬ ‫قوانیـن در کشـور یکسـان اسـت‪ .‬ا گـر خـط قرمـز‬ ‫اصفهان ‌یهـا کمـیزیـادازحـدملـیفکـرم ‌یکنندویکـیاز‬
‫و حتـی نقدهـای مربـوط بـه خودشـان را کمتـر بازنشـر‬ ‫هست‪،‬ا گرسانسور وخودسانسوریهست‪،‬در‬ ‫نقدهایـی کـهبـهوضعیـتآبوارداسـتهمیـنزیـادی‬
‫م ‌یکنند‪.‬بهنظرم ‌یرسدرسان ‌ههایقدیمبااینکهامکان‬ ‫تمام کشـور هست‪.‬چگونهاسـت کهرسان ‌ههای‬ ‫ملـی فکـر کـردن اسـت کـه موجـب شـده خـود اصفهـان‬
‫فن ‌یشـان کمتـربـود‪،‬نقدپذیرتـربودنـد‪.‬همیـننقدپذیر‬ ‫رسمیدر زمینۀمسئولیتاجتماعیدر اصفهان‬ ‫الآن بـا مشـکلات زیـادی در حـوزۀ آب روبـ ‌هرو باشـد‪ .‬بـه‬
‫آرما ‌مسـتئروولیعمیت ا ‌قجتتر‪،‬ماصعـرف ًیا‬ ‫همـان‬ ‫بـودن یـا نبـودن بخشـی از‬ ‫ای ‌نقدرضعیفعملم ‌یکنند‪،‬ولیدراستانیمثل‬ ‫نظـرم ‌یرسـدملـیفکر کـردناصفهان ‌یهادرشـبک ‌ههای‬
‫فضای‬ ‫است‪.‬منب ‌یشکدر یک‬ ‫خراسـانقویواردم ‌یشـوند؟‬ ‫دیجیتـالواجتماعـیمثبـتبـودهوموجـبتأثیرگـذاری‬
‫بـرحـوزۀفرهنگـیواجتماعـیمتمرکـزم ‌یشـدم‪.‬‬ ‫ضعیـفبـودناصفهـاندرحوزۀرسـانه‪ ،‬کهبهنظرمنتا‬ ‫ملیآنانشـدهاسـت‪.‬چوننگاهشـاننگاه کلانوملی‬
‫ب ‌هگمانتعدادیاز کارشناسان‪،‬ا گررسانهبخواهد‬ ‫حدیدر یکدهۀ گذشتهجبرانشده‪،‬الزاماب ‌همعنای‬ ‫بـوده‪ ،‬کانا ‌لهـا و شـبک ‌ههایی هـم کـه در اصفهـان رشـد‬
‫رسـالت خـود را در زمینـۀ مسـئولیت اجتماعـی‬ ‫ضعـف در مسـئولیت اجتماعـی فعـالان رسـانه نیسـت‪.‬‬ ‫کرد ‌هانـدملـیحرفم ‌یزننـدودنبا ‌لکنند ‌ههایملیهم‬
‫انجـام دهـد‪ ،‬بایـد خـود را وابسـته یـا متعلـق بـه‬ ‫حتـی م ‌یتـوان گفـت مسـئولیت اجتماعـی زیـاد از حـد‬
‫مـردموبـهنوعیمدیونمـردمبداند‪.‬ایننوع کار‬ ‫فعـالانرسـانهدراصفهـانتـاحـدیموجـبمحافظ ‌هکار‬ ‫دارنـدوتعدادشـانهـم کـمنیسـت‪.‬‬
‫کـردنبـرایهـررسـان ‌هاینیازمنـدنوعـیاسـتقلال‬ ‫شـدنبی ‌شازحـدآ ‌نهـاهـمشـدهاسـت‪.‬‬ ‫رسـان ‌ههایمتمرکزتـروبـهقـولشـماقدیم ‌یترهـا‬
‫اسـت‪.‬وقتیرسانهمستقلاستم ‌یتواندحرف‬ ‫مثل ًا‬ ‫بدهنـد‪،‬‬ ‫ا گـر همیـن الآن رسـان ‌های بـه شـما‬ ‫مثـل روزنام ‌ههـا و خبرگزار ‌یهـا مسـئولی ‌تهایی‬
‫مـردم را بزنـد و دغدغ ‌ههـای آنـان را بازگـو کنـد؛‬ ‫روزنامـه‪ ،‬خبرگـزاری یـا ماهنامـه‪ ،‬بـر کـدام بخـش‬ ‫دارندودرقبالاینمسئولی ‌تها‪،‬محدودی ‌تهای‬
‫ودگورلنـتـهیهـدرانشوـتعهوباباشســتدگ‪،‬ن ‌یهکایتهـ ًباهمهجربـنورهابدهیـاساهنروسـاوحردو‬ ‫از حـوزۀ مسـئولیت اجتماعـی بیشـتر متمرکـز‬ ‫حاکمیتـی نیـز هسـت؛ یعنـی خـط قرمزهایـی‬
‫م ‌یشوید؟بهنظرشماجامعهدر حالحاضرنیاز‬ ‫برایشـان تعریـف شـده اسـت‪ .‬شـما م ‌یگوییـد‬
‫خودسانسوریم ‌یشودوازرسالتشبازم ‌یماند‪.‬‬ ‫دارد بـه چـه موضوعـی پرداختـه شـود؟‬ ‫ردارسـناند؛‌همهثال ًادبرهشمـبسکئ ‌هولهیای‌ت اهاجیتمشـااعـنآیگاضهعین‌فهداارینـد؛ی‬
‫وضعیتاستقلالرسان ‌ههارادر اصفهانچگونه‬ ‫ااوسـل ایتن‪ ،‬اکـصهااًلز آونارجداکحــوهزۀجاسمیعـاۀسـمـاتبن ‌همشـ‌یدشـدتم‪.‬سیداوسـم این‌تزکـدهه‬ ‫پـسبیاییـموبرایشـانمسـئولیتتعریـف کنیـمو‬
‫م ‌یبینیدومیزانتأثیرگذاریاینشاخصدرانجام‬ ‫بگوییمشمابایددر برابراینخطوطقرمزمسئول‬
‫مسـئولیتاجتماع ‌یشـانراچقـدر م ‌یدانیـد؟‬ ‫وارد حـوزۀ فسـت نیوزهـا هـم نم ‌یشـدم‪ .‬اخبـار سـریع و‬ ‫باشید‪.‬بهنظرمندراینحالتهمبازمسئولیت‬
‫رسـان ‌ههای قدیـم ب ‌هشـدت وابسـت ‌هتر از رسـان ‌ههای‬ ‫تحـولاتسـریعی کـهجریـانداردآرامـشراازبخ ‌شهـای‬ ‫اجتماعی کارکردشرااز دسـتم ‌یدهد؛چونآن‬
‫مدر ‌نانـد؛چـونب ‌ههرحـالممکـناسـتمتعلـقبـهیک‬ ‫کزـیـشرـادهدرهاونیساـزداجتن‪.‬اناملمزعـام‌یـهًاگشاـیرـوفتدـن‪.‬همحـوجنحمتـشـخیبخـعرصمًمـاوبـلرجراحاـزبوازرجتۀاقـفمارعـهیهنـآ گسـالگهدبیر‬ ‫رسـانهبایـدب ‌هصـورتآماتـور کارشراانجـامدهـد‬
‫صنعت‪،‬شـرکتیانهاددولتیباشـند‪.‬از اینزاویه‪،‬وضع‬ ‫و مـردم هـم آرا ‌مآرام بـا توجـه بـه آ گاه ‌یهایـی کـه‬
‫شـبک ‌ههایاجتماعیبهتراست؛چونهنوزمستق ‌لاند‬ ‫کسـبم ‌یکننـدوبـاتوجهبهدرصـداخبار صحیح‬
‫وچونهزین ‌ههایشـانبسـیار کمتراسـت‪،‬اسـتقلالمالی‬ ‫انـدازۀمحلـیمتمرکـزم ‌یشـدم؛چـونمابخشـیاز نظام‬ ‫یـا ناصحیحـی کـه از رسـان ‌ه م ‌یشـنوند تشـخیص‬
‫دارندوهمینامرآ ‌نهارا کمینسب ‌تبهرسان ‌ههایقدیم‬ ‫جهانـی هسـتیم و بایـد داشـت ‌ههایمان را در فضایـی آرام‬ ‫م ‌یدهندچگونهخبرهایشـبک ‌ههایغیررسمی‬
‫جسـورتر کـرده اسـت و راح ‌تتـر آنچـه را در بدنـۀ جامعـه‬ ‫بازنشـر و بازتولیـد کنیـم‪ .‬بایـد ب ‌هانـدازۀ توانمـان در ایـن‬ ‫راغربـال کننـد‪.‬پـسماوارداینموضوعنشـویمو‬
‫م ‌یگذردبازتابم ‌یدهند‪.‬بهنظرم ‌یرسددراینموضوع‬ ‫دهکـدۀ جهانـی محصولـی بـرای عرضـه داشـته باشـیم‪.‬‬ ‫بگذاریـمرونـدطبیعـ ‌یاشراطی کنـد‪.‬از طرفی‪،‬با‬
‫فضادراصفهان کمیبهترشده؛چرا کهیکیازضع ‌فهای‬ ‫بـا توجـه بـه امـکان فنـی ایجـاد گف ‌توگـو در رسـان ‌ههای‬ ‫توجـهبـهمسئولی ‌تهایشـاناختیاراتـیبـهآ ‌نهـا‬
‫رسـان ‌هها شـاید همیـن وابسـتگی بـود؛ اینکـه شـاید آن‬ ‫جدیـد‪،‬فرهنـگ گف ‌توگـورا گسـترشمـ ‌یدادم‪.‬البتـهبه‬ ‫دادهشـود‪.‬خطـوطقرمـزهـم کـهبرایشـانتعریـف‬
‫جریـده‪ ،‬نشـریه حسـب میـزان هزین ‌ههایـی کـه دارد‪،‬‬ ‫نظـرم الآن برعکـس اسـت؛ گرچـه امـکان فنـی گف ‌توگـو‬ ‫شـده اسـت‪ .‬بـه نظرتـان ایـن تفکیـک در همیـن‬
‫حسبقیمت کاغذو‪...‬بی ‌شازحددرگیرمنافعومسائل‬ ‫در شـبک ‌ههایاجتماعـیبسـیار بیشـتراز روزنامـهاسـت‪،‬‬
‫اقتصـادیومعیشـتیشـود‪.‬ولـیاوضـاعتاحـدزیـادیدر‬ ‫امـا کمتـر گف ‌توگویـی در آ ‌نهـا دیـده م ‌یشـود‪ .‬آ ‌نقـدر‬ ‫حالـتخـودشطبیع ‌یتـرنیسـت؟‬
‫رسـان ‌ههایمجـازیجدیـددرایـنزمینـهبهتـراسـت‪.‬‬ ‫هم ‌هچیزسریعاتفاقم ‌یافتد کهجاییبراینقدپذیری‬ ‫یکـی از دلایلـی کـه شـبک ‌ههای اجتماعـی توانسـتند‬
‫بکـ ‌هه اسـزرعسانتسرـوشـر ردهـکاننـشـددنودم‪ .‬احتبفـاوقـ ًابمـشـنوبنـادایـهمنیـمونافاقـسـم وت‬
‫م ‌یگویمبرگبرندۀشـبک ‌ههایاجتماعیهمینبود که‬
‫از سانسـور ونظار ‌تهـایبی ‌شازحـدومحدودی ‌تهایـی‬
‫کـه رسـان ‌ههای قدیـم بـا آ ‌نهـا مواجـه بودنـد رهـا شـدند‬
‫و توانسـتند میـدان را در دسـت بگیرنـد‪ .‬مـن معتقـد‬
‫بـه سانسـور کـردن ای ‌نهـا نیسـتم‪ ،‬بلکـه م ‌یگویـم بایـد‬
‫کقـانهوشـ‌نبگکذا‌هرهای کینایجمتومباع‌هـجیاایصاای ًلنبکاهشـبندیشانیبنایشـمود‪،‬فکسـررکینع ًیابام‬
‫تحـولاتروزقوانینـیدرایـنحـوزهوضـع کنیـم کها گـردر‬
‫آ ‌نهاخبردروغیمنتشرشد‪،‬در قبالشپاس ‌خگوباشند‪،‬‬

‫نـه اینکـه آ ‌نهـا را مجبـور بـه خودسانسـوری کنیـم‪.‬‬
‫نکتـۀ دیگـر ایـن اسـت کـه ای ‌نهـا اقتصـاد رسـان ‌ههای‬
‫قدیمراهمبامشـکلمواجه کرد ‌هاندودلیلشهمنبود‬
‫قانو ‌نگـذاریاسـت؛فـردب ‌هراحتـییـک کانـالرا ‌هانـدازی‬
‫م ‌یکنـد و آ گهـی هـم م ‌یگیـرد و در ایـن میـان بـه هیـچ‬
‫نهـادیازجملـهدارایـیوبیمـهو‪...‬پاسـ ‌خگونیسـت؛فرد‬
‫هسـتوحسـابشـخص ‌یاش!درحالـی کـهرسـان ‌ههای‬
‫قدیـم بـا قوانیـن اقتصـادی مشـخصی مواجـه بودنـد‪.‬‬
‫بقخدیم‌شکهاـمال ًایاززآیـاندرسـیاناز‌هآهگاارهخ ‌یهتـباربیستـتجـهاروبیه رشـسبـاکن ‌‌ههههاایی‬

‫اجتماعـی رفتـه اسـت‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪72‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫شهروند ایدئال به‬
‫آرما ‌نهای شهرش‬
‫متعهد است‬

‫مسئولیتاجتماعیو حا ‌لوروز جامعه‬
‫در گف ‌توگو با دکتر کوروش محمدی‬

‫گروهجامعه‬
‫دکتـر کـورش محمـدی رئیـس انجمـن‬
‫آفسعایلی ‌بتشاناجتسـمایعایـیراخنوادرساـبهت‪.‬م بطیالشعـتۀرآعسیمـ ِر‌بعشلنمـاسی وی‬
‫اجتماعـی پرداختـه و در ایـن زمینـه حر ‌فهـای‬
‫بسـیاریبرای گفتندارد‪.‬سـال گذشـتهبالیسـت‬
‫اصلا ‌حطلبـانواردشـورایاسالمیشـهراصفهـان‬
‫شـد و در طـی ایـن یـک سـال نیـز در کنـار دیگـر‬
‫مسـئولی ‌تهای خـود در پارلمـان شـهر دغدغـۀ‬
‫اصلـیخـودیعنـیآسی ‌بشناسـیاجتماعـینیـزبـا‬
‫همتمضاعفپی گرفتهوامیدواراستازطریق‬
‫قوانیـنوطر ‌حهـای کاربـردیبتوانـددردیازاین‬
‫شهرراتسکیندهدوبانگاهپیشگیرانهازدردمند‬
‫شـدن شـهر پیشـگیری کنـد‪ .‬بـا ایشـان در یکـی‬
‫دو شـمارۀ دیگـر نیـز گف ‌توگوهایـی داشـت ‌هایم‪.‬‬
‫ایـنبـار مسـئولیتاجتماعـیبهانـ ‌هایشـدتـابـه‬
‫سـراغ ایشـان در سـاختمان شـورای شـهر برویـم و‬

‫نظراتشـان را در ایـن بـاب جویـا شـویم‪.‬‬

‫محمدعلی میرزایی‬

‫‪73‬‬

‫رو ‌یگردانشد ‌هاندوبافضایماهوار ‌هایوفضایمجازی‬ ‫فردآسی ‌بدید ‌هایدیدی‪،‬درخودتاینوظیفهوتعهد‬ ‫وضعیـتجامعـهراازنظـرحسمسـئولی ‌تپذیری‬
‫ارتباطبرقرار کرد ‌هاندو کمتررغبتم ‌یکننداخبارومطالب‬ ‫رااحسـاسنم ‌یکنی کهبهاینفرد کمک کنی؛اورژانس‬ ‫چطـور ارزیابـی م ‌یکنیـد و چـه عوامـل اجتماعـی‬
‫موردنیازشـان را از رسـانۀ داخـل بگیرنـد‪ .‬ایـن ضعفـی در‬ ‫وظیفـهداردبـهاورسـیدگی کنـد‪.‬در واقـعمـامسـئولیت‬
‫سیاسـ ‌تگذاریرسـانۀملیماست‪.‬‬ ‫اجتماعـی را زیرمجموعـ ‌های از وظیفـه تعریـف کرد ‌هایـم؛‬ ‫شـهروندان جامعـه را مسـئولی ‌تگریز م ‌یکنـد؟‬
‫حوزۀاقتصادیهم کهنوعیحوزۀمادر بهشمار م ‌یآید‪،‬‬ ‫در حالی کهمسئولیتاجتماعییعنیتعهدیکانسان‬ ‫مسـئولیت اجتماعـی در تمـام دنیـا یـک عامـل محـرک در‬
‫ابررتبـسایاطسمستـ‪،‬تقحیوزمۀباـاجتمعمیاعشـیوتفورزهنندگگـییاثمرـگرذدارمادساردت‪.‬؛اتچفاوقـ ًان‬ ‫یـافـردبـهجامعه‪،‬بهآحـادجامعه‪،‬بـهارز ‌شهایجامعه‬ ‫حـوزۀ توسـعه و یـک عامـل انسـانی در زوایـای مختلـف‬
‫وبـهمشـاغلجامعـه‪.‬ا گـرتعهـدرادردوحوزۀمسـئولیت‬ ‫حوز ‌ههـایاجتماعـیشـمردهم ‌یشـود‪.‬سا ‌لهاسـت کـه‬
‫ا گـرحـوزۀاقتصـادینتوانـدارتباطـشرابـامـردمدرسـتو‬ ‫اجتماعـیفـردیومسـئولیتاجتماعـی گروهـیتعریـف‬ ‫دنیـابـهایـننتیجهرسـیدهاسـت کهبـرایدسـ ‌تیابیبه‬
‫محکـمبرقرار کند‪،‬بایدمسـئولی ‌تپذیریمـردمرارؤیایی‬ ‫کنیم‪،‬شایدمیزانفاصل ‌هماناز تعریفاصلیمسئولیت‬ ‫توسـعۀ اجتماعـی در سـطح جوامـع راهـی نـدارد جز اینکه‬
‫دسـ ‌تنایافتنیدانسـت‪.‬وقتیحوزۀاقتصادنم ‌یتواندبا‬ ‫اجتماعـی آشـکار شـود‪ .‬معتقـدم امـروز شـکاف عمیقـی‬ ‫شـهروندان را در حـوزۀ اجتماعـی مسـئولی ‌تپذیر کنـد‪.‬‬
‫جامعهارتباطبرقرار کندونیازهایجامعهراببیند‪،‬افراد‬ ‫میـان جامعـۀ مـا و تعاریـف و اسـتانداردهای مسـئولیت‬ ‫آنچهمااحسـاستعلقشـهروندیم ‌ینامیمامروزیکیاز‬
‫جامعـهدیگـراقتصـادرابـهرسـمیتنم ‌یشناسـندوآنرا‬ ‫اجتماعـی وجـود دارد‪.‬‬ ‫عواملجدیدر گرایششـهرونداندرمشارک ‌تهاسـتو‬
‫فضایـیبـرای گسـترشفسـادودشـمنخـودم ‌یداننـد؛‬ ‫چـهمیـزانازآسـی ‌بهایاجتماعـییاآسـی ‌بهای‬ ‫نگاهشـهروندانبهحوزۀمشـارک ‌تهایاجتماعییکیاز‬
‫ماننـد وضعیـت فعلـی اقتصـادی کـه مـردم در تأمیـن‬ ‫فرهنگیامروزراناشیازمسئولی ‌تناپذیریفردی‬ ‫مؤلف ‌ههاییاستکهازهمینمسئولی ‌تپذیریاجتماعی‬
‫معیشتشـان بـا دشـوار ‌یهای بسـیاری مواج ‌هانـد‪ .‬بایـد‬ ‫واجتماعـیم ‌یدانید؟‬ ‫ناشـیم ‌یشـود‪.‬درخصـوصوضعیـتمسـئولی ‌تپذیری‬
‫اقتصـادرامـادرسـایرحوز ‌ههادانسـت؛چوناقتصادابعاد‬ ‫امروزهبسیاریازآسی ‌بهایاجتماعیدرجامعۀما‪،‬مثل‬ ‫اجتماعـیدرجامعـۀمـاباید گفـتب ‌هواسـطهمؤلف ‌ههای‬
‫چندگانـ ‌هایدارد کـههـمم ‌یتواندمنجییاآرام ‌شبخش‬ ‫اعتیـاد‪،‬طالق‪،‬فحشـاوفسـاداخلاقـی‪،‬ب ‌هنوعیریشـهدر‬ ‫فرهنگـیوهنجارهـاوخرد ‌هفرهن ‌گهایـی کـهدرجوامـع‬
‫جامعهباشد‪،‬همم ‌یتواندعاملترویجفسادباشدورانت‬ ‫ضعـف کارکردهـایمسـئولیتاجتماعـیدارد‪.‬زمانـی کـه‬ ‫سـنتیغالباسـت‪،‬مسئولی ‌تپذیریبیشـتریدرمیان‬
‫ومارخدتماملسـسترقاتیقموایـسـت کت‪.‬نـسد‪.‬یاازسـطرفـتمیتمأثکیـرنااقتسـصـتاتدأثبیررزنکادگمل ًای‬ ‫میزانمسـئولی ‌تپذیریاجتماعـیدرمیـانافرادجامعه‬ ‫افـراددیـدهم ‌یشـود؛افـرادبـههـمنزدی ‌کانـد‪،‬حلق ‌ههای‬
‫کاهـش م ‌ییابـد‪ ،‬آ ‌نهـا دیگـر در دسـترس جامع ‌هشـان‬ ‫اشجبتکما‌هعـهایی بیوساـقیاعر فیهشـسرتدنه اد‪.‬سـدر گتذوششتـبۀنک ‌ه‌هچهاندیا انجدتورم‪،‬امعـثل ًیا‬
‫فمرسهـنتـقیگمنیـیزبـرمزعنمـدگـول ًای بملرنددممنـدداشـتتاهسـباتشـ‪.‬دد‪.‬رتاأیثـیـرناحتوزح‌هوهزـۀا‬ ‫نیسـتند‪ ،‬یعنـی از محـور هنجارهـای آن جامعـه فاصلـه‬ ‫تایک ‌یدودهۀپیش‪،‬جامعهب ‌هعنوانیکجامعۀسنتی‪،‬‬
‫م ‌یگیرندودرنتیجهحستعلقشانرابهجامعهازدست‬ ‫شبک ‌ههایاجتماعیبسیارقدرتمندیداشت‪،‬مثلبازار‪،‬‬
‫سیاس ‌تگذاریصورتم ‌یگیردوآثارآنچندینسالبعد‬ ‫م ‌یدهنـد‪.‬امـروزبخـشزیـادیازافـرادی کـهدچارآسـیب‬ ‫کـمهسمایـجادن‪،‬اقـشبواکم ‌هوفهاامییف ‌المهـیالجـیاکرهتیبـجول ِد‪.‬یاآین ‌نصهـلا ‌ههرمحـمه‌نیوبعودی‬
‫اوزلایجـارگاریدآرنحوسزیۀااقسـتص‌تاهداسدریزانسـدگـ ‌تیگمـذارردیمآشـشـوکداروامح‌ییانشـًاوآدن؛‬ ‫شـد ‌هاندآنانیهسـتند کهحستعلقشـانرابهجامعهاز‬ ‫اثرچرخشـیو گردشـیبرافرادم ‌یگذاشتوباعثم ‌یشد‬
‫دستداد ‌هاند‪ .‬کسی کهامروزدرناهنجار ‌یهایرفتاری‬ ‫افرادنسـب ‌تبههماحسـاسداشتهباشند‪.‬ایناحساس‬
‫سسیریاع ًساـاثرتدشربرسـزندتگنبیامشـردد‪،‬ممهثـویلداهمد‌فیمشنـودد؛بکـنرابدراینیانراارنتب‌هاها‪،‬ط‬ ‫مشارکتدارد‪،‬سرقتم ‌یکندیابهجامعهآسیبم ‌یزند‬ ‫نوعیمقولۀاجتماعیاست کهمسئولی ‌تهایاجتماعی‬
‫آن حـس مسـئولیت را از دسـت داده اسـت‪ .‬کسـی کـه‬ ‫راتقویتم ‌یکند؛اماامروز کهجامعۀمادرحال گذاراست‪،‬‬
‫دوسـوی ‌هایمیانمسـئولیتاجتماعیواقتصادهست‪.‬‬ ‫احساسمسئولیتاجتماعیداردم ‌یگوید کهمنفردی‬ ‫یعنیمرحلۀسنتیراپشتسر گذاشتهومسیرمدرنیته‬
‫کامجتمکاکعـندی‪.‬مهـثل ًما‬ ‫م ‌یگویـم «دوسـویه» چـون مسـئولیت‬ ‫ازافراداینجامعهوعضویازآنهستموتنهابرایخودم‬ ‫را در پیـش گرفتـه اسـت‪ ،‬نتوانسـت ‌هایم برخـی ارز ‌شهـا و‬
‫م ‌یتواندب ‌هنوعیاقتصادرا کنترلیابهآن‬ ‫زندگینم ‌یکنم؛بنابراینبهاینجامعهتعهددارم‪ .‬کسی‬ ‫هنجارهـایخاصوبومیجامع ‌همانراحفظ کنیـموآن‬
‫گرانشدنارزرادرنظربگیرید‪.‬ب ‌یتدبیریوسیاستغلط‬ ‫کـهبـهجامعـهتعهـدداردهی ‌چوقـت کارینم ‌یکنـد کهبه‬ ‫را به دوران جدید انتقال دهیم‪ .‬در واقع نگاه ما به توسعۀ‬
‫درحوزۀاقتصادباعثم ‌یشودقیمتدلاراز‪ 4300‬تومان‬ ‫همـۀ جامعـه آسـیب وارد شـود؛ اعتقـاد دارد کـه اعتیـاد‪،‬‬ ‫کشوروجامعهت ‌کبعدیبودهوشاملتوسعۀاقتصادیو‬
‫کمی بیشتر شود و برسد به‪ 4800‬تومان؛ اما علت رسیدن‬ ‫طالق‪،‬فحشـابـههمـۀجامعـهآسـیبم ‌یزنـد‪.‬امـروزاین‬ ‫اجتماعیوفرهنگینبودهاست‪.‬ماابعاد گوناگونتوسعه‬
‫قیمـتبـهمـرز‪ 10‬هـزار تومـانو‪ 12‬هـزار تومـانچیسـت؟‬ ‫حـستعلقپاییـنآمدهاسـت‪.‬‬ ‫رادرنظرنداشتیموبهامورسطحیبسنده کردیم؛چنین‬
‫بخشیازآنهمینافرادیهستند کهآناحساستعلق‬ ‫چـه ارتباطـی میـان وضعیـت سیاسـی و اقتصـادی‬ ‫شـد کـهامـروزنـهایـنطرفـیهسـتیمونـهآنطرفـی؛نـه‬
‫راندارنـدواحسـاسمسـئولیتاجتماعـیهمنم ‌یکنند‪.‬‬ ‫جامعهومیزانمسئولی ‌تپذیریومشارکتافراد‬ ‫جامعۀسنتیهستیمونهجامعۀمدرنوهمینمسئله‬
‫احساس مسئولیت اجتماعی در بخش عظیمی از مردم‬ ‫وجـود دارد؟‬ ‫بهتشـدیدمؤلف ‌ههایضدفرهنگیانجامیدهاسـت کهبر‬
‫وجـودنـدارد‪.‬دلار گـرانم ‌یشـودوبسـیاریهرچـهدارنـد‬ ‫کامل ًامستقیمبا‬ ‫کهرابطۀ‬ ‫است‬ ‫رفتار‬ ‫سیاستحوز ‌هایاز‬ ‫هویتاجتماعیوفرهنگیاثرمنفیم ‌یگذارد‪.‬همینامر‬
‫م ‌یفروشندودلارم ‌یخرند‪،‬بیآنکهبهنتایج کارشاندر‬ ‫ارزویحـکروزدۀهااجوتنمگارعی‌شفهااصلیاهبجتگیمراعد‪،‬یعافمرل ًاابددا‌یرعد‪.‬دالتسـیایرساـترتوای گرج‬ ‫باعـثشـدبسـیاریازداشـت ‌ههایمانراازدسـتبدهیـم‪،‬‬
‫سطح کلانجامعهتوجه کنند؛امامردمترکیهراببینید؛‬ ‫شـبک ‌ههایاجتماع ‌یمـانرا‪،‬فضاهـایفامیلـیرا‪.‬دنیـاو‬
‫زمانـی کـه دلار گـران شـد‪ ،‬دلارهایشـان را آتـش زدنـد و‬ ‫م ‌یدهـد؛ یعنـی زمانـی کـه سیاسـ ‌تگذار ‌یها مشـرف بـر‬ ‫عصرماشینآمدوجایگزینهمۀ کارکردهایاجتماعیما‬
‫سفرهایشـانرا کنسـل کردند؛ولیدرایران‪،‬دراوج گرانی‬ ‫نیازهاوفضایاجتماعینیست‪،‬همانموقعرابطۀمیان‬ ‫شـد‪.‬سـرآمدهمۀای ‌نهافنـاوریوفضایمجـازیبود که‬
‫ندیلارسـکتـنهندوسعــفیرفهااجیعتۀفارقیتحصا‌یدشـایانسرـابهت‪،‬مثشـل ًاهآنرتونالیدااونتاحیالنضرد‬ ‫لای ‌ههایانسـانیجامعهبارویکردهایسیاسـتدرحال‬ ‫بهشـبک ‌ههایاجتماعیتعریفدیگریداد؛شـبک ‌ههایی‬
‫تخریباست‪.‬درسا ‌لهایاخیر‪،‬درحوز ‌ههایمختلف‪،‬‬ ‫کهب ‌یاعتمادیواحساسناامنیوافسردگیوتنهاییرابه‬
‫لغـو کنند‪،‬سـفرهایی کهبرجامعـهاثرمنفیم ‌یگـذارد‪.‬در‬ ‫ب ‌هخصوصحوزۀرسانه‪،‬سیاس ‌تهایغلطیاجراشدهو‬ ‫جامعهالقام ‌یکند‪،‬ب ‌هجایاینکهافرادراهمپیونددهد‪.‬‬
‫کجمارمنـعۀگکانسـونیت؛وپـشراسیاحطفسـعال ِیسآمن‪،‬سـحئولیسمتاسئجتولیماعـتبیسهـیارم‬ ‫باعثشدهجامعۀمانوعیارتباطرسان ‌های‪،‬فرایجامعۀ‬ ‫فرامـوشنکنیـم کـهمـامسـئولیتاجتماعـیرامؤلفـ ‌های‬
‫دخیوگـدریشبورقفـرراار کینـسید‪.‬ااتسـفاق ً‌تااهیانجیاحماکسـئم‪،‬ولبیادنتیااجتیرماسـعانی‌هاهیم‬ ‫در راستایهمبستگیاجتماعیم ‌یدانیموهمۀای ‌نها‬
‫م ‌یتوانـدبـراقتصاداثرگذارباشـد‪.‬‬ ‫را زیرمجموعـ ‌های از سـرمایۀ اجتماعـی جامعـه بـه شـمار‬
‫شـما سـا ‌لها ب ‌هعنـوان کارشـناس آسـی ‌بهای‬ ‫انداز ‌هگیـری م ‌یشـود‪ .‬ا گـر سیاسـ ‌تگذار ‌یها از حـوزۀ‬ ‫م ‌یآوریـم‪ .‬زمانـی کـه ایـن مؤلف ‌ههـا‪ ،‬ارز ‌شهـا و هنجارهـا‬
‫اجتماعیفعالیت کرد ‌هایدوالآنیکسالیاست‬ ‫اجتماعیفاصلهداشـتهباشـد‪،‬آحادجامعهبهسیاسـت‬ ‫را در فرآینـد گسـترش فنـاوری و تغییـرات مرحلـۀ گـذار‬
‫کـهدر کسـوتوکیـلملـتدر شـورایشـهربـادرد‬ ‫وحوزۀسیاسـیاحسـاستعلقنم ‌یکنند‪.‬باازبینرفتن‬ ‫امتحان کردیم‪،‬امروزبهنقط ‌هایرسید ‌هایم کهمسئولیت‬
‫مـردم بیشـتر آشـنا شـد ‌هاید‪ .‬فاصلـۀ میـان حـوزۀ‬ ‫احسـاستعلـق‪،‬مسـئولیتاجتماعیهـمازبینمـ ‌یرود‬ ‫اتعجرتیمافعویشننواعختیهومظی‌یفشهودش‪.‬دمهثل ًواافگقرطشدمرا کچنااررچجوادبهبویظمیارفیها‬
‫نظریوعملیدرمبارزهباآسی ‌بهایاجتماعیرا‬ ‫و تعهـدی هـم در کار نیسـت کـه در سیاسـ ‌تگذار ‌یها‬
‫در حرک ‌تهـایاجتماعـیچگونـهم ‌یبینیـد؟‬ ‫فعـالباشـد‪.‬امـروزبخـشعمـد ‌هایازمـردمازرسـانۀملی‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪74‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫پشـتیبانی و مـردان در جبهـه و خطـوط مقـدم حضـور‬ ‫مادرگیرپدید ‌هایبهنامانکارهسـتیم‪.‬انکارسا ‌لهاسـت‬
‫داشتند‪.‬هی ‌چکسهیچچش ‌مداشتینداشت‪،‬هی ‌چکس‬ ‫کـهبالیجـانمـردموجامعـۀمـاشـدهاسـت‪.‬انـکار یـک‬
‫بهدنبالامتیاز نبود‪،‬نهامتیاز کنکور‪،‬نهامتیاز کارخانه‪،‬‬ ‫آسـیبجدیاسـت‪.‬حدودچهاردههماآسی ‌بهاراانکار‬
‫نهرانتو‪....‬رفتندوجانشـانراخالصانهدادند‪.‬ای ‌نها‬ ‫کردیـمونپذیرفتیـمچیـزیب ‌هنـامآسـی ‌بهایاجتماعـی‬
‫همهمسئولیتاجتماعیفردیبودونتیجۀ گروه ‌یاش‬ ‫در جامعـۀمـادر حـالشـکل گرفتـناسـت‪.‬مـاتـازهچنـد‬
‫جامعـ ‌های بـود کـه از کیـان خـودش دفـاع کـرد و مقابـل‬ ‫سـالاسـت کـهآنهـمبـافرمایـشمقـاممعظـمرهبـری‬
‫متجاوزایسـتاد‪.‬امارفت ‌هرفتهآنارز ‌شهااز دسـترفتو‬ ‫پذیرفت ‌هایـمدرجامعـهآسـی ‌بهاییداریـم؛امـاانـکاریـک‬
‫تضعیفشدوایننتیجۀسوءمدیری ‌تهاودنبال کردن‬ ‫تفکـر اسـت‪ .‬تفکـر انـکار یعنـی یـک تفکـر تجـاری‪ .‬بـا اینکـه‬
‫منافـعفـردیبـودوحاصلـیجـز کمرنـگشـدنعدالـت‬ ‫عال ‌یتریـن مقـام کشـور وجـود آسـی ‌بهای اجتماعـی‬
‫اجتماعـی نداشـت‪ .‬بسـیاری از افـراد احسـاس کردنـد از‬ ‫را پذیرفت ‌هانـد و دسـتور داد ‌هانـ ‌د عوامـل ایـن آسـی ‌بها‬
‫آنایدئولـوژی کـهبـاآنبـزرگشـدهبودنـدسوءاسـتفاده‬ ‫ب ‌هخصـوصدر پنـجحـوزۀاعتیـاد‪،‬فحشـا‪،‬طالق‪،‬نقـاط‬
‫م ‌یشود‪.‬برخیهمبهسمتاختلا ‌سهاوسوءاستفاده‬ ‫بحـران شـهری و حاشی ‌هنشـینی‪ ،‬شناسـایی شـود‪ ،‬ولـی‬
‫ازمنافـعبی ‌تالمـالرفتنـد‪.‬بدیـنترتیـبمـردمدرتنگنـا‬ ‫همچنـانآنتفکـردرجامعـهجاریاسـت؛یعنی کسـانی‬
‫قـرار گرفتنـد و رفـاه مـردم نادیـده گرفتـه شـد و رفت ‌هرفتـه‬ ‫بکراهدیرپرأسستمودجیارییگا‌تاهندشااسـنیقارئح‌لانصادرویظاامهن ًریاتمی‌یهخوسـاتهننددآکهن‬
‫مسـئولیت اجتماعـی بـا کمرنـگ شـدن احسـاس تعلـق‬ ‫اینپی ‌شبین ‌یهاسیا ‌هنماییاستوثانی ًابگذاریماتفاق‬
‫بیفتـد‪ ،‬بعـد راهـی برایـش پیـدا م ‌یکنیـم؛ چـرا الآن خـود‬ ‫رابیشـترحفظ کنند؛بنابراینبهدنبالآ ‌ناند کهشـرایط‬
‫اجتماعـی کمرن ‌گترشـد‪.‬‬ ‫رادرگیـر کنیـم؟ایـننـوعنـگاهدر دنیـامعـروفبـهقیـاس‬ ‫راهرچهبیشترسفیدنشاندهند؛چونم ‌یترسندپست‬
‫ایـنفـرار از مسـئولی ‌تپذیری کـهدر جامعـهبـاآن‬ ‫رودخانهاسـت‪.‬م ‌یگویندشـنا گرچیر ‌هدستیدرقسمت‬ ‫ورانتیرا کهدرحالحاضرازآناسـتفادهم ‌یکنندآسـیب‬
‫روب ‌هروییـمچقـدر ناشـیاز فرهنـگمـردماسـت؟‬ ‫عمیـق رودخانـه ایسـتاده بـود‪ .‬اجسـادی بـه رودخانـه‬ ‫ببینـدوآنرااز دسـتدهنـد‪.‬بـههمیـندلیـلبسـیاری‬
‫فرهنگجامعۀماتابعایدئولوژیکشاست‪.‬ماجامع ‌های‬ ‫م ‌یافتادنـد و آب آ ‌نهـا را بـه قسـمت عمیـق م ‌یبـرد‪ .‬آن‬ ‫ازافـرادهمچنـانتالشم ‌یکننـدجامعـهراسـفیدنشـان‬
‫مسلمانیموریش ‌ههایفرهنگیوتاریخیومذهبیمابه‬ ‫فردم ‌یرفتواجسـادرابیرونم ‌یکشـید‪ .‬کسـیآمدوتل‬ ‫دهند‪.‬همینامرفاصلۀبسیارزیادیمیانتئوریوعمل‬
‫اسـتحکامفرهنـگ کمـکم ‌یکنـد؛یعنـیفرهنـگرانگه‬ ‫اجسـادرادیـد‪.‬بـهاو گفـتچـهم ‌یکنی؟ گفتجسـدهارا‬ ‫ایجـاد کـردهاسـت‪.‬‬
‫داشـتهاسـت‪.‬ماغنایلازمرادر حوزۀفرهنگداریم؛اما‬ ‫درم ‌یآورمتارودخانهآلودهنشود‪ .‬گفتدردهانۀرودخانه‬ ‫تقریبـ ًا‬ ‫مـا‬ ‫آسـی ‌بهای‬ ‫اجتماعـی‪،‬‬ ‫در زمینـۀ آسـی ‌بهای‬
‫کواارنکرطدبـاهاقیدفررحهـنوزگۀفیرمهانقـوگینمـباوبدسهـایاسرـپایت‪.‬یـسـنراعسـتت‪.‬حرمکثا ًلت‬ ‫کسیمردمراهلم ‌یدهدوم ‌یاندازددرآب‪.‬توبایدبروی‬ ‫شناساییشدهاستوماوهمۀدستگا ‌ههااینآسی ‌بها‬
‫ببینیـدفنـاوریچقـدر رشـد کـرده؛آنوقـتمـاب ‌هلحـاظ‬ ‫جلواورابگیری‪،‬ب ‌هجایاینکهجسدهارادربیاوری‪.‬مدل‬ ‫رامطالعـه کرد ‌هایـم‪.‬امـروزدردیدرجامعـۀمـاهسـت کـه‬
‫فرهنگیچقدر رشد کرد ‌هایم؟در حوزۀخانوادهوارتباط‬ ‫مـاهـمهمیناسـت‪.‬‬ ‫بـا مسـئولیت اجتماعـی ارتبـاط زیـادی دارد‪ .‬بسـیاری‬
‫بینفرزندانووالدینچه کار کرد ‌هایم؟چقدر توانستیم‬ ‫چگونهم ‌یشودشهروندانیتربیتکردکهدرحوزۀ‬ ‫از دسـتگا ‌هها و مدیـران اعتبـارات کلانـی بـرای مبـارزه بـا‬
‫مسـئولیت اجتماعـی را جـا بیندازیـم؟ چقـدر توانسـتیم‬ ‫اجتماعـی مسـئولی ‌تپذیر باشـند؟ نقـش قوانیـن‬ ‫آسـی ‌بهای اجتماعـی دریافـت م ‌یکننـد و آن را صـرف‬
‫مهار ‌تهایاجتماعیراتقویت کنیم؟چقدر توانسـتیم‬ ‫نهادهـایحا کمیتـیچقـدر در اینامرمؤثراسـت؟‬ ‫مطالعـاتب ‌یثمـریم ‌یکننـد کـه کپ ‌یپیسـ ِتمطالعـات‬
‫درحوزۀفرهنگیبرمبنایپیشگیری کار کنیم؟ماهیچ‬ ‫بورااصیاا ًیل انعاتمقـرامد نـنمداعرتمق کـدبههمح‌یرتـکواتنازمپایسـیائنبل اهبجاتلاماهعـستی رما‬ ‫یدعینـگـریاعسـما ًتل‪.‬آندـکاانـنبـیااازفـرحاـدوزمۀ آدنسـظیرشـ‌باهانقـیراارجداتدمماعـ‌یبینبـدنرـادی؛‬
‫کارینکردیم؛وآسـی ‌بهازیادوزیادترشـدوآسـی ‌بهای‬ ‫از سـطوح بـالا و حاکمیتـی تنظیـم کـرد‪ .‬چنیـن امکانـی‬ ‫خودواطرافیانشـانم ‌یسـازند‪ .‬کسـی کهاحسـاستعلق‬
‫جدیـد پدیـد آمـد‪ .‬همیـن فضـای مجـازی خـودش در‬ ‫وجـود نـدارد و مقاومـت ایجـاد م ‌یشـود‪ .‬مـا بایـد نظـام‬ ‫وتعهـدنـداردبـهجامعـ ‌هوآسـی ‌بهایاجتماعـیآنهـم‬
‫آموز ‌شوپرورشمانراباتحولیبنیادینبهسمتجامعه‬ ‫نـگاه غیرمتعهدانـه دارد‪ .‬پشـت سـر بسـیاری از مسـئولان‬
‫بخ ‌شهایـیبرایجامعهآسـی ‌بزاشـدهاسـت‪.‬‬ ‫برگردانیم‪.‬آموز ‌شوپرورشالآندر اختیار جامعهنیست‬ ‫قفسـ ‌ههاییهسـت کـهپراسـتازمطالعاتـی کـهدرحوزۀ‬
‫کارکردهـایفرهنگـیمـاضعیـفاسـتوبههمیـندلیل‪،‬‬ ‫و نا کارآمـد بـدل شـده کـه‬ ‫وع بـماهًلنههـیاـدچ کیممنکـفعیـبـله‪،‬جخانمثـعـیۀ‬ ‫آسـی ‌بهای اجتماعـی صـورت گرفتـه‪ .‬امـا هی ‌چوقـت از‬
‫خرد ‌هفرهن ‌گهایـیازبیـرونم ‌یآینـدواثرگـذارم ‌یشـوند‪،‬‬ ‫مـاوحوز ‌ههـایاجتماعـی‬ ‫ربهیطـ ‌چکی بدـاهماازیاـین‌نتهاحاقسیتقـفاادتهنو مشدطاهلوعـهارگتز نسدیااشـسته‌تگوذاعرم ‌یدتهـ ًاا‬
‫مثـل همیـن خرد ‌هفرهنـگ پوشـش‪ .‬فرهنـگ اصیـل‬ ‫مانم ‌یکند‪.‬مسئولی ‌تپذیریاجتماعیرامابایداز کجا‬
‫مـا پوششـی اسـت کـه مـردم سـنتی و عـادی دارنـد؛‬ ‫شروع کنیم؟مبنایآنخانوادهاست‪،‬اماچرام ‌یگوییم‬ ‫سـلیق ‌هایبـودهاسـت‪.‬ازایـن گذشـتهسیاسـ ‌تگذار ‌یها‬
‫امـا ایـن پوشـ ‌شهای جدیـد جـزء فرهنـگ نیسـت و‬ ‫آموز ‌شوپـرورش؟چـونمـاراهدیگـرینداریـمجـزاینکـه‬ ‫زمانـی انجـام م ‌یشـود کـه دیگـر دچـار آسـیب جـدی‬
‫خرد ‌هفرهنـگ اسـت و ک ‌مکـم در جامعـه رشـد م ‪‌‎‬یکنـد‪.‬‬ ‫والدیـن نسـل آیند ‌همـان را از طریـق آموز ‌شوپـرورش‬ ‫شد ‌هایم‪.‬متأسفانهدرحوزۀآسی ‌بهایاجتماعیهی ‌چگاه‬
‫امـروزه خرد ‌هفرهن ‌گهایـی مثـل پوشـیدن لبـاس پـاره‬ ‫مسئولی ‌تپذیرتربیت کنیم‪.‬بابخشنامهودستورالعمل‬ ‫قائلبهپیشگیرینبودهونیستیم‪.‬ماجامع ‌هایبامدل‬
‫در جامعـه رشـد م ‌یکنـد‪ .‬ایـن نشـان م ‌یدهـد مـا در‬ ‫وبرخوردهـایآمرانـهب ‌ههی ‌چوجهنم ‌یتوانیممسـئولیت‬ ‫طبییاسنتیهستیم‪.‬یعنیمنتظریمآسیبیپدیدبیاید‬
‫کارکردهـای فرهنگ ‌یمـان ضعیـف عمـل کردیـم‪ .‬جالـب‬ ‫اجتماعـی ایجـاد کنیـم‪ .‬مسـئولیت اجتماعـی یـک بـاور‬ ‫وجامعهدرگیرشود؛بعدتازهم ‌ینشینیمواتاقفکرهایش‬
‫اینجاسـت کـه خرد ‌هفرهنـگ بـه ارزش تبدیـل م ‌یشـود؛‬ ‫است‪،‬اعتقاداست‪،‬تعهدیاست کهافرادرادراینحوزه‬ ‫راتشکیلم ‌یدهیم‪.‬هزین ‌ههای کلانوزمانزیادیصرف‬
‫یمعن‌ـیشـیونخدر‪.‬دم‌هثفلرًاهنجوان‌گهیـاکهکـهسـامد ‌ه‌یپآیونـدش‪،‬اارسزت‌شمهـماکجنابا ‌هسجـتا‬ ‫تربیـت م ‌یکنـد‪ .‬مـا الآن خیری ‌ههایـی داریـم کـه افـرادی‬ ‫اتا ‌قهایفکرم ‌یکنیمتاهمینمسـئولانی کهتابهحال‬
‫در جمعیاحسـاسخجالت کند؛چونممکناسـتبه‬ ‫ب ‌هصورتداوطلبانهم ‌یروندودر آنجافعالیتم ‌یکنند؛‬ ‫هیچکارینتوانست ‌هاندبکنندرا ‌هحلیبیابند‪.‬جالباست‬
‫اوپذیـرشاجتماعـیندهند؛چوننتوانسـتهمانندآ ‌نها‬ ‫ایـن مسـئولی ‌تپذیری اسـت و ایـن فـرد مسـئولیت‬ ‫کهاتا ‌قهایفکرماباحضورمسـئولانیتشـکیلم ‌یشـود‬
‫لبا ‌سهایمد ‌لداربپوشـد‪.‬پسچیزی کهبرفرهنگاثر‬ ‫اجتماعـی فـردی دارد‪ .‬یک تیم فوتبـال را در نظر بگیرید‪.‬‬ ‫کـهسا ‌لهاسـتمدیرنـدوبـامدیریتآ ‌نهااینآسـی ‌بها‬
‫م ‌یگـذارد کارکـردضعیـففرهنگـی‪،‬رفـعتکلیـف کـردندر‬ ‫ت ‌کتـک بازیکنـان در ایـن تیـم‪ ،‬طبـق چیـزی کـه مربـی‬ ‫ایجـاد شـده اسـت‪ .‬بعـد دوبـاره همی ‌نهـا را م ‌یآوریـم و‬
‫حـوزۀفرهنـگوورودخرد ‌هفرهن ‌گهاسـت‪.‬در ایـنسـه‬ ‫تعییـنم ‌یکنـد‪،‬مسـئولیتاجتماعـیفـردیدارنـد‪.‬ا گـر‬ ‫م ‌یگوییـمحـالا فکـر کنید کـهبایدچـه کار کنیـم‪.‬علائمو‬
‫دههمتأسفانههموارهتکلیفراازسرخودمانباز کردیم؛‬ ‫هرفردنقشـشراب ‌هخوبیایفا کند‪،‬آنوقتمسـئولیت‬ ‫نسـشـاانل ‌هپیهـایشبآسشــیکاارریشاـزآدهسـبـیود‌ب؛هماثا ًیلا کجاترمشانعاسیـادهنیبایپانسـزدهت‬
‫تیعکناـلیـیسفـفعرهینکگردییـوماررزفتشـارمهنادیکقنیهــرم؛یموثبا ًل‌یثدرمـمروراردجمایاگهـزویارنه‬ ‫اجتماعی گروهیشـکلم ‌یگیرد؛پسبنیانمسـئولیت‬
‫گروهـی نشسـتند و بـرای کل کشـور و فرهنـگ جامعـه‬ ‫اجتماعی گروهی‪،‬مسـئولیتاجتماعیفردیاسـت‪.‬در‬ ‫سـال پیـش دربـارۀ طالق هشـدار دادنـد‪ .‬خـود مـا پنـج‬
‫تصمیـم گرفتنـدو گفتنـدماهـوارهممنـوع!بـارسـانه کـه‬ ‫طول هشـت سـال دفاع مقدس‪ ،‬مسئولیت اجتماعی را‬ ‫سـالپیشاعلام کردیمنوعیسـونامیدرموضوعروابط‬
‫نم ‌یشودجنگید؛چونرسانهراهشراپیدام ‌یکندوورود‬ ‫م ‌یشددر میانهمۀافرادجامعهدید‪.‬زنانمادر پشت‬ ‫پجینشـسـگییردریحـشـاولد؛اشـمـکاهلنـگروفزتـمسنـائسوـلاتناوایصــرانربادیاـرنـد کدنکـتـهراولل ًوا‬
‫م ‌یکند‪.‬بایدبراسـاستجربهثابتشـدهباشـد کهرسـانه‬ ‫جبهـه‪ ،‬در حوز ‌ههـای امـداد و درمـان و در حوز ‌ههـای‬

‫‪75‬‬

‫را م ‌یپوشـانند‪ ،‬مبـادا کثیـف شـود و بچـه را روی موکـت‬ ‫مرزهایشراپشـتسـرم ‌یگذاردومرزیهمنم ‌یشناسـد‪.‬‬
‫عسـبصـرِکمزانشـدگیـ ِنی‬ ‫ایـنمـدلزندگـی‬ ‫ایـیارافـنـری نشیزبـسـرمت‌ی‪.‬نطشـبانینعتـدًا‪.‬‬ ‫هی ‌چکـسنگفـتا گـرماهـوارهب ‌هعنـوانرسـانهواردفضـای‬
‫در ایـن عصـر کـه‬ ‫فکـریوفرهنگـیجوانـانمـاشـده‪،‬مـاهـمبـارسـانهبـاآن‬
‫اسـت‪،‬بایـدارز ‌شهـاراتقویـت کـردوجامعـهرابهسـمتی‬ ‫بجنگیـم‪ .‬از جنـس خـودش با خودش بجنگیم؛ یعنی ما‬
‫بنیرادزکهاهیآدشا‌مهنا‪.‬بمتاونانبنایددبااجرازمع ‌شههراایصشراف ًانممبنتنطبیبقرنیشاوزنهداینهباش‬ ‫همماهوارهراتقویت کنیموبههمانمیزانبرایجوانان‬
‫درنظربگیریموبراساسایننیازهاپیشبرویم‪.‬بایداین‬ ‫جذابیتایجاد کنیم‪.‬مابسـنده کردیمبهرسـانۀملی که‬
‫سـبکزندگیراتغییردهیمونیازهایمانرادر چارچوب‬ ‫روزب ‌هروزارتباطشبانسلجوانما کمترشدوازآنطرف‪،‬‬
‫ابـصهـوسـلمو رتوپاشسـمنخبـطهقـنییاپزاهـاسـبر‌خوگیـو بما‪،‬بـشـیهمج؛امچـعـو ‌هان ایگـرشـفقدـیدًطا‬ ‫تکلیفراازخودمانسـاقط کردیموآنرابهعهدۀنیروی‬
‫واحبوزسـۀتارتهببـادطلیمجا‌یمشـعوۀیتمق‪.‬ریابمـًارووازبمـسات ‌دهاریحـدوازریۀ رم‪.‬سـواانب ‌هاستیگیـیا‬ ‫انتظامی گذاشتیمو گفتیمپلیسبایدماهوار ‌ههاراجمع‬
‫افـرادبـهارتباطاتشـانیعنـیافـرادمبتنـیبـرنیازهایشـان‬ ‫کند؛دیگردستگا ‌ههایفرهنگیهمتعطیل!اینظلمبه‬
‫ارتباطبرقرار م ‌یکنندواینباعثوابسـتگ ‌یهام ‌یشـود؛‬ ‫پلیساست‪.‬حوزۀفرهنگیرارهام ‌یکنیموحاضرنیستیم‬
‫مثـلارتبـاطمیاندختروپسـر کهموجبنوعیجـدالو‬ ‫مـاچقـدرحاضریـمواقعی ‌تهـارابپذیریـم؟آیـاحاضریـمبا‬ ‫بـرای فرهنـگ جامعـه و تفکـرات جـاری در جامعه و حفظ‬
‫افسردگیم ‌یشودوآسیبایجادم ‌یکند؛چونبراساس‬ ‫واقعی ‌تهازندگی کنیم؟‬ ‫ارز ‌شهایجامعهتکلیفایجادکنیم‪.‬نم ‌یخواهیمتلاش‬
‫وابستگیاست‪.‬حتی گاهیبیناعضایخانوادهآ ‌نقدر‬ ‫کنیموزحمتبکشیم‪.‬ب ‌هجایاینکهدستگا ‌ههاییمثل‬
‫اینوابستگیباباست کهوالدینمانعرشدفرزندشان‬ ‫بازیگراناصلیارتقایاینشاخ ‌صهاچه کسانی‬ ‫آموز ‌شوپرورش‪،‬ارشادوسازمانتبلیغاترادرگیر کنیمتابا‬
‫م ‌یشـوند‪.‬ایـنمـدلزندگـیرابایـدتغییردادوبهسـمت‬ ‫هستند و سهم هرکدام چقدر است؟‬ ‫کاررسان ‌هایوفرهنگیبانفوذماهوارهمقابلهکنند‪،‬پلیسرا‬
‫اسـتقلالوهوی ‌تبخشـیبهنسـلجوانحرکت کرد‪.‬ا گر‬ ‫درمقابلمردمقرارم ‌یدهیم؛امااین کارجوابنم ‌یدهد؛‬
‫ایـن هوی ‌تبخشـی و اسـتقلال وجـود داشـته باشـد‪ ،‬آن‬ ‫اولاز همهآموز ‌شوپرورشاست کهسهمبیشتریدارد‬ ‫چرا کهدرصدبالاییازمردمه ‌ماکنونازماهوارهاستفاده‬
‫مسئولی ‌تپذیریواحساستعلقهمخودب ‌هخودشکل‬ ‫وبایـدبـراسـاسنظـامتحولـیپیـشرودوایـنمهار ‌تها‬ ‫م ‌یکننـد‪.‬ایـننـگاهبهفی ‌سبوکهـمبـودوالآنبهتلگرام‬
‫م ‌یگیـردوالگوهـایمثبـتایجـادم ‌یشـود؛چـونیکـیاز‬ ‫وارز ‌شهـارابـهجامعـهتزریـق کنـد؛بعـدخانـوادهاسـت‪.‬‬ ‫همهست کهآنرافیلتر کردند؛ولیهیچ کاربرایرانیپشت‬
‫آسـی ‌بهایمـاسـبکزندگـیماسـت‪.‬‬ ‫البتـه مـن خانـواده را نهـادی بنیادیـن در ایـن حـوزه‬ ‫سـد فیلتـر نمانـد؛ پـس روش‪ ،‬روش شکسـ ‌تخورد ‌های‬
‫بـه نظـر شـما شـهر و شـهروند ایدئـال در حـوزۀ‬ ‫م ‌یدانـم کـه فراتـر از آموز ‌شوپـرورش اسـت؛ امـا چـون‬ ‫بـود کـههـدفآنفقـطرفعتکلیفبود‪.‬اینموضـوعبازبا‬
‫مسئولی ‌تپذیریاجتماعیچهویژگ ‌یهاییباید‬ ‫خانواد ‌ههایماماهرنیستندوتربی ‌تیافتۀهمیننظام‬ ‫حوزۀمسئولیتاجتماعیمرتبطم ‌یشود؛چونکسیکه‬
‫داشـته باشـد؟‬ ‫تعلیـم و تربیـت هسـتند‪ ،‬چنـدان انتظـاری نم ‌یتـوان‬ ‫احساسمسئولیتاجتماعیم ‌یکند‪،‬نیازهایجامع ‌هاش‬
‫شـهروند ایدئـال متعهـد بـه آرما ‌نهـای شـهرش اسـت؛‬ ‫از خانواد ‌ههـا داشـت‪ .‬رو ‌شهـای آمـوزش اجتماعـی یـا‬ ‫رام ‌یبیند‪.‬ا گردررد ‌ههایپایینجامعهباشد‪،‬بهاف ‌قها‪،‬‬
‫متعهـد بـه شـهروندان دیگـر اسـت؛ حقـوق اجتماعـی و‬ ‫اجتماع ‌یسـازیآموز ‌شهـاممکـناسـتمؤثـرباشـد؛اما‬ ‫سیاسـ ‌تهاوارز ‌شهـایجامعـهاحتـرامم ‌یگذاردوسـعی‬
‫حقـوقشـهروندیدیگرانرارعایتم ‌یکنـد؛واز حقوق‬ ‫چنـدانمفیدنیسـت‪.‬بعضـیجنب ‌ههـارابـاآموز ‌شهای‬ ‫م ‌یکندکسینباشدکهجامعهازاوآسیبببیندواحساس‬
‫خودشهمدفاعم ‌یکند‪.‬شهروندایدئالبرایت ‌کتک‬ ‫اجتماعـی م ‌یتـوان کنتـرل کـرد؛ ولـی فرامـوش نکنیـم‬ ‫ناامنـی کنـد‪.‬ا گـردرمقامسیاسـ ‌تگذاریباشـد‪،‬نیازهای‬
‫نمادهـای توسـعۀ شـهرش احتـرام قائـل اسـت و بـرای‬ ‫وقتـی جامعـه بـا بـاوری بـزرگ شـد و رشـد کـرد ب ‌هراحتـی‬
‫حفـظآدابواصـولفرهنگیمتعهدانهبهصحن ‌ههای‬ ‫نم ‌یتـوانتغییـرشداد‪.‬بازیگرانبعـدیمرد ‌ماند‪.‬نقش‬ ‫سـطوحپاییـنجامعـهراهمم ‌یبیند‪.‬‬
‫اجتماعیواردم ‌یشود؛در برنام ‌ههایشهریمشارکت‬ ‫آمـگرادهبمابشسنـیدا‪.‬رمپثررل ًنـاسگیااسسـ ‌تتگوذامـررد‌یمهباایـیدبحـاهکرمفیتارتهاایششتـبااهن‬ ‫شـاخ ‌صهای نشـا ‌ندهندۀ سـطح‬
‫م ‌یکند؛ ب ‌یتوجه و ب ‌یاعتنا به همسایه و همشهریان و‬ ‫اسـتوموجـب گرانـیارزشـود؛امـارفتـار مـردمهـمآنرا‬ ‫مسـئولی ‌تپذیری در جامعـه کدا ‌مانـد و چگونـه‬
‫شهرونداننیستودر عینحالبرایت ‌کتکارز ‌شها‬ ‫تقویـتم ‌یکند؛سیاسـ ‌تهااصلا ‌حشـدنیاسـت‪،‬امـاا گر‬ ‫م ‌یتوانیـمآ ‌نهـاراارتقـادهیـمیـابهبـودببخشـیم؟‬
‫و داشـت ‌ههای شـهرش ب ‌هعنـوان کسـی کـه سـهمی در‬ ‫مردمبهسـمتروشخاصیرفتند‪،‬دیگربسـیار سـخت‬ ‫یکـی از شـاخ ‌صها مشـارک ‌ت اسـت‪ :‬اینکـه افـراد بـه چـه‬
‫ای ‌نهـادارداحتـرامقائلاسـت‪.‬‬ ‫م ‌یتـوانآ ‌نهـارابرگردانـد‪.‬فاصلـۀمـردماز حـستعلـقو‬ ‫میزانوباچهدرج ‌هایدربرنام ‌ههامشارک ‌تهام ‌یکنند‪.‬‬
‫خودتان را تا چه حد شهروندی مسئولی ‌تپذیر‬ ‫مسئولیتاجتماع ‌یآسیبیبسیارجد ‌یاست؛بنابراین‬ ‫شاخصدیگرهمدرد ‌یوحضورمردم کنارهمدیگراست‪.‬‬
‫م ‌یدانیدوباچهاسـتدلالی؟‬ ‫نقـشمردمرابسـیارمهمم ‌یبینم‪.‬مـردمب ‌هخود ‌یخود‬ ‫جامعـۀمـاخمیرمایـۀایـنشـاخصرادرخـوددارد کـهدر‬
‫اولیـن چیـزی کـه در خـودم ایجـاد کـردم بـاور بـود؛‬ ‫تغییـرنم ‌یکننـدواینتغییرنیـازبهیـکشـوکدارد‪.‬این‬ ‫حوادثیمانندزلزلهیااتفاقاتبزرگدیگرخودرانشانداده‬
‫معتقدم ا گر در کلا ‌سهای دانشگاه یا در مصاحب ‌هها و‬ ‫شـوک را ممکـن اسـت یـک رویـداد تاریخـی مثـل تحـول‬ ‫است‪.‬این گواهیاستبروجودحسمسئولی ‌تپذیری‬
‫رسان ‌هها از مسئولی ‌تپذیری با مردم سخن م ‌یگوییم‪،‬‬ ‫اساسیدر آموز ‌شوپرورشایجاد کند‪.‬مادر نظامتعلیم‬ ‫اجتماعیدرمیانمردم‪،‬هرچندبعدهاهمانهمآسیب‬
‫یـا گاهـی از مدیریت انتقاد م ‌یکنیـم‪ ،‬ا گر خودمان آن را‬ ‫نوتهاریبتیـ ًتانمـیـازبنایـودحتدـریسـدبرنکظـزانمدگخا‌ینمـواادنهتنیغایزیـبرهایتغجـیایـدرکدنارییـمم‪..‬‬ ‫دیـد‪.‬شـاخصدیگـرحـستعلقاسـت‪:‬اینکهافـرادچقدر‬
‫باور نداشته باشیم‪ ،‬حرفمان ب ‌یاثر خواهد بود‪ .‬تلاش‬ ‫سـبک زندگـی افـراد نشـئ ‌تگرفته از نگرششـان اسـت‪.‬‬ ‫خودشانرابخشیازجامعهبدانندوچقدربههویتملی‬
‫کـرد ‌هام در ایـن زمینـه بـر خـودم و اعضـای خانـواد ‌هام‬ ‫سـبکزندگـیمـابسـیاربـهسـمتمصر ‌فگرایی کشـیده‬ ‫و هویت فردی و اجتماعی خود اهمیت دهند‪ .‬شـاخص‬
‫تأثیر بگذارم‪ .‬ب ‌هشـدت معتقدم ب ‌یخطا نیسـتم؛ چون‬ ‫شـدهاسـت‪.‬در همیـناصفهـانبـهازایهـر‪ 26‬نفـریـک‬ ‫مهـمدیگرهمبسـتگ ‌یهایاجتماعـیاسـت‪:‬اینکهافـراد‬
‫همـۀ مـا دچـار لغـزش م ‌یشـویم‪ .‬همچنیـن معتقـدم‬ ‫واحدصنفیوجوددارد کهعمدۀای ‌نهامربوطبهمقولۀ‬ ‫چقـدر خودشـانرابـاجامع ‌هشـانهمبسـتهم ‌یبیننـدو‬
‫بـاورم بـه مـواردی کـه گفتـم قطعـی‪ ،‬قلبـی و نهـادی‬ ‫خورا ک ‌یانـد‪ .‬الآن بهتریـن و بیشـترین سـرمای ‌هگذار ‌یها‬ ‫چقدربههمدیگراعتماددارندوحاضرندازخودگذشتگی‬
‫اسـت و ایـن را عاملـی م ‌یبینـم کـه باعـث م ‌یشـود در‬ ‫درحـوزۀفروشـگا ‌ههایزنجیـر ‌هایصـورتم ‌یگیـرد‪.‬ایـن‬ ‫کنند‪ .‬چقدر الآن حاضریم ازخودگذشتگی نشان دهیم؟‬
‫بسـیاری جهـات‪ ،‬از جملـه در حـوزۀ تخصصـی خـودم‪،‬‬ ‫شـاخصخوبینیسـت‪.‬در کشـورهایپیشـرفتهبهازای‬ ‫ا گـر دوران دفـاع مقـدس جوا ‌نهایـی رفتنـد و جانشـان‬
‫بـا مسـئولیت اجتماعـی بـالا عمـل کنـم‪ .‬در دو دهـۀ‬ ‫هـر‪ 55‬تـا‪ 60‬نفـر یـک واحـد صنفـی وجـود دارد‪ .‬سـبک‬ ‫رافـدا کردنـد‪،‬بـهایـنخاطـربـود کـهاحسـاسمسـئولیت‬
‫اخیـر کـه در زمینـۀ آسـی ‌بهای اجتماعی فعالم‪ ،‬سـعی‬ ‫زندگـی امـروز مـا جایگزیـن ارز ‌شهایمـان شـده اسـت؛‬ ‫اجتماعـی در بالاتریـن حـد خـود بـود‪ .‬مـا چقـدر حاضریـم‬
‫کـرد ‌هام مسـئولی ‌تهایم را ببینـم‪ .‬شـاید کافـی نبـوده‪،‬‬ ‫سـبکزندگ ‌یای کهارتباطنزدیکیباتجم ‌لگراییدارد‪.‬‬ ‫از خودمـان بگذریـم؟ چقـدر منافـع جمعـی را بـر منافـع‬
‫ولـی تالش کـردم مسـئولی ‌تپذیر باشـم‪ .‬هنـوز هـم‬ ‫خانواد ‌ههـاترجیـحم ‌یدهنـدبـهمبلمـانولوسـترخانـه‬ ‫فـرد ‌یخـودترجیـحم ‌یدهیموچقدربهمشـورتاعتقاد‬
‫احسـاس ضعـف و نق ‌صهایـی در خـودم دارم کـه بایـد‬ ‫بیشـتر از روابـط انسـانی حا کـم بـر خانـواده ارزش بدهنـد‪.‬‬ ‫داریم؟مشـورتدر جامعۀما کمرنگشـدهاسـت‪.‬حتی‬
‫تالش کنـم برطـرف شـود‪.‬‬ ‫دربرخـیخانواد ‌ههـامبلمـانمه ‌متـرازبچـهاسـت؛مبـل‬ ‫افرادبرایازدواجشانهمحاضرنیستندباخانواد ‌هشان‬
‫مشـورت کنند‪.‬اینقواعداجتماعیبسـیاراهمیتدارد‪.‬‬
‫اماسجاتبماعی ‌هداحیتدیم ًانمینهطبستقیبرمای‪.‬ا گدئروقلوواژعدیاماجبتامشاعد‪.‬یممااچدرقسدربتا‬
‫ایدئولوژیخودمانارتباطبرقرار کرد ‌هایم؟درنهایتاینکه‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪76‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫از سوار ‌یگیریتاران ‌تخواری؛‬
‫ازمسئولی ‌تگریزی‬
‫تامسئولی ‌تستیزی‬

‫مسئولی ‌تپذیریاجتماعی‪،‬همچونتمامیعناصرزندگی‬ ‫مسئولی ‌تپذیری‪،‬مسئولی ‌تگریزیو‬ ‫در متـون نظـری‪،‬‬
‫اجتماعیانسان‪،‬ازویژگ ‌یهاوموقعی ‌تهایگونا گونتأثیر‬ ‫مسئولی ‌تستیزی‬
‫م ‌یپذیردوازهمینروست کهمیزانآندرمیان کشورها‬ ‫مسـئولیت‌پذیری اجتماعـی را‬
‫ودرونآ ‌نهـامتفـاوتاسـت‪.‬درایـنیادداشـتبـرآنیـمتـا‬ ‫در ابتـدا لازم اسـت سـه وضعیـ ِت مسـئولی ‌تپذیری‬ ‫چنین تعریف کرد ‌هاند‪« :‬دغدغۀ‬
‫اثراقتصا ِدسیاسـی کلان کشـورایرانبرمسئولی ‌تپذیری‬ ‫اجتماعـی تبییـن شـود‪ -1 :‬مسـئولی ‌تپذیری؛ ‪-2‬‬ ‫دیگـران را داشـتن‪ ،‬محافظـت‬
‫اجتماعیرابررسـی کنیمودراینراه‪،‬بریکیازمه ‌مترین‬ ‫مسـئولی ‌تگریزی؛‪ -3‬مسئولی ‌تسـتیزی‪ . 2‬بـا توجـه بـه‬ ‫حسینقانونی از گرو ‌ههـای اجتماعـی مختلـف‬
‫واثرگذارترینابعاداقتصا ِدسیاسـیایرانیعنیوابسـتگی‬ ‫تعریـ ِف یادشـده از مسـئولی ‌تپذیری‪ ،‬مسـئولی ‌تگریزی‬ ‫و تالش بـرای توانمندسـازی‬
‫یبوکـدیجازۀعممسـوامئلییک کـشوهربجهوادمرـآمعدراهاشـیدنیفدتًا تیمحـتمترکتأزثیـشرویقـمرا‪.‬ر‬ ‫عبـارتاسـتازب ‌یتوجهـیبهمسـئولی ‌تهایاجتماعی‪.‬‬ ‫آن‌هـا و حضـور در گسـتر ‌های‬
‫م ‌یدهـد نحـوۀ تأمیـن مالـی دول ‌تهاسـت؛ امـری کـه‬ ‫فـرد مسـئولی ‌تگریز‪« ،‬سـر در لا ک خویـش» دارد و بـرای‬ ‫از اقداماتـی کـه منجـر بـه ارتقـای سـطح زندگـی‬
‫ژوزفشـومپیتر‪)1971( 3‬اقتصـاددانبـزرگنهادگـرااز آن‬ ‫خـودشزندگـیم ‌یکنـد‪.‬چنیـنفـردیدر حـوزۀوظایـف‬ ‫جامعـه می‌شـوند‪ 1».‬بدیـن ترتیـب مسـئولیت‌پذیری‬
‫با عنوان «جامع ‌هشناسی مالی»‪ 4‬یاد م ‌یکند‪ .‬بر اساس‬ ‫فـردی و الزامـات زندگـی اجتماعـی (رعایـت قانـون‪ ،‬پرهیـز‬ ‫اجتماعـی ابعـادی فراتـر از رفتـار بـر اسـاس قانـون را‬
‫رویکـردجامع ‌هشناسـیمالی‪،‬تفاوتدر منابـعدرآمدی‬ ‫از تضییـع حـق دیگـران و ‪ )...‬رفتـار مطلوبـی دارد و در واقـع‬ ‫اسـت‬ ‫کدرهبترمصم‌یگییـمرادتوو رشـفهتاررونهادی مشسـئصورلفیًا ب ‌ترپاذییبریکشیسـنیه‬
‫دول ‌تهاتاحدودزیادیتفاو ِ ‌تاشکالحکومت‪،‬نحوۀ‬ ‫را دارد‪ ،‬اما چیزی از منابع‬ ‫مدلرااخ‌کتهیـااریخـحودداقرلا ِدیر رشاههربونهبـدودی‬ ‫کردن‬
‫ارتباط آن با شهروندان و الگوهای زیستی شهروندان را‬ ‫زندگـی اجتماعـی صـرف‬ ‫منفعـت شـخصی نیسـت‪ .‬شـهروند مسـئولی ‌تپذیر‬
‫تعیینم ‌یکند‪ .5‬برهمیناساس‪،‬چگونگیتأمینمالی‬ ‫نم ‌یکند‪.‬فردمسئولی ‌تستیزن ‌هتنها کاریفراترازوظایف‬ ‫مـحاادضـریا‪ ،‬زسـمـات انز‪،‬مدناانـبـ ِعشد‪،‬راارتخبتایطاـراخـتوود‪..،‬ه‪،.‬مهچزوینـنهمنکانبـدع‬
‫دول ‌تهـا بـرای ادارۀ امـور و انجـام وظایـف خـود‪ ،‬ن ‌هتنهـا‬ ‫اجتماعیخودبرایارتقایزیستجمعیانسا ‌نهاانجام‬
‫در رابطـۀدولـتوشـهروندانآثـار فراوانـیدارد‪،‬بلکـهدر‬ ‫نم ‌یدهـد‪،‬بلکـهالزامـاتووظایـفزندگـیاجتماعـیرانیز‬ ‫زدیرسـمت ِقییابهتس‌ـرهـاییبـرامیختالنـسـفان‌جهغاراوفیاسـیـاییر‬ ‫تـا وضعیـت‬
‫نحـوۀشـک ‌لگیرینظـاماجتماعـی‪،‬سیاسـیوفرهنگـی‬ ‫رعایتنم ‌یکند‪.‬مسئولی ‌تستیزیباقانو ‌نشکنی‪،‬تضییع‬ ‫موجـودات‬
‫حقـوقدیگـرانوسوءاسـتفادهاز ران ‌تهـایدر دسـترس‬ ‫(محله‪ ،‬منطقۀ شـهری‪ ،‬شـهر‪ ،‬استان‪ ،‬کشور‪ ،‬منطقۀ‬
‫جوامع نیز بسـیار مؤثر اسـت‪.‬‬ ‫همراهاستوحتیممکناستبهویرانگری(وندالیسم)‬ ‫بی ‌نالمللـی و جهـان) حاصـل شـود‪.‬‬
‫نیز بینجامد‪.‬‬
‫‪55. Moore, M. (2004). State Formation and the‬‬
‫‪Quality of Governance in Developing Countries.‬‬ ‫‪ 2 .2‬تفکیکس ‌هگانهپذیری‪ ،‬گریزیوستیزیراازاستادمصطفیملکیان‬ ‫‪11. Newman, Janet & Tonkens, Evelien (2011).‬‬
‫‪International Political Science Review (319-297 :)2‬‬ ‫آموختهودراینیادداشتبه کار گرفت ‌هام‪.‬‬ ‫‪Participation, Responsibility and Choice: Summoning‬‬
‫‪the Active Citizen in Western European Welfare‬‬
‫‪33. Joseph Schumpeter‬‬ ‫‪States. Amsterdam: Amsterdam University Press.‬‬
‫‪44. Fiscal Sociology‬‬

‫‪77‬‬

‫پـعموسمـ ِیاازفـرادتبـعراریـی کفسـ مبفمانهایفـعمشـخمصسـئیوالیسـ ‌تپت‪.‬ذیری‪،‬‬ ‫و اعطاهـای مختلـف (اسـتخدام نـا کارای شـهروندان در‬ ‫سوار ‌یگیری‪،‬دولتهم ‌هجاحاضرو‬
‫بخـشعمومـی‪،‬اعطـایوامبرایشـک ‌لگیرییاحمایت‬ ‫مسئولی ‌تگریزی‬
‫مسـئولی ‌تگریزی‪ ،‬مسئولی ‌تسـتیزی‪ ،‬سـوار ‌یگیری‪،‬‬ ‫از فعالی ‌تهـایاقتصـادی‪،‬ایجـادو‪/‬یـادر اختیـار گرفتـن‬ ‫رابطۀدولترانتیبامسئولی ‌تپذیریاجتماعیچگونه‬
‫دولـتهم ‌هجـاحاضـروران ‌تجویـی‪،‬حـالم ‌یتـوانرابطـۀ‬ ‫فعالی ‌تهـای تولیـدی غیررقابتـی و ‪ )...‬بـه اقتصـاد وارد‬ ‫تبییـن م ‌یشـود؟ بـه گمـان نگارنـده‪ ،‬سـه پدیـدۀ مهـم‬
‫میاناینمفاهیمرابررسی کرد‪.‬اینرابطهدرپیوستارشکل‬ ‫م ‌یکنـد‪ .‬بدیهـی اسـت در اقتصـادی کـه دولـت چنیـن‬ ‫در اقتصادهـای رانتـی دسـت بـه دسـت هـم م ‌یدهنـد‬
‫پاییـن صفحـه ب ‌هطـور خلاصـه نشـان داده شـده اسـت‪.‬‬ ‫رانتعظیمیدراختیارداردوآنراتوزیعم ‌یکند‪،‬امکان‬ ‫تـا مسـئولی ‌تپذیری اجتماعـی را در میـان شـهروندان‬
‫سـه حالـت مسـئولی ‌تپذیری در شـکل تصویـر شـده و‬ ‫کاهـشدهنـد‪«:‬سـوار ‌یگیری»‪«،‬دولـتهم ‌هجـاحاضر»‬
‫هرکداماز آ ‌نهابهیکیاز ویژگ ‌یهایدولترانتیمرتبط‬ ‫سـوار ‌یگیرینیزب ‌همیـزانزیـادیافزایـشم ‌ییابد‪.‬‬
‫شـده اسـت‪ .‬در حالـت اول یعنـی مسـئولی ‌تپذیری‪ ،‬در‬ ‫بـا توجـه بـه اقتصـاد رانتـی ایـران و فراوانـی یاران ‌ههـای‬ ‫و «ران ‌تجویـی»‪.‬‬
‫اعطایـیدولـتبه کالاهاوخدمات‪،‬زمینۀسـوار ‌یگیری‬ ‫اولینپدیدهسوار ‌یگیری‪ 1‬است‪.‬در مفاهیماقتصادی‪،‬‬
‫نگمذا ‌یتشـوتاهنشـصردف ًها‬ ‫مقابـل بخـش ویژگ ‌یهـای دولـت رانتـی‬ ‫هـر روز بیشـتر فراهـم م ‌یشـود‪ .‬اعطـای یارانـۀ دولتـی بـه‬ ‫سوار ‌یگیریدربرگیرندۀموقعیتیاستکهافرادم ‌یتوانند‬
‫اسـت؛زیرامسـئولی ‌تپذیریاجتماعیرا‬ ‫خدماتو کالاهابدونمشـخص کردنسـقفاسـتفادۀ‬ ‫کالایـی را مصـرف کننـد‪ ،‬بـدون آ ‌نکـه بـرای آن هزینـ ‌های‬
‫بـه ویژگ ‌یهـای دولـت محـدود کـرد؛ عناصـر و عوامـل‬ ‫افـرادازآ ‌نهـا‪،‬ممکـناسـتمنجـربـهمصـرفبی ‌شازح ِد‬ ‫بپردازند‪.‬اینموقعیت‪،‬وضعیتیایجادم ‌یکند کهدیگر‬
‫سیاسـی‪ ،‬اقتصـادی‪ ،‬اجتماعـی و نهـادی بسـیاری بایـد‬ ‫آ ‌نهـا شـود و در نهایـت بـه تخریـب کالای عمومـی یـا در‬ ‫انگیـز ‌های بـرای پرداخـت هزینـه بـرای در اختیـار گرفتـن‬
‫فراهـمشـوندتـابتـوانشـهروندانجامعـهرادر مجمـوع‬ ‫سطح کلا ‌نترتخریبمحی ‌طزیستبینجامد‪.‬ا گرتعداد‬ ‫کالاهایاخدماتباقینم ‌یماند؛زیراافرادامیددارند که‬
‫مسـئولی ‌تپذیردانسـت‪.‬شناسـاییاینعواملموضوع‬ ‫زیادیازافرادبهسوار ‌یگیریرویبیاورند‪،‬دربلندمدت‬ ‫دیگـرانهزینـۀمصـرفآنـانرانیـزبپردازند‪.‬سـوار ‌یگیری‬
‫ایـنیادداشـتنیسـتونیازمنـدپژوه ‌شهایروشـمند‬ ‫منابـع کافـیبـرایارضـایمصـرفآ ‌نهـاوجـودنخواهند‬ ‫بـه دو صـورت رخ م ‌یدهـد‪ -1 :‬نپرداختـن هزینـه بـرای‬
‫اسـت‪.‬‬ ‫داشـت‪.‬قیم ‌تگذاریپایینبنزیندر ایران‪ 5‬نمون ‌هایاز‬ ‫خدمـت‪ /‬کالاهـای عمومـی؛ ‪ -2‬مصـرف بی ‌شازحـد‬
‫امـااز منظـرویژگ ‌یهـایدولـت‪،‬حضـور ومداخلـهدولـت‬ ‫یارانۀاعطاییدولتاست کهبهسوار ‌یگیریبسیاریاز‬ ‫خدمت‪/‬کالایعمومییاغیرقابلانحصار‪.‬مثالی کههر‬
‫درتمامـیحوز ‌ههـایموضوعـیومکانـی(دولتهم ‌هجا‬ ‫مردممنجرم ‌یشود‪.‬باتوجهبهاینکههزینۀاعطایاین‬ ‫دویایـنحـالاتدر آنرخم ‌یدهـد‪،‬جمـ ‌عآوریزبالـهاز‬
‫حاضر)وسوار ‌یگیریسایرمردم‪،‬باعثمسئولی ‌تگریزی‬ ‫یارانـهاز بودجـۀدولـتتأمیـنشـدهاسـت‪،‬سـوار ‌یگیری‬ ‫سـویشهردار ‌یهاسـت‪.‬برخیافرادممکناستباعلم‬
‫شـهروندان م ‌یشـوند‪ .‬در سـازوکار اول‪ ،‬شـهروندان‬ ‫در ایـنزمینهتنهاب ‌هشـکلاسـتفادۀبی ‌شازحـداز منابع‬ ‫بهای ‌نکهدیگرانعوارضشهرداریراپرداختم ‌یکنند‪،‬‬
‫مشـاهدهم ‌یکننـد کـهدولـتبـادراختیـارداشـتنمنابع‬ ‫جلو ‌هگـر م ‌یشـود‪ .‬یاران ‌ههـای قیمتـی در حوز ‌ههـای‬ ‫از پرداخـت عـوارض سـر بـاز زننـد‪ .‬برخـی دیگـر ممکـن‬
‫فـراواننفتـیدر بسـیاریاز حوز ‌ههایـی کـهجـزووظایـف‬ ‫راهبـردی دیگـری همچـون آب‪ ،‬انـرژی و نـر خ ارز (البتـه تـا‬ ‫اسـت بی ‌شازحـد از ایـن خدمـت اسـتفاده کننـد؛ یعنـی‬
‫کلاسـیک دولـت نیسـت‪ ،‬مداخلـه م ‌یکنـد‪ .‬ا گـر ورود‬ ‫پیشاز افزایشلجا ‌مگسیختهدر سالجاری)نیزاز دیگر‬ ‫زبالۀبیشـتریتولید کنند‪،‬بدونای ‌نکههزینۀبیشـتری‬
‫درآمدهـاینفتـیبـهاقتصـادادامهداشـتهباشـدودولت‬ ‫یاران ‌ههـایاعطایـیدولـتاسـت‪،‬امـامیـزانبهر ‌همنـدی‬ ‫برایجم ‌عآوریآنبپردازند‪.‬بدیهیاسـتسـوار ‌یگیری‬
‫بتواندخدماتبی ‌شازحدخودراتداومبخشد‪،‬ب ‌هتدریج‬ ‫شـهروندان از آ ‌نهـا بسـیار متفـاوت اسـت؛ امـری کـه‬ ‫ازآنجـا کـهمنجـربـه کاهـشتولیـدوافزایشمصـرفافراد‬
‫ایناحساسدر مردمایجادم ‌یشود کههمۀاصلاحات‬ ‫م ‌یشود‪،‬به کاهش کاراییاقتصادیم ‌یانجامد‪.‬ازدیگر‬
‫اجتماعـی و اقتصـادی وظیفـۀ دولـت اسـت و نیـازی بـه‬ ‫زمین ‌هسـاز سـوار ‌یگیریبسـیاریافـرادم ‌یشـود‪.‬‬ ‫عواملی کهمنجربهافزایشسـوار ‌یگیریم ‌یشـود‪،‬نبود‬
‫مداخلـۀآنـانبرایبهبودشـرایطزیسـ ِتاجتماع ‌یشـان‬ ‫مفهـومدیگـری کـهلازماسـتتعریـفشـود‪،‬ران ‌تجویـی‬ ‫تعریف درست از حقوق مالکیت و همچنین درست اجرا‬
‫نیست‪.‬چنینتصورین ‌هتنهاشهروندانرامسئولی ‌تگریز‬ ‫یـابـهبیـانعامیان ‌هتـر«ران ‌تخـواری»اسـت‪.‬ران ‌تجویـی‬ ‫نشـدن آن اسـت‪ .‬در رتب ‌هبنـدی «شـاخص بی ‌نالمللـی‬
‫بـارمـ ‌یآورد‪،‬بلکـهازآنـانموجوداتـیمتوقـعم ‌یسـازد که‬ ‫فراینـدصـرفمنابـعوتالشدر راسـتایایجـاد‪،‬حفـظو‬ ‫حقـوقمالکیـت»‪2‬در سـال‪،2017‬ایـرانبـاامتیـاز‪4/521‬‬
‫گمـان م ‌یکننـد حـل تمامـی مشـکلات فـردی‪ ،‬محلـی و‬ ‫انتقـال غیـر اسـتحقاقی یـا خودسـرانۀ حقـوق اقتصـادی‬ ‫در رتبـۀ‪ 99‬در میـان‪ 127‬کشـور جهـانقـرار دارد؛رتبـ ‌های‬
‫اجتماعـیآنـانبـرعهـدۀدولتاسـت‪.‬اینتوقـعناب ‌هجا‪،‬‬ ‫اسـت‪ .‬یکـی از عوامـل مهـم شـک ‌لگیری فرص ‌تهـای‬ ‫کهاحتمالوقوعسوار ‌یگیریدر اقتصادایرانراافزایش‬
‫بـوقرآتـورید بهن‌هموا ‌یسـشـطوۀد‪،‬مبـنابهـن ِاعر(بضـایهتـهـیرشـحـهارلون)دماحـنمدو‌یادندجوالـمـتد‪،.‬‬ ‫ران ‌تجویی‪،‬نقشدولتدراقتصادوایجاد کمیاب ‌یهای‬ ‫م ‌یدهـد‪.‬‬
‫سـاختگی اسـت‪ .‬رقابـت بـرای کسـب ران ‌تهـا واقعیـت‬ ‫پدیـدۀدومدولـ ِتهم ‌هجاحاضراسـت‪.‬دراقتصادرانتی‬
‫در عینحال‪،‬هم ‌هجاحاضربودندولتباعثم ‌یشود‬ ‫اصلـی تمامـی نظا ‌مهـای سیاسـی اقتصـادی اسـت‪ ،‬امـا‬ ‫ب ‌هدلیـل کسـب درآمدهـای نفتـی فـراوان‬ ‫اعیـرماا ًلن‪،‬جادیـولـگاهت‬
‫افـراد «احسـاس کننـد» منابـع دولـت پایا ‌نناپذیـر اسـت‬ ‫در کشـورهای وابسـته بـه منابـع ران ‌تهـا بیشـتر اسـت‪6.‬‬ ‫کلاسـیکخـودراب ‌هعنـوانتنظی ‌مکننـدهو‬
‫و ب ‌هجـای تالش بـرای کاهـش مصـرف و رعایـت عدالـت‬ ‫همچنیـن شـدت ران ‌تجویـی ممکـن اسـت در حضـور‬ ‫هدایتگـر بـازار از دسـت داده و خـود تبدیـل بـه عنصـری‬
‫درو ‌ننسـلی و بی ‌ننسـلی‪ ،‬هـر چـه بیشـتر از ایـن «منبـع‬ ‫درآمدهایآسانناشیازمنابعافزایشیابد‪7.‬ران ‌تجویی‬ ‫بسـیارمهـمدراقتصـادشـدهاسـت‪.‬دول ‌تهـایرانتـیدر‬
‫لایـزال»بـهسـودخـودبهر ‌هبـرداری کننـد‪.‬‬ ‫بهدوشـکلخصوصیوعمومیرخم ‌یدهد؛امادر این‬ ‫زمانافزایشدرآمدهاینفتی‪،‬خدماتخودرا گسترش‬
‫یادداشتمرادازران ‌تجویی‪،‬استفادهازقدرتوجایگاه‬ ‫م ‌یدهنـد‪ 3.‬آ ‌نهـا ب ‌هسـبب منابـع زیـادی کـه در اختیـار‬

‫حالاتمسئولی ‌تپذیری‬ ‫مسئولی ‌تپذیری‬ ‫مسئولی ‌تستیزی مسئولی ‌تگریزی‬ ‫دارند‪،‬ب ‌هجای کوچک کردنو کاهشهزین ‌ههایخود‪،‬‬
‫بههمۀحوز ‌ههایموضوعیومکانیواردم ‌یشوندوبه‬
‫ویژگ ‌یهایدولترانتی‬ ‫ران ‌تجوییدر دولتهم ‌هجاحاضر ؟؟؟؟‪+‬‬ ‫دول ِتهم ‌هجاحاضر‪ 4‬تبدیل‌م ‌یگردند‪.‬در ایران‪،‬دولت‬
‫بخشعمومی‬ ‫ب ‌هجـای آ ‌نکـه بـرای تسـهیل کسـ ‌بوکارهای خصوصـی‬
‫سوار ‌یگیری‬ ‫تلاش کندتامالیاتدریافتیخودراافزایشدهد‪،‬تبدیل‬
‫به«دولتروز ‌یبخش»شدهاست‪.‬چنیندولتیدرآمد‬
‫خودرااز خارجاز فضایاقتصادیداخلی کسبم ‌یکند‬
‫وایندرآمدرابرایجلبرضایتمردمب ‌هصورتیاران ‌هها‬

‫‪Offshore Bank Accounts. Journal of the European‬‬ ‫‪55. omnipotent government‬‬ ‫‪«.Freeriding 1 .1‬سوار ‌یبگیر»معادلپیشنهادیدکترابوالقاسم‬
‫‪Economic Association 860–818:)4(15.‬‬ ‫‪ 6 .6‬طبقاعلامسیدمحسنروحانی‪،‬مدیرسابقسامانۀهوشمندسوخت‬ ‫هاشمیاست(بهنقلازصفحهشخصیدکترطبیبیان‪،‬اقتصاددان)‬
‫‪88. Smith, Alastair (2008). The Perils of Unearned‬‬ ‫شرکتملیدرسال‪،1395‬قیمتتما ‌مشدۀبنزین‪2700‬تومانبودهاست؛‬ ‫‪ 2 .2‬قابلدسترسیدرتارنمای‪:‬‬
‫‪Income. Journal of Politics. 793-780 :)3(70.‬‬ ‫درحال ‌یکهبنزیندرمردادماه‪1397‬همچنانباقیمت‪1000‬توماندرایران‬
‫توزیعم ‌یشود‪.‬‬ ‫‪33. https://www.internationalpropertyrightsindex.‬‬
‫‪org/countries‬‬
‫‪77. Andersen, J. J., Johannesen, N., Lassen, D.‬‬
‫‪D. & Paltseva, Elena (2017).Petro Rents, Political‬‬ ‫‪ 4 .4‬دربارۀعلتافزایشخدماتویاران ‌ههاازسویدول ‌تهایرانتیدر‬
‫‪Institutions, And Hidden Wealth: Evidence From‬‬ ‫منابعاقتصا ِدسیاسیب ‌هتفصیلبحثشدهاست؛ولیورایموضوعاین‬

‫یادداشتاست‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪78‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫شهروندی کهاز گرفتنیارانهانصرافم ‌یدهدایناست‬ ‫وخدماتبهسمتقیمتتما ‌مشده‪،‬موجبنارضایتی‬ ‫در سـازوکار دوم‪ ،‬سـوار ‌یگیری عاملـی اسـت کـه باعـث‬
‫کهافراد ک ‌مدرآمدتراز امتیازاتبیشـتریبرخوردار شـوند؛‬ ‫شهروندان م ‌یشود‪.‬‬ ‫سـرخوردگی افـرادی م ‌یشـود کـه م ‌یخواهنـد ازنظـر‬
‫امـاوقتـیدرم ‌ییابـدمیلیاردهـاتومـانپـولازخزان ‌ههای‬ ‫اجتماعـی مسـئولی ‌تپذیر باشـند‪ .‬فـردی را تصـور کنیـد‬
‫عمومـی بـه حسـا ‌بهای خصوصـی منتقـل م ‌یشـود‪،‬‬ ‫مثـال ملمـوس ایـن پدیـده‪ ،‬هدفمنـدی یاران ‌ههاسـت‪.‬‬ ‫کـهبـرای کاهشآلودگیهوادر فصلسـردسـال‪،‬ب ‌هجای‬
‫دخوچـااهرـ تدردشـیـدد‪.‬مم ‌شیـاشـهوددۀورانبـه‌تمجوسـیـئویلیمس‌ـتگئرویلزانی‪،‬لمزتوممـاًایـبـهل‬ ‫دولـتیازدهـم‪،‬پـسازدردسـت گرفتنزمـامامور‪،‬تلاش‬ ‫خـودروی شـخصی از وسـایل نقلیـۀ عمومـی اسـتفاده‬
‫ایجـاد مسـئولی ‌تگریزی در مـردم محـدود نم ‌یشـود و‬ ‫کردبادرخواسـتشـخصرئی ‌سجمهـوریوبرنام ‌ههای‬ ‫م ‌یکند‪.‬اینفردا گردر مسیرش‪،‬تعدادزیادیخودروی‬
‫حتـی ممکـن اسـت آنـان را ب ‌هسـوی مسئولی ‌تسـتیزی‬ ‫تبلیغـیبسـیار‪،‬مـردمرابـهانصـرافاز دریافـتیاران ‌ههای‬ ‫ت ‌کسرنشـین مشـاهده کنـد‪ ،‬چـه احساسـی خواهـد‬
‫سـوقدهد‪.‬پیشـتر گفتهشـد کهشـهروندانبامشاهدۀ‬ ‫نقـدی تشـویق کنـد‪ .‬انصـراف از یارانـ ‌های کـه بـر اسـاس‬ ‫داشـت؟ یـا در شـرایط امـروز بحـران آب‪ ،‬فـردی را در نظـر‬
‫سـوار ‌یگیریسـایرمردم‪،‬بامنطق«چرااواسـتفاده کند‬ ‫قواعـد پیشـین‪ ،‬حـق افـراد تلقـی م ‌یشـد‪ ،‬مصداقـی از‬ ‫بگیریـد کـهمصـرفآبخـودرابـابـهجـانخریـدنبرخـی‬
‫ومـننـه؟»دربـارۀمسـئولی ‌تهایاجتماعـیخـوددچـار‬ ‫مسـئولی ‌تپذیریاجتماعـیبـود؛زیـرافـردازمنابـعخـود‬ ‫دشـوار ‌یهاپاییـنمـ ‌یآورد‪،‬امـام ‌یبینـدهمسـای ‌هاشبـا‬
‫تردیدم ‌یشوند‪.‬بههمینترتیب‪،‬وقتیمردمم ‌یبینند‬ ‫م ‌یگذشـتتـاشـرایطبهتـریبـرایزندگـیجمعـیایجاد‬ ‫آبشـهریخـودرواشراتمیـزم ‌یکنـد‪.‬یـا کشـاورزیرادر‬
‫مسـئولان در مقـام امانـ ‌تداران منابـع عمومـی در حـال‬ ‫شود(ب ‌هشرطتدبیردولتدرمصرفمنابعمالیناشیاز‬ ‫نظـربگیرید کهباهزینۀشـخصی‪،‬سیسـتمآبیـار ‌یاشرا‬
‫بهر ‌هبـرداری شـخصی از ایـن مناب ‌عانـد‪ ،‬ممکـن اسـت بـا‬ ‫انصراف)‪.‬امانتیجهچهبود؟طبقاعلامخبرگزار ‌یهای‬ ‫بهینه کردهوحتیمتحملزیانشدهاست‪،‬امادر جوار‬
‫منطق«چرامنبهقانونوحقوقدیگراناحترامبگذارم‬ ‫مختلـف‪ ،‬کمتـر از ‪ 10‬درصـد از جمعیـت کشـور از گرفتـن‬ ‫زمیـنخـود‪،‬آبیـاریغرقابـی کشـاورزیدیگـررامشـاهده‬
‫و مسـئولان نـه؟» بـه حـدی دلسـرد و ناامیـد شـوند کـه‬ ‫یارانـهانصـرافدادنـدو‪90‬درصـدمـردم‪،‬فـارغازای ‌نکهدر‬ ‫م ‌یکنـد‪.‬در ایـنمثا ‌لهـاوهـزارانمثـالدیگـر کـهدقیـق‬
‫حتـیاز انجـاموظایـفقانونـیخـودنیـزسـربـاز زننـدودر‬ ‫چه وضعیت مالی قرار داشتند‪ ،‬همچنان آن را حق خود‬ ‫شـویم‪،‬م ‌یبینیمهمـۀای ‌نهابـهیاران ‌ههایـیبازم ‌یگردد‬
‫حوزۀخصوصیخودبهران ‌تجویی‪،‬رشـو ‌هدهی‪،‬فساد‪،‬‬ ‫مدری‌یافدانتسـیاترنانده‪.‬اانسـصترادلفانلدبادنسـیداارحتیامزاالفًاراایدتنوبانومدنهادسی کت کهاهز‬ ‫کـهدولـتبـر کالاهاوخدمـاتوضع کردهاسـت‪.‬درمثال‬
‫چراوقتیسایرمردمیارانهم ‌یگیرند‪،‬مننبایدحقخود‬ ‫اول‪،‬قیمـتپاییـنبنزیـنیارانـ ‌هایباعـثم ‌یشـودافـراد‬
‫تضییـع حقـوق دیگـران و ‪ ...‬روی بیاورنـد‪.‬‬ ‫راازمنابع کشوردریافت کنم؟شایدا گرموجیازانصراف‬ ‫انگیزۀاقتصادیبرایمصرف کمترنداشتهباشند؛امری‬
‫در جامعـهایجـادم ‌یشـد‪،‬همـاناحسـاسارادۀجمعـی‬ ‫کـه نتیجـۀ آن افزایـش آلودگـی هواسـت‪ .‬در مثا ‌لهـای‬
‫****‬ ‫پدیـدم ‌یآمـدودرصـدبیشـتریاز شـهروندانتوانمنـداز‬ ‫دوم و سـوم‪ ،‬قیم ‌تگـذاری پاییـن آب باعـث م ‌یشـود‬
‫در پایـان ایـن تحلیـل‪ ،‬تجویـزی نیـاز اسـت بـرای ارتقـای‬ ‫کشـاورز احسـاس نکنـد مصـرف کمتـر آب بـه کاهـش‬
‫مسـئولی ‌تپذیریاجتماعـیدر ایـران‪.‬هما ‌نطـور کـهدر‬ ‫دریافـتیارانـهانصـرافم ‌یدادند‪.‬‬ ‫قیمـتتما ‌مشـدۀمحصـولودر نهایـتافزایـشسـوداو‬
‫پیوستارمشخصشده‪،‬دستیابیبهجامع ‌های کهبتوان‬ ‫م ‌یانجامـد‪ .‬کسـی کـههمـوارهاز خـودرویشـخص ‌یاش‬
‫گفتمردمآندرمجموعازنظراجتماعیمسئولی ‌تپذیرند‪،‬‬ ‫ران ‌تجوییومسئولی ‌تستیزی‬ ‫اسـتفاده م ‌یکنـد‪ ،‬کسـی کـه بـا آب شـهری خـودرواش را‬
‫نیازمندعواملبسیاریاست کهشناساییآ ‌نهاتنهاازراه‬ ‫م ‌یشـوید و کشـاورزی کـه از سیسـتم غرقابـی اسـتفاده‬
‫پژوه ‌شهـایوسـیعوعمیـقومسـتمرممکـناسـت‪.‬بـا‬ ‫در نهایـت در انتهـای سـمت راسـت پیوسـتار یادشـده‪،‬‬ ‫م ‌یکند‪،‬همهسـوار ‌یگیرانیهسـتند کهاز قیم ‌تگذاری‬
‫ایـن حـال‪ ،‬راهـکار نگارنـدۀ ایـن یادداشـت بـرای رفع موانع‬ ‫مسئولی ‌تسـتیزیقرار گرفتهاسـت‪.‬در فضایی کهرانت‬ ‫نامناسببنزینوآبدرجهتمنافعخودبهرهم ‌یگیرند‬
‫آسی ‌بپذیریاجتماعی‪،‬تلاشبرای کاهشفرص ‌تهای‬ ‫زیـادی وجـود دارد‪ ،‬بدیهـی اسـت ران ‌تجویـی منافـع‬ ‫وبـاایـن کار‪،‬هزین ‌ههایـیرابـه کلجامعـهواردم ‌یکننـد‪.‬‬
‫سـوار ‌یگیری و ران ‌تجویـی اسـت‪ .‬بـرای دسـتیابی بـه‬ ‫بیشـتریدر پـیدارد‪.‬بـههمیـنترتیبوقتیبسـیاریاز‬ ‫نبوداحساس«ارادۀجمعی» کهنتیجۀمشاهدۀانواعو‬
‫ایـن وضعیـت‪ ،‬مه ‌متریـن اقـدام بازگردانـدن دولـت بـه‬ ‫منابـعدر کشـورب ‌هدسـتدولـتتوزیـعم ‌یشـود‪،‬بدیهی‬ ‫اقسامسوار ‌یگیریاست‪،‬افرادراازهرگونهتلاشیبیشاز‬
‫وضعیـت کلاسـیکآناسـت؛یعنـینهـادیبـرایجبـران‬ ‫اسـت تصمی ‌مگیرنـدگان و صاح ‌باختیـارا ِن ایـن توزیـع‬ ‫وظیفۀقانون ‌یشـاندلسـردم ‌یکند‪.‬در ایناوضاع‪،‬افراد‬
‫شکسـ ‌تهایمختلـفبـازار کـهدرآمـدخـودراازمالیـاتو‬ ‫منابـع‪،‬ازران ‌تهـایبسـیارزیادیبرخوردارم ‌یشـوند‪.‬در‬ ‫احساسم ‌یکنندهرچه کمترسوار ‌یگیری کنند‪،‬بیشتر‬
‫عوارضداخلی کسبم ‌یکند‪.‬یکیازراهکارهایمقابلهبا‬ ‫ایـنحالـت‪،‬اثـرران ‌تجویـیمسـئولانبخـشعمومـیبر‬ ‫ضرر کرد ‌هاند‪.‬هرچهسوار ‌یگیر ‌یبیشتروشای ‌عترشود‪،‬‬
‫سوار ‌یگیریوران ‌تجویی(کهدرهمۀجوامعشایعاست)‬ ‫مسئولی ‌تپذیریاجتماعیچگونهاست؟شهروندانیرا‬ ‫احسـاس مسـئولی ‌تگریزی پررنـگ م ‌یشـود و ب ‌هتدریـج‬
‫خصوصـی کـردن کالاهـاوخدمـاتعمومـی(در مـواردی‬ ‫تصور کنید کهعلاوهبررعایتقانون‪،‬ب ‌هصورتداوطلبی‬ ‫همـۀشـهروندانراب ‌هجـزعـدۀمعـدودی کـهویژگ ‌یهای‬
‫کـه حقـوق عمومـی را تضییـع نکنـد)‪ ،‬ارتقـای حاکمیـت‬ ‫نیـزبـهارتقـای کیفیتزیسـ ِتاجتماعی کمکم ‌یکنند‪.‬‬ ‫خاصفردیدارند‪،‬دربرم ‌یگیرد‪.‬دربسیاریازموارد‪،‬جا‬
‫قانـونونظارتدقیقبرمسـئولان‪،‬جمـ ‌عآوریداد ‌ههای‬ ‫ایـن شـهروندان بـا مشـاهدۀ بهر ‌هبـرداری شـخصی‬ ‫افتادنعادتسـوار ‌یگیریوتبدیلآنبهسـبکزندگی‬
‫مستندوب ‌ههنگامازشرایطاقتصادیشهروندانوبهبود‬ ‫مسـئولان و تصمی ‌مگیرنـدگان از مواهـب عمومـی دچـار‬ ‫رایجمردمباعثم ‌یشودآناناستفادۀارزاناز مواهبو‬
‫سیسـت ‌مهایمالیاتـیبـرایدریافـتمالیـاتمتناسـببا‬ ‫سـرخوردگی خواهنـد شـد؛ زیـرا درم ‌ییابنـد تلا ‌شهـای‬ ‫منابـعراحـقخـودقلمداد کنند؛امـری کهدرایـرانامروز‬
‫آنان برای ارتقای زندگی جمعی منجر به بهبود وضعیت‬ ‫بسـیاربهچشـمم ‌یخوردوهرگونهافزایشقیمت کالاها‬
‫مصـرف هر شـهروند اسـت‪.‬‬ ‫عمومـیشـهرونداننم ‌یشـود؛بلکـهحاصـلتالشآنان‬
‫ب ‌هصـورترانـتدر اختیـار مسـئولانقـرار م ‌یگیـرد‪.‬نیـت‬

‫{ اد ݓݬݪٮ‪9‬ݬ ݫ‪7‬ىݔات }‬
‫ادبیات شیراز‬
‫بـا گݡفتـار و نوشـتارهایی از‪:‬‬

‫محمد کشاورز‬
‫عرفانهبکرانی‬
‫مهردادعسکری‬
‫امیرحسینخورشیدفر‬
‫پریسااختیاری‬

‫گودرز ایزدی‬
‫مهدیوحیددستجردی‬

‫الههامینی‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪80‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫کاتبا ِنشیرازی‬

‫آثار‪ :‬آتشخاموش(‪)۱۳۲۷‬‬ ‫سیمیندانشور‬ ‫عرفانهبکرانی‬
‫شهریچونبهشت(‪)۱۳۴۰‬‬ ‫(‪۸‬اردیبهشت‪19-۱۳۰۰‬اسفند‪)1390‬‬ ‫اسـتان فارس در ادبیات منثور‬
‫نویسـنده و مترجـم بـود‪ .‬تحصیالت‬ ‫معاصـرایـراننقشـیویـژهوجایگاهـی‬
‫سووشون(‪)1348‬‬ ‫ابتدایـی و متوسـطه را در مدرسـۀ‬ ‫خـاص دارد‪ .‬در کتـاب «مکت ‌بهـای‬
‫به کیسلام کنم؟(‪)۱۳۵۹‬‬ ‫انگلیسـی مهرآییـن گذرانـد‪ .‬در‬ ‫داستا ‌ننویسـی ایـران»‪ ،‬نوشـتۀ دکتـر‬
‫جزیرهسرگردانی(‪)۱۳۷۲‬‬ ‫سـا ‌لهای آغازیـن دهـۀ ‪ 20‬شمسـی در رادیـو تهـران‬ ‫قهرمان شـیری‪ ،‬نویسـندگان شـیرازی‬
‫ازپرند ‌ههایمهاجربپرس(‪)۱۳۷۶‬‬ ‫مشـغول بـه کار شـد‪ .‬در ‪ 1328‬دکتـرای ادبیـات فارسـی‬ ‫ذیـل نـام «مکتـب جنـوب» آورده‬
‫ساربانسرگردان(‪)۱۳۸۰‬‬ ‫خـود را از دانشـگاه تهـران دریافـت کـرد‪ .‬دو سـالی در‬ ‫شد ‌هاند؛اماقدمت‪،‬نویسندگاننامی‪،‬‬
‫کوهسرگردان(منتشرنشده)‬ ‫دانشـگاه اسـتنفورد آمریـکا در رشـتۀ زیبای ‌یشناسـی‬ ‫ویژگ ‌یهاینثریوفرمیوتأثیرگذاری‬
‫سـید ابراهیم تقوی شـیرازی مشهور‬ ‫تحصیـل کـرد و هنگامـی کـه بـه ایـران بازگشـت‪ ،‬در‬ ‫ایـنخطـهآ ‌نقدرچشـ ‌مگیرهسـت که‬
‫بهابراهیم گلسـتان(‪ ۲۶‬مهر‪)۱۳۰۱‬‬ ‫دبیرسـتان هنرهـای زیبـا و همچنیـن در سـمت‬ ‫نـام مکتب بـر آن نهاده شـود‪ .‬در اولین‬
‫کارگـردان‪ ،‬داسـتا ‌ننویس‪ ،‬مترجـم‪،‬‬ ‫دانشـیاری در رشـتۀ باستا ‌نشناسـی و تاریـخ هنـر بـه‬ ‫شـماره از پروند ‌ههایـی کـه بـا عنـوان‬
‫روزنام ‌هنـگار و عـکاس اسـت‪ .‬در‬ ‫تدریـس مشـغول شـد‪ .‬او همسـر جالل آ ‌لاحمـد بـود و‬ ‫«مکاتـب داسـتانی ایـران» در دسـت‬
‫دانشـگاه تهـران در رشـتۀ ادبیـات‬ ‫در ا کثـر فعالی ‌تهـای فرهنگـی و اجتماعـی همسـرش‬ ‫بررسـی اسـت‪ ،‬بـه شـیراز پرداختیـم و‬
‫تحصیـل کرد‪.‬یکسـالیبهعضویتحزبتـودهدرآمد‪،‬‬ ‫حضـور و همـکاری داشـت‪ .‬سـیمین نخسـتین زن‬ ‫ذکریازداستا ‌ننویسـانباسـابقۀاین‬
‫امازوداز آن گسسـت‪.‬بهادارۀانتشـاراتشـرکتنفتدر‬ ‫ایرانـی بـود کـه ب ‌هصـورت حرفـ ‌های بـه زبـان فارسـی‬
‫آبـادانپیوسـتوپـساز چندی‪،‬اسـتودیوی«گلسـتان‬ ‫داسـتان نوشـت‪ .‬مه ‌متریـن اثـر او رمـان «سووشـون»‬ ‫دیـار کردیـم‪.‬‬
‫فیلـم» را تأسـیس کـرد‪ .‬در همیـن دوره بـود کـه فـروغ‬ ‫اسـت کـه بـه هفـده زبـان ترجمـه شـده اسـت و ازجمله‬
‫فرخـزاد بـه ایـن مجموعـه آمـد و آشـنایی ایـن دو سـرآغاز‬ ‫پرفرو ‌شتریـن آثـار ادبیـات داسـتانی در ایـران بـه شـمار‬
‫همکار ‌یهایبعدیآنانشـد‪.‬آثار مکتوبویسـبکی‬ ‫مـ ‌یرود‪ .‬دانشـور همچنیـن عضـو کانـون نویسـندگان‬
‫خـاص دارد‪ .‬بسـیاری سـبک نویسـندگی وی را متأثـر‬
‫از داسـتا ‌نهای کوتـاه ارنسـت همینگـوی م ‌یداننـد‪،‬‬ ‫ایـران و نخسـتین رئیـس آن بـود‪.‬‬

‫‪81‬‬

‫انسـانرابـهدرنـگ‪،‬اندیشـیدنوغـرقشـدندر واژ ‌ههـا‬ ‫ولـی پـس از آن اجـازۀ چـاپ نیافـت‪ .‬چـاپ ششـم آن‬ ‫گرچـه او تأثیرپذیـری از هـر نویسـند ‌های را انـکار م ‌یکنـد‪.‬‬
‫دعـوت م ‌یکنـد‪ .‬هسـتی‪ ،‬مـرگ‪ ،‬عشـق و انسـان کـه بـا‬ ‫در سـال‪ ۱۳۸۲‬ب ‌ههمـت نشـر چشـمه منتشـر شـد‪ .‬ایـن‬ ‫گلسـتان از زمـرۀ نخسـتین نویسـندگان معاصـر ایرانـی‬
‫اسـتحال ‌ههای پ ‌یدرپـی در آثـار او نمـود م ‌ییابنـد از‬ ‫کتـاب یکـی از کتا ‌بهـای شـاخص دهـۀ‪ ۴۰‬و‪ ۵۰‬اسـت‪.‬‬ ‫معرفیم ‌یشـود کهبرایزبانداسـتانیواسـتفادهاز نثر‬
‫فقیـریدرکنـار محموددول ‌تآبادیاز اولیننویسـندگان‬ ‫آهنگیندر قال ‌بهایداستانینوین‪،‬اهمیتقائلشد‬
‫موضوعـات اصلـی کارهـای اوسـت‪.‬‬ ‫داسـتا ‌نهای روسـتایی ایـران بـه شـمار م ‌یآیـد‪.‬‬ ‫و بـه آن پرداخـت‪ .‬از دیگـر ویژگ ‌یهـای داستا ‌ننویسـی‬
‫آثار‪ :‬هاویه(‪)۱۳۷۰‬‬ ‫داسـتا ‌نهایایـنمجموعـهبـهبیـشاز دهزبانازجمله‬ ‫او خلـق مجموعـه داسـتا ‌نهای بـه هـم مرتبـط اسـت‪.‬‬
‫انگلیسـی‪ ،‬آلمانـی‪ ،‬روسـی‪ ،‬اردو‪ ،‬ایتالیایـی‪ ،‬فرانسـوی‪،‬‬ ‫ایـن نـوع داستا ‌ننویسـی در غـرب سـابقۀ طولان ‌یتـری‬
‫دیوانسومنات(‪)۱۳۷۷‬‬ ‫دارد؛ امـا در ایـران بـا گلسـتان آغـاز م ‌یشـود‪ .‬نکتـۀ مهـم‬
‫اسفار کاتبان(‪()۱۳۷۹‬برگزیدۀجایزۀمهرگانادب)‬ ‫ژاپنـی و‪ ...‬ترجمـه و چـاپ شـده اسـت‪.‬‬ ‫در ایـننـوعآثـار گلسـتان‪،‬خلـقنوعـیجدیداز داسـتان‬
‫رود راوی (‪( )۱۳۸۲‬برنـدۀ جایـزۀ بنیـاد هوشـنگ‬ ‫آثار‪ :‬دهکدهپرملال(‪)۱۳۴7‬‬ ‫است کهدر ادبیات کلاسیکایران‪،‬مانندمنط ‌قالطیر‪،‬‬
‫ریشـهدارد‪.‬ایـننـوعداسـتا ‌نهانـهبراسـاسدرو ‌نمایـه‬
‫گلشـیری)‬ ‫کوچ ‌هبا ‌غهایاضطراب(‪)۱۳۴۸‬‬ ‫یاشـخصی ‌تهایداستانی‪،‬بلکهبراساسساختارهای‬
‫کتاب ویران (‪( )۱۳۸۸‬برندۀ جایزۀ بنیاد هوشـنگ‬ ‫شب (‪)1349‬‬
‫مشـابهبـهیکدیگـرمرتبـطم ‌یشـوند‪.‬‬
‫گلشیری)‬ ‫کوفیان(‪)۱۳۵۰‬‬ ‫آثار‪ :‬آذرماهآخرپاییز(‪)1328‬‬
‫حاشی ‌هایبرمبانیداستان(‪)۱۳۸۸‬‬ ‫غ ‌مهای کوچک(‪)۱۳۵۲‬‬ ‫شکار سایه (‪)1334‬‬
‫ملـکان عـذاب (‪( )1392‬برگزیـدۀ جایـزۀ جالل‬ ‫سیری در جذبه و درد (‪)1353‬‬
‫جوی و دیوار و تشنه (‪)1346‬‬
‫آل‌احمـد)‬ ‫دوست من (‪)1354‬‬ ‫اسرار گنجدرهجنی(‪)1353‬‬
‫آوازپرجبرئیل(‪)۱۳۹۳‬‬ ‫کرکید(قالیبافان)(‪)1355‬‬
‫شهریار َمن َدن ‌یپور(‪۲۶‬بهمن‪)۱۳۳۵‬‬ ‫سخن از جنگل سبز است و تبردار و تبر (‪)1358‬‬ ‫مد و مه (‪)1348‬‬
‫دیپلـم خـود را در رشـتۀ ریاضـی‬ ‫دوچشم کوچکخندان(‪)1364‬‬ ‫خروس (‪)1995‬‬
‫گرفـت و در رشـتۀ علـوم سیاسـی از‬ ‫تمامبارا ‌نهایدنیا(‪)1368‬‬ ‫گفت ‌هها(‪)1377‬‬
‫دانشـگاهتهـرانفار ‌غالتحصیلشـد‪.‬‬ ‫موی ‌ههایمنتشر(‪)۱۳۶۸‬‬ ‫نامهبهسیمینبههمتعباسمیلانی(‪)1383‬‬
‫از شـا گردان هوشـنگ گلشـیری بـود‬ ‫مختاردرروزگار‬
‫و مد ‌تهـا سـردبیری هفت ‌هنامـۀ توقی ‌فشـدۀ «عصـر‬ ‫آهویزیبایمن‬ ‫ابوالقاسمفقیری(‪13‬اسفند‪)1316‬‬
‫پنجشـنبه» را بـر عهـده داشـت‪ .‬او ‌ا کنـون در آمریـکا‬ ‫ا گر باران ببارد‬ ‫روزنام ‌هنگار‪،‬نویسندهوفار ‌سشناس‬
‫زندگـی م ‌یکنـد‪ .‬مندن ‌یپـور از مه ‌متریـن نویسـندگان‬ ‫اسـت و از چهر ‌ههـای مانـدگار‬
‫نسـلسـومداستا ‌ننویسـیایرانیمحسـوبم ‌یشـودو‬ ‫گزیدهداستا ‌نها‬ ‫اسـتان فـارس بـه شـمار می‌آیـد‪.‬‬
‫داسـتا ‌نهایش ب ‌هلحـاظ فـرم و زبـان از اهمیـت درخـو ِر‬ ‫رقصندگان‬ ‫فار ‌غالتحصیـل رشـتۀ تاریـخ و‬
‫بازنشسـتۀ وزارت فرهنگ و هنر شـیراز است‪ .‬همکاری‬
‫توجهـی برخـوردار اسـت‪.‬‬ ‫زندگیباورزش‬ ‫خود را درزمینۀ فولکلور با مجلۀ «کوچه» به سردبیری‬
‫آثار‪ :‬سای ‌ههایغار(‪)1368‬‬ ‫انگارهی ‌چوقتنبوده(‪)۱۳۸۲‬‬ ‫احمد شاملو آغاز کرد و بعدها در بسیاری از روزنام ‌هها‬
‫هشتمینروززمین(‪)1371‬‬ ‫پلن ‌گهایکوهستان(‪)۱۳82‬‬ ‫بـه فعالیـت پرداخـت‪ .‬او بـرادر امیـن فقیـری دیگـر‬
‫مومیاوعسـل(‪()1375‬برندۀدیپلمافتخار جایزۀ‬ ‫نویسـنده نا ‌مآشـنای شـیرازی اسـت‪.‬‬
‫بیست سـال ادبیات داستانی)‬ ‫گربه(‪)1395‬‬ ‫آثار‪ :‬اجا ‌قکور(‪)1347‬‬
‫شهربازی(‪)1395‬‬ ‫خانهخانۀخودمان(‪)1352‬‬
‫ماهنیمروز(‪)1376‬‬ ‫عل ‌یاصغرشیرزادی(‪)1323‬‬ ‫با خودم در راه (‪)1364‬‬
‫راز (کودک و نوجوان) (‪)1376‬‬ ‫روزنام ‌هنگار ونویسندهاست‪.‬اوپس‬
‫از اخذ دیپلم هنرسـتان صنعتی‪ ،‬به‬ ‫دیو (‪)1368‬‬
‫شرقبنفشه(‪)1377‬‬ ‫روزنام ‌هنـگاری و داستا ‌ننویسـی‬ ‫بارونی(‪)1368‬‬
‫د ِلدلدادگی(‪)1378‬‬ ‫روی آورد‪.‬‬ ‫آهوبچۀخوابمن(‪)1380‬‬
‫آبی ماوراء بحار (‪)1382‬‬ ‫آثار‪ :‬غریبهواقاقیا(‪)1366‬‬ ‫قص ‌ههـایمـردمفـارسدر سـهمجلـد‪،‬باز ‌یهـایمردم‬
‫هزار و یک سال (کودک و نوجوان) (‪)1382‬‬ ‫طبلآتش(‪)1370‬‬ ‫فـارس‪ ،‬آداب و رسـوم نـوروزی در فـارس‪ ،‬سـیری در‬
‫ارواحشهرزاد(شگردهایداستا ‌ننویسی)(‪)1383‬‬ ‫هلالپنهانماه(‪)1377‬‬ ‫تران ‌ههـایمحلی‪،‬باورهایسـرزمینمادر ‌یام‪،‬عروسـی‬
‫سانسوریکداستانعاشقانهایرانی(‪)2010‬‬ ‫ابوترابخسروی(فروردین‪)۱۳۳۵‬‬ ‫در فـارس و واسـون ‌کهای شـیرازی از آثـار او در حـوزۀ‬
‫شـهلا (صدیقـه) پرویـن روح (‪2۷‬‬ ‫در فسـا بـه دنیـا آمـد‪ .‬در سـا ‌لهای‬ ‫فرهنـگ فولکلـور اسـت‪.‬‬
‫خـرداد ‪)۱۳۳۵‬‬ ‫‪ ۱۳۴۸‬و ‪ ۱۳۴۹‬در دبیرسـتانی در‬ ‫امینفقیری(‪30‬آذر ‪)1323‬‬
‫در اواخردورۀدبیرستانازدواج کردو‬ ‫اصفهـان درس م ‌یخوانـد و شـا گرد‬ ‫در شـیراز بـه دنیـا آمـد‪ .‬او نخسـتین‬
‫پساز گرفتندیپلم‪،‬از سال‪ ۱۳۶۸‬با‬ ‫هوشـنگ گلشـیری بـود‪ .‬ابوتـراب‬ ‫مجموعـۀ داسـتانی خـود بـه نـام‬
‫حضور در کلا ‌سهایداستا ‌ننویسـی‬ ‫خسـروی در آثـار خـود از مضامیـن سـوررئال بـا تکیـه بـر‬ ‫«دهکـده پرمالل» را‪ ،‬کـه حاصـل‬
‫شهریار مندن ‌یپور واردعرصۀنوشتنشد‪.‬‬ ‫اودیبژیـگا ‌یتهـاکهـی رنمـناسـنبپت ًاسـاحا‌تمطـدهر دناربدهـروهدباـراردیهناثـسـریتپ‪ .‬اخوتـبـهر‬ ‫چهار سال نوشتن بود‪ ،‬در ‪ ۲۳‬سالگی‬
‫آثار‪ :‬حنایسوخته(‪()1378‬برندۀجایزۀمنتقدانو‬ ‫و قـوی اسـت‪ .‬زبـان ویـژۀ آثـار خسـروی بـه مؤلف ‌ههـای‬ ‫منتشر کرد‪.‬این کتابقبلاز انقلابپنجبار چاپشد‪،‬‬
‫نویسندگان مطبوعاتی)‬ ‫باسـتانی‪ ،‬که ‌نالگوهـاوبازگشـتبهزبانمتـونمقدس‬
‫تمایلدارد‪.‬نوشـت ‌ههایاوبویرؤیاواسـطورهم ‌یدهد‬
‫طلسم(‪)۱۳۸۰‬‬ ‫وبـههمیـندلیـل«هم ‌هزمانـی»و«هم ‌همکانـی»اسـت‪.‬‬
‫تنها کهم ‌یمانم(‪)۱۳۸۳‬‬ ‫زمـان در آثـارش م ‌یشـکند‪ .‬داسـتا ‌نهای خسـروی‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪82‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫آ گهینشرالف(‪)۱۳۸۰‬‬ ‫احمدا کبرپور (‪۹‬مرداد‪)۱۳۴۹‬‬ ‫محمد کشاورز(‪)۱۳۳۷‬‬
‫کشـکول تحـت وینـدوز مجموعـه داسـتان طنـز بـا‬ ‫در لامـردبـهدنیـاآمد‪.‬فار ‌غالتحصیل‬ ‫در اسـماعی ‌لآباد بـه دنیـا آمـد‪.‬‬
‫رشـتۀ روا ‌نشناسـی‪ ،‬مـدرس‪،‬‬ ‫تحصیالت ابتدایـی را در اهـواز و‬
‫تصویرهـای اردشـیر رسـتمی (‪)۱۳۹۴‬‬ ‫نویسـندۀ ادبیـات کـودک و نوجـوان‬ ‫مرودشـت گذرانـدوب ‌هدلیـلشـغلش‬
‫قطار آن شب (‪)۱۳۷۸‬‬ ‫و شـاعر معاصـر ایرانـی اسـت‪ .‬عمـدۀ‬ ‫چنـد سـالی در بوشـهر سـا کن شـد‪.‬‬
‫شـهرت وی ب ‌هدلیـل نـگارش داسـتا ‌نهای کـودک و‬ ‫بعدهـابـهشـیراز رفـتوچندسـالسـردبیرمجلـۀ«عصر‬
‫وقتـی ناراحـت باشـیم‪ ،‬جاد ‌ههـا تمـام نم ‌یشـوند‬ ‫نوجـوان اسـت کـه بـرای وی جوایـز متعـددی ازجملـه‬ ‫پنجشـنبه»بـود‪.‬اولیـن کارهایشرادر مجلۀ«رسـتاخیز‬
‫(‪)۱۳۸۰‬‬ ‫کتـاب سـال جمهـوری اسالمی ایـران را بـه ارمغـان‬ ‫جـوان» چـاپ کـرد و دو کتـاب ک ‌محجـم بـه نا ‌مهـای‬
‫آورده اسـت‪ .‬ا کبرپـور عضـو شـورای کتـاب کـودک و نیـز‬ ‫«جیـران» و «پوسـت مخملـی» را در اواسـط دهـۀ ‪50‬‬
‫امپراتور کلمات(‪)۱۳۸۱‬‬ ‫انجمـننویسـندگان کودکونوجـواناسـت‪.‬درو ‌نمایۀ‬ ‫شمسـی بـه چـاپ رسـاند‪ .‬او بعدهـا‪ ،‬در دهـۀ ‪ ،90‬بـه‬
‫مننوکربابانیستم(‪)۱۳۸۲‬‬ ‫داسـتا ‌نهای ا کبرپـور را مضامینـی همچـون تـرس‪،‬‬ ‫تأثیرگذارتریـن نویسـندۀ مکتـب شـیراز تبدیـل شـد‪.‬‬

‫رؤیاهایجنوبی(‪)۱۳۸۴‬‬ ‫تنهایـی و صلـح تشـکیل م ‌یدهـد‪.‬‬ ‫آثار‪ :‬پایکوبی(‪)1374‬‬
‫قاسمشکری(یکمهر‪)۱۳۵۱‬‬ ‫آثار‪ :‬دنیای گوشهو کناردفترم(‪)۱۳۷۶‬‬ ‫بلبـل حلبی (‪( )1384‬برنـدۀ جایزۀ ادبی اصفهان‪،‬‬
‫یکـی از تجرب ‌ینوی ‌ستریـن و‬ ‫جایـزۀ فرهنـگ پـارس‪ ،‬جایـزۀ منتقـدان و‬
‫درعی ‌نحالقص ‌هگوتریننویسندگان‬ ‫ش ‌ببخیرفرمانده(‪)۱۳۸۲‬‬
‫ادبیـات ایـران اسـت‪ .‬او بـرای‬ ‫دختریساکتباپرند ‌ههایشلوغ(‪)۱۳۸۵‬‬ ‫نویسـندگان مطبوعاتـی)‬
‫رما ‌نهایـش جوایـزی ازجملـه جایـزۀ‬ ‫روباهشنی(‪()1394‬برگزیدۀجایزۀجلالآ ‌لاحمد)‬
‫بهتریـن رمـا ِن متفـاوت را از آن خـود کـرده اسـت‪.‬‬ ‫ا گر من خلبان بودم (‪)۱۳۸۵‬‬
‫آثار‪ :‬نقصفنی(‪()۱۳۸۱‬برندهجایزۀ کتابفارس)‬
‫بوی خوش تاریکی (‪( )۱۳۸۶‬برندۀ پنجمین دورۀ‬

‫ادبیات متفاوت واو)‬
‫مارمولکی کهماهرابلعید(‪)۱۳۸۸‬‬
‫گانگستریازدیارحافظ(‪)۱۳۹۲‬‬

‫زخمی روزگار (‪)۱۳۹۳‬‬
‫آواز داوود(‪)۱۳۹۴‬‬
‫همزاد(‪)۱۳۹۶‬‬
‫عروس آب (‪)۱۳۹۶‬‬

‫ا کبرصحرایی(‪)1343‬‬
‫داستا ‌ننویسـی را از سـال ‪ ۱۳۶۵‬و در‬
‫کنـار شـهریار مندن ‌یپـور آغـاز کـرده و‬
‫جوایـزمتعـددی کسـب کـردهاسـت‪.‬‬
‫صحراییجنـگراب ‌هصورتحرف ‌های‬
‫وارد عرصـۀ نویسـندگی کـرد و در طـول دو دهـه فعالیـت‬
‫ادبـی‪ ،‬بیـش از سـی عنـوان رمـان‪ ،‬داسـتان کوتـاه و‬

‫زندگ ‌ینامـه از او بـه چـاپ رسـیده اسـت‪.‬‬
‫آثار‪ :‬کاش کمیبزر ‌گتربودم‬
‫‪۲۷۰‬شاخه گلسرخ‬
‫آرزویچهارم‬
‫دار و دسته دارعلی‬
‫حافظهفت‬
‫کانالمهتاب‬
‫هزار و نه‬
‫خمپارهخوا ‌بآلود‬
‫ورودممنوع‬
‫پرونده‪۳۱۲‬‬
‫آناهنوزهمم ‌یخندد‬
‫شمشادوآرزویچهارم‬
‫سامورائیجزیرهمجنون‬

‫خیابانپیرو‪۱۹‬داستان کوتاه‬
‫خـطسـیرداستا ‌ننویسـیشـیراز همچنـانادامـهداردو‬
‫تانسـ ‌لهایبعد کشـیدهم ‌یشـود‪.‬از میاننویسندگان‬
‫جوا ‌نتـر ایـن مکتـب م ‌یتـوان بـه طیبـه گوهـری‪ ،‬ابـوذر‬

‫قاسـمیان‪،‬مهـدیجعفـریو‪...‬اشـاره کـرد‪.‬‬

‫‪83‬‬

‫نقطۀب ـحران‬

‫در گف ‌توگو بامحمد کشاورز ؛داستا ‌ننویسشیرازی‬

‫لیلاساکزاد‬
‫مهدیوحیددستجردی‬
‫محمـد کشـاورز‪ ،‬متولـد‪ 1337‬در‬
‫شـیراز‪ ،‬نویسـندۀ خو ‌شنامـی اسـت کـه‬
‫بـا چـاپ تعـداد اندکـی مجموعـه داسـتا ‌ن‬
‫خو ‌شسـاختوپرمایـه‪،‬ایـنروزهـاتوجـه‬
‫بسـیاری از مخاطبـان جـدی ادبیـات را‬
‫بـه خـود جلـب کـرده اسـت‪ .‬کسـی کـه بـه‬
‫دور از فضاهـای متـداول ایـن روزهـای‬
‫ادبیـات‪ ،‬داسـتا ‌نهایی خلـق کـرده اسـت‬
‫کـه م ‌یتـوان در آ ‌نهـا ردپـای پررنگـی از‬
‫جغرافیاوفرهنگبومیوهمچنینتلاش‬
‫مصرانـه بـرای مقابلـه بـا دشـوار ‌یهای‬
‫زندگـیازرا ‌ههاییغیرمتعارفرادیـد‪.‬اودر‬
‫سـا ‌لهای ‪ 1385‬و ‪ 1386‬سـردبیر مجلـۀ‬

‫«عصـر پنجشـنبه» بـود‪.‬‬
‫کشـاورز بـرای نـگارش داسـتان «شـهود»‬
‫از کتـاب «پایکوبـی» برنـدۀ جایـزۀ ادبـی‬
‫گـردون شـد‪ .‬دومیـن مجموعـۀ او «بلبـل‬
‫حلبـی» در سـال ‪ ۱۳۸۴‬جایـزۀ ادبـی‬
‫اصفهـان‪ ،‬جایـزۀ فرهنـگ پـارس و جایـزۀ‬
‫منتقـدان و نویسـندگان مطبوعاتـی را در‬
‫بخـش داسـتان کوتـاه از آن خـود کـرد‪.‬‬
‫آخریـن مجموعۀ داسـتان او «روباه شـنی»‬
‫در سـال ‪ ۱۳۹۵‬در سـ ‌یوچهارمین دورۀ‬
‫جایـزۀ کتـاب سـال جمهـوری اسالمی‬
‫ایران‪،‬ب ‌هعنوان کتابسالایرانبرگزیده‬
‫شد‪.‬درادامه‪،‬مصاحب ‌هایازنظرم ‌یگذرد‬
‫کـه بنـا بـود بـه «روبا ‌هشـنی» بپـردازد‪ ،‬امـا‬
‫بـه تمامـی رونـد داستا ‌ننویسـی او در ایـن‬

‫سـا ‌لها سـرایت کـرد‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪84‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫نشسـته اسـت‪ .‬امـا داسـتا ‌نهای مـن از جنـس دیگـری‬
‫اسـت؛برگرفتـهاز زندگـیآد ‌مهایـی کـهدر موقعی ‌تهـای‬
‫پی ‌شآمـدهحـولنقطـۀبحـران گرفتـار آمد ‌هانـد‪.‬جنـس‬
‫چنیـنداسـتانیزبانپیچیدهنم ‌یطلبـد‪.‬ضمناینکه‬
‫شـفافیت و سـادگی در زبـان نیـز ویژگ ‌یهـا و ارز ‌شهـای‬
‫خـاصخـودشرادارد‪.‬مثـلآینـ ‌های کـهتـادوردسـ ‌تها‬
‫را نشـان م ‌یدهـد‪.‬‬
‫زحنضتـنورهـاداردرد‪.‬تاعـسداادسـ ًاانادسکــتفیاازدهدااز رسـاتوای‌نزهان رای‬ ‫راوی‬
‫شـما‬
‫نم ‌یپسـندید یـا دغدغـۀ شـما نیسـت؟‬
‫نم ‌یدانـم‪ .‬گمـان م ‌یکـردم از حضـور زنـان چـه در مقـام‬
‫راوی و چه در قالب شـخصیت داسـتانی به اندازۀ کافی‬
‫اسـتفاده کـرد ‌هام‪.‬چنـدانزنانـهومردانـهبـهقضایـانگاه‬
‫نم ‌یکنـم‪ .‬زنـان ب ‌هسـبب حضـور پررنگشـان در سـپهر‬
‫عمومـی در سـا ‌لهای اخیـر و نقـش روزافزونشـان در‬
‫زندگـیسیاسـیوفرهنگـیجامعـه‪،‬حضـور بیشـتریدر‬ ‫نویسـنده اشـتباه باشـد‪ ،‬ایـده در مسـیر داسـتان شـدن‬ ‫نـوعنگـرشوجها ‌نبینـیخـاصشـمادر آثارتـان‬
‫ادبیـاتم ‌یطلبند‪.‬ب ‌یشـکهمـراهبانقـش‌انکارناپذیر‬ ‫از رشـد بازم ‌یمانـد یـا سـقط م ‌یشـود‪ .‬در ایـن حالـت یـا‬ ‫شـما را از بسـیاری از نویسـندگان متأخـر ایرانـی‬
‫ومؤثـرزنـاندر فراینـدتحولاتاجتماعی‪،‬شـاهدحضور‬ ‫نویسـندهبنابهشـ ّمخوداز نوشـتنشدسـتم ‌یکشـد‪،‬‬ ‫متمایـزم ‌یکنـد‪.‬مخاطبـانامـروزادبیـاتفارسـی‬
‫گسـترد ‌هتر آنـان چـه در مقـام نویسـنده و هنرمنـد و چـه‬ ‫یـا ب ‌هسـبب ب ‌یتجربگـی م ‌یخواهـد بـه هـر قیمتـی آن را‬ ‫کـه از خوانـدن داسـتا ‌نهایی کسـال ‌تآور و‬
‫در نقـش خواننـدۀ ادبیـات خواهیـم بـود و ایـن بسـیار‬ ‫روی کاغـذ بیـاورد‪ ،‬امـا بـازی را باختـه و کاری ارائـه داده‬ ‫کلیشـ ‌های‪ ،‬کـه ب ‌هنوعـی از تبعـات زندگـی مـدرن‬
‫امیدوارکننـده اسـت‪.‬‬ ‫است کهیاپیشاپیش ُمردهیاشور زندگیودلایل کافی‬ ‫و گسـترش هم ‌هجانبـۀ فنـاوری اسـت‪ ،‬گریـزی‬
‫بـا توجـه بـه حضـور پررنـگ شـک یـا وهـم در‬ ‫بـرایزنـدهمانـدندر آننیسـت‪.‬پـسبـرایداسـتانیاز‬ ‫نداشـت ‌هاند‪ ،‬حـالا مضامینـی متفـاوت و فراتـر از‬
‫داسـتا ‌نهای مجموعـۀ پایکوبـی‪ ،‬چـه شـد کـه‬ ‫جنـس داسـتا ‌نهای مـن موقعی ‌تمحـور بـودن جـزء‬ ‫روزمرگ ‌یهاشـاندر داسـتا ‌نهایشـمام ‌ییابند‪.‬‬
‫پساز اینروندبیس ‌تساله‪،‬در مجموعۀروباه‬ ‫ذات داستان است‪ .‬داستانی که در نقطۀ بحران شکل‬ ‫آیـا ایـدۀ داسـتا ‌نهایتان را بـا وسـواس خاصـی‬
‫شـنی تغییـرات درونـی آد ‌مهـا بـا توجـه ویـژه بـه‬ ‫م ‌یگیـرد از موقعی ‌تمحـور بـودن گریـزی نـدارد‪ .‬چنیـن‬ ‫انتخـاب م ‌یکنیـد و همیشـه دغدغـۀ خلـق‬
‫شـرایطضدونقیضـی کـهدر موقعی ‌تهـایزندگی‬ ‫وضعیتـیبـهداسـتان کشـشوپویاییخاصـیم ‌یدهد‬
‫برایشـانبـهوجـودم ‌یآیـدبـهعامـلپررنـگبـدل‬ ‫و به نویسـنده فرصت م ‌یدهد بی آنکه لای ‌ههای ذهنی‬ ‫داسـتا ‌نهایی بکـر و متفـاوت داریـد؟‬
‫شـد؟(بـراینمونـهدر داسـتانزمیـنبـازیتقابـل‬ ‫خودرا گرفتار کند‪،‬لای ‌ههایمختلفیاز زندگیوزمانهو‬ ‫ذهـنهرنویسـند ‌هایمـدامدر معرضاید ‌ههـایفراوان‬
‫زندگـی روحانـی بـا وضـع متناقـض اطرافـش‪ ،‬مثـل‬ ‫و متفـاوت قـرار م ‌یگیـرد‪ .‬نویسـنده ا گـر بـه حـس ششـم‬
‫همسـرمجسم ‌هسـاز‪،‬آهن ‌گسـاز‪،‬پیانیسـتو‪)...‬‬ ‫زیسـتآد ‌مهـایداسـتانشرابرمال کنـد‪.‬‬ ‫نوشتن مجهز نباشد‪ ،‬غربالگری را نیز بلد نیست و مدام‬
‫داسـتا ‌نهای مجموعـۀ پایکوبـی بیشـتر بازتا ‌بدهنـدۀ‬ ‫مـکان وقـوع داسـتا ‌نها در طـول سـه مجموعـه‪،‬‬ ‫از اید ‌ههاید ‌مدسـتیوبدونروایتاسـتفادهم ‌یکندو‬
‫فضـای روسـتاها و شـهرهای کوچـک بـود؛ جایـی کـه‬ ‫از شـهرهای کوچـک و دورافتـاده و روسـتاها‬ ‫نتیج ‌هاشم ‌یشـودانبوهداسـتا ‌نهایالکنب ‌یمایه‪.‬از‬
‫علاقـه بـه وهـم و جـادو بیشـتر متـداول اسـت‪ .‬طبیعـی‬ ‫آغـاز م ‌یشـودوبـهشـهرهایبـزرگومکا ‌نهایی‬ ‫قضاای ‌نطور نویسـند ‌ههاعجیبهمپرنویسهسـتند‪.‬‬
‫است کهشخصی ‌تهایداستانیچنینمجموع ‌هایاز‬ ‫مثـل کلانتـری‪ ،‬دامپزشـکی و‪ ...‬م ‌یرسـد‪ .‬ایـن‬ ‫بـهقـولزند ‌هیـاد گلشـیری‪،‬بهای ‌نهابایـد گفتمچتان‬
‫محیطزندگیخودمتأثرشـوندوبخشـیاز آ ‌نهمهوهم‬ ‫تغییـر مـکان وقـوع داسـتا ‌نها را چگونـه ارزیابـی‬ ‫دردنکند‪.‬به گمانمآنچهبراینویسندهلازماستحس‬
‫منتشـر در فضـای زیسـت و زمان ‌هشـان‪ ،‬در منـش آ ‌نهـا‬ ‫ششمنوشتنوتوانغربالگریاید ‌ههاست‪.‬خوباست‬
‫نیـزتأثیـربگـذارد‪.‬درمجموعـۀبلبـلحلبـی کمـیفضای‬ ‫می‌کنیـد؟‬ ‫بـا خلـق هـر اثـر‪ ،‬چیـزی بـه ارز ‌شهـای داستا ‌ننویسـی‬
‫داسـتا ‌نها شـهر ‌یتر شـده و رنـگ و بـوی طنـز گرفتـه؛‬ ‫شایداینامرب ‌رگرددبهتجربۀزیستۀخودموروزگاری که‬ ‫فارسـی اضافـه شـود‪ .‬معنـی ایـن توصی ‌ههـا ایـن نیسـت‬
‫یعنـی موقعی ‌تهـای پرتناقـض زندگـی شـهری امـروزی‬ ‫ازسر گذراند ‌هام‪.‬بهدنیاآمدنو گذران کودکیدرروستا‪،‬‬ ‫کـهمـندر ایـنراهموفـقبـود ‌هام؛منظورمایناسـت که‬
‫موجـبطنـزدر بعضیداسـتا ‌نهاشـدهاسـت‪ .‬کاری که‬ ‫نوجوانی در شهری کوچک و جوانی در شهرهای بزرگی‬
‫در بلبل حلبی شروع شده بود در روباه شنی ادامه یافت‪.‬‬ ‫مثـلتهـرانوشـیراز‪.‬در هرکـداماز ایـنمکا ‌نهـا کسـانی‬ ‫تالش کـرد ‌هامو ایدئالـمدر نوشـتنهمیناسـت‪.‬‬
‫نمون ‌هاشهمانداستانزمینبازیاست‪.‬جمعشدن‬ ‫راشـناختم کهبعدهاشـخصی ‌تهایداستا ‌نهایمن‬ ‫معمـولا موقعی ‌تهـا هسـتند کـه داسـتان را‬
‫مجموع ‌هایازپارادوک ‌سهادروجودیکنفر گاهیبسیار‬ ‫براساسآ ‌نهاخلقشد‪.‬بازتابمکا ‌نهاوآد ‌مهایی که‬ ‫پیـش م ‌یبرنـد‪ .‬بـه عبارتـی‪ ،‬یکـی از مؤلف ‌ههـای‬
‫تراژیـکم ‌یشـودوبـهطنـزیتلـخم ‌یرسـد‪.‬‬ ‫در طولعمرمباآ ‌نهابیشتردمخور بود ‌هاموبافرهنگ‬ ‫موفقی ‌تآمیـز داسـتا ‌نها موقعی ‌تمحـور بـودن‬
‫نمـاد و اسـتعاره از همـان اولیـن مجموعـه‪ ،‬یعنـی‬ ‫ونوعزیسـتوخل ‌قوخویآ ‌نهابیشـترآشـناهسـتمدر‬ ‫آ ‌نهاسـت‪ .‬ایـن موقعی ‌تمحـور بـودن اتفاقـی‬
‫پایکوبـی‪ ،‬در داسـتا ‌نها وجـود دارد؛ امـا در‬ ‫اسـت یـا براسـاس بینـش خاصـی آن را بـه کار‬
‫مجموعـۀ روبـاه شـنی ایـن نمادگرایـی بـه سـم ‌ت‬ ‫داستا ‌نهای من طبیعی است‪.‬‬
‫مسـائل سیاسـی و فضاهایـی مـ ‌یرود کـه کمتـر‬ ‫درآثارشما‪،‬برخلافسایرنویسند ‌ههایشیرازی‬ ‫می‌بندیـد؟‬
‫تجربـه شـده اسـت‪ .‬ایـن امـر خودآ گاهانـه رخ‬ ‫همچونشـهریار مندن ‌یپـور وابوترابخسـروی‪،‬‬ ‫بـه گمـان مـن هـر داسـتانی در نقطـۀ بحـران شـکل‬
‫می‌دهـد؟‬ ‫شـاهد زبـان پیچیـده و شـعرگونه نیسـتیم‪ ،‬بلکـه‬ ‫م ‌یگیرد‪ .‬تعادلی به هم م ‌یخورد و موقعیتی روای ‌تمند‬
‫گاهانه‬ ‫داستانتاح ّدزیادیخودآ‬ ‫پیشبردهرروندیدر‬ ‫بـازبانـیسـادهومتفـاوتروب ‌هروییـم کـهدر عین‌‬ ‫شـکلم ‌یگیـرد کـهذهـنروای ‌تجـوینویسـندهرادرگیـر‬
‫اسـت؛ب ‌هخصـوصا گـرموضوعشسیاسـتومصائبو‬ ‫پختگـیطیـفوسـیعیاز مخاطبـانعـاموخـاص‬ ‫م ‌یکنـد‪ .‬ایـد ‌هاش در ذهـن نطفـه م ‌یبنـدد‪ .‬نویسـنده‬
‫مشـکلات روزمره باشـد‪ .‬اما هدف من نوشـتن داسـتان‬ ‫را جـذب م ‌یکنـد‪ .‬جایـگاه زبـان در داسـتا ‌نهای‬ ‫مدتـی بـاردار ذهنـی ایـدۀ داسـتانی اسـت کـه ممکـن‬
‫است‪.‬داستانی کهخوانندهبعدازخواندنشحس کند‬ ‫اسـت از چند روز تا چند ماه طول بکشـد‪ .‬ا گر ایده برای‬
‫شـما چیست؟‬ ‫داسـتان شـدن ضعیف نباشـد‪ ،‬روال طبیعی رشـد خود‬
‫دوسـتانعزیزمنشـهریار مندن ‌یپور وابوترابخسروی‬ ‫راطـیم ‌یکنـدوبنـابـهقـدرتوتجربۀنویسـندهبدلبه‬
‫نویسندگان بزرگی هستند و هر دو زبان و نگاه ویژۀ خود‬ ‫داستانیخوبیالااقلخواندنیم ‌یشود‪.‬ا گراید ‌هیابی‬
‫را دارنـد‪ .‬نـگاه و زبانـی کـه در داستا ‌نهایشـان خـوش‬

‫‪85‬‬

‫در این خا ک تابنا ک‬ ‫ایـن آد ‌مهاسـت‪ .‬زندگـی بـه نا گهـان بـدل م ‌یشـود بـه‬ ‫بـهوجـودچنینداسـتانینیـاز بود‪.‬خواننـدهباتوجهبه‬
‫طربناکتنهاچیزی که‬ ‫ترکیـب معمـول و غریـب و داسـتان در مـرز واقعیـت و‬ ‫سابقۀذهنیخودممکناستنمادهاواستعار ‌ههایی‬
‫نم ‌یتوانبهآناطمینان‬ ‫وهـمظپایـهـرًاش مچـنـ ‌یردوکدت‪.‬ـاب آمـادۀ انتشـار داریـد‪ .‬کمـی‬ ‫در متن کشـف کندوای ‌ن گاهیحاصلتلاشمخاطب‬
‫کردهمانآیندهاست‪.‬‬ ‫از آ ‌نهـا برایمـان بگوییـد‪ ،‬دربـارۀ رمـان «خـروج‬ ‫در خوانشداستاناست‪ .‬کسی کهداستانیم ‌یخواند‬
‫ب ‌هطورمعمولچیزهایی‬ ‫اضطـراری»‪ .‬گمـانم ‌یکنیدبعـداز تجربۀچندین‬ ‫ب ‌هنوعـی در نوشـتن دوبـارۀ آن بـا نویسـنده سـهیم‬
‫مجموعـۀداسـتان کوتـاه‪،‬در رما ‌ننویسـینیـزبـه‬ ‫م ‌یشـود‪ .‬او آزاد اسـت سـهم خـود را از داسـتان بـه هـر‬
‫م ‌ینویسموازمیان‬ ‫مهم‌ییگویننـمیدزباعنمضوف‌یهـقااخوصاـهولیًادیباوداد؟سآـیتااقب‌نکووتلادا‌هنریوید کسه‬
‫آ ‌نهابرخیقاب ‌لارائه‬ ‫شـکلی کـهصالحم ‌یداندبرداشـت کند‪.‬‬
‫خوبـیهسـتندیـارما ‌ننویـس؟‬ ‫طنـز داسـتا ‌نهای روبـاه شـنی در موقعی ‌تهـای‬
‫بهمخاطباست‪.‬‬ ‫در ایـنخـا کتابنا کطربنا کتنهاچیزی کهنم ‌یتوان‬ ‫متناقـض‪ ،‬شـالودۀ داسـتان را ب ‌همیـزان زیـادی‬
‫نوشت ‌ههاییهمبا‬ ‫بـهآناطمینـان کـردهمانآیندهاسـت‪.‬ب ‌هطور معمول‬ ‫تحـت تأثیـر قـرار م ‌یدهـد‪ ،‬تـا حـدی کـه گاهـی‬
‫کمالتأسفپشتسد‬ ‫چیزهایی م ‌ینویسـم و از میان آ ‌نها برخی قاب ‌لارائه به‬ ‫کاخملوان ًناـبدحهرافنـرامیوو حشمسـا‌یکنسدقـشرـارخگرصفیتـهتادسرـوتض‪،‬عمیثلت ًیا‬
‫سانسورم ‌یماند که‬ ‫مخاطباسـت‪.‬نوشـت ‌ههاییهمبا کمالتأسـفپشت‬ ‫در داسـتان آهنـگ پلنـگ صورتـی را سـوت بـزن‪.‬‬
‫جماعتنویسندهباید‬ ‫سـدسانسـور م ‌یماند کهجماعتنویسـندهبایدفکری‬ ‫آیااینامربرایبهچالش کشیدنموقعی ‌تهای‬
‫فکریبهحالاینمعضل‬ ‫بهحالاینمعضلفرهنگیهمبکنند‪.‬دررما ‌ننویسی‬ ‫کزـنهدبگـعیضـوًابمـ‌یاارهامدیـچـاتر دجرلـدووهرندـادجنمم‌یکنســائدل؟ی اسـت‬
‫فرهنگیهمبکنند‪.‬در‬ ‫هـمامیـدوارمبتوانـم کار درخـوریارائـهدهـم‪ .‬کاری کـه‬ ‫اینحرفشمانشانم ‌یدهدطنزدر داستا ‌نهایمن‬
‫رما ‌ننویسیهمامیدوارم‬ ‫دسـ ‌تکمه ‌مسـنگداسـتا ‌نهای کوتاهـمباشـد‪.‬البته‬ ‫کار خـودش را کـرده؛ یعنـی بـه عنصـر درونـی داسـتان‬
‫بتوانم کاردرخوریارائه‬ ‫خو ‌شبینـمبـه کاری کـهدرزمینۀرمان کرد ‌هام‪.‬شـواهد‬ ‫بدل شـده اسـت؛ به عبارت دیگر‪ ،‬عنصر تحمی ‌لشـده‬
‫دهم‪ .‬کاری کهدس ‌تکم‬ ‫نشانم ‌یدهداینکهم ‌یگویندبعض ‌یهابراییکیاز دو‬ ‫به داسـتان نیسـت‪ .‬از بافت خود داسـتان برم ‌یخیزد‬
‫ه ‌مسنگداستا ‌نهای‬ ‫قالـب داسـتان کوتـاه یـا رمـان سـاخته شـد ‌هاند چنـدان‬ ‫و نا گزیـر بـر همـۀ عناصـر داسـتانی تأثیـر م ‌یگـذارد‪.‬‬
‫کوتاهمباشد‪.‬البته‬ ‫همب ‌یراهنیست‪.‬قالبذهنیمنهمبیشتربهنوشتن‬ ‫دلیلـش هـم شـاید ایـن باشـد کـه مـن هیـ ‌چگاه‬
‫خو ‌شبینمبه کاری که‬ ‫داسـتان کوتاه گرایشدارد؛امامد ‌تهاسـتبهنوشـتن‬ ‫به‌عمـد طنـز نمی‌نویسـم؛ یعنـی نوشـتن داسـتان طنـز‬
‫درزمینۀرمان کرد ‌هام‪.‬‬ ‫رمـانهـمعلاق ‌همنـدشـد ‌هام‪.‬امیـدوارمتجرب ‌های کـهدر‬ ‫تصمیمـی پیشـینی نیسـت‪ .‬گاهـی ایـدۀ داسـتانی در‬
‫شواهدنشانم ‌یدهد‬ ‫ذهنـم شـکل م ‌یبنـدد و موقعیـت داسـتانی و زیسـت‬
‫اینکهم ‌یگویندبعض ‌یها‬ ‫ایـنراه کسـ ‌بکرد ‌هامرضایـتمخاطـبراجلب کند‪.‬‬ ‫شـخصیت‌ها ناچـار بـه سـمت طنـز کشـیده م ‌یشـود‪.‬‬
‫برای یکی از دو قالب‬ ‫در سـال گذشـته بـرای مجموعـه داسـتان روبـاه‬ ‫ثابت شـده در این موارد چاشـنی طنز داسـتان را یک‬
‫داستان کوتاهیارمان‬ ‫شـنی جایـزۀ ادبـی جلال آ ‌لاحمـد و همی ‌نطـور‬
‫ساختهشد ‌هاندچندان‬ ‫جایـزۀ کتابسـالجمهـوریاسلامیرادریافت‬ ‫سـر و گـردن ارتقـا می‌دهـد‪.‬‬
‫همب ‌یراهنیست‪.‬قالب‬ ‫کردید‪ .‬موفقیت این مجموعه داستان را مرهون‬ ‫داستا ‌نهایشماباوجودفضاهاوموقعی ‌تهای‬
‫ذهنیمنهمبیشتربه‬ ‫انتزاعیو گاهیوه ‌مآلود‪،‬بهسمتداستا ‌نهای‬
‫نوشتنداستان کوتاه‬ ‫چـهویژگ ‌یهـایمضمونـییـافرمـ ‌یم ‌یدانیـد؟‬ ‫اذغهلـنیبوسسوی ‌ماشلـذخهنص وسیـوا اقوپ ‌لیدشـا نخم ‌ی‌صکنهادی‪ .‬ریاوص‌یرفهـ ًاا‬
‫خوشـبختانهروبـاهشـنیخـوبدیدهشـد‪،‬هـماز طرف‬
‫گرایشدارد؛‬ ‫خوانندگان‪،‬هماز سویداورانجوایزادبی‪.‬موفقیتش‬ ‫روای ‌تگرند‪ .‬دلیل این رویکرد چیست؟‬
‫هـمبـهنظـرممرهونهمانمواردیاسـت کهدر همین‬ ‫جنـس مـکان و موقعیـت و آد ‌مهـای داسـتا ‌نهای مـن‬
‫مصاحبـه گفتـ ‌هام‪ .‬سـعی کـردم فـارغ از هـر شـتا ‌بزدگی‬ ‫ذطـهـورن آی ن‌نیهـاسـرا نتوکـشـه بتتـ‪ .‬آوا ‌ننهـبا آ‌هدصـ‌موهرایـتیذمهعنـمیولو ‌یانـسـیدا ِدلر‬
‫داسـتا ‌نهایی بنویسـم کـه خـودم بـه خـوب بودنشـان‬ ‫موقعی ‌تهـای معمولـی؛ امـا همـواره امـری غریـب ولـی‬
‫ایمان دارم‪ .‬یادمان باشد که مسابق ‌های در کار نیست‪.‬‬ ‫ن ‌هچنـدان غیرعـادی وارد زندگی آ ‌نها م ‌یشـود و نقطۀ‬
‫ا گر هم باشـد‪ ،‬هر نویسـند ‌های فقط با خودش مسـابقه‬ ‫بحـران را خلـق م ‌یکنـد؛ نقطـ ‌های کـه شـروع داسـتان‬
‫م ‌یدهد‪.‬سـعیم ‌یکنمآهسـتهوپیوسـتهحرکت کنمو‬

‫حاصـل کارمبـرایمخاطبخواندنیباشـد‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪86‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫اولینبارق ‌ههای‬
‫آخرین هاویه*‬

‫بررســـیݡنشـان ‌ههایپسامدرنیســـــــم‬
‫در آثا ِر ابتدای ِی ابوترابخسروی‬

‫«گمشـده»‪ ،‬ب ‌یهویتـی آد ‌مهـا در زندانـی‬ ‫اداحتسـمتـاا ِل ًان‬ ‫در‬ ‫پوسـ ِت‬ ‫و‬ ‫زیبا‬ ‫ظاه ِر‬ ‫انتقال بدهد و برای گردوی پوک‪،‬‬ ‫ابوتـراب خسـروی را همـواره یکـی‬
‫ما کتـی از دنیـای عصـر حاضـر اسـت آ ‌نقـدر‬ ‫کـه‬ ‫کاغـذی بـه هیـچ کار نم ‌یآیـد‪.‬‬ ‫از پیشـگاما ِن داسـتا ِن پسـامدرن‬
‫پررنـگ شـده کـه هیـچ کـدام از زندان ‌یهـا از دیگـری‬ ‫مه ‌مترینوجهتمای ِزداستانپس ‌تمدرننسب ‌تبهدیگر‬ ‫در ایـران دانسـت ‌هاند و زیـاد‬
‫بـرای خـو ِد ایشـان کـه‬ ‫گقاابهـِ ‌لتی بـشـا نخگیهباص ن‌نیهـاسـو زتن‪،‬دانحبـتـاین‬ ‫داسـتا ‌نها‪،‬ب ‌هلحـا ِظمفهومـیومحتوایـی‪،‬دی ِدانسـا ِن‬ ‫هـم دربـار ‌هاش نوشـت ‌هاند‪ .‬امـا‬
‫هـم اختالط م ‌یکننـد‪.‬‬ ‫بمـهطلقدـنًایـاهیی‌چپچییرـازمـراوبـانقخـطوعیدـ اتسـنمت‪‌.‬یپانذیســرا ِد‪.‬ن‬ ‫پسـ ‌تمدرن‬ ‫آنچـه دربـارۀ او و تحلیـل سـب ِک‬
‫جالـب اینجاسـت کـه خـو ِد آ ‌نهـا از ایـن ب ‌یهویتـی‬ ‫پسـ ‌تمدرن‬ ‫مهردادعسگری قص ‌هنویسـ ‌یاش خواند ‌هایـم‪،‬‬
‫و محصـور بـودن در دنیـای ب ‌یهوی ‌تهـا راض ‌یانـد و‬ ‫همۀارکانطبیعتدر نظ ِراومحلبحثاستوجوا ِب‬ ‫بکـیهشـمتؤرلفح‌ـهوهـِالیداسصــتوار ِ‌نیهقایصی‌هبـهـوادیه‬
‫حتـی فکـر بیـرون رفتـن از آن آزارشـان م ‌یدهـد! نکتـۀ‬ ‫هیـچ «چرا»یـی «زیـرا»ی مشـخصی نیسـت و هی ‌چچیـز‬ ‫پساسـاختارگرا‪ ،‬واض ‌حتـر و تکام ‌لیافت ‌هتـر‪ ،‬در آ ‌نهـا‬
‫تأم ‌لبرانگیـز دیگـر‪ ،‬حضـور فـردی بـا هویـت مشـخص‬ ‫و ب ‌هویـژه هی ‌چکـس‪ ،‬جایـگا ِه معیـن و هویـ ِت ثابتـی در‬ ‫مشـهوداسـتوآنچه کمتردر اینبررسـ ‌یهابهآنتوجه‬
‫اسـت کـه از خـارج از زنـدان پـا بـه ایـن دنیـای خوفنا ک‬ ‫نظـا ِمعصـ ِر کنونـیندارد(البتـها گربـرایآننظامیقائل‬ ‫شـده‪،‬رون ِدروبهتکاملو گذاِر نویسـندهاز مدرنیسـمبه‬
‫المبتـ‌یکهنـنتدی مجاههنیـیزِآتشـواکقارعـا ِسیـ آت‌ن‪.‬هـوراوراد‬ ‫م ‌یگـذارد و سـعی‬ ‫بماهشـ‌میترمیـ)‪.‬نزمـچاراینـویگاـسذـِر آتنکـدهرمنعظـمـِروالنًا بســاا ِرنؤیپاباسـفـ ‌تی‪،‬مثادبرـنت‪،‬‬ ‫پسامدرنیسـم اسـت‪ .‬اهمیـت این موضـوع زمانی آشـکار‬
‫بهشـان بازگردانـد و‬ ‫مدرا‌یبتشودادسکعهبایمداطشالتعهۀمآثفاِاراهبیتمداوی ِمیحختواسرویپیسادرممدر‌ینییابیسمماراو‬
‫فردی «با ماهی ِت معین» به این دنیاها عنصری است‬ ‫نگهداشتنوبهعقببرگرداند ِنآنوعنصرتکرار‪،‬بهآن‬ ‫بدوناستفادهازنشان ‌ههاومؤلف ‌ههایصوریآنمنتقل‬
‫که در اغلب داستا ‌نهای این مجموعه تکرار م ‌یشود‪.‬‬ ‫پاسخدادهم ‌یشود‪.‬مجموعهمۀای ‌نها‪،‬دنیاوآنچهرا‬ ‫کندوجایشـگفتیاسـت کهدر اینراهاز بسـیاریدیگر‬
‫در داسـتا ِن «میخانـۀ سـبز»‪ ،‬بـاز بـا دنیایـی مواجهیـم‬ ‫در آناسـتدر چشـ ِمانسـا ِنپس ‌تمدرنبهچیزیبدل‬ ‫موف ‌قتـر بـوده اسـت؛ از آ ‌نهـا کـه بـا وصل ‌هپینـه کـرد ِن‬
‫سخـالوـ ِیق‬ ‫پـر از انسـا ‌نهایی کـه بـرای مـا‪ ،‬خودشـان و‬ ‫م ‌یکند که گویاتصویریمصنوعازچیزدیگریاست که‬ ‫تکنی ‌کهـای رنگارنـگ در داستا ‌نهایشـان‪ ،‬تالش‬
‫داسـتان‪ ،‬شـناس نیسـتند‪ ،‬البتـه ایـن بـار در آن‬ ‫خـودوجـو ِد خارجینـدارد‪.‬‬ ‫کرد ‌هانددر اینحیطهحرفیبرای گفتنداشـتهباشـند‪،‬‬
‫مرزهـای وجـود و در دنیـای مـردگان کـه باز اسـتعار ‌های‬ ‫خسـروی در مجموعـۀ اولـش‪ ،‬هاویـه‪ ،‬سـعی کـرده اسـت‬ ‫امـا فقـط قبایـی بـرای داستا ‌نهایشـان دوخت ‌هانـد کـه‬
‫هوشـمندانه اسـت از انسـا ‌ن عصـر حاضـر‪ .‬در ایـن‬ ‫ایـنمفاهیـمراطـوریبـهمخاطـبالقـا کنـد کهنیـازیبه‬ ‫بـه تـن آ ‌نهـا زار م ‌یزنـد‪ .‬انـگار غافـل بود ‌هانـد از اینکـه‬
‫داسـتان نیـز فـردی کنجـکاو وارد ایـن دنیـا م ‌یشـود و‬ ‫تکنی ‌کهایظاهرینداشـتهباشـدومخاطبدردنیا ِی‬ ‫هـر تکنیکـی کـه در داسـتان بـه کار مـ ‌یرود در خدمـ ِت‬
‫نا گزیر به سـم ِت همان خلِأ وجودی رانده م ‌یشـود که‬ ‫ب ‌یهویـ ِت آد ‌مهـای داسـتان غوطـه بخـورد‪ .‬جـز یکـ ‌یدو‬ ‫مفهومـی اسـت کـه آن داسـتان قـرار اسـت بـه مخاطب‬
‫دیگـران دچـارش شـد ‌هاند‪.‬‬ ‫دچانسـدتادانس‪،‬تادربناایقـ ِنیآم ‌نجهـماونعیـهزازمایوفـنمقبنوظدرهناگاسـهتی‪.‬مدر‌یاایننداجزیابمه‪.‬‬
‫«برهنگی و باد»‪ ،‬داستا ِن انسا ‌نهایی است که آ ‌نقدر‬ ‫* جهنم‬

‫‪87‬‬

‫نویسـنده کافـی اسـت تـا هرآنچـه خواسـته بگویـد‪:‬‬
‫«مسـئلۀ اصلـی کـه همه را و‌امـ ‌یدارد که بـا چهر ‌ههایی‬
‫مبهـوت گو ‌شهـا را بـه سـن ِگ گـو ِر او بچسـبانند و صـدا‬
‫را جسـ ‌توجو کننـد‪ ،‬انعـکاس صـدای برخـورد فلـزی‬
‫چیـزی اسـت‪ ،‬مثـل حرکـت گلولـ ‌های فلـزی کـه جـان‬
‫گرشـفیتـئهیودزرنآدگـب کیهمم‌یک‌ینـشـدو‪،‬د اضزربپاتوـسـیتمۀثـسـلنانعـگکگاورِسشـفلنـیز ِد‪.‬ی‬
‫پنهـان‬ ‫کـه‬ ‫سـاعتی‬ ‫تی ‌کتـا ِک‬ ‫صـدای‬ ‫مثـ ِل‬ ‫صدایـی‬
‫اسـت‪».‬‬
‫نکتـۀ بعـدی در ایـن داسـتان‪ ،‬اسـتفادۀ (شـاید‬
‫ناخـودآ گاه) خسـروی از نشـان ‌هها و تکنی ‌کهـای‬
‫اپداسـرا ِمیددرانسـیتادرن‪،‬دااوسلـیتانن اچیسـزیتا‪ .‬زسـبـاتنکوهلتحوـ ِجنهخخشوـاننکدوه‬
‫را بـه خـود جلـب م ‌یکنـد‪.‬‬
‫ب ‌هجرئـت م ‌یتـوان گفـت «دسـ ‌تها و دها ‌نهـا»‬
‫ضعی ‌فتریـن داسـتا ِن مجموعۀ هاویه اسـت‪ .‬داسـتان‬
‫جایـی میـان مدرنیسـم و پسامدرنیسـم و سمبولیسـم‬
‫مانده و همین امر به باورپذیر ِی آن صدمه زده اسـت‪.‬‬
‫در داسـتا ِن پسـامدرن‪ ،‬تصنـع آ ‌نقـدر آشـکار اسـت کـه‬
‫خواننـده از همـان سـطور نخسـتین م ‌یپذیـرد کـه قـرار‬
‫نیسـت قصـه را بـاور کنـد‪ .‬امـا وقتـی همیـن سـبک بـه‬
‫سـبکی باورپذیـر پهلـو بزنـد و تصنـع در آن کمرنـگ‬
‫باشد‪ ،‬خواننده بلاتکلیف م ‌یماند که باید این دنیای‬
‫وماقصعـنویعـبایشـرادبوپایذـیـرنددیرـاسـب ‌هتدنهبـامـالنقیـچایـ ِزس آی انسـبـاتدنکـیـهادری‬
‫داسـتا ِن دسـ ‌تها و دها ‌نهـا بـه چشـم م ‌یآیـد‪.‬‬
‫«مـاه و مار» قدمی اسـت روب ‌هجلو بـرای ورود به دنیای‬
‫پسـامدرن‪ ،‬آ ‌نهـم تنهـا ب ‌هدلیـل وجـود یـک مؤلفـه در‬
‫آن که همان «تکرار» اسـت و در مجموع ‌ههای بعدی‪،‬‬
‫شـکلی کام ‌لتـر بـه خـود م ‌یگیـرد و تبدیـل م ‌یشـود بـه‬
‫«فرجا ‌مهـای چندگانـه»‪ .‬البتـه ایـن مؤلفـه هنـوز هـم‬
‫درو ِن مرزهـا مانـده و گویـی نویسـنده کمـا کان متأثـر از‬ ‫از قطعیـ ِت وجـودی خـود فاصلـه گرفت ‌هانـد کـه حضـو ِر‬
‫ایوـ تنوتجکـیراهـر وی بشــرهو ِدعادسـوتباارۀن‬ ‫فضـای مدرنیسـم‪ ،‬م ‌یترسـد‬ ‫فـردی بیگانـه از دنیـای مـردگان هیـچ تأثیـری بـر آ ‌نهـا‬
‫اتفاقـات را بـی هیـچ دلیـل‬ ‫نم ‌یگـذارد و غاف ‌لگیرشـان نم ‌یکنـد‪ .‬گویـی خودشـان‬
‫بیـاورد‪ .‬بازگشـ ِت صفیـه بـه داسـتان‪ ،‬بعـد از مرگـش‪ ،‬بـا‬ ‫هـم سا ‌لهاسـت مرد ‌هانـد و فقـط آن را از یـاد برد ‌هانـد‪.‬‬
‫اهیـمن‌هتوچیجزیـراهاآزمـسـدرهگکـرفهتانه اگاسرـدرت؛ذدهـر ِحنالج ‌ییکپاهرازگنردهخسشــردوه وی‬ ‫حضـو ِر دختربچـ ‌های در داسـتان کـه هنـوز ردپایـی از‬
‫همیـن داسـتان را سـا ‌لها بعـد م ‌ینوشـت‪ ،‬شـاید برای‬ ‫غاف ‌لگیـری و تـرس در احساسـاتش دیـده م ‌یشـود‬
‫نمـ ‌یآورد‪.‬‬ ‫اسـتدلالی‬ ‫آایـشـنکابراِزگی تشـصنتـ ْعهیـچچیـزتویجایـسـه وت‬ ‫بنوب‌هوحخدولقبـطشیعدیگـِنوا ِآتهراومـف‌مآلررادسِمفنآنت‌هادهرانییدجرـی ِبقیراا‌ینهضسوـیهاتک ِ‌نیههآادهرنی ِجعیوآاصـنربادحساادضتر‪.‬ن‬
‫پسـامدرن‬ ‫کـه زبـا ِن‬ ‫ب ‌هشـدت بـه آن نیـاز دارد‪.‬‬ ‫به اساسـ ‌یترین سـؤال انسـان امروز (یعنی مرگ) عقیم‬
‫ماند ‌هاند‪ ،‬یکی از آن چیزهایی است که با وضوح تمام‬
‫همیـن تکـرار را در «هاویـۀ آخـر» نیـز م ‌یبینیـم‪ ،‬امـا‬ ‫در داسـتا ِن «کابو ‌سهـای شـبانه» بـه تصویـر کشـیده‬
‫کام ‌لتـر‪ .‬نویسـنده در ایـن داسـتان‪ ،‬انـگار کمتـر بـرای‬ ‫شـده و دیگـر‪ ،‬حـالا ِت دنیـا کـه بـه تعـدا ِد انسـا ‌نهای‬
‫و توجیـه م ‌یگـردد‪.‬‬ ‫اتدنفیاـقااتـییککنـوهنـمی ‌یاهفـتـمدبـردانبـیا ِالن دسلـیاـنلی‬
‫کـه در آن زندگـی‬ ‫موجـود در آن‪ ،‬توصیـف م ‌یشـود‪.‬‬
‫م ‌یکنـد پـر از اتفاقاتـی اسـت کـه یـا دلیلـی نـدارد یـا او‬ ‫در داسـتا ِن «سـفر شـبانه»‪ ،‬مواجهۀ ناب ‌ههنگا ِم انسان‬
‫دنبالشـان نم ‌یگـردد‪.‬‬ ‫بـعساـماـگـرعذ ِریتزرنـامـاادگرانهوخبــتوأهاثیـخِـبر آوگدنذآبرـماـنرـددخههاوودسـراحـماتلوا‌یبپایزیـنریصـم‌یاد‪.‬اانشیسـپراااننپـیـیدوک ِلهش‬
‫«قربانـی»‬ ‫ع کشـاماق ًل»‪،‬‬ ‫«برهنـه و مـه»‪« ،‬تصویـری از یـک‬
‫مدر ‌نانـد‬ ‫و «پر ‌یماه ‌یهـا» داسـتا ‌نهایی‬ ‫چشـم خویـش مجسـم م ‌یبیند‪.‬‬
‫پکـهسامهدیرن‌چیکـسـداممدارزآ م‌نؤهلـافبـ‌هههـاچیشـمصنـومر ‌ییخـیـورادمو الحبتتـوایهـ ِدری‬ ‫خسروی در داستا ِن «صدای ساعتی که پنهان است»‬
‫سـب ِک خودشـان داسـتا ‌نهای خوبـی هسـتند‪.‬‬ ‫نیـز آ گاهانـه بـر مواجهـه بـا مـرگ و گـذ ِر زمـان دسـت‬
‫گذاشـته اسـت‪ .‬در ایـن داسـتان ک ‌متـر از کابو ‌سهـای‬
‫شـبانه موضـوع را شـکافته‪ ،‬امـا همـان بنـ ِد آخـر بـرای‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪88‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫دگݡردیسینهادقدرت‬
‫یادداشتیبررما ‌نهایابوترابخسروی‬

‫نقطـۀاوجایـنتنـش‪،‬قتلاقلیماسـت‪.‬‬ ‫اندیشـۀتمامی ‌تخواهدرسـ ‌هگان ‌ههایابوترابخسـروی‬ ‫رما ‌نهـای ابوتـراب خسـروی کـه‬
‫امـرقدسـیهمـوارهدر پـیقـدرتاسـتتـابـه کمـکآن‬ ‫در لبـاس امـر قدسـی جلو ‌هگـر م ‌یشـود‪ ،‬هرچنـد گاهـی‬ ‫بـه رونـد شـک ‌لگیری قـدرت‪ ،‬در‬
‫حضـور خـودراتوجیـه کنـد‪.‬بدیـنمنظـور لازماسـت که‬ ‫ایـن مسـئله در کارکـرد اجتماعـی قدیـس خودنمایـی‬ ‫قال ِبقداسـت‪،‬خرافـهوفرق ‌هگرایی‬
‫قدیسـی کـه نماینـدۀ امـر قدسـی اسـت اعمالـی خـار ِق‬ ‫م ‌یکنـدو گاهدرنهادهـایقـدرت‪،‬مانندفرقۀمفتاحیه‪،‬‬ ‫م ‌یپردازد‪،‬درحقیقتنقدیاست‬
‫عادتانجامدهد‪،‬مانندعملی کهخواجۀ کاش ‌فالاسرار‬ ‫نهـادخانقـاه‪،‬نهـادخوانیـنوانجمنادبـی‪.‬نهادخانقاه‬ ‫براندیشۀتمامی ‌تخواه‪.‬البتهباید‬
‫بـابـدنبلقیـسانجـامم ‌یدهـدوتـنپار ‌هپـار ‌هاشرااز نـو‬ ‫وهـرنهـادهرمـی کـهدر رأسخـودحا کمـیانتقادناپذیـر‬ ‫گفـتجه ‌تگیرینویسـندهدر نقد‬ ‫حسیناسدی‬
‫مجموعم ‌یکند‪.‬شدرکهمبرایاثباتآیاتیهوه«بذر‬ ‫داشـته باشـد نهـادی تمامی ‌تخـواه اسـت و ریشـۀ ایـن‬ ‫قـدرت‪ ،‬حرکتـی رادیـکال نیسـت؛‬ ‫جوزانی‬
‫تمامی ‌تخواهیرا«بایددرقدرتزمینی‪،‬یعنیدروجود‬
‫رودخان ‌هایبرزمیننشانمود‪،‬چنا ‌نکهبهطرف ‌ةالعین‪،‬‬ ‫پایگانیخانقاهی کهمرادرابرتراز مریدم ‌یداندوجایاو‬ ‫زیرانویسندهدراینس ‌هگانه(اسفار‬
‫رودی ک ‌فآلودچوناژدهاییخشمنا کوب ‌یانتهاغرید‬ ‫رابالاتـرقـرارم ‌یدهـد‪،‬یافـت‪.»2‬اینپیوندمـرادومریدی‬ ‫کاتبـان‪،‬رو ِدراویو ملـکان عـذاب)‬
‫وازبرابردیدگانمشرکان گذشت‪.»4‬همچنیندرروایتی‬ ‫ن ‌هتنهادرنهادخانقاهخودنماییم ‌یکند‪،‬بلکهدرزندگی‬ ‫نشـان‬ ‫ریختن شـالودۀ بنایی اسـت برای‬ ‫بدا‌هآدرامنـیشـدمراپیـ ِیی‬
‫کـهقـومیهـوددربـارۀمامـازلفـاسـاخت ‌هوپرداختـهاسـت‬ ‫شـخصیواجتماعـینیزنمایـانم ‌یشـود؛زیـراب ‌هصورت‬ ‫نحـوۀ‬ ‫کلـی از اندیشـۀ تمامی ‌تخـواه و‬
‫ب ‌هنوعیبااینمسئلهمواجهیم؛زیرادر اینروایت‪،‬ماما‬ ‫فرهنگ زیستی درآمده است‪ .‬اما در نهاد خانقاه‪ ،‬چون با‬ ‫شـک ‌لگیری آن در جامعـه و ذهـن فـرد‪ .‬نویسـنده بـرای‬
‫زلفابهدرج ‌هایاز قداسـتم ‌یرسـد کهپاهایشـدرکبا‬ ‫سلسل ‌همراتبمواجهیم‪،‬اینحالتبیشتررخم ‌ینماید؛‬ ‫اپیررادناـخی اتسـوتگفاسدتهرکـرشدایه انسـمضت؛مبـوهنعازبامرتـؤلفی ا‌هیـهانیسـفرههرنمـگا ِنی‬
‫اوسـخنم ‌یگویـد‪.‬نکتـۀمهـمدر ایـنرمـانجه ‌تگیری‬ ‫چونرأسهرم کهقابلیتبیشتریبرایدریافتحقایق‬
‫متـندر برابـرامـرقدسـیاسـت‪.‬چنا ‌نکهاز متـندریافت‬ ‫دارد‪ ،‬دارای حـق بیشـتری نیـز هسـت؛ بـه همیـن دلیـل‬ ‫بازگشتبه گذشتهاستدردرازنایتاریخاینسرزمین‪،‬‬
‫م ‌یشـود‪ ،‬قداسـت نقـش مثبتـی در جامعـه نـدارد؛‬ ‫م ‌یتـوان گفـت«خواسـ ِتحقیقـتبازتـابیاسـویۀدیگر‬ ‫و نگاهـی بـه آینـده بـرای نشـان دادن قـدرت و صلابـت‬
‫زیـرا «کرامـات قدیسـین چـون عدالـت ایجـاد نم ‌یکنـد‪،‬‬ ‫ایـجوینـاندهدیوشـجـزۀتتفمالاـم‌هیای‌تمخـتوعافهـ‪ ،‬کنـوهَقر َدر‌گوپیـمیسـجلامعکهچویـفـزردیاراز‬
‫باعـث کشـتار م ‌یشـود‪.»5‬از سـویی‪ ،‬گویـیقدیسـاننیـز‬ ‫خواسـ ِتقـدرتاسـت‪.» 3‬‬
‫بـر بیهودگـی کارشـان آ گا ‌هانـد‪ .‬خواجـۀ کاش ‌فالاسـرار‬ ‫اسـفار کاتبـانرمانـیاسـت کـهبـاطرحمسـئلۀقداسـت‪،‬‬ ‫آن باقـی نگذاشـته اسـت‪ .‬در فرهنـگ صوفیانـه بارهـا از‬
‫بـه شـاه مغفـور م ‌یگویـد‪« :‬علـم بـه تقدیـر‪ ،‬سـلطان را بـه‬ ‫بسـتریمهیـام ‌یکنـدبـرایبررسـیعملکـردقداسـتدر‬ ‫رواداری صوفیـان سـخن بـه میـان م ‌یآیـد؛ چنا ‌نکـه از‬
‫کابـوسم ‌یکشـاند‪،‬در گـذر!‪»6‬اوبعـداز اصـرار شـاهادامـه‬ ‫جوامـع بشـری‪ .‬رویارویـی قداسـت بـا عناصـری کـه بـه‬ ‫ابوالحسـنخرقانـینقـلشـده‪:‬هر کـسبدینسـرایدر‬
‫م ‌یدهـد‪« :‬بـدان و آ گاه بـاش کـه راز تقدیـری کـه مـا بـر‬ ‫نحویمنک ِرقداس ‌تاند‪،‬منط ِقحرکتیرخدادهاراشکل‬ ‫آمـد‪،‬نانـشدهیـدواز ایمانـشمپرسـید کـههـر کـس که‬
‫شـما م ‌یگشـاییم‪ ،‬معبـری خواهـد بـود بـه دوزخ‪ »7.‬از‬ ‫م ‌یدهـد‪.‬خواجۀ کاش ‌فالاسـرار‪،‬شـدرک‪،‬مامازلفـاوقوم‬ ‫بـهدرگاهخـدابـهجانـیارزد‪،‬البتـه کـهبهدرگاهحسـنبه‬
‫طرفـی خواجـه بعـد از افشـای راز‪ ،‬خودسـوزی م ‌یکنـد؛‬ ‫یهودعناصریقدسـ ‌یاند کـهدر روای ‌تهـایخاصخود‬ ‫نانـیارزد‪.‬امـاایـنرواداریهمۀماجرانیسـتودر تاریخ‬
‫زیرانم ‌یخواهددیگربارمسببچنینفاجع ‌هایباشد‪.‬‬ ‫ایفاینقشم ‌یکنند‪.‬حضور امرقدسیدر سراسررمان‪،‬‬ ‫صوفیهبارهابهخشون ‌تهایفراوانبرم ‌یخوریم‪.‬آنچه‬
‫گدفلاتـلـارتشبــردآرگاکهـ ِهی‌ماوچانزیتـأثنیـ ِنرمـسـوو ِد‌ءرفیتادراردش‪.‬‬ ‫اقـدام خواجـه‬ ‫باعـث تنـش اسـت‪ .‬وقتـی خواجـۀ کاش ‌فالاسـرار تقدیـر‬ ‫باعثتولیداینخشون ‌تهابوده‪،‬حضورهمیناندیشۀ‬
‫دارد‪ .‬رفتـار و‬ ‫شـاهراآشـکارم ‌یکنـد‪،‬بـا کشـتارفرزنـدانشـاهمواجهیم‪.‬‬ ‫تمامی ‌تخواهاسـت؛زیرا«باوربهاینکهحقیقتی ‌کسـر‬
‫شدرکبههومنم ‌یگوید‪«:‬کاش کهزادهنم ‌یشدهبودم‬ ‫همچنیـنبازنگشـتنشـدرکبهبابل‪،‬حملـۀنبوکدنصر‬ ‫نزدپیروانشـریع ِتمناسـتسـببم ‌یشد کهحتیدر‬
‫که‬ ‫وهـهزارمهـچزناارنسـدارلخبـاودک‌هاومسونحـاگبلمکاـنهدُبـهبوومددمو‪.‬بـاهرهم دچرناخـنا‬ ‫بـه فاریـاب را بـه دنبـال دارد؛ زیـرا نبـود او در بابـل سـبب‬ ‫شماریاز ساد ‌هتریناختلا ‌فهامیانمذاهب گونا گون‬
‫ک‬ ‫قحطـیشـدهاسـت‪.‬جـدالمـردمفاریاببـرایتصاحب‬ ‫عدمتحملوتوسـلبهخشـونترشـد کند‪...‬صوفیان‬
‫شومبهسرزمینی کهدورازآدم ‌یزادگانباشد کهازبودن‬ ‫جسـمشـدرکنیـزدرهمیـنراستاسـت‪.‬تقابـل ِسـرجان‬ ‫بارهـا بـه سرنوشـت حالج اشـاره م ‌یکردنـد و مـرگ او را‬
‫آسـایش کنـم‪ »8.‬مـرگ شـدرک نمونـ ‌های از خودسـوزی‬ ‫اورلومامازلفانیزتن ‌شزاست؛زیرا ِسرجاناورلهمواره‬ ‫بیانـیاز رویارویـیبـاخش ‌کاندیشـیم ‌یدانسـتند؛ولـی‬
‫خواجهاسـت‪.‬راویم ‌یگوید‪«:‬آنگاهشـدرکفرونشست‬ ‫بـالحنـیتمسـخرآمیزاز شـدرکقدیـسسـخنم ‌یگوید‪.‬‬ ‫در میانخو ِدصوفیاننیز کمنبودند کسانی کهدر برابر‬
‫وفرمودمنبهنیرنگباهمچونتوییجن ‌گآورشدم‪،‬‬ ‫ارتبـاط سـعید و اقلیمـای یهـودی کـه ه ‌مکیشـانش بـه‬ ‫اندیشـ ‌ههای دیگـر و نـو همـان خشـونت و عـدم تحمـل‬
‫خواهـم کـه دورانـی بـه آسـایش درآیـم‪ ،‬همچـون سـنگ‬ ‫اصالتنژادوخونعقیدهدارندنیزباعثتنشم ‌یشود‪.‬‬ ‫جالدا ِنحالجرااز خـودنشـاندهنـد‪» 1.‬‬

‫‪ 6 .6‬همان‪:‬ص‪.79‬‬ ‫‪3 .3‬همان‪:‬ص‪.114‬‬ ‫‪1 .1‬احمدی‪ ،‬بابک‪« ،‬چهار گزارش بر تذکره الاولیاء عطار»‪ .‬نشر‬
‫‪ 7 .7‬همان‪:‬ص‪.80‬‬ ‫‪4 .4‬خسروی‪،‬ابوتراب‪«،‬اسفارکاتبان»‪.‬نشرقصه‪.‬چاپدوم‪.1380.‬ص‪.26‬‬ ‫مرکز‪ .1379.‬صص ‪.104-105‬‬
‫‪8 .8‬همان‪:‬ص‪.52‬‬ ‫‪ 2 .2‬همان‪،‬ص‪.112‬‬
‫‪ 5 .5‬همان‪:‬ص‪.69‬‬

‫‪89‬‬

‫م ‌یداند کهباعثتسـلطدارالمفتاحبر گوشـتوپوست‬ ‫ب ‌هسویآنم ‌یگراید کهمرز میانقلمروعمومیوقلمرو‬ ‫یـاهمچـونخـا ک‪.‬آنـگاهبمـرد‪»1.‬ایـنامـررام ‌یتـواندر‬
‫و اسـتخوان مرضـا م ‌یشـود‪ .‬در ردیابـی ایـن اندیشـه بـه‬ ‫خصوصـیرااز میـانبـردارد؛قدرت کهبیشاز بیشتار و‬ ‫قتـلاقلیمـانیزردیابی کـرد؛بهعبارتی‪،‬متنبربیهودگی‬
‫سـاختن رصدخانـه و رصـد کـردن ا ‌مالصبیـان در کـرۀ‬ ‫کدر م ‌یگردد‪،‬خواسـتار بیشـترینشـفافیتممکنبرای‬ ‫اندیشۀقدسیتأ کیدم ‌یکند؛زیراایناندیشهدرنهایت‬
‫ُرخـامم ‌یرسـیم‪،‬جایـی کـهشـاهبودجانهخـودرامفتاح‬ ‫زندگـیشـهروندانم ‌یشـود‪.‬ایـنآرمـان«زندگـیبـ ‌یراز»‬ ‫براو ِعـد راثوقیطـرعواایرتب‌تاگـطر تیقانابـسـلانفریقو ‌هعهااشـسـقانته‪.‬متق‌یابـشـلودم‪.‬وجـو ْد‬
‫اولجماعـتمفتاحیـهم ‌یدانـد؛چنا ‌نکهدر متـنآمده‬ ‫بـاآرمـانخانـوادۀنمونـهتطبیـقم ‌یکنـد‪:‬شـهروندحـق‬ ‫انسـا ‌نهارابهدودسـتۀمفتاحیوغیرمفتاحیتقسـیم‬
‫اسـت‪«:‬شـاهبودجانهصیحهم ‌یکشـید کهدیگرماشـاه‬ ‫نـدارد چیـزی را از حـزب یـا از دولـت پنهـان سـازد‪ »4.‬در‬ ‫م ‌یکنـد و در حقیقـت رمـان براسـاس تنـش میـان ایـن‬
‫نیسـتیم کـهمفتـاحهدایتشـماهسـتیم‪،‬بـهبانـویما‬ ‫اینرمان‪،‬تمامیاقداماتی کهاز سویمفتاحیانانجام‬ ‫مدفوتگـارحویهبـهدهروگجـذروزدمما ْ ‌نیآیمـتدول‪.‬یفارتنواتـیینوفرمقنـهزروامیجشبـوردمنف‌یکرقنـۀد‬
‫ایمانبیاورید‪»7.‬اوبعداز اینماجراهروقتا ‌مالصبیان‬ ‫م ‌یشـود بـرای دسـ ‌تیابی بـه قـدرت اسـت؛ بـه عبارتـی‬ ‫بـرای بازیابـی قـدرت و شـکوه گذشـته بـه کانـون قـدرت‬
‫رادر کـرۀ ُرخـامم ‌یبینـد‪،‬از دسـتوراتی کـهاودادهسـخن‬ ‫کتابـت و تدویـن تاریـخ‪ ،‬سـاختن رصدخانه و اسـتفاده از‬ ‫نزدیـک شـوند؛ زیـرا بـه گفتـۀ حضـرت مفتـاح «قـدرت‪،‬‬
‫م ‌یگویـد‪« :‬سـربازان تـو بایـد هیئاتـی از صور ‌تهـای‬ ‫تسـلیبازجملـهمـواردیاسـت کـهبـرای کسـبقـدرت‬ ‫آرمـان مفتاحیـه اسـت‪ .»2‬بـه عقیـدۀ اولیـای مفتاحیـه‬
‫گونا گـون درد و زخـم و جنـون باشـند و از بـرای اسـتقرار‬ ‫انجـام م ‌یشـود‪ .‬بـا کتابـت و تدویـن تاریـخ‪ ،‬مفتاحیـه‬ ‫«پادشـاهانهـردورم ‌یتواننـداولیــاءمؤمنیـنمفتاحیه‬
‫آن بـر اجسـام رعایـای نافرمـان‪ ،‬بایـد اسـباب لازم بـرای‬ ‫قصـد گریـز از زمـان را دارد‪ ،‬بـا سـاختن رصدخانـه خرافـه‬ ‫باشـند‪ .»3‬ازنظـر آ ‌نهـا اهمیتـی نـدارد کـه حا کمـان بـه‬
‫حلولآ ‌نهادر اجسامرعایافراهمآید‪»8.‬در روایتراوی‬ ‫ترویجم ‌یکندوباتسلیب‪،‬هما ‌نگونه کهحضرتمفتاح‬ ‫مفتاحیـه ایمـان داشـتهباشـند؛ تنهـا نزدیـکشـدنبـه‬
‫از گذشـتۀایـنفرقـه‪،‬باروندشـک ‌لگیریخرافـهدر قالب‬ ‫م ‌یگویـد‪« ،‬باعـث م ‌یگـردد کـه دارالمفتـاح حکومتـش‬ ‫کانون قدرت اهمیت دارد؛ زیرا بدون قدرت‪ ،‬دارالمفتاح‬
‫قداسـتیمواجـهم ‌یشـویم کـهاصـولحا کمیـتفرقـهرا‬ ‫را تـا گوشـت و پوسـت و اسـتخوان مرضـا بگسـتراند‪.»5‬‬ ‫نابـودم ‌یشـود‪.‬در ایـنرمـان‪،‬ام ِرقدرتب ‌یپـردهوعیان‬
‫از بیانـاتا ‌مالصبیـا ِنروسـپیتئوریـزهوتوجیـهم ‌یکنـد‪.‬‬ ‫تصور چنینجامع ‌های کهدر آنهم ‌هچیزتحتسـلطه‬ ‫رخ م ‌ینمایـد‪ .‬دارالمفتـاح و دارالشـفا نمـادی اسـت‬
‫جه ‌تگیـرینویسـندهدر برابـرایـنخرافـهوفرقـهرابایـد‬ ‫و سـیطرۀ دارالمفتـاح اسـت از مخـوف بـودن ایـن فرقـه‬ ‫از جامعـۀ تحـت کنترلـی کـه حا کمـان آن‪ ،‬تمـام تـوان‬
‫از بیانـاتحضـرتمفتاحواولیایمفتاحیـهدریافت؛به‬ ‫واندیشـۀشـک ‌لدهندۀآنحکایـتدارد‪.‬فرقـ ‌های کـهبـا‬ ‫خـود را بـرای در اختیـار گرفتـن تمامـی قلمروهـا بـه کار‬
‫عبارتـی‪،‬نویسـندهبـاخلقدارالمفتـاحودارالشـفادر این‬ ‫تاری ‌خسازی‪،‬برایخودهویتیفرهنگیساختهتابتواند‬ ‫م ‌یگیرنـد‪ .‬در ایـن جامعـه هی ‌چکـس خلـوت خصوصـی‬
‫اولیـای مفتاحیـه‬ ‫رراووایـ ‌یاتیگ ُفمتـاخ ِرلـو انص‪،‬دیزمشـینـ‌هه‌هاایی‬ ‫رمـان و‬ ‫بـا کمـک آن در برابـر معانـدان از خـود محافظـت کنـد‪.‬‬ ‫ندارد؛زیراازنظرحضرتمفتاح‪،‬همهدر برابردارالمفتاح‬
‫فراهـم م ‌یکنـد تـا‬ ‫از زبـا ِن‬ ‫روشـی کـهحضـرتمفتـاحبـرایتدوینتاریخپیشـنهاد‬ ‫عریا ‌نانـدومه ‌متـرآ ‌نکـهدارالمفتـاححتـیعفون ‌تهـای‬
‫شـخصی ‌تهایداسـتانی‪،‬پلشـتیروحخـودراب ‌هعنـوان‬ ‫م ‌یکنـدهمـانتسـلیبمتوناسـت؛بهعبارتیتسـلیب‬ ‫جسمشـان را نیـز م ‌یبینـد‪ .‬در ایـن جامعـه همـه جـزء‬
‫فضیلتیاخلاقیبرزبانبیاورندودر پیتوجیهوتفسیر‬ ‫متـون باعـث م ‌یشـود مفتاحیـان دارای تاریخـی شـوند‬ ‫عملـه و ا کـرۀ دارالمفتـاح محسـوب م ‌یشـوند و اعمـال‬
‫آن برآینـد‪ .‬عالوه برایـن م ‌یتـوان بـه تلفیـق مضحکـه و‬ ‫کهخودم ‌یپسـندند‪.‬راویداسـتان‪،‬خوداشـارهم ‌یکند‬ ‫سـا کنانرابـهحضـرتمفتـاح گـزارشم ‌یدهند‪.‬همین‬
‫هـراس در ترسـیم فضـای دارالشـفا اشـاره کـرد؛ جایـی‬ ‫کـه «مـن تنهـا وقایـع را روایـت نم ‌یکنـم‪ .‬شر ‌حالنسـب‬ ‫مسـئلهاسـت کـهشـباهتفراوانـیمیـانحکوم ‌تهـای‬
‫کـهاولیـایامـور بـاتسـلیبجسـممخالفـانوجایگزیـن‬ ‫م ‌ینویسـموهربار م ‌یخوانمتاتصحی ‌حالنسـب کنم‪.»6‬‬ ‫توتالیتـر و دارالمفتـاح ایجـاد م ‌یکنـد‪ .‬میالن کونـدرا‬
‫کـردناعضـایمصنوعیب ‌هجایاعضایحقیقـیآ ‌نها‪،‬‬ ‫از طرفـی‪،‬وقتـیبـاافـکار حضـرتمفتـاحدربـارۀتسـلیب‬ ‫م ‌یگویـد‪«:‬جامعـۀتوتالیتـر‪،‬ب ‌هویـژهدر نـوعافراطـ ‌یاش‪،‬‬
‫فضاییآ کندهازمضحکهوهراسخلقم ‌یکنند‪.‬ترسیم‬ ‫مواجـه م ‌یشـویم‪ ،‬دوبـاره دهشـتنا کی ایـن فرقـه رخ‬
‫چنیـن فضایـی باعـث م ‌یشـود مخاطـب بـه هولنا کـی‬ ‫م ‌ینمایـد‪ .‬او تسـلیب و درد را از مؤمنیـن مفتاحیـه‬ ‫‪1 .1‬همان‪ :‬صص ‪.54-55‬‬
‫‪2 .2‬خسروی‪،‬ابوتراب‪«،‬رو ِدراوی»‪.‬نشرقصه‪.‬چاپسوم‪.1385.‬ص‪.145‬‬
‫‪6 .6‬همان‪ :‬ص ‪.16‬‬ ‫‪4 .4‬کوندرا‪،‬میلان‪«،‬هنررمان»‪.‬ترجم ٔهپرویزهمایو ‌نپور‪.‬نشرقطره‪.1383.‬‬
‫‪7 .7‬همان‪ :‬ص ‪.220‬‬ ‫ص‪.203-204‬‬ ‫‪3 .3‬همان‪ :‬ص ‪.150‬‬
‫‪ 8 .8‬همان‪ :‬ص ‪.211‬‬
‫‪5 .5‬خسروی‪ ،‬ابوتراب‪« ،‬رو ِد راوی»‪ .‬ص ‪.143‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪90‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫وبـهزیـارتخانقـاهم ‌یرود‪،‬در پیدسـ ‌تیابیبهمقامی‬ ‫تـا سـیطرۀ ب ‌یچو ‌نوچـرای خانقـاه تجندیـه‪ ،‬همچـون‬ ‫انجـدزیترشـویـ‌ههجایخریافپــهیبـبرباـریدتکحهپمیـ ِسقپهشرتچـشـهابینشـچتیرزتویندی‌ههسـا‪.‬ت‬
‫معنـویاسـت‪،‬تابـهنحویدیگرلکات ‌هگریشـرع ‌یاشرا‬ ‫دارالمفتاح‪،‬تا گوشـتوپوسـتواسـتخوانمردمریشـه‬ ‫در ملـکان عـذاب بـا سـه نهـا ِد خوانیـن‪ ،‬انجمـن ادبـی و‬
‫به سامان برساند‪ .‬از طرفی‪ ،‬در نهاد انجمن با سویۀ زبان‬ ‫بدوانـد‪ .‬معمـاری عمار ‌تهـای بالا گـدار نیـز ب ‌هگونـ ‌های‬ ‫خانقاهمواجهیم کههمگیازنهادهایقدرتمحسوب‬
‫مواجهیم‪.‬منتقدانفرهنگصوفیه‪،‬یعنیاشرفتکش‬ ‫اسـت کهمادر م ‌یتوانداز اشـکوبچهارمهمهرازیرنظر‬ ‫م ‌یشـوند‪.‬عملکرداینسـهنهادبرحذفاسـتوار است‪.‬‬
‫و سـلیمی کـه زکریـا و ادبیاتـش را ارتجاعـی م ‌یخواننـد‪،‬‬ ‫داشـتهباشـد‪،‬هما ‌نگونـه کـهقطـ ِبخانقـاهاز بالاتریـن‬ ‫در نهـاد خوانیـن‪ ،‬مـادر زکریـا بـا ازدوا ‌جهـای متعـددش‬
‫بـراینوشـتناز همانزبانیاسـتفادهم ‌یکنند کـهروزی‬ ‫بـومروساـییضنـعِکـعیهمابـزرخافـجدرامـیاندخواونخنقـبواـااههـبـرتارونها‪.‬ی‪.‬مـ‪.‬ماهرناـا ِدیشـررباخرانمفقـا‌یدگاهریـکـدر‪.‬ده‪،‬مگدضسرــاتکرارۀف‬ ‫(لکات ‌هگـری شـرعی) بـا خا ‌نهـای بالا گـداری و گرفتـن‬
‫منتقـدش بودنـد‪ .‬اشـرف تکـش بـرای روایت دسـتگیری‬ ‫زمی ‌نهایشـان‪،‬بهقدرتبلامنازعیتبدیلم ‌یشـود‪.‬در‬
‫سـلیمیبـهبح ‌ثهـایانجمنشـفقدر خصـوصآداب‬ ‫ایـننهـادحـذفیـابـا ُمـردنخا ‌نهـاحاصـلم ‌یشـودیا‬
‫نوشتننظردارد‪.‬ه ‌مچنیندروصی ‌تنامۀدومسلیمی‪،‬‬ ‫اطلا ‌عرسـان ‌یاند‪.‬مسـئلۀدیگری کهبایددر شـک ‌لگیری‬ ‫چـوناما ‌نالل‌هخـان‪،‬بـاوا گـذاریهمـۀاموالـشبـهمـادر‬
‫گویینزدیکیمرگو حضور روحیۀ صوفیانه در ر ‌گوپی‬ ‫نهادخانقاهبهآناشـاره کرد‪،‬مراسـمآیین ‌یایاسـت که‬ ‫زکریـا‪ .‬در نهـاد انجمـن ادبـی‪ ،‬تقابـ ِل ادبیـات متعهـد و‬
‫را متأثر سـاخته و آن‬ ‫لناحـخوندآزکگرایـهالکـحر ِدنهکالاسـمرات‪.‬ودیر‬ ‫جامعه‪،‬‬ ‫در آن سـروان احمـد‪ ،‬قطـب خانقـاه تجندیـه م ‌یشـود‪.‬‬ ‫غیرمتعهـدبیـنزکریـاومجداز یکسـووسـرگردسـلیمی‬
‫ایـن‌بـاره همچنیـن‬ ‫را شـبیه‬ ‫در رو ِد راوی‪ ،‬مراسـم تسـعیر کیـا بـرای بخشـیده شـدن‬ ‫و اشـرف تکـش از سـوی دیگـر شـکل م ‌یگیـرد کـه در‬
‫م ‌یتوانبهزندگیزکریاارجاعداد کهتحصی ‌لکردۀرشتۀ‬ ‫گناهانورسـیدنبهقائ ‌ممقامیدارالشـفابهدرخواست‬ ‫نهایـت بـه حـذف سـلیمی م ‌یانجامـد‪ .‬هرچنـد حـذف‬
‫حقوق است و بالطبع باید ذهنی منطقی داشته باشد‪،‬‬ ‫اولیـایمفتاحیـهانجـامم ‌یشـود؛امـادر ملـکانعـذاب‪،‬‬ ‫او در ظاهـر بـه درگیـر ‌یاش بـا مجـد ارتبـاط دارد‪ ،‬امـا در‬
‫امـاب ‌هشـدتمتأثـراز آموز ‌ههـایخانقـاهتجندیـهاسـت‪.‬‬ ‫خـو ِد سـروان احمـد م ‌یخواهـد کـه او را تعزیـر کننـد تـا‬ ‫حقیقـتایرادهـایاوبهادبیا ِتغیرمتعهدمسـبباین‬
‫اوشسصــبـرایلاف ًااکخیباای‌نحاکخـزماـوهانتخدنلداهســناففتلدأومحیلهاَضجفرتمـترتهیشـب ُیزاحپخیدبرمسحف‌یلشمدایمنیـ‪،‬دحبدت ‌هکشــجصنهوررادبشـحوایردوهتحاپاخسدـصروودتر‪،‬الش‬ ‫گناهانـش بخشـیده شـود و لایـق مقـام قطـب گـردد‪.‬‬ ‫امـر اسـت‪ .‬چنا ‌نکـه در متـن آمـده‪ ،‬زکریـا بـرای رهایـی‬
‫شـیخ احمد سـفلی با این ترفند‪ ،‬زهد و تقوایش را به ر خ‬ ‫سلیمیازدستعوامل کودتااورابهاقوامشدربالا گدار‬
‫ه ‌ممسلکانشم ‌یکشد؛ گوییسالوسوریامقررفرموده‬ ‫م ‌یسپارد؛ولیمسئلهرابهمجد کهباسلیمیخصومت‬
‫تـاشـیخاحمـدسـفلیخودخواسـتهتـنبـهشـکنج ‌های‬ ‫شخصیدارد‪،‬م ‌یگوید‪.‬اومدعیاست کها گرهممحل‬
‫خانقـاه تجندیـه اسـت‪ .‬سـیطرۀ خانقـاه بـر او ب ‌هگونـ ‌های‬ ‫صعـبدهـدتـادر چشـمخلایـقارزشبیشـترییابـد‪.‬‬ ‫اختفایسلیمیرابهمجدنم ‌یگفت‪،‬افساهای‪1‬خانقاه‬
‫اسـت کـه مـدام از افسـاهای خانقـاه تجندیـه سـخن‬ ‫نویسـنده در ایـن رمـان تالش م ‌یکنـد بـا تشـریح عقایـد‬ ‫تجندیـهباشـامۀحیوان ‌یشـانسـلیمیرابهخاطـرردیه‬
‫م ‌یگوید؛افساهایی کهبهنظراومسئولمرگهمسرش‬ ‫خانقاهتجندیه‪،‬هولنا کیاندیش ‌هایرانشاندهد کهبر‬ ‫نوشـتن بـر عقایـد خانقـاه از میـان م ‌یبردنـد‪ .‬حـذف در‬
‫هسـتندوهمـوارهاورازیـرنظـردارند‪.‬شـمسنیز کهابتدا‬ ‫پایۀترویجخرافهشکل گرفتهاست‪.‬ازاینمنظرساختار‬ ‫نهـاد خانقـاه نیـز حذفـی خودخواسـته اسـت؛ زیـرا شـیخ‬
‫دربـارۀ افسـاها نظـری تردیدآمیـز دارد‪ ،‬بعـد از خوانـدن‬ ‫رمانونوعنگاهنویسندهبهبحثفرق ‌هگراییوخرافهدر‬ ‫احمـد سـفلی‪ ،‬بنیا ‌نگـذار خانقـاه تجندیـه‪ ،‬بـا ایـن کار‬
‫تأمالتشـیخسـفلیبـهپـدرشحـقم ‌یدهـدوافسـاها‬ ‫قالـبقداسـت‪،‬ماننـدرمـانرودراویاسـت؛زیـرادر این‬ ‫م ‌یخواهدخرافۀرجعتدوبار ‌هاشرادر ذهنمریدانش‬
‫را موجوداتـی واقعـی م ‌یدانـد کـه در متـن تأمالت شـیخ‬ ‫رمانهمبانهادهرمیخانقاهمواجهیم کهتمامتلاش‬ ‫تثبیت کند‪.‬اینحذفخودخواستههولنا کیفرق ‌هایرا‬
‫سـفلیپرسـهم ‌یزننـد‪.‬چرخـشایـندونهـادبـهسـمت‬ ‫خـود را بـه کار م ‌یگیـرد تـا تمامـی عرص ‌ههـا را در اختیـار‬ ‫نشانم ‌یدهد کهبرایتثبیتقدرتخود‪،‬دستبههر‬
‫خانقـاه کـهدر عمـلوزبـاننمـودار م ‌یشـود‪،‬در حقیقت‬ ‫نبهگایـدرهدا‪.‬امیـانخقواندیگزننـودانۀرجمامنناعلدبیهیفبرهق ‌هسگرمایـِتینهدرادچرخاخنقاِشه‬ ‫کاریم ‌یزند‪.‬در روندشک ‌لگیرینهادخانقاه‪،‬خشونت‬
‫بهحضور مداوماینتفکردر زیرساختاندیشۀایرانیان‬ ‫در لبـاسملایمـتچهـرهدگرگونم ‌یکند‪.‬سـرواناحمد‬
‫اشـاره دارد؛ اندیشـ ‌های کـه همـواره بنیا ‌نهـای فکـری‬ ‫هچرموخاره ُشموِّلسودیدۀرمدهومرنیجازبفوردههناسگمت‪.‬ا‬ ‫آشـکار م ‌یشـود‪.‬این‬ ‫(شـیخاحمـدسـفلی)بعـداز کام گرفت ‌نهـایاجبـاریاز‬
‫اسـتبدادراپ ‌یریـزی کـردهوپرورانـدهاسـت‪.‬‬ ‫راعریانم ‌یسازد که‬ ‫دختـراندر مأموری ‌تهایـش‪،‬خرقهدگرگونم ‌یکنـدودر‬
‫بـاملـکانعـذابچرخـۀسـ ‌هگانۀابوتـرابخسـروی کامل‬ ‫ایـن سـویۀ مهـم‪ ،‬همـان فرهنـگ صوف ‌یگـری اسـت کـه‬ ‫لبـاسزهـدوتقـوا‪،‬بـار دیگـربههماناعمالخشـون ‌تبار‬
‫م ‌یشود‪،‬تااندیش ‌های کهازقداستو کارکردآندرجوامع‬ ‫در تاروپـود فرهنـگ مـا ریشـه دوانـده اسـت و بـه فراخـور‬ ‫مدتسعـدتدمن ‌یشزـنادن‪.‬ممع‌یمدارهـدی کعـهجایز اببتـخداانفقکاـهرباهدمر ‌ههاچیـیزمشـخفد ِه‪،‬ی‬
‫بشـری سـخن م ‌یگویـد‪ ،‬ب ‌هتدریـج شـک ‌لگیری فرق ‌ههـا و‬ ‫حـال‪ ،‬کارکـرد خـود را نشـان م ‌یدهـد‪ .‬وقتـی مـادر زکریـا‬
‫قـدرتیافتـنآ ‌نهـارابرسرنوشـتآدمیتشـریح کند‪.‬‬ ‫بعـداز سـا ‌لهاظلـم‪،‬املا کـشرابـهرعایـاوا گـذار م ‌یکنـد‬

‫‪1 .1‬موجوداتی تجریدی که به گمان زکریا در خانقاه تجندیه حضور دارند و کارشان خبررسانی و صیانت از خانقاه تجندیه است‪.‬‬

‫‪91‬‬

‫رام ‌یتـوانمثـالزد‪.‬همگـیایـنشـخصی ‌تها گوشـ ‌های‬ ‫سـای ‌هدار را نشـانمان داد؛ افـرا و اقاقـی و زبا ‌نگنجشـک و‬ ‫بــــــــــــــه‬
‫از بـار ارجاعـات فرامتنـی را بـه دوش دارنـد و نمادهایـی‬ ‫ت ‌کوتـوکبیـدمجنونباشـاخ ‌ههایپریشـانآویخته‪».‬‬ ‫تاریکݡی‬
‫برحایویانبیایدنرمآثقارصکوشدناووریزسمنعدم‌هاونل ًادب‪.‬هشکیخفیصتیی‌تازهداسین ‌تمرافدتیهنو‬ ‫در داسـتا ‌نهای کشـاورز صحنـه و توصیفـات دنیـای‬ ‫بازگݡݡرد‬
‫فقـدانامریمطلوباشـارهم ‌یکنند‪.‬براینمونـه‪،‬روباه‬ ‫گشاـهـخیصایرتبـ‌تاهاطپیـمعدانـامدا‌یرکنـیدبـوار ّدحـالیااز تـتواوزرویبـحیـهاجـتا‬ ‫خـارج‬
‫در داسـتان روبـاه شـنی بـرای اویـس (شـخصیت اصلـی‬ ‫درونـی‬ ‫نگاهیبهمؤلف ‌ههایداستانی‬
‫داسـتان)زندگـی‪،‬شـهروخانـوادۀازدسـ ‌تداد ‌هاشمعنـا‬ ‫م ‌یگـذارد‪.‬تـوازییـاهماهنگیوهمراهیجهانبیـرونو‬ ‫مجموعه داستان «روباه شنی»‪،‬‬
‫م ‌یشـودیـاپرند ‌ههـادر داسـتانغـار راروشـن کـننشـانۀ‬ ‫دنیایدرونشخصی ‌تها‪،‬درانتقالحسی کهنویسنده‬ ‫اثرمحمد کشاورز‬
‫روح آسـودگی‪ ،‬سـب ‌کبالی و عشـقی اسـت کـه از دسـتان‬ ‫در نظـر دارد بسـیار تأثیرگـذار اسـت‪ .‬ب ‌هعنـوان مثـال در‬
‫کوکـببـامـرگشـوهرشپـرزدهورفتـهاسـت‪ .‬گاهـینیـز‬ ‫داسـتان «هشـت شـب‪ ،‬میـدان آرژانتیـن» حضـور دائمی‬
‫ایـن حیوانـات نمـادی هسـتند از ناخـودآ گاه و گذشـتۀ‬ ‫شـب و هـوای گر ‌گومیـش‪ ،‬احـوال پریشـان‪ ،‬سـردرگمی‬
‫پنهـان و فرامو ‌ششـدۀ شـخصی ‌تهای داسـتان مثـل‬ ‫و اسـتیصال راوی داسـتان را بـه خواننـده القـا م ‌یکنـد‪:‬‬
‫طوطـی داسـتان پرند ‌هبـاز‪ .‬م ‌یتـوان موضوعاتـی را کـه‬ ‫«کوچـه غـرق در هـوای گر ‌گومیـش‪ ،‬سـرد و سـاکت و‬
‫کشـاورز برایبیانشـاناز نمادواسـتعارهاستفادهم ‌یکند‬ ‫خامـوش اسـت‪ .‬پایـم پیـش نمـ ‌یرود‪ .‬مانـد ‌هام میـان‬
‫بـه مضامیـن اجتماعـی و سیاسـی تقسـی ‌مبندی کـرد و‬ ‫کوچـه‪.‬صدایـی‪،‬صـدایپایـیدورادوراز سـمتخیابـان‬
‫البتـهم ‌یشـودسـهمیهـمبـرایتوجهوعلاقۀنویسـنده‬ ‫بلنـد م ‌یشـود‪ .‬سـیاهی آدمـی‪ »...‬یـا در داسـتان «روز‬
‫بهمصائبومسائلروحیوشخصیتیانسا ‌نهادرنظر‬ ‫متفـاوت»تـرسووحشـتاز سـ ‌گهابـاغـروبخورشـید‬
‫گرفت‪.‬مضمونداستا ‌نهای«گلدانآبی‪،‬میخ ‌کهای‬ ‫آغـاز م ‌یشـودودر شـببـهاوجخـودم ‌یرسـد؛زمانـی کـه‬
‫سـفید» کـه داسـتان «چـاه بـه چـاه» رضـا براهنـی را بـه‬ ‫هم ‌هچیزناشـناختهودلهر ‌هآوراسـت‪«:‬ماوباغوسـ ‌گها‬
‫خاطـر مـ ‌یآورد و آهنـگ پلنـگ صورتـی را سـوت بـزن‬ ‫غـرقشـدهبودیمتـویتاریکی‪،‬هوفۀبادتویشـاخ ‌هها‪،‬‬
‫مضمونیسیاسـیاجتماعـیاسـت؛درحال ‌یکهداسـتان‬ ‫صـدای زنجر ‌ههـا‪ ،‬صـدای پرهـول عبـور آب نهـر‪ .‬صـدای‬
‫زمیـن بـازی و پرند ‌هبـاز نگاهـی بـه اندیشـه‪ ،‬درونیـات و‬ ‫نف ‌سنفـسسـ ‌گهایی کـهچش ‌مهایشـانتـویتاریکـی‬
‫ننامخـ‌یوتـدوآاگانهمرشزـهـخا وصیمح‌تدهاودی‌ههدـااسـیتاکانمادًالرمد‪.‬شبــاخوصجـویدبـاریاـنی‬ ‫بـرق مـ ‌یزد و ک ‌مکـم داشـت خرخرشـان بلنـد م ‌یشـد‪».‬‬ ‫براهنی«صحنه»راوسیل ‌هایبرای‬
‫ایـن مضمو ‌نهـا در نظـر گرفـت؛ چرا کـه در هرکـدام از‬ ‫کشاورز علاوه بر توصیف فضای جهان خار ج‪ ،‬به توصیف‬ ‫آشـنایی و آشـتی شـخصی ‌تهای‬
‫داستا ‌نهاهمۀمضامیناشار ‌هشدهب ‌هنحوی گنجانده‬ ‫ظاهروحالاتدرونیشخصی ‌تهایداستا ‌نهایشنیز‬ ‫داسـتان بـا خواننـده م ‌یدانـد؛‬
‫شـده اسـت‪ .‬امـا ای ‌نکـه کشـاورز تـا چـه میـزان در بیـان‬ ‫علاق ‌همنـداسـتوچـراغپرنـوریبـرایسـرک کشـیدنبه‬ ‫جایی کهمخاطبفریبنویسنده‬
‫مضامیـنمطر ‌حشـدهنوآورانـهعمـل کـردهجـایبحثو‬ ‫نها ‌نخانـۀذهـنواندیشـۀشـخصی ‌تهابـرایمخاطب‬ ‫راصمح‌ینخهـپورد‌سوزبمـیاان ٔوههروماـیراهتموف‌یرشـصتود‪.‬ی‬
‫تأمـل دارد‪ .‬محمـد کشـاورز در روایـت داسـتا ‌نهایش از‬ ‫رراوازشـخنوانمنـ‌یکدنـه مدو‌یگکیـ‌مروبد‪.‬یـشـشخلـصذیت ‌تجهاسـمع‌تموـوجل ًاو نـدرا تماریدارکـنـید‬ ‫پریسااختیاری‬
‫ب ‌هکارگیـریشـیو ‌ههایمعمـولوآشـنافراتـرنرفتـهاسـت‪.‬‬
‫زمـان کـهعنصـریمهـمدر روایـتبـهحسـابم ‌یآیـددر‬ ‫و گذشـت ‌های کـه کلیـد قفـل خواسـت ‌هها و آرزوهایشـان‬ ‫بـرای شـخصی ‌تهای داسـتانی‬
‫مجموعـه داسـتان روبـاه شـنی خطـی اسـت و هرچنـد‬ ‫بگوینـد‪ .‬م ‌یتـوان گفـ اتسـفتضـاتـواصبـاحنـ ٔهخودااننـسـتداهن عسـرخصـ ٔهن‬
‫داستا ‌نهاییازنیم ‌هراهاتفاقاتآغازشد ‌هاندونویسنده‬ ‫اسـت ب ‌هراحتـی در دسـتان مخاطـب قـرار م ‌یگیـرد‪ .‬در‬
‫سـعی کـرده بـا پ ‌سوپیـش کـردن رویدادهـا و حـوادث‪،‬‬ ‫داسـتان«پرند ‌هباز»منصورفرزندمردیپرند ‌هبازاسـتو‬ ‫فراموشـیاسـت‪.‬در ایـنعرصـههم ‌هچیـزجـانم ‌یگیـرد‬
‫روایـت را از دام ی ‌کنواختـی بیـرون بکشـد‪ ،‬بازهـم زمـان‬ ‫طوطـ ‌یای کـهپیرمـردبـهاوامانـتم ‌یدهدمثلطوطی‬ ‫پورمداخخاتـطٔـه ذب اهـز یـناندویمس‌ـیبـنرددهکاـسهـآنتچ‪.‬ـهدامست‌یاخ‌نونانـویدسـاسـانخبـتراه وی‬
‫برایمخاطبهمانزمانتقویمیبدونجذابیتباقی‬ ‫داشآ کلتمـامامیـالوواقعیـتروحاورافریـادم ‌یزنـد‪.‬‬
‫مانـده اسـت‪ .‬بـه بیـان دیگـر زمـان تقویمـی روایـت خیلی‬ ‫روحانـیداسـتان«زمیـنبـازی»از کودکـیعاشـقفوتبال‬ ‫خلـق فضـا و موقعیـت داستا ‌نهایشـان شـیو ‌ههای‬
‫زودمشـتنویسـندهرابرایخواننده گشـودهاست‪.‬این‬ ‫بـودهوعکسـی کـهمـادرشبـرایاوبـهیـادگار گذاشـتهاو‬ ‫مختلفیبرم ‌یگزیننـد‪ :‬گاهیمانندنویسـندگانواق ‌عگرا‪،‬‬
‫سـادگیود ‌مدسـتیبـودندرزبـان کشـاورزنیـزبـهچشـم‬ ‫رادوبـارهبـه کودکـیبـاتـوپزیـربغل‪،‬شـاد‪،‬لبخندبهلب‬ ‫بـا حوصلـه و دقـت‪ ،‬بـه شـر ح ریزبینانـه و بسـط جزئیـات‬
‫م ‌یخـورد‪ .‬گذشـتناز پی ‌چوخ ‌مهـاوفرازوفرودهـایزبـان‬ ‫و قبـراق وصـل م ‌یکنـد‪ .‬بـا ایـن احـوال‪ ،‬شـخصی ‌تها‪،‬‬ ‫صحنهم ‌یپردازندو گاهیراهتاز ‌هتریدر پیشم ‌یگیرند‬
‫و بـه قلـه رسـیدن همـواره بـرای مخاطـب جـذاب بـوده‪،‬‬ ‫حوادثوفضاهایداستا ‌نهای کشاورزوجهیدوسویه‬ ‫وتنهـاعناصـریرابرم ‌یگزینـدوشـرحم ‌یدهنـد کـهبـرای‬
‫ولـیزبـان کشـاورزماننـدزمینـیهمواراسـت کهلـذتبه‬ ‫ونمادیـننیـزدارنـد‪.‬شـخصی ‌تهاینمادیـنرام ‌یتوان‬ ‫پی ‌شبـردداسـتانموردنیـاز اسـت؛شـرحیهوشـمندانه‬
‫اوجرسیدنرااز خوانندهم ‌یگیرد‪.‬بهعبارتدیگر کشف‬ ‫درداستا ‌نهایایننویسندهبهشخصی ‌تهایانسانی‬ ‫ومهندس ‌یشـده‪.‬بایدتوجهداشـت کهسـاختنصحنه‬
‫نزبمان ِ‌ییشـچوشد‪‌ .‬مهگریرچنیددنربااییدنرداوانستیازب‌ناهناآوق‌نلطمونرویکهسـبنایددهدرای کدهه‬ ‫وحیوانیتقسـی ‌مبندی کرد‪.‬ب ‌هطور مثال‪،‬آقایفلاحدر‬ ‫بـرایخلـقداسـتانهـمازطریـقوصفصـورتم ‌یگیرد‬
‫سب ‌بسازصمیمیتمتنشدهنادیده گرفت؛هما ‌نطور‬ ‫داستان«روز متفاوت»وپیرمردپرند ‌هفروشدر داستان‬ ‫و هـم نقـل و گف ‌توگـو و نویسـند ‌های در آراسـتن صحنـه‬
‫کـه انتخـاب داسـتا ‌نهایی بـا موضوعـات قاب ‌للمـس و‬ ‫«پرند ‌هبـاز» و فرمانـده ارشـد در داسـتان «آهنـگ پلنـگ‬ ‫تمداوأوفمسات‌اقتنـا‌رنسهاتخیفوااهدـشهددکربنـمود‪.‬دجممکـحوهعمٔاهزدرتکوبواشصاهیوـرشزنبفر‪،‬ایبگییفآرا ‌تشساوتگزـوهنروصنچحیقـنز ٔالهز‬
‫برگزیدنشـخصی ‌تهاییآشـنابهباورپذیریداسـتا ‌نها‬ ‫صورتـی را سـوت بـزن» نمون ‌ههایـی از شـخصی ‌تهای‬
‫دووجهـی و نمادیـن در داسـتا ‌نهای کشـاورز هسـتند‪.‬‬
‫کمـکشـایانتوجهـی کـردهاسـت‪.‬‬ ‫آقـایفالحدر آغـاز تاریکـیبازم ‌یگـرددوپیرمـردپرند ‌هبـاز‬ ‫توصیفاستفاده کردهاست‪.‬اشارهبهجزئیاتوشرحو‬
‫محمد کشـاورز در مجموعهداسـتانروباهشـنیهمواره‬ ‫در سـیاهی شـب ناپدیـد م ‌یشـود و فرمانـده ارشـد رو بـه‬ ‫بسـطآنچـهدر صحنـهوجـودداردنقـشعمـد ‌هایدر بـه‬
‫در کنـار شـخصی ‌تهای داسـتانی و خواننـدگان اثـرش‬ ‫انتهـایتاریـکسـنعق ‌بگـردم ‌یکنـد‪.‬هالـ ‌هایاز رمزهـا‬ ‫حرکتدرآمدنداستا ‌نهایاوایفام ‌یکند‪.‬اغلباشیای‬
‫قرار م ‌یگیردوداسـتا ‌نهاییاز زندگیمعمولیواتفاقات‬ ‫و نا گفتن ‌یهـا ایـن شـخصی ‌تها را پوشـانده اسـت و در‬ ‫حاضـر در داسـتان بـه صفتـی موصوف هسـتند و از توجه‬
‫و رویدادهایـش روایـت م ‌یکنـد‪ .‬روای ‌تهایـی سـاده بـا‬ ‫ورایتوصیفـاتظاهـرینویسـنده‪،‬مخاطـبدرم ‌ییابد‬ ‫مستقیمنویسندهب ‌یبهرهنماند ‌هاند‪ .‬کشاورز ک ‌موبیش‬
‫چاشـنی رقیقـی از نمادهـا و اسـتعار ‌هها کـه مثـل ِمهـی‬ ‫آقایفلاح کهنویسند ‌هایتنهامعرفیم ‌یشودوپیرمرد‬ ‫رودداستا ‌نهایشرادربسترتوصیفاترئالیستیجاری‬
‫صبحگاهیداستا ‌نهایاورافرا گرفت ‌هاند‪ِ .‬مهی کهفقط‬ ‫مستأصلپرند ‌هبازوفرماندهترسناکوپرابهتبهوجهی‬ ‫کـرده و راه واق ‌عگرایانـه و سرراسـتی بـرای خلـق فضـا و‬
‫چنـد دقیقـه بـا طلـوع آفتـاب و محـو شـدن فاصلـه دارد‪.‬‬ ‫نانوشـتهاز حقیقـتوجـودیخوداشـارهم ‌یکننـد‪.‬برای‬ ‫صحنۀداسـتا ‌نهایشدر پیش گرفتهاسـت‪.‬نگاه کنید‬
‫شـخصی ‌تهای نمادیـن حیوانـی‪ ،‬سـ ‌گهای داسـتان‬ ‫بـهتوصیـفبـاغدرداسـتان«روزمتفـاوت»‪ ]...[«:‬گلابـی‬
‫پرند ‌ههـای‬ ‫رداوزسـمتاتفـنا«وغـاتر‪،‬رارطووشـطـ ِنیکـدانس»ـتواروبنـاپهرندادس‌هـبـتااز‪،‬ن‬ ‫وبـاداموانـار‪.‬سـی ‌بهاازهمـهبیشـتربـود‪،‬باشـاخ ‌ههای‬
‫روبـاه شـنی‬ ‫پـر از سـی ‌بهای کوچـک کال‪ ،‬و جاب ‌هجـا درخ ‌تهـای‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪92‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫شـ ـوکݡران‬
‫زندان در‬
‫قص ‌ههای‬
‫گݡلستـ ـان‬

‫اجتماعـی بیـرون بررسـی م ‌یکنـد؛ بیهـوده وعـدۀ سـر‬ ‫حا کمیـت و اشـتباهات جزم ‌ینگرانـۀ روشـنفکران و‬ ‫«انسـان بود ‌نهامـان‪ ،‬ا گـر کـه‬
‫خرمـن نم ‌یدهـد و شـعارگونه سـخن نم ‌یگویـد و یأس‬ ‫مبـارزان «زمانـۀ برخـورد» اسـت و گلسـتان از ای ‌نهـا‬ ‫انسانیم‪،‬در اندیش ‌ههاماناست‪،‬‬
‫و ناامیـدی و نوعـی از نیهیلیسـم در ادبیـات زندانـش‬ ‫م ‌ینویسـد و دردهـای دیگـر کـه بسیارشـان از آشـنایان‬ ‫در برداشـ ‌تهامان بـه مأخـذ‬
‫نزدیـک اسـت‪.‬‬ ‫انسـانی از زمان ‌همـان و خصلـت و‬
‫دیـده م ‌یشـود‪.‬‬ ‫ابراهیـم گلسـتان‪ ،‬نویسـنده‪ ،‬فیل ‌مبـردار‪ ،‬عـکاس‪،‬‬ ‫اعمـال هـم زمانـه دور یـا نزدیـک‪».‬‬
‫فضـای مـوزون‪ ،‬نثـر فاخـر شـعرگونه‪ ،‬ضرب‌آهن ‌گهای‬ ‫کارگـردان‪ ،‬مترجـم و منتقـد آثـار هنـری و یکـی از‬
‫پ ‌یدرپی‪ ،‬موسـیقی کلمات در هم‌نشـینی با یکدیگر‪،‬‬ ‫تأثیرگذارتریـن نویسـندگان زمـان خـود بـر هنـر و‬ ‫گودرزایزدی (از نامـه بـه سـیمین دانشـور)‬
‫تأثیر آثار کهن ایران مانند تاریخ بیهقی‪ ،‬آثار سـعدی‪،‬‬ ‫ادبیـات ایـران بـوده اسـت‪ .‬نثـر او‪ ،‬از یـک سـو‪ ،‬فاخـر و‬ ‫دربـارۀ گلسـتانبسـیارها گفت ‌هاند‬
‫مرزبان‌نامـه و‪ ...‬و همچنیـن آثـار فا کنـر‪ ،‬همینگـوی‪،‬‬ ‫منحصرب ‌هفـرد و متأثـر از ادبیـات کهـن ایـران‪ ،‬ب ‌هویـژه‬ ‫و بسـیارها نوشـت ‌هاند‪ ،‬هـم در‬
‫جویـس‪ ،‬فلوبـر‪ ،‬داستایوسـکی‪ ،‬اسـتاندال و دیگـران و‬ ‫همشـهر ‌یاش سـعدی اسـت و از طرف دیگر‪ ،‬آشـنایی‬ ‫تقدیـر و تقبیـح و هـم بـا عنـاد و هـم بـا انصـاف و گاه‬
‫تالش وسـوا ‌سگونۀ نویسـنده در نوشـتن بـه پختگـی‬ ‫بـا ادبیـات برو ‌نمـرزی و ترجمـۀ آثار نویسـندگانی مانند‬ ‫موشـکافانه و جسـتجوگرانه بـه زدن زخمـی‪ ،‬یـا نهـادن‬
‫ک ‌منظیـر نثـرش کمـک م ‌یکنـد‪ .‬گلشـیری‪ ،‬مندن ‌یپور‪،‬‬ ‫فا کنـر‪ ،‬همینگـوی و چخـوف بـر آثـارش ب ‌یتأثیـر نبـوده‬ ‫مرهمـی بـر زندگی و آثار بزر ‌گمـردی که «آب در خوابگه‬
‫ابوتـراب خسـروی و عبـاس معروفـی ازجملـه‬ ‫اسـت‪ .‬ای ‌نها و آشـنایی تنگاتنگ با هدایت‪ ،‬چوبک و‬ ‫مورچگان ریخته اسـت» و خواب نوشـین خرگوشـانه از‬
‫علـوی بـر غنـای نثـر مـدرن و فاخـرش افـزوده اسـت‪.‬‬ ‫چشـ ‌مهایی پرانـده اسـت و خـود هـم حیـای حجـاب‬
‫نویسـندگانی‌اند کـه از وی تأثیـر پذیرفت ‌هانـد‪.‬‬ ‫نمـاد‪ ،‬اسـتعاره‪ ،‬ایجـاز‪ ،‬تمثیـل و توصیـف و تصویـر در‬ ‫مهلک از زبان و قلم زدوده‪ ،‬گسـتاخانه و ب ‌یپروا نقاب‬
‫آثار گلسـتانبسـیار بکرو ک ‌منظیراسـت کهبخشـیاز آن‬ ‫ریـا از جسـم و جـان بـه دور افکنـده اسـت‪ .‬بـه جرئـت‬
‫دوحرفاز زندگی گلستان‬ ‫برگرفتهاز نگاهسینماییودیدودریافتخاصاوست‪.‬‬ ‫م ‌یتوان گفت در میهن ما ب ‌هندرت نویسـند ‌های چون‬
‫فشـار و اختنـاق و کودتـای ‪ 28‬مـرداد ‪ 1332‬بـه همـراه‬ ‫او توانسـته اسـت تـا ایـن انـدازه خـود خـودش باشـد‪.‬‬
‫هنـوز دیپلـم نگرفتـه بـود کـه م ‌یتوانسـت بعضـی از آثـار‬ ‫ملـی شـدن نفـت و نهضـت مصـدق و کار و اقامـت در‬ ‫«خـوب‪ ،‬بـد‪ ،‬زشـت»اش را کاری نداریـم‪ .‬شـاید دربـارۀ‬
‫خارجـی را ترجمـه کنـد‪ .‬تحصیـل در دانشـگاه حقـوق‬ ‫آبـادان بـر پختگـی وی و آثـارش افـزود‪.‬‬ ‫آثـار اندکـش‪ ،‬دربـارۀ بنـد و زنـدان کـم گفتـه باشـند کـه‬
‫تهـران را نیمـ ‌هکاره رهـا کـرد‪ .‬بسـیاری از کارهـای هنـری‬ ‫آثـار ابراهیـم گلسـتان‪ ،‬اعـم از فیلـم و‬ ‫دسـریپـنم ِاسوترمماامـنیو‬ ‫گمـان بـر آن اسـت کـه کسـانی چـون لیال صادقـی بـا‬
‫نظیـر عکاسـی‪ ،‬فیل ‌مبـرداری‪ ،‬کارگردانـی و‪ ...‬را در‬ ‫داسـتان‪ ،‬پختگی خاص و اندیشـ ‌های‬ ‫صداقتـی کـه در کار داشـته‪ ،‬جای کمتری برای سـخن‬
‫سـطحعالـیواسـتادیفرا گرفـت‪.‬اواز دوسـتاننزدیـک‬ ‫عمیـق و زیرکانـه در کنـار بهتریـن شـیوۀ پرداخـت دیـده‬ ‫گفتـن باقـی گذاشـته اسـت‪ .‬گلسـتان ا گـر چـه از داغ و‬
‫صـادق هدایـت و صـادق چوبـک بـود‪ .‬در ‪ 21‬سـالگی بـا‬ ‫م ‌یشود‪.‬در ادبیاتزندان‪ ،‬گلستانخاستگاهدوطرف‬ ‫درفش سـیا ‌هچا ‌لهای قرو ‌نوسطایی زندان م ‌یگوید‪،‬‬
‫دخترعمویش فخری گلسـتان ازدواج کرد‪ .‬حاصل این‬ ‫مناقشه‪،‬همزندانیوهمنظامحا کمرابررسی م ‌یکند‬ ‫ا گرچـه از حـد تـوان آدمـی زیـر سـاتور سـتبر سـتمگران‬
‫ازدواج لیلـی گلسـتان‪ ،‬مترجـم و هنرمنـد بـزرگ و کاوه‬ ‫و بـه چرای ‌یهـا و چگونگـی آن بـه دور از احساسـات و‬ ‫م ‌یگویـد‪ ،‬امـا همیشـه نگاهـی ژر ‌فکاوانـه و عمیـق‬
‫گلسـتان‪،‬عـکاسوهنرمنـداسـت(کاوهدر جنـگایـران‬ ‫شـتا ‌بزدگی م ‌یپـردازد‪.‬‬ ‫ب ‌هسـوی جبهـۀ خـودی دارد‪ .‬گلسـتان از زخ ‌مهایـی‬
‫وعراقضمن کار کشـتهم ‌یشـود)‪.‬دوسـتیویبافروغ‬ ‫وی ادبیـات زنـدان را از منظـر جریان‌هـای فرهنگـی و‬ ‫مجا‌یینوشـیاسـندبـرکـ انهـادگارمچـجهاامز پعــه ِسهنـسـوالزیاهـنمالیـتایـداآومریافجتنا‌هیاـنـادت‪،‬‬
‫فرخـزادموضـوعچندینمقالهو کتاببودهاسـت‪.‬وی‬
‫سا ‌لهاسـتدر انگلستانسـکونتداردوا کنوندر نود‬

‫و چنـد سـالگی ب ‌هسالمت زندگـی م ‌یکنـد‪.‬‬

‫‪93‬‬

‫فیلمخشتوآیینه‬ ‫پاسـبان م ‌یگویـد خطرنـا ک اسـت‪ .‬شـاید اعـدام شـده‬ ‫از آثار گلستان‬
‫اسـت‪،‬امـانویسـندهتکلیـفرامشـخصم ‌یکنـدوخـود‬
‫بی‌ریشـه‪ ،‬گل‌هـای سـم‪ ،‬همـه رفتنـد‪ ،‬کنـده شـدند‬ ‫هـم م ‌یدانـد کـه تـا زمانـی کـه مـا تماشـا گر ویران ‌یهـای‬ ‫ازآ ‌نجا کهآثار پربار گلستانبسیار گسترد ‌هاندودر طول‬
‫و در بخـار فسـاد محیـط خـود مردنـد‪ .‬ا کنـون دیگـر‬ ‫جامعهوخودهستیمو کارینم ‌یکنیم‪،‬امیدرستگاری‬ ‫زمـان در انتشـارات گونا گـون داخلـی و خارجـی منتشـر‬
‫دور‪ ،‬دور خالـص و محـض لجـن شـده اسـت‪ .‬لجـن‬ ‫شد ‌هاند‪،‬جم ‌عبندی کاملوبدوننقصتمامیآثاروی‬
‫بـه حالـت خالـص‪ ،‬لجـن بی‌شـکل و به‌ظاهـر غیـر از‬ ‫نم ‌یرود‪.‬‬ ‫کار سـاد ‌هاینیسـت‪ .‬گاهینحوۀانتخابداسـتا ‌نهادر‬
‫«ی ‌کشـبصـدایتیـروتفنـگاز دور‪،‬از سـمتحاشـیۀ‬ ‫یک انتشـارات با انتشـارات دیگر متفاوت اسـت‪ .‬بدیهی‬
‫لجـن‪( ».‬ص ‪)166‬‬ ‫شهردرجنوببرخاستوهیزیادترم ‌یشد‪ .‬گفتندایل‬ ‫است کهمقالاتویادنام ‌هنویس ‌یهایویبیروناز این‬
‫کمتـرنویسـند ‌هایم ‌یتوانـدچون گلسـتانبـانمادهای‬ ‫قشـقاییاسـت‪ .‬گفتنـدضددولـتاسـتوقصدتصرف‬
‫بکروبدیع‪،‬فضایاختناق‪،‬تصادف‪ ،‬کشتن‪،‬مهاجرت‪،‬‬ ‫شـهر را دارنـد‪ ]...[ .‬آن شـب تـا صبـح تیـر در م ‌یرفـت‪ .‬تـا‬ ‫فهرست است‪.‬‬
‫کندهشدنآ ‌نها کهم ‌یتوانستندویأسوناامیدیبعد‬ ‫اینکـه کـمشـدودیگرتمـامشـد‪]...[.‬فردامـندیربیدار‬
‫شدم‪ .‬گفتندجنگدیگرتمامشد‪.‬دولتبرد‪،‬ایلهم‬ ‫آثار سینماییابراهیم گلستان‬
‫از کودتارابهاینتلخیوالبتهزیبابهتصویربکشد‪.‬‬
‫«[‪ ]...‬گفتممنعباسرادیدم کهزیراتولرفت‪.‬‬ ‫برگشـت‪( ».‬ص ‪)16‬‬ ‫‪-1‬خانهسیاهاست(باهمکاریفروغفرخزاد)‬
‫گفتازبستخسبودب ‌یانصاف‪.‬‬ ‫وشکسـت کـهبیایـد‪،‬سـرکوبم ‌یآیـدوزنـدانوآنوقت‬ ‫‪-2‬از قطره تا دریا‬
‫خلوتـی پیـدا م ‌یشـود بـرای شـکنجه و خالـی کـردن‬
‫گفتـمحیفـشبـود‪ .‬گفـتآبـروم ‌یبـرد‪.‬زبـروزرنـگبـود‪.‬‬ ‫د ‌قدل ‌یهـایمانـدهدر ضمیـرحا کـماز تـرسولرزهایـی‬ ‫‪-3‬موج و مرجان و خارا‬
‫جوشـشداشـت‪.‬سـالمبود‪.‬ا گرم ‌یمانداسبابدردسر‬ ‫‪-4‬تپ ‌ههایمارلیک‬
‫کـه از شکسـت داشـته اسـت‪.‬‬ ‫‪-5‬گنجین ‌ههایگوهر‬
‫م ‌یشـد‪.‬بـامـامخالـفبـود‪(».‬ص‪)192‬‬ ‫کـ«[ه‪..‬ر‪.‬و]یششـبسطانز َگنیْشـندوشخـییرولسبولـوهد‪.‬پبراوکهنـادیهبگـنوددابـابغولنظفتتیی‬ ‫‪-6‬خرا ‌بآباد‬
‫گلستانبعداز کودتا‪،‬فضایبستۀ کشوررا‪ ،‬کهبهزندان‬ ‫برنـده زیـر مـه لخـت مانـده بـود‪ ]...[ .‬از خـواب منـگ و‬ ‫‪ -7‬خرمن و بذر‬
‫م ‌یمانـدوسـرکوباختنـاقدر هم ‌هجـاحک ‌مفرماسـت‪،‬‬ ‫پرعـرقعصـرپاشـدم‪.‬عبـاسراصـدا کـردم‪ .‬گفتنـدمرده‬ ‫‪-8‬دریا(ناتمام)‬
‫است‪]...[.‬همسایه گفت‪:‬فحشنده‪.‬بیچارهمرد‪.‬زیر‬ ‫‪-9‬فیلمخواستگاری‬
‫ای ‌نگونه توصیف م ‌یکند‪:‬‬ ‫اتـول رفـت‪ .‬نزدیـک ظهر دم رسـتوران به ماشـین خورد‪.‬‬ ‫‪-10‬خشتوآیینه‬
‫«مـن امشـب از پنجـره شـط را نم ‌یبینـم‪ .‬امشـب ایـن‬ ‫بـا نیشـخند و پا ‌یبرهنـه‪ -‬کـه گفتنـد در چـرخ ل ‌هشـده‬
‫پنجـره ب ‌یفایـده اسـت‪ .‬وقت ‌یکـه شـط پنجـره پوشـیده‬ ‫چنـدان چپیـده بـود کـه آن را بـا اره و چکـش از آهـن‬ ‫‪ -11‬اسـرار گنـج درۀ جنـی (برگرفتـه از کتـاب گلسـتان بـه‬
‫اسـت‪ ،‬وقت ‌یکـه پشـت پنجـره چیـزی نیسـت‪ ،‬وقت ‌یکـه‬ ‫همیـن نـام)‬
‫چشـم نم ‌یبینـد‪ ،‬یـک پنجـره چـه فایـد ‌های دارد؟ مـن‬ ‫شکسـته درآوردنـد‪( ».‬ص ‪ 128‬و ‪)129‬‬
‫شطم ‌یخواهمروشن‪.‬منچشمم ‌یخواهمبینا‪.‬شط‬ ‫«در روی ایـن مـرداب حـالا نوبت بـه لخته‌های لجن‬ ‫برخیاز ترجم ‌هها‬
‫وقتیروشنشدمنبهفکرپنجرهم ‌یافتم‪(».‬ص‪)168‬‬ ‫می‌رسـد‪ .‬گلـه‌ای قـارچ‪ ،‬گل‌هـای نیلوفـر‪ ،‬گل‌هـای‬
‫در مدومها گرچهب ‌هطور فیزیکیبافضایزندانروب ‌هرو‬ ‫کشت ‌یشکست ‌هها(‪5‬داستان)انتشاراتآ گاه(‪)1356‬‬
‫نم ‌یشـویم‪،‬در بیشـترنمادواسـتعار ‌ههازندانوزندانی‬ ‫زندگیخوشو کوتاهفرانسیسمکومبر(معرفیوترجمه‬
‫را احسـاس م ‌یکنیـم و ده ‌نکجـی غیرمسـتقیم راوی‬
‫چندداستاناز ارنستهمینگوی)‬
‫داسـتانرابـهآنم ‌یبینیـم‪.‬‬ ‫هلکبریفین(مارکتواین)‬

‫آذر ماهآخرپاییز‬ ‫دونژواندرجهنم(ترجمۀنمایشنامۀجورجبرناردشاو)‬
‫آذر‪ ،‬مـاه آخـر پاییـز از هفـت داسـتان تشـکیل شـده کـه‬
‫مسـتقیم و غیرمسـتقیم بـا یکدیگـر ارتبـاط موضوعـی‬ ‫داستان و رمان‬
‫و درو ‌نمایـ ‌های دارنـد‪ .‬بیشـتر ایـن داسـتا ‌نها دربـارۀ‬
‫ادبیـاتزنـدانومقاومـتمردمدر برابرسـلطۀحکومت‬ ‫آذر‪ ،‬مـاه آخـر پاییـز (‪ 7‬داسـتان)‪ ،‬انتشـارات بازتا ‌بنـگار‬
‫جابرانهاسـت‪.‬در داسـتا ‌نهایاینمجموعه‪ ،‬گلسـتان‬ ‫تهـران (‪)1388‬‬
‫از زبانشخصی ‌تهایداستا ‌نها‪،‬از زندانست ‌مشاهی‪،‬‬
‫ظلـموبیـدادخا ‌نهـا‪،‬مقاومـتزندانیـان‪،‬فقـرونـداری‬ ‫شکارسایه(چهارداستان)‬
‫خانواد ‌ههـای زندانیـان سیاسـی و شـکنجه و اعـدام‬ ‫جوی و دیوار و تشنه‬
‫زندانیـانم ‌یگویـدودر خوانندهه ‌مذا ‌تپنـداریودرکی‬
‫اسرار گنجدرهجنی‪،‬انتشاراتبازتا ‌بنگارتهران‪1381‬‬
‫عمیـق ایجـاد م ‌یکنـد‪.‬‬ ‫مدومه‪،‬چا ‌پخانۀمیهنتهران(‪)1348‬‬
‫خروس‬

‫نامـه بـه سـیمین بـه همـت عبـاس میلانـی‪ ،‬انتشـارات‬
‫بازتا ‌بنـگار تهـران‬
‫مختاردرروزگار‬

‫َمدو ِمه‬

‫مـد و مـه در کنـار بـوف کـور هدایـت‪ ،‬شـازده احتجـاب‬
‫گلشـیری و جـای خالـی سـلوچ دول ‌تآبـادی‪ ،‬ب ‌یتردیـد‬
‫یکـی از چهـار سـتون مانـدگار و رشـ ‌کانگیز ادبیـات‬
‫داسـتانی معاصـر ایـرا ‌ن اسـت و داسـتا ‪‎‬نهای بسـیاری‬
‫بـا الهـام از آ ‌نهـا نوشـته شـده اسـت کـه بعضـی از آ ‌نهـا‬

‫تاانـداز ‌های نزدیـک بـه همـان آثارنـد‪.‬‬
‫گلستاندر مدومهفضایاختناقوسرکوبدهۀچهل‬
‫رابـافضـایپلیسـیوزنـدانوشـکنجهنشـانم ‌یدهـد‪.‬‬
‫از شـطبوگرفتهم ‌ینویسـد‪.‬از سـرزمیندجالورجال ‌هها‬
‫سـخن م ‌یرانـد‪ .‬یـأس و د ‌لمردگـی بـا نوعـی نهیلیسـم و‬
‫ناامیدیبرمدومهسایهم ‌یافکند‪.‬عباسمردهاست‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪94‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫سـاخت ‌هاند بـرای مملکـت مجسـم ‌هها‪ ،‬مجسـمۀ مرده‬ ‫خوبه‪.‬بههمۀشماسلامرسوند‪.‬آخهنم ‌یشدخودش‬ ‫گلستاندراینمجموعهم ‌یخواهدبهایننکتۀاساسی‬
‫بـرای مجسـم ‌ههای مـرده‪( ».‬ص ‪)37‬‬ ‫بیـاد‪.‬اونهـمای ‌نجـا‪.‬شـما کـهم ‌یدونیـندارندربـ ‌هدر‬ ‫بپـردازد کـه زنـدان منحصـر بـه خـود زندانـی نیسـت و‬
‫دنبـال سـای ‌هاش م ‌یگـردن‪ ".‬هـر دو زن گریـه م ‌یکردنـد‪.‬‬ ‫خانوادهوبستگانشوضعیتبدتریراتجربهم ‌یکنند‪.‬‬
‫نویسـندهیأسوناامیدیوسـکوتمر ‌گوار جامعهرادر‬ ‫[‪"]...‬بگـوم ‌یخواسـتیبیـایمـارایهبار دیگهببینـی‪"...‬‬ ‫بـه عبـارت دیگـر‪ ،‬زنـدان میـدان وسـیعی اسـت ب ‌هانـدازۀ‬
‫مقابـلجنایـاتحکومـتای ‌نچنیننشـانم ‌یدهـد‪،‬با‬ ‫و نتوانسـت پیـش نالـۀ خـود را بگیـرد‪" .‬الهی خیر نبینن!‬ ‫جامعـه‪.‬در داسـتا ِنآذر‪،‬مـاهآخـرپاییـزنویسـندهاز نـگاه‬
‫ده ‌نکجینفر ‌تبار بهنظام‪،‬امابازهمناامیدنم ‌یشـود‬ ‫الهـیدربـ ‌هدر وآوارهشـن کـهبـاظلـمخودشـونای ‌نجـور‬
‫مردمراآزارمیدن!ای ‌نطورعزیزایمردمراآوارهم ‌یکنن!‬ ‫راویداسـتانب ‌هزیبایـیایـنمسـئلهرابیـانم ‌یکنـد‪.‬‬
‫ودر پایـانم ‌یگوید‪:‬‬ ‫امیـدوارم بـ ‌ه حـق خـون حسـین نیسـت و نابـود بشـن!‬ ‫«مـنمنتظـراینزنگبودم‪.‬سـهزنگ کوتـاهویکزنگ‬
‫«حالا مرده کهمرده‪.‬در راهفردامرده‪،‬اماچیزیبرجای‬ ‫قرنشونسربیاد!دستگاهشوناز همبپاشه!"[‪]...‬من‬ ‫بلند؛اماباز پنجرهراباز کردمببینمخودشاست‪]...[.‬‬
‫گذاشـته‪ .‬هوشـنگ‪ .‬ده بلنـد شـو‪ ،‬بایـد بـزرگ شـود‪]...[ .‬‬ ‫پیـشرفتـموزنرااز اتومبیـلبـانرمـیبیـرون کشـاندم‪.‬‬ ‫صـدایعلـیراشـنیدمواز بنداضطـرابرهاشـدم‪]...[.‬‬
‫از راهـیبـرو کـهتـورابـهخانـۀخـودتبرسـاند‪.‬تـووفـرداو‬ ‫پ ‌یدرپـی م ‌یگفـت‪" :‬بگیـن هوشـنگ هـم اومـده بـود‬ ‫زن کوتا ‌هقد کهچادر برسر کردهبود‪،‬در چهرۀمنخیره‬
‫باباشراببینهبگین‪]...[".‬پیرزن که گریهم ‌یکرد گفت‪:‬‬ ‫شـد‪ .‬سـرش را تـکان مـ ‌یداد‪ .‬انـگار م ‌یخواسـت از تـوی‬
‫نگاهـداریاز بازمانـدۀاحمـد‪(».‬ص‪)50‬‬ ‫"ایـن رو هـم بـرای سـر راهیـش آورده بودیـم‪ .‬شـما بهـش‬ ‫چشموچهرۀمنخطآشناییبیرونبکشد‪.‬نالۀ کوتاه‬
‫بدین‪،‬ایاحمدجونمادر بهفدات!"دستدراز کردم‬ ‫وبریـد ‌هایمـرالرزانـد‪.‬روبرگردانـدم‪.‬دیـدم کنـار اتومبیـل‬
‫تب عصیان‬ ‫وپا کـترا گرفتـم‪.‬شـایدزیـرچـادرش گرفتهبـود کههنوز‬ ‫زندیگریایستادهاستوبچۀپیچیدهدر قنداقیرادر‬
‫بغـلدارد‪.‬زن گریـهم ‌یکرد‪.‬مننم ‌یدانسـتمچهبکنم‪.‬‬
‫گلسـتانزیباتریـننـامرابـرایـنداسـتاننهادهاسـت که‬ ‫خیـسنشـدهبـود‪(».‬ص‪)39- 37‬‬ ‫[‪]...‬جوانآمدزیربغلزنجوانرا گرفتوبعدرویشرا‬
‫حکایتتبوهذیانوعصیانوزنداناسـتوب ‌هنوعی‬ ‫وبهتراز ایننم ‌یشودوضعیتخانوادۀزندانیسیاسی‬ ‫بهمن کردو گفت‪":‬خیلیهمازقولماسلامبرسونین‪".‬‬
‫ادامۀداسـتانقبلیاز منظریدیگر‪.‬نگارندهبراینباور‬ ‫فـراریرا‪ ،‬کـهبعدهـادسـتگیروتیربارانم ‌یشـود‪،‬تصویر‬ ‫در خواهشاوشـکنجموجم ‌یزد‪ .‬گفتم‪":‬احمدحالش‬
‫است کهداستا ‌نهایاینمجموعهرام ‌یتوانداستان‬ ‫کـردوایـناز توانای ‌یهـای گلسـتاناسـت کههنرسـینما‬
‫در داسـتان و یـا دارای نوعـی بینامتنیـت دانسـت کـه‬ ‫راهمبه کمکداسـتانم ‌یآوردوما گوییداسـتانرادر‬
‫ب ‌هگونـۀهزاروی ‌کشـب‪،‬هـرداسـتانادامۀداسـتانقبلی‬
‫اسـت‪،‬در همـانزمینـهوبـاروایـتونا گفت ‌ههـایدیگـر‪.‬‬ ‫فیلمواز نگاهدوربینتماشـام ‌یکنیم‪.‬‬
‫داستانزهرچشم گرفتنوتثبیتحکومتغیرعادلانه‬ ‫«مـن احمـد را م ‌یدیـدم‪ .‬زنـش را هـم دیـده بـودم و ایـن‬
‫است‪،‬باتازیدنوتازیانۀبیداد‪.‬در زندانی کهخودنماد‬ ‫بچـ ‌هاش را هـم‪ ]...[ .‬ایـن بچـه را کـه در میـان تـرس و‬
‫هجومسـرنیزهوهف ‌تتیربهدسـ ‌تهابهدنیاآمدهبود‪.‬‬
‫یـک جامعـۀ بزرگ اسـت‪ ،‬نمـاد ایران اسـت‪.‬‬ ‫ریختهبودنددر خانۀاحمد‪.‬ریختهبودندتوی کوچهو‬
‫«پیـشاز ظهـرامـروز‪،‬زندانبـاندرهایسـلولرابـاز کرده‬ ‫پش ‌تبام‪.‬زائونالهم ‌یکرد کهاین"نق ‌شهایحمام"رابا‬
‫و همـۀ زندانیـان سیاسـی را بـه حیـاط رانـده بـود‪ .‬همـه‬ ‫لگدشکستندوباسرنیزهریختندتو‪.‬احمدآ ‌نجانبود‪،‬‬
‫کـه گـرد آمدنـد‪ ،‬افسـر نگهبـان‪ ،‬کـه تازیانـۀ چرمـی خـود‬
‫را بـر چکمـه مـ ‌یزد‪ ،‬فریـاد کـرد‪" :‬بیاریـدش!" کمـی بعـد‬ ‫امـابچـ ‌هاشاز مـادر زاد‪( ».‬ص‪)41‬‬
‫احمـد کاوهرا کشا ‌نکشـانآوردنـد‪.‬م ‌چهـایاحمـد کاوه‬ ‫آ ‌نگونـه کـهپی ‌شتـرهـم گفتیـم‪،‬ایـنواقعیـتملمـوس‬
‫رااز عقـببـرهـمبـازنجیـربسـتهبودنـدودوپاسـباناورا‬ ‫زندگـی خانوادگـی یـک زندانـی اسـت و دسـت کمـی از‬
‫هـلم ‌یدادنـد‪]...[.‬بـدناسـتخوانیو کوچـکاودرهم‬ ‫سرنوشـت خـود زندانـی کـه شـکنجه و آوارگـی را تحمـل‬
‫تاشدهبود‪.‬چهر ‌هاشدره ‌مکشیدهشدهبودو[‪]...‬بعد‬ ‫کردهوسرانجامتیربارانم ‌یشودنداردودرنهایت‪،‬راوی‬
‫افسـرنگهبانپیشآمدوبالگدیاحمد کاوهرابرزمین‬ ‫اول شـخص گلسـتان سرنوشـت بخشـی از مقاومـت را‬
‫انداخـتوحـالا شالقرویشـکم‪،‬سـینهورانـشفـرود‬
‫ای ‌نگونـه توضیـح م ‌یدهـد‪:‬‬
‫م ‌یآمـد‪( ».‬ص ‪)53‬‬ ‫«او را کشـته بودنـد‪ .‬مـن در رسـتوران بـودم کـه رادیـو‬
‫ا گرچهاینداستانگلستانبافتچندانمنسجمیندارد‬ ‫نخوببـترشـداادناوشـرادکه بـشـوتد‌ها‪.‬ن ُگـدر‪[ .‬و‪ُ.‬گ‪.‬ـ‪.‬ر]خچـواههنـخوداهکـشدـشـت‪.‬د[؟‪...‬حـ]االاو‬
‫وبه گون ‌های گزارشخطاب ‌هوارنزدیکم ‌یشود‪،‬اماترسیم‬ ‫را کشـتند و همـه را م ‌یکشـند و هم ‌هچیـز کشـت ‌ه شـده‬
‫فضـایزنـدانوخودبیا ‌نگـریدرونیزندانیـانازواقعیت‬ ‫اسـت‪ .‬خواسـتم راه بیفتـم چشـمم بـه مجسـمه افتاد‪،‬‬
‫موجـودزمـانآ ‌نقـدرقـویونف ‌سگیـراسـت کـهخواننـده‬ ‫[‪ ]...‬مزخـرف‪ .‬ایـن چیسـت کـه سـاخت ‌هاند؟ [‪]...‬‬
‫معایبـش را نادیـده م ‌یگیـرد‪ .‬ایـن داسـتان در سـا ‌لهای‬ ‫کـه ای ‌نطـور قـوز کـرده اسـت؟ بدبخ ‌تهـا مجسـمه‬

‫جوانی گلسـتانیعنی‪1327‬نوشتهشـدهاست‪.‬‬
‫«پاسبا ‌نها کهلاشۀاحمدرام ‌یبردند‪،‬همهرادنبالهم‬
‫درفضایی کهم ‌یپنداشتپیشرویشاستم ‌یدید‪.‬یا‬

‫‪95‬‬

‫«سـوت تازیانـه سـینۀ همهمـه را م ‌یدراْنـد و نعر ‌ههـای‬ ‫م ‌یدیدوم ‌یاندیشـید‪.‬ایننم ‌یشـود کههمهخاموش‬
‫خشنی کهدشنامم ‌یدادپستوبلندصداهایدیگررا‬ ‫بمانند‪.‬ا گرقرار بوددر برابرب ‌یعدالتیسکوت کنی‪،‬چرا‬
‫زندهم ‌یکرد‪]...[.‬از جابرخاست‪ .‬کنار پنجرهرفت‪،‬دید‬ ‫سـرو کارترابـهزنـدانانداختـی؟بهزنـدانآمدیچون‬
‫حیـدر وپسـرشایسـتاد ‌هاندومـردمدر پیاد ‌هروهای گر ِد‬ ‫بـا ب ‌یعدالتـی همـراه نبـودی‪ ]...[ .‬خامـوش نشسـتن‬
‫میدان گردآمد ‌هاندودر گوش ‌هایمهندسجوانافتاده‬ ‫تصمیمـی دشـوار نبـود‪ ،‬کاری دشـوار بـود‪ ]...[ .‬امـروز در‬
‫اسـت کـهپیراهـنبـرتـننـداردوپشـتشخونیناسـتو‬ ‫گـردشی ‌کسـاعتۀعصـردر باغچـۀزنـدانبهدوسـتانش‬
‫کسـی کنـارشنیسـتواودر تنهایـیخـودنم ‌یجنبیدو‬ ‫گفتهبود کهبایددست ‌هجمعیاعتصاب کرد‪]...[،‬امابه‬
‫دیـد کـهسـرنیز ‌ههامیـانمیـدانبـرقپرا کنـد ‌هایدارند‪.‬‬ ‫پیشنهاداوخرد ‌هها گرفتندو گفتنداین کاریاست که‬
‫[‪]...‬رمضانباز کنار پنجرهرفت‪.‬دید کهحیدر ایستاده‬
‫اسـتوپسـرشدر غلتیـدهاسـتودارنـداورام ‌یکوبنـدو‬ ‫صلاح نیسـت‪( ».‬ص‪)52‬‬
‫پسـرش م ‌یکوشـد از زمیـن برخیـزد و ا کنـون برخاسـت و‬ ‫یأسوناامیدیوعدممقاومتبرزندانسایهم ‌یافکند‬
‫ب ‌هسـویحیـدر رفـتوپیـشاز آ ‌نکـهاورابگیرند‪،‬خـودرا‬ ‫وقهرمانداستانادامۀامیالوخواست ‌ههاوآرزوهایش‬
‫بـرروی او افکنـد و پـدرش را بـه زدن گرفـت‪( ».‬ص‪)116‬‬ ‫را م ‌یتوانـد تنهـا در خیـال پـی بگیـرد و آنـگاه کـه خـود‬
‫حیـدر زیـر شـکنجه پسـرش را لـو داده اسـت‪ .‬ب ‌هراسـتی‬ ‫ب ‌هتنهایـی دسـت بـه اعتصـاب م ‌یزنـد و از کنـار درهـا‬
‫آیـا حیـدر کـم آورده یـا فشـار شـکنجه زیـاد بـوده اسـت؟‬ ‫م ‌یگذردوفکرم ‌یکندزندانیانبااوهمراهخواهندشد‪،‬‬
‫آیـا درون او هنـوز عـذاب و شـکنجۀ وجـدان نیسـت؟‬
‫و ا گـر خواننـده بـه جـای او بـود ب ‌هراسـتی چـه م ‌یکـرد؟‬ ‫هی ‌چکس نیسـت‪.‬‬
‫پیـ ‌شداوری در ایـن امـور هیـ ‌چگاه درسـت از آب در‬ ‫«حـس کـرد کـهدنیـاپشـتسـراومثـل کلـوخمضمحـل‬
‫نم ‌یآیـدوزنـدانهمیشـهبـرآناسـتتـاآدمرابشـکند‪،‬‬ ‫م ‌یشـود‪ ]...[ .‬خواسـت نگاهـی بـه دنبـال‪ ،‬بـه دالان‬
‫از جایی کهبرایشعزیزاسـت‪،‬عزیزتریناسـت‪.‬رمضان‬ ‫بیفکنـد‪ .‬همـان چیـزی کـه از تبدیـل نفـرت بـه وجـود‬
‫مقاومـت م ‌یکنـد و سـبی ‌لهایش را م ‌یسـوزانند کـه‬ ‫آمـدهبـوددر شـعورشدمید کهنه‪،‬بگـذار بمانند‪،‬بگذار‬

‫برایـش عزیـز بـود‪.‬‬ ‫بترسـند‪( ».‬ص ‪)63‬‬
‫«بوی موی سـوخته از شـام ‌هاش بیرون نم ‌یرفت‪]...[ .‬‬
‫بیشاز آنکهبخواهداز چنگاینزندانمظلمبگریزد‪.‬‬ ‫ابعـاد موضـوع از‬ ‫میاندیروز وفردا‬
‫م ‌یخواسـت گریبانـش را از دسـت خـودش رهـا کنـد‪.‬‬ ‫نـوع نـگاه کـردن‬ ‫ز«اویشـی‌هوهـۀا ابیرامهیـختملـ گلف اسـستـانت‪.‬ناگوـرعادشتـ ًباـبـها‬
‫جانانـ ‌هاش وام ‌یدهـد‪ ،‬ناصـر هـم "ابهـام در درونـش بـه‬ ‫نم ‌یخواسـت کسـیبداندسبی ‌لهایشراسـوزاند ‌هاند‪.‬‬ ‫و تصویـر کردنـی کـه بـه تکنیـک سـینما نزدیکـ ‌ی اسـت‪،‬‬
‫تلاطـم"م ‌یافتـد‪.‬همهدر شـبتردیدهام ‌یاندیشـندتا‬ ‫نم ‌یخواسـت خـودش هـم بدانـد‪ ،‬امـا خـودش‬ ‫م ‌یکوشـد حـس را ب ‌هکمـک تمثیـل‪ ،‬تصویـر کنـد‪ .‬نثـر‬
‫گلستان گاهباسمبولیسمشاعرانه‪،‬اماب ‌یتکلفوروانی‬
‫در نـور روز بـه نتیجـۀ دلخواهشـان برسـند‪2 ».‬‬ ‫م ‌یدانسـت و ایـن برایـش زیـاد بـود‪( ».‬ص ‪)119‬‬ ‫درآمیختهاست‪.‬اودرآثارش گاهیآ ‌نسویچهرۀنسلی‬
‫امـابـاهمـۀای ‌نهـاقهرمـانداسـتانامیـدشراب ‌هکلـیاز‬ ‫مبـارزه‪ ،‬جنگیـدن‪ ،‬انتخابـات‪ ،‬جنـگل‪ ،‬منظـری از‬ ‫رانشـانم ‌یدهد کهمادر قص ‌ههایمشـابهفقطدر کار‬
‫دسـتنم ‌یدهـد‪«.‬ونگاهـیبـهمیل ‌ههایزنـدانافکند‬ ‫پیروزی و بعد هم شکسـت و بعد هم آ ‌نچه شکسـت را‬ ‫سیاسـت دیـده بودیـم‪1 ».‬‬
‫کها کنوننور روز میانشانرام ‌یبرید‪ ]...[.‬گفت‪":‬صبح‬ ‫تحم ‌لناپذیرم ‌یکند‪.‬یأسوناامیدیوتردیددرتشکل‬ ‫داسـتان میـان دیـروز و فـردا در ادامـۀ داسـتا ‌نهای‬
‫شدهوآفتابهمزده‪.‬هوایاینجاس کهانگار هم ‌هاش‬ ‫دیگـر‪،‬همـۀای ‌نهـابرجـانناصرورمضانافتادهاسـت‪.‬‬ ‫پیوسـتۀ همیـن مجموعـه و بـاز بـا درو ‌نمایـۀ ادبیـات‬
‫ابره‪ ".‬و م ‌یدانست که بس شهرها و روستاها که ا کنون‬ ‫پـی بـردن بـه ورشکسـتگی حـزب (تـوده) سـبب پوچـی‬ ‫زنـدان اسـت و داسـتان امیـد و ناامیدی و فضـای ترس و‬
‫و واخوردگـی آد ‌مهـای سرگشـتۀ داسـتا ‌نهای گلسـتان‬ ‫وحشـتوشـکنجه‪.‬مهنـدسو کارگـربـاهـمزندان ‌یانـد‪،‬‬
‫از آفتاب روشـن شد ‌هاند‪».‬‬ ‫م ‌یشـود‪ .‬آنـان آرما ‌نهـای گذشـتۀ خـود را نادرسـت‬ ‫ناصـر و رمضـان در کـوران شـکنجه و تحمـل گاه دچـار‬
‫گلسـتانا گرچـه کمتـراز درویشـیانیـااحمـدمحمودبه‬ ‫م ‌ییابنـد‪،‬امااز یافتنمسـیردرسـتهـمعاجزند‪.‬تزلزل‬ ‫شـکوتردیـدم ‌یشـوند کـهآیـاراهرادرسـتآمد ‌هانـد؟آیا‬
‫ادبیـات زنـدان پرداختـه‪ ،‬نثـر فاخـر و نـگاه موشـکافانۀ‬ ‫حرکـتاز اسـاسدرسـتبـودهاسـت؟آیـاهمیـنیـکراه‬
‫سـینمای ‌یاش عمـق فضـای زنـدان و بیـرون آن را بـه‬ ‫آنـان بـه سـقوط معنـوی م ‌یانجامـد‪.‬‬ ‫بودهاست؟وهمینشکوتردیدودودل ‌یهاباخفقان‬
‫تصویـر کشـیده اسـت؛ بـه گونـ ‌های کـه انـگار مشـغول‬ ‫«گلسـتان در داسـتان میـان دیـروز و فـردا نشـان‬ ‫وشکنجه‪،‬زندانیرافرسودهم ‌یکند‪.‬خوانندهونگارندۀ‬
‫دیدنفیلمیهسـتی کهعل ‌یرغمتلخ ‌یهایشدوسـت‬ ‫م ‌یدهـد کـه اسـتاد توصیـف تردیدهـا و دلهر ‌ههـای‬ ‫ایـن سـطور حـق هی ‌چگونـه قضاوتـی ندارنـد‪ ،‬مگـر آ ‌نکـه‬
‫نـداری بـه پایـان برسـد‪ .‬خرد ‌هروای ‌تهـا و داسـتان‌در‬ ‫درونـی آد ‌مهاسـت‪ ]...[ .‬هریـک ب ‌هنوعـی احسـاس‬ ‫راوی داسـتان باشـند یـا در کنـار زندانـی‪.‬‬
‫داسـتا ‌نهای نویسـنده بـا اشـرافی کـه او از جریا ‌نهـای‬ ‫ازدسـ ‌ترفتگی م ‌یکننـد‪ .‬رمضـان باوجـود مقاومـت‬
‫سیاسی و تاریخی آن زمان دارد و به عبارتی خود بخشی‬

‫از آن بـوده اسـت بـر غنـای کارش م ‌یافزایـد‪.‬‬

‫‪1 .1‬محمدعلیسپانلو(‪،)1371‬نویسندگانپیشروایران‪،‬ص‪112‬‬
‫‪2 .2‬حسنمیرعابدینی(‪،)1387‬صدسالداستا ‌ننویسیایران‪،‬جلد‪1‬و‪،2‬ص‪267266‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪96‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫تقدی ِرهبوط‬

‫نگاهیبه جهانداستانیشهریار مندن ‌یپور در «آبی ماورایبحار»‬

‫خونـش را بگیـرم‪ .‬از لای انگشـ ‌تهایم مـ ‌یزد بیـرون و‬ ‫یـک واقعـۀ طبیعـی در کارنامـۀ مندن ‌یپـور اسـت‪ ،‬یعنـی‬ ‫«تقدیـر» در آثـار داسـتانی شـهریار‬
‫م ‌یرفتزیرناخ ‌نهایم‪.‬سـاع ‌تهابعد کهمجبور شـدم‬ ‫زلزلـه؛ روایـت مانـدگاری و تنهایـی شـخصیت داسـتان بـا‬ ‫مندن ‌یپـور سـابق ‌های طولانـی‬
‫غـحـذادبخـسبـورزمن‪،‬غـدیـذادمخـوخـرودمنی‪،‬ـانســیها؟ه»‪،‬ازیـیـرننااتفخـا ‌نقهعایـینـمًامهانمداه‪.‬ن‬ ‫آوارهـای ب ‌هجامانـده در زندگـی و در روح و روانـش‪ .‬در‬ ‫دارد؛ م ‌یتـوان ر ِدپـای نشـان ‌ههای‬
‫صحنـ ‌های اسـت کـه در داسـتان «فص ‌لهـای بـرزخ» از‬ ‫مجموعـه داسـتان دومـش‪« ،‬هشـتمین روز زمیـن»‪ ،‬در‬ ‫ایـن تقدیرگرایـی را از اولیـن‬
‫مجموعـه داسـتان سـوم مندن ‌یپـور‪« ،‬مومیـا و عسـل»‪،‬‬ ‫داسـتانی بـه همیـن نـام‪ ،‬روی دیگـری از قهـر طبیعـت‬ ‫داسـتا ‌نهایش دنبـال کـرد تـا‬
‫بـرایسـروانمینـارخم ‌یدهد؛انگار کـهخو ِدمندن ‌یپور‬ ‫رخ م ‌ینمایانـد‪ :‬سـیل‪ ،‬بـاران ب ‌یوقفـ ‌های کـه هم ‌هجـا‬ ‫مهدیوحید رسـید بـه آخریـن اثـر داسـتانی‬
‫«‪ ...‬بـالای پسـتان دید ‌هبـان را چسـبیده‪ .‬خـون از لای‬ ‫را فرا گرفتـه و راویانـی کـه بـرای کمـک م ‌یرونـد‪ ،‬خـود‬ ‫دستجردی چا ‌پشـد ‌هاش(برایبزر ‌گسـالان)‬
‫انگشـ ‌تهایشبیرونم ‌یزده‪،‬وقتیسـربازهایبهداری‬ ‫گرفتـار م ‌یآینـدمیـانمردمـی که گوییبارانمسخشـان‬ ‫در ایـران‪،‬یعنـیمجموعهداسـتان‬
‫رسـید ‌هاند‪».‬وبعـد«‪...‬سـرنهـار همی ‌نکـهسـروانلقمـه‬ ‫کـرده اسـت‪ ...« :‬یعنـی مکافـات بـرای مـا سـه نفر اسـت و‬ ‫«آبیماورایبحار»‪.‬نکتۀمه ْمنگاه‬
‫گرفـت‪،‬چشـمشافتـادبـهزیـرناخ ‌نهایـش؛سـیاهبـود‪،‬‬ ‫ا گـر کسـیبایـدچیزیبفهمدماهسـتیم؛وگرنههـرروزه‪،‬‬ ‫متفاوتاوبهاینامردربره ‌ههایزمانی گونا گوناست؛‬
‫نخهشـسـکیایهد‪،‬هبســور ِدخ‪.‬لقسـیمـاهه‪.‬رااخنودانخـدیتدز‌هبمایـننلاوازینساـنخگر‌نبهیـایرونش‬ ‫در ایـن دنیـا خیلـی از ایـن اتفا ‌قهـا م ‌یافتـد و خیل ‌یهـا‬ ‫آنجا کهم ‌یتوانب ‌هوضوحتغییرماهوینگاهاورااز زمان‬
‫رفت‪(».‬ص‪)189‬وتقدی ْرهمانناصراست؛سربازعراقی‬ ‫نفلـهم ‌یشـوندوهی ‌چکـسوهیـچقاعـد ‌هاینیسـت کـه‬ ‫چـاپ اولیـن مجموعـه داسـتانش‪ ،‬یعنـی «سـای ‌ههای‬
‫کـهاز جبهـۀخـودیفـرار کـردب ‌هسـویجبهـۀدشـمن‪،‬با‬ ‫توجیهـیداشـتهباشـد‪،‬یـاتضمینـی کـهایـنآخـر ‌یاش‬ ‫غـار»در سـال‪1368‬تـاآخریـنآ ‌نهـا‪،‬یعنـی«آبیمـاورای‬
‫پارچـ ‌های سـفید در دسـت‪ ،‬و گیـر افتـاد وسـط میـدان‬ ‫باشـد‪(».‬ص‪...«،)58‬بـههـرحـالمـاوآ ‌نهاغافلیم که‬ ‫بحـار» در سـال ‪ 1382‬دیـد‪ .‬در اولیـن داسـتانش یعنـی‬
‫جنگپشتتخت ‌هسنگیو«نهراهپسداشت‪،‬نهپیش‬ ‫بلـعبـهپایـانرسـیدهورانـدهشـد ‌هایمبهمرحلـۀهضمو‬ ‫سـای ‌ههایغـار از زبـانشـخصیتاصلـیداسـتان‪،‬آقـای‬
‫و دو طرفـش جنـگ بـود بـدون اینکـه بخواهـد‪( ».‬ص‬ ‫آباز آبتکاننخورده‪(».‬ص‪)70‬یا«منمتحی ِرآنمرد‬ ‫فروانـه‪،‬م ‌یشـنویم کـه«خـبجامعـهیعنیچه؟انسـان‬
‫‪)190‬وسربازانی کهبادیدنناصرانگار عاقبتخودشان‬ ‫هسـتم‪.‬ا گـرمـامزاحمشنشـویم‪،‬آ ‌نطور کـهبابچ ‌هاش‬ ‫در مقابـل یـک عمـل انجا ‌مشـده‪ ،‬همیـن!» (ص‪ )5‬و یـا‬
‫روب ‌هرویشـانباشـد‪،‬از آنپـسسـعیدر بـهبـازی گرفتـن‬ ‫بـالایدرختچسـبید ‌هاند‪،‬میلیو ‌نهاسـالپیـشرابه‬ ‫بعدتـر‪« ،‬مـا غافلگیـر شـدیم‪ ،‬حتـی بـه دسـت خودمـان‪.‬‬
‫تقدیرم ‌یکنند‪«:‬تو کهناصریکسالجلوتنبودهچه‬ ‫امـروزوصـل کرد ‌هانـد‪،‬بـدونهیـچشـکایتیـااعتراضـی‪.‬‬ ‫آاسنـتمـغفنارنبـیو!دچمـ‪،‬هنـاهسـآتندلمـالِنیق!ب»ـ(ل وصنـ‪11‬ه)آوانیـمـ ِننمبواعـجد‪.‬هـهچـبـها‬
‫م ‌یفهمـیسـرگرمیمایعنیچـه‪.‬تازهاینبازینیسـت‪.‬‬ ‫تمامشـان همی ‌نطـور آرام هسـتند‪ .‬فریـاد نم ‌یکشـند‪.‬‬ ‫تقدیردر آثار اولیههموارهبامؤلفۀتنهاییهمراهاست‪.‬‬
‫امتحاناست‪.‬ضامننارنجکرام ‌یکشیمونارنجکرا‬ ‫کسیراصدانم ‌یزنند‪.‬دستوپیراهنتکاننم ‌یدهند‪.‬‬ ‫عک ‌سالعملانسا ‌نهادر حصار تنهایی‪:‬پیرمردی کهبا‬
‫بااهرممانعضاربتویدستنگهم ‌یداریمببینیم کی‬ ‫ماتچمباتمهزد ‌هاند؛ ِگلرویتنشانماسیدهوبه َمد‬ ‫رفتـنزنـشپنـاهمـ ‌یآوردبهتفحـصدر زندگـیحیوانا ِت‬
‫بیشتردوامم ‌یآورد‪(».‬ص‪)192‬با گذرزمان‪،‬جنازۀناصر‬ ‫با ‌غوحـشروبـ ‌هرویخانـ ‌هاش‪،‬حسـود ِیمـردیتنهابه‬
‫آنروبـ ‌هروم ‌یشـودنمـادیاز وضعیـتجنـگ کـهدر آن‬ ‫نـگاه م ‌یکننـد‪( ».‬ص‪.)71‬‬ ‫جسـدیموهـوم کـهدر اتاقـشم ‌ییابـدویکـیشـدندو‬
‫انسا ‌نهاحقانتخابندارند؛اینکهدشمنحالا هم که‬ ‫امانموددیگرتقدی ْرجنگاست؛پدید ‌های کهبهدست‬ ‫ه ‌مسـلولیدر اثـرممارسـتبـرنقلنعلبهنعلحـوادث‬
‫بهطرفماآمدهودیگردشمنمانیست‪،‬تقدیرشانگار‬ ‫طبیعـت رقـم نم ‌یخـورد‪ ،‬بلکـه از آسـتین آدمـی بیـرون‬
‫م ‌یآیـد‪.‬مندن ‌یپـور در دورۀسـربازی‪،‬جنـگرااز نزدیـک‬ ‫زندگ ‌یهایشـان بـرای یکدیگـر‪.‬‬
‫هماناسـت کـهبود‪.‬‬ ‫لمـس کـردهاسـتوآنچهم ‌یگویـدرنگوبوییعینیبه‬ ‫یکیدیگراز ویژگ ‌یهایآثار مندن ‌یپور حضور همیشگی‬
‫اسـتفاده از روایـت جنـگ را یـک بـار دیگـر در داسـتان‬ ‫خودم ‌یگیرد‪.‬اودرمصاحب ‌هایباروزنامۀشرقم ‌یگوید‪:‬‬ ‫بلایـایطبیعـیب ‌هعنـواننمـودیاز تقدیـرو کنـدوکاودر‬
‫«رنـ ِگ آتـش نیمـروزی» از چهارمیـن مجموعـه داسـتان‬ ‫ک«‪.‬ه‪.‬گ‪.‬رجونهاگنآنرامجاب‌یوسـد‪.‬پبرادنهدمدۀسخـتشمون‪،‬بتاهشم‪.‬مۀ ِغنراوفرسخریوالظ ‌ییافمه‪،‬‬ ‫عچمگوونم ًاگـهیمررنویارگوتیـسـیلاینمسـوار‌نضهااببـها ایخو‌ندگمونـ ‌یهگبیلرایدا‪.‬سدـاسـتتاکـنه‬
‫مندن ‌یپـور بـهنـام«مـاهنیمـروز»نیزشـاهدیم‪،‬آنجا کهبا‬ ‫عاجزوحقیربودم‪،‬وقتی کهدسـتمرامشـت کردهبودم‬ ‫«خمیازهدر آینه»از مجموعۀسای ‌ههایغار اولیننمود‬
‫رویزخمبهترینسربازمونم ‌یتوانستمجلویجهش‬

‫‪97‬‬

‫بهموافقت‪.‬رویپیشـان ‌یاش‪،‬چندر ِگنیلی‪،‬متقاطع‬ ‫و کلمـات گونا گـونولطیـفبـود‪،‬تفاوتـیاساسـیداردو‬ ‫حضـور دوبـارهوایـنبارپسازجن ِگسـروانمینامواجه‬
‫برجسـته بودنـد» (ص ‪.)126‬‬ ‫شـایدبـرایمخاطبـانهمیشـگیاودر یکـ ‌یدوداسـتان‬ ‫م ‌یشـویم‪ .‬در ایـن داسـتان‪ ،‬افتـادن دختـر سـروان بـه‬
‫ابتدایـی کمیدلسـردکنندهباشـد؛اماایـندایرۀ کلمات‬ ‫چنگپلنگب ‌هصورتموازیباداستانیاز جبههروایت‬
‫بـراینمونـۀدیگرم ‌یتواناز حضور همیشـگیحیوانات‬ ‫رفت ‌هرفتهباتکرار‪،‬در جانداسـتا ‌نهاوضمیرناخودآ گاه‬ ‫م ‌یشود‪«.‬م ‌یگفتهمیشهداوطلبانهم ‌یرفتهمأموریت‬
‫در آثـار مندن ‌یپـور گفـت‪ ،‬از پلنـگ‪ ،‬شـیر‪ ،‬خـرس‪ ،‬گـرگ‪،‬‬ ‫خوانندهت ‌هنشینم ‌یشودود ‌لچسب‪.‬واژگانیازجمله‬ ‫واز بعـداز تولـددختـرشمحتـاطشـده؛فقـطهرازگاهـی‬
‫روبـاه‪،‬شـغال‪،‬میمـون‪،‬غـاز‪،‬غـزال‪،‬درنـاو‪....‬امـادر ایـن‬ ‫پیکـر‪ ،‬سـیاهی‪ ،‬سـقوط‪ ،‬سـوراخ‪ ،‬غبـار‪ ،‬شـبح‪ ،‬نـزول‪،‬‬ ‫ب ‌هعنـوان ت ‌کتیرانـداز بـه ارتفاعـات مشـرف بـه عراق ‌یهـا‬
‫مجموعـه حیوانـی کـه مـدام نـام آن تکـرار م ‌یشـود و در‬ ‫قهرمان‪،‬بهشـت‪،‬آژیر‪،‬لزج‪،‬چسـبنده‪ ،‬کافوری‪،‬رعشـه‪،‬‬ ‫م ‌یرفتـه‪ .‬کمیـن م ‌ینشسـته و یک ‌یشـان را مـ ‌یزده و‬
‫نهایـترنـگنمادیـنبـهخـودم ‌یگیـردبسـیار کوچ ‌کتر‬ ‫هوار‪ ،‬زخم‪ ،‬تسلیم‪ ،‬خا کستر‪ ،‬غره‪ ،‬زنجموره‪ ،‬افول‪ ،‬بر ج‪،‬‬ ‫ابرسسـمربا‌یزتگ‪،‬بیشهتکتـههر‪.‬آابمسـحدثهتمجیاـناندرگش‪،‬دادرگکصیـل ًهرابِکی ‌شیرتوخ ِدبرنررکنوی‪.‬ساسصیـرواتق؛ربتاداییبشدـان‌یتتخظکبارره‬
‫اسـت‪ :‬حلـزون‪ ،‬ایـن موجـود خان ‌هبـ ‌هدوش‪ .‬در داسـتان‬ ‫آسانسـور‪ ،‬موج‪ ،‬شـعله‪ ،‬شـمع‪ ،‬تقدیر‪ ،‬ترکیدن‪ ،‬شـکاف‪،‬‬ ‫داشـته باشـد کـه حتـی بـرای قضـای حاجـت هـم کـه از‬
‫«چکاوکآسـما ‌نخراش»سرنوشـتپدر وپسـرباآن گره‬ ‫هوهو‪،‬مرهم‪،‬سا کت‪،‬رمق‪،‬نعش‪،‬تپه‪،‬تشییع‪،‬لهیدن‪،‬‬ ‫سـنگربیـرونم ‌یآید‪ ،‬گلولۀیـکت ‌کتیرانداز پهنش کند‬
‫م ‌یخورد؛پدر در سـواحلنرماندیودر بحبوحۀجنگ‬ ‫بغـض‪ ،‬کـدر‪،‬هیمـه‪،‬عـزا‪،‬چـرب‪،‬انتقـام‪،‬تاریکـی‪،‬جیـغ‪،‬‬ ‫زمیـن‪( ».‬ص ‪ )20‬و نکتـه همی ‌نجاسـت کـه خودشـان‬
‫جهانـیم ‌یبینـد«‪...‬لا کـردار بـهتخمـشهمنیسـتآن‬ ‫دفـن‪ ،‬غضـب‪ ،‬فسـفری‪ ،‬انفجـار‪ ،‬جرقـه‪ ،‬فـولاد‪ ،‬تلنبـار‪،‬‬ ‫کـهبرایشـکارم ‌یآینـد‪،‬از کمینتقدیرغاف ‌لانـد‪.‬ایندو‬
‫همهانفجار‪،‬آنهمهضجهوزوزۀزخم ‌یها‪،‬وین ‌گوینگ‬ ‫بـرز خ‪ ،‬سـایه‪ ،‬آوار‪ ،‬اسـتخوان‪ ،‬وهـم‪ ،‬آتـش‪ ،‬تـرس‪ ،‬ضجه‪،‬‬ ‫نمودتقدیردرآثارمندن ‌یپور‪،‬یعنیجنگوزلزلهدررمان‬
‫گلولـه‪ ،‬ترکـش‪ ...‬خیلـی ب ‌یخیـال‪ ،‬جلـو چشـ ‌مهام‪ ،‬آرام‬ ‫رکشگـ‪،‬تاخر‪،‬وشنـ‪َ ،‬کلنکجه‪،‬ه‪،‬حگسوگرـردت‪،،‬‬ ‫خـزش‪ ،‬ویـران‪ ،‬مـرگ‪ ،‬اشـک‪،‬‬ ‫دشـودجنلـیـدزدیر «هـد ِمآلمدیلخداتـدگـهویگـ»ر‪،‬هکـخـهوردردنسـاخلشـ‪7‬م‪7‬ط‪3‬ب‪1‬یمعـنتتشبــار‬
‫مـ ‌یرود‪ .‬روی تخت ‌هسـنگ دارد بـرای خـودش مـ ‌یرود‪.‬‬ ‫ِله‪ ،‬آسمان‪ ،‬عدالت‪ ،‬مجازات‪،‬‬
‫منحالیمهسـت کهتویهمانخطمن‪،‬هر کیسـرپا‬ ‫فجازجغعالـهه‪َ ،،‬چکنینـهگ‪،،‬رگنـریجه‪،،‬تغسصـلاه‪،،‬پوینراجـنر‪،‬ه‪،‬خنرقاـبب‪،،‬منشـزقجهر‪،،‬لچرجکن‪،،‬‬ ‫خشـونتانسـانیرابـهنمایـش گذاشـت ‌هاند‪.‬‬
‫م ‌یآید‪،‬یاا گرسـرپام ‌یشـود‪،‬پق‪،‬دوشـقهم ‌یشود‪،‬ولی‬ ‫مـه‪ِ ،‬ق ِسـر‪،‬وحشـت‪،‬قربانـی‪،‬سـوءظن‪،‬مهجور‪،‬فنـا‪،‬بلا‪،‬‬ ‫آبـی مـاورای بحـار آخریـن مجموعـه داسـتان شـهریار‬
‫نم ‌یتوانـم چشـم وردارم از آن حلـزون سـیاه‪( ».‬ص ‪)9‬‬ ‫وجـدان‪،‬معـذب‪،‬وحشـی‪،‬ترحـم‪،‬نعـره‪،‬محتـوم‪،‬تـاول‪،‬‬ ‫مندن ‌یپـور قبـل از کـوچ از وطـن اسـت و نسـب ‌تبه آثـار‬
‫وپسـردر جنگلـی کـهبـاشکسـتنپایـشانـگار تقدیـرش‬ ‫حفـره‪ ،‬گـور‪ ،‬داغمـه‪ ،‬تقـاص‪ ،‬آزار‪ ،‬چـروک‪ ،‬ورم‪ ،‬متـروک‪،‬‬ ‫قبلـ ‌یاشسراسـرشـگفتیاسـت؛شـایدبـههمیـنعلـت‬
‫در آن رقـم م ‌یخـورد و پـدر مجبـورش م ‌یکنـد بـه شـکار‬ ‫نفیـر‪ ،‬گـودال‪،‬سـربی‪،‬تلـخ‪،‬انـدوه‪ ،‬گـور‪ ،‬کابـوسو‪....‬‬ ‫بـماواواجکنـهششدن‪.‬پ‌هرچدانـخدتاننبدهومسـوتاضنوۀعمنیتکقـهاداسانسو ًاااهزـجلغاردابفیـیااتی‬
‫آ ‌نهـا‪«،‬آن‌هـمپسـری کـهشـ ‌بهابـرایحلزو ‌نهـا گریـه‬ ‫اینتکراربههمی ‌نجاختمنم ‌یشود؛براینمونه‪،‬رنگ‬ ‫محیطـی کشـور خـارج باشـد‪ ،‬خـود حساسـی ‌تبرانگیز‬
‫م ‌یکـرد»‪« ،‬برایـش خیلـی جالـب اسـت کـه یـک حلـزون‬ ‫موردعلاقـۀمندن ‌یپـور در ایـنمجموعـه«نیلی»اسـتو‬ ‫اسـت‪،‬چهرسـد کهجغرافیـایرویدادهـایآنینگهدنیا‬
‫را بـدون صدفـش امتحـان بکنـد‪ .‬شـاخ ‌کهایش‪،‬‬ ‫مدامتکرار م ‌یشـود‪ ،‬گوییتمامینشـان ‌ههایمرتبطبا‬ ‫باشـد‪ .‬شـاید موضوع رویدادهای داسـتان‪ ،‬یعنی حادثۀ‬
‫شـکمش‪ ،‬چطـور ردش خیـس م ‌یشـود‪( »...‬ص ‪)15‬‬ ‫مرگ‪،‬فرشتهوتقدیررابهاینرنگم ‌یبیند‪:‬در داستان‬ ‫یازدهسپتامبر‪،‬باعث کمتردیدهشدندیگرمؤلف ‌ههای‬
‫یـا «م ‌یگفـت یـک نقشـ ‌های کشـیده صـدف حلزو ‌نهـا‬ ‫صنوبـروزنخفتـهمـرگاسـت کـهاز درزالوارهـایاتاقک‬ ‫آن شـده باشـد‪ ،‬مؤلف ‌ههـای داسـتان ‌یای کـه تغییـرات‬
‫رابشـکند‪،‬ولشـانبکنـدتـویجنـگل‪.‬بهـشم ‌یگفتـم‪:‬‬ ‫رویتپـهخیـرهنـگاهم ‌یکنـد‪«:‬هم ‌هشـانپل ‌کهایشـان‬ ‫زیادییافتهتاتبدیلبهاینیازدهداستانب ‌هه ‌مپیوسته‬
‫ببین پسـر! هر موجودی برای خودش باید یک زرهی یا‬ ‫انگارجو ‌شخوردهبههم‪.‬نیلیمویر ‌گهاینیلیپشت‬ ‫شود‪.‬بهنظرم ‌یرسدمندن ‌یپورباتوجهبهسوژۀانتخابی‬
‫خانـ ‌هایمخصـوصخـودشداشـتهباشـد‪.‬بـدونخانه‬ ‫پل ‌کهایشـان‪(»....‬ص‪)30‬یـاچنـدسـطرآنسـ ‌وتر‪،‬رگ‬ ‫جنجال ‌یاش‪،‬سعی کردهروای ‌تهایداستانیساد ‌هتری‬
‫یـا زره‪ ،‬خیلـی سـاده‪ ،‬یـک منقـار کوچـک از هـوا م ‌یآیـد‪،‬‬ ‫پاهـایب ‌یجـاندختـرکراهـمبـههمـانرنگم ‌یبیند‪:‬‬ ‫ارائه کندتاازپیچید ‌هترشدنمضمونبکاهدوبههمین‬
‫تـق!» (ص‪ )16‬و در داسـتان صنوبـر و زن خفتـه هنـگام‬ ‫(«ر ِصگر‪‌31‬گ)هـدار دیانیسـلـت ِاینخ«آشوـاکی نشیرما ک‌هـشهـت ِدبهیچـکن‌هکـهـراد» بمـ‪.‬ا‪.‬ل‪.‬ا‪».‬ی‬ ‫دلیـل اسـت کـه دیگـر خبـری از روای ‌تهـای ذهنـی رایـج‬
‫اشارهبهاتاقکمتروکرویتپهباز همسروکل ‌هاشپیدا‬ ‫سـر مـر ِد زلال کـه همـان فرشـتۀ مـرگ اسـت‪ ،‬تابلویـی‬ ‫در دنیـایداسـتانیاو(حداقـلتـاقبـلاز ایـنمجموعـه)‬
‫م ‌یشـود‪...«:‬بـهالوارهـایسیا ‌هشـدۀبدنـ ‌هاش‪ ،‬گزن ‌ههـا‬ ‫تبلیغاتیهست‪«:‬یکتابلوتبلیغاتیبزرگ‪:‬زنینشسته‬ ‫نیسـت‪ .‬نمـود ایـن تالش را م ‌یتـوان در فـرم روایـی ایـن‬
‫وحلزو ‌نهـایزنـدهومـردهچسـبیدهبودنـد‪(».‬ص‪)28‬‬ ‫سـرزانوهـا‪،‬رویبر ‌گهـاینیلـی»(ص‪.)87‬در داسـتان‬ ‫یـازدهداسـتاندیـد؛جایـی کـهبهغیـرازداسـتان«صنوبر‬
‫یکیاز اعضایبدن کهدر اینداستا ‌نهانقشمحوری‬ ‫«سـنگ غلتـان خیابـان غربـی» پیـرزن پشـت سـر روح‬ ‫و زن خفتـه» دیگـر از تک ‌ههـای ها ‌یلای ‌تشـدۀ روایـت‬
‫بـازیم ‌یکنـد«پا»سـت؛پاهایپسـرکداسـتانچکاوک‬ ‫پسـرشغریبـ ‌هایرام ‌یبینـد کـه«از شـکافدهانشهم‬ ‫ذهنـیاسـتفادهنم ‌یشـود‪،‬فرمی کـهمندن ‌یپـور در دیگر‬
‫آسـما ‌نخراش کـهدر کودکـیاز صخـر ‌هایم ‌یپـردوبعـد‬ ‫م ‌یشـددیـدسـوراخیبـه گـور شـب ِحب ‌یسـر‪،‬سـرجنبانـد‬ ‫مجموع ‌ههایداستان ‌یاشبارهاآنرابه کار گرفتهاست‪.‬‬
‫بـاهمـانوضـعبههمراهپدر پیادهراهم ‌یرود‪،‬تبدیلبه‬ ‫ب ‌هجـایآن‪،‬شـاهدتالشمؤلفبـرایخلقواسـتفادهاز‬
‫سررشتۀتقدیرشم ‌یشوددرآینده‪ ،‬کهانتخا ْبسقوط‬ ‫فر ‌مهایـی ب ‌هغایـت سـاد ‌هتریم؛ بـرای نمونـه‪ ،‬اسـتفاده از‬
‫اسـت از بـرج ب ‌هجـای سـوختن‪« .‬سـاق پشـمالوی پـای‬ ‫فـرم ایمیـل در سرتاسـر داسـتان «شـرح افقـی جـدول»‪.‬‬
‫شـایدشناخت ‌هشـد ‌هترینویژگـینثـرشـهریار مندن ‌یپور‪،‬‬
‫آهنگیـن و شـاعرانه بـودن آن باشـد و ایـن شـهرت را هـم‬
‫بیشـترمدیـونداسـتان«شـرقبنفشـه»اسـت؛امـانکتۀ‬
‫جالباینجاست کهدر اینیازدهداستان کمترم ‌یتوان‬
‫نثـرشـاعرانۀاورادیـدوبـهغیـراز همـانتک ‌ههـایذهنـی‬
‫روایـت داسـتان صنوبـر و زن خفتـه‪ ،‬دیگـر خبـری از آن‬
‫نـوعنـگارشنیسـت‪.‬البتـهتک ‌ههـایعاشـقانۀزیـادیدر‬
‫داسـتا ‌نهاوجـوددارد‪،‬امـااینجـامقصـودنثـریکپارچـهو‬
‫کلیداستا ‌نهاست‪.‬نکت ‌های کهبیشاز ویژگ ‌یهاینثر‬
‫در داسـتا ‌نهایاینمجموعهبهچشـمم ‌یآیدانتخاب‬
‫واژگاناسـت‪.‬دایـرۀواژگانـیمندن ‌یپـور در اینمجموعه‬
‫بـاآثـارقبلـیاو کـهمتناسـبباموضـوع‪،‬سرشـارازرن ‌گها‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪98‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫زمیـن؛وحتـیبدونتأ کیـدیبرزمانۀخاصش‪،‬تاهمۀ‬ ‫چپـش خیلـی لاغرتـر بـود و قـوزک نداشـت‪( ».‬ص ‪ )13‬در‬
‫سـقو ‌طها از بر ‌جهـا را یـاد آورد و اشـاره کنـد‪ ».‬یـا «سـهم‬ ‫صنوبـروزنخفتـهدختـرک کـهاز بـدوتولدفلجاسـت‪،‬با‬
‫مـن‪ ،‬از آن روز بـه بعـد‪ ،‬کابـوس مثالـی هبـوط آن مـرد‬ ‫تقلاهایمادر م ‌یتوانددر جوانیباعصایچهارپای ‌هاش‬
‫شـدوای ‌نکـهچـراوبـهچـهفکـریهسـتوقتی کـهفرود‬ ‫راه بـرود و از قضـا عاشـق همـان پسـرک لنـگان داسـتان‬
‫م ‌یآیـد؟» (ص ‪ )195‬امـا در داسـتان «تعلـق نابـاوری»‬ ‫چـکاوک آسـما ‌نخراش بشـود و تقدیـرش در بـرج رقـم‬
‫ُنگــردبارگهیـ‪.‬رهـهر‪،‬‬ ‫زنم ‌یگویـد‪«:‬ولـیهیـچاثـریاز آتـش گرفتـن‬ ‫بخوردوحالا مادر رویصندلیچر ‌خدار دختربنشـیند‬
‫کسـی باشـه‪ ،‬تـا لحظـۀ آخـر کـه لباسـش هـم‬ ‫واز غصهبلندنشـود‪.‬در داسـتانشـرحافقیجدولهم‬
‫عاقلونـ ‌هاش‪ ،‬صبـر م ‌یکنـه شـاید کمـک برسـه‪ ...‬ایـن‬ ‫تقدیـردختـرک کـهتجـاوزاسـت‪،‬باپاهـاروایتم ‌یشـود‪:‬‬
‫زودتر پرید پایین‪( ».‬ص‪ )168‬این شـاید ریشـه در تغییر‬ ‫«م ‌یدیدمپاهایتهموقتی گرفتار انداختهبودتروی‬
‫نگاهمندن ‌یپور داشـتهباشـد‪،‬ای ‌نکهانسـاندر تنگناها‬ ‫میـز‪ ،‬تسـلیم نبودنـد‪ ».‬یـا «ولـی م ‌یدیـدم کـه م ‌یبینـم‬
‫هـم سـعی در اثبـات حـق انتخابـش دارد؛ انـگار کـه در‬ ‫چنـگبـهرا ‌نهایـترا‪(».‬ص‪)55‬دخترکبا کف ‌شهای‬
‫همانداستاناول‪،‬پسراز تقدی ِرمهیاشده(سوختندر‬ ‫درآوردهرویلبۀاستخرم ‌یرقصدوم ‌یچرخدوانگار که‬
‫بـرجدر حـالتخریـب)بـهتقدیـری کـهاز کودکـیبرایـش‬ ‫خودشراخالیم ‌یکند‪«.‬م ‌یبینم کنار قد ‌مهایت‪،‬برق‬
‫رقـم خـورده و یـک بـار طعمـش را چشـیده (سـقوط از‬ ‫بـرق آفتـاب‪ ،‬از روی آب م ‌یتابـد بـه سـا ‌قهایت‪( ».‬ص‬
‫بلندی)پناهم ‌یبرد‪،‬از تقدیریبهتقدیردیگر‪،‬یکجور‬ ‫‪)67‬وراویهـمعلاقـ ‌هاشرادر کف ‌شهـایدخترنشـان‬
‫ده ‌نکجـی؛انـگار کـهقصـۀهمـانهبـو ِطآدمـیاسـتاز‬ ‫م ‌یدهـد‪« :‬تـو کف ‌شهایـت را پوشـیدی و نفهمیـدی‬
‫بهشت به زمین به تاوان خوردن یک میوه و شاید برای‬ ‫تویشـان دو بـرگ کوچـک لـه شـدند‪( ».‬ص‪ )72‬و ‪. ...‬‬
‫اثباتحقانتخابش‪.‬بهترینتعبیرراخودمندن ‌یپوردر‬ ‫یکـی از نمادهـای بـارز در روایـت داسـتا ‌نها عنصـر بـاد‬
‫همـانمؤخـرهم ‌یگویـد‪«:‬امـااحسـاسهـمم ‌یکـردم که‬ ‫بودم‪،‬تابلکهنجاتمدهداز سرگشتگ ‌یهاوتاریک ‌یهای‬ ‫اسـت‪ ،‬بـاد نفرینـی‪ .‬در چـکاوک آسـما ‌نخراش‪ ،‬بـاد‬
‫در اینپرواز‪،‬اعتراضیهمهست‪.‬ای ‌نطور کهخاموش‬ ‫نقطـۀآخـرداسـتا ‌نهایم–ایـنعصـری کـهدر آنزندگی‬ ‫بـا صـدای پسـر لبـۀ پنجـره بـرج م ‌یآیـد «ایـن صـدای‬
‫و ب ‌یتقلا پایین م ‌یآید‪ .‬ا گر در همان لحظۀ اول‪ ،‬قلبش‬ ‫کرد ‌هام‪،‬تبدیلشدبهعصر گورهایجمعی‪(».‬ص‪)200‬‬ ‫بـاد هسـت ایـن لبـۀ‪( »...‬ص ‪ )24‬و «‪ ...‬شـتابنا ک‬
‫نایسـتادهباشـد‪،‬انـگار داردم ‌یگویـد‪:‬دهـنهم ‌هتـانرا!‬ ‫اینروزنۀامیددر داستانچکاوکآسما ‌نخراششاید‬ ‫بـاد‪ ،‬شـدیدتر شـده‪ ،‬مـواج‪ ،‬شـکافته م ‌یشـود و هوهـو‬
‫ای نا ک ‌سهای حرا ‌مزاده! خوب نگاه کنید لامص ‌بها!‬ ‫بـا عمـل پسـر‪ ،‬یعنـی زنـگ زدن و ضبـط آخریـن لحظات‬ ‫مـ ‌یوزد‪( ».‬ص ‪ )25‬در صنوبـر و زن خفتـه‪ ،‬زن و مـرد‬
‫ببینیدچهبلاییسرایندنیاوماآورد ‌هاید!»(ص‪)196‬‬ ‫زندگـ ‌یاش بـرای پیرمـرد‪ ،‬رخ م ‌یدهـد تـا بعـد از ایـن‬ ‫ب ‌یخبـر از واقعـه در امال ک اجداد ‌یشـان هسـتند‪،‬‬
‫از ضع ‌فهای اصلی مجموعه این اسـت که با نزدی ‌کتر‬ ‫حادثـه‪،‬بـافـروشایـنصـدابـهروزنام ‌ههـاآرزویدیرینۀ‬ ‫در پنـاه صنوبرهـا‪« :‬سـمت راسـت تپـه بـه یـک صـف‬
‫شـدنبـهپایـان کتاب‪،‬پلاتداسـتا ‌نهاتحلیـلم ‌یرود‬ ‫مسـافرتپـدر ومـادر پیـرشبهشـمالفرانسـهرامحقق‬ ‫کـه کاشـته شـد ‌هاند‪ ،‬بـه خاطـر جلوگیـری از بـاد کاشـته‬
‫و این امر بزر ‌گترین ضربه را به شـا کلۀ اصلی کتاب وارد‬ ‫سازد‪.‬در داستانصنوبروزنخفته‪،‬آخریندرخواست‬ ‫شـد ‌هاند‪(».‬ص‪)31‬در شـرحافقـیجـدول«تـویبـاد‪...‬‬
‫مـ ‌یآورد‪.‬در چهـار داسـتانابتداییبـاپلا ‌تهای کاملی‬ ‫زناز شـوهری کـهعـازمجنـگوخو ‌نریـزیاسـتبـرای‬ ‫بادهـایاز صبـحتـاشـامگاه‪ ...‬کـهآنغبـار شـومبرزخـی‬
‫روب ‌هرویم کهباخطباریکیبهیکدیگرمتصلم ‌یشوند؛‬ ‫انتقـام‪،‬نـه کین ‌ه ِکشـی‪ ،‬کـهآوردنبدیلـیاز آنجـاب ‌هجای‬ ‫را دوبـاره بیـدار م ‌یکننـد‪( ».‬ص ‪« )46‬منتظـر تقدیـر‬
‫امـااز داسـتانپنجـمبـهبعـد‪،‬ایناحسـاسدر خواننده‬ ‫دخترش اسـت‪« :‬فق‪ ....‬ط‪ ...‬یک دخترشـان را بیاور‪».‬‬ ‫بـاش‪ ...‬از خیلـی قبـل‪ ،‬م ‌یدانـد‪ ...‬نوبـت کـدام میـوۀ‬
‫ایجـاد م ‌یشـود کـه تمامـی ایـن کوتاهـی روای ‌تهـا و‬ ‫(ص‪ ،)43‬در شـرح افقـی جـدول‪ ،‬تنهـا از عهـدۀ شـهریار‬ ‫گندیـده اسـت کـه بیفتـد‪ ...‬ب ‌هموقـع‪ ،‬بـاد را ب ‌هسـوی‬
‫عداجسلـتا‌هانیدیکـدههمدر ‌یمشرتوبـدبیط کشـترردازنت آر ‌نسهـامؤلدرفاسـزطسرحدررگویـم ِیی‬ ‫مندن ‌یپور برم ‌یآید کهاز دلدوحادثۀهولنا کمتوالی‪،‬‬ ‫شـاخهم ‌یفرسـتد‪(».‬ص‪)61‬در آواینی ‌مشـبچک ‌ههـا‬
‫یعنـیحملـهبـهبر ‌جهـاودر پـیآندیدنصحنـهتجاوز‬ ‫باعـث تصـادف مـادری بـا ماشـین در خیابـان م ‌یشـود‪:‬‬
‫خواننـدهناشـیم ‌یشـودونـهچیـزدیگر‪.‬‬ ‫بهدختر‪،‬یکروایتعاشقانهبیافریندوراویدر ایمیل‬ ‫«از بـاد خل ‌قالسـاع ‌های روسـری صورتـ ‌یاش در پیـاد ‌هرو‬
‫نکتـۀ آخـر شـاید نـگاه آیند ‌هنگـر مندن ‌یپـور بـه حـوادث‬ ‫آخـر قـرار فـردا را بـا دختـر بگـذارد‪ ،‬بـه امیـد آمـدن دختـر‪:‬‬ ‫رانـده م ‌یشـود‪( ».‬ص ‪ )89‬امـا همیـن بـاد هنگامـی کـه‬
‫ایـن روزگار باشـد‪ ،‬جایـی کـه در داسـتا ‌نها بـه ایجـاد‬ ‫«فرداعصردر ایسـتگاهنزدیکرودخانهبایسـتم»‪«،‬ولی‬ ‫در داسـتان «چوپـان بر ‌جهـا» ملای ‌متـر مـ ‌یوزد‪ ،‬نمـودی‬
‫جریا ‌نهـای افراطـی و بنیادگـرا در غـرب‪ ،‬در همـان‬ ‫ا گـر پیـاده بیایـی‪ ،‬از دور کـه م ‌یآیـی م ‌یبینمـت‪( ».‬ص‬ ‫از عشـق م ‌یشـود‪« :‬در صدایـش عبـور نسـیم از گنـد ‌مزار‬
‫جوامعـی کـهمـوردحملـهقـرار گرفتـه‪،‬اشـارهم ‌یکنـد‪.‬در‬ ‫‪ )82‬و اوج ایـن امیـدواری در داسـتان چوپـان بر ‌جهـا‬ ‫بـود‪( ».‬ص ‪)134‬‬
‫شرح افقی جدول م ‌یگوید‪« :‬من هم لاب ‌هلای عابرهای‬ ‫نمایـان م ‌یشـود؛ زمانـی کـه تصمیـم بـر آوردن کودکـی‬ ‫و امـا تقدیـر؛ مه ‌متریـن تغییـر در دیـدگاه مندن ‌یپـور در‬
‫اینشهر‪...‬تازگ ‌یهام ‌یبینمآنتنهاهایی کهم ‌یگویی‬ ‫بـهایـندنیـاباشـد‪،‬انـگار تقدیـرهـممجـابم ‌یشـودتـا‬ ‫اینجـا رخ م ‌یدهـد‪ .‬نویسـند ‌های کـه در آثـار پیشـین‬
‫وهـمترسـنا کیدوروبـرآ ‌نهـاهسـت‪...‬تـوینق ‌بهـای‬ ‫فرشـت ‌هایرامسـئولمستقیمبیرونآوردنونجاتزن‬ ‫انسـان را محکـوم بـه پذیرفتـن آنچـه برایـش رقم خـورده‬
‫زیـر خیابا ‌نهـا‪ ،‬تـوی آن غارهـا‪ ،‬چـه م ‌یدانیـم چـه‬ ‫و مرد کند‪ ،‬پیش از آ ‌نکه بر ‌جها تبدیل به جهنم شود‪.‬‬ ‫م ‌یدانست‪ ،‬در این یازده روایت روزن ‌ههایی از امید را باز‬
‫پیل ‌ههاییتنیدهشـدهوچ ‌یهاداردورمم ‌یکند‪(».‬ص‬ ‫«همیـنامـروزمناسـ ‌بترینموقـعمـناسـت‪.‬یکبچۀ‬ ‫م ‌یگذارد؛انگارا گربخواهدبههمانروال گذشتهبنگرد‪،‬‬
‫‪)60‬ودرسـتیایـنهشـدار رابعـداز یـکدهـه‪،‬بعینـهدر‬ ‫سـالم و قـوی‪ ...‬مرخصـی بگیـر برویم خانـه‪( ».‬ص ‪)133‬‬ ‫کار انسان و عشق تمام است و صد البته از نویسند ‌های‬
‫وضعیـتمنطقـهدید ‌هایـموسـخنی کـهدهسـالپیـش‬ ‫و «مـن دیـر شـدم تـا بـه شـما برسـم‪ .‬ا گـر شـما را مجـاب‬ ‫کـهدر همانمصاحبهباروزنامهشـرقم ‌یگویـدآرزویش‬
‫بـا نگرانـی در مؤخـرۀ ایـن کتـاب آمـده اسـت‪« :‬پـس ا گـر‬ ‫«ایـن اسـت کـه ایـن دنیـا دنیایـی باشـد کـه بشـود در‬
‫مواخذهشوم کهچرااینداستا ‌نهارانوشتم‪،‬م ‌یتوانم‬ ‫نکنـم‪ ،‬مکافـات م ‌یشـوم‪( ».‬ص ‪.)135‬‬ ‫آن یـک داسـتان عاشـقانۀ زیبـا نوشـت» همیـن انتظـار‬
‫برای دفاع این را هم اضافه بگویم که همین رسمی که‬ ‫هم ‌هچیزاز همانلحظۀسـقوط‪،‬هبوط‪،‬آغاز م ‌یشـود‪.‬‬ ‫مـ ‌یرود‪ ،‬ا گرچـه در «انعقـاد ترسـنا ک زمـان» ب ‌هعنـوان‬
‫گذاشتهشده‪،‬هرچه کهنباشد‪،‬بهمنجنوبیهمربط‬ ‫در داسـتان آغازین کتاب‪ ،‬پدر مدام این سـؤال را دربارۀ‬ ‫مؤخرۀاینمجموعهداستان‪،‬از ضرب ‌ههایسهمگینی‬
‫دارد؛چـون کـهجا ‌نهایـی کـهدوسـتدارموجا ‌نهای‬ ‫پسـرشتکرار م ‌یکند‪«:‬ا گرم ‌یفهمیدمتویهوابهچی‬ ‫م ‌یگویـد کـه بـه باورهـای ایدئا ‌لگونـ ‌هاش بـه جهـان‬
‫سرزمینم هم‪ ،‬با شناسنامۀ فقط انبوه بودنمان‪ ،‬هدف‬ ‫فکرم ‌یکرده‪(»...‬ص‪)7‬همانسؤا ِلمحر ِکمندن ‌یپور‬ ‫بولنشـدپدـرکـواهزبـریا کـیهایـسـانم‌ـل ِهنا‬ ‫خـوردهاسـت‪«:‬ای ‌نطورهـابـود‬
‫ایـن چنیـن ماجراهایـی خواهیـم بـود‪ ،‬همـراه بـا همـۀ‬ ‫کـه در مؤخـره آمـده‪« :‬سـقوط خودخواهانـۀ مـردی از‬ ‫کوچـک – آن همـه شـکیبایی و‬
‫تود ‌ههـایهمـۀ‌جاهـایدنیـا‪،‬در عدالتمـرگ‪ ،‬کهتنها‬ ‫بلنـدای برجـی‪ ،‬بـدون دسـ ‌توپا زد ِن غریـزی در هـوا‪،‬‬ ‫بـهطمـعودر انتظـار مهـرورزیوعشـق‪،‬خـودوسـیاهی‬
‫عدالـت ایـن جهـان اسـت‪( ».‬ص ‪)205‬‬ ‫سـادهومعمولـی‪،‬انـگار اجـرایوظیفـ ‌هایروزمـره؛انـگار‬ ‫کلم ‌ههایـمرانویـددادهبـودم‪،‬مهیـا کردهبودمونوشـته‬
‫وزنـ ‌های رهاشـده از فـراز برجـی‪ ،‬بـرای اثبـات چرخـش‬

‫‪99‬‬

‫قصۀقومپریشان‬

‫نگاهیبه«طلسم»اثر«شهلاپروی ‌نروح»‬

‫سـنگی‪.‬درایـرانچندیـن کوهبهایـنناموجـوددارد کهیکی‬ ‫شـهلاپرویـ ‌نروح‪،‬زادۀشـیراز در سـال‬
‫ازآ ‌نهادراستانفارس(محلتولدوزندگینویسنده)است‪.‬‬ ‫‪ ،1335‬از نویسـندگان تحسی ‌نشـدۀ‬
‫امابهنظرنم ‌یرسدنویسندهبههمان کوهباهمانمختصات‬ ‫معاصراسـت کهنویسـندگیراازسـال‬
‫«َبجـغررامف»یبـایهتیعـادشاـادرزیهـادادشـیترهوباسـتشابدـ‪.‬ااازیـیننـکاسمـبور‪،‬مدر‌یجخوسریـ ‌تم؛وظجاوه ًرای‬ ‫‪1368‬زیـرنظـرشـهریارمندن ‌یپـورآغاز‬
‫نامیاستمانند«عل ‌یآباد»یا«حسی ‌نآباد» کهدرهردیاری‬ ‫کرد‪.‬نخستیناثرش«حنایسوخته»‬
‫چندتاییازآنهسـتوازدیگرسـو‪،‬فضایوه ‌مآلودرمانبه‬ ‫دهسـالبعد‪،‬درسـال‪ 1378‬بهچاپ‬
‫مـام ‌یگویدروسـتای َبر ‌مسـنگییـا کافرآبـاددرواقـعناکجاآباد‬ ‫رسـید‪ .‬ایـن مجموعـه داسـتان در‬ ‫الههامینی‬
‫یـا هم ‌هجاآبـاد اسـت‪ .‬بـا ایـن وصـف‪ ،‬ا گرچـه در ایـن رمـان‪،‬‬
‫جغرافیایـی داریـم و اشـار ‌های کوچـک بـه تاریـخ و لهجـ ‌های‬ ‫قالب«کتابشـهرزاد»وبههمتنشـر‬
‫هدرمواقهـسعـاز اتیـکنهلماخجترمصـباایدتتمارربیوخطیب‪-‬هاجغسـرتافایانیـفاریعسمبادتـشًـابـد‪،‬راامای‬ ‫آ گهمنتشـرشـد‪،‬باحمایتهوشنگ‬
‫رن ‌گآمیزیفضاوعمقبخشیدنبهپ ‌سزمینهاستفادهشده‬ ‫گلشـیری کـهعـزم کـردهبـودنویسـندگانمسـتعدوناشـناس‬
‫کوومهعُقنـرا رقاببا‌یهـودضدور لحاییـا ‌هداآوری«دیطگوررجسیسـنا»‌توسجتووکرسدر‪.‬گشتگی اهالی‬ ‫رادر قالـبمجموعـ ‌هایب ‌هنـامشـهرزادمعرفـی کنـد‪.‬حنـای‬
‫روسـتا‪ ،‬تداع ‌یگـر پریشـانی قـوم بن ‌یاسـراییل‪ .‬قومـی کـه در‬ ‫سـوختهمـوردتوجـهاهالـیادبقـرار گرفـت؛جایـزۀمنتقدان‬
‫صحرایب ‌یبرکتیسرگردا ‌ناندوهنگام ‌یکهدردستیاب ‌یشان‬ ‫و نویسـندگان مطبوعاتـی را از آن خـود کـرد و نامـزد بهتریـن‬
‫بهمرادتأخیریم ‌یافتد‪،‬روبهخرافهوجادوم ‌یآورندودست‬ ‫کتـابسـالایـرانشـد‪«.‬طلسـم»دیگـراثـرپرویـ ‌نروحرمـان‬
‫بهارتکابهزارجنایتوخرد ‌هجنایتم ‌یزنندتامرادحاصل‬ ‫کوتاهیاست کهسال‪1380‬انتشاریافت‪.‬این کتابنیزنامزد‬
‫فرسـتادهشـدهتـاآنرابـرایسـکونت کارکنانپروژ ‌ههـایآن‬ ‫شود؛مرادی که گاهدرمیانتکاپوهایشانب ‌هتمامیفراموش‬ ‫جشنوار ‌ههایادبیبسیاریشد‪.‬آخریناثرمنتشرشدۀاین‬
‫منطقـه و خانواد ‌ههایشـان آبـاد کنـد‪ .‬نفریـن مو ‌جزننـده در‬ ‫م ‌یشـود‪.‬خـاکسـرزمینآ ‌نهـاسـتروناسـت‪.‬هیـچ گیاهـی‬ ‫نویسـندهمجموعهداسـتان«تنها کهم ‌یمانم»اسـت کهدر‬
‫منطقـهاوراب ‌یخـوابم ‌یکنـد‪.‬امـاتنهـااوسـت کـهشـ ‌بها‬ ‫آنجـانم ‌یرویـدوتالشبراییافتنآببهب ‌نبسـتم ‌یرسـد‪.‬‬ ‫سـال‪ 1383‬روانۀ بازار شـد‪ .‬در حال حاضر مجموعه داستانی‬
‫تـاصبـحقدمم ‌یزندوسـیگارم ‌یکشـد؛درحالـی کهدیگران‬ ‫چاهـی کـه«گ ‌لبمـان»بـا کمـکپسـرشبـهحفـرآنمشـغول‬ ‫ا«زاَّانومآاماَصدَنۀعوچااَکی ُپادسساحت ِرواویلاُینفبلاُرحنالی ّزسناحش ُررآَحگیهَنثاآتشریا؛ثرکارخهوااهیدآب ‌نوهدا‪.‬‬
‫ب ‌همحـضرفتـنبهبسـترتاخـودصبحچونخـرسخرناس‬ ‫آایسینهتبدررنقهمای‌یزتدب»وهقاسعندت ًاگزمنب‌یاریسددد‪.‬رآسننآیگینیه«کخهوازدصاشفرابیبیمنثد؛ل‬ ‫همگـیسـحروجـادوبـودوجادوگـرهرکجاقدمبگـذارد‪،‬نجات‬
‫م ‌یکشـند‪ .‬هـم اوسـت کـه بـه گنـج و صندوقچـه اهمیتـی‬ ‫اماجزناکامیچیزدیگرینم ‌یبیند؛پستنخویشرابهچاه‬ ‫نخواهد یافت‪( ».‬طـه‪)69:‬‬
‫نم ‌یدهـد؛تنهـابـهرسـالتشم ‌یاندیشـدوشـوقهمـکاران‬ ‫م ‌یاندازدوچاه کهقراربودازآنآبزندگیبجوشد‪،‬تنهاشاهد‬ ‫«طلسـم»رمان کوتاهیاسـتباراویانمتعدد‪.‬خوانندهتازه‬
‫براییافتن گنجدر نظرشابلهانهاست‪.‬در پایاننیزشاهد‬ ‫جوشـشخـون گـرماوم ‌یشـود‪.‬نحوسـتایـنقـومب ‌هسـان‬ ‫بـالحـنوزبـانیـکراویآشـناشـده کهدیگـریازراهم ‌یرسـد‬
‫حرکتانقلابیوموس ‌یواراوهستیم‪،‬وقتی کهباهمهم ‌های‬ ‫نکبتی که گریبا ‌نگیرسامریبود‪،‬وا گیرداراست‪.‬جاییبتیا‪،‬‬ ‫وبـالحـنونگاهـیدیگـرشـروعبهسـخن گفتنم ‌یکنـد‪.‬این‬
‫ازخـواب کوتـاهوسـبکشبرم ‌یخیـزدومتوجـهم ‌یشـود کـه‬ ‫همسـ ِرجادوگـرروسـتا‪،‬روبـهشـوهرشم ‌ینالـد‪«:‬مـااز یهـود‬ ‫تعددراویدرنگاهنخسـت گی ‌جکنندهبهنظرم ‌یرسـدواین‬
‫همـگان‪ ،‬از همـکاران تحصی ‌لکـرده گرفتـه تـا کارگـران و نیـز‬ ‫نیستیم‪،‬سامریهستیموسبتآتشنزدیکاست؛چرا که‬ ‫سـؤالمطـرحم ‌یشـود کـهایـن گزینـشبـرای کتابـیچنیـن‬
‫چوپـان بومـی منطقـه‪ ،‬بـرای گنجـی کـه موجودیتـش در‬ ‫هـر بـار نزدمـان آمدنـد‪ ،‬فریـاد نکردیم لمس نکـن! نزدیک نیا!‬ ‫ک ‌محجـمچـهلزومـیداردوچـرانویسـندهبـرسـرایـنانتخاب‬
‫ابهـاماسـتبـهجـانهـمافتاد ‌هانـد‪.‬پـسپشـتفرمـانلودر‬ ‫آ‪.‬ی‪..‬ۀ‪5‬چ‪9‬همسو‌یرۀدانطسهت‪:‬ن«قداآل‌نفهااذا َزهلامب َف ِسااَّنَلس!َ»کفکهیاالشاحری‌هاا ِتیَااسن َتقتوَبله‬ ‫چنینخطر کردهاسـت‪.‬داسـتان‪،‬خود‪،‬جواباینسـؤالرا‬
‫م ‌ینشـیندودرحال ‌یکـهاز جانـبهمـه‪،‬حتـینزدی ‌کتریـن‬ ‫لاِمساس؛برو کهبهرۀتواززندگیدردنیاایناست که[چون‬ ‫درآستین کوچکشدارد‪.‬پسازآنکهخوانندهبهتعددراویان‬
‫همـکار و رفیقـش‪ ،‬مـورد تهاجـم قـرار م ‌یگیـرد‪ ،‬ویران ‌ههـای‬ ‫کسیبهجانبتوآید]بگوییمرالمسنکن‪».‬وهمچنینبه‬ ‫پـیم ‌یبـرد‪،‬لـذتعمیـقاواز کشـفهنـریآغـازم ‌یشـودوبـا‬
‫ب ‌هجامانـدهاز روسـتارافروم ‌یریـزدوزمیـنراآمـادۀآسـفالت‬ ‫نفرینموسی کهچونفریبکار ِیسامریرادید‪،‬اورابهمرضی‬ ‫شروعهرپارهاینسؤالدرذهناوم ‌یچرخد کهراویاینپاره‬
‫ریختـنم ‌یکنـدوقائلـهای ‌نگونـهختـمم ‌یشـود‪.‬از سـویی‪،‬‬ ‫مبتال کـرد کـهبـراثـرآنتاآخرعمرمنزویشـد؛چرا کـهدیگران‬ ‫چه کسـیاسـت؟ازدیگرسـو‪،‬م ‌یتوانسـرزمیننفری ‌نشـدۀ‬
‫نم ‌یتـوانبرجسـتگیشـخصیت«گلـش»رانادیـده گرفـت‪.‬‬ ‫دراثرتماسبااوبهتبیخوفناکدچارم ‌یشدند‪.‬عذابی که‬ ‫روایترااززوایای گونا گونوازدریچۀچشمتماماهالیدید‪.‬‬
‫اوتنهـاشـخصیتاصلـیرمـاناسـت کـههیـ ‌چگاهدرجایگاه‬ ‫جسـمفردنفری ‌نشـدهرادرگیرنم ‌یکند(چنا ‌نکهدرداسـتان‬ ‫تمـامایـنجانیـانوقربانیـان کوچـکوبـزرگدر ایـنروایـت‬
‫راویقرارنم ‌یگیردوداستانرمزآلوداوازدهاندیگران گفته‬ ‫انمیـزاارنوواانـعبلشاراهاشرـادشیا ًدهامـدی ‌یمآزاوردخ؛برچرایکاـزاهباتیـلانییکـجیسازمعیمنیی ‌قتسریـت)‪،‬ن‬ ‫هولناکسـهیمم ‌یشـوندوهرکدامپردهاز گوشـ ‌هایازروایت‬
‫م ‌یشـود‪ .‬قضاو ‌تشـد ‌های کـه هیـ ‌چگاه قضـاوت نم ‌یکنـد‪.‬‬ ‫تر ‌سهایانسـاناسـت؛وحشتازطردشدنوتنهاماندن‪.‬‬ ‫برم ‌یدارند‪ .‬گاهمانامآ ‌نهارانم ‌یدانیموحتیپیشم ‌یآید‬
‫پـابـه کـوهم ‌یگـذاردوابتالپـسازابتلاسـت کـهبـرسـرراهش‬ ‫اماموسایاینقوم کیست؟اصل ‌یترینشخصیتداستان‬ ‫کـهآ ‌نهـاتنهـادرحدچندجملهزبانبهسـخنم ‌یگشـایند؛‬
‫اقـورآارسـمم ‌اینگیـیرندی‪ .‬گسـلـت‪،‬شبنلیکزـکه کشـاماف ًلوزمشـیهنـودی ایسـدارت؛د؛فارمزانـمدکرااشـخـفدۀا‬ ‫کهذه ْندرگیراوم ‌یشودوبیشترینبارروایتبردوشاوست‪.‬‬ ‫اماحضورشاندرهمینتنگمجال کافیاستتادرپایان‪،‬‬
‫نم ‌یدهـد‪،‬مـردم ‌یدهد!مـردی کهتوانبارور کردنداشـته‬ ‫اوتنهـاراویایـنداسـتاناسـت کـهمـدامبـهاوبرم ‌یگردیـمو‬ ‫خواننـدهاحسـاس کنـددرتمـامایـنخـاکشـومقـدمزدهو‬
‫باشـد‪.‬اهمیتـینـدارد کهآنمردالیاساسـتیا ِخ ِدریـارادار‬ ‫مخاطـبیادداشـ ‌تهایشـخص ‌یاشقـرارم ‌یگیریـم‪.‬فرهاد‬ ‫عمـقادبـارروزگارسـاکنانآنرادرک کـردهاسـت‪.‬‬
‫بیـگیـاهرکـسدیگر؛مهمآناسـت کهمویخـرسراحتی‬ ‫سـخا‪،‬مهندسـی کـهدرزمـانحاضربـهاینمنطقۀب ‌یبرکت‬ ‫درطلسـممـابـادوروایـتمـوازیروب ‌هروییـم کههـردودریک‬
‫ا گـربـهچنـگآوردهباشـی‪،‬ایـنقـدرتنرینگـییـکانسـان‬ ‫مـکانرخم ‌یدهنـد‪،‬امادردوزمانمتفـاوت‪.‬اولیدرابتدای‬
‫اسـت کهتورابارور م ‌یکند‪.‬شـاید گلشپیامبرچارقدپوش‬ ‫سدۀچهاردهمشمسیودومی کهاشارۀمستقیمودقیقبه‬
‫اینقوماست‪.‬پیامبری کهبرخلافباقیفرستادگانسخن‬ ‫زرموـاسـتنناـیدایراد‪،‬سـدرتعکصـهردرحگاذضرش‪.‬ـتمـهکبا ِ‌هننارمخ«َبدارد‌مهساـندرگهـیر»دشوـرنواایختته‪،‬‬
‫نم ‌یگویـد‪ .‬از جهالـت قومـش برآشـفته نم ‌یشـود‪ .‬نفریـن‬ ‫ومد‌یرپـشـادیهاکوسـهـتیوقاـمرـارروگزرهفتوـیرهانب ‌‌ههنـهاایـم«ُقـشرراق«»کادفررآبکانـدار»مچ ‌یشـخموا‌نهانید‬
‫نم ‌یکند‪ .‬گلشتنهاسکوتم ‌یکند؛زیرامردمی کهجهالت‬

‫وادبـار رام ‌یپرسـتندنیـازیبـهنفریـنندارند‪.‬‬


Click to View FlipBook Version