103
نماییازفیلم« ُجنگاطهر» سینمادربازنماییواقعی تهایموجوداجتماعینقشی عشقطاهر
فعـال دارد و بـه همیـن جهـت از توانایـی شـک لدهی بـه
درهمـانجامعـ های کـهامثـالهمسـرحاجطاهـرزندگی فرهنـگورفتـار جمعـینیـزبرخـوردار اسـت.ایـنابـزار بـا نگاهی به جایگاه زن
م یکننـدزنانـینیـزبهدنبالاسـتقلالمالیوشـغل یاندو ورود بـه کالبـد اجتماعـی ،فرهنگـی و اعتقـادی جامعـه، در سینمایدهۀهفتادمحمدعلینجفی
تأهـل و فرزنـدآوری در اولویـت اهدافشـان قرار نـدارد .آنان دغدغ ههـا و معضالت موجـود در هـر دوره را بـه نمایـش
زنانیموفقوهنجارشـکنتلقیم یشـوند کهدر جامعۀ م یگـذاردو گرایـشفکـریوروحیـاتبیشـترافرادجامعه متینهاسلامی
آنروز در اقلیـتبود هانـد.ایـنموضـوعاز نمایـششـیوۀ رابازبانفیلممنعکسم یکند.فارغاز اینکهاثرپی شرو
رفتـار افـرادجامعـهبـاآ نهـا،طـرز پوشـش،تحصی لکـرده باهدفنقدیاتوضیحشـرایطموجودباشـد،این کارکرد کارشناس ارشد
بودنوتواناییصحبتبهزبانانگلیسیبرم یآید.زنانی سـینما م یتوانـد ب هطـور مسـتقیم یـا غیرمسـتقیم بـه روا نشناسی
که جرئت انتقاد و ادامه ندادن مسیر غلط قبلی را دارند؛ رویاروییبا کاسـت یهایجامعه کمکشـایانی کندوبه
هما نطـور کـهمخاطـب،درقسـمتیازفیلـمدرمکالمـۀ اصالح فرهنـگ بینجامـد .از زما نهـای دور« ،زن» یکـی پوسترفیلم«عشقطاهر»،طراح:علیوزیریان
میـان سـحر و دوسـتش ،بـا ایـن جملـه از دوسـت سـحر ازسـوسـژ وهاژ هیهاکـهیمدرشـخخورتص ًوارجـوهشدربرهخنـوررودسســییننممااببــاوادوهدارسـطوتل؛ نماییازفیلم«پرستارشب»
مواجهم یشـود«:بعضیازمردیفقطخرد هفرمایشـش زمـانیکسـاننبـودهاسـت«.تاچمـن»در نظریـۀ«فنـای
روبلـدن!»ایـنفضایانتقـادیهرچند کمرنگ،همان نمادینزن»1بابررس یتلویزیونبهایننتیجهرسید که
چیـزی اسـت کـه کمبـود آن در سـینمای قبـل از نیمـۀ زناندرتلویزیونغای باندومردا ناند کهصحنهراقبضه
اولدهـۀهفتـادحسم یشـد.درایـنروایتحاجطاهر کمرندفهعانـلد،تو اسگلـیر همـومک بـماههتمصیویـتارنکد.شاـییندتهعبشـیروندقدیاق ًحاتسواصسـی ِیف،
نیـز ب هعنـوان نماینـدۀ گروهـی از مـردان جامعـه نقـش فضایـی اسـت کـه در بازنمایـی زنـان در سـینمای ایـران
پررنگـیایفـام یکنـد.رفتـارایـنمـردمملواز کلیشـ ههای دراوایـلدهـۀهفتـادبـاآنمواجهیـم.با گذشـتزمـانو
جنسـیتیوتفکرقالبیاسـت که کارگردانتوانسـتهآنرا متأثـراز گرای شهـایبرابر یطلبـیزنـانومـرداناز نیمـۀ
در کالبدهـایمختلـفبهمخاطبنشـاندهد،هرچند دومدهۀهفتادبهبعد،در آثار سینماییب هجایتصویر
بـهنظرم یرسـداین کلیشـ ههانـهبرایصحه گذاشـتن، مـادر سـنتیبـاهمسـرمـدرنبرخـوردم یکنیـم.ایـنامـر
بلکـهبـااهـدفانتقادیبـهنمایـشدرم یآیند.صحبت متأثـرازفضـایاجتماعـیحا کـم،افزایـشمشـارکتزنان
از رفتارهایـی ماننـد نـگاه جنسـیتی طاهـر به زنـان ،تأیید در عرص ههـای مختلـف و شـیوع نسـبی اندیشـ ههای
چندهمسـریاز نگاهجامعه،نداشـتنعلمابراز محبت فمنیسـتی اسـت .فیلـم سـینمایی «عشـق طاهـر» بـه
در خانـواده،احتـرامنگذاشـتنبـهمرزهـایروانـیوحـق کارگردانـی محمدعلـی نجفـی ،ساخت هشـده در سـال
تصمی مگیـریسـوژۀاصلـیواجـازۀقضـاوتدختـردربـارۀ ،1378نمونـۀخوبـیاز نمایـش گـذار از زنسـنتیبـهزن
گذشتۀمادر است.در انتها کارگردانبامقایسۀوضعیت مـدرندرجامعـۀآنسا لهاسـت.درایـنفیلم کهنقش
اقشـار مختلـف زنـان و مـردان در جامعـه ،اصالح وضـع پررنگیدر نمایشروحزمانوشرایطزنا ِنآندورهدارد،
موجـودرادر گـرواصالحتمـام گرو ههـادانسـتهاسـت.ا گـر دختـری جـوان به نام «سـحر» (با بازی بهناز جعفـری) در
زنان جامعۀ ما قوی و مستقل شوند ،ولی نگاه مردانی از جسـ توجوی پـدر گمشـد هاش بـه ایـران سـفر م یکنـد.
ایندستبهآ نهاهمچناننگاهیجنسی تزدهباشدو مردیب هظاهرمتشـرعومتدینبهنام«طاهر»(بابازی
حقی برای اسـتقلال زنان قائل نشـوند ،اصلاحی صورت منوچهـر احمـدی) کـه از آشـنایان قدیمـی پـدر اوسـت،
نخواهـد گرفـت.مه متـرازآن،آ گاهیزنانجامعهاسـت. اعتمادویراجلبم یکندوقولم یدهدپدرشراپیدا
آنـانبایـدبداننـدبـارفتـارخـودتـاچـهانـدازهم یتواننـدبر کندومدارکسحررابهبهانۀوکالتودرواقعب هنیتعقد
تغییروضعیتزندگیه مجنسخودتأثیرگذارباشندوبه مخفیانهاز اوم یگیرد.بینطاهرو«فیروزه»(مادر سحر)
بیانیساد هتر،نمودتعبیر«زنانعلیهزنان»نباشند.این کـهازخواننـدگانقبـلازانقالببـوده،رابطـ هایعاطفـی
رفتار رام یتوانهمدر صحنۀنمایشزنبدکارهوهمدر وجـود داشـته اسـت ،همسـر طاهـر نیـز زنـی از طبقـۀ زنان
روشبرخـوردهمسـرحـاجطاهـردرلحظۀآ گاهـیاززنان سـنتیاست.طاهر،همسـرطاهر،فیروزهوسحرهرکدام
صیغ هایشوهرشدید.ب هطور کلیایناثرفارغازنتیجۀ نماینـدۀقشـرخاصـیاز مـردموسـبکمتفاوتـیاز تفکـر
نهایی،ب هخوبیتوانسته گذار جامعهاز حالتسنتیبه هستند.بهنظرم یرسد کارگردانم یکوشدتفاوتمیان
سبکتفکرهمسرطاهرو کارا کتراصلیفیلمیعنیسحر
مـدرن و روح زمـان را نمایـش دهـد. رادبورطجرزسفتکهرسکـاازمل ًایموبجاززان!مهایـمیسرکنـحاد؛جزناطنـاهیرا،زیهماک نجاطموعرهکباه
درنظریۀتاچمن گفتهشد،زنیسنتیومطیعاست که
بـرایمثـال،دعـا گرفتـنراراهگشـایمشـکلاتم یدانـد
و هویـت خـود را در فرزنـدآوری تعریـف م یکنـد .ایـن زن
نمون های کاملاز انسـانوابسـتهاسـت کهحقوقفردی
خـودرانشـناختهوتـرساز دسـتدادندر رفتـارشبـارز
اسـت،همسـرخـودرابـاضمایررسـمیخطـابم یکندو
بـاصررفف ًاتادررهـواجویبدووالحهفوسـظازننۀداگو کینزـناار آشمویدهیامسـ یبتی؛نگدو.یـکاااررگزرداشران
بازیرکیسمتدیگرماجرارانیزبهمخاطبم ینمایاند.
1 .1نابودی نمادین ( :)symbolic annihilationاصطلاحی است که اولین بار جورج گربنر در سال 1976برای غیاب یا فقدان صریح بازنمایی برخی از
گروههای جامعه در رسانه مطرح کرد .گی تاچمن این مفهوم را به سه جنبۀ «ب یتوجهی»« ،ب یاهمی تسازی» و «محکومیت» تقسیم کرد.
شمار ٔهبیستودوم104
تیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـرماه1397
حدیثدوست
محمودملاباشی،دبیر پیشکسوتادبیات
محمدعلی میرزایی
ادبـی را .رفتـن نجفـی بـه تهـران و ثب تنامـش در اجازۀ دیدن فیلم ،آن هم به پسـر نوجوانش؛ چ هبسـا «اسماعیل خویی» 1در شروع شعری گفته:
دبیرسـتان «دارالفنـون» چشـم و گوشـش را بـه جهان در دل علاقه داشـت بعد از خود ،او جانشـینش شود. «غنیمتی است تو را داشتن ،در این گذار»...
تـازهای بـاز کـرد و فتـح بابـی شـد بـرای نگرشـش بـه نجفـی بـرای ای نکـه خـود را بـه فیلـم موردعلاقـهاش نخجوفیـییب»یاانسـگرتد.ونسـسـتب ِیتهفختاناودادسگـالۀی قسـمت از شـعر این
جهـان روشـنفکری آن زمـان و آشـنایی بـا شـاعران و برسـاند هـر بـار طرحـی نـو میریخـت :یـک شـب بـه بـا «محمدعلـی مـن
نویسـندگانی چـون احمـد شـاملو ،جالل آلاحمـد، حـاج آقـا میگفـت م یخواهـم در فالن مسـجد بـه ما -پسـرعم ه و پسـردایی -عامل ارتباط اولیۀ ما بود.
دکتـر غلامحسـین سـاعدی و همچنیـن فیل مسـازانی دیـدن برنامـ های مذهبی بروم؛ شـب دیگر م یگفت در ه مسـن بودیـم ،هـر دو متولـد .1324هـر دو نیـز زادۀ
چـون داریـوش مهرجویی .نا گفته نماند عموزادهاش بهمان حسـینیه روض هخوانی اسـت یا دیدن تعزیه در اصفهـان بودیـم و خان ههامـان در دو محلـۀ نزدیـک
ابوالحسـن نجفـی ،پژوهشـگر و مترجـم شناخت هشـده تکیـه را بهانـه میکـرد .پـدر هم خوشـحال از اینکه نور بـصهمیهـممیـقـرتاررا قدـاّوشـتتم .ریبفختشوـآیمدد؛هبـاهگیونـخهاانویا کدـگـهیدیاـیـدارن
و همچنیـن عمـهزادهاش عبدالحسـین آ لرسـول چشـمش اوقـات فراغـت را بـه ایـن صـورت م یگذراند،
مدیـر انتشـارات «نیـل» ،کـه آن زمـان پاتوقـی بـرای هفتگـی برایمـان عـادت شـده بـود؛ ب هطـوری کـه ا گـر
روشـنفکران بـود ،در تأثیرگـذاری او نقـش داشـتند. مسـرور بـود و اجـازۀ خـروج از منـزل داده م یشـد. بهعلـت بیمـاری ،دیـداری مقـدور نبـود ،هرکـدام بـا
پذیرفتـه شـدن نجفـی در رشـتۀ معمـاری دانشـگاه بعـد از دیـدن هـر فیلـم ،در حد برداشـت و دانش خود نوشـتن نامـه ،دیگـری را از حالوهـوای خـود باخبـر
شـهید بهشـتی او را بیشازپیـش شـیفتۀ هنـر کـرد و دربـارۀ آن بحـث میکردیـم و ایـن علاقـه در مـا ،ب هویژه مم ییکـشرـدد.تاساایلنبک ههسـداولسـ،تایـی بنرمنصسـابحبت َن َتسـوبمریاوغادله ببیآمشـتدر.
معاشرت با تعدادی از دانشجویان مذهبی آن زمان، نجفـی ،ریشـه م یدوانـد و او وسوسـه م یشـد دسـت
او را ب هسـوی شـخصیتهای سیاسـی-مذهبی مثـل بـخهاننـوه اشـمـتکان ننمکاایرشهـانامی نهمواایجـشـرای نیبآوندبوزنـخادن؛ اوامـداهچشـودنیددًار روزهـای تعطیـل اغلـب بـا هـم قـرار ملاقـات
مهنـدس مهـدی بـازرگان و دکتـر علـی شـریعتی سـوق مخالفـت م یکـرد ،اعیـاد مذهبـی و ایـام سـوگواری را م یگذاشـتیم .بیشـتر مـن بـه خانـۀ عمـه م یرفتـم و
داد .در آن زمـان ،حسـینیۀ ارشـاد پایگاهـی بـرای بهانـه م یکـرد ،نمای شنامـ های متناسـب بـا آن عیـد گاهـی هـم او بـه خانـۀ مـا م یآمـد .در دورۀ دبسـتان بـا
دانشـجویان مذهبـی بـود .آشـنایی نجفـی بـا دکتـر یـا سـوگواری م ینوشـت ،آن را بـا تعـدادی از بچ ههـای دیگر بچههای فامیل و همسـایگان که ه مس نوسال
کـدوه بسـیت ِشـیتنرزادویقاکـتـییمکـیـاهندکآتـنر علـی شـریعتی ،آرا مآرام بـه فامیـل و دوسـتان ازجملـه مرتضـی شـاملی ،کارگردان مـا بودنـد بـاز ی میکردیـم .در دورۀ اول دبیرسـتان
دو تبدیـل شـد؛ ب هطـوری صداوسـیما ،اجـرا م یکـرد و دسـت هریـک از کسـانی فرهنگـی گرفـت؛ هـر کدومکـشـمیفستـرۀگرمسـیینهماای بماودنیـمش.ـ آک ِنل
از مشـهد بـه تهـران میآمـد ،شـبها در منـزل نجفـی کـه آن روز حاضـر بودنـد کاغذهایـی شـبیه بلیـت زمـان بـازار فیلمهـای
میمانـد .بـا تشـویق دکتـر ،او چنـد نمایشـنامه اجـرا مـ یداد .تماشـا گران هـم کـه ب هشـدت ِعـرق مذهبـی هالیـوودی داغ بـود .وسـترنهای پرهیجـان ،آثـار
کرد و چند فیلم ساخت که معرو فترین آ نها سریال داشـتند متأثـر م یشـدند و در روزهـای عیـد و دیـدن آلفـرد هیچـکا ک ،جـان فـورد ،دیویـد لیـن و ...مـا را
معـروف «سـربداران» بـود. نمای شهـای شـاد م یخندیدنـد و در نمایشهـای جـادو م یکـرد؛ اما خانوادۀ سرشـناس نجفی بهشـدت
پـس از عزیمـت نجفـی بـه تهـران و پایـان دورۀ مذهبـی بودنـد ،خاصـه پـدر کـه «سجاد هنشـین
علتـش یکـی کـم شـد. ُبدعاـندشـمجسوـیافیتاوبـ،وادرتبوادطیمگــارنی شـبهتعزیه میگریسـتند. باوقـاری بـود» و امـام جماعـت مسـجد شـیخ و مـردم
نبـودن رشـتۀ همسـان سـال دوم دبیرسـتان بیـن مـا جدایـی افتـاد؛ خانـوادۀ محلـه و شـهر بـه او احتـرام میگذاشـتند .بـردن نـام
تحصیلـی و از همـه مهمتـر اینکه او وارد متن سیاسـت او بـه تهـران مهاجـرت کردنـد و رشـتۀ تحصیل یمـان سـینما بـرای ایشـان کراهـت داشـت ،چـه رسـد بـه
نیـز متفـاوت شـد؛ او رشـتۀ ریاضـی را برگزیـد و مـن
1 .1برگرفته از شعر اسماعیل خویی با عنوان « َسمت خیالِ دوست»
105
محمود ملاباشی،مرتضینعمتالهیومحمدعلینجفی شـده بود؛ در حالی که من حتی در حاشـیۀ سیاسـت
محمودملاباشیدرپشتصحنۀفیلم«افسانۀشهرلاجوردی» هـم نبـودم و از زمـرۀ افـرادی بـودم کـه معتقدنـد
محمدعلینجفیدرپشتصحنۀفیلم«افسانۀشهرلاجوردی» «جای مردان سیاسـت باید درخت نشـاند تا هوا تازه
شـود» .1در آن زمـان جـز در مناسـبتهایی کـه فامیـل
گـرد هـم م یآمدنـد و دیدوبازدیدهـای معمـول ،دیـدار
و گفتوگویـی نداشـتیم.
نجفـی در انقالب 57ب ههمـراه همفکرانـش فعالیـت
م یکـرد و پـس از انقالب مدتـی معـاون سـینمایی
وزارت ارشـاد شـد .مدتـی را هـم در اروپـا گذراند .سـال
1365بـرای سـاخت فیلـم سـینمایی «گـزارش یـک
قتـل» بـه اصفهـان آمـد و بـاز دیدارهـای مـا بـه روال
تگـاذنبشیتنـه آدغدازوسشـدتو،مقـدنربهد اویسـن بتاوکـر ریسدیانددم».کمه «جـجدددًاایآنی
دوسـتی و حـال و هـوای قبـل از مهاجـرت بـه تهـران
شـکل گرفـت ،بهاضافـۀ اندوختههـای او از تجـارب و
دانـش آ کادمیـک درزمینـۀ معمـاری ،نمایـش ،فیلـم،
رمـان و ...و تجربـۀ چندیـن سـالۀ مـن در تدریـس
ادبیـات .نجفـی نقـش کوتاهـی در فیلـم «گـزارش یـک
قتـل» بـه مـن پیشـنهاد کـرد و ایـن اولیـن تجربـۀ مـن
در بازیگـری شـد .عوامـل آن فیلـم همـه از حرفها یهـا
بودنـد .بازیگـران آن ا کبـر زنجانپـور ،همـا روسـتا ،دکتـر
قطبالدیـن صادقـی ،ناصر هاشـمی و با معرفی مهناز
افضلـی بـود .مدیـر فیلمبـرداری محمـد آلادپـوش بود
و موزیـک آن را فرهـاد فخرالدینـی سـاخت کـه دو نفـر
آخـر برنـدۀ جایـزۀ فسـتیوال فجـر شـدند .فیلمهـای
راهیافتـه بـه جشـنواره در آن سـال ،همـه از بهتری نهـا
بودنـد ،مثـل «اجارهنشـینها» از داریوش مهرجویی،
«ناخـدا خورشـید» از ناصـر تقوایـی و . ...دوسـتی از
آن دوره تا کنـون ادامـه دارد .نجفـی چنـد فیلـم دیگـر
مثل «پرسـتار شـب» و «افسـانۀ شـهر لاجوردی» را در
اصفهان سـاخت .دیدارمان در آن زمان پیوسـته بود
و نق ش «شـا هعباس» در فیلم افسـانۀ شـهر لاجوردی
بـه مـن محـول شـد .ایـن فیلـم بـا زحمـت زیـادی
سـاخته شـد ،ولـی متأسـفانه هنـوز بعد از گذشـت ربع
قـرن از سـاخت آن ،اجـازۀ نمایـش عمومـی نیافتـه
اسـت .شـادروان «ارحـام صـدر» در ایـن فیلـم در چهار
نقـش بـازی کـرد .در شـبی کـه فیلـم بـرای تعـدادی از
خـواص بـه نمایش درآمد ،زند هیاد «زاون قوکاسـیان»
بـا دیـدن صحنههـای تاریخـی اصفهـان گفته بـود« :از
تأثیـر ایـن صحن ههـا اشـک شـوق بـه چشـمانم آمـد».
نجفـی در اوایـل دهـۀ نـود بـرای طـرح و اجـرای چنـد
پـروژۀ سـاختمانی بـه اصفهـان آمـد .در ایـن مـدت
حداقـل هفتـ های یـک بـار بـا هـم بودیـم و گاهـی تـا
پاسـی بعـد از شـب در زمینههـای فرهنگـی و هنـری
صحبـت میکردیـم .نجفـی در ایـن چندسـالۀ اخیـر
کـه بیشـتر در اصفهـان اقامـت داشـت ،دو فیلـم کوتـاه
بـه نامهـای «تاریکخانـۀ مـن» و «خانـۀ پـدری» و یـک
فیلـم سـینمایی بـه نـام «پرسـه در شـهر لاجـوردی» را
سـاخت .ایـن فیلـم سـینمایی بـا عواملـی از تهـران و
اصفهـان بـا لوکیشـ نهای متنوعـی از اصفهـان مثـل
سیت یسـنتر ،ارگ جها ننما ،بازار و چند خانه از دورۀ
قاجـار سـاخته شـد .او بـا توجـه بـه کارنامـۀ پربـارش
فروتنانـه خـود را سـینماگر نم یدانـد و میگویـد« :مـن
فقـط دغدغـۀ سـینما دارم».
1 .1برگرفته از شعر سهراب سپهری با نام «سورۀ تماشا»
یادتهست... شمار ٔهبیستودوم106
تیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـرماه1397
سیدمحمدبهشتی
نوشـتن دربـارۀ دوسـت قدیمـی یعنـی نقـد کردنـش؛
«نقـد» نـه در معنایـی کـه امـروز م یفهمیـم ،بلکـه بـه
بکراهیـچیشزمیشرـاترسریباپزایـر بدابرکینیمـوما.زاخصوابًل نیهشـایدنیش این معنی
بگوییـم تـا
اسـت ،درسـت مثـل قیم تگـذاری بـر خانـۀ پـدری.
ب همحـض اینکـه خان همـان را بـرای فـروش بـه بنـگاه
م یسـپریم،دیگـرپذیرفت هایم کهدر تـرازوییک ِملک
یـا یـک قطعـه زمیـن بـه سـنجش درآیـد .ایـن یعنـی
بایـد از «خانـه» بودنـش ،عزیـز بودنـش و خاطراتـش
اصصرا ًل بفنیاظرنکشنـیدنم؛ینچیوسـنایت.نوهقاتنقیبدکهرمدننایسـنبیستتعت؛رییـعنفازی
دوستیقدیمی،واژ ههاراروی کاغذم یریزیم،هرقدر
هـم تالش م یکنیـم تـا حـق مطلـب را ادا کنیـم ،بـاز
آنچـه دسـتمان را م یگیـرد راض یکننـده نیسـت .مثـل
آن قطع هسـنگ سـیاهی که ِسـن تا گزوپری در فلاتی
سـپیدومرجانـییافـتوفهمیدشها بسـنگیاسـت
آکـدهمبـیهازسمیـتنکبهرتخوـانورسدتکـهرشدهه.ااولبـسنشگاز اییرنانکـقهدًاندخرسدـتسینت
بگیـردولمـس کنـد،هیجا نزدهشـد؛ولیبعدباخود
اندیشیدچیزی کهآ نقدر بهدسترساونزدیکشده
دیگـر شها بسـنگ نیسـت ،بلکـه تک هسـنگی اسـت
سـوخته که از فروغ و هیبت آسـمان یاش چیزی باقی
نمانـدهاسـت.بسـیارندچیزهایـی کـهاز فرطاهمیت
در دسـت نم یآینـد و وقتـی تالش م یکنیـم آ نهـا را
در دسـتبگیریـموسب کسنگینشـان کنیـم،متوجه
م یشـویم دیگـر چیـزی از آن ارزش باقـی نیسـت .مـن
هـم آمـدم دربـارۀ محمدعلـی نجفـی بنویسـم؛ آمـدم
بنویسـمیـادتهسـتسـال ۵۱نمایشـگاهعکـسمن
در دانشکدۀمعماریدانشگاهملیوبعدپیشنهادت
برای نمایشـش در هنرسـتان کارآموز که بعدها گفتی
مرحـوم طالقانـی نیـز از آن نمایشـگاه بازدیـد کـرده
بود...
یـادت هسـت تئاتـر صلیـب را کـه روی صحنـه بـردی
و فیلمـی کـه مـن بـا دوربیـن هشـت میل یمتـری از آن
گرفتـم...
یـادت هسـت شـرکت معمـاری سـمرقند کـه در آن هـر
جریـان فکـری یـک اتـاق داشـت و آن بح ثوجد لهـا
کـه آخـرش مـا را بـه فکـر تأسـیس شـرکتی مسـتقل
انداخـت...
یادت هست شرکت ساغند و سفرهایمان به اصفهان
بـرای اجـرای پروژ ههایـی کـه بیشترشـان در اصفهـان
بود...
یادتهستفیلم کوتاهالناسوآیتفیلم...
رضا معطریان
107
سیدمحمدبهشتیوپدرشدر کنارمحمدعلینجفی
شطرنجباغ: سـرود .ب هخصـوص ا گـر حـال دوران ،رسـتم بـودن را یـادت هسـت ۱۶شـهریور 1357و نمـاز عیـد فطـر
درپیجداییبوتۀخاریازفرسودگیخا ک تشـویق کنـد؛ بایـد مبـارز های باشـد کـه رسـتم بـودن را ...وقتـی آن رفیـق مشـترکمان بـا همـۀ شـوقش
معنایی پیدا کند .خوشبختانه یا متأسفانه اقتضای رفـت گ لفروشـیودسـتدر جیـب کـردوهرقـدر پـول
گیاهاسیرباغچهشد اوضـاع و روزگار جوانـی مـا روایـت داشـتن و روایـت داشـت روی پیشـخوان ریخـت تـا گل بخـرد و بیـن
وپیامدپیمانی سـاختن بـود .حـواس حسـاس جوانـی ،تأثـر مـا را از جمعیتپخش کند؛تاجای یکه گ لفروشهماز فرط
زلالیوتردید اتفاقاتی کهبرایسرزمینمانم یافتادبیشترم یکرد.
بازودر بازو احسـاس م یکردیـم گرفتـار منظومـ های تراژیـک ذو قزدگـی هرقـدر گل داشـت بـه او داد.
شـد هایم.روزگاری کـهشـاهدبودیـمسـنتب هسـادگی یادتهستدرستشبی کهازهاریریی سجمهوری
بربازیآبنشستند ب هپـای دلقکـی بـه نـام مدرنیزاسـیون ذبـح م یشـود. شـد ،مـا فیل مهـای اعتراضـات و عکـس و اسالید و آثار
*** طوفانـی رسـیده بـود و داشـت انتظـام باغمـان را بـه دانشـجویان نقاشـی را در چنـد چمـدان جمـع کردیم
هـم م یریخـت ،بـا چنـان قاطعیتـی کـه گویـی پیـش ککـنـهبـیا .آخـنودزمـتابـنهالنـصادًلنفبکبــرریشورفایلـهـممراندمر آینکرجادیتـدمویکـنه
شعلۀسبزسرو از ایـن ،بـاغ خرمـی بـه خـود ندیـده اسـت .دوران انقلابزودتراز تمامشدن کار فیلمبهسرانجامبرسد
پیچبندخا کرا سـرگیج هآوری بـود؛ درسـت مثـل اینکـه بـه خرو سهـا اوزااویلـیـنن«یاـاکـدراتن«هلیسلـ ةالتقـ»هدارز»یاازدتلاوسـیزیتو؛ ِونلریساـیم نیهبـااراشـکد.ه
بهخیالمعراجچنگزد کـه آوازشـان حجـت طلـوع خورشـید بـود ،بگوییـم بـا م یگویماحساسم یکنم کسیهستم کهسودا گرانه
صـدایزنـگسـاعتبیـدار شـوند.بـرایما کهمبـارزه عزیزترین داشت ههایش را سر بازار آورده تا عرضه کند.
و آب اقاقی را رادر فعالی تهـایفرهنگـییافتـهبودیم،شـعروفیلم مـن دربـارۀ هی چکـس و هی چچیـز و هی چجایـی در آن
بهترنمتران هایمهربان کرد وعکسدسـ تآویزهاییبرایسـاختنجهانیروایی دوران نم یتوانـم بنویسـم .تـا م یخواهـم دربـارۀ یکـی
بودند؛جای یکهم یشددر آنبهثباتیرسید،جهانی از ای نهـا بنویسـم هرکدامشـان منجنیقـی م یشـوند
*** کـهمـارسـتمشبودیـم؛امـامبـارزاتاینرسـتمدر آن کـه پرتابـم م یکننـد بـه آن دوران؛ و عالمـی کـه بـه
یاسوارهیدنرا جهـان سـخت ،همیشـه با پیـروزی تـوأم بود .اسـتقرار آن پرتـاب م یشـوم ب هخود یخـود آ نقـدر جـذاب
از استواری شاخه مـا در جهـان روایـت بـا پیـروزی انقالب ختـم نشـد؛ و د لانگیـز اسـت کـه نـه فرصـت پیـدا م یکنـم بـه آن
تجرب هاینافرجام بعـداز انقالبهـم،چـهمـنوچـهمحمدعلـینجفـی واسـط ههایی کـه مـرا پرتـاب کرد هانـد فکـر کنـم و نـه
جهـانروایـتراتـرکنکردیـم؛هـردویمـاتـامد تهـا تـوان دارم آن عالـم را توصیـف کنـم .انـگار کـه همه در
برخا کافتاد قطـاری بـوده باشـیم و مسـافر شـهری .از ه مقطارانـم
ورعشهبرشاخکتا کنشست در تلویزیـون و سـینما فعـال بودیـم. کـه م یپرسـند مـن یـاد آن سـفر م یافتـم .دیگـر
نزدیکـی مـا تـا سـاخت اولیـن سـریال تلویزیـون یعنـی هی چکـس و هی چچیـزی یـادم نم یآیـد ،جـز لحظـات
*** «سـربداران» همچنـان ادامـه یافـت .بعـد از آن بـود و آنـات آن سـفر ،آن راه ،آن روزهـای اشـتیاق بـرای
لیکن کـه ب هتدریـج آن جهـان مشـترک را تـرک کردیـم. رسـیدن .غـرق در جوانـ یام م یشـوم و جوانـی «یک»
بهقاطعیتی کهضربۀساعت مشـغل ههای بعـدی مـا باعـث شـد از هـم دور بیفتیـم چیـز اسـت .چطـور بگویـم؟ جوانـی ،همـ هاش بـا هم،
خفتهخروسانرا و فاصلـه بگیریـم .بعـد از آن دوران ،او را کمتـر دیـدم آ نقـدر جـذاب و د لانگیـز اسـت کـه دیگـر جزئیاتـش
به آواز خواند و همیـن سـبب م یشـود بی شازپیـش دیدنـش مـرا زمیـهـر زمبـناینسـمتی.آیـمثدـ ولبـاط تعـومصیـخـوف ِاشجغزایـذایـشینکـمه ییتوانکیـجـما
هیبتطوفان بـه آن دوران پرتـاب کنـد .بـرای مـن محمدعلـی راز خوشـمزگ یاش را توضیـح دهیـم .توصیـف جوانـی
شطرنجباغرابههمپیچید نجفی جدا از آن دوران نیسـت .ملاقات او خوشـایند سـخت اسـت؛ هم هچیـزش غلی ظتـر از میا نسـالی و
*** اسـت؛ چرا کـه همچـون ملاقـات و مز همـزه کـردن پیری اسـت .خاطراتمان رنگ یتر و پرعطرتر اسـت؛ نه
و کبوتر جهـان جوانـی اسـت .در ایـن ملاقـات نـه مـن بـه ایـن خاطـر کـه آن روزهـا هم هچیـز خو شرن گتـر یا
شاخۀزیتونبهمنقار دیگـر بهشـتی شص تواند یسـال هام و نـه او نجفـی خو شبوتـر بـود ،بـه این خاطر که مشـام و گو شهای
چرایی پرواز را هفتا دواند یسـاله؛ من م یشـوم محمد و او م یشـود مـا حسـا ستر بـود .شـادی حجـم بزر گتـری داشـت و
از یادبرد. محمدعلـی .چنـدان زیـاد نیسـتند آد مهایـی کـه حتی ترس هم جد یتر بود .در جوانی همۀ ما رستم
سیدمحمدبهشتی(شهریور)۵۶ ملاقـات آ نهـا چنیـن احوالـی بـه آدم بدهـد .فقـط زندگ یمـان بودیم ،رسـتمی کـه ماجراجویی م یکند،
صمیمـی بـودن کافـی نیسـت؛ بایـد صمیمیتـی دور و مبارزه و فدا کاری م یکند ،رستمی که تا دوران پیری
دراز باشـد ،صمیمیتـی کـه بـه ناخـودآ گاه رفتـه ،ولـی م یتـوان بـه آن فخـر فروخـت و برایـش منظوم ههـا
هربـار بـه یـاد آوردنش حال آدم را خوب م یکند .برای
مـن کـه در جوانـی طبـع شـعری داشـتم ایـن ملاقـات
شـبیه مـرور دفتـر شـعر قدیمـ یام اسـت:
میترا محاسنی شمار ٔهبیستودوم108
تیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـرماه1397
راز مـانا
گف توگوبااستادعلینصیریان،
نق شآفرین «قاضی شارع» در سریال سربداران
عرفانرجایی
بازیگرتئاتر
علـی نصیریـان ،بازیگـر و
نمایشنام هنویسو کارگردانعرصۀتئاتر
وسینماوتلویزیونایران،متولد1313در
تهراناسـت.اوازهنرسـتانهنرپیشـگی
تهرانفار غالتحصیلشدودر گرو ههایی
ماننـد «جامعـۀ باربـد» و «تئاتـر سـعدی»
دور ههـای آزاد بازیگـری را گذرانـد .او بـا
گرو ههایمختلفتئاترهمکاریداشته
وازاولیـناعضـای گـروه«تئاتـرهنـرملی»
بـوده اسـت .نصیریـان پـس از چندیـن
سالحضورچشمگیردرتئاتروتلویزیون،
فعالیـت سـینمای یاش را بـا بـازی در
فیلـم «گاو» آغـاز کـرد و در سـال ،1349
جایـزۀ برتریـن فیلمنامـه را در سـومین
جشنوارۀسینمایی«سپاس»برایفیلم
«آقـایهالـو»ب هطـورمشـترکبـاداریوش
مهرجویـیدریافت کـرد.اوتاکنـوندوبار
نامـزد دریافـت سـیمرغ بلوریـن بهتریـن
بازیگـر نقـش اول مـرد بـرای فیل مهـای
«شـیرسـنگی»و«سـا لهایخاکستری»
شـدهودیپلمافتخارششـمینجشـنوارۀ
دفـاعمقـدسرابرایبازیدرفیلم«بوی
پیراهـن یوسـف» و تندیـس «حافـظ»
بهتریـن بازیگـر مـرد را از جشـن دنیـای
تصویـربـرایحضـوردرسـریال«شـهرزاد»
دریافـت کـرده اسـت .نصیریـان در سـال
1380یکـی از چهر ههـای مانـدگار در
عرصـۀ بازیگـری تئاتـر و سـینما شـناخته
شـد و نشـان درجـه یـک هنـری دریافـت
کـرد.مصاحبـۀپیـ شروبـهبهانـۀتجربۀ
همـکاری او بـا محمدعلـی نجفـی در
سـریال «سـربداران» ( )1363اسـت .او
در ایـن فیلـم ،نقـش «قاضـی شـارع» یـا
«قاضـی شـارح» را جاودانـه کـرد و ایـن
نقـش بـا بـازی او تـا همیشـه در اذهـان
ایرانیـان باقـی خواهـدمانـد.