رایگان Gratis ماهنامه ماهنامه فرهنگی، فرهنگی، تاریخی و آگهی رسانی 7. Jahr- Ausgabe März 2021- 1399 ماه اسفند ـ هفتم سال پیروز ِ ه نوروز َّ ر َ ف نقاشی مینابستره اثر داتیس مهرابیان از مجموعه بهار در برف ماهنامه
Öffnungszeiten : Mo. - Sa. : 10.00 bis 22.00 Uhr Sonntag : 11.00 bis 22.00 Uhr نوبل خداوندا ، در این واپسین روزهاي سال دلمان را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده که هر کجا تردیدي هست ایمان ، هر کجا زخمی است مرهم ، هر کجا نومیدي هست امید و هر کجا نفرتی هست عشق جاي آن را فرا گیرد . پیشاپیش سال نو را به تمامی هم میهنان مهر پرور تهنیت و شاد باش می گوییم شیرینی سراي Jahnstr. 26-30, 50676 Köln (in der Nähe von Zülpicher Platz) Tel. : +49 (0) 221 548 10000 Mobil : +49 (0) 176 83 19 5348
4 ماهنامه پرشیا
5 PERSIA MAGAZIN گروه مشاورین OWS پیشاپیش نوروز باستانی را خدمت شما ھموطنان عزیز، تبریک عرض می نمایند
6 ماهنامه پرشیا بهار، درخششِ شکوهمندِ زمین مجید فکري (سردبیر) اندیشه اى نو و پیروزي در بهاري نو با رسیدن بهار، طبیعت رداى سبز بر تن میکند. چکاوكها، هزاردستان و قمریان، نغمهها و سرودهاى فرحبخش و تازه سرمیدهند و انسانها را به مهرورزى، گرهگشایى و همگرایى فرا میخوانند. بهار، پیامآور عشق و رویش است و موسم سرور و آشتى و به همین خاطر است که خواستنى است و با آمدنش دلها سرشار از سرور و جانها معرفت مى یابد. بیایید در بهار طبیعت ، اندیشه هایمان را نیز بهاري کنیم . چه خوب است بر صفحه دلمان بنویسیم که نوروز یعنی؛ روزهاي نو، روزهاي طور دیگر زندگی کردن، متفاوت نگاه کردن، روز دیگري براي مشغول شدن به آنچه دل مشغولیمان نبوده است؛ روز دیگري براي سپاسگزاري در مورد هر آنچه شکرش را نکرده ایم . بهار فصلی است که هر انسانی را به تفکر در زیباییهاي طبیعت وا میدارد. از آنجا که به گفته ي سعدي شاعر بزرگ ایرانی برگ سبز درختان در نظر شخص هوشیار و حقیقت جو، هر ورقش دفتري از معرفت خداوند است ، باید بهار را موسم حقیقت طلبی وخداشناسی دانست. فقط صاحبان عقل و اندیشه می فهمند که اسرار و نشانه هایی در دگرگونی آسمانها و زمین و تغییر احوال فصلها و روزها و ماههاست و براي آن کسی که تفکر نمی کند ، بهار و خزان یا زندگی و مرگ چه تفاوتی می کند ؟ فصل پر رمز و راز بهار ، براي صاحبان خرد ، فصل اندیشیدن است براي رسیدن به حیاتی دوباره و تکاپو براي رویش و آغازي دیگر. از این رو بهار تنها دگرگونی در طبیعت نیست، بلکه هنگامه ي تحولی عمیق و هدفمند در اندیشه و قلب آدمی نیز می باشد. اندیشه آدمى چون زمین کشاورزى است. تا وقتى بذر ایدههاى خوب را در ذهن خود نکارد، نمىتواند به نتایج خوب برسد. هر انسانی مالک سرزمین اندیشه خود است و باید تصمیم بگیرد که چگونه از آنچه در مزرعه ي اندیشه اش مىروید مراقبت کند. طبیعت هرسال چون دفتري به روي انسان ها گشوده می شود تا جمال محبوب را در چهره زیبایش نظاره کنند و با تحول جان و اندیشه ، به جاي زنگارهاي کینه و دشمنی شکوفه هاي محبت و دوستی بنشانند. بدین صورت باید گفت آمد و رفت بهار، تکرار درس هاي طبیعت است . وقتی که شاخه هاي جدید و برگهاي نو بر تن درختان می نشیند ، این پیام درگوش انسان طنین انداز و به قلب او الهام می شود که: حال که طبیعت متحول شده ، انسان ها نیز که برتر از طبیعت و اشرف مخلوقات اند، باید دراین دگرگونیها برطبیعت، سبقت جویند. هر فردي باید نیک بیندیشد که نسبت به از دست دادن سرمایه عمر و سپري نمودن بهترین سال هاي زندگی، چه حاصلی اندوخته و با سرمایه گرانبهاي عمر ، دست به چه معامله اي زده است؟ چنین اندیشه اي ، بارور و زاینده است و انسان را فراتر از پوچی و ابتذال ، به رشد و تعالی می خواند. به این ترتیب انسان نیز می تواند دوران رکود و ناامیدي را به پایان برساند و در دل و جان خود ، جوانه هاي آگاهی ، تحول و میل به اوج را نمایان کند و به عبارتی از فرصت بی نظیر عمر نهایت استفاده را ببرد. انسان هایی که بهارهایی مداوم در روح و فکر خودشان ایجاد می کنند، انسان هایی هستند که همیشه طراوت دارند، همیشه شور و شوق ادامه دادن دارند. بدین ترتیب انسان، گرچه از طبیعت درس می گیرد، اما به چیزي فراتر از طبیعت می رسد؛ چرا که می تواند همیشه بهار را در وجود خویش خلق کند و هر روز در تحولی مثبت باشد. هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز
7 PERSIA MAGAZIN
ه نوروزِ پیروز دکتر آریا همایون فَرَّ دیباچه نوروز بزرگ ترین جشن ایرانیان است که لبخند و سرسبزيِ سبزبوم را نوید می دهد و آیین فَرَّه مند آن آکنده از مِهر و دوستـی و همدلی است. دگرگونی سالِ ایرانی هنگامیست که چرخ گردان چهره اي نوین و شادي بخش می افروزد، سبزبوم جان می افزاید و جان می بخشد و جان می نوازد. زیبا آراییِ گل هاي خوشبو و چشم نواز در بوستان ها، نمایی دل افروز از خنده ي گل ها که با ما سخن می گویند را آشکار می سازد: قسمت گل خنده بود گریه ندارد چه کند سوسن و گل میشکفد در دل هشیارم از او (مولانا ـ دیوان شمس غزل شماره 2142( نوروز در شاهنامه ي فردوسی فرزانه ي ایران زمین، جمشید شاه پیشدادي را پایه گذار نوروز و زمان آن را در روز هرمزد از ماه فروردین خوانده اسـت. نـام جمشید در اوستا " ییمَ خْشَئْتَ "، در پهلوي " ییمْ شِت " و در سانسکریت " یَمَه " (یما) آمده و " همزاد خورشید " معنی می دهد. با آگاهی به اینکه فردوسی شاهنامه را با یاري خَوداي نامگ (=خداینامک) و نوشتارهاي تاریخی پراکـنـده سـروده، درمی یابیم که وابستگی جشن نوروز به جمشید شاه، از روزگاران بسیار دیرین سرچشمه گرفته است. در سراسر شاهنامه از " نوروز " با نام هاي دیگر، همچون " سرسال نو " و " ماه فروردین " نیز سخن رفته است. فردوسی در رزم نامه ي خویش از پیدایش نوروز اینگونه سروده است: چو خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمان روا جهان انجمن شد بر آن تخت او شگفتی فرومانده از بخت او بجمشید بر گوهر افشاندند مران روز را روز نو خواندند سر سال نو هرمز فرودین برآسوده از رنج روي زمین بزرگان به شادي بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند چنین جشن فرخ ازان روزگار به ما ماند ازان خسروان یادگار نام نوروز را نخسین بار در شاهنامه ي فردوسی در بخش " گفتار اندر آفرینش آفتاب " می بینم: ز یاقوت سرخست چرخ کبود نه از آب و گرد و نه از باد و دود به چندین فروغ و به چندین چراغ بیاراسته چون به نوروز باغ از سرودهاي شاهنامه درمی یابیم که ایرانیان باستان بسیاري از جشن هاي خود را در آتشکده برگزار می کردند. در بخش " پادشاهی خسرو پرویز " چنین آمده است: کند با زمین راست آتشکده نه نوروز ماند نه جشن سده در این سروده پادشاهی خسرو پرویز را می نمایاند که او به هنگام نوروز به تخت نشسته است: چو رفتی شهنشاه بر تخت عاج بیاویختندي ز زنجیر تاج به نوروز چون برنشستی به تخت به نزدیک او موبد نیک بخت 8 ماهنامه پرشیا توس: خوان نوروزي در آرامگاه فردوسی
ایوان شاهی در کاخ تیسفون آنچنان شکوهمند بود که هر کس از دیدن آن خیره می شد و آن را می ستایید. در این بیت نشان می دهد که جشن نوروز نیز در آنجا برگزار می شده است: همی کرد هرکس به ایوان نگاه به نوروز رفتی بدان جایگاه فردوسی در بخش " پادشاهی خسرو پرویز " از آیین سال نو سروده است که فرشی زربفت (= بافته شده با رشته هاي طلا) با ریشه هاي زرّین، به اندازه ي پنجاه و هفت در پنجاه و هفت که از هفت کشور در آن نشانی بوده در دربـار خسـرو پـرویـز شاهنشاه ساسانی گسترده بود. این فرش که در جهان بی همانند بوده، نشان از چهل و هشت شاه با تاج و تختـشـان داشـتـه است. در چین نیز یک بافنده بی همال (= بی همتا) بود که در بافتن این فرش، هفت سال کار کرده است. سرسال نـو ایـن فرش کَیی (= شاهی) را نزد شاهنشاه ایران بردند و آن را افکندند و آیین نوروز را با شادي برگزار کردند. شاید ایـن فـرش، همان فرش بهارستان یا بهارخسرو و یا بهارکسري است که در تازش عربان به ایـران و ربودن آن به مدینه تکه تکه شده بود: یکی جامه افکنده بد زربفت برش بود و بالاش پنجاه و هفت بگوهر همه ریشهها بافته زبر شوشه زر برو تافته بدو کرده پیدانشان سپهر چو بهرام و کیوان و چون ماه و مهر ز کیوان و تیر و ز گردنده ماه پدیدار کرده ز هر دستگاه هم از هفت کشور برو بر نشان ز دهقان و از رزم گردنکشان برو بر نشان چل و هشت شاه پدیدار کرده سر تاج و گاه برو بافته تاج شاهنشهان چنان جامه هرگز نبد درجهان به چین دریکی مرد بد بیهمال همی بافت آن جامه راهفت سال سرسال نو هرمز فوردین بیامد بر شاه ایران زمین ببرد آن کیی فرش نزدیک شاه گران مایگان برگرفتند راه به گسترد روز نو آن جامه را ز شادي جداکرد خوکامه را بران جامه بر مجلس آراستند نوازنده رود و می خواستند همی آفرین خواند سرکش برود شهنشاه را داد چندي درود بزرگان به رو گوهر افشاندند که فرش بزرگش همیخواندند در این بیت ها می بینیم که به هنگام نوروز خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی زندانیان را آزاد می کرد و به کِهتران و تهیـدسـتـان پوشاك، پول و هر چیز دیگر ارزانی می داشت: وزان پس گنهگار و گر بیگناه نماندي کسی نیز دربند شاه به ارزانیان جامهها داد نیز ز دیبا و دینار و هرگونه چیز هرآنکس که درویش بودي به شهر که او را نبودي ز نوروز بهر به درگاه ایوانش بنشاندند در مهاي گنجی بر افشاندند در بخش " پادشاهی کسري نوشین روان " آمده که خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی دستور داده بود، چنانچه در نوروز باران نبارد و از خشکسالی دشت خرم، دُژم (= تیره و تار،اندوهگین، ترنجیده) شود، از مردم باژ نگیرند: همان گر نبارد به نوروز نم ز خشکی شود دشت خرم دژم مخواهید با ژاندران بوم و رست که ابر بهاران به باران نشست ز تخم پراگنده و مزد رنج ببخشید کارندگانرا ز گنج در بخش " پادشاهی یزدگرد " خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی خوابی می بیند که به پادشاهی ایران زمین گزند رسیده است 9 PERSIA MAGAZIN کرمانشاه: طاق بستان ـ طاق بزرگ ـ سنگ نگاره ي بالا: تاج گذاري خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی و سنگ نگاره ي پایین: خسرو پرویز زره پوش سوار بر اسب
و صد هزار تن از تازیان با هیونان مست و مهار گسسته از اروند رود گذشته اند و دیگر و تار و پودي در ایران نمانده است. سپس آتش نیایشگاه هاي ایرانیان را خاموش می کنند و از برگزاري جشن نوروز و سده جلوگیري می کنند: چنین گشت پرگار چرخ بلند که آید بدین پادشاهی گزند ازین زاغ ساران بیآب و رنگ نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ که نوشین روان دیده بود این به خواب کزین تخت به پراگند رنگ و آب چنان دید کز تازیان صد هزار هیونان مست و گسسته مهار گذر یافتندي با روند رود نماندي برین بوم بر تار و پود به ایران و بابل نه کشت و درود به چرخ زحل برشدي تیره دود هم آتش بمُردي به آتشکده شدي تیره نوروز و جشن سده بخش " پادشاهی بهرام گور " نیز از شکوه جشن نوروز و سده در آتشکده نوید می دهد که پرستندگان در برابر آتش می ایستادند و موبدان نماز می بردند: چو شد ساخته کار آتشکده همان جاي نوروز و جشن سده بیامد سوي آذرآبادگان خود و نامداران و آزادگان پرستندگان پیش آذر شدند همه موبدان دست بر سر شدند در بخش " پادشاهی هرمزد " هنگامی که هرمزد شاهنشاه ساسانی از پیروزي بهرام چوبینه بر ساوه شاه آگاهی یافت به داد و دهش پرداخت و رِباط ها و آتشکده ها را آباد و بازسازي کرد: بیاورد زان پس صد و سی هزار ز گنجی که بود از پدر یادگار سه یک زان نخستین بدرویش داد پرستندگان را درم بیش داد سه یک دیگر از بهر آتشکده همان بهر نوروز و جشن سده فرستاد تا هیربد را دهند که در پیش آتشکده برنهند سیم بهره جایی که ویران بود رباطی که اندر بیابان بود کند یکسر آباد جوینده مرد نباشد به راه اندرون بیم و درد ببخشید پس چار ساله خراج به درویش و آن را که بد تخت عاج و در بخش " پادشاهی اردشیر " می خوانیم که آتشکده ها را با دیبا (= پارچه هاي ابریشمی ) می آراستند: به دیبا بیاراست آتشکده هم ایوان نوروز و کاخ سده همچنین بخش دوّم از " پادشاهی بهرام گور " نشان می دهد که به هنگام جشن نوروز مُشک (= ناف آهوي خطـایـی) کـه خوشبو است را در آتش می افشاندند تا بوي خوش از آن خیزد: برفتند یکسر به آتشکده به ایوان نوروز و جشن سده همی مشک بر آتش افشاندند به بهرام بر آفرین خواندند نوروز همواره از دیرباز تاکنون آیین و نمادیست پیروز و شکست ناپذیر و در ایران رسم بود که هر زمان بـراي کسـی آرزوي خوشبختی و پیروزي می کردند، می گفتند که همه روزگارش همچون نوروز باشد. امروزه نیز " هر روزتان نوروز نـوروزتـان پیروز باد " از همان دوره بجاي مانده است: همه ساله بخت تو پیروز باد شبان سیه بر تو نوروز باد (داستان رستم و اسفندیار) 10 ماهنامه پرشیا خسرو انوشیروان دادگر شاهنشاه ساسانی به هنگام شکار از سده ي هفتم میلادي (پاریس، موزه ي کابینه مدال)
ابا فر و با برز و پیروز باد همه روزگارانش نوروز باد (پادشاهی خسرو پرویز) که پیروزگر شاه پیروز باد همه روزگارانش نوروز باد (داستان دوازده رخ) پایان در اینجا باید از فردوسی بزرگوار سپاسگزاري کرد که در سخت ترین دوره، همه ي زندگانی خویش را بهر سرودن شاهـنـامـه کرد، و اینگونه از فرهنگ و تاریخ ایرانیان پاسداري کرد. او با سرایش شاهنامه آن هم با واژگان پارسی سَرَه، دوباره نگهداري از شناسنامه ي ایرانی و ارج نهادن به آیین هاي نیاکان را سفارش کرد و بدین سان پاسداري از فَرَّه ایران زمین را به نسل هـاي آینده نشان داد: چواین نامور نامه آید ببن زمن روي کشور شود پر سخن ازان پس نمیرم که من زندهام که تخم سخن من پراگندهام هر آنکس که دارد هش و راي و دین پس از مرگ بر من کند آفرین 11 PERSIA MAGAZIN سکّه اي از بهرام گور(بهرام پنجم) شاهنشاه ساسانی تندیس فردوسی استاد سخن و ادب پارسی ـ تهران: میدان فردوسی
12 ماهنامه پرشیا
13 PERSIA MAGAZIN هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز
14 ماهنامه پرشیا
15 PERSIA MAGAZIN سفارش و تحویل از بیست نان در شهرهاي اطراف ووپرتال امکانپذیر می باشد نان سنگک نان لواش نان تیري نان خشک نان بربري سنتی پخت روز
16 ماهنامه پرشیا
17 PERSIA MAGAZIN
18 ماهنامه پرشیا
19 PERSIA MAGAZIN نوروز خجسته باد
پروانه دار : معصومه نیک سردبیر، گرداننده و کارگزار : مجید فکري نمودارسازي و رویه آرایی : گروه پرشیا رایزن دادیکی : کوروش امینیان چاپ : چاپخانه پرشین کلن نمایندگان ما در شهرهاي گوناگون : نوردراین وستفالن : مجید فکري 00491784147865 دوسلدورف : سروناز سیگارچی 004917632280675 گروه نویسندگان این شماره : دکتر آریا همایون، هما ارژنگی، هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه)، توران شهریاري (بهرامی)، زنده یاد فریدون مشیري، سروناز سیگارچی، بهرام داهیم، مهدي توکلی تبریزي،داتیس مهرابیان، ستاره عیدي، سیمین بهبهانی ـ ماهنامه پرشیا هیچگونه پاسخگویی در برابردرونمایه ي آگهی ها ونوشتارهاي چاپ شده بردوش نمی گیرد . ـ هرگونه بکارگیري از نمودارسازي آگهی هایی که بدست گروه ماهنامه پرشیا انجام می شود باید با پروانه نوشتاري پرشیا باشد. ـ هزینه ي هموندي یک ساله ي ماهنامه ي پرشیا، 12 شماره در آلمان 35 یورو و بیرون از آلمان 50 یورو است. Verlag : Persian Druck Cologne Gründerin : Masoumeh Nik Chefredakteur : Madjid Fekri Layout & Grafik : PERSIA Team Rechtsabteilung : Rechtsanwalt Kourosh Aminyan Unsere Vertreter/in : NRW : Madjid Fekri +49 (0)178 414 7865 Düsseldorf : Sarvenaz Sigarchi +49 (0)176 322 80675 Hessen : Ebi Memarpuri +49 (0)176 644 20941 - Abogebühr in Deutschland für 12 Ausgaben 35,- Euro und im Ausland 50,- Euro. ز دانا بپرسید پس دادگر که فرهنگ بهتر بود گر گهر چنین داد پاسخ بدو رهنمون که فرهنگ باشد ز گوهر فزون گهر بی هنر زار و خوارست و سست بفرهنگ باشد روان تندرست (شاهنامه فردوسی) Das Magazin wird zunächst in den folgenden Städten vermarktet : Köln, Bonn, Sankt Augustin, Aachen, Essen, Remscheid, Dortmund, Siegburg, Gelsenkirchen, Bochum, Düsseldorf, Krefeld, Wuppertal & Hamburg شهرهایی که ماهنامه پرشیا این شماره پخش می شود : کلن، بن، زانکت آگوستین، زیگبورگ، آخن، ِرمشاید، بوخوم، دویسبورگ، دورتموند، اسن، دوسلدورف، گِ ِ لزن کیرشِن، ووپرتال،کرفلد، هامبورگ. Unsere Preisliste für jede Ausgabe : - Eine vollständige Seite : 160,- € + MwSt. - Doppelseite : 280,- € + MwSt. - Jede Mittelseite : 250,-€ + 19% MwSt. - 1/2 Seite : 85,- € + MwSt. - 1/4 Seite : 45,- € + MwSt. - 1/8 Seite : 25,- € + MwSt. - A5 Seiten 2,3,4,5, zwei vorletzte Seite & vorletzte Seite jede : 550,- € + MwSt. - Rückseite : 1200,- € + MwSt. - Niazmandiha Schwarz-Weiß : 4,20 € +MwSt. - Niazmandiha Farbig : 6,25 € + MwSt. کارشمار بانکی : Bankverbindung Unsere PERSIAN DRUCK COLOGNE Inhaberin : Masoumeh Nik Konto-Nr. : 19 320 65 954 BLZ : 370 501 98 IBAN : DE30 3705 0198 1932 0659 54 BIC : COLSDE33XXX Sparkasse Koeln Bonn رایانامه و تارنماي ماهنامه : www.persia-magazin.de Email: [email protected] PERSIAMAGAZIN persiamagazin شماره دورگو(سردبیر) : Tel. : +49 (0)178 414 78 65 Steuernummer : 224/5073/3141 USt-IdNr. : DE295923724 Tel : +49 pers PER 20 ماهنامه پرشیا
ماهنامه پرشیا براي پیشرفتِ فرهنگِ ایرانی و دانستنِ تاریخ ایران گام برمی دارد. بشود که در پرتو راستی به مِهر، انسان ها به هم نزدیکتر شوند تا جهانی آشتی جو همراه با سازش و آرامش داشته باشیم. پهرست نوشتارها : 1 ـ بهار، درخششِ شکوهمندِ زمین ـ مجید فکري (سردبیر) 2 ـ فَ َّره نوروزِ پیروز ـ دکتر آریا همایون 3 ـ آشنایی با واژگان پارسی (6( 4 ـ آخرت شناسی در گاتاها ـ بخش دوم 5 ـ نوروز جشن نوزایی آفرینش و همگرایی فرهنگی ـ سروناز سیگارچی 6 ـ سرگذشت یزدگرد سوم ـ بهرام داهیم ـ بخش چهار (بخش پایانی) 7 ـ آیین خُرّم دلی ـ داتیس مهرابیان 8 ـ رویاي نوروز ـ هما ارژنگی 9 ـ نیایش نوروزي ـ هما ارژنگی 10 ـ ناله ـ هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) 11 ـ یک گل بهار نیست ـ زنده یاد فریدون مشیري 12 ـ نوروز جشن بهار ـ توران شهریاري (بهرامی) 13 ـ آقاي جنتلمن ـ مهدي توکلی تبریزي 14 ـ بهار ـ زنده یاد سیمین بهبهانی 15 ـ جدول 16 ـ جشن نوروز ـ ستاره عیدي 17 ـ پزشکان و تندرستی استان نوردراین وستفالن 18 ـ نیازمندیهاي استان نوردراین وستفالن 19 ـ گلهاي یخی ـ روح انگیز خدیور (ایراندخت) ـ (بخش نخست) رویه 6 8 22 28 34 39 42 48 50 52 54 58 62 63 74 و 76 78 64 80 84 21 PERSIA MAGAZIN
22 ماهنامه پرشیا آشنایی با واژگان پارسی (6( عید: جشن - روزبه عید سعید: جشن پیروز - جشن خجسته - نوروز خجسته عید نوروز: جشن نوروز عیدي: شادیانه استاد ابراهیم پورداود در جلد یکم کتاب یسنا نوشته اند: لغت جشن نیز در فارسی از لغت یسن اوستائی به یادگار مانـده اسـت چون اصلاً تمام اعیاد دینی بوده مانند عید فروردگان و عید مهرگان و در این اوقات بخصوصه به ستایش و پرستش و مـراسـم دینی میپرداختند یا به عبارت دیگر یزشنه میکردند از این جهت روزهاي متبرك را جشن خوانده اند. (یسنا ج 1 صـص 25- 24 .(شادي و عیش و کامرانی و مجلس نشاط و مهمانی و به معنی عید هم هست .چنان که اگر گویند جشن نوروز مراد عـیـد نوروز باشد. (برهان قاطع). بزم . سور. مهمانی . ضیافت : ملکا جشن مهرگان آمد جشن شاهان و خسروان آمد (رودکی) مهرگان آمد جشن ملک افریدونا آن کجا گاو نکو بودش برمایونا (دقیقی) دل از داوریها بپرداختند بآیین یکی جشن نو ساختند (فردوسی) که گفتی مرا چند خسپی مپاي به جشن جهاندار کیخسرو آي (فردوسی) بزرگان و آزادگان را بخوان به جشن و به سور و به راي و به خوان (فردوسی) همه تخت و تاج و همه جشن و سور نیرزد به دیدار یک موي حور (فردوسی) جشن سده آئین جهاندار فریدون بر شاه جهاندار فري باد و همایون (عنصري) شاد باشید که جشن مهرگان آمد بانگ آواي دراي کاروان آمد (منوچهري) این جشن فرخ سده را چون طلایگان از پیش خویشتن بفرستاد کامکار (منوچهري) آمداي سید احرار شب جشن سده شب جشن سده را حرمت بسیار بود (منوچهري) می خور اي سید احرار در این جشن سده باده خوردن بلی از عادت احرار بود. (منوچهري) برگرفته از شاهنامه ي فردوسی بزرگ و دیگر نسکهاي پارسی گردآورنده : مجید فکري
شوم خود را بیندازم از آن کوه که چون جشنی بود مرگ بانبوه (ویس و رامین ) نه چو تو در غم زیم ز باد خزانی نه چو تو من مدح گوي جشن خزانم (ناصرخسرو) مطرب همی افغان کند که می خور اي شاه که این جشن خسروانست (ناصرخسرو) همان روز که ضحاك را بگرفت و ملک بر وي راست گشت جشن سده بنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاك برسته بودند پسندیدند و از جهت فال نیک آن روز را جشن کردندي ... و چون آفتاب به فروردین خویش رسید آن روز آفریدون به نو جشن کرد. (نوروزنامه) در جشن آسمان وش تو ریخته به ناز ساقی ماهروي تو در ساغر آفتاب (انوري) روز یکم زسال نو، جشن سکندر دوم خاك زجمره سوم کرده قضاي زندگی (خاقانی) دربستم آن امید که بر جشن او نهند نان پاره یی ز حضرت اعلی بسرجهاز (اثیرالدین اخسیکتی) سخنگو سخن سخت پاکیزه راند که مرگ بانبوه را جشن خواند (نظامی) از آن کم میرسد هر جان بدین جشن که ره بس دور و جانان بس غیور است (عطار) شنیدم که جشنی ملوکانه ساخت چو چنگ اندر آن بزم خلقی نواخت (سعدي) ͇مبادц ز وروزی Ϸوییار҆ یآџد Юږ ޮ از ا ܊وزی պ ن بادار Ϗدد ҇ی،ۭاغ دلࣳا وا Бلޱۭ ۭده ایداریمدا را۸رف۷ʑ Ά رتիن و اغ̉طसدادϖ ظه ग़رونر ودایزراўدوزی ب ޱۭ ʱϨلاϔ ز جام ت Бلد ڤ͟لКنانϊ˘ت҆ی روزه Ԛܬ܃ر ʾбتܜ܃ ظه زدࣳ روزی ۭخܜ܃ ࣛ ی ԓ܆ ܊ا روظه از җ داժن̺بارʨم ͗˫شا ͟ل۱لЏڪ،نЪیاϋ ࣛ وزی گ̈ۮار آیޱۮ بڤ (حافظ) 23 PERSIA MAGAZIN
24 ماهنامه پرشیا
25 PERSIA MAGAZIN
26 ماهنامه پرشیا
27 PERSIA MAGAZIN
28 ماهنامه پرشیا آخرت شناسی در گاتاها برگرفته از کانال تلگرام وُهومَن امشاسپند بخش دوم (رونوشت کتایون آریایی فر) اما در گاثاها ، کردار نیک و بد و مرتکبان ثواب و گناه ، نیستند که پاداش و پادافره ي بدآنان می رسد. کسانی نیز هستنـد کـه در پزیرش دین و راه اشایی سرگردانند. و گاه کنش نیک را می پسندند و گاه از آن روي بر می تابند. چنین کسانی به خاست و اراده ي مزدا جدا جایگاه خاهند بود. در اوستا ننا ، جدا - جایگاهی جدا از بهشت و دوزخ . ترجمه ي پهلوي نرم . در سانسکریت نیز واژه ي ننا به همین چم آمده است . این اشاره است به اعراف یا برزخ که ترجمه ي پهلوي ، اوستا به همیستکـان ترجمه شده است. این نو آوري به باور برخی از اشو زرتشت است که ، براي مرتوگان بر اثر پیچیدگی سرشت - و این که ، داوري به نحو شـایسـتـه انجام شود بیان شده است. افلاتون نیز از آن متاثر بوده است و در بیان مثل ، ایده از آن به گونه اي یاد کرده است. و از طریق ارداویراف موبد موبدان زمان متاخر ساسانیان ، به دانته نیز منتقل شده است و از سوي ابوالعلاي معري نیز ، در رسـالـه الغفران مورد توجه قرار گرفته است. در خود گاثاها ، از این “ جایگاه جدا” دریافت و شناختی حاصل نمی شود. هم چنین به روشنی معلوم نیست که آیا منظور از چـنـیـن کسانی ، آنان هستند که در گزینش راه ، در تردید می باشند ، یا به طور قاطع و محتوم راه اشایی را نپذیرفته اند ، یا کسانی که راه اشایی و راستی را پذیرفته اند ، اما کردار هاي ثواب و ناثواب شان برابر است. اما در اوستاي نوین و به ویژه رساله هاي دینی کـه از سوي ، مزدیسنان زرتشتی و موبدان و شارحان اوستا در زمان ساسانیان ، و دروان اسلامی نوشته شده ، به ویژه در ارداویرافنامه ، شروحی کافی به نظر می رسد. چنان که اشاره شد ، سنجش گناه و ثواب در ایران پیش از اشو زرتشت ؛ و به طور اصولی در باور هاي مذهبی مرتوگان کهن روزگار وجود داشته است. این نوع باور ، یک اندیشه ي فطري است. در فطرت مرتوگان ، شاید پیش از آن که مذهب به شکل ، یک اندیشه مدون که یکی از ارکانش باور هاي ماورا زاستاري ، ( طبیعی ) است شکل گرفته باشد ، وجود داشته است. اما وجود برزخ یا جایگاهی میان بهشت و دوزخ ، از باور هایی ست که سپس در طی روند تکاملی ادیان به وجود آمده است. این جایگاه جدا را اشو زرتشت مورد اشاره قرار داده است ، اما صورت روشن آن در تغییرات بعدي زرتشتی مزدیسنی شکل گـرفـتـه است. اشو زرتشت از فروشی یادي نمی کند. اما بی گمان در ایران پیش از این فروشی ها وجود داشته ، و یکی از ارکان مهم دینـی به شمار می رفت که نمایش ، و تعریف و قدرت نامحدود آنان هم چون خدایان ، میراث نیاکان پرستی ایرانیان آریایی است کـه در فروردین یشت ، یکی از سروده هاي ستایش و مراسم عبادي همراه با، فدیه ( قربانی ) است که در اوستاي نوین جایگاه و مقام ویژه خود را دارد. اشو زرتشت در اصلاحات خود ، از نیاکان پرستی ،که با یکتا پرستی وي فاصله زیادي داشت ، همه این گونه اندیشه هاي پیشین را حذف کرده و نادیده گرفت. این اصلاحات شامل زائده هاي فراوان توصیف هاي بهشت و دوزخ ، نیز شد و بن مایه ي پاداش و سزا را فقط مطرح کرد. و جایگاه جداگانه را براي آنان که کردار نیک و بدشان یک سان بود ، یا به طور قاطع ، از دو راه - راه اشایی را نیز پذیرفتند اعلام کرد. مسکوت نهادن فروشی ها و جایگاه آنان از سوي اشو زرتشت ، یکی از عللش آن بود که اقوام آفریـنـش و بخشش و دهش ، ثروت و فرزندان پسر بسیار و به ویژه نوازش و مجازات ، بازماندگان آنان بر عهده شان بود. هر گاه فرزندان و بازماندگان براي شان یشت ، یشتی ،که عبادت و شکر گذاري و نذور و هدایا و مراسم یادبود انجام نمی دادند ، و از راه درست و نیک کناره می گرفتند ، مورد خشم و مجازات واقع می شدند. هر ساله مراسم یشت و یادبود که همراه با ستایش و عبادت ، و اهداي هدایا از آغاز پنجه دزدیده ، که بیست و پنجم اسپند ، براي
ارواح درگزشتگان برگزار می شد که تا نوزدهم فروردین ، (فروشی ها) به طول می انجامید. در این ایام ارواح درگزشتگان به خانه هاي خودشان ، فرود می آمدند و میهمان بودند. هنگام ورود براي شان سفره هفت سین یا سفره سپند و پاك می گستردند. تا ساعت ورود ، هیچ کس مجاز نبود تا از خوراکیها و شراب هاي فراوان و بهترین که در سفره می نهادند دست بزند ، چون این سفره ها را باورمند بودند که فروشی ها ، پـاك و سپند و متبرك مس کنند. پس از ساعت معهود ، سفره توسط بزرگ خانواده ، مهر ممنوعیت آن شکسته شده و هـمـگـان از بازماندگان ، از آن خوراکها و شراب ها می خوردند و می نوشیدند. حالیه این مراسم باقی است و همگان در ایران و بسیاري از کشورها ، و اقوام آن را برگزار می کنند درحالی که علت اولیه فراموش شده است. روز نوزدهم فروردین ماه که ارواح از میان خانواده ها و بازماندگان خود به آسمان بر می گشتند ، فرودگ نام داشت. هر گاه فروشی ها از پذیرایی و هدایا و عبادت و ستایش بازماندگان ، خشنود و راضی بودند ،ثمرات نـیـک آن بـهـره شـان می گشت و هر گاه ناراضی بودند از خشم و مجازات شان راه گریزي نداشتند. هنوز مراسم بدرقه و تشییع و بازگشت ارواح میان زرتشتیان ، در روز نوزدهم فروردین ماه که به نام فروشی هاست برگزار مـی شود. در گاثاها چنان که گزشت از نوع عذاب ها و پادافره ، تصویري ارائه نشده است ، در حالی که در عصر پـیـش از اشـو زرتشت ، در این باره باورهایی وجود داشته است. آتش که عنصري پاك و سپند و نماد خداوند است ، نشان واره روشن پادافـره نیست ، چون این می تواند نشانه ي ، اهانت به ارکان دینی باشد. اما در یسناي 43بند4 با اشاره اي مواجه می شویم که ، آتش نماد سپند و پاك و روشن و قدرت مند اهورا مـزداسـت کـه ، “توانش از اشه” راستی و درستی و نظم می باشد و سوزندگی آن که دامن گیر بدراهان و دروندان می شود ، خشم خداوند است نه معرفی وسیله اي براي عذاب. دوزخ گاتایی “بدترین هستی” ، دوژنگه می باشد ، نیز سراي و جایگاه دروغ و تیرگی ، “دروجو . دمانه”. اما ترکیب غیر گاتایی نیز براي بهشت و دوزخ در اوستاي نوین ، و متون پهلوي وارد است : “ انغز - تمنگه” به چم “ تیرگی و ستم بی پایان” و دوزخ سهم گین . یک اصطلاح ویژه دیگر براي “ بهشت” در سروده ها آمـده است :گردمانه که تعمیم یافته ترین واژه براي بهشت است ، به چم خانه و سراي ء سرود و موسیقی. زمان ، نمان در اوستا به چم : خانه ، خانمان ، جایگاه ، محل ماندن و سکونت است. واژه گر نیز به چم سرود ، آواز ، آهنگ و طنین ستایش و نیایش است. این ترکیب در سرود ها به صورت گردمانه ، و در اوستا نوین به شکل گردمانه پدر پهلوي ، گروتمان و گرزمان در پازند شـده است. در بخش نخست شاهنامه ، دقیقی چنین سروده : مه و خورشید با برجیس و آسمان زحل با تیر و زهره بر گرزمان همه حکمی به فرمان تو رانند که ایزد مر تو را داد است فرمان به موجب بند پانزدهم از یسناي پنجاه یکم آمده است : “ آن پاداشی که پیش از این اشو زرتشت براي مگون ها ، بشارت داده است درگر ء دمانه از سوي اهورامزدا ؛ جـایـی کـه اهورامزدا خود نخست بدان جایگاه در آمد ، از براي همه کسانی که راه راستگاري و منش نیک را برگزیدند سزاست” و در بند چهاردهم همین سرود پنجاه و یکم ، نخست از دروجو . دمانه یاد شده است ، ره چم خانه و سراي یا مانشگاه دروغ و پلیدي ، که جایگاه گروندگان به راه انگرمینیو یا راه کافر کیشی و بدي است. اما ماندگار ترین واژه گاتایی بـراي بـهـشـت ، وهیشتم می باشد ،که صفت عالی است به چم بهترین ،گزیده ترین، صفتی تفضیلی آن وهیشته و در تانیث وهیشتا شده است ، به چم بهتر که در پارسی نوین صورت بهشت مخلد شده است. چنان که دیده می شود ، زندگی آینده براي آنانی کـه پـیـرو راستی ، اشایی و نظم نوین پیشنهادي اشو زرتشت است ،در زندگی پسین و جهان پس از مرگ ، نیک بختی ،و سعادت و 29 PERSIA MAGAZIN
جاودانگی است. در این جا ، هئوروتات ، به چم نعمت و فراوانی و یک شادي ، صالحانه و سروري حاکم است. و امرتات ، سانسکریت “ سئوروتات” به چم بی مرگی و جاودانگی ، پیر ناشدنی که همیشه ، به یک حال خوب و جوانی جریـان دارد. دو آرزو و خاست مرتوي در این بشارت مزد و پاداش میژد ، مزد وعده داده شده است. اما بسیار ساده و زیبا این بیان می شود. در آن جهان مینوي موعود ، هیچ گونه لذات جسمانی و شهوانی راه ندارد. هیچ اشـاره اي به خوراك هاي مشهی و شراب هاي گوارا نیست. کوشش شده بسیار فشرده ، بهشت و دوزخ و جایگاه جدا ، “ نـنـا” بـدون هیچ توصیفی بیان شود. اما آن چه که برخی از پژوهش گران ، به ویژه پژوهش گران پارسی هند ، از جمله مساله و مورد “تناسخ” را از باور هاي خود و اشو زرتشت ، بر شمرده اند ، نمی تواند پایه و بنیادي درست داشته باشد. زرتشتیان هند در محیط دینی و فکري و مذاهب هندوستانی ، به این اندیشه گرویده اند. اما درخود گاثاها ، نیز اوستاي نـویـن موردي براي استناد به ، این جستاروجود ندارد. این اقلیت از پژوهشگران می گویند آن چه که به اصالت از پیامبر باقی است ، همه آن اصول و باورهاي وي نیست ، بـلـکـه هستند اندیشه ها ، و بیان ها و باور هایی که به ما نرسیده اند و در طول زمان ، از میان رفته است و به احتمال باور به مقوله ي تناسخ ، نیز ممکن است از آن گونه باشد. نخست این که؛ چنان که اشاره شد به شکل غیر مستقیم ، و در آثار پسین زرتشتی و متون پهلوي و ادبیات ترادادي ( سـنـتـی) ، زرتشـتـی مزدیسنی نیز اثري از این باور به نظر نمی رسد. دوم این که؛ وقتی در سروده ها به هیچ وجه درباره ي تناسخ اشاره اي نیست ، این بخردانه نمی باشد که بگویند ممکن است وجود داشته ، اما به ما نرسیده است ، چون با چنین احتمالات ، بسیاري دیگر را نیز می توان شامل این پندارگرایی کرد. و اساس استدلال به گاثاها درباره ي دریافت فکري پیامبر ، به کلی از بین می رود. در متن هاي بالا اشاره شد که اشو زرتشت درباره ي فروشی ، سکوت کرده است ، و این می تواند به گونه اي محتوم ، براي بستن هر گونه اندیشه اي باشد که توحید و باور ، به یکتا پرستی را خدشه دار کرده و جولان گاهی براي ، بازگشت بـاور نیاکان پرستی شود. پیش از اشو زرتشت چنان که به اشاره گزشت ، باور به قدرت خدایگانی و آفرینش و سزا و عقاب و پاداش و ... در قلمرو اختیارات فروشی ها و ارواح نیاکان بود. و در فروردین یشت به روشنی در این باره مطالبی است. پایان 30 ماهنامه پرشیا
31 PERSIA MAGAZIN Öffnungszeiten : Täglich : 12.00 bis 22.00 Uhr دوشنبههاتعطیلمیباشد Römersstr. 150, 53117 Bonn Tel. : 0228 289 1042 رستوران Restaurant Nirvan نيروان سفارشدهید : تحویلبگیرید 12:00 bis 19:30 Uhr نوروزتانپیروز
32 ماهنامه پرشیا
33 PERSIA MAGAZIN
34 ماهنامه پرشیا نوروز جشن نوزایی آفرینش و همگرایی فرهنگی جهان از باد نوروزي جوان شد زهی زیبا که این ساعت جهان شد شمال صبحدم مشکین نفس گشت صباي گرم رو عنبرفشان شد توگویی آب خضر و آب کوثر ز هر سوي چمن جویی روان شد (عطارنیشابوري) جشن نوروز که با شروع فصل بهار و اعتدال آغاز میشود، از روزگاران باستان پرشکوه ترین جشن بهاري در جـهـان بـوده و ارمغانیست که روایت هاي تاریخی بسیاري درباره پیدایش آن می باشد، این یادگار به جاي مانده از اجدادمان در فراز و نشیـب هاي تاریخی چه در دوران فتوحات، چه در دوران هجوم دشمنان، بدنه اصلی خود را محفوظ داشته و پابرجا با تغـیـیـراتـی در جزئیات، همچنان رخ می نماید و به راستی می توان گفت جشن نوروز نقطه اتصال و اشتراك فرهنگی اقوام در ایران و منطقـه می باشد،که جانانه چون سپري، دافع شر و مروج ایام بهاري بوده و مایه مباهات است که همچنان از احترام و تـکـریـم مـا برخورداراست. نوروز پیام آور سعادت و توفیق و عشق ورزیدن بوده است و پرهیز از کینه ورزي، نفرت پراکنی و دشمنی را توصیه می نمـایـد. بارگران معنوي این ایام فرخنده در حوزه فرهنگ و تمدن ایران خودنمایی می کند. فریبندگی ایام پایدار نوروز روح ما را پرنشاط و غناي فرهنگی این مرز و بوم متعالی را متجلّی می سازد که برخودمان باید ببالیم که این فرهنگ به جاي مانده از هزاران سال پیش همچنان بر قله فرهنگ دلنواز ادب و معرفت تکیه دارد و آنچه در جهان در قالب فرهنگی در جریان است،کم و بیش برگرفته از فرهنگ ماست. به ذکر شعري از حکیم عمرخیام نیشابوري می پردازم: چون ابربه نوروز رخ لاله بشست برخیز و بجام باده کن عزم درست کاین سبزه که امروز تماشاگه توست فرداهمه از خاك تو برخواهد رُست خوشبختانه اینک بیش از 300 میلیون نفر در کشورهاي ایران، افغانستان، تاجیکستان، اقوام کُرد، ترکیه، جمهوري آذربایجان و کشورهاي دیگر همجوار،کشورهاي آسیانه میانه و قفقاز در منطقه بالکان و حوزه دریاي سیاه و خاورمیانه و... آن را پاس داشته و با شکوه فراوان برپا می دارند. وحدت و همدلی در برپایی نوروز: نوروز یکی از زیباترین جشنهاي ملی کشور آذربایجان هم به شمار می رود. نوروز یا بهار بایرامی در معناي جشن بهار به رسم باستان درکشور آذربایجان جشن گرفته می شود. در این کشور جشنهاي نوروز از یکماه مانده به نوروز آغاز می شود و مردم چهار چهارشنبه اول را به ستایش از آتش به پایکوبی می پردازند. چهارشنبه اول را (سو چرشنبه سی) یا چهارشنبه آب، دومین چهارشنبه(اود چرشنبه سی) یا چهارشنبه آتش، سـومـی را (توپراق چرشنبه سی)یا چهارشنبه خاك می گویند، چهارمین چهارشنبه آخر را(یئل چرشنبه سی) یا چـهـارشـنـبـه بـاد میگویند . بنابر باورهاي کهن جهان از چهارعنصر آب، باد، خـاك و آتش خلق شده است. سروناز سیگارچی نوروز در آذربایجان
.. چهارشنبه آخرسال بنابریک سنت قدیمی، آتش آتشکده باکو(که در گذشته آتشکده زرتشتیان بوده است) بـه مـیـدان شـهـر سوراخانی آورده می شود و مورد شکوه و ستایش قرارمی گیرد. چراکه آتش نوروز باید در یک مکان مقدس روشن شود. آتش مهمترین نماد نوروز است و مردمان آذربایجان در این روز، مطابق با سنت پیشینیان به رقص و پایکوبی در کـنـار آتـش پرداخته، شمع روشن میکنند و آتش نوروز نباید خاموش گردد. کم و بیش خانه تکانی از سنتهاي مشترك و رایج در بین کلیه اقوامیست که نوروز را پاس میدارند و این چنین با زایش دوبـاره طبیعت همگام می شوند. رویاندن سبزه و پختن سمنو، با نامهاي مختلف سومنک و سَمَنَک و سمنو، سوملک... در ازبکستان، افغانستان، ترکمنستان، کشورآذربایجان، گرجستان، تاجیکستان، قرقیزستان، قزاقستان و... بصورت دسته جمعی و بسیار زیبا، همراه با خوانـدن اشـعـار کهن و باستانی، توسط زنان در بیشتر فرهنگ مردمان این ملیتها به چشم میخورد. در ازبکستان یکهفته پیش از آغاز نوروز مردم به پاکسازي رودها، دریاچه ها،خیابانها و محیط زیست و کاشتن نهال میپردازند. براي کهنسالان میز نوروزي می چینند و به آنها هدیه می دهند. از رسمهاي بسیار زیباي نوروزدر میان مردم قزاقستان بخشیدن کمکهاي مالی به فقیران و آشتی کردن آنان با یکدیگر میباشـد که تحسین برانگیز است. درافغانستان، در نوروز حضور(هفت میوه) بر سر سفره هفت سین، حکایت از مهمان نوازي دیرینه این مردمان دارد. هفت میوه ترکیبی از هفت میوه خشک است، مانند مغزبادام، مغز چهارمغز، پسته، کشمش، زردآلو، قیصی و سنجد که چند روز قبل از نوروز این خشکبار را به منظور آمادگی بیشتر براي پذیرایی از میهمانان در آب قرار می دهند. نوروز هزاران سال پیش با پارسیان زرتشتی مهاجر به هند آمده است. اما از هزارسال پیش تا هم اکنون هرسال با فـرارسـیـدن نوروز، هندیها به استقبال بهار می روند. این مهاجران آئین هایشان را با خود به این سرزمین برده اند و خیلی زود جشن نـوروز دربین هندیها محبوب شد. پارسیان در سفره هفت سینشان علاوه بر سمنو و سبزه، شیر و عسل می گذارند و رسم برآن است که در روز اول هـر نـوروز مادربزرگ خانواده آئینه اي برمی دارد و روبروي تک تک اعضاي خانواده نگه می دارد. این کار نماد اقبال، انـدیشـه نـیـک، گفتارنیک و کردار نیک است. سرانجام آنکه پاسداري از فرهنگ هاي متعلق به ایران زمین رسالتی است برعهده هر ایرانی و حفظ و تقویت و انتقال آن بـه نسلهاي آینده وظیفه ماست. هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز 35 PERSIA MAGAZIN نوروز در پاکستان نوروز در گرجستان نوروز در ترکمنستان نوروز در افغانستان نوروز در قزاقستان نوروز در ازبکستان
37 PERSIA MAGAZIN نوروزتان پیروز
38 ماهنامه پرشیا
سرگذشت یزدگرد سوم نویسنده : بهرام داهیم برگرفته از کانال تلگرام وُهومَن امشاسپند بخش چهار (بخش پایانی) (رونوشت کتایون آریایی فر) ... به محض این که آذرمیدخت از سخن گفتن باز ایستاد، یک دفعه تمام نگاه ها متوجه فرخ هرمز که در آن لحظه ماننـد بـیـد بـر خـود میلرزید معطوف گشته و به دنبال آن فحش و ناسزا بود که از هر طرف نثار او می شد. آذرمیدخت که از دقایقی پیش تمام حرکات سپهبد هوسباز را زیر نظر گرفته بود، وقتی دید او غرور و تکبر ذاتی خود را کنار نهاده و در آن لحظه قیافه حق به جانبی به خود گرفته است در حالی که تبسم پیروزمندانه اي بر لب می راند به چهره حق به جانب فرخ هرمز نگریسـتـه، آن گاه با فریادي رسا که زمزمه تمام حاضرین را تحت الشعاع قرار داد، او را مخاطب ساخت و گفت : سپهبد عزیز، همان طوري که به شمـا قول داده بودم از فرصت موجود استفاده نموده و جوانب امر را خوب سنجیدم و اکنون به این جا آمده ام تا پاسخ جسارت هـاي تـو را بـا شمشیر بدهم. فرخ بعد از آن که سخنان کنایه آمیز آذرمیدخت را شنید در حالی که رنگ چهره اش به سفیدي گراییده بود هراسان پرسید : مفهوم سخنان بانویم را درنمییابم؟ آذرمیدخت همین که این حرف را شنید در حالی که سخت به خشم آمده بود خیلی سریع از جاي برخاست و با یک حرکت تند، شـمـشـیـر افسري را که در کنارش ایستاده بود از نیام بیرون کشیده گفت : اندکی صبر داشته باشید، زیرا به زودي مفهوم سخنان مرا خواهی فهمید و من همان طور که چند لحظه پیش اظهار نمودم خـیـلـی مـایـل هستم که جواب گستاخی تو را با شمشیر بدهم. فرخ هرمز وقتی ملکه را عصبانی و شمشیر به دست دید، کمرش را راست نموده و پس از آن که در برابر آذرمیدخت قرار گـرفـت اظـهـار داشت : هرگز من به روي شما شمشیر نخواهم کشید، زیرا پادشاه براي من مقدس تر از آن است که بخواهم به روي او تیغ بکشم. آذرمیدخت پوزخندي زد و گفت : سپهبد مثل آن که پیري کاملا تو را خرفت کرده است. آیا تو تصور می کنی که من با وجود این مردان دلیري که در دور تا دور تالار ایستاده اند، شمشیر به دست گرفته و شخصا با تـو خـواهـم جنگید. آیا تو چنین فکر می کنی. هنوز سخنان آذرمیدخت تمام نشده بود که در همین موقع فرمانده گارد محافظ که قبلا وصف او از نظر خوانندگـان گـرامـی گـذشـت و آذرمیدخت او را به نام “به آفرید” صدا می زد، قدم پیش نهاد و گفت : علیا حضرتا، اجازه می خواهم تا گستاخی این مرد را پاسخ گویم! هنوز آذرمیدخت موافقت خود را اعلام نداشته بود که “به آفرید” شمشیر از نیام کشیده و راه را بر فرخ هرمز بست. فرخ وقتی به خود آمد و جوان تنومند و مسلحی را در برابر خود آماده پیکار دید، فورا دریافت که اگر کوتاه بیاید جوان تنومنـد بـه سـرعـت کارش را خواهد ساخت، لذا در حالی که از نیرنگ و خدعه آذرمیدخت به شدت دچار خشم گشته بود، بی درنگ شمشیـرش را کشـیـده و خطاب به آذرمیدخت گفت: اي ملکه حیله گر، فکر نکن که با کشتن من همه چیز تمام می شود، تو و اطرافیانت سخت در اشتباه هستید اگر تصور می کنید که پس از مرگ من به راحتی به زندگی سراسر خدعه خود ادامه خواهید داد. مطمئن باشید که پسرم رستم از سر خون مـن نخواهد گذشت، او به شدیدترین وجهی انتقام مرا از تو خواهد گرفت تا عبرت دیگران گردد. هنوز فرخ هرمز سخنانش را به پایان نبرده بود که در همین موقع صداي فریادي به گوش رسیده و بلافاصله به دنبال آن “ بـه آفـریـد” در حالی که از خشم و عصبانیت می لرزید چند قدم به طرف والی پیر رفته و ناگهان شمشیرش را حواله سر او نمود. اما فرخ هرمز که سـرداري مجرب و میدان دیده بود فورا شمشیر خود را به جلوي شمشیر “به آفرید” گرفته و با این حرکت حمله او را دفع کرد و بعـد از آن هـر دو حریف مجددا شمشیرهایشان را به هم افکنده و صداي خشمگین به هم خوردن تیغها بلند شد. آذرمیدخت هم در حالی که از شنیدن کلمات آخرین فرخ هرمز، عرق شرم و حیا بر چهره اش نشسته بود با نگرانی چشم به نـبـرد آن دو دوخت. دو حریف با حد اعلاي خشم و به قصد کشتن هم، به یکدیگر حمله برده و مثل این بود که به خون هم تشنه هستند. در آغاز نبرد پس از چند حمله و دفاع که دو حریف علیه یکدیگر به کار بستند، بیم آن می رفت که فرخ هرمز که ورزیده تر از “به آفرید” 39 PERSIA MAGAZIN
بود کار فرمانده جوان را بسازد، ولی به آفرید با غیرت زایدالوصفی نه تنها از خود دفاع میکرد، بلکه گهگاه نیز حملات سخت و توفنده اي را علیه فرخ هرمز به کار می بست. او با هر حمله اي که به والی خراسان میکرد، آتش خشم او را مشتعل تر مینمود و چون از نـظـر سـنـی بسیار جوانتر از فرخ هرمز بود بالطبع دیرتر از او خسته میشد: بالاخره این فکر که او جوانتر و چالاك تر از حریف است چنان در به آفرید قدرت گرفت که او همه چیز حتی جنگاوري فرخ هرمز را هم که سالیان دراز در میادین جنگهاي مختلف به سر برده و آبدیده شده بود از یاد برده و به خود مغرور شد. هنوز بیش از چند دقیقه از آغاز نبرد آن دو نگذشته بود که “ به آفرید” به تصور این که حریف پیر و کهنسال خود را به اندازه کافـی خسـتـه نموده است، براي آن که آذرمیدخت را از خود خشنود و شاد سازد شروع به بازي با نرخ هرمز نمود و فرخ هرمز هم که سرداري جنگ دیـده بود، وقتی دید یک مرتبه حریف روش جنگی خود را تغییر داد، در همان لحظات نخستین به فکر “ به آفرید” پی برده و در عرض چند ثانـیـه نقشه خود را طرح نمود و در مقابل تمام حملات “به آفرید” عقب نشست و اینطور نشان داد که به سختی خسته شده است. “ به آفرید” همین که عقب نشینی حریف را دید، نگاه پیروزمندانه اي به فرخ هرمز افکنده و بدون رعایت احتیاط، بی محابا به او هجوم بـرد و فرخ هرمز هم که از لحظاتی پیش منتظر چنین فرصتی بود، بلافاصله شمشیرش را جلوي شمشیراو گرفت و بعد بدون آن که شمشیر خود را از شمشیر “به آفرید” جدا کند، با یک حرکت غافلگیرانه سر تیز شمشیرش را به بازوي چپ او فرو کرد. “ به آفرید” از شدت درد فریادي کشیده و ماننده فنر به عقب جست، ولی لحظه اي بعد در حالی که از درد و خشم به خود می پیچید خـیـز برداشته و مانند پلنگ تیر خورده اي که به روي شکارش جستن می کند، بر روي فرخ هرمز فرود آمد و تیغه شمشیرش را تا دسته در سینـه او جاي داد. والی خراسان چنان از حمله “ به آفرید” غافلگیر شد که حتی فرصت ناله کردن نیافت و “ به آفرید” پس از آن که شمشیرش را از سـیـنـه او بیرون آورد، تازه در این موقع بود که فرخ هرمز ناله خفیفی سر داده و از پشت به روي زمین افتاد. خون به شدت از بازوي چپ به “ آفرید” جریان داشت، اما او بدون توجه به زخم بازویش به آرامی نفس می کشید و با چشمهاي فراخ خـود پیکر خون آلود فرخ هرمز را می نگریست. آذرمیدخت که با خوشحالی زایدالوصفی منظره نبرد “به آفرید” و فرخ هرمز را تماشا می کرد، همین که دید سینه فرخ هرمز شکافته شـده و بلافاصله خون از آن فوران زد و لحظه اي بعد بر خاك و خون غلتید، در حالی که سخت به هیجان آمده بود از همانجا نگاهـی حـاکـی از محبت به “ به آفرید” افکنده و سپس به آرامی از تخت به زیر آمد و با طمأنینه به طرف پیکر بی جان و غرقه به خون والی خراسان رفـت و وقتی به نزدیکی صحنه پیکار رسید، نگاه نفرت آمیزي به جسد انداخت و بعد روي به “ به آفرید” کرد و گفت: تصور می کنم جراحت دسـت تو نیز شدید باشد، بنابراین قبل از آن که خونریزي کاملا تو را از پاي دربیاورد، فورا به نزد پزشک مخصوص من بروید و هـر چـه زودتـر خودتان را مداوا کنید، فراموش نکنید که پس از مداوا و بستن جراحت دست خود بلافاصله به دیدن من بیایید، زیرا می خواهـم بـه نـحـو احسن از شما سپاسگزاري نمایم براي این که شما با شجاعت و رشادت کم نظیري مانع بسیار بزرگی را از پیش پاي من برداشتید. آذرمیدخت پس از مکث کوتاهی، سر بلند کرده و بعد از آن که نگاه سراسر محبت آمیز خود را به “ به آفرید” دوخت، روي به بزرگان پایتخت و سرداران و مرزبانان حاضر در تالار کرد و گفت: همانطوري که کم و بیش همه شما از آن آگاه هستید، این مرد اشاره به پیکر بـی جـان (فرخ هرمز) تصمیم داشت به اجبار مرا به عقد و ازدواج خویش درآورد، ولی من که از افکار و نقشه پلیدانه او اطلاع داشتم به دفع الوقت می گذرانیدم، تا یاران باوفایم از راه برسند و من بتوانم در برابر خواسته او پایداري و ایستادگی نمایم. زیرا براي من مبرهن بود که این سپـهـبـد هوسباز نه به خاطر عشقی که نسبت به من داشت، بلکه قصد او از پیوند با من این بود تا بدین وسیله تاج و تخت ایران را تصاحب کند، ولی نقشه او با هوشیاري به موقع من نقش بر آب شد و علاوه بر این جان خود را نیز بر سر این کار گذاشت، اما شما سرداران و مرزبانان کـه از نجیب زادگان محسوب می شوید تصور نکنید که با مرگ و نابودي این سپهبد جاه طلب، تاج و تخت ایران براي همیشه از خـطـر رسـتـه است، نه اینطور نیست، مطمئن باشید که هنوز خطر کاملا از ما دور نشده است. براي این که از والی جاه طلب و هوسباز خراسان که ایـنـک پیکر بی جانش در برابر شما بر روي زمین افتاده، پسر شجاع و جنگاوري به نام “ رستم” به جاي مانده است که به راحتی و با بی تفاوتـی از روي این موضوع نخواهد گذشت و قطعا براي خونخواهی پدرش به تیسفون لشگر خواهد کشید. در این موقع “ به آفریده” دخالت کرد و گفت: بانوي من، پس تا دیر نشده باید دست به کار شد، باید قبل از آن که او بتواند بر علیه شما وارد جنگ شود براي مقابله با او راه چاره اي بیاندیشید. آذرمیدخت نگاهی به سوي سرداران و مرزبانان افکنده و در پاسخ به “به آفریده” گفت: فکر کردن لازم نیست، زیرا چاره این کار از قبل 40 ماهنامه پرشیا
معلوم و مشخص شده است و تنها راه چاره این است که با او بجنگیم. البته اگر در برابر ما سر تمکین فرود آورد، مسلما با او وارد جـنـگ نخواهیم شد، چون امروز کشورمان به وجود چنین مردانی احتیاج دارد، مردانی که بتوانند در برابر حریف تازه نفسی چون عربها که با تـمـام قوا به مرزهاي کشورمان تاخته اند پایداري کنند و دشمن را از مرزهاي میهنمان عقب برانند آذرمیدخت پس از این بیانات، یک بار دیگر نگاهی به پیکر بی جان فرخ هرمز انداخته، آنگاه در برابر حاضرین سري به نشـانـه تشـکـر و سپاسگزاري فرود آورده و بعد در حالی که به موبدان موبد اشاره می کرد که به دنبالش برود به طرف در خروجی تالار رفت. اما هنوز چـنـد قدم بیشتر جلو نرفته بود که یکدفعه ایستاد و خطاب به “ به آفریده” گفت: راستی میخواهم مسؤولیت مهمی را به تو محول کنم، پـس هـر چه زودتر خود را آماده کار کن، چون از همین امروز دستور خواهم داد تا فرماندهی پادگان شهر را به تو بسپارند، زیرا من براي مقـابـلـه بـا “رستم فرخزاد” به مردانی رشید و دلیري چون تو و همینطور بقیه کسانی که در اینجا حضور دارند احتیاج دارم! شاهدخت جوان پس از این اظهارات، یک بار دیگر در برابر حاضرین سرش را به نشانه سپاسگزاري فرود آورده، سپس به اتفاق موبدان موید از تالار خارج شد. پس از رفتن ملکه، به آفرید در حالی که با دست دیگرش محل جراحت را محکم می فشرد تا مانع از خونریزي بیشتر شود، به چنـد تـن از نگهبانان دستور داد تا جسد والی خراسان را به یکی از سردابهاي قصر منتقل کنند تا این که تکلیف او از سوي ملکه معلوم گردد. سربازان خیلی زود فرمان “به آفرید” را انجام داده و با کمک هم پیکر بی روح والی خراسان را بیرون بردند. به محض این که سربازان جسد فرخ هرمز را به بیرون از تالار حمل نمودند، سرداران و مرزبانان حاضر در تالار در حالی کـه آن روز غـم انگیز و فراموش نشدنی، براي همیشه در خاطر یکایک آنها نقش بسته بود، دسته دسته قصر سلطنتی را ترك کردند. به آفریده هم در حالی که دو تن از سربازان گارد در طرفین او حرکت می کردند، آرام ام به سمت انتهاي باغ، جایی که ساختـمـان بسـیـار زیبایی در آنجا بنا شده و به پزشک دربار تعلق داشت رفتند ... ادامه دارد ... 41 PERSIA MAGAZIN
یکی “میذیو” ، عید گُلنارهاست که جشنِ گل و عطرِ گلزارهاست زمانش ، میانِ بهاراست و گل نیایش ، شرابست و شادیست ، مُل و دوم ، ستایش به جشن و سرور به درگاهِ ایزد ، اهوراي نور “شمی میذیو” باشد و جشنِ آب زمانش ، امردادِ لب ، بر شراب سپاس است ، از کردکارِ جهان که آب آفریده است و دریاي جان به پاسِ زمین و همه گنج ها چو گندم برآید ، پس از رنج ها رَسَد “پیستی شییه” نامی ، دَري که جشنِ زمین است و زایشگري زمانش به شهریور افتد ، چه شاد که “ُوشین” دَهَد ، گندمان را به باد چهارم ، ازي - “یاثریمه” -سرور شود جشنِ برگشتن از راهِ دور هم از بازگشتِ سگ و گله ها دلِ شادِ چوپان و بزغاله ها هم از رویش و رستننِ با شکوه گیاهانِ داروییِ دشت و کوه هم از خنده ي مهر ، بر لاله زار به موسیقیِ جلگه و جویبار م دلی داتیس مهرابیان ّ ر ُ آیین خ در آیینِ بِهدین ، شادمان بودن و دلِ مردمان را شاد کردن ، نیایش است. همین که برابر شود ، روز و ماه به پا می شود ، جشنی از صبحگاه به تعدادِ هم نامیِ روز و ماه شود ، رقص و عیش و خوشی ، رو به راه دو شش ماه در سال ، جشن است و رنگ به منشورِ مهر است ، روزِ قشنگ شود سینه ، روشن به خورشیدِ شاد نیایش ، نشاط است و عشق و وداد بدین شیوه ، هر ماه ، جمهورِ عشق بخوانند ، آوازِ پُر شورِ عشق نوازند ، رامشگران ، چنگ را و خُنیاگران هم ، دلِ تنگ را بکوبند بر طبل و طبّال ها بگیرند ، گَردِ غم از سال ها تَپَد ، طبل ها ، از رَتَل ، نیک تر چو رطلِ گران ، را کَشَد دل به ، سر ببارد به شادي ، از ابرِ سپهر به شش گونه ، جشن از گل و عطرِ مهر که شش ، جشنواره ، “گَهَنْبارها” به پاسِ کیاناي گیتی ، به پا - - شود چشمه ي شادمانی ، روان بخندد به گلزارِ جانِ جهان نمادِ طبیعت ، گَهَنبارهاست همین جشن ها و سپندارهاست 42 ماهنامه پرشیا
رَسد ، جشنِ پنجم ، به برف و بلور که انسان و اسبان و دام و طیور به گرمايِ تَن هایشان ، سر کنند زمستان و سرمایش آخر کنند در این فصل ، هم جشن ، برپا شود ستایش به داد و دَهِش ها شود به درگاهِ پروردگاري که داد دَم و دام و اسبانِ زیبا ء نژاد به قلبِ زمستان ، سپاسندگان نیایش کنند ایزدِ مهربان که جاندارِ بهره ور و سودمند هم اسبان و گاوان و هم گوسفند دَهِش کرده انسانِ دلشاد را بر انسانیت ، طبعِ آزاد را و این “میذیاریه” جشن است و سور به قلبِ زمستان ، پُر از حال و شور “هَمَسْتابدَم” جشنِ پندارهاست پسین - جشنِ شیش ازگَهَنْبارهاست در این روز ، انسان ، خدا گونه شد چنان نقشِ افتاده در جامِ خود که این ،جشنی از ، آفریننده است لبِ غنچه ، بر بوسه ي عشق ، بست در این روز ، انسان به هستی رسید جهانی ، از اندیشه هایش دمید که هم شاديِ دل ، برآرد به بار و هم ، عشق زاید به هر روزگار دلِ خوش ،ببخشد ، جهانی به جان درون ، حالِ خوب و برون ، در امان 43 PERSIA MAGAZIN جهانبینیِ آریا ، خرَّمیست کیاناي گیتیش ، بر بی غمیست به پندارِ نیکِ نیاکان ، درود که جانِ جهان را ، به جان می سرود (1 (دهش ؛ داد ، بخشش ( 2 (میذیاریه ؛ میانه ي زمستان ، جشنی به مناسبت آفرینش جانداران و حیوانات ( 3 (همستاپدم ؛ همستپدم ، جشن آفرینش انسان در بهدین آریایـی و ایران باستان ( 4 (گهنبارها ؛ جشن هاي آفرینش در ایران باستان بـراي سـپـاس از پروردگار (5 (شش گهنبار ( جشن و جشنواره ) عبارتند از ؛ 1 -میذیو ؛ در میانه ي بهار به مناسبت آفرینش آسمان 2 -میذیو شمی ؛ ستایش براي آفرینش آب 3 -پیستی شییه ؛ ستایش براي آفرینش زمین و محصولات 4 -ایاثریمه ؛ عید بازگشتن ها و آفرینش رستنی ها 5 -میذیاریه؛ جشن سپاس به مناسبت آفرینش جانداران 6 -همسپندم ؛ جشن سپاس به مناسبت آفرینش آدم (6 (رامشگران ؛ نوازندگان (7 (خُنیاگران؛ خوانندگان (8 (رَطْلِ گران ؛ پیاله ي بزرگ (9 (رَتَل ؛ خوب ، آراستگی ، نیکویی ( 10 (گَهَنْبارها ؛ شش جشن و جشنواره هایی با فلسفه و جهان بینـی ، آفرینندگی ، شادي ، خُرّمی و صلح در ایران باستان در باورهاي مزدیسنا و ایران باستان ، اهورامزدا جهان را در شش گـاه و زمان آفرید که ایرانیان در آن گاهها جشن ها و شادمانی هـا را بـراي ستایش و سپاسگزاري از پرودگار و آفرینش هایش بر پا می کنند .
داتیس مهرابیان و سبک مینابستره نگاره هاي روي سه پوشینه ي ماهنامه ي پرشیا ، در ماه هاي دي، بهمن و اسفند اثر داتیس مهرابیان است . داتیس ، هنرمند نقاش ، شاعر و نویسنده است. وي دانش آموخته ي علوم سیاسی از دانشگاه تهران بوده و در هنرِنقـاشـی ، خود آموخته ایست که بیش از بیست سال ، روشمند و پایدار به کار نقاشی و آموزش آن پرداخته است و با گذراندن دوره هاي ویژه” هنر و خلاقیت کودك” در دانشگاههاي تهران و دانشگاه علم و فرهنگ، امروز، تحلیلگر نقاشی کودك و استاد آمـوزش هاي نوآورانه در نقاشی و نگارگریست. وي تا کنون در دهها نمایشگاه گروهی ، در داخل و خارج از ایران ، شرکت داشته و هشت نمایشگاه نیز ، ویژه آثار خـود بـه تنهایی برگزار نموده است. داتیس مهرابیان ، در چکامه سرایی ، و سروده هاي نو و سپید نیز ، هفت کتاب دارد. وي در شیوه ي مثنوي سرایی ، تاکنون ، نزدیک به ده هزار بیت در مجموعه اي به نام “ پایان شاهنامه” سروده و گـردآورده است که در برگیرنده ي تاریخِ پایداري آریا مردمان ، پهلوانان و دلیران ایران زمین است. این مجموعه ي رزمی با داستانهاي پهلوانی و جانبازي دلاورمردان آریایی ، از پایان پادشاهی ساسانی تا زندگی نامه و تاریـخِ رزم بابک خُرّمدین و سپس جنگاوري و کارهاي شگفت پیامبر نقاب دار (المقنع) تا رزمِ رادمان پور ماهک (یـعـقـوب لـیـث صفاري) ، به وزن و شیوه ي شاهنامه ي فردوسی بزرگ ، سروده شده است. وي با گزینش چکامه هایی از این مجموعه که به فلسفه ي زیباي نامگذاري هر روز به نام یک گل نگـر دارنـد ، ایـده ي نامگذاري روزهاي ماه را بر پایه ي فلسفه و گاهشمار ایران باستان به میراث فرهنگی ایران فرستاده و آرزو دارد این کـار ، فلسفه ي شاد زیستن و نگاهِ امید بخش به زندگی را در ایرانیان امروز ، بیش از پیش برانگیزاند . سبک مینابستره ( ترکیب آبستره با مینیاتور و سبک سورئال ) از نوآوري هاي این هنرمند است که نمایشگاهی نیز ویژه ي این سبک برگزار کرده است. فرتور پوشینه ي شماره ي 75 ” پرشیا” از مجموعه نقاشی هاي “ حیات صلح” است که هنرمند با آمیختن کهکشان و اقیانوس( نماد هاي بی مرزي) با یکدیگر و رودررو کردن دو نیروي بهمنشی و سپنتامینو در برابر ددمنشی و انگره مینو ، در بیانیه ي نمایشگاه “ حیات صلح” ، این پرسش را از بازدیدکنندگان دارد که : چگونه می شود ، مرزهاي جغرافیایی ، دینی و باورمندي را که خود ، شوند(دلیل) بسیاري از جنگها و برخوردهاست ، کمرنگ تر کرد ، تا به دنیایی پر از شـادي ، سرور و آشتی پا گذاشت؟ در اینجا برخی از آثار وي را از نگر می گذرانیم. 44 ماهنامه پرشیا
45 نقاشی سبک مینابستره اثر داتیس مهرابیان از مجموعه حیات صلح (اندازه 200 در 200 سانتیمتر) PERSIA MAGAZIN نقاشی سبک مینابستره اثر داتیس مهرابیان از مجموعه حیات صلح (اندازه 150 در 150 سانتیمتر) نقاشی مینابستره کهکشانی اثر داتیس مهرابیان از مجموعه حیات صلح (اندازه 200 در 200 سانتیمتر) نقاشی مینابستره کهکشانی اثر داتیس مهرابیان از مجموعه بهار در برف (اندازه 130 در 70 سانتیمتر) esmaeilmehrabiandatis datismehrabian.com esmaeilmehrabiandatis +98 9140 144 549
46 ماهنامه پرشیا
47 PERSIA MAGAZIN
رویاي نوروز دست کوچکم در دست مردانه و بزرگش گم شده. در هیاهوي خیابان با تمام قدرت به دنبالش می دوم. در خیابان انبوه جمعیت موج می زند. زمین هنوز از بارانِ بعد از ظهر نمناك است. بوي خاك خاطرات گنگی را در خاطرم زنده می کند. صداي فریادِ فروشنده هاي دوره گرد با بوق ممتد ماشین ها در هم آمیخته. دلم از شادي می تپد. در این شامگاهِ پایانِ اسفنـد، همراه پدر در خیابان ها به سرعت پیش می رویم. به چهار راهِ اسلامبول که می رسیم، بوها عوض می شوند. بوي تندِ مـاهـی همه جا را پر کرده. ماهی ها با چشم هاي کدر از روي بساط ماهی فروش ها به ما نگاه می کنند. از کنارشان مـی گـذریـم. میخواهیم براي اتاق پذیرایی مبل هاي تازه بخریم. قرار است که رنگ و شکلشان را من انتخاب کنم. غرور قشنگی صورتم را سرخ کرده. احساس سرخوشی می کنم. موهاي روي پیشانیم را با دست کنار می زنم و به دنبال پدر می دوم. مغازه ها را زیر پا می گذاریم و عاقبت یک دست مبل سرخابی رنگ انتخاب می کنیم. آنها را در یک وانت بار می کنند و بـه آدرسِ خانه می فرستند. با خودم فکر می کنم، با آن پرده هاي زرشکی مخملی، این مبل ها خیلی قشنگ می شوند! شب با همه خستگی خوابم نمی برد. در تختخواب غلت می زنم. کفش هاي قرمزم را که بوي چرمِ تازه می دهند، کنارِ بالـش گذاشته ام و گاهگاه در تاریکی لمسشان می کنم. به پیراهنِ سفید و پُرچینم که تورهاي ظریفی به دور یقه و آستینش دوخته اند فکر می کنم. دلم از شادي لبریز می شود. خانه، بوي بهار می دهد. باغچه ها را با دقت و وسواس بیل زده اند. گل هاي بنفشه و شب بو و مینا در ردیف هـاي مـنـظـم کاشته شده و غنچه هاي سرخابی رنگِ به ژاپونی، یاس هاي زرد و شکوفه هاي سپید درخت گوجه، کم و بیش باز شده انـد. حوضِ سنگی با فوّاره و پاشویه، با ماهی هاي سرخ رنگش در تاریکیِ شب به خواب رفته، امّا من خوابم نمی برد! مادر، خانه را مثل دسته گل پاك و پاکیزه کرده. همه چیز از شدت پاکیزگی می درخشد. بساطِ هفت سین و هفت شین، جور و آماده است. کافیست که سفره ترمه قدیمی را باز کنیم و همه چیز را بر روي آن بچینیم. روزِ عید، خانه ما شلوغ و پُر هیاهو می شود. همه افراد خانواده و فامیل به دیدن پدر و مادرم می آیند و اولین غذاي سـال نـو، سبزي پلو و ماهی سفید، کوکو و سبزي خوردن و ماست را روي سفره سفید خانه ما نوشِ جان می کنند. ذهنم به دنبالِ قـدح آبی رنگِ ماست، تا محلّه دور دستِ امام زاده یحیی پَر می کشد. راستی مادر چه راهِ دوري را براي خریدنِ آن طی می کند و چه ماستی می خرد! سبزه ها امسال خوب قد کشیده اند. حتّی کوزه کوچک گِلی که خواهرم روي آن دانه هاي تره تیزك سبز کرده، پُـرپشـت و شاداب است. سمنوي هفت سین را یکی از همسایه ها برایمان آورده. آنها هر سال سمنو می پزند. شبِ چهارشنبه سوري هم بعد از پریدن از روي بته هاي آتش، بین همسایه ها آجیل مشکل گشا پخش کردند و از همه خواستند تا براي حل مشکلشان دعا کنند. مـن هم برایشان دعا کردم. عیدي دادن در خانه ما رسم است. پدرم به همه افرادِ خانواده عیدي می دهد. براي سالِ نو، من یک قلّک گِلـی رنـگ شـده خریده ام. پنجشنبه گذشته، قلّک قدیمی را شکستم. سکّه هاي ریز و درشتِ زرد و سفید، با سر و صدا از آن بیرون ریختنـد و من با شور و شوق فراوان آنها را شماره کردم. با خودم عهد بسته بودم که پول ها را به اولین حاجی فیروزي که از کوچـه مـا میگذرد بدهم. بعد از ظهرِ جمعه، حاجی فیروزها آمدند. آنها چهار نفر بودند با دایره و سرنا و دهل، با لباس هاي رنگی و صورت هاي سیاه. هما ارژنگی 48 ماهنامه پرشیا
راستی با این همه شادي، چرا حاجی فیروزها صورتشان را سیاه می کنند؟ وقتی که در را باز کردم، آوازِ تازه اي سـر دادنـد. همراهشان، دختر بچه کوچکی هم آمده بود که دست ها و صورت سیاه داشت. خوب که نگاهش کردم، دیدم به آنهـا ذغـال نمالیده، همه پول هایم را که در یک کیسه کوچک ریخته بودم به او دادم. با تردید و بیگانگی به من نگاه کرد. دلـم گـرفـت. کاش می شد تا دست و رویش را بشویم و او را در آغوش بگیرم. روي تخت می غلتم. خاطره دخترك مرا به یادِ دوستِ همکلاسم پري می اندازد. چشم هایم از اشک پر می شوند. پري دختـر قشنگ و نازنینی است که یک پاي چوبی دارد. وقتی که خیلی کوچک بوده، پایش در آتش منقل کرسی سوخته. من با او خیلی رفیقم. اغلب او را از مدرسه به خانه مان می آورم و در درس ها کمکش می کنم. بچه ها گاهی مسخره ام می کنند، امّا چـه باك، ما با هم عوالمِ قشنگی داریم. در چند روزِ گذشته، بیشترِ مشق هاي عیدمان را نوشتیم. پري هر وقت در نوشتن انشاء گیر می افتد، دست به دامن من می شود. براي نوشتنِ انشاء تعطیلاتِ نوروزي هم از من قول گرفته. در عوض قرار است وقتی که گربه سفید و بُراقش بچه زایید، قشنگ ترین بچه گربه اش را به من بدهد. " راستی نکند گربه همسایه شبانه قصدِ جان ماهی هاي قرمز تنگ بلور سفرهِ هفت سینِ ما را داشته باشد؟!" باز به یاد پري می افتم. چند روزِ پیش به من می گفت که در نزدیکی خانه شان، پشتِ پنجره یک مغازه، یک عروسک دیـده. پري، آنقدر از این عروسکِ بزرگِ مو طلایی و چشم آبی برایم تعریف کرده که من ندیده آن را می شناسم. او را می بینم که با لباس تورِ صورتی و با چشم هاي شیشه اي به خیابان خیره شده. چشم هایم به آرامی روي هم می افتند. در کنارِ آن مغازه ایستاده ام و قلّک گِلی ام را در دست می فشارم و به عروسکِ پـري نگاه می کنم. ناگهان، ویترینِ مغازه از عروسک هاي ریز و درشت پُر می شود. به هر کدام که نگاه می کنم، چشمکی می زنـد و به من می خندد. احساس می کنم که دور و برم شلوغ شده. بچه ها هستند. همگی آنها شکل پري و دختر حاجی فیـروزنـد. توي دلم دعایی می خوانم و بعد قلّکم را محکم روي آسفالت خیابان می کوبم. هزار هزار سکّه درخشان روي زمین می ریـزد. انگار سکّه ها هم مثل بچه ها و عروسک ها، پایان ناپذیرند. بچه ها سکّه ها را جمع می کنند، به مغازه می روند و با عروسکِ دلخواهشان، از آنجا بیرون می آیند. صداي طبل و دهل و سُرنا از همه طرف بلند است. حاجی فیروزها، دسته دسته از راه می رسند و با صداي زنگ دارشان می خوانند: حاجی فیروز آمده، خرم و پیروز اومده... حاجی فیروزه، سالی یه روزه، چشماتو واکن، منو نگاه کن. چشم هایم را باز می کنم. اشعه خورشید روي صورتم می تابد. با شادي از جا می پرم. نوروز به دَر می کوبد. 14 بهمن ماه 81 فرانسه ـ لیون 49 PERSIA MAGAZIN
نیایش نوروزي اي واژگون سازنده ي دل ها و دیده ها اي گرداننده ي روزها و شب ها اي دیگرگون سازنده ي بودن ها و توانایی ها دیگرگون ساز بودنمان را به بهاري بودن ها الا اي اهوراي با فر و جاه به فرمان تو تابش هور و ماه در این روز نو از مه فرودین به آیین جمشید فرخنده دین بگردان دل و دیده ام از گناه بیاموزم از نو دگرگونه راه روان مرا از غم آزاد کن بهین روزي ام بخش و دل شاد کن نوروز هزار و سیصد و هشتاد و هشت هما ارژنگی 50 ماهنامه پرشیا