Öffnungszeiten : Mo. - Do. : 10.00 bis 24.00 Uhr Fr. und Sa. 10.00 bis 01.00 Uhr So. : 11.00 bis 24.00 Uhr 51 PERSIA MAGAZIN
॑غه هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) ز داغ ˢʑقуو ونϟد دلΆولاغه یժن Ο॑́غه یժن Κغان ظه े دلуورهЦیا ۰ا Άواࣳ Тھاریࣛޱۭࣥ آر وНڥࠢد БلПود ز ژاغه یժن ظه آࣳویуوای Ϯم ҆ی وریوцوϝتباد ޭراب ون د җی Чیاغه یժن ޱۭ ࣛВنگۭا҆ی ز د Оش՞ن җی Άو ҵО͜وی۱لساࣥКنگو ظه ̶ۡ˘تسازуورا ز۰هϖوز ॑غه یժن 52 ماهنامه پرشیا
53 PERSIA MAGAZIN
یک گل بهار نیست زنده یاد فریدون مشیري یک گل بهار نیست صد گل بهار نیست حتی هزار باغ پر از گل بهار نیست وقتی پرنده ها همه خونین بال وقتی ترانه ها همه اشک آلود وقتی ستاره ها همه خاموشند وقتی که دستها با قلب خون چکان در چارسوي گیتی هر جا به استغاثه بلند است آیا کسی طلوع شقایق را در دشت شب گرفته تواند دید ؟ وقتی بنفشه هاي بهاري در چارسوي گیتی بوي غبار وحشت و باروت می دهند آیا کسی صفاي بهاران را هرگز گلی به کام تواند چید ؟ وقتی که لوله هاي بلند توپ در چارسوي گیتی در استتار شاخه و برگ درخت هاست این قمري غریب روي کدام شاخه بخواند ؟ وقتی که دشت ها دریاي پرتلاطم خون است روي کدام برکه براند ؟ دیگر نسیم زورق زرین صبح را اکنون که آدمی از بام هفت گنبد گردون گذشته است گردونه زمین را از اوج بنگریم از اوج بنگریم ذرات دل به دشمنی و ك ینه داده را وزجان و دل به جان و دل هم فتاده را 54 ماهنامه پرشیا از اوج بنگریم و ببینیم در این فضاي لایتناهی از ذره کمترانیم غرق هزار گونه تباهی از اوج بنگریم و ببینیم شمشیر می زنیم ؟ آخر چرا به سینه انسان دیگري ما ذره هاي پوچ در گیر و دار هیچ در روي کوره راه سیاهی که انتهاش گودال نیستی است آخر چگ.نه تشنه به خون برادرانیم ؟ از اوج بنگریم انبوه کشتگان را خیل گرسنگان را انباشته به کشتی بی لنگر زمین سوغات می بریم ؟ سوي کدام ساحل تا کهکشان دور آیا رهایی بشریت را در چارسوي گیتی در کائنات یک دل امیدوار نیست ؟ آیا درخت خشک محبت را یک برگ در سبز در همه شاخسار نیست ؟ دستی برآوریم باشد کزین گذرگه اندوه بگذریم روزي که آدمی خورشید دوستی را در قلب خویش یافت راه رهایی از دل این شام تار هست و آنجا که مهربانی لبخند میزند در یک جوانه نیز شکوفه بهار هست
55 PERSIA MAGAZIN
56 ماهنامه پرشیا
Info. & Bestellung : +49 (0)178 414 7865 [email protected] mrdruck24 mrdruck24 Stempel individuelle Stempel mit runder, eckiger oder ovaler Form Datumstempel, Industriestempel oder Holzstempel FerƟgstempel mit unveränderbarer StempelplaƩe Stempel- und Bonuskarten günsƟg Stempel vom Grafikbüro gestalten lassen 57 PERSIA MAGAZIN
نوروز جشن بهار توران شهریاري (بهرامی) درودي به گرمی مهر سپهر به نوروز این جشن شادي و مهر که در سینه ها شوري انگیخته است می عشق در جام دل ریخته است گشوده نشد بر کسی راز آن چو باشد در اسطوره آغاز آن غرور و هویّت به ایران دهد زمین و زمان را ز نو جان دهد به شهنامه فردوسی پاکمرد هم آن را به جمشید منسوب کرد بجا مانده از روزگاري دراز گهی بوده در شیب و گه در فراز ولی هیچگه چهره در هم نکرد فراروي بیگانه سر خم نکرد چو البرز در پیش هر رویداد سرافراز بر پاي خود ایستاد که آنست جشن زمین و زمان بود جشنی از دوره باستان طبیعت در این جشن رویان شود درختان به شادي شکوفان شود شکوفد گل و غنچه بر شاخسار که تبریک گوید به فصل بهار به همراه آن اعتدال هواست که هر چند آن را ستایی رواست شود شاخه ها سبز و بار آورد گل و غنچه بر شاخسار آورد در آن روز با شب برابر شود نشاط آور و شور گستر شود نمادي از آن خوان نوروزي است که آکنده از مهر و پیروزي است بعهد کهن سفره هفت چین بگردید گسترده روي زمین بر آن هفت ظرف خورش (1 ( چیده بود به همراه آواز و رقص و سرود پس از رفتن روزگاري بر آن بشد هفت شین جاي آن روي خوان دریغا که این سنت دلنواز دگرباره هم یافت تغییر باز پس از جنگ و پیروزي تازیان بشد هفت سین پهن بر روي خوان دگرگونگی گر در آن روي داد ولی باز بر پاي خود ایستاد دگرگونگی هاي کاري و ژرف به همراه تغییرهاي شگرف اثرها بفرهنگ ایران نمود کز آن یافت نیروي بیگانه سود شکست از عرب کرد اثر در وطن وطن گر چه بگسست از خویشتن ولی باز نوروز بر جاي ماند چو کوه دماوند بر پاي ماند که آنست نوزایی روزگار محال است تغییر فصل بهار چو این جشن، جشن طبیعت بود که از بهر ایران هویّت بود درود فزون بر نیاکانمان که آنرا بپا کرده در آن زمان اگر چند گاهی ستم دیده است بدلخواه بیگانه غم دیده است بدوران استوره ضحاکیان غم و جور راندند چندي بر آن ولیکن نیاکان با ارج و فرّ ببستند در پیش دشمن کمر پس از آن ز نو باز افراسیاب بر آن شد که گیرد از آن توش و تاب ولی باز ایران به از عهد پیش بپا کرده مهرآفرین جشن خویش سپس نیز اسکندر آنرا به خست به نوروز فرخنده یازید دست 58 ماهنامه پرشیا
سلوکیدها هم چو آن دیو خوي به ایران ستیزي نهادند روي ولی باز نوروز پیروز ماند نشاط آفرین و دل افروز ماند بدوران پر ارج اشکانیان که بستند در راه ایران میان دگرباره نوروز با عشق و شور به هر خانه آورد مهر و سرور از آن پس بدوران ساسانیان که بودند قومی بلند آرمان بشد جشن نوروز بس ارجمند گرانقدر و پرمهر و شاد و سپند پس از حمله تازیان اي دریغ نهان گشت آن مهر و فرّ زیر میغ چو ایران ستیزان قوم عرب سحر را بر ایران نمودند شب ز نوروز شادي دگر رخت بست دل هر وطن خواهی از آن شکست ولی باز در عهد عباسیان دمیدست ایران به نوروز جان بدوران سامانی و غزنوي نمایان شد آن شادي مینوي به نوروز از نو بیامد توان بگشتند از آن شاد پیر و جوان بسی سال نوروز پیروز بود هویّت فزا و دل افروز بود دریغا به عهد مغول باز هم بشد شادي از جشن نوروز کم چو دوران چنگیز و تیمور بود ستم بود و غم، سلطه و زور بود زمان صفی باز شد ناتوان ولی روح ایران به آن داد جان بلی عشق ایران ورا داشت پاس نشد از صفی و قجر در هراس اگر چند نوروزمان رنگ باخت ولی باز هم با زمانه به ساخت چو مشروطه پرتو به ایران فکند شد ایران به فرهنگ خود پاي بند چنان دل به نوروزش ایران ببست که آمد به بیگانه خواهان شکست چو آزاده ایرانی خودشناس ندارد ز بیگانه بیم و هراس که نوروز جشنی جهانباور است خدا و طبیعت ورا یاور است بسی کشور و شهر در آسیا نمودند ارج فراوان ورا کنون این کهن جشن پیروزگر بپا می شود در بسی بوم و بر به بس قاره ها و بسی شهرها شود جشن نوروز ایران به پا شناسند آن را به هر کشوري بود ریشه اش در جهان باوري نه جشنی است اینسان شکوه آفرین چو شد با بهار طبیعت قرین ولیکن در این سالهاي اخیر که گردد جوان باز دنیاي پیر چو تعطیل نوروزي افزون بود که جشنی بزرگ و همایون بود چه بسیار ایرانی کامور بخارج ز شهرش نماید سفر کنون سازمان ملل این زمان بیفزوده ارجی به نوروزمان بشد جشن پیروز نوروزمان جهانی براي تمام جهان درودي به نوروز جشن بهار که با آن گل آذین شود روزگار چنین جشن شورآفرین و عزیز بماند به جا تا دم رستخیز ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (1 (خوراکی 59 PERSIA MAGAZIN
60 ماهنامه پرشیا
61 PERSIA MAGAZIN - صافکاري و نقاشی بدنه اتومبیل - مشاوره بازرسی کامل بدنه اتومبیل قبل از خرید - تعویض شیشه اتومبیل - بویلن دکتر Doktor Beulen Auto Color City با مدیریت محمود جواهرزاده با سابقه بیش از 25 سال در آلمان
62 ماهنامه پرشیا آقاي جنتلمن مهدي توکلی تبریزي کارمند عالیرتبه اداره امور مالی در قبل از انقلاب بود ، به هنگام آغاز شراکتش در تجارتخانه پدرم سالها بود که باز نشسته شده بود.شراکتش با پدرم نه از سر نیاز مالی ، بلکه بیشتر براي رفع اوقات بیکاري بود.آقاي کفایی حقیقتا یک جنتلمن واقعی بود چه در شخصیت و کلام وچه در پوشش و ظاهر.مسئولیت حسابداري بر عهده ایشان بود ومن از نزدیک شاهد دقـت و وسـواس عجیبش در امور حسابرسی شرکت بودم.سالها بود که همسر و دو فرزند پسرش در ایالت سانفرانسیسکوي امریکا ساکن بودنـد اما خودش زندگی در ایران و مشهد را به اقامت در امریکا ترجیح می داد.یادم می آید که وي در خانه ایی قدیمی در خـیـابـان سردادور یکی از خیابان هاي فرعی خیابان بهار به همراه پیرمرد و پیرزنی که مستخدمینش بودند زندگی می کرد.اگر چـه بـه شخصه آدم خوش پوشی بود اما اهل تجملات و تشریفات نبود. یک فولکس واگن بیتل طوسی رنگ اتومبیل زیر پایش بود که گاهی دوستانش به مزاح می گفتند احتمالا قدمتش به جـنـگ جهانی دوم می رسد.از بوي خوش توتون کاپیتان بلک پیپش که در بازار می پیچید همه متوجه می شدند که آقاي کفایی وارد بازار شده است.از سادات رضوي بود اما آدم خشکه مقدس و قشري مذهبی نبود ، در عین حال انسان پاك آیینی بود ، بارها در جواب سؤال دیگران که می پرسیدند آقا شما چرا به امریکا نمی روید و براي همیشه در کنار خانواده تان ساکن نمی شوید؟ می گفت : “ همین حال و هواي مشهد ، حالم رو خوب می کنه”. وقتی هم هر دو سه سال یکبار براي ملاقات همسر و فرزندانش به امریکا می رفت نهایتا یکی و دو ماه بیشتر آنجا نمی توانست دوام بیاورد و به ایران باز می گشت.در تمام آن سال ها من نام دو نفر را زیاد از زبان آقاي کفایی می شنیدم ، یکی نام ولیان استاندار جسور خراسان در قبل از انقلاب و دیگـري نـام حـاج حسین آقاي ملک یکی از بزرگ فئودال هاي خراسان که در عین حال فردي متشرع و خیر هم بود ، هر دو از رجال نامی عصر پهلوي بودند که یکی طبقه دولتمردان تکنوکرات را نمایندگی می کرد و دیگري چهره ایی شاخص از طبقه سرمایـه داران و زمین داران سنتی و مذهبی آن دوره بود. از آن روزها سال ها می گذشت و شراکت پدر هم با آقاي کفایی قطع شده بود و من گهگاهی دورادور جویاي احـوال آقـاي کفایی می شدم و پدر می گفت که ایشان به عارضه قلبی دچار شده است تا اینکه خبر رسید که آقاي جنتلمن براي همـیـشـه دارفانی را وداع گفته است.
63 PERSIA MAGAZIN بهار بهار شاد شورافکن، ز قلهها به زیر آمد هنوز عشق جان دارد، نگو نگو که دیر آمد بهار شاد شورافکن، به بزم دوستان چون من میان جامهاي روشن، ز پولک و حریر آمد دو زلف مشک بیزش گل، نگین سینه ریزش گل سریر خفت و خیزش گل ببین چه دلپذیر آمد هوا حریر آبی شد، ترانه آفتابی شد مگو حکایت از باران، که دل ز گریه سیر آمد ز کوه پرس و دامانش، چه رفت با زمستانش که از ستیغ پستانش هزاران جوي شیر آمد ز کار عشق پیوسته، رمیده بودم و خسته که ناگهان ندانسته، رخ تو در ضمیر آمد بدین غزل مجال اینجا، چه حیله رفت و حال اینجا که پویهگر غزال اینجا، به پاي خود اسیر آمد تویی تمشک پرخارم که میوه داد و آزارم چه شکر و شکوه بگذارم ؟ کزین جا ناگزیر آمد ز عشق میکنم پروا که بیتوان و بی یارا زپا افتاده است اما بهار دلپذیر آمد هنوز عشق جان دارد ، بهار اگر توان دارد به معجزش جوان دارد . وصال اگر چه پیر آمد با امید خیر براي سالهاي دراز و سالهاي شادي! زنده یاد سیمین بهبهانی
56 ماهنامه پرشیا Info. & Bestellung : +49 (0)178 414 7865 [email protected] mrdruck24 mrdruck24
65 PERSIA MAGAZIN بھ دلیل شرایط کنونی تا اطلاع ثانوی مشاوره از راه دور و از طریق واتس آپ و تلفن امکان پذیر می باشد.
66 ماهنامه پرشیا
67 PERSIA MAGAZIN
68 ماهنامه پرشیا
69 PERSIA MAGAZIN
70 ماهنامه پرشیا
71 PERSIA MAGAZIN
[email protected] Info. : 0176 322 80 675 مشاوره و پاسخگویی به ابهامات حقوقی شما در ایران 72 ماهنامه پرشیا سروناز سیگارچی آگهی کتاب برتري انسانها بفرهنگ و دانش و هنر آنانست. از اینرو قرنهاست که ما وارث آنها هستیم . پس تا نفس میکشیم، باید پاسدار نویسندگان و هنرمندانمان باشیم تا ایران و ایرانی جاودان بماند. بهايِ این کتاب 15 یورو و هزینه پستی می باشد. براي سفارشِ این کتاب می توانید با شماره تلفنِ 01784147865 و یا ایمیلِ ماهنامه پرشیا [email protected] پیوند بگیرید
73 PERSIA MAGAZIN
جدول جدول جدول جدول جدول 74 ماهنامه پرشیا جدول جابجا شده
75 PERSIA MAGAZIN
76 ماهنامه پرشیا جدول جدول جدول جدول جدول
77 PERSIA MAGAZIN
جشن نوروز ستاره عیدي ایرانیان از دیرباز به “موسیقی، زیبایی، فرهنگ و هنر” بویژه “جشن و شادي” اهمیت زیادي می دادند، زیرا بر این باور بودند که سلامت جسم و روان، با شادي و آثار ژرف آن، ارتباط مستقیمی دارد. از این روي در هر ماه جشن هاي گوناگونی برپاي می داشتند و در آن ها به دست افشانی و پایکوبی می پرداختند. از بین این جشن ها، سه جشن “ مهرگان، سده و نوروز” از همه مهمتر بوده و از این بابت این سه جشن را باشـکـوه هـرچـه تمامتر، برگزار می کردند. و اما نوروز، یکی از جشن هاي پرمفهوم و زیباي ایرانی است، که پس از هزاران سال، هنوز ایرانیان در سراسر کره ي خـاکـی آنرا جشن می گیرند. جشن نوروز همزمان با نخستین روز سال خورشیدي، برابر با اولین روز از فصل بهار آغاز می گردد. فصلی که در آن تمام درختان و گیاهان و حتی حیوانات و جانورانی که به خواب زمستانی فرو رفته بودند، از خواب بیدار میشوند و عمو نوروز همگام با فصل بهار، که پیام آور بیداري و دگرگونی، و نوید سالی نو است، از راه می رسد. و هدایاي او، سـراسـر پیامءهاي آگاهانه اي است که باید در یکایک آنها اندیشه کرد. حتی، هر کدام از “ سین هاي” به بار نشسته، بر سفره ي هفـت سین (که البته برخی از پژوهشگران عقیده دارند که قبل از اسلام، هفت شین بوده) نیز نشانه هایی هستند، که باید به چـرایـی انتخاب آنها نیز اندیشید. (حال، با توجه به اینکه، برداشت از نمادهاي سفره ي هفت سین در بین پژوهشگران متفاوت بوده، به چند مورد اشاره میکنیم): “ سبزه” ، علاوه بر اینکه نشان سرسبزي و زایش و خرمی است، حتی رنگ آن نیز با توجه بر” توانایی ایرانیان در روانشـنـاسـی رنگ” ، نشانگر توازن افکار و موجب ایجاد آرامش است.”سیب” نماد سلامتی و زیبایی و باروري بانوان بوده، (“ سمنـو” مـقـوي، نماد قدرت و صبر است، که گویا بعدها به سفره ي هفت سین اضافه گردیده)، “ سیر” نماد پاکی از آفت و بـیـمـاري اسـت، “ سرکه” (که قبلا “ شراب” بوده) نماد شادي و پاکیزگی، “ سماق” نماد آگاهی براي از بین بردن و حذف هـرچـیـزي کـه بـه تندرستی آسیب می رساند،”سکه” نماد ثروت و برکت و توانایی، و “سنجد”، مقوي مغز و استخوان که نماد گرایش به عقل است براي تعهد به انجام درست کارها. (با دقت به نمادها، درمی یابم که یک ویژگی مشترك در همه ي آنها به چشم می خورد و آن توجه به تندرستی است.) ناگفته نماند که بر سر سفره ي هفت سین، نمادهاي مهم دیگري همچون(آب، که نماد روشنایی است، شمع نماد آگاهی، تخـم مرغ، نمک، میوه، خشکبار و ...) نیز گذاشته می شود. از رسوم ایرانیان در زمان نوروز، پوشیدن لباس هاي نو و پاکیزه و نشستن به دور سفره هفت سین است، در حالیکه بزرگ ترها براي آنها از شاهنامه یا دیوان حافظ می خوانند و حکایت هاي شیرین و پندآموز تعریف می کنند. جشن نوروز را بیشتر پادشاهان ایرانی به ویژه هخامنشیان، اشکانیان وساسانیان با شکوه تمام برگزار می کردند. کیخسرو پادشاه کیانی نیز جشن نوروز را با شکوه برگزار می کرد و زمانی که بیژن گم شده بود و از او هیچ خبري نـداشـتـنـد، کیخسرو، زمان فرارسیدن نوروز بود که توانست درجام جهان بین، چاهی را که بیژن به دست افراسیاب در آن اسیر شـده بـود، ببیند.(شرح کامل این ماجرا در شاهنامه آمده است). و اما با تکیه بر کتاب ارزشمند شاهنامه، در می یابیم که خاستگاه نوروز به زمانِ جمشید شاهِ پیشدادي می رسد. جمشید پس از آنکه به لطف پروردگار و تلاش هاي خویش توانست برتمام دانش ها چیره گردد و حیوانات و دیوان را نیـز بـه فرمان خود درآورد تصمیم گرفت که پرواز در آسمان را نیز تجربه کند، و ره آوردِ سفر آسمانی او “ فروغی” بود که در دل و جان او فروزان گردید. 78 ماهنامه پرشیا
همه کردنیها چو آمد پدید به گیتی جز از خویشتن را ندید چو آن کارهاي وي آمد به جاي زجاي مهی برتر آورد پاي به فر کیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت که چون خواستی دیو برداشتی زهامون به گردون برافراشتی چو خورشید تابان میان هوا نشسته بر او شاه فرمانروا جهان انجمن شد برتخت او از آن برشده فره بخت او به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند (با توجه به چامه هاي(بیت) بعديِ این قسمت از شاهنامه، که فرصت کافی براي نوشتار آن نیست)، چنین به نظر می آید کـه سفر جمشید به آسمان، یک سفري معنوي بوده است. چراکه پس از بازگشت او از آسمان تا مدتی دراز، “ درد، بیـمـاري، غـم، سستی، بیکاري، تنبلی و حتی مرگ”، از این سرزمین رخت بربسته بود. این سفر حامل پیام تغییر و تحول درونی بود، که جمشید شاه اراده کرده بود براي خود و مردم سرزمینش به ارمغان بیاورد. او می خواست بگوید که در زندگی علاوه بر توجه و تمرکز بر داشته ها و دست یابی به علوم و دانش هاي زمینی، انسان هنوز به دنبال چیزي گم شده است تا بتواند نیمه خود را کامل کند. و براي دست یابی به این کمال، خودشناسی و سفر معنوي لازم است. او باید از پوسته ي کهنه و قدیمی خود جدا، و همراه با نو شدن سال جدید، با نگریستن به درون خود و انـدیشـه در خویشتن به آگاهی عمیقی برسد، تا بتواند به فروغ درونی که همان “ فر” است، دست یابد. و اما همیشه و هرلحظه باید مراقـب این فروغ باشد، تا به سرانجام نافرجام جمشید دچار نگردد. پیشاپیش با آرزوي سالی سرشار از برکت، فراوانی، شادي و آگاهی براي تمام انسانها، بویژه هموطنان ایرانی در سراسر گیتی، با شعري از حافظ شیرازي، سخن را کوتاه و شما را به پروردگار مهر می سپارم. زکوي یار می آید نسیم باد نوروزي از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزي 79 PERSIA MAGAZIN
پارس Pars Mühlenweg 69 42275 Wuppertal Tel. : +49 (0)202 2533 5918 راھان Rahan Kölner Str. 49 40211 Düsseldorf Tel. : +49 (0)211 423 597 88 فروشگاه ها Geschäfte Auszeit Wehrfeldstr. 8 53757 Sankt Augustin Tel. : +49 (0)178 7086200 زعفران Safran Kölner Str. 27 40211 Düsseldorf Tel. : +49 (0)211 983 935 87 ارکیده Orchidee Bunzlauer Str. 2-4 50858 Köln Tel. : +49 (0)2234 680 2064 پاسارگاد Pasargad Kölner Str. 36 47805 Krefeld Tel. : +49 (0)177 408 1559 آسیانا Asiana Überruhrstr. 155 45277 Essen Tel. : +49 (0)201 58099 202 پارس Pars Bahnstr. 181 50858 Köln Tel. : +49 (0)2234 3890 170 +49 (0)178 601 6145 آسیا Asia Mauerstr. 92 52072 Aachen Tel. : +49 (0)241 362 16 آریانا Ariana Viehofer Platz 18 45127 Essen Tel. : +49 (0)201 5065 7855 +49 (0)157 50610 632 دیبا Diba Neusser Str. 180 50733 Köln Tel. : +49 (0)221 7895 3721 +49 (0)157 830 43615 کاسپین Caspian Krankenhausstr. 109a 50354 Hürth Tel. : +49 (0)2233 6052 637 سنت بازار Bazar Cent Kastanienallee 20 45127 Essen Tel. : +49 (0)201 24 855 19 شرقی Sharghi Luxemburger Str. 124 -136 50939 Köln Tel. : +49 (0)221 169 28 509 رستوران ها Restaurants پرسپولیس Persepolis Bongardstr. 2 44787 Bochum Tel. : +49 (0)234 982 2895 پرسپولیس Persepolis Rosental 20 53111 Bonn Tel. : +49 (0)228 180 7034 البرز Albrorz Rathenauplatz 1 50674 Köln Tel. : +49 (0)221 6060 3422 Iran Persepolis ایران پرسپولیس Beurhausstr. 14 44137 Dortmund Tel. : +49 (0)231 138 4000 آریانا Ariana Zeithstr. 13 53721 Siegburg Tel. : +49 (0)2241 145 3047 بک استیج Backstage Luxemburger Str. 38 50674 Köln Tel. : +49 (0)221 16841 617 پرشین Persian Moltkestr. 26 48151 Münster Tel. : +49 (0)251 2891300 تک Tak Kölner Str. 41b 40211 Düsseldorf Tel. : +49 (0)211 860 4225 ها G 80 ماهنامه پرشیا
رادین Radin Kölner Str. 49 40211 Düsseldorf Tel. : +49 (0)211 1793 8171 دربار Darbar Albertstr. 100 40233 Düsseldorf Tel. :+49 (0)211 15842817-18 https://darbar-restaurant.de پینوکیو Pinocchio Jahnstr. 26-30 50676 Köln Tel. : +49 (0)221 242526 کتابفروشی Buchhandlung ریواس Rivas Jahnstr. 86 40215 Düsseldorf Tel. : +49 (0)211 3369 694 گلپا Golpa Luxemburger Str. 107 50939 Köln Tel. : +49 (0)221 32016980 فروغ Forough Jahnstr. 24 50676 Köln Tel. : +49 (0)221 9235 707 زعفران Safran Pempelforter Str. 45 40211 Düsseldorf Tel. : +49 (0)211 566 944 14 +49 (0)176 579 32094 نیروان Nirvan Römerstr. 237 53117 Bonn Tel. : +49 (0)228 2891042 آیدا Aida Universitätsstr. 89 44789 Bochum Tel. : +49 (0)234 9704 804 کندو Kandu Martinstr. 34 40223 Düsseldorf Tel. : +49 (0)211 1579 1541 کاسپین Caspian Rathausgasse 15 53111 Bonn Tel. : +49 (0)228 3876 7605 وکیل ها Rechtsanwälte کوچینی Cuccini Hüttenstr. 30 40215 Düsseldorf Tel. : +49 (0)211 15 799 187 شیراز Shiraz Friedrichstr. 27 53111 Bonn Tel. : +49 (0)228 3876 7193 Kourosh Aminyan کورش امینیان Salierring 43, 50677 Köln Tel. : +49 (0)221 294 262 60 دربند Darband Viehofer Platz 19 45127 Essen Tel. : +49 (0)201 4584 7792 کلبھ Kolbe Endenicher Str. 315 53121 Bonn Tel. : +49 (0)1578 6821 973 Ali Norouzi علی نوروزی Hammer Str. 5 22041 Hamburg Tel. : +49 (0)40 6479 2020 شیرینی سرا Konditorei دربند Darband Siegstr. 28 53757 Sankt Augustin Tel. : +49 (0)2241 8466 380 جایگاه آگهی شما نوبل Nobel Jahnstr. 26-30 50676 Köln Tel. : +49 (0)221 548 10000 تک Tak Kölner Str. 41 40211 Düsseldorf Tel. : +49 (0)211 860 4224 +49 (0)157 7216 8266 81 PERSIA MAGAZIN
سالن زیبایی و جوان سازي پوست Permanent Make-up Kosmetik– Apparativ بازرگانی Großhandel آموزش Unterricht Minas Kosmetik سالن زیبایی مینا Mobil : +49 (0)177 272 9383 ایران ایمپکس Impex Iran Marktstr. 10 50968 Köln Tel. : +49 (0)221 340 5161 پیانو - ُس ِلفژ Piano سروناز سیگارچی Sarwenaz Sigarchi Tel. : +49 (0)176 725 399 85 www.awesta-musikschule.com [email protected] VitalStudio Hale ھالھ باقرزاده Zülpicher Str. 236 50937 Köln Tel. : +49 (0)221 447000 97 Mobil : +49 (0)170 970 9885 مھیار Mahyar Stolberger Str. 1 50933 Köln Tel. : +49 (0)221 5465 461 آرایشگاه Friseur جایگاه آگهی شما رمضانی Ramezani Siemensstr. 27 53121 Bonn Tel. : +49 (0)157 7 6660 218 اس کا ب B.K.S Zülpicher Str. 265 50937 Köln Tel. : +49 (0)221 800 55 908 Mobil : +49 (0)157 5756 3410 جایگاه آگهی شما دندان پزشک Zahnärzte فرنوش Farnousch Aachener Str. 1270 50859 Köln Tel. : +49 (0)2234 38 988 16 جایگاه آگهی شما Dr. Mohammad Rassaei دکتر محمد رسایی Kölner Landstraße 48 40591 Düsseldorf Tel. : +49 (0)211 780 2424 Aachener Str. 1270 کارشناس تصادف Bauleistungen روانشناس Psychologe 50859 Köln Dipl.-Ing. Bamdad Ebrahim بامداد ابراھیم Wendelinstr. 82 50933 Köln Tel. : +49 (0)221 967 13049 Mobil : +49 (0)163 7283 842 www.koeln-gutachter24.de Dr. Farah Taheri دکتر فرح طاھری Kaldauer Str. 2 53721 Siegburg Tel. : +49 (0)2241 916 577 Tel. : +49 (0)2234 38 988 16 82 ماهنامه پرشیا آگھی ازدواج خانمی ۴٩ سالھ متعلقھ، مدت ٣٢ سال ساکن آلمان، شاغل و دارای ٢ فرزند و تنھا مشخصات: زیبا، ورزشکار، با ایمان، مھربان مشتاقم برای ازدواج ویا دوستی پایدار با آقای ایرانی با صفت ھای گفتھ شده رنج سنی لطفا ۴۵ تا ۵۵ سالھ کھ مدت زیادی ساکن آلمان ویا خارج کشور باشند. خواھشمندم با ایمیل ارتباط بگیرید. [email protected]
خدمات ساختمانی Bauleistungen Hamidreza Senoubari حمیدرضا صنوبری www.persischuebersetzer.de [email protected] Tel. : +49 (0)174 9521207 مترجم ها Übersetzer Glas Mohebbat شرکت شیشھ و آیینھ سازی محبت Aachener Str. 1420 50859 Köln Tel. : +49 (0)221 297 8363 پزشک زیبایی Ästhetische Praxis Mahdi Nikpour مھدی نیک پور Auf dem Hohwart 45 44143 Dortmund Tel. : +49 (0)231 5860 848 RENOWOHN24 تھرانی Tehrani Tel. : +49 (0)221 2942 9533 Mobil : +49 (0)173 683 9547 www.renowohn24.de Dr. Farahnaz Mahoozi دکتر فرحناز ماحوزی Friedrichstr. 20-22 40217 Düsseldorf Tel. : +49 (0)211 994 33127 Dr. Abbas Koushk Jalali دکترعباس کوشک جلالی Klerschweg 3 50968 Köln Tel. : +49 (0)178 406 4454 جایگاه آگهی شما آژانس مسافرتی Reisebüro G.B.Fouladi فولادی بابک بھ زبان آلمانی، انگلیسی و فارسی An der Icklack 11 40233 Düsseldorf Tel. : +49 (0)177 3443 367 جایگاه آگهی شما Reisezeit Bochum Dipl.-Ing. M. Hazrati Universitätsstr. 89 44789 Bochum Tel. :+49 (0)234 976 4658 www.reisezeit-bochum.de Zahra Bozorg Doagou زھرا بزرگ دعاگو Homarstr. 15 51107 Köln Tel. : +49 (0)157 725 25 968 Übersetzungsbüro Madani دارالترجمھ رسمی مدنی Velberter Str. 4 40227 Düsseldorf Tel. : +49 (0)176 8330 6434 Maliheh Latifi ملیحھ لطیفی خدمات ترجمھ رسمی Süllenstr. 78 40599 Düsseldorf Tel. : +49 (0)152 1818 1250 Amir Rezaei امیر رضایی Folkwangstr. 1 45128 Essen Tel. : +49 (0)176 4294 0015 [email protected] 83 PERSIA MAGAZIN
84 ماهنامه پرشیا روح انگیز خدیور (ایراندخت) گلهاي یخی نسیم خنک پاییزي اندك اندك جاي گرماي سوزان تابستان را پُــر میکرد. درهاي دانش نیز بـروي دانش آموزان گشوده ، آنانرا راهی مدرسه نمود . درون حیات دبستان ، بچـه هاي نا آرام با سر و صدا و هیاهوي گوشخراش باین سو و آنسو بدنبال یکدیگر میدوند. در گوشه و کنار حیات فراخ مدرسه ، تنی چند ، ساکت بر روي زمین نشسته ، با چهره ها ي غـمـگـیـن و نگاههاي اندوهبار ببازي و جنب و جوش آنها نگاه میکنند . کمی دورتر، پسر و دختري کنار هم نشسته ، بیکدیگر تکـیـه داده اند . در چهره ي آنها جاي پاي غم بخوبی هویداست. هردو از حال هم با خبرند چون دردهایشان یکیست . چشمها بیشتر بـر روي کفشها خیره و گاهی نیز بکفشهاي خود نگــاه میکنند که دو انگشت بزرگ از دو سوراخش سر برآورده ، دلـداریشـان میدهد . آنچنان در اندیشه فـرو رفته اند که بوي کهنگی پیراهن خود را نیز از یاد بردند.. بگوشه اي میخزند تـا از تـیـررس چشمان کنجکاو بچه ها دور باشند . زنگ بصدا در آمد ... آنها با سر و صدا ، همهمه و شادي ، بسوي کلاسهاي خود هـجـوم بردند . مهربان آموزگار، درس پارسی را آغاز کرد . سپس واژه را با بانگ بلند خواند : بابا نان داد...اشک در چشمان دخترك حلـقـه بست . هرآنچه را در کلاس وجود داشت از پشت پرده اشکش دید . اندیشید ؛ آیـا باباي من امروز نان خواهد آورد ؟ قطره هـا آرام بر روي گونه ي استخوانیش ریختند. با انگشتان بی رمقش آنها را از روي گونه برداشت . دیگر آنجا نبود تـا بـاقـی را بشنود.. با تنین زنگ دبستان بخود آمد . زمان آموزش بپایان رسید ...دانش آموزان باشتاب و داد و فریاد که هر یک میخـاهـد زود تر از دیگري از دبستان بیرون رفته خود را بخانه و سرسفره آماده نهار رساند ، بسوي درب مدرسه دویدند . ستـاره دخـتـر غمگین با دیده پُـر آب ، آرام و خاموش از پشت میزش برخاست و بسوي کلاس برادرش رفت . جلـوي درب بـیـکـدیـگـر رسیدند. وقتی هومن خاهرش را آنگونه غمگین دید ، در درونش نالید “ خاهر نازنینم” اما بخودآمد. نه ! نباید از خود زبونی نشان دهم . باید قوي باشم تا ازپاي در نیاییم . ما به یاري هم سختیها را از میان میببریم . کوشید با لبخند باو نور امید بخشـد و بخنده اش وا دارد . بچشمان سیاه و درشت برادرش نگریست . دلش نیامد اندوهش را با او قسمت کند. خنده ي کمـرنـگـی روي لبان قشنگش نشست . اندیشید ؛ اگر شکمش خالیست اما ، قلبش لبریز از مهر او و عشق خانواده اش میباشد. دستش را گرفته ، سوي خانه خود براه افتادند گرچه خاموش بودند اما در دل سخنان نا گفتـه و آتشین بسیار داشتند . بهتر بود از مدرسه بگویند. ابتدا ستاره سخن آغاز کرد . - آیا باباي ما امروز برایمان نان میاورد ؟ میدانی ؟ در کلاس خواندیم ، بابا نان داد ! با این سخن ، بغض گلویش را گـرفـت . نه . مرد هیچگاه گریه نمیکند. گریه جز پزیرفتن ناتوانی و شکست چیز دیگري نیست . ما میمیریم اما ، هرگز شکست نخاهیـم خورد . - ببین خاهر قشنگم ! ما نمیدانیم بابا نان آورده یا خواهد آورد . تو چرا بیهوده غم میخوري ؟ گرچه میدانست بابا امـروز هـم نان بخانه نمیآورد .او بیکار شده ، دنبال کار میگردد. مشکل تنها این نیست . بیماري مادرجوانشان بخاطر کارهاي سخت در گرما و سرما ، بدون پوشش مناسب ، در خانه هاي دیگران ، ببیماري ریوي دچار شده ..در آغوشش گرفت . موهایش را نوازش داد که مدتهاست ، بحمام نرفته . گونه اش را بوسید . کوشید با سخنان امیدوار کننده آرامش کند . راه افتادند . اندیشـیـدنـد ؛ بیگمان بچه ها اکنون ، برسر سفره هاي آماده نشسته و شکمشان را ازخوراکهاي خوشمزه پّر خواهند کرد. بخانه رسیدند اما ، با شگفتی دیدند درب چوبی و کهنه باز هست . با نگرانی بیکدیگر نگاه کردند. آیا پدر بخانه بازگشته ؟ شاید براي ناهار چـیـزي خریده ؟ پس او کار پیدا کرده . با گامهاي تنـد وارد حیات شده ، بسمت اتاقی که زندگی میکنند دویدند . خانه ایست متروکــه اما ، بزرگ . اتاقـهاي زیادي دارد . بیشتر دیوار ها فرو ریخته . آنجا تنها اتاق سالمیست که چـهارانسـان شـوربـخـتـی کـه نتوانستند دست سرنوشت را بشکنند تا چنین روزهایی را برایشان ننویسد ، بسختی زندگی میکنند. جنگ بپایان رسیده . مردم (بخش نخست)
خانه هاي ویران شده را ترك و بشهرهاي دور از آتش جنگ فرار کردند. اما آنها نتوانستند بجایی یا کسی پناه ببرند . نـاچـار اینـجا را خانه کرده ، ماندگار شدند بی آنکه خبر از فرداي خود یا نشانی از صاحبخانه داشته باشند. از آنجا که خانه قدیمی بود ، دیوارء هایش بسبک گذشته کاهگلی هستند بگونه اي که با فشار دست ، مقداري از خاکش بزمـین میریـخـت. درمـیـان اتاقهاي ویران و گوشه و کنار حیات ، وسایلی که حکایت از زندگی مُرفه خانواده ي بزرگی دارد ، بچشم میخورد . آنچه را کـه نمیتوانستند استفاده کنند ، بجا گذاشتند. براي اینها ، بیش از هرچیز وسـایـل گرم افزا ، نان و آبی براي خوردن مهم هسـت . فـقـر و گرسنگی زشت ترین چهره اش را نشان میدهد. دخترو پسر نوجوان ، دوران زندگیرا مانند هزاران بچه ي دیگر که در رفاه و آسایش بسرمیبرند، با درد و رنج بسیار تا امروز پشت سر گذاشته اند . مشکلات دیگري آنها را درمانده تر کرده . نـه مداد و نه دفتر براي نوشتن ندارند. با گامهاي امیدواري، بسوي در اتاق دویدند. تا بنزدیک درب رسیدند. ناگهان بانگ بلند پدر را شنیدند . در صدایش نهایت نآمیدي و اندوه موج میزد...... - دیگر بس هست ! نمیتوانم تحمل کنم . از بس پیاده دنبال کار دویدم پاهایم ورم کرده ! شکم ما از گرسنگی بپشتـمـان چسبیده . شرم دارم بچهره ي بیگناه این بچه ها نگاه کنم.... سوگند بیزدان نمیدانم چکار باید بکنم تا ازاین بیچـاره گـی نجات یابیم ؟ شاید براي یافتن کار بهتـر باشد بشهر دیگري بروم . حتمن درآنجا شانس زیادي براي کار کردن خواهم داشت ! اینجا گورستان شده . بیشتر خانه ها ویران ، مردم زیادي هم کوچ کرده و رفته اند. آنها هم که مانده اند ، با مشکلات زیادي روبرو هستند . پروردگار ما را فراموش کرده . چاره اي جز رفتن بجاي دیگر ندارم ! آري ، میروم وبا دستان پـُر بازمیگردم ! از آنجا خارج شد . چشمانش ببچه ها افتاد که بیحرکت پشت درب ایستاده بودند..آنها را در آغوش گرفت و درحالیکه میگریست گفت : تا کار پیدا نکنم برنمیگردم . مرا ببخشید ! شتابان از آنها دور شد . هردو برجاي خود میخ کوب شدند. انگار زمان هـم ایستاد...ناله ي مادر آنهارا بخود آورد . خود را باو رسانیدند که درگوشه اي خزیده ، زانوي غم در آغوش دارد.. با بـغـضـی کـه گلویشان را میفشرد کوشیدند دلداریش دهند ، درحالیکه خود بیش از او بدلداري نیازدارند. سر برروي سینه اش گـذاشـتـنـد. هیچیک نمیخاهد بگرید . نمیخواستند ناتوانی ونا امیدي که وجودشانرا پُرکرده ، بروز دهند. میخواهند بفقرشان بخـنـدنـد امـا ستاره کوچکتر از آنستکه بتواند این بارسنگین را بدوش کشد. اشک از چشمهایش سرازیر شد . آنها هم نتوانستند بیشتر جلوي گریه ي خود را بگیرند .. هرسـه گریستد. اشکهاییکه مدتها بود جلوي ریختنش را گرفته بودند ، اکنون راه پیدا کرده سیلگونه برروي گونه هاي استخوانیشان سرازیر شدند . آیا دلهاي کوچک آنها تحمل اینهمه رنج را دارد ؟ مدتهاست حتا حق گریستـن را نیز از خود گرفته بودند .از چه رو؟ جنگ را آنها خواسته بودند ؟ آیا این سرنوشت راخود رقم زدند ؟ پاسخ را درکجا و از چـه کسی باید گرفت ؟ مقاوم بودن ، پایداري کردن چه سودي دارد ؟ بازهم جنگ اما اینبار با فقر........ سرانجام تسلیم شدند. یا باید درانتظار مرگ باشند یا براي بازگشت پـدر، روز شماري کنند و شکیبـایی بخرج دهند.. گریه میتوانست دسـتـکـم از انـبـوه غمهایشان بکاهد . دخترك نالید : سرنوشت ، ازاین همه رنجیکه میکشیم خشنود نیست، پدرمان را نیز از ما ستاند. دیـگـر آن انتظار شیرین بازگشت پدر را با نان ، تنها خوراکی که برایمان یک سفره رنگین بود، هم از دست دادیم ! مادرجان میترسم اینجا بمیریم ! خدایا ، چرا باید اینقدر بدبخت باشیم ! حتا فامیلی نداریم ما را کمک کند. من دیگر مدرسه نمیروم ! از ریشخند و نگاههاي تحقیرآمیز و متلکهاي بچه ها بیزارم . چگونه میتوانم بیاموزم وقتی شکمم همیشه صدا میکند و دلم را بدرد میآورد ؟ نمیخواهم زنده بمانم ! اصلن از این زندگی بیزارم ! برادرش با نگرانی دستش را جلوي دهانش گرفت و با لحنی آمرانه گفت : بس کن! تو مادر را بیشتراز اینکه هست ، ناراحت میکنی ! نمیدانی بیمارست ؟ سفارش پدر را هم باین زودي ازیاد بردي ؟ به این اتاق نگاه کن ! سقفی دارد که ما را از تابش آفتاب ، برف زمستان ، باد و باران نگهمیدارد. اگر اینجا را نداشتیم ، بـایـد درکوچه روي خاك و زباله ها زندگی میکردیم ! اکنون اندکی بیاندیش ! درست هست که گرسنه ایم اما سرپناه داریم با یک امید بزرگ . مگر پدر نگفت : بزودي باز میگردد و برایمان همــه چیز میخرد ؟ پس آرام باش و بیا تا همراه با مادر، یزدان را سپاس گوییم چون این پناهگاه را براي ما از آسیب توپ و تانکها نگه داشته تا خانه ي ما شود ! کسی نمیداند فـردا چــــه خواهد شد ؟ خواهش میکنم کمی شکیبا باش! منهم بشهر میروم تا اگر بتوانم تا وقتی پـدر باز میگردد کار کوچکی پیدا 85 PERSIA MAGAZIN
کنم ! مادر او را بر سینه اش فشرد و با چشم گریان گفت : نه ! تو اینکاررا نمیکنی ! براي مبارزه با فقر و گرسنگـی ، بـایـد دانش آموخت ! تو براي کار کردن خیلی کوچک و ناتوانی ! پدرت اگر مدرسه را بپایان رسانیده بود، این مشکل را نداشتیم ! میدانی چرا کار پیدا نمیکند ؟ چون پیشه اي نیاموخته ! تو نباید اشتباه او را تکرار کنی . تا من زنده هستم ، نخواهم گزاشـت مدرسه ات را رها کنی ! هومن بیش ازآنچه مادرش میپنداشت دانا بود . اشک را از گونه اش سترد ....... - مادرجان منکه نگفتم مدرسه نمیروم ! پس از مدرسه اگر بتوانم کار کوچکی پیدا کنم ، انجام میدهم . میدانم موفق خواهم شد ! شنیدن این سخن بارقه اي از امید در دلشان برافروخت . خاهرش با شادي پرسید : - آیا پس از آنکه کار پیدا کردي، برایم کفش نو میخري تا ریگ و خاك پایم را نخراشند ؟ باشنیـدن ایـنـسـخـن اشـک درچشمان پسر حلقه بست . سرش را از روي سینه ي مادر برداشت . دست کوچکش را در دست گرفت .. سوگند بیزدان ، پس از خرید داروهاي مادر و نان و پنیر، براي تو خواهر ناز و خوشگلم یک جفت کفش قشنگ مانند خودت بخرم ! هرسه با این پندار که بیشتر به یک رویا شباهت دارد تا حقیقت ، سایه ي غم را ازچهره ي رنگ باخته شان د زدودند . با امید زیستن بهتر ازغرق شدن در گرداب نآمیدیست . آنشب را درحالیکه از نبودن پدر در خانه اندوهگین بـودنـد ، در آغـوش یکدیگر با رواندازي کهنـه آرمیدند . پسر دلیر چشم بآسمان دوخت . ستاره ها را دید که میدرخشند . مادرش میگوید : الماس نیز مانند ستاره گان میدرخشد از اینرو خیلی با ارزشند . آرزو کرد ایکاش آنقدر پول بدست آورم که بتوانم برایش سینه ریزي از الماس بخرم و بیدرنگ بخود گفت : باید پیش از آن برایش دارو ، خانه ي مناسب و دیگر وسایل مورد نیاز را بخرم . از تنها پنجره ي اتاق ، بستاره ها خیره شد. لحظاتی بعد خودرا درحال پرواز در آنجا دید. گرماي خورشید از آن پنجره ، هم آنهـا را گرم میکند و هم اتاق را روشن . شب را با پرواز در میان ستاره گان بصبح رسانید. به این امید که بتواند ستاره ي شانس را بیابد و اندیشید ؛ اکنون که پدر رفته او تنها مرد این خانواده هست . چه بخواهد و چه نخواهـد ، در نبودش آنچه را او انـجـام میداد ، باید انجام دهم . نباید شکست را بپزیرم . درخود احساس نیروي شگفت انگیزي نمود. دوران بچگی بپایان رسـیـد . اینک پا بدنیاي دیگر نهاده ام . سکان این کشتی توفانزده حال در دستان منست و باید بهرترتیبی شده ، آنرا بساحل نـجـات برسانم ، هرقدر هم دشوار باشد . گزینه ي دیگر ندارم . درخود احساس گرور(غرور) کرد . این حس چند سال بزرگترش کرد. از پنجره بآسمان نیلی رنگ که به آبی زیبایی تبدیل میشد نگریست.......با هر نفسش رنگ آسمان هم روشنتر شد . مـادر دستش را گرفت درحالیکه هومن پنداشت خوابیده .... دیگر بچه نیستم ! تنها مرد این خانواده ام . سوگند یاد میکنم دست از مدرسه نمیکشم و از تو و خاهرم بخوبی نگهداريپسرم ! نگران شما هستم ! براي همین نتوانستم بخوابم . میبینم تو هم نخوابیدي ! چرا ؟ ء نگران نشو مادر جان ! مـن میکنم ! این عفریت فقر را نیز از اینجا بیرون خواهم کرد . تنها چیزیکه نیاز دارم ، کمی زمان و بردباري شماست ! گفتگویشان ، ستاره را بیدار کرد . خواب آلود گفت : وقتی کار پیدا کردي دیگر گرسنگی نمیکشیم ! بهتر هم میتوانیم درس بخانیم ! برادر خم شد و چهره ي زیبایش را بوسید . کوشید خود را شاد نشان دهد اما ، رنگ پریده و چشمان غمبارش ، دل او را بدرد آورد . همینگونه خاهد شد خاهر قشنگم ! اما تو نیز باید اندکی بیشتر شکیبا باشی ! ما میتوانیم کم کم بهمه ي خـواسـتـه هایمان برسیم ! - باشد. خیالتان آسوده دیگر بیتابی نمیکنم ! ادامه دارد ... 86 ماهنامه پرشیا
87 PERSIA MAGAZIN
88 ماهنامه پرشیا
89 PERSIA MAGAZIN