The words you are searching are inside this book. To get more targeted content, please make full-text search by clicking here.
Discover the best professional documents and content resources in AnyFlip Document Base.
Search
Published by babaie774, 2019-03-25 12:17:40

ayandeh mag 4

ayandeh mag 4

‫‪AYANDEH‬‬ ‫‪MAGAZINE‬‬

‫فصلنامه آینده شماره ‪ 4‬زمستان ‪ 84 1396‬صفحه‬

‫توجه‬
‫‪ -1‬تمامـی محتویـات ایـن فصلنامـه تولیـدی اسـت و مالکیت آن‬

‫متعلـق بـه موسسـه آوا م ‌یباشـد‪.‬‬
‫‪ -2‬نشر و ذکر مطالب این نشریه با ذکر منبع بلامانع است‪.‬‬
‫‪ -3‬نظـر بـه محدودیت فضـای فصلنامه چاپ مشـروح مصاحب ‌هها‪،‬‬
‫مقـالات و ‪ ...‬مقـدور نبـوده‪ ،‬ولی در سـایت بارگـزاری م ‌یگردد‪.‬‬
‫‪ -4‬علاق ‌همنـدان بـرای مطالعه مشـروح مطالب فصلنامـه و هرگونه‬

‫ارتبـاط م ‌یتوانند به نشـانی سـایت زیر مراجعـه فرمایند‪.‬‬

‫‪www.ideava.ir‬‬

‫‪16 8‬‬

‫‪36 28‬‬

‫‪56 50‬‬

‫‪62 58‬‬

‫‪76 70‬‬

‫آدرس‪:‬‬ ‫صفح ‌هآرایی‪:‬‬ ‫همکاران این شماره‪:‬‬ ‫صاحب امتیاز‪:‬‬
‫تهران‪ ،‬خیابان کریمخان‬ ‫سحر لطفی‬ ‫محمد موحد‬ ‫موسسه آوا‬
‫خیابان سنایی‪ ،‬کوچه سوم‬ ‫مدیرمسئول‪:‬‬
‫ویراستار‪:‬‬ ‫امیرعلیآراسته‬ ‫علیحسی ‌نخانی‬
‫پلاک ‪7‬‬ ‫آذر شاهی‬ ‫رامین کریمی‪ ،‬سعید کعبی‬
‫سردبیر‪:‬‬
‫شماره تماس‬ ‫چاپ‪:‬‬ ‫زینب صدر‪ ،‬فائزه علوی‬ ‫بنیامینسربندی‬
‫‪88347781‬‬ ‫چاپ مطبوعاتي ايران‬ ‫حجت الاسلام نصرالهی‬
‫مدیر هنری‪:‬‬
‫دکتر پیام مهدوی‬ ‫محسنمنوچهری‬
‫دکتر حافظ صفری‬

‫در ایـن دنیـای عظیـم و در ایـن طبیعـت بـزرگ‪،‬‬
‫ناشـناخت ‌ههای فراوانـی وجـود دارد که دانش پیشـرفته‬
‫امـروز هنـوز بـه آنهـا دسـت نیافته اسـت‪ .‬بایـد دقت‬
‫کنیم‪ ،‬فکر کنیم و به دنبال کشـف ناشـناخت ‌هها باشـیم‪.‬‬
‫بایـد همان اسـتعدادی را که ‪ ...‬مغـز و زبـان ایرانی آن را‬
‫دارد‪ ،‬بـه کار بیندازیـم‪ .‬را ‌ههـای میانبر را پیـدا کنیم و از‬

‫بدعـت و نـوآوری در وادی علـم‪ ،‬بیمناک نباشـیم‪.‬‬

‫مقام معظم رهبری‬
‫‪1382/2/22‬‬

‫؟؟‬



‫سـخن از آب و قابلی ‌تهـای آن‪ ،‬بـه وسـعت آ ‌بهای‬

‫عالـم گسـترده اسـت و آنچه بشـر تا بـه امـروز درباره‬

‫آب فهمیـده‪ ،‬کمتر از دو حرف از بیسـت و هشـت حرف‬

‫علومـی اسـت کـه درآینـده کشـف خواهـد شـد‪ .‬اما‬

‫آنچه مسـلم بوده و از اهمیت بیشـتری برخوردار است‪،‬‬

‫شـناخت و معرفـت ما از ایـن عنصر حیا ‌تبخش اسـت‬

‫کـه هر چه بیشـتر باشـد‪ ،‬قـدرت بیشـتری نصی ‌بمان‬

‫خواهـد کرد‪.‬‬

‫از آنجـا کـه همـه چیـز در عالـ ِم مخلوقـات از آب‬

‫ب ‌هوجـود آمـده اسـت‪ ،‬معرفـت و شـناخت آب و‬

‫توانای ‌یهـا و ظرفی ‌تهـای آن‪ ،‬بـه شـناخت توانای ‌یهـا‬

‫و ظرفی ‌تهـای مخلوقـات عالـم منجرمـی شـود و‬

‫ناشـناخته هـای آب‪ ،‬ناشـناخت ‌ههایی اسـت که عطش‬

‫سـیری ناپذیـر محققـان و پژوهشـگران علـوم و فنون‬

‫مختلـف را پاسـخ م ‌یدهـد‪ .‬ایـن بـدان معناسـت کـه‬

‫شـناخت آب بـا شـناخت آیند ‌ه عالـم برابـری م ‌یکند‪.‬‬

‫بنابرایـن هرکـس آینـد ‌ه را بشناسـد‪ ،‬م ‌یتوانـد آ ‌ن را‬

‫تغییـر دهـد یـا کنتـرل کند‪.‬‬

‫ایـن مکتـوب بـا ترکیبـی از داسـتا ‌نهای تخیلی و‬

‫مقـالات علمی و معرفتی سـعی دارد در این شـماره نیز‬

‫بـه بررسـی آب و احـوالات آن بپردازد‪.‬‬

‫امیـد اسـت بتوانیم بـا ارائـه مطالب مفیـد جرق ‌های‪،‬‬

‫هرچنـد کوچـک‪ ،‬در اذهـان خالق و اندیشـ ‌ههای نـو‬

‫این اسـت؛ ان شاءالله‪.‬‬ ‫ایجاد کنيم که رسـالت‬

‫مصاحبه ‪INTERVIEW‬‬

‫بیانات حضرت حجه الاسلام نصرالهی‬
‫در باره ی آب در فرهنگ و باورهای دینی‬

‫و جعلنا من الماء کل شی‪ :‬هرچیزی را از آب زنده کردیم‪.‬‬

‫ایـن آیـه شـریفه در کوتا‌هترین شـکل خـود ارزش و جایـگاه آب را بـرای ما بیان‬

‫‪ 1‬م ‌یکنـد‪ .‬ایـن آیـه یک جمل ‌ه انشـایی اسـت نه اخبـاری؛ یعنی این اسـت و غیر‬

‫از ایـن نیسـت و حیـات نباتـات و حیوانات و انسـا ‌نها و موجـودات عالم و حتی‬
‫حیات جن و ملک از آب است‪.‬‬

‫پـس آب از منظـر ذات اقـدس کبریـا‪ ،‬منشـاء تکويـن نباتـات و حیوانـات و ارواح علویـه که‬
‫منظـور فرشـتگان هسـتند و ارواح سـفلیه کـه مـراد از آن اجانین هسـتند‪ ،‬اسـت‪.‬‬

‫پـس ایـن ارزش و جایـگاه در طـول زمـان ثابت اسـت و بدون تغییـر‪ .‬مثل ًا اگر دو هزار سـال‬
‫پیـش آب مایـه حیـات بوده‪ ،‬همچنـان هم مایه حیات اسـت و در آینده هم مایـه حیات خواهد‬
‫بـود و حیا ‌تبخشـی آب ارتباطـی بـا گـذر زمـان نـدارد‪ .‬ایـن نکتـه از ایـن جهت اهمیـت دارد‬
‫کـه برخـی محققان به دنبال کشـف خـواص آب هسـتند و م ‌یخواهند بداننـد در آینده آب چه‬
‫نقشـی در زندگـی بشـر خواهـد داشـت‪ .‬ممکن اسـت خواص دیگر آب کشـف شـود‪ ،‬امـا آنچه‬
‫اهمیت دارد زندگ ‌یبخشـی آب اسـت و شـاید اگر در این باب مطالعه شـود‪ ،‬مشـکلات بیشتری‬

‫را بتـوان بـا خواص ب ‌یشـمار آب حـل کرد‪.‬‬

‫از دیـدگاه ائمـه اطهـار نیـز آب ارزش و جایگاه ویـژ‌های دارد و نگاه ایشـان به این‬ ‫شناختاصناف‬ ‫فصلنامه‬
‫آب کمک‬
‫‪ 2‬عنصر بسـیار مثبت اسـت و تقدسـی در آن هسـت کـه مهریه حضـرت زهرا‪ ،‬که‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫م ‌یکند تا بشر به‬ ‫زمستان‬
‫سلام خدا بر ایشان باد‪ ،‬را آ ‌بهای عالم قرار داد‌هاند‪.‬‬ ‫توانای ‌یهایبیشتر‬ ‫‪1396‬‬
‫لـذا م ‌یفرمایـد‪ :‬اگـر حضرت زهـرا نبود‪ ،‬وجـود مقدس پیامبـر(ص) و امیرمؤمنـان‪ ،‬حضرت‬
‫علـی (ع) را خلـق نم ‌یکـردم و اگـر علی را حلق نم ‌یکـردم‪ ،‬عالم را خلق نم ‌یکـردم‪ .‬پس وجود‬ ‫آب دقت کند‬ ‫‪8‬‬

‫بـروج دوازد‌هگانـه و افالک ن ‌هگانـه و کواکـب هف ‌تگانه به وجـود حضرت زهرا(س) اسـت‪.‬‬
‫بنابـر ایـن آب قابلیـت ایـن را داشـته کـه مهریه چنین شـخصی باشـد و مراد مفهـوم کلمه‬

‫نیسـت بلکـه همـان شـکل فیزیکـی و قابل لمـس و شـرب از آب در نظر اسـت‪.‬‬
‫در واقـع خـدای متعـال آ ‌بهای عالـم را مهریه حضرت قرار داد و ایشـان این آب را به بندگان‬

‫خدا بخشـید تا در عالم هرکه جرعه ای آب بنوشـد میهمان سـفره و کرامت حضرت باشـد‪.‬‬

‫اصنـاف آب‪ :‬از جهـت صنفـی هـزاران هـزار آب وجـود دارد‪ .‬انـواع آب کـه‬ ‫‪3‬‬
‫خصوصیـات مختلفـی دارنـد‪ ،‬هـر یـک برای وظیفـ ‌های خلق شـد‌هاند‪ .‬شـناخت‬
‫اصنـاف آب کمـک م ‌یکنـد تا بشـر به توانای ‌یهای بیشـتر آب دقت کند و شـاید‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪9‬‬

‫مصاحبه ‪INTERVIEW‬‬

‫در گوشـ ‌های از جهـان کسـی بـا این شـناخت و دقـت بتواند فکری تـازه ب ‌ه دسـت آورد و دردی‬ ‫در عالم آبی‬ ‫فصلنامه‬
‫از دردهای بشر را رفع کند‪.‬‬ ‫نیست مگر آنکه‬
‫فوایدی بر آن‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫وقتـی م ‌یگوییـم اصنـاف آب‪ ،‬مراد انواع مختلف آب اسـت‪ :‬آب باران‪ ،‬آب قنـات‪ ،‬آب چاه‪ ،‬آب‬ ‫نوشته باشند‪ .‬هر‬ ‫زمستان‬
‫چشـمه‪ ،‬آب دریـا‪ ،‬آب رودخانـه‪ ،‬آب تـالاب‪ ،‬آ ‌بهـای روان زیرزمینی‪ ،‬آب برف یـا همان برفاب‪،‬‬ ‫کدام از این اقسام‬ ‫‪1396‬‬
‫از نـوع دیگـر‪ ،‬تقسـی ‌مبندی آب شـور و آب شـیرین‪ ،‬آب طاهر و آب نجس‪ ،‬آب پـاک و آب آلوده‬ ‫و اصناف به کاری‬
‫مشغولهستند‬ ‫‪10‬‬
‫و ‪. ...‬‬ ‫و وظیفه ای را‬
‫ب ‌هعبارتـي در عالـم آبـی نیسـت مگـر آنکـه فوایـدی بر آن نوشـته باشـند‪ .‬هـر کـدام از این‬ ‫در عالم به عهده‬

‫اقسـام و اصنـاف بـه کاری مشـغول هسـتند و وظیفـ ‌های را در عالـم بـه عهـده گرفت ‌هاند‪.‬‬ ‫گرفته اند‪.‬‬

‫آب و دعـا و آداب وضـو‪ :‬در سـنت م ‌یگوینـد سـعی کنیـد وضـوی کامـل‬

‫‪ 4‬بگیریـد؛ یعنـی هـرگاه نظرتـون بـه آب افتاد‪ ،‬لب به سـپاس و سـتایش خـدا باز‬

‫کنید و برای اینکه خدا آب پاک کننده را آفریده از او سپا ‌سگزاری کنید‪.‬‬
‫در هنگامـی کـه صـورت را شستشـو م ‌یدهیم دعا م ‌یکنیـم پروردگارا صورت مرا سـفید کن‬
‫در روزی کـه صور ‌تهـا سـیاه م ‌یشـوند و صـورت مـرا سـیاه نکـن در روزی که همـه صور ‌تها‬

‫سـفید م ‌یشوند‪.‬‬
‫وقتـی کـه آب بـه دسـ ‌تها م ‌یریزیـم‪ ،‬دعـا م ‌یکنیـم کـه خداونـدا نامـه عمل مرا به دسـت‬
‫راسـتم بده درحال ‌یکه بهشـت پشـت سـرم باشـد و از من آسان محاسـبه کن و وقتی مسح سر‬
‫م ‌یکشـیم‪ ،‬م ‌یگوییـم خدایـا وجـود مـرا به رحمـت خود عفـو کن و وقتی مسـح پـا م ‌یکنیم‪،‬‬
‫از خـدای متعـال م ‌یخواهیـم قد ‌مهایمـان را ثابـت کنـد در روزی کـه قد ‌مهـا م ‌یلـرزد و وقتی‬
‫دهانمـان را آب م ‌یزنیـم دعـا م ‌یکنیـم خدایـا پاسـخ دادن را بـا ایـن زبان آسـان کن تـا بتوانم‬

‫پاسـخت را بدهم‪.‬‬
‫پـس آب آنچنـان اهمیـت دارد کـه در هر جرعـه آن م ‌یتوان با خـدای عالم راز و نیـاز کرد و‬
‫ایـن توصیـه از جانـب ذات اقـدس بار ‌یتعالی اسـت‪ .‬از سـوی دیگـر آب این ظرفیـت را دارد که‬
‫اگـر بـر قسـمتی از بدن بریـزد‪ ،‬خصوصیتی مجزا در پی خواهد داشـت و تنـوع ادعیه و مناجات‬

‫در ایـن خصوص نشـان از همین امر اسـت‪.‬‬

‫آب در مانـی‪ :‬در مکتـب اهل بیت آب درمانی از اهمیت ویـژ‌های برخوردار بوده‌‬

‫‪ 5‬اسـت‪ .‬اسـناد بسـیاری از درمـان امراض مختلف مردم توسـط ائمه وجـود دارد و‬

‫توصی ‌ههای بسیاری در این باب شد‌هاست‪.‬‬
‫مثال ًفـردی در مشـهد خدمـت امـام رضا علی ‌هالسالم م ‌یرسـد و اظهـار م ‌یدارد که ایشـان‬
‫بـرای سالمتش دعـا بفرماینـد‪ .‬حضـرت علـت را جویـا م ‌یشـوند و شـخص م ‌یگوید کـه درد‬
‫غریبـی در معـده دارد کـه اطبـا از درمان آن عاجزنـد و آن درد هرگاه از توس خارج م ‌یشـود بر‬
‫معده و احشـای وی مسـتولی م ‌يشـود‪ .‬به اصطلاح پزشـکی امروز‪ ،‬حضرت هومیوپاتي دسـتور‬
‫م ‌یدهنـد؛ یعنـی م ‌یگوینـد مشـکت را از آب توس پر کـن و در راه از آن بنـوش‪ ،‬اما نگذار خالی‬
‫شـود و در منزلـی کـه رسـیدی آبی بر آن بیفـزا تا آ ‌بها با هم مخلوط شـود و اثـر تغییرات آب‬
‫در بـدن از بیـن بـرود‪ .‬یعنـی تغییـر در نـوع آب مصرفـی گاهی ممکن اسـت امراضـی را ایجاد‬

‫کنـد و اگـر شـدت این تغییرات بیشـتر باشـد‪ ،‬علایم بیمـاری افزایـش م ‌یيابد و برعکـس‪ .‬این‬

‫از خـواص آب اسـت‪ .‬توصی ‌ههـای مکـرر دیگـری در خصوص پرهیز از آب شـب مانـد‌های که در‬

‫معـرض جریـان هـوا قـرار دارد و همچنیـن توصیه به ایسـتاده آب خـوردن در روزها و نشسـته‬

‫آب خـوردن در شـ ‌بها و از ایـن دسـت نـکات‪ ،‬حکایت از اهمیـت آب درمانی در نـزد اهل بیت‬

‫(ع) دارد‪ .‬حـالا ایـن نـکات کـه آب شـب مانـده بـا تـن و جـان آدمـی چـه م ‌یکند یا نشسـته‬

‫آب خـوردن در شـب چـه فوایـدی دارد که نصیب م ‌یشـود‪ ،‬با محققان ‪ .‬اما آنچه مسـلم اسـت‬

‫شـفا و بیماری در آب اسـت و شـاید روزی بشـر با تسـلط بر آب و ابعاد آن بتواند بدون نیاز به‬

‫داروهـای دیگـر به درمـان امراض اقـدام کند‪.‬‬

‫در حـال حاضـر هـم در مرغدار ‌یها و دامدار ‌یهـا آب را با مواد لازم غنـی م ‌یکنند تا دا ‌مها و‬

‫مسلم است شفا‬ ‫طیـور از آسـیب آف ‌تهـا و بیمار ‌یها مصون باشـند‪ .‬قطعاً ایـن ظرفیت آب در آینده و با توسـعه‬
‫و بیماری در آب‬ ‫علم بشـر رشـد خواهد کرد‪.‬‬

‫است و شاید‬ ‫آب فـرات و زمـزم‪ :‬اهـل بیـت (ع) بـرای آب فـرات جایـگاه ویـژ‌های در نظـر‬

‫روزی بشر با‬ ‫‪ 6‬گرفت ‌هانـد‪ .‬در مکتـب اهـل بیـت (ع) وارد شـده کـه آب فرات برای دفع و شـفای‬
‫تسلط بر آب و‬
‫ابعاد آن بتواند‬ ‫اقسـام بیمار ‌یهـا و کشـتن دود (انگ ‌لهـای بـدن) مفیـد اسـت‪ .‬بـرای معالجـه‬

‫بدون نیاز به فصلنامه‬ ‫عقیمـی و پیسـی و کم رشـدی جنیـن و بيمار ‌يهاي روانـی‪ ،‬مثل صرع و افسـردگی و جنون و‬

‫داروهای دیگر‬ ‫وسواس و نفی خواطر بد هم مؤثر است‪.‬‬

‫شماره ‪4‬‬ ‫همچنین برای دفع سـحر و سـودا سـفارش شـده از آب نیسـان که همان باران ‪ 23‬فروردین‬

‫به درمان امراض زمستان‬ ‫تا ‪ 23‬اردیبهشـت اسـت‪ ،‬استفاده شود‪.‬‬
‫‪1396‬‬
‫اقدام کند‬
‫‪11‬‬

‫مصاحبه ‪INTERVIEW‬‬

‫اهمیـت آب در بـدن انسـان‪ :‬م ‌یدانیـم کـه بیـش از ‪ 70‬درصـد از بـدن هر‬ ‫آبی که شعور‬ ‫فصلنامه‬
‫سکونی دارد از‬
‫‪ 7‬انسـانی از آب و مایعـات تشـکیل شـده؛ یعنی یک انسـان ‪ 70‬کیلویـی در حدود‬ ‫دست بشریت‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫بواسطهگناهان‬ ‫زمستان‬
‫‪ 50‬کیلـو از وزن بدنـش از آب اسـت‪ .‬پـس آب از اهمیت ویژ‌های در شـک ‌لگیری‬ ‫و اسراف عصبانی‬ ‫‪1396‬‬
‫انسـان برخوردار اسـت‪ .‬اگر آبی که شـک ‌لدهنده ماسـت‪ ،‬پاک و مطهر و سـالم باشـد و سرشـار‬ ‫است ‪ .‬آب از‬
‫از نیروهـای مثبـت‪ ،‬ایـن پاکـی و طهـارت و سالمت و نیروهـای مثبـت بـه وجـود ما سـرایت‬ ‫دست بشریت‬ ‫‪12‬‬
‫م ‌یکنـد و بـر عکـس‪ .‬لـذا ایـن همه تأکیـد در کلام بـزرگان در خصـوص توجه بـه آب ب ‌یدلیل‬ ‫ناراحت است‬
‫نیسـت‪ .‬آبـی کـه امـروز یـک زن بـاردار م ‌یخـورد مسـتقیماً در آینده جنیـن وی تاثیـر خواهد‬ ‫و روز به روز‬
‫خودش را بیشتر‬
‫داشت ‪.‬‬ ‫از دست بشر دور‬

‫آب منفعـل اسـت به هر چیـزی‪ .‬انسـان‪،‬حیوان‪ ،‬جمـادات و ‪ : ...‬آب در‬ ‫می کند‬

‫‪ 8‬حسـن و زیبایـی و کراهـت و زشـتی و حسـن خلـق و بـد خلقـی تأثیـر دارد؛ بر‬

‫حسـن سـریره و باطن خبیثه‪ .‬اینها بخشـی از ناشـناخت ‌ههای آب است در جهان‬
‫هسـتی‪ .‬اینکه آب با اخلاق ارتباط دارد یا آب با روحیات ارتباط دارد و در آن موثر اسـت شـاید‬
‫روزی شـکافته و مشـخص شـود کـه چگونه م ‌یتوان با کنتـرل منابع آب در جامعه مثلا ًحسـن‬

‫خلق ایجاد کرد یا هرچیز دیگری‪.‬‬
‫بـرای مثـال اگـر دو باغچـه مثـل هـم داشـته باشـیم‪ ،‬یـک باغچـه را بـه باغچـه عروسـی و‬
‫شـاد ‌‌یهای گـذرا تبدیـل کنیـم و دیگری را محل ارشـاد و خوانـدن ادعیه و اذان و قـرآن‪ ،‬قطعاً‬
‫طعـم میو‌ههـای باغچـ ‌های که در آن نام خدا شـنیده شـده از باغچـ ‌های که شـاد ‌یهای گذرا در‬
‫آن برگـزار شـده‪ ،‬بهتـر اسـت‪ .‬همیـن میو‌هها باهـم تفـاوت م ‌يکنند و هر کـدام را کـه بخوریم‬
‫در مـا تأثیـری م ‌یگـذارد که شـاید بـه راحتی به چشـم نیاید‪ ،‬امـا در بلند مدت و بـرای ناظران‬

‫بیرونـی کـه رفتار مـا را م ‌یبیننـد کامل ًا ملموس اسـت‪.‬‬

‫جـزر و مد آب‪ :‬انسـان بیمار در شـب دردش زیاد م ‌یشـود و بیماریش شـدت‬

‫‪ 9‬پیـدا م ‌یکنـد‪ ،‬چـون شـ ‌بها زمان مـد آب اسـت و آ ‌بها بـالا م ‌یآینـد و در روز‬

‫جـزر م ‌یشـود و سـطح آ ‌بهای بدن کاهـش م ‌ییابد و آلام و دردها کم م ‌یشـود‪.‬‬
‫بـر همین اسـاس اسـت کـه مجنونـان و دیوان ‌ههـا در اویل مـاه جنون کمتـری دارنـد‪ ،‬چون در‬
‫اواسـط مـاه ب ‌هعلـت کامل شـدن قـرص ماه نیروی مد بیشـتری بر آ ‌بهـا وارد م ‌یشـود و گاهی‬
‫اختالف سـاحل در حالـت جـزر و مـد تا ‪ 2‬کیلومتر م ‌یرسـد و به تناسـب همین مقـدار هم در‬

‫جزر و مد ‌آ ‌بهای بدن اتفاق م ‌یافتد‪.‬‬

‫آب تغییـر شـکل ظاهـری م ‌یدهـد‪ :‬آب هـم مانند جن بـه هر شـکلی در‬

‫‪ 10‬م ‌یآیـد‪ .‬آب م ‌یتوانـد بـه اشـکال ظاهـری ظـروف و ‪ ...‬دربیایـد یا به شـکل میوه‬

‫یـا درخـت تبدیـل شـود‪ .‬لـذا آبـی کـه در آن معصیـت شـده باشـد‪ ،‬تبدیـل به‬
‫هرچیـزی بشـود‪ ،‬فسـیلی که بعـد از هزاران سـال از آن ایجاد م ‌یشـود‪ ،‬مشـمئز کننده اسـت‪،‬‬
‫ولـی آبـی کـه در آن عبـادت خـدا شـده باشـد‪ ،‬بعـد از هـزاران سـال مبدل بـه یاقـوت و زمرد‬

‫م ‌یشود که خواص عجیبی دارد‪.‬‬

‫آب شـعور دارد‪ :‬آب شـعور دارد و اگر به آب آیات شـفا خوانده شـود و به بیمار‬

‫قطعاًطعم میوه‬ ‫‪ 11‬خورانـده شـود‪ ،‬آب شـفای کلمـات را بـه اعمـاق سـلو ‌لها م ‌یبرد و شـفا حاصل‬
‫م ‌یشـود‪ .‬شـعور بر دو قسـم اسـت‪ :‬یکی ظهوری ماننـد اینکه ما در مـراودات هر‬
‫های باغچه ای‬
‫روزمـان اسـتفاده م ‌یکنیـم و مثال ً ادب را رعايـت و از دیدن کسـی ابراز خوشـحالی م ‌یکنیم و‬
‫که در آن نام‬ ‫یکی شـعور سـکونی اسـت و آن این اسـت که از چوب عصا درسـت م ‌یکنیم تا به کاری بیاید‪،‬‬
‫خدا شنیده شده‬ ‫از سـایه و میوه درخت اسـتفاده م ‌یکنیم‪ .‬آبی که شـعور سـکونی دارد‪ ،‬از دسـت بشـر ب ‌ه علت‬

‫فصلنامه‬ ‫از باغچه ای که‬ ‫گناهان و اسـراف عصبانی اسـت‪ .‬آب از دسـت بشـر ناراحت اسـت و روز به روز خودش را بیشتر‬

‫شماره ‪4‬‬ ‫شادی های گذرا‬ ‫از دسـت بشـر دور م ‌یکنـد‪ .‬اخیراً دانشـمندانی با مطالعـه و آزمایش روی مولکو ‌لهـای آب این‬

‫زمستان‬ ‫در آن برگزار شده‬ ‫موضـوع را تأییـد کرد‌هانـد‪ .‬مولکـول آبـی کـه بـه آن دعا خوانده شـده یـا حرف خوب شـنیده‪،‬‬

‫‪1396‬‬ ‫بهتر است‬ ‫شکلش با مولکول همان آب‪ ،‬وقتی ناسزا شنیده ومعصیت دیده متفاوت است‪.‬‬

‫‪13‬‬

‫‪STORY‬‬ ‫داستان‬
‫‪ROOM‬‬

‫اتاق‬ ‫فصلنامه‬

‫«حتـی جاهایـی کـه بـه عقـل جـن هـم نم ‌یرسـید رو گشـتم‪ .‬ایـن دتکتـور کوفتی هم‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫کـه سـیگنالی نشـون نمـ ‌یده‪ .‬مهمون ایـن اتاق‪ ،‬هم دسـتگاه تسـت قندخون داشـته هم تا‬ ‫زمستان‬
‫تونسـته کیـک و قهـوه خورده‪ .‬فقط بیسـت ثانیـه مونده‪ ،‬اگر پیـداش نکنم رد میشـم‪ .‬دیگه‬ ‫‪1396‬‬

‫چار‌های نیسـت‪ ،‬مجبـورم‪»...‬‬ ‫‪14‬‬
‫مشـغول بـودم کـه صدای افسـر ارشـدمون‪ ،‬در حالیکـه صدای قهقهـه یه عـده م ‌یاومد از‬

‫تـوی ب ‌یسـیم با حـرص فریاد کشـید‪:‬‬
‫داری چـ ‌یکار م ‌یکنی سـروان؟! دیگه مسخر‌هشـو د‌رآوردی‪ .‬چرا کیـک رو چنگ زدی؟‬
‫هیئت نظارت پشـت سیسـتم اتاق کنترل از شـدت خنده سرخ شـدن‪ .‬فراموش کردی اینجا‬

‫اتـاق آزمونـه؟ تا حـالا هی ‌چکس مثل تو رفتـار نکرده!‬
‫یهو توجهم به دوربین سقفی جلب شد‪.‬‬

‫ببخشید قربان‪ .‬اینجا همه چیز خیلی عادی و معمولی بود‪ .‬زمان هم نداشتم‪.‬‬
‫هـدف از ایـن چینـش همیـن بود که واکنش افراد در سـطوح مختلف بررسـی بشـه‪ .‬تا‬

‫الان خبر‌ههـای ایـن کار هـم بـه چیزی مشـکوک نشـدن‪ .‬م ‌یتونی بری‪.‬‬
‫بله قربان‪.‬‬

‫اتاق کنترل‬
‫سـ ‌رتیم تحقیقـات‪ :‬خـب دوسـتان! خوشـبختانه طراحی ما موفـق بـود‪ .‬بفرمایید داخل‬
‫اتـاق آزمـون تـا پیام رمـز رو بهتون نشـون بدم‪ .‬ایـن پروژه یکـی از جنجال ‌یتریـن تحقیقات‬

‫ماسـت‪ .‬بفرمایید‪ .‬شـما کـه نم ‌یخواین جایـی رو بگردین؟‬

‫در حالیکـه هنـوز میهمانـان آثـار خنده رو داشـتند و البته مایوس از پیدا کـردن پیام رمز‪،‬‬

‫خواسـتند که خودم پاسـخ رو بدم‪.‬‬

‫دسـتگاه تسـت قندخون رو برداشـتم‪ .‬سر انگشتم رو سـوزن زدم و یه قطره خون روی نوار‬

‫گذاشـتم‪ .‬گفتـم م ‌یبینیـن که قند خونـم نرماله‪ .‬زیر نوده‪ .‬همه داشـتند متعجـب از این کار‬

‫ب ‌یمـورد نگاهـم م ‌یکـردن که نوار تسـت قند رو عوض کـردم‪ .‬یک قطـره آب از داخل لیوانی‬

‫کـه روی میـز بود رو چکونـدم روش و پیام رمز روی صفحه ظاهر شـد‪:‬‬

‫«انا فتحنا لک فتحاً مبینا»‬

‫چرا همگی سکوت کردین؟ یعنی هیچ سوالی ندارین؟! همه چی واضحه؟؟؟‬

‫چطور این اتفاق افتاد؟! رمز کجا بود؟‬

‫مـا به دانشـی دسـت پیـدا کردیم کـه م ‌یتونیـم اطلاعـات رو روی آب ذخیره و ارسـال‬

‫کنیـم‪ .‬ایـن دسـتگاه در ظاهـر تسـت قند خـون بود‪ ،‬امـا تا وقتی کسـی آب حـاوی پیام رو‬

‫روی نـوارش نگذاره متوجه این پوشـش نمیشـه‪.‬‬

‫و بعـد بـا مـزاح گفتم «حالا دسـت هرکس یه دسـتگاه تسـت قنـد خون بـود فکر نکنید‬
‫مأمـوره‪ .‬ایـن فقط یه مـدل از دتکتورهای ماسـت‪ ».‬فصلنامه‬

‫در حالیکـه همـه متعجب بودند و احتمالاً دلشـون م ‌یخواسـت یکبار دسـتگاه رو امتحان شماره ‪4‬‬

‫کننـد‪ ،‬دسـتم را بـه نشـانه همراهـی و هدایت بلند کـردم و گفتم «اگه توضیحاتـم کافی بود زمستان‬
‫‪1396‬‬
‫برای تسـت فنـاوری بعدی بفرمایید اتـاق کنترل‪».‬‬
‫‪15‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬
‫‪HEALING WATER‬‬

‫آب‌های شفابخش‬

‫دیگـر تردیـدی وجـود نـدارد که هسـتی بر آب اسـت و موجـودات زنـده بـدون آب‪ ،‬اثری از‬ ‫آ ‌بهایی که به‬ ‫فصلنامه‬
‫حیـات ندارنـد‪ 1.‬درما ‌نهـای پزشـکی هـم بدون آب قابـل تصور نیسـت؛ ن ‌هتنها گیاهـان دارویی‬ ‫منشأطبیعی‬
‫بلکـه داروهـای شـیمیایی مثـل قـرص‪ ،‬کپسـول و سـر ‌مهای گوناگـون همـه ترکیباتـی از آب‬ ‫خود نزدیکترند و‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫هسـتند‪ .‬جال ‌بتـر اینکـه ّآب ب ‌هتنهایـی و بـدون ترکیـب بـا سـایر عناصـر طبیعـی‪ ،‬در درمـان‬ ‫کمترتح ‌تتأثیر‬ ‫زمستان‬
‫برخـی بیمار ‌یهـای سـخت نقـش مؤثـر دارد و گاهـی تنهـا راه درمـان اسـت‪ .‬قـرآن کریم نیز‬ ‫محیطصنعتی‬ ‫‪1396‬‬
‫به چشم ‌هسـارهایی که از زمین جوشـیده و موجب شـفای جسـم و روح انسـان شـده‪ ،‬اشـاراتی‬ ‫و آلودگ ‌یهای‬
‫دارد‪ 2 .‬در قـرون وسـطی‪ ،‬اندیشـۀ وجـود آب حیـات و چشـمه جوانـی آنچنـان در سراسـر اروپا‬ ‫زیستی قرار‬ ‫‪16‬‬
‫گسـترش یافتـه بود کـه وقتی بون ‌سدولئون در سـال ‪۱۵۱۳‬میلادی ایات فلوریدا را کشـف کرد‪،‬‬ ‫گرفت ‌هاند اثرات‬
‫بـه دنبـال شـنیدن گف ‌توگوهایـی دربـاره چشـم ‌ههای بهداشـتی ایـن ایالت‪ ،‬به جسـ ‌توجوی‬ ‫شفابخشی‬
‫بیشتری دارند‪.‬‬
‫چشـمه جوانـی در آ ‌نجا برخاسـت‪.‬‬
‫مکا ‌نهایـی در جهـان وجـود دارد کـه مردمانـش بیـش از ‪ 120‬سـال عمر داشـتند و برخی‪،‬‬
‫علـت آن را ناشـی از آ ‌بهـای ایـن مناطق م ‌یداننـد‪ .‬از جمله ایـن مکا ‌نها م ‌یتوان بـه هونزا در‬
‫هیمالیا یا برخی روسـتاهای فرانسـه اشـاره کرد که مردم زيادی از سراسـر جهان برای نوشـيدن‬
‫آب بـه ايـن مناطـق سـفر م ‌یکننـد‪ .‬حال جای این پرسـش اسـت کـه ‌ّآ ‌بهای شـفابخش چه‬
‫خصوصیاتـی دارنـد؟ ب ‌هنظـر م ‌یرسـد آ ‌بهایـی کـه به منشـأ طبیعی خـود نزدیکترنـد و کمتر‬
‫تح ‌تتأثیـر محیـط صنعتـی و آلودگ ‌یهـای زیسـتی قـرار گرفت ‌هاند اثرات شفابخشـی بیشـتری‬

‫دارند‪.‬‬
‫آ ‌بهـای گذشـته‪ ،‬یعنـی همـان آ ‌بهایـی که از کـوه سـرازیر م ‌یشـدند دارای انـرژی حیات‬
‫بودنـد و خالـی از هرگونـه حافظـه و شـکل‪-‬یافتگی خارجـی‪ .‬ایـن آ ‌بهـا که الآن دسترسـی به‬
‫آنها بسـیار سـخت شـده اسـت‪ pH ،‬متعادل‪ ،‬خاصیت آنت ‌یاکسـیدان و اکسیژن‪-‬رسـانی زیادی‬
‫داشـت ‌هاند‪ .‬ایـن آ ‌بهـااز خوشـ ‌ههای مولکولـی سـاختار یافتـه و منظـم شـ ‌شوجهی تشـکیل‬
‫شـد‌هاند کـه موجـب م ‌یشـود حرکـت دورانـی بسـیار راح ‌تتـری داشـته باشـند و آب حـاوی‬
‫انـرژی باشـد‪ .‬ایـن آ ِب سـاختار یافتـه املا ‌حرسـانی فو ‌قالعـاد‌های بـرای سـلو ‌لها دارد و برطرف‬

‫کننـده بیمار ‌یهـای گوارشـی‪ ،‬سـن ‌گهای کلیـه‪ ،‬غلظت خـون و ‪ ...‬اسـت‪3 .‬‬
‫در حـال حاضـر تلا ‌شهای جهانی بسـیاری برای شبی ‌هسـازی آ ‌بهای آشـامیدنی به آ ‌بهای‬
‫حیا ‌تبخـش گذشـته وجـود دارد؛ محققـان این حوزه سـعی دارند با بکارگیـری فناور ‌یهای نو‪،‬‬
‫خـواص شفابخشـی و درمانـی آ ‌بهـای طبیعـی را کـه موهبتـی الهـی به‪-‬شـمار م ‌یرفت ‌هاند به‬
‫آ ‌بهـای آشـامیدنی اضافـه کننـد‪ .‬آ ‌بهای مغناطیسـی که در روسـیه برای درمان بـکار م ‌یرود‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪17‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬
‫‪HEALING WATER‬‬

‫یـا آ ‌بهـای قلیایـی و سـاختار یافتـ ‌های کـه در برخـی نقـاط جهان به فـروش م ‌یرسـد همین‬ ‫آ ‌بهای گذشته‬ ‫فصلنامه‬
‫هـدف را دنبـال م ‌یکند‪.‬‬ ‫از خوش ‌ههای‬
‫مولکولیساختار‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫از جملـه آ ‌بهایـی کـه در فرهنگ ما ب ‌هعنوان آب شـفابخش شـناخته م ‌یشـود‪« ،‬آب زمزم»‬ ‫یافته و منظم‬ ‫زمستان‬
‫اسـت‪ .‬دکتر “مسـاروا ایموتو” دانشـمند ژاپنی که با تحقیقاتش دربارۀ آب شـهرتی جهانی یافته‬ ‫ش ‌شوجهی‬ ‫‪1396‬‬
‫معتقـد اسـت‪« :‬آب زمـزم‪ ،‬آبـی بـا برکت و منحصـر به فرد اسـت و بلورهای آن شـبیه هیچ آب‬ ‫تشکیل شد‌هاند‬
‫دیگـری نیسـت و بـه هیـچ وجـه خـواص آن تغییـر نم ‌یکند‪ .‬و اگـر یـک قطـره از آب زمزم به‬ ‫‪18‬‬

‫آبهـای معمولـی اضافـه شـود‪ ،‬آن آبها خواص آب زمزم را به دسـت خواهنـد آورد‪».‬‬
‫بـر اسـاس عقایـد شـیعیان‪ ،‬بارا ‌نهـای اردیبهشـتی که بـه «آب نیسـان» معروف اسـت هم‬
‫خـواص شـگف ‌تآوری دارد‪ .‬مطابـق روایـات اسالمی‪ ،‬اگـر بارانى که در ایـن ماه از آسـمان نازل‬
‫مى‌شـود را در ظـرف پاکـى جمـع کنند و سـور‌هها و ادعیۀ مربوطـه را بر آن بخواننـد و بخورند‪،‬‬
‫از بیمارى‌هـاى گوناگـون جسـمانى و اخلاقـى رهایـى‌یابنـد و به قـدرى آثار و بـرکات براى این‬

‫آب ذکـر شـده که انسـان در شـگفتى فرو مـى رود‪4.‬‬
‫پیامبـر اسالم(ص) دربـاره آثار معنوی نوشـیدن ایـن آب م ‌یفرمایـد‪ »:‬هرکه آن را بیاشـامد‬
‫حـ ّق تعالـى دلـش را از نور و روشـنى ممل ّو گرداند‪ ،‬الهـام خود را در دل او وارد سـازد‪ ،‬حکمت بر‬
‫زبـان او جـارى گردانـد‪ ،‬دل او را از فهـم و بینائـى پر کند ‪ ،‬از کرامتها آنچه بـه احدى از عالمیان‬
‫عطـا نکـرده باشـد به او عطـا فرماید‪ ،‬هزار مغفـرت و هزار رحمـت بر او بفرسـتد‪ ،‬غش و خیانت‬
‫و غیبـت و حسـد و بَ ْغـى و کبـر و بخل و حرص و غضـب را از دل او بردارد‪ ،‬از عداوت و دشـمنى‬

‫مـردم و بدگوئـى ایشـان نجات یابد و موجب شـفاء جمیع امـراض او گردد‪5 ».‬‬

‫از دفتر خاطرات (نوشته پاییز ‪ 1418‬هجری شمسی)‬
‫یادی از آ ‌بهای شفابخش ‪...‬‬

‫مـن اصال کین ‌های نیسـتم‪ ...‬حتی وقتی شـاگردانم وسـط تدریـ ِس ‪ online‬صدایـم را تغییر‬
‫دادنـد و یـا زمانـی کـه کلیـپ مضحکـی از تک ‌ههـای فیلـ ‌م آموزشـی کلاسـم سـاختند و در‬

‫کانا ‌لهـای میلیونـی فرسـتادند‪ ،‬خیلـی بـه دل نگرفتـم‪...‬‬
‫ا ّمـا تاریـخ کـه م ‌یخوانـم نم ‌یتوانم پـدران و نیاکانم را ببخشـم‪ ،‬گاهی از فرط عصبانیت سـر‬
‫درد م ‌یگیـرم‪ ...‬طبیعـت را نابـود کردند‪ ...‬آ ‌بهـای زندگ ‌یبخش کو‌هها و چشم ‌هسـارها را از بین‬
‫بردنـد و بـا تصفی ‌هخان ‌ههایشـان آ ‌بهای ب ‌یخاصیت درسـت کردند تا فقط رفع تشـنگی کنند‪...‬‬
‫دیگـر اثـری از آ ‌بهای شـش ضلعی که حامـل انرژی حیات بودنـد وجود نـدارد‪ ...‬تنها امیدمان‬
‫بارا ‌نهـای اردیبهشـتی بـود کـه آن را هم از مـا گرفتند‪ ،‬از تـرس اینکه در ابرها عامل ویروسـی‬

‫یـا بیمـار ‌یزا باشـد از آب باران هم ب ‌ینصیب شـد‌هایم‪ ...‬هرگز نم ‌یبخشمشـان‪.‬‬

‫‪ -1‬و جعلنا من الماء ک ّل شیء حی (أنبیاء‪)30/‬‬
‫‪ -2‬داستان حضرت ایوب‪ ،‬حضرت مریم و ‪...‬‬
‫‪http://alkalinewater.ir -3‬‬
‫‪ -4‬زادالمعاد‪ ،‬صفحه ‪534‬‬
‫‪ -5‬خبرگزاری مهر؛ شناسه ‪2395887‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪19‬‬

‫‪SHORT STORY‬داستانک‬

‫‪THE IDEA OF AN ANGEL‬‬

‫اید ‌هایازیکفرشته‬

‫ب ‌هامیـد پیـدا کـردن را‌هحـل مشـکل‪ ،‬اینترنـت رو زیرو رو کـرده بـودم‪ .‬هیچی نبود کـه نبود‪.‬‬ ‫چرا نشه از آب‬ ‫فصلنامه‬
‫خسـت ‌ه و کلافـه‪ ،‬بـا ناامیـدی مانیتـور رو نـگاه م ‌یکردم‪ .‬گـزارش شـهادت بچ ‌ههـای مدافع حرم‬ ‫پوششی درست‬
‫تمـام ذهنمـو مشـغول کـرده بـود‪ .‬از ایـن ناراحـت بـودم کـه چـرا نم ‌یتونـم کاری بـرای بچ ‌هها‬ ‫کرد که اهداف‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫انجـام بدهـم‪ .‬ناگهـان با تکا ‌نهـای صندلی‪ ،‬افـکارم ب ‌ههم ریخت‪ .‬پسـرم امیرعلی بـود‪ .‬م ‌یگفت؛‬ ‫زمستان‬
‫«حوصلـم سـر رفتـه بابایـی‪ .‬بیا با هم بـازی کنیم‪ ».‬با ب ‌یحوصلگی گفتم؛ بابا الان خسـته اسـت‪.‬‬ ‫رو در مقابل‬ ‫‪1396‬‬
‫بگـذار بـرای بعـد‪ .‬ولـی او سـم ‌جتر از این حرفا بـود‪ .‬هواپیمای اسـبا ‌ببازیش را بزور به مـن داد و‬ ‫سنسورهانامرئی‬
‫گفـت؛ «مـن میرم قایم میشـم مثا ًل تو با هواپیما بیـا منو پیدا کـن‪ ».‬ناخودآگاه تصویر دوسـتم‬ ‫‪20‬‬
‫مصطفـی کـه به تازگی به سـوریه اعزام شـده بود جلوی چشـمم آمد‪ .‬پسـر مصطفی تـازه ب ‌هدنیا‬ ‫کنه؟‬
‫آمـده بـود‪ .‬تـه دلـم لرزیـد‪ .‬نگرانش شـدم‪ .‬پهبادهایی کـه ب ‌هتازگـی در اختیـار داعش قـرار داده‬
‫‌بودنـد مجهـز به سنسـورهای جدیدی بـود که تمام اهـداف متحرک و غیرمتحرک را شناسـایی‬
‫م ‌یکـرد‪ .‬علـت شـهادت بچ ‌ههـا هم همیـن بـود‪ .‬امیرعلی کـه از خوشـحالی تو پوسـت خودش‬
‫نم ‌یگنجیـد درچشـم ب ‌هه ‌مزدنـی زیر پتو قایم شـد و گفـت؛ «بابایی نم ‌یتونی منو پیـدا کنی؟‪».‬‬
‫بـا نامیـدی گفتـم؛ چـرا بابایـی‪ .‬هواپیمـای من خیلـی قو ‌یتر از ایـن حر ‌فهاسـت‪ .‬م ‌یتونه هر‬

‫بچـ ‌های را کـه زیر پتو قایم شـده پیـدا کنه‪.‬‬
‫امیرعلـی پتـو را بـا هیجـان خاصـی کنـار زد ‪ .‬با کنجـکاوی اطـرا ‌ف را با نگاهش جسـتجو کرد‪.‬‬
‫چـون جایـی برای قائم شـدن پیـدا نکرد گفـت؛ «اصلا بابایی مـن خودمو غیب میکنـم‪ ،‬اینجوری‬
‫دیگـه هواپیماتـم نم ‌یتونـه منـو پیـدا کنـه‪ ».‬از حرفـش تعجـب نکـردم‪ .‬مطالـب زیـادی در مورد‬
‫نامرئ ‌یسـازی و کاربردهـای دفاعـ ‌یاش خوانـده بـودم؛ گفتـم؛ قربونـت بـرم‪ .‬حالا با چـی میخوای‬
‫خودتـو غیـب کنـی‪.‬؟ گفـت‪« :‬نم ‌یدونم بابایی‪ ،‬نمیدونـم‪ .‬اَه‪ ،‬بیا بـازی کنیم دیگه»‪ .‬اینـو گفت و از‬
‫رو لـج بـازی لیـوان آبـی که روی میز بود رو سـرش خالی کرد‪ .‬گفتم؛ چیکار کـردی امیرعلی؟ الان‬
‫مامـان دعوامـون م ‌یکنه‪ .‬با لحنی که اصلا نشـونی از ندامت و پشـیمونی توش نبـود گفت‪« :‬خوب‬
‫غیـب شـدم دیگـه»‪ .‬با شـنیدن ایـن حرفش ناگهان ایـد‌های به ذهنم رسـید‪ .‬مثل اسـپند رو آتش‬
‫از جـا پریـدم ‪ .‬صورت ماهشـو غرق بوسـه کردم‪ .‬درسـته‪ ،‬آب‪ ،‬بله «آب»‪ .‬چرا نشـه از آب پوششـی‬
‫درسـت کـرد کـه اهـداف رو در مقابل سنسـورها نامرئی کنـه؟ چرا زودتـر ب ‌هذهنم نرسـیده بود؟!‬
‫چرا غافل بودم!‌؟ گوشـی تلفن را برداشـتم‪ :‬رسـولی‪ ،‬به هم ‌هی بچ ‌ههای مرکز خبر بدهید‪ .‬فردا‬
‫همه در اتاق جلسـات باشـند‪ .‬فردا با شـوق وص ‌فناشـدنی ایده اسـتفاده ازآب جهت نامری ‌یسازی‬
‫را مطـرح کـردم‪ .‬بچ ‌ههـا متعجب شـد‌ه بودند اما «نم ‌یتونیـ ِم» خاصی تو چشماشـون نم ‌یدیدم‪.‬‬

‫گفتم یالله بچ ‌هها‪ .‬بسـ ‌مالله‪ .‬حالا نوبت ماسـت ‪...‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪21‬‬

‫‪STORY‬‬ ‫داستان‬
‫‪WILD STRAWBERRY‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪22‬‬

‫توت فرنگی وحشی‬

‫بـا صـدای آژیـر خطـر از خـواب پریـدم و با سـرعت بـه سـمت دریچـه انتقال‬

‫دویدم‪ .‬روی صندلی نشسـتم و دکمه تایید رو فشـار دادم‪ .‬با سـرعت سرسـا ‌مآوری‬

‫کـه رگهای مغـزم رو آزار مـ ‌یداد به بیرون پرتاب شـدم‪ .‬بعـد از چند ثانیـه نور زیاد‬

‫و هـوای داغ و مرطـوب بهـم فهمونـد که رسـیدم روی آب‪ .‬چشـمهام کـه خوب باز‬

‫شـد دیـدم اطرافم شـلوغه‪ .‬مشـاور جیبیـم جامونده بـود‪ .‬اما چیزهـای عجیبی که‬

‫روی آب م ‌یدیـدم باعث شـد فعا ًل دنبال وسـایل جامونـده و علت آژیر نباشـم‪ .‬یه‬

‫خانـم از روی پلکان خانه شـناور برام دسـت تکون داد و اشـاره کـرد که حلقه نجات‬

‫رو بگیـرم‪ .‬از کنـار باغچـ ‌های که میو ‌ههای بوت ‌ههاشـو تا حـالا ندیده بودم رد شـدم‪.‬‬
‫هـوا یـه بوی عجیبـی م ‌یداد کـه برام لـذت بخش بود‪ .‬تـا اومـدم از سـوزانا که زن فصلنامه‬

‫گرمـی ب ‌هنظـر م ‌یرسـید و خودشـو زود معرفـی کـرده بود سـوال کنـم‪ ،‬اون زودتر شماره ‪4‬‬
‫پرسـید که شـما سـاکن قندیل هسـتین؟ اونجـا زندگـی چطوریه؟ ازش پرسـیدم زمستان‬

‫‪1396‬‬ ‫«مگه هنـوز میشـه روی زمین زندگـی کرد؟»‬

‫‪23‬‬

‫‪STORY‬‬ ‫داستان‬
‫‪WILD STRAWBERRY‬‬

‫خنـده ریـز و ممتـدی کـرد و گفـت «روسـتای ما حوالـی جریان گلـف اسـتریمه‪ .‬بعد از‬ ‫روستای ما‬ ‫فصلنامه‬
‫اینکـه بـه دلیـل خشکسـالی‪ ،‬زمی ‌نهامون بـ ‌یارزش شـدن بـه روی آب نقل مـکان کردیم‪.‬‬ ‫حوالی جریان‬
‫گیاهـان باغچ ‌همـون بـا رطوبتی کـه از تبخیر آب ایجاد م ‌یشـه رشـد م ‌یکنن‪ ».‬بعـد دوباره‬ ‫گلف استریمه‪.‬‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫پشـت سـرهم سـوال پیچـم کـرد‪ .‬گرچه هنـوز از تعجبم کم نشـده بـود اما مجبور بـودم از‬ ‫بعد از اینکه به‬ ‫زمستان‬
‫شـهر زیـر آب بگـم که حدوداً شـصت تا قندیل بیسـت الی پنجـاه طبقه اسـت و اَبَر قندیل‬ ‫دلیلخشکسالی‪،‬‬ ‫‪1396‬‬
‫بـا هفتـاد طبقه در مرکز شـهر واقع شـده که هم ‌هی ادارات اونجاسـت‪ .‬تنهـا این قندیله که‬
‫مسـتقیماً از روی سـطح آب دریچـه ورودی بـه سـاختمون داره‪ .‬بقیه قندی ‌لهـا چون کامل ًا‬ ‫زمینامون‬ ‫‪24‬‬
‫داخـل آب معلـق هسـتند فقط یه تونـل پرتاب اضطراری به سـطح آب دارنـد‪ .‬یعنی همون‬ ‫ب ‌یارزش شدن‪،‬‬
‫صحنـه هیجـان انگیـزی که امـروز دیـده بود‪ .‬سـوزانا همی ‌نطـور که داشـت برام یـه لیوان‬
‫نوشـیدنی خنـک م ‌یریخـت گفـت» فکر نکم شـما بـه این گرما عادت داشـته باشـین آخه‬ ‫به روی آب‬
‫همیشـه هـوای پاییـن متعادلـه‪ ».‬ازش پرسـیدم تـو قبل ًا شـهر بـودی؟ با تعلل و مـن و من‬ ‫نقل مکان‬
‫کـردن گفـت‪ »:‬نـه! خریـد اتـاق تو بر ‌جهـای قندیلی بـرای اَمثال ما ممکن نیسـت‪ ».‬سـوال‬ ‫کردیم ‪ .‬گیاهان‬
‫کـردم‪« :‬پـس ای ‌نهمه اطلاعات رو از کجا داری؟» انگار ذوق زده شـده باشـه و به اطلاعاتش‬ ‫باغچ ‌همون با‬
‫افتخار کنه جاشـو عوض کرد‪ ،‬اومد صندلی کنار من و پاشـو انداخت روی پاش‪ ،‬دستهاشـو‬ ‫رطوبتی که از‬
‫تـوی هـم قلاب کرد و گفت «همسـر مـن توی پایگاه امداد شـهر کار م ‌یکنه و یکـی از اون‬ ‫تبخیر آب ایجاد‬
‫نهنگچ ‌ههـا رو میرونـه‪ .‬ولـی مـا کد ورود بـه ابر قندیـل رو نداریـم‪ .‬برای همین اگـه بخوایم‬ ‫م ‌یشه رشد‬
‫بیایـم پاییـن بایـد یـا دعوتنامه داشـته باشـیم یا بـرای تور گـردش غـار اقیانوسـی ثب ‌تنام‬ ‫م ‌یکنن‬
‫کرده باشـیم‪ ».‬به پسـرش که یه گوشـه نقاشی م ‌یکشـید اشـاره کرد و گفت «پسرم خیلی‬

‫دوسـت داره قندی ‌لهـارو از نزدیـک ببینه برای همین مدام نقاشـی شـو م ‌یکشـه‪».‬‬
‫بعـد رفـت و از میو‌ههـای عجیبـش بـرام چید‪ .‬قبـل از اینکه یکیشـو امتحـان کنم گفت‬
‫«پسـرم میخـواد وقتی نوبت تقسـی ‌مبندی اسـتعدادیش رسـید‪ ،‬پـرورش میو‌ههـای دریایی‬

‫بخونه‪».‬‬
‫اون میوه ریز و قرمز و هوس انگیز رو توی دهنم گذاشـتم و چشـمهامو بسـتم تا از طعم‬

‫باور نکردنیـش لذت ببرم‪.‬‬
‫ ‪ -‬این چی بود سوزانا؟‬
‫ ‪ -‬توت فرنگی وحشی‪ .‬البته اینجا چون خیلی خوب عمل نمیاد ریزه‪.‬‬
‫ ‪ -‬ولـی مـن اون پاییـن تـا حالا همچین میـو‌های نخـورده بودم‪ .‬همچین اسانسـی‬
‫تـوی میو‌ههـای کشـت زیـر آبی وجـود نـداره‪ .‬انگار نفس کشـیدن ایـن بالا لذت بیشـتری‬
‫داره‪ ،‬خونـه باسـلیق ‌هات خیلـی قشـنگه‪ .‬مثـل گهواره اسـت‪.‬‬
‫و ناگهان یادم افتاد که خونه خودم چی؟‬
‫ ‪ -‬سـوزانا من باید از قندیل خبر بگیرم ببینم چی شـده! شـما چطور با اون پایین‬

‫تمـاس م ‌یگیریـن؟‬
‫خند‌هاش رو کنترل کرد و گفت‪ :‬باید صبر کنین تا همسرم بیاد بالا ‪.‬‬
‫در همیـن حیـن صـدای نهنگچـه امـداد توجهمـو جلب کـرد‪ .‬سـوزانا زودتـر از من پرید‬
‫روی پلـکان و بـه هدای ‌تگـر نهنگچـه غو ‌لپیکری که داشـت مردم قندیـل رو جمع م ‌یکرد‬
‫دسـت تکـون داد‪ .‬خدمـه نهنگچـه در حال ‌یکـه به همـه ما به خاطـر تحمل ناگهانی فشـار‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪25‬‬

‫‪STORY‬‬ ‫داستان‬
‫‪WILD STRAWBERRY‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪26‬‬

‫بـالا در حیـن پرتـاب دارو م ‌یدادن دلیـل این اتفاق رو انفجـار در نیروگاه زیر آبـی که انرژی‬

‫و اکسـیژن تامیـن م ‌یکـرد مطـرح کـردن‪ .‬ظاهـراً اونایی که بـه آژیر اعتنـا نکرده بـودن‪ ،‬بر‬

‫اثـر قطعـی اکسـیژن خفه شـدن‪ .‬به قندیلی که دیگه اسمشـو گلف اسـتریم گذاشـته بودم‬

‫برگشـتم‪ .‬سـر کار بـودم کـه مشـاورم روشـن شـد و پی ‌شبینی تکانه هشـت ریشـتری کف‬

‫اقیانـوس رو بهـم خبـر داد‪ .‬طبق محاسـب ‌ه دو روز دیگـه قندی ‌لها به آرامی تـا نیم متر مثل‬

‫گهـواره جابجـا میشـن و لحظـات لذت بخشـی رو تجربه خواهیـم کرد‪ .‬گهـواره‪ ...‬گهـواره‪...‬‬

‫نـه خـدای مـن‪ .‬بلافاصلـه یـاد سـوزانا و خان ‌ههـای روی آب افتـادم‪ .‬ایـن خبـر لـذت بخش‬

‫بـرای مـن هولنـاک بود‪ .‬نتیجـه این تکانه‪ ،‬سـونامی وحشـتناکی خواهـد بود که همـه اون‬

‫خون ‌ههـای روی آب رو بـا شـدت در هم م ‌یشـکنه‪ .‬بلافاصلـه با طبقه ‪ 64‬ابـر قندیل‪ ،‬بخش‬

‫حمای ‌تهـای اجتماعـی تمـاس گرفتـم‪ ،‬اما اونا گفتن که روسـتای شـناور رو تحت پوشـش‬

‫نـدارن و کل ًا چنیـن جایـی رسـمیت نداره‪ .‬بـه همین راحتی کلمه «رسـمیت نـداره» رو ادا‬

‫کـرد‪ .‬طبقـه ‪ 65‬شـهرداری‪ ،‬اوناهـم خوب بـه من گوشـزد کردند که شـهرداری یعنی جایی‬

‫کـه در قبـال شـهر مسـئولیت داره و کاما ًل بـا حوصله معنی شـهر رو بـرام تشـریح کردند‪.‬‬

‫بایـد یـه کاری م ‌یکردم‪ .‬از مشـاور جیبی خواسـتم یه راهی بـرام پیدا کنه‪ .‬درسـته! پیداش‬

‫کـردم! مـن قصـد دارم یه کارنـاوال و اجتماع شـاد برای لـذت بردن هرچه بیشـتر از گهواره‬

‫در زمـان تکانـه راه بینـدازم و در انتخـاب میهما ‌نهـا آزادم‪ .‬طبقه آخر قندیل گلف اسـتریم‬

‫سـالن بزرگیـه که چشـم انـداز خوبی داره‪ .‬مشـاورم ضمـن درج ماد‌ههای حقوقی کـه اجازه‬

‫نمـ ‌یداد شـهردار بـا کارم مخالفت کنـه‪ ،‬دعوتنام ‌هی مردم روسـتای گلف اسـتریم رو براش‬

‫ارسـال کرد‪ .‬مجوز ورود فردای اون روز صادر شـد‪ .‬فرصت زیادی نبود‪ .‬حتی همسـر سـوزانا‬

‫هـم هنـوز از خبـر زمی ‌نلـرزه اطلاعـی نداشـت‪ .‬ازش کمـک گرفتم تا کسـی از قلـم نیافته‪.‬‬

‫انگار همه مردم‬ ‫وقتـی نهنگچـه میهمانانـش رو به راهروی سـالن قندیل رسـوند‪ ،‬سـوزانا در حالیکه دسـت‬
‫پسـرش رو گرفتـه بـود شـاد و هیجان زده منـو در آغـوش گرفت و یک سـبد کوچک توت‬

‫روستا آرزوی‬ ‫فرنگـی وحشـی به دسـتم داد‪ .‬پسـرش بـه زور دستشـو جدا کـرد و با بقیه بچ ‌هها مشـغول‬

‫دیدن منظره‬ ‫دویـدن و جیـغ کشـیدن شـد‪ .‬انگار همه مـردم روسـتا آرزوی دیدن منظـره باغ زیـر آب از‬

‫باغ زیر آب از‬ ‫نوک قندیل رو داشـتند‪ .‬در لحظاتی شـاد همه مردم روسـتا و قندیل در کنار میهمان ویژه‪،‬‬

‫نوک قندیل‬ ‫آقـای شـهردار از جابجایـی قندی ‌لها لـذت بردند‪.‬‬

‫را داشتند‪ .‬در‬ ‫بعد از جشـن در حضور همه اعلام شـد «در لحظاتی که در کنار یکدیگر از شـادی لبریز‬

‫لحظاتی شاد‬ ‫بودید‪ ،‬پنجاه و سـه خانه شـناور روسـتایی در اثر سـونامی در هم کوبیده شـدند‪ .‬خان ‌ههایی‬
‫همه مردم روستا‬ ‫که برای سـاعاتی پذیرای بخشـی از مردم قندیل بودند‪ »...‬من فقط امشـب م ‌یتونسـتم کارو‬
‫و قندیل در کنار‬ ‫تمـوم کنـم‪ .‬گرچـه برای مردم روسـتا خیلـی تکا ‌ندهنده بود ولـی مجبور بـودم‪ .‬دیگران به‬
‫میهمان ویژ‌هی‬ ‫اون ضربـه احتیـاج داشـتند‪ .‬خان ‌مهای روسـتا در حال گریـه بودند و مردانشـون بهت زده به‬
‫هـم نـگاه م ‌یکردنـد‪ .‬چهر‌ههـای متاثـر و افراد منقلـب که بعـد از روزی شـاد چنین خبری‬
‫فصلنامه‬ ‫آقای شهردار‬
‫رو م ‌یشـنیدند همـون چیـزی بود که من روش حسـاب م ‌یکـردم‪ .‬فقدان انسـانیت چیزی‬
‫از جابجایی‬
‫شماره ‪4‬‬ ‫نیسـت کـه وجـدان آدمـی خیلـی راحـت باهاش کنـار بیـاد‪ .‬همـه در اون اجتمـاع تصمیم‬

‫زمستان‬ ‫قندی ‌لها لذت‬ ‫گرفتیـم مردم روسـتای گلف اسـتریم جزء شـهروندان رسـمی قندیـل باشـن و در کنارهم‬

‫‪1396‬‬ ‫بردند‬ ‫زندگـی کنیـم و الان دیوارهای اتاق من پر شـده از نقاشـ ‌یهای پسـر سـوزانا‪.‬‬

‫‪27‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪28‬‬

‫عناصر اربعه‬
‫تشکیل دهنده جهان هستی‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪29‬‬

‫‪ARTICLE‬‬ ‫مقاله‬

‫طبیعـت ایـن اسـت که اشـیاء را رقیـق و لطیف م ‌یکنـد‪ .‬و در‬ ‫بـر اسـاس عقیـده قدمـا ‪ ،‬جهـان دارای نـه فلک م ‌یباشـد‪.‬‬ ‫فصلنامه‬
‫اثـر نفـوذ در اجسـام حالت تخلخل‪ ،‬سـبکی و گشـادی بوجود‬ ‫‪ .‬آنچـه در زیـر فلـک اول کـه فلـک قمـر اسـت‪ ،‬وجـود دارد از‬
‫مـ ‌یآورد‪ .‬طبیعـت عنصـر هـوا گـرم و تـر بـوده و در موجودات‬ ‫ترکیـب چهـار عنصـر بوجـود آمـده کـه به رکـن یا اسـطق ّس‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫نیـز معرو ‌فانـد‪ .‬ایـن عناصـر شـامل ؛ خـاک‪ ،‬آب‪ ،‬هـوا و آتش‬ ‫زمستان‬
‫باعث نرمی و سـبکی م ‌یشـود‪.‬‬ ‫‪1396‬‬
‫آخرین عنصر آتش اسـت که سـب ‌کترین عنصر محسوب‬ ‫م ‌یباشـند‪.‬‬
‫شـده و ماهیـت گـرم و خشـک دارد‪ .‬بواسـطه وجـود عنصـر‬ ‫عناصـر در مکاتـب طـب سـنتی و اسالمی بـه اجسـامی‬ ‫‪30‬‬
‫آتـش‪ ،‬لطافـت و پختگـی بوجـود م ‌یآیـد‪ .‬و در اثـر تماس با‬ ‫بسـیط و سـاده گفتـه م ‌یشـود‪ .‬کـه تمامـی ارکان هسـتی از‬
‫سـایر عناصـر موجـب نرم شـدن‪ ،‬آمیختـن و نضج م ‌یشـود‪.‬‬ ‫ترکیـب آ ‌نهـا با نسـب ‌تهای مختلـف بوجـود آمده اسـت‪ .‬هر‬
‫بواسـطه قـوت آتش اسـت کـه هـوا م ‌یتواند در همه اجسـام‬ ‫عنصـر بنابـر خصوصیـات و سـاختار وجـودی خود‪ ،‬قـوت و یا‬
‫نفـوذ پیـدا کنـد و سـردی آب و سـنگینی خاک شکسـته و‬ ‫کیفیتـی خـاص دارد کـه با صفات دو بـه دو و متضاد حرارت یا‬
‫تعدیـل نماید‪ .‬آتش باعث م ‌یشـود ‪ ،‬مـواد مختلف از طبیعت‬ ‫برودت(گرمی و سـردی) و رطوبت یا یبوسـت(تری و خشـکی)‬
‫یکسـان خـود در آمـده و بـه طبیعـت آمیختـ ‌هی جدیـدی‬
‫تعریف م ‌یشـود‪.‬‬
‫مبدل شـوند‪.‬‬ ‫اولیـن عنصر از عناصر اربعه خاک اسـت‪ .‬که از لحاظ جرمی‬
‫سـنگی ‌نتر از بقیـه اجزا بـوده و طبیعتی سـرد و خشـک دارد‪.‬‬
‫عنصـر خاکـی در موجـودات باعـث بهم پیوسـتگی‪ ،‬پایـداری‪،‬‬
‫ثبـات و قـوام م ‌یشـود‪ .‬عنصـر خاکـی معمـولاً در مرکز سـایر‬
‫عناصـر قـرار م ‌یگیرد و دیگـر عناصر بنابر قانون جـرم و جاذبه‬
‫به سـوی آن حرکـت م ‌یکنند‪ .‬مثال ملمـوس در این خصوص‬
‫خا ‌ککـره زمیـن مـی باشـد کـه بـه صـورت تـوده منسـجم و‬
‫کـروی قـرار دارد‪ .‬در بدن انسـان نیـز اُرگانی کـه عنصر خاکی‬
‫در آن به میزان بیشـتری از سـایر اعضاء بکار رفته اسـتخوا ‌نها‬
‫هسـتند که اجزاء دیگر بدن را نگه داشـته و سـتون بدن انسان‬

‫می‌باشد‪.‬‬
‫دومین عنصر از عناصر چهارگانه‪ ،‬آب اسـت‪ .‬که سـب ‌کتر از‬
‫عنصـر خاک بـوده و ماهیت سـرد و تر دارد‪ .‬ایـن عنصر اطراف‬
‫خـاک را فـرا گرفتـه و باعث م ‌یشـود خاک حالت چسـبندگی‬
‫پیـدا کرده و شـکل پذیر شـود‪ .‬عنصـر آب به دیگـر عناصر نیز‬
‫قابلیـت شـک ‌لگیری م ‌یدهـد‪ .‬ایـن عنصر حیاتی باعـث نرمی‪،‬‬
‫همـواری و انعطـاف پذیـری در موجـودات م ‌یشـود‪ .‬عنصر آب‬
‫در ایجـاد ترکیـب ظاهری موجودات نقش اساسـی دارد‪ .‬و غالباً‬
‫بره ‌مکنـش اجـزاء با یکدیگـر در محیط آبی صـورت م ‌یپذیرد‪.‬‬
‫بـدن انسـان بواسـطه وجود این عنصـر نهاد خـود را پذیرفته و‬

‫آن را نگـه م ‌یدارد‪.‬‬
‫عنصر سـوم هوا اسـت که از دو عنصر خاک و آب سـب ‌کتر‬
‫و از آب لطی ‌فتـر اسـت‪ .‬عنصـر هوا در مجاورت آب قرار داشـته‬
‫و قابلیـت نفـوذ در عناصر دیگـر را دارد‪ .‬خاصیـت اصلی هوا در‬

‫از واکنـش متقابـل عناصـر بـا یکدیگـر کیفیـت ه ‌مگونـی بـروز حرکـت و جنبـش م ‌یشـوند‪ .‬بطـور کلـی بـا شناسـایی‬

‫بوجـود م ‌یآیـد‪ .‬کـه بـه آن مـزاج گفته م ‌یشـود‪ .‬هر جسـمی میـزان ترکیـب عناصـر و مـزاج آ ‌نهـا م ‌یتـوان به بسـیاری از‬

‫دارای دو وجـه تشـخیص اسـت‪ .‬یکی مـاده و دیگـری صورت‪ .‬خصوصیـات مخلوقات هسـتی پـی برد‪.‬‬

‫مـاده بـه عناصر و کیفیت ترکیـب آ ‌نها با یکدیگر اشـاره دارد‪ .‬خـواص ذکر شـده در توصیـف بروز حال ‌تهـای طبیعی این‬

‫و صـورت مجموع ‌هایـی اسـت‪ ،‬کـه م ‌یکوشـد تـا عناصـر را در عناصـر بوده و در صورت غلبـه عنصر روحانی و معنوی‪ ،‬ممکن‬

‫کنـار هـم نگه دارد و پیوندهای بین آ ‌نهـا را حفظ نماید‪ .‬چون اسـت رفتارهـای خـرق عـادت از آ ‌نها بـروز نماید‪ .‬مثل سـرد‬

‫تمـام موجـودات و مخلوقـات در زیـر فلـک اول اعـ ّم از نباتات شـدن آتش بر حضرت ابراهیم علی ‌هالسالم و یا تبدیل شـدن‬

‫و جمـادات و موجـودات از عناصـر اربعـه آمیختـه و سرشـته عصـای حضرت موسـی علی ‌هالسالم به مـاری پر هیبت‪.‬‬

‫شـد‌هاند ‪ .‬در نتیجـه هـر جسـم‪ ،‬فصـل و حتـی حـروف دارای منابع ‪:‬‬
‫طبـع و مزاجـی خـاص اسـت کـه در نتیجه کیفیـت و کمیت ‪ )1‬کتاب قانون ابن سینا ‪ .‬فصلنامه‬

‫آمیـزش عناصـر خاک‪ ،‬آب‪ ،‬بـاد و آتش م ‌یباشـد‪ .‬در موجودات ‪ )2‬اصول و مبانی طب سنتی نوشته دکتر محسن ناصری‪ .‬شماره ‪4‬‬

‫زنـده‪ ،‬عناصـر خـاک و آب بیشـتر در پیدایـش اندا ‌مها و حفظ ‪ )3‬مـروری بـر تاریـخ و مبانی طب سـنتی اسالمی و ایران؛ زمستان‬
‫‪1396‬‬
‫و ثبـات آ ‌نهـا دخالـت داشـته و عناصـر هـوا و آتـش موجـب نوشـته محمد رضا شـمس اردکانی ‪.‬‬
‫‪31‬‬

‫‪SHORT STORY‬داستانک‬
‫‪BULLET‬‬

‫رسـیدیم‪ .‬از ماشـین پیـاده شـدم و بـا راهنمایـی بچ ‌ههـای‬ ‫دو سـاعت بـود داشـتیم روی برنام ‌هریـزی اجـرای پـروژه‬ ‫فصلنامه‬
‫گروه تسـت فناوری‪ ،‬وارد سـایت شـدم‪ .‬اصل ًا باورم نم ‌یشـد‬ ‫بحـث م ‌یکردیـم‪ .‬مسـئول دفتـر اومـد داخـل و یـه پیغـام‬
‫چـی دارم م ‌یبینـم؟! همون اسـلح ‌های که م ‌یتونـه دکترین‬ ‫گذاشـت روی میـز و رفـت‪ .‬وقتـی پیـام رو خونـدم یـادم‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫اومـد کـه امـروز بـه میـدون تسـت دعـوت شـده بـودم‪.‬‬ ‫زمستان‬
‫نظامـی رو دگرگـون کنه!‬ ‫سـریع جلسـه رو جمـع و جـور کـردم‪ .‬بـه دفتر پیغـام دادم‬ ‫‪1396‬‬
‫اگـه بـا چشـمای خـودم نم ‌یدیـدم بـاورم نم ‌یشـد‪.‬‬ ‫ماشـین آمـاده باشـه کـه دیـر به سـر قـرار نرسـم‪ .‬مطالبی‬
‫اسـلح ‌هایی کـه خرجش آبـه! وقتی رو هدف نشـونه م ‌یرفت‬ ‫کـه از دفتر مطالعات بدسـتم رسـیده بود نشـون مـ ‌یداد که‬ ‫‪32‬‬
‫از لولـش گلولـه یخـی بیـرون م ‌یاومـد و مثل یه شـهاب به‬ ‫دشـمن خوا ‌بهـای زیـادی برامـون دیده‪ .‬بـا توجه بـه ورود‬
‫هـدف م ‌یخـورد‪ .‬اونقـدر بـا سـرعت حرکـت م ‌یکـرد کـه‬ ‫مستشـارای نظامی تـو منطقه‪ ،‬احتمال خطـر حمله نظامی‬
‫تغییـر فـاز مـ ‌یداد و پس از برخورد به هـدف یه حفره بزرگ‬ ‫از کشـورهای شـمالی دور از ذهـن نبـود‪ .‬تـو این فکـر بودم‬
‫سـیاه ایجـاد م ‌یکـرد‪ .‬انـگار گولـه شـهاب به سـیبل اصابت‬ ‫کـه اگه خـدای نکـرده یه جنگی بشـه‪ ،‬از چـه تاکتی ‌کهای‬
‫کـرده‪ ،‬فـولاد بـه اون ضخامت رو مثـل کره ذوب کـرده بود‪.‬‬ ‫نظامـی م ‌یشـه اسـتفاده کـرد و نیروها بـا توجه به شـرایط‬
‫واقعـا بـه جوونای نخبه کشـورم افتخـار کردم‪ .‬بـا وجود این‬ ‫منطقـه بایـد چه شـرایطی داشـته باشـند‪ ،‬که راننـده گفت‬
‫نیروهـا مـا دیگـه نباید بـرای هیچ مشـکلی غصـه بخوریم!‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪33‬‬

‫‪STORY‬‬ ‫داستانک‬
‫‪H.B.F‬‬

‫پروند ‌ههای ِاچ‪.‬بی‪ِ.‬اف‬
‫قسمت چهارم (پایانی)‬

‫مـن پروفسـور واقعـی هسـتم ‪ ...‬مـن پروفسـور واقعی هسـتم ‪ ...‬ایـن صدا همچنـان در ذهن‬ ‫وقتی آدم به‬ ‫فصلنامه‬
‫وزیـر تکـرار م ‌یشـد و تمام سـناریوهایی رو که در نظر گرفته بـود تا پروفسـور را برای همکاری‬ ‫چیزی باور‬
‫قانـع کنـه یکـی یکی از بیـن م ‌یبرد و بجاش افکار مغشـوش و سـوالات جدیدی رشـد م ‌یکرد‪،‬‬ ‫نداشته باشه به‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫حـالا بایـد از یـک بچـه کمک م ‌یخواسـت؟ آیـا اینطوری مضحکه خـاص و عام نم ‌یشـد؟ اصلا‬ ‫راحتی اون رو‬ ‫زمستان‬
‫مگـه میشـه یک بچه تونسـته باشـه چنیـن فناوری‪-‬هایی رو توسـعه بـده ؟ اون حق نداشـته با‬ ‫فراموشم ‌یکنه‪.‬‬ ‫‪1396‬‬
‫برای همین فکر‬
‫سـاختن یک آواتـار همه رو فریـب بده ‪...‬‬ ‫م ‌یکنماحتمالا‬ ‫‪34‬‬
‫نوجـوان کـه بـا دیـدن احوال وزیـر نگرانش شـده بود به سـمتش رفت و دسـتش را گرفت و‬ ‫لزومی نداره از‬
‫گفـت‪« :‬صندلـی»‪ .‬ناگهـان و ب ‌هسـرعت اجـزای کف اتـاق در محل ایسـتادن وزیر بصـورت یک‬ ‫داروی فراموشی‬
‫برای شما استفاده‬
‫صندلـی تغییـر شـکل دادند و وزیـر با هدایـت نوجوان به روی آن نشسـت‪.‬‬ ‫کنم ‪ .‬چونکه شما‬
‫وزیر با صدایی که گویی از ته چاه در م ‌یآمد گفت ‪ :‬متشکرم‪.‬‬ ‫آنقدر ناباوری‬
‫قوی نسبت به‬
‫بعـد نگاهـی بـه پروفسـور یـا همـان آواتـار پروفسـور کـه او هـم آن طر ‌فتـر روی صندلـی‬ ‫من دارید که‬
‫ب ‌یحرکـت نشسـته بـود انداخـت و بـا کمـی مکـث صورتـش را بـه سـمت نوجـوان برگرداند و‬ ‫مطمئنم پا از‬
‫گفـت ‪ :‬اگـه همـه ایـن چیزها کار تو باشـه که البته باورش سـخته ‪ ...‬تو همه مـا رو فریب دادی‪.‬‬ ‫این اتاق بیرون‬
‫نوجـوان کـه لبخنـدی روی لب داشـت گفت‪ :‬خدا رو شـکر حالتون بهتر شـد‪ ،‬سـپس مکثی‬ ‫نگذاشتههمه‬
‫کـرد و بعـد ادامـه داد ‪ :‬امـا فریـب ‪ ...‬نم ‌یفهمـم منظورتـون چیـه! اگـر بخاطر اینه کـه در قالب‬ ‫چیز رو فراموش‬
‫یـک آواتـار بزرگسـال خـودم رو معرفی کردم این چیزیه که شـما و آد ‌مهایی که مثل شـما فکر‬ ‫م ‌یکنید‬
‫م ‌یکننـد خواسـتین نـه من ‪ ...‬شـما دلتون یک پروفسـور با موهای سـفید م ‌یخـواد و اعتمادی‬
‫بـه جوونترهـا نداریـد و مـن هم که به قول شـما یک بچـه ام ‪ ...‬هنوز یـادم نرفته وقتی بـا آواتار‬
‫بزرگسـال مـن روبـرو شـدید چقدر تعجـب کردید‪ ،‬شـما حتی اون رو هم که حدود سـی سـال‬
‫داره بـاور نداشـتین‪ ،‬خـوب بـا ایـن همه باز جـای شـکرش باقیه با اینکـه فهمیدید مـن بچ ‌هام‬
‫هنـوز بـه هـوش هسـتید! ‪ ...‬م ‌یدونیـد وقتی آدم به چیزی باور نداشـته باشـه به راحتـی اون رو‬
‫فرامـوش م ‌یکنـه بـرای همین فکر م ‌یکنـم احتمالا لزومی نداره از داروی فراموشـی برای شـما‬
‫اسـتفاده کنـم چونکـه شـما آنقدر ناباوری قوی نسـبت به من داریـد که مطمئنم پـا از این اتاق‬
‫بیـرون نگذاشـته همه چیـز رو فراموش م ‌یکنید ‪ ...‬اگـر حالتون بهتره شـده م ‌یتونین برگردین‬
‫چـون هفـت دقیقـه وقت شـما البته به زمـان توی اتاق کارم در پژوهشـگاه تموم شـده و به نظر‬
‫نم ‌یرسـه کـه دیگه علاقمنـد به بکا‌رگیری فناوری ‌یهای باشـین کـه من توسـعه داد‌هام‪ ...‬خیلی‬

‫از آشـناییتون خوشحال شدم ‪...‬‬
‫نوجوان با گفتن آخرین جمله ناگهان ناپدید شد و وزیر ماند و آواتار پروفسور‪.‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪35‬‬

‫‪REPORT‬‬ ‫تحقیق‬
‫‪RESEARCH‬‬

‫آب در فرهنگ ایرانیان‬

‫نـزد ایرانیـان باسـتان‪ ،‬آب یکـی از مقد ‌ستریـن‬ ‫فصلنامه‬
‫عناصـر طبیعـی اسـت ‪.‬در بـاور آنـان آفرینش آب‬
‫پـس از آفرینش آسـمان و پیـش از آفرینش سـایر‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫موجـودات بـوده و یکـی از ایـزدان مقدس ب ‌هشـمار‬ ‫زمستان‬
‫‪1396‬‬
‫م ‌یرفتـه و تقدیـس و تکریـم م ‌یشـد‪.‬‬
‫نقـش آفرینندگـی و زایایـی آب از روزگاران کهن‬ ‫‪36‬‬
‫برای ایرانیان باسـتان شـناخته شـده بـود‪ .‬آناهیتا‪،‬‬

‫ایزدبانـوی آب و بـاروری و پاکیزگـی‪ ،‬بارهـا و بـه‬

‫مناسـب ‌تهای مختلـف در اوسـتا مـورد سـتایش و‬

‫تکریـم واقـع شـده ‪ ،‬محبوبیـت بسـیاری از غـرب‬
‫ایـران باسـتان تـا ارمنسـتان و آناتولـی‪ ،‬و از بابل و فصلنامه‬

‫دمشـق تا سـارد و شـوش داشـته و در سراسـر این شماره ‪4‬‬

‫مناطـق معب ‌دهای بسـیاری برای نیایـش و عباداتش زمستان‬
‫‪1396‬‬
‫برپـا بوده اسـت‪.‬‬
‫‪37‬‬

‫‪REPORT‬‬ ‫تحقیق‬
‫‪RESEARCH‬‬

‫آناهیتـا را سرچشـمه همـه آ ‌بهـای روی زمیـن و مایـه همـه ثمربخشـ ‌یها و بارور ‌یهـا‬ ‫فصلنامه‬
‫م ‌یدانسـتند‪ .‬ایرانیـان باسـتان در دهمیـن روز از مـاه آبـان جشـنی سـرور آمیز بر پـا م ‌یکردند‪،‬‬
‫کـه آن را «آبانـگان» م ‌ینامیدنـد‪ .‬در بیـان اهم ّیـت تاریخی و اسـاطیری این روز آمده اسـت‪ .‬که‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫پـس از هشـت سـال خشکسـالی در ایـران‪ ،‬روز آبانـگان باران شـروع بـه باریدن کـرد ‪ .‬به همین‬ ‫زمستان‬
‫دلیـل از آن تاریـخ‪ ،‬ایـن روز را ب ‌هعنـوان عیـدی بـزرگ جشـن م ‌یگیرنـد‪ .‬و مراسـم نیایـش و‬ ‫‪1396‬‬

‫گرامیداشـت آناهیتـا را برگـزار م ‌یکردند‪.‬‬ ‫‪38‬‬
‫ایرانیـان باسـتان آب جـاری را مقـدس م ‌یشـمردند و بـه هیـچ وجـه آن را نم ‌یآلودنـد و در‬
‫تمیـز نـگاه داشـتن آن دقـت و وتوجـه خاصـی داشـتند‪ .‬آ ‌نهـا قر ‌نهـا پیـش از آنكه نخسـتین‬

‫فرضی ‌ههـای مربـوط به آ ‌بشناسـی ارائه شـود‪ ،‬ب ‌هگونـ ‌های شـگف ‌تآور و باورنكردنی به اسـتخراج‬

‫آ ‌بهـای زیرزمینـی م ‌یپرداختنـد‪ .‬سن ‌گنوشـت ‌هها و لو ‌حهـای بازمانـده از ایـران باسـتان‪ ،‬بیانگر‬

‫ایـن واقعیـت اسـت كـه مردمـان ایرا ‌نزمیـن آ ‌بهـای زیرزمینـی را بـا كنـدن قنا ‌تهـای دراز و‬

‫بسـیار عمیـق به روسـتاها و شـهرهای خود م ‌یرسـاندند‪ .‬مجموعه طـول قناتهای ایـران بیش از‬

‫چهارصـد هـزار كیلومتـر ( بیش از فاصله زمیـن تا ماه) و قنات گناباد به طول سـ ‌یوپنج كیلومتر فصلنامه‬

‫و ژرفنـای بیـش از سـیصد متر و چا‌ههایـی با فواصل منظم پنجـاه متری‪ ،‬از زمان هخامنشـیان‪ ،‬شماره ‪4‬‬

‫یـك شـاهكار ب ‌ینظیـر در سراسـر جهـان اسـت‪ .‬پرفسـور هانـری گوبلو كه بیـش از ‪ 30‬سـال بر زمستان‬
‫‪1396‬‬
‫روی قنا ‌تهـای ایـران مطالعـه داشـته‪ ،‬عظمـت قنا ‌تهـای ایـران را برابر بـا دیوار چیـن م ‌یداند‪.‬‬
‫‪39‬‬

‫‪REPORT‬‬ ‫تحقیق‬
‫‪RESEARCH‬‬

‫جهـش چشـ ‌مگیر تمـدن ایـران کـه برخالف تمد ‌نهـای دیگـر‪ ،‬بـدون همجـواری بـا‬ ‫دستگاهپالایش‬ ‫فصلنامه‬
‫آ ‌بهـای وسـیع بدسـت آمـد‪ ،‬مدیون قنـات بـود‪ .‬در زمـان هخامنشـیان‪ ،‬اگر كسـی زمین‬ ‫آبچغازنبیل‬
‫بایـری را بـا احـداث قنـات آ ‌بیاری می‌كـرد‪ ،‬تا پنج نسـل از پرداخت هرگونـه مالیات معاف‬ ‫نخستینو‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫قدیم ‌یترین‬ ‫زمستان‬
‫بود‪.‬‬ ‫دستگاهپالایش‬ ‫‪1396‬‬
‫به گواهی تاری ‌خنگاران مصری‪ ،‬دریاسـالار پارسـی اسـكیلاكس هخامنشـی هنـگام اقامت‬ ‫آب در جهان‬
‫است كه بر مبنای‬ ‫‪40‬‬
‫در مصـر‪ ،‬فنـون احـداث كاریز را به مصریـان آموخت‪.‬‬ ‫قانون ظروف‬
‫در زمان ساسـانیان‪ ،‬رسـاله «مدیگان هزاردادسـتان» در شـرح سـاخت و لایروبی قنات و‬ ‫مرتبط‪ ،‬آب‬
‫گ ‌لآلودرودخانه‬
‫كاریز و اسـتفاده هوشـمندانه از آن‪ ،‬تالیف شـده است‪.‬‬ ‫كرخه را به آبی‬
‫در دوران هخامنشـیان بیش از ‪ 60‬سـد در ایران سـاخته شـد و اختراع سـه نوع آسـیاب‬ ‫سالم و گوارا‬
‫آبی‪ ،‬نمایانگر دانش و بینش ژرف ایرانیان باسـتان در كلیه علوم از جمله آ ‌بشناسـی اسـت‪.‬‬ ‫تبدیلم ‌یکرده‬
‫دسـتگاه پالایش آب چغازنبیل نخسـتین و قدیم ‌یترین دسـتگاه پالایش آب در جهان است‬
‫كـه بـر مبنـای قانون ظـروف مرتبـط‪ ،‬آب گ ‌لآلـود رودخانـه كرخه را بـه آبی سـالم و گوارا‬ ‫است‬

‫تبدیل م ‌یکرده اسـت‪.‬‬
‫بـا گـذر از دوره باسـتان و ورود بـه تاریـخ شـکوهمند تمدن اسالمی‪ ،‬دانش آ ‌بشناسـی‬
‫ایرانیـان ب ‌هشـکل چشـ ‌مگیری رشـد یافـت‪ .‬دانشـمند بـزرگ ایرانـی‪ ،‬ابوریحـان بیرونـی در‬
‫آثارالباقیـه‪ ،‬در بـاره علـت زیـاد و كم شـدن آب رودخان ‌هها‪ ،‬چشم ‌هسـارها و كاریزها نوشـته‬
‫و ابوعلـی سـینا در دانشـنامه علایـی (طبیعیـات) مطالعاتـش را دربـاره جزر و مـد دریاها و‬
‫اثـر مـاه بـر آن ارائـه نموده اسـت‪ .‬دانشـمند ایرانی سـده پنجم هجـری‪ ،‬ابوحاتم اسـماعیل‬
‫اسـفزاری خراسـانی‪ ،‬کـه برخی بـه او لقب پـدر دانش هواشناسـی داده‪-‬اند‪ ،‬برای نخسـتین‬
‫بـار در جهـان پدید‌ههـای جوی و هواشناسـی را در كتاب خـود به نام آثار علـوی‪ ،‬گردآوری‬

‫و فرآینـد تشـکیل بـاران و بـرف در طبیعـت را بیان نموده اسـت‪.‬‬
‫عالوه بـر دانـش و صنعـت‪ ،‬آب در هنـر و معمـاری ایرانیـان نیز جایـگاه خاصـی دارد‪ .‬با‬
‫مرکزیـت آب در معمـاری اسالمی و حضور پررنگـی که در زیارتگا‌هها‪ ،‬مسـاجد و مکا ‌نهای‬

‫عمومـی یافـت‪ ،‬حرکـت پرمـوج آن در فرهنـگ و ادب ایران نیز جاری شـد‪.‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪41‬‬

‫‪REPORT‬‬ ‫تحقیق‬
‫‪RESEARCH‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪42‬‬

‫سن ‌تها و باورهای مربوط‬
‫به تقدس و ارجمندی آب‬

‫هنوز هم میان ایرانیان‬
‫وجود دارد و در آداب و‬
‫رسوم و اعتقادات آ ‌نها‬
‫پابرجاست‪ .‬بطور مثال‬
‫برپایی سقاخان ‌هها‪ ،‬آب‬
‫ریختن پشت پای مسافران‬
‫و در ظرف آب به دنبال‬
‫گمشد‌هها گشتن از جمله‬
‫رسومی است که همچنان‬
‫در میان ایرانیان رواج دارد‪.‬‬

‫فصلنامه‬ ‫منابع مقاله‪:‬‬

‫شماره ‪4‬‬ ‫‪http://ghiasabadi.com/‬‬
‫زمستان‬ ‫‪avesta-aban.html‬‬
‫‪1396‬‬ ‫‪https://parsiandej.ir‬‬
‫‪http://anthropologyandcul-‬‬
‫‪43‬‬ ‫‪ture.com‬‬

‫قنات‪ ،‬فنی برای دستیابی به آب؛‬

‫هانری گوبلو‬

‫تاریخ علم؛ جورج سارتون‬

‫‪STORY‬داستـان‬

‫‪GHERGHISIA‬‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪44‬‬

‫قرقیسیا‬

‫قسمت سوم‬
‫در قسـم ‌تهای قبـل خواندیـم کـه در‌پـی رویاروی ‌یهـای بیسـت و چندسـاله‪ ،‬اسـرائیل‬
‫منحـل شـده و بـرای بازگشـت بـه عرصـه بی ‌نالمللـی‪ ،‬نقشـ ‌هی حملـ ‌هی تمـام عیـاری به‬
‫کشـور در حال شـک ‌لگیری اسـت‪ .‬گرچه تصاویـر ماهوار‌های دچـار اختلال شـد‌هاند اما یک‬
‫پژوهشـکده سـری نظامی توانسـته اسـت این تحرکات را رصد و گزارش کند‪ .‬ورود مامورین‬
‫‪ MI6‬و تعـدادی شـخصیت علمـی در قالـب گردشـگر‪ ،‬احتمال وجود نقشـ ‌های علیه کشـور‬
‫را افزایـش داده اسـت‪ .‬فرماندهـان عال ‌یرتبـه تصمیـم دارنـد پیـش از آنکـه جنگ شـروع و‬
‫غیرقابـل کنتـرل شـود آن را در نطفـه خفه کنند و علیرضـا‪ ،‬از نخبگان پـژواک به مأموریت‬

‫سـری فراخوانده م ‌یشـود‪.‬‬

‫فصلنامه‬
‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪45‬‬

‫‪STORY‬داستـان‬

‫‪GHERGHISIA‬‬

‫دفتر ریاست مرکز تحقیقاتی پژواک‬ ‫دک رو فعال‬ ‫فصلنامه‬
‫حسین‪ :‬الان علیرضا کجاست؟ یکی صداش کنه‪.‬‬ ‫کردم‪ .‬فقط آنقدر‬
‫متوجهم ‌یشدم‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫ ‪ -‬منهای چهار (‪ )-4‬کد خورده‪.‬‬ ‫که صدرا مدام‬ ‫زمستان‬
‫حسین‪ :‬خوب پس؛ خودم بهش میگم از ایزوله بیاد بیرون‪.‬‬ ‫دور و برم رفت‬ ‫‪1396‬‬
‫تازه رفته بودم (‪ )-4‬آزمایشـگاه که پدرم از آیفون بهم گفت بیا‪ ،‬وقتشـه؛ از خوشـحالی پریدم‬ ‫و آمد م ‌یکنه‪،‬‬
‫بیـرون و تـازه تـوی آینه آسانسـور دیدم کـه «گان» تنمه‪ .‬تمام حرفهایـی کـه اون روز توی اتاق‬ ‫امانم ‌یتونستم‬ ‫‪46‬‬
‫رد و بـدل شـد یادمـه‪ ،...‬تا رسـیدم گفتم‪ « :‬امیر چطور راضی شـد‪.‬؟»‬
‫حسین‪ :‬چطورش مهم نیست‪ .‬هنوز هم مطمئنی م ‌یتونی؟‬ ‫بیشتر از این‬
‫علیرضا‪ :‬تا مأموریت تموم نشه نم ‌یتونم یه نفس راحت بکشم‪ ،‬اما دلم روشنه‪.‬‬ ‫بفهمم‪.‬تحمل‬
‫حسـین‪ :‬فـردا جلسـه طـرح عملیات گذاشـتن که باید بریـم دفتـر‪ ......‬اینم بگم کـه مأموریت‬
‫دونفـره اسـت و دومی یه کلاه سـبزه کـه هدایت عملیات و محافظت از تو رو باهـم به عهده داره‪.‬‬ ‫چیزی که‬
‫م ‌یدیدم برام‬
‫علیرضا‪ :‬چرا اختیار من؟! ‪...‬‬ ‫سخت بود‬
‫حسـین‪ :‬صبـر کـن‪ .‬صبر کـن‪ .‬کـدوم دوره نظامی رو دیدی؟ شـما فقـط کار تخصصی خودتو‬

‫انجـام بـده‪ .‬امیر اینطوری راضی شـد‪.‬‬
‫راسـت م ‌یگفـت‪ .‬فـردای اون روز بـا مسـتنداتی از تجهیـزات خـاص رفتیـم دفتـر فرماندهی‬
‫و بـا همفکـری نماینـدگان ویـژه‪ ،‬طـرح بـا جزئیـات دقیـق تعییـن شـد‪ .‬من کـه انقدر مشـتاق‬
‫مأموریـت بـودم حـالا با اطلاعاتی که بهم رسـیده بود تازه بار سنگینشـو حس می‪-‬کـردم‪ .‬اصرار‬
‫داشـتم مأموریت رو از اذان صبح شـروع کنم تا از انرژی لحظات پررمز سـحر اسـتفاده کنم‪ .‬من‬
‫و محمدصـدرا‪ ،‬کمانـدوی سـی سـاله و جذابـی کـه لباس عادی پوشـیده بـود‪ ،‬هرکدوم وسـایل‬
‫مخصوص به خودمون رو برداشـتیم و زدیم به تاریکی‪ .‬یه حلقه مشـکی بدون هیچ مشـخص ‌های‬

‫داد ببنـدم به مـچ پام‪.‬‬
‫علیرضا‪« :‬قرار بود ردیاب با خودمون نداشته باشیم‪ .‬این‪ ،‬مأموریت رو به خطر میندازه‪».‬‬

‫یه چش ‌مغ ّره رفت و گفت «این اون نیست»‪.‬‬
‫ ‪« -‬صدرا؛ این بشقابه یا ساعت‪ .‬البته برازنده این اندامه‪».‬‬
‫یـه نگاهـی با گوشـه چشـمش بهم انداخـت و نیم لبخنـدی زد‪ .‬البتـه م ‌یدونسـتم اون چیه‪،‬‬

‫فقط‌خواسـتم سـر گـپ و گفـت رو باز کرده باشـم‪.‬‬
‫چـون شـهر پـر از پارازیـت بود‪ ،‬بـرای افزایش صحـت اطلاعات سـه منطقه از کشـور انتخاب‬
‫شـد‪ .‬با هدایت و مراقبت صدرا به مدار مورد نظر در شـمال غرب کشـور رفتیم‪ .‬در سـکوت شـب‬
‫کارم رو شـروع کـردم‪ .‬بـه صـدرا گفتم لطفاً بذار تمرکز داشـته باشـم‪ .‬دک رو فعـال کردم‪ .‬فقط‬
‫انقـدر متوجـه م ‌یشـدم که صدرا مـدام دور و بـرم رفت و آمد م ‌یکنه اما نم ‌یتونسـتم بیشـتر از‬
‫ایـن بفهمـم‪ .‬تحمـل چیزی کـه م ‌یدیدم برام سـخت بود‪ .‬فشـار روحـی زیـادی رو تحمل کردم‬
‫تـا اینکـه بعـد از یـک سـاعت‪ ،‬دیگـه روی زمین افتـادم‪ .‬صـدرا دیگه طاقت نیـاورد‪ .‬بغلـم کرد و‬
‫یـه گوشـه خوابانـد‪ .‬قرصـی رو گوشـه لبـم گذاشـت و گفـت «معمـولاً افـراد بـا گـروه خونی تو‬
‫زود منقلب میشـن‪ .‬آسـتانه تحملشـون پایینـه‪ .‬این آرومـت م ‌یکنه‪ .‬توی این موقعیت حسـاس‬

‫) دستگاه جمع آوری داده ( ‪1- DAQ: Data Acquisition‬‬

‫فصلنامه‬

‫شماره ‪4‬‬
‫زمستان‬
‫‪1396‬‬

‫‪47‬‬

‫‪STORY‬داستـان‬

‫‪GHERGHISIA‬‬

‫چیـکار م ‌یکردی؟ چی شـد؟»‬ ‫چند صدای جرقه‬ ‫فصلنامه‬
‫ ‪ -‬همه استقرارهای ماه گذشته بعلاوه بخشی از خوابی که برامون دیدن رو م ‌یدیدم‪.‬‬ ‫کوچک از اطراف‬
‫شنیدیم ‪ .‬صدرا‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫ ‪ -‬با این انگشتانه ؟‬ ‫به سم ‌تام خیز‬ ‫زمستان‬
‫خنده بی رمقی کردم و گفتم «این اون نیست‪».‬‬ ‫برداشت‪ .‬آخرین‬ ‫‪1396‬‬
‫چیزی که یادمه‬
‫صدرا گفت «اگه طبق ‌هبندی داره نگو‪».‬‬ ‫سیل ‌یهایصدرا‬ ‫‪48‬‬
‫مختصر گفتم که این دسـتگاه دو اختراع لینک شـده اسـت که کار خودم بوده‪ .‬اولی اسـتفاده‬ ‫روی صورتم بود‬
‫و فریاد «کیت‬
‫از سـیگنال سـلولی گیاه برای رصد محیطه‪ .‬و برای توضیح دومی سـوال کردم‪...‬‬ ‫کجاست» که‬
‫ ‪ -‬تو میدونی چشم چطور م ‌یبینه؟‬ ‫آرام آرام عجیب و‬
‫کشدارم ‌یشد‬
‫صدرا‪« :‬نور از اجسـام به چشـم میرسـه‪ .‬در سـلولهای عصبی تبدیل به سـیگنال میشـه و به‬
‫مغـز میره‪ .‬اونجا تفسـیر و درک میشـه‪».‬‬

‫ ‪« -‬خـب‪ .‬مـن دنبـال راه حلی برای افراد نابینا بودم که به این دسـتگاه منجر شـد‪ .‬اگر‬
‫این سـیگنال رو به هر طریقی به مغز بفرسـتیم چی میشـه؟ ‪ ...‬معلومه دیگه‪ .‬ما بدون واسـط ‌هی‬
‫چشـم‪ ،‬اجسـام رو م ‌یبینیـم‪ .‬چـون مغز نم ‌یتونه بین سـیگنالی کـه به صـورت مصنوعی بهش‬
‫القا شـده با سـیگنالی که تصویر بیرونی در فرد سـالم ایجاد کرده تفاوت قائل بشـه‪ .‬در واقع من‬
‫داشـتم هـر چیزی که رسـپتور دریافـت کرده بود رو م ‌یدیـدم‪ .‬البته فعل ًا با این دسـتگاه‪ ،‬مغز دو‬

‫تصویر متفـاوت رو نم ‌یتونـه تفکیک کنه‪».‬‬
‫صدرا که مبهوت شده بود‪ ،‬یه «دانشمند» بهم گفت که خیلی چسبید‪.‬‬

‫ویلا‪ -‬خانه تیمی‬
‫ ‪ -‬دنیـا دیگـه وقت نداره‪ .‬از گروه ‌کهـای دلا‌رحرو ‌مکن چیزی در نمیـاد‪ .‬خودمون باید‬
‫کار رو تمـوم کنیـم‪ .‬یـا تـرور انجام میشـه‪ ،‬یـا تو و تیمـت توی همین بـاغ متروکه این سـر دنیا‬

‫بـه آخـرش م ‌یرسـین‪ .‬شـروع کن پروفسـور‪.‬‬
‫ ‪ -‬مطمئـن بـاش ایـ ‌نکار جواب میده‪ .‬بـه قول ایران ‌یهـا‪ ،‬با یه گل بهار نمیشـه؛ اما من‬

‫همـون یـه گل رو هـم ازشـون م ‌یگیـرم تـا دیگـه هی ‌چوقـت فکـر بهـار بـه سرشـون نزنـه‪.‬‬
‫ ‪ -‬دفعـه قبـل هـم رجـز خوندی اما یـه مرکز کوچیک تونسـت ویـروس مـا رو به مبدا‬

‫برگردونـه و از روی شـدت خسـارات قضیـه لـو رفـت‪ .‬بـه جـای حـرف شـروع کـن‪...‬‬

‫نقطه دوم‪ -‬شمال شرق کشور‬
‫صدرا‪« :‬ببین‪ ،‬دستگاهت م ‌یتونه هرچیزی که دیدی رو برای مرکز ارسال کنه؟‬

‫علیرضا‪« :‬همی ‌نکار رو کردم‪».‬‬
‫صـدرا‪« :‬م ‌یخـوام ازت خواهـش کنـم اطلاعـات رو بفرسـتی و خـودت اونا رو نبینـی‪ .‬احتمالاً‬

‫چیـزی کـه اینجـا هسـت‪ ،‬به مراتـب بدتـر از اون سـمته‪ .‬نم ‌یخوام بـه خودت آسـیب بزنی‪.‬‬
‫علیرضـا‪« :‬ولـی بایـد رد یکسـری مـواد رو بگیرم‪ .‬کلاه ‌کهـای عجیبی حمل می شـد‪ .‬باید از‬

‫محتویـات یـه انبار هم مطلع بشـم‪».‬‬
‫صـدرا‪« :‬نمـ ‌یذارم اینـکار رو بکنی‪ ،‬ما اجازه رد شـدن از مرز رو نداریم‪ .‬من موظفم تو رو سـالم‬

‫برگردونـم و حتی اجازه لغو مأموریـت رو هم دارم‪».‬‬

‫واقعـاً عصبانـی شـد‪ .‬امـا سـوء تفاهم بود‪ ،‬چـون من اصا ًل نیازی به خروج نداشـتم‪ .‬پروفسـور‬

‫حسـابی مدتهـا پیش‪ ،‬پرده از این راز برداشـته بود اما کسـی متوجه نشـده بـود‪ .‬من فقط نظریه‬

‫ذرات بینهایتـش رو تا حـدی کاربردی کرده بـودم‪ .‬همین‪...‬‬

‫بررسـی نقطه سـوم هم به انتهای خودش رسـید و شـب آخر برای خرید وارد روسـتا شـدیم‪.‬‬

‫از صحرانورد پیاده شـدم‪ .‬شـب زیبا و سـکوت روسـتا برای آروم شـدنم موقعیت خوبی بود‪ .‬چند‬

‫صـدای جرقـه کوچـک اطرافـم شـنیدم‪ .‬صدرا هم شـنید‪ .‬به سـمت من خیـز برداشـت‪ .‬آخرین‬
‫چیـزی کـه یادمـه سـیل ‌یهای صـدرا روی صورتـم بـود و فریـاد «کیت کجاسـت» کـه آرام آرام فصلنامه‬

‫عجیب و کشـدار م ‌یشـد‪ .‬شماره ‪4‬‬

‫یـه پـرده سـفید روی همـه چیـز کشـیده شـد‪ .‬از شـدت نور چشـمهامو بسـتم و همـه چیز زمستان‬
‫‪1396‬‬
‫خاموش شـد‪...‬‬
‫‪49‬‬

‫‪INTRODUCE‬معرفی زعما‬

‫‪MOGHADDAS ARDEBILI‬‬

‫وعالاحمکهاممحمقربقو(طمبقهدفسض)ـاارندوبریدلانی‬

‫بیش از سه قرن قبل از ژو ‌لورن‬

‫احمـد بـن محمـد اردبــیلی از فقهـای نامدار و یکی از مفاخر علــمای امامیــه قــرن دهم‬ ‫علامه در میان‬ ‫فصلنامه‬
‫هجــری است که در عــصر صــفویه و در شهر اردبــیل دیده به جهان گشود و در بیـن مردم‬ ‫علما و مراجع‪،‬‬
‫بـه مقـدس اردبیلـی و در میـان خـواص و فقها به دلیل آثـار و تألیفات و تحقیقـات گرانقدرش‬ ‫اولين کسی‬ ‫شماره ‪4‬‬
‫است که احکام‬ ‫زمستان‬
‫در زمینـه فقـه‪،‬کلام و عقایـد بـه محقق اردبیلی شـهرت یافت‪.‬‬ ‫قبله‪ ،‬نماز و روزه‬ ‫‪1396‬‬
‫وی از مراجـع دوره سـوم از ادوار کیفیـت بیـان فقـه اسـت‪ .‬در آن دوره احکام شـرعی از راه‬ ‫را در قطبین‬
‫پرســش و پاسـخ بیان م ‌یشـد و رسـال ‌های همانند رسـال ‌ههای عملی ‌ه این دوره( که دوره ششم‬ ‫زمین‪ ،‬فضا و‬ ‫‪50‬‬
‫کرات دیگر بیان‬
‫اسـت ) دیده نم ‌یشـود‪.‬‬ ‫فرموده است که‬
‫او در سـا ‌لهای ‪ 984‬تـا ‪ 993‬بـه مـدت ‪ 9‬سـال‪ ،‬مرجع تقلید شـیعیان بـود و در این مدت‬ ‫نشان از دیدگاه‬
‫در تکامـل بخشـیدن بـه بح ‌ثهاي فقهی خدمـات ارزند‌های کرد که با هیچ چیز قابل مقایسـه‬ ‫وسیع علمی و‬
‫فقهی این عالم‬
‫نیست‪.‬‬ ‫برجستهشیعه‬
‫علامـه در میـان علما و مراجع‪ ،‬اولين کسـی اسـت که احکام قبله‪ ،‬نمـاز و روزه را در قطبین‬ ‫دارد‪.‬کتا ‌بهای‬
‫زمیـن‪ ،‬فضـا و کـرات دیگـر بیان فرموده اسـت که نشـان از دیدگاه وسـیع علمـی و فقهی این‬ ‫فقهیمعروف‬
‫عالـم برجسـته شـیعه دارد‪.‬کتا ‌بهـای فقهی معـروف او شـرح ارشـاد و آیا ‌تالاحکام اسـت که‬ ‫او شرح ارشاد و‬
‫آیا ‌تالاحکاماست‬
‫نظریـات دقیـق او مورد توجـه فقهای بعد از وی قرارگرفته اسـت‪.‬‬ ‫که نظریات دقیق‬
‫حـوادث و قضایـای حیر ‌تانگیـزی از او در کتـاب انـوار نعمانیـه سـید نعمـت الله جزایـری‬ ‫او مورد توجه‬
‫و روضا ‌تالجنـات عالـم ربانـی نقـل شد‌هاسـت کـه ايـن اعمـال و کرامـات از دارنـدگان چنین‬ ‫فقهای بعد از وی‬
‫ارواح وارسـته و پـاک بـا آن همـه اخلاص و پاکی‪ ،‬هیچ جای تعجب و شـگفتی نـدارد؛ ازجمله‬ ‫قرارگرفتهاست‪.‬‬

‫دیدارهـای مکـرر ایشـان بـا امیـر مؤمنان علـی (ع) و حضـرت ولی عصر(ع) اسـت‪.‬‬
‫محقق تقوا را با درایت‪ ،‬تقدس و تحقیق آمیخته بود و با ایمانی اسـتوار و دانشـی گسـترده‬
‫و عمیـق‪ ،‬تیزبینـی و درایـت فقهـی همـراه و بعـد عرفانـی و اخلاقـی را با بعد فقهـی و اصولی‬

‫توأمان کـرده بود‪.‬‬
‫حضـرت محقـق اولیـن عالمی اسـت که به اصل سـهولت در دیـن عنایت داشـته و الحق و‬
‫بایـد او را مبـدع ایـن اصـل دانسـت‪ ،‬ب ‌هنحوی که مکـرر در فتـاوای خود به این اصل استشـهاد‬

‫کرده اسـت‪.‬‬
‫از مه ‌متریـن آثـار ایشـان‪ ،‬زبد‌هالبیـان فـی آیـات احـکام القـرآن‪ -‬مجمـع الفایـده و البرهان‬
‫فـی شـرح ارشـاد الاذهـان علامه حلی ‪ -‬حدیقه الشـیعه در تفصیـل احوال پیامبـر(ص) و ائمه‬
‫معصومیـن (ع) ‪ -‬شـرح الاهیـات تجریـد قوشـچی ‪ -‬اثبـات واجد تعادلـی ‪ -‬اثبات امامیـه و ‪...‬‬

‫است‪.‬‬


Click to View FlipBook Version