The words you are searching are inside this book. To get more targeted content, please make full-text search by clicking here.
Discover the best professional documents and content resources in AnyFlip Document Base.
Search
Published by mojaver09, 2019-09-15 05:04:00

ماهنامه شماره 23 برای فردا

‫محمدعلی میرزایی‬ ‫‪1‬‬

‫آبانشبیهشعربلندیشروعشد‪،‬تااز کنارقافیۀاصفهان گذشت‬
‫درنبضشعریشریا ‌نهایمندوید‪ ،‬همراهرودازتننص ‌فجهان گذشت‬

‫آبانشبیهشعربلندینشستودر‪،‬زیباییشکستۀمیداننگاه کرد‬
‫ازاشکمثلبارانباریدوسیلشد‪ ،‬بازندهرودازبغلاصفهان گذشت‬

‫| زینب چغادی |‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪2‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫بایدهاونبایدهادرتربیتکودک‪/‬سخنرانیمصطفیملکیاندرنشستعلمیموسس ٔهتوتم؛انسیهعرفان‬ ‫یادها و‬ ‫آذر ماه ‪ /1397‬شمــار ٔه بیست و سوم‬
‫جاییکهخطرباشدگوهرنجا ‌تبخشنیزسربرم ‌یآورد‪/‬یادبوددرگذشتمحمدعلیمرادی‪،‬فیلسوف‬ ‫رویدادها‬

‫اصفهانیکفخیابان؛دکترحمیدرضاعریضی‬
‫انسان عقیدتی در مواجهه با متن‪ /‬جعفر مذهبی‬
‫حاشی ‌هنشینیوهوی ‌تهایحاشی ‌های‪/‬معضلهوی ‌تهایفرهنگیامروزدرکلا ‌نشهرهایایران؛مهردادفاضلی‬
‫زندگیبزرگانحاشیۀزایند ‌هرودبهروایتتاریخمؤنث‪/‬دکترحمیدرضاعریضی‬
‫شناختحجابوبررسیسوی ‌ههایپنهانحجاباختیاری‪/‬سارویهمذهبی‬

‫‪25‬‬ ‫تاریخ‬

‫کبوتر‪ ،‬کبوترباز و کبوترخانه‬

‫بر ‌جهایکبوتر‪،‬ازریشهتاهمیشه‪/‬الههباقری‬
‫ارضموعودکبوتران‪/‬نگاهیبهیکپدید ٔەفرهنگی؛کبوترخان ‌ههادرایران؛پروینکارگر‬
‫بر ‌جهایکبوتراصفهان؛زیباترینوکام ‌لترینبر ‌جهایکبوتردنیا‪/‬گف ‌توگویخواندنیدربار ٔەبر ‌جهایکبوتربامنصورقاسمی؛الههباقری‬

‫شب کبوتر و کبوتربازی در ایران‪ /‬حدیث خسروی‬
‫کبوتر و کبوتربازی از دیروز تا امروز‪ /‬علی آخرتی‬

‫عاشقانکبوتر‪ /‬گپیباقهرمانانکفترباز؛ الههباقری‬
‫کبوتربازیوقتل‪/‬عبدالمهدیرجایی‬

‫‪45‬‬ ‫جامعه‬

‫ما و مسئولیت اجتماعی‬

‫چرااززیربارمسئولیتشانهخالیم ‌یکنیم؟‪/‬مهردادفاضلی‬
‫مشارکت؛پی ‌ششرطتوسعۀاجتماعی‪/‬سم ‌نهایشهرازدیروزتاامروزدرگف ‌توگوباحشم ‌تاللهانتخابی؛سیدمرتضیرضوانی‬
‫ازتخیلتاواقعیت؛اجتماعهمیاریاباهمستانچگونهشکلم ‌یگیرد؟‪/‬مشارکتمردمی‪،‬سرمایۀاجتماعیوتوسعه؛شهرزادذوفن‬

‫کودکطلبکار مطالب ‌هگر ومسئولی ‌تپذیرنخواهدبود‪ /‬کودک و مسئولی ‌تپذیری اجتماعی در گف ‌توگو با دکتر الهام فخرایی؛‬
‫سید مرتضی رضوانی‬

‫‪3‬‬

‫شناسنامـه‬ ‫جامعۀمسئو ‌لپرور‪،‬مسئلۀکودکیومسئولی ‌تهایاجتماعی‪/‬سمیهیخچالی‬
‫راهکارهایعلمحقوقبرایداشتنشهروندانیمسئولی ‌تپذیر‪/‬علیرضاعزیزخانی‬
‫صاح ‌بامتیاز ومدیرمسئول‪:‬حسـنقانونی‬ ‫شهرداری‪ ،‬تنها متولی شهروندی نیست‪ /‬مسئولی ‌تپذیری و مفهوم شهروندی در گف ‌توگو با احسان کاظمی؛‬
‫سردبیر‪ :‬سید مرتضی رضوانی‬
‫سید مرتضی رضوانی‬
‫تاریخ‪ :‬الهه باقری (دبیر)‪ ،‬پروین کارگر‬ ‫گسترش فرهنگ گف ‌توگو‪ ،‬مسئولیت اجتماعی امروز رسان ‌ههاست‪ /‬رسان ‌هها و مسئولیت اجتماعی در گف ‌توگو با‬
‫جامعه‪ :‬سید مرتضی رضوانی‬
‫رو ‌حالله صفری؛ سید مرتضی رضوانی‬
‫ادبیات‪ :‬سیاوش گلشیری (دبیر)‪،‬‬ ‫شهروندایدئالبهآرما ‌نهایشهرشمتعهداست‪/‬مسئولیتاجتماعیوحا ‌لوروزجامعهدرگف ‌توگوبادکترکوروشمحمدی؛‬
‫مهدی وحید دستجردی‪ ،‬گودرز ایزدی‬
‫هنر‪ :‬امیر رجایی (دبیر)‪ ،‬مینا حسن‌زاده‪ ،‬عرفان‬ ‫گروهجامعه‬
‫رجایی‪ ،‬محمدعلی میرزایی (عکس)‬ ‫ازسوار ‌یگیریتاران ‌تخواری؛ازمسئولی ‌تگریزیتامسئولی ‌تستیزی‪/‬دکترحسینقانونی‬

‫مدیر هنری‪ :‬زهرا حسنی‬ ‫‪79‬‬ ‫ادبیات‬
‫دبیرعکس‪ :‬محمدعلیمیرزایی‬
‫روایت شهر‬
‫ویراستار‪ :‬انسیه عرفان‬
‫همکاران این شماره‪:‬دکتر حمیدرضا عریضی‪،‬‬ ‫کاتبانشیرازی‪/‬عرفانهبکرانی‬
‫جعفر مذهبی‪ ،‬مهرداد فاضلی‪ ،‬سارویه مذهبی‪،‬‬ ‫نقطۀبحران‪/‬گف ‌توگوبامحمدکشاورز‪،‬داستا ‌ننویسشیرازی؛لیلاساکزاد‪،‬مهدیوحیددستجردی‬
‫اولینبارق ‌ههایآخرینهاویه‪/‬بررسینشان ‌ههایپسامدرنیسمدرآثارابتداییابوترابخسروی؛مهردادعسکری‬
‫حدیث خسروی‪ ،‬علی آخرتی‪ ،‬شهرزاد ذوفن‪،‬‬
‫دکتر عبدالمهدی رجایی‪ ،‬سمیه یخچالی‪،‬‬ ‫دگردیسینهادقدرت ‪/‬یادداشتیبررما ‌نهایابوترابخسروی؛امیرحسینخورشیدفر‬
‫علیرضا عزیزخانی‪ ،‬دکتر حسین قانونی‪،‬‬ ‫بهتاریکیبازگرد‪/‬نگاهیبهمؤلف ‌ههایداستانیمجموعهداستان«روباهشنی‪»،‬اثرمحمدکشاورز؛پریسااختیاری‬

‫عرفانهبکرانی‪،‬لیلا ساکزاد‪ ،‬مهرداد عسکری‪،‬‬ ‫شوکرانزنداندرقص ‌ههایگلستان ‪/‬گودرزایزدی‬
‫حسیناسدیجوزانی‪،‬پریسااختیاری‪،‬الههامینی‪،‬‬ ‫تقدیرهبوط‪/‬نگاهیبهجهانداستانشهریارمندن ‌یپوردر«آبیماورایبحار»؛مهدیوحیددستجردی‬

‫مسعود میرزایی‬ ‫قصۀقومپریشان‪/‬نگاهیبه«طلسم»اثرشهلاپروینروح؛الههامینی‬
‫با تشکر از‪ :‬محمد ناظمی هرندی‪،‬‬
‫محمدرضا رهبری‪ ،‬موسسه توتم‪ ،‬ایمان حجتی‪،‬‬ ‫عکاسی ‪ 100‬ازپاریستاخیابانقوا ‌مالسلطنه‪/‬نگاهیبهنمایشآثارموزۀلوورپاریسدرموزهملیایران؛محمدعلیمیرزایی‬
‫موسیقی ‪ 108‬سازتراشیهنریاصنعت؟‪/‬گف ‌توگوباسعیدمحمدیوعلیرضابلوکی؛مسعودمیرزایی‬
‫نفیسه قانیان و علیرضا امیری‬
‫توسعهوتبلیغات‪:‬مرضیهزارع‪،‬فاطمهاسدی‬

‫روابطعمومی‪:‬یاسمین دادخواه‬
‫امور هماهنگی‪:‬مرضیهحسینی‬

‫طراحی وصفح ‌هآرائی‪:‬‬
‫مؤسسۀفرهنگ ‌یهنرینگارآفرینفردایشرقآریا‬

‫امور انفورماتیک‪:‬حسا ‌مالدینایمانی‬
‫امور سمعی و بصری‪ :‬سید رضا موسوی‬

‫امور فنی و چاپ‪ :‬محمد دلیلی‬
‫چاپ و لیتوگرافی‪ :‬طاها‬
‫توزیع‪ :‬کاظمماهان‬

‫نشانی‪ :‬اصفهان‪ ،‬بلوار میرزا کوچک خان‪،‬‬
‫حدفاصل پل وحید و میدان سهروردی‪،‬‬
‫مجتمع اداری زاینده‌رود‪ ،‬طبقه سوم‬
‫تلفن‪031 37779463 :‬‬
‫نمابر‪031 37869257 :‬‬

‫کانال تلگرام‪@barayefardaa :‬‬
‫‪www.baraye-farda.ir‬‬
‫‪[email protected]‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪4‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫بایدهاونبایدها‬
‫در تربیت کودک‬

‫برگرفتهاز سخنرانیاستادمصطفیملکیاندر نخستین‬
‫نشستعلمیمؤسسۀمرد ‌منهادتوتمخانواده‬

‫تنظیم‪:‬انسیهعرفان‬

‫تکیهبرحافظهنهمحفوظات‬ ‫کـردن را از اخلاقـی زندگـی کـردن پـدر و مـادر م ‌یآموزنـد‬ ‫عملاخلاقیب ‌هجایتوصیهبهعمل‬
‫نـه از زندگـی کـردن فـار غ از اخالق و در بره ‌ههایـی از‬ ‫اخلاقی‬
‫یکـیاز بزر ‌گتریـننق ‌صهـاینهـادآموز ‌شوپـرورش‪،‬البتـه‬ ‫شـبان ‌هروز بـر منبـر موعظـه رفتـن پـدر و مـادر‪ .‬از قـول‬
‫ن ‌هتنهـاوزارتآموز ‌شوپـرورش‪،‬بلکـهوزارتعلـوموآمـوزش‬ ‫پیامبـر اسالم نقـل شـده اسـت کـه «‪ ...‬بخیـر السـنتکم‬ ‫اولیـننکتـ ‌هدر بهبـودوضـعنوباوگانهرخانـوادهوطبع ًا‬
‫عالی‪،‬وزارتفرهنگوارشـاداسالمی‪،‬رسـان ‌ههایجمعی‪،‬‬ ‫کیـف اعمالکـم»‪ .‬ایـن سـخن حتـی ا گـر از پیامبـر اسالم‬ ‫بهبـودجامعـ ‌های کهآناندر آیندهخواهندسـاختاین‬
‫رادیو‪،‬تلویزیون‪،‬مطبوعات‪،‬سخنرانان‪،‬خطبا‪،‬ائمۀجمعه‬ ‫هـم نباشـد پذیرفتنـی اسـت‪ .‬بـه تعبیـر یکـی از مبلغـان‬ ‫اسـت کـه در خانـواده آنچـه پـدر و مـادر م ‌یکننـد مؤثـر‬
‫وجماعتوهمۀ کسانی کهآ گاهانهیاناآ گاهانه‪،‬خواسته‬ ‫مسـیحی در قـرن بیسـتم‪ ،‬مـا نبایـد عیسـی بـودن را‬ ‫اسـت‪ ،‬نه آنچه م ‌یگویند‪ .‬این نکته بسـیار مهم اسـت‪.‬‬
‫یاناخواسـتهتأثیرتعلیمیوتربیتیبرمخاطبانخودشـان‬ ‫موعظه کنیم‪ ،‬باید عیسـی باشـیم‪ .‬فرق بسیاری است‬ ‫هیـچ کودکـی بـه آنچـه پدر و مـادر بـه او توصیه م ‌یکنند‬
‫م ‌یگذارنـد ایـن اسـت کـه در ایـن نهادهـا بـه فهـم توجـه‬ ‫میـان موعظـه کـردن بـه عیسـی بـودن و عیسـی بـودن؛‬ ‫عمـل نم ‌یکنـد؛ بلکـه آنچـه را از پـدر و مـادر دیـده اسـت‬
‫نم ‌یکنیـموب ‌هجـایآنبـهحافظـهمتکـیهسـتیم‪ .‬گمـان‬ ‫بنابرایـن نکتـۀ اول ایـن اسـت‪ :‬عمـل اخلاقـی ب ‌هجـای‬ ‫بـا دخـل و تصرفاتـی بعدهـا بازتولیـد م ‌یکنـد‪ .‬پـدران و‬
‫م ‌یکنیمآنچهشـخصیتومنشمخاطبانمارام ‌یسـازد‬ ‫توصیـه بـه عمـل اخلاقـی؛ زیسـت اخلاقـی ب ‌هجـای‬ ‫مـادران بایـد ب ‌هجـای اینکـه توصیـه بـه اخلاقی زیسـتن‬
‫افـزودهشـدنیـکسلسـلهفقـراتعقیدتـییـامعرفتـیبـه‬ ‫بکننـد‪ ،‬اخلاقـی زندگـی کننـد‪ .‬فرزنـدان اخلاقـی زندگـی‬
‫دعـوت بـه زیسـت اخلاقـی‪.‬‬

‫‪5‬‬

‫مجموعـۀ معـارف و عقاید قبلی فرد اسـت‪ .‬مـا در واقع ذهن‬
‫شخصراازعقایدومعارفجدیدبر ‌فانبارم ‌یکنیم‪ .‬گمان‬
‫م ‌یکنیـمآنچـهمخاطـبمـانـداردمـواردیاسـت کـهفقـط‬
‫ازطریـقانتقـالآ ‌نهـابـهحافظـۀاوم ‌یتوانیـمآ ‌نهـارابـهاو‬
‫بیاموزیـم؛امـاآنچـهمهـماسـتفهماسـت‪.‬ا گر کسـیامری‬
‫رافهـموهضـم کـردوآنامـرجـذبوجـوداوشـد‪،‬هـرنـوع‬
‫فدا کاریوازخودگذشتگیبرایمحقق کردنآنخواهد کرد‪.‬‬
‫ماتاچیزیرابا گوشتوپوستواستخوانمانفهمنکنیم‪،‬‬
‫بـرایمحقـق کـردنآنهیچنوعسـرمای ‌هگذارینم ‌یکنیم؛‬
‫یعنـینـهوقـتوعمـر‪،‬نـهنیـروواسـتعدادهایدرونـیونـه‬
‫فرص ‌تهایبیرونی‪،‬هی ‌چکدامراصرفنم ‌یکنیم‪،‬مگراینکه‬
‫باتماموجودضرورتآنرافهم کنیم‪.‬مثال‪:‬زنان کشورما‬
‫ایننکتهرافهم کرد ‌هاند کهبایددرپوشـشخودشـانآزاد‬
‫باشـندوچونفهم کرد ‌هاندبااینکه‪39‬سـالاسـتباانواع‬
‫واقسـامفشـارهامواج ‌هانـد‪،‬هنـوز مقاومـتم ‌یکننـدونـه‬
‫فقـطعق ‌بنشـینینکرد ‌هانـد؛بلکـهبـه گمانمـنچندین‬
‫قدمنسـب ‌تبهسـا ‌لهای‪60‬و‪61‬پیشرفت ‌هاند‪.‬اماهمین‬
‫زنـانومـامردهـاآزادیمطبوعـاترافهـمنکردیـم؛بنابراین‬
‫وقتیبیهیچحسابو کتابیمطبوعاتمارابستند‪،‬هیچ‬
‫مقاومتی نشان ندادیم؛ چون آزادی مطبوعات در حافظۀ‬
‫مارک ِنچهارمیکحکومتدموکراتیکبودوهنوزدروجود‬
‫قان ‌عکنندهبود‪،‬التزامنظریوعملیبهآنپیدام ‌یکنی‬ ‫ا گرآمادگی کاملبراییکسیراستدلالینداریم‪،‬نباید‬ ‫مـاهضـموجـذبنشـدهبـودوا گرشـدهبـود‪،‬هما ‌نقدر که‬
‫وا گـردلیـلقان ‌عکننـدهنبـود‪ ،‬گویـیسـخنینگفت ‌هایـمو‬ ‫کنیم‪.‬اینالقاچون دلیلندارد‬ ‫رابه کودکالقا‬ ‫بـسه ُخکننـهی‬ ‫ضـرورتآزادیپوشـشراادرا کم ‌یکردیـم‪،‬ضـرورتآزادی‬
‫تـوهمچنـانبـهراهخـودتم ‌یرو‪.‬هرگزبچ ‌های کـهپدر و‬ ‫کرد‪.‬عالوهبراین‪،‬از همانابتدا‬ ‫او نفوذ نخواهد‬ ‫مطبوعـاترانیـزادرا کم ‌یکردیـموبـههمـاندرجـهحاضـر‬
‫مـادرشبـهایـنروشعمـل کردهباشـند‪،‬بیـروناز خانه‬ ‫بـهبچـهیادم ‌یدهد کهقدرت‪،‬حقمـ ‌یآورد‪.‬قدرتپدر‬ ‫بودیـمبـرایآنازخودگذشـتگیوفـدا کاری کنیم‪.‬‬
‫حرفزور کسیرانم ‌یپذیرد‪،‬ب ‌هصرفاینکهاوقدرتمند‬ ‫حـق «الـف» «ب» اسـت مـ ‌یآورد‪ .‬کـودک نبایـد هیـ ‌چگاه‬ ‫دائمـ ًا‬ ‫پـدرانومـادرانومربیـانومعلمـانب ‌هجـایاینکـه‬
‫است‪.‬در غیراینصورت‪،‬در آیندهقدرتپدر راباقدرت‬ ‫بـرای قـدرت حـق قائـل شـود‪ ،‬بـرای اینکه شـخص چون‬ ‫نکاتجدیدبهذهن کودکالقا کنندبایداز کمیتمطالب‬
‫رئیسـشمعاوضـهم ‌یکنـدوم ‌یگویـدچـونبایـدسـخن‬ ‫قـدرت پـدری و قـدرت مـادری و قـدرت معلمـی و قـدرت‬ ‫بکاهنـدوبـر کیفیـتهضـموجـذبمطالـبدر مخاطـب‬
‫پدرمراب ‌هدلیلقدرتمندبودنم ‌یپذیرفتم‪،‬بایدسخن‬ ‫مربـی بـودن و قـدرت رئی ‌سجمهـوری دارد‪ ،‬پـس حـق‬ ‫پـابفشـارند‪.‬ا گـرب ‌هجـایآموختـندهنکتـه‪،‬یکنکتهبـهاو‬
‫سـخن گفتندارد‪.‬حقسـخن گفتنفقطاز آن کسـانی‬ ‫بیاموزیم‪،‬چنا ‌نکهباتما ِموجودآنراتصدیق کند‪ ،‬گمان‬
‫رئیسـمراهـمب ‌هدلیـلقدرتمندبـودنبپذیرم‪.‬‬ ‫اسـت کـه بـرای سـخن خـود اقامـۀ دلیـل م ‌یکننـد‪ .‬ا گـر‬ ‫م ‌یکنمبهآنمطلبهمیشهالتزامخواهدداشت‪.‬امااین‬
‫کسیسخنیم ‌یگویدوازمخاطبپذیرشنم ‌یخواهد‪،‬‬ ‫کاررانم ‌یکنیم‪.‬فقطبهبچهم ‌یگوییماین کارراباید کردو‬
‫ذهن مقدم بر رفتار‬ ‫ا گردلیلهمنداشـتهباشـدبلااشکالاسـت‪.‬منخواب‬ ‫این کاررانباید کردوبرایهی ‌چکدامازاینبایدهاونبایدها‬
‫دیشبمرابرایشمانقلم ‌یکنموهیچپذیرشیاز شما‬ ‫دلیلنم ‌یآوریمونم ‌یگوییمچه کسانیاینرا گفت ‌هاندوچه‬
‫نکتـۀبعـدیایناسـت کهدر تربیتفرزندهمیشـهباید‬ ‫نم ‌یخواهـم‪،‬اماب ‌همحضاینکهمطالبۀپذیـرش کردم‪،‬‬ ‫کسـانیباآ ‌نهامخالفت کرد ‌هانـدوچرا‪.‬‬
‫بهایننکتهتوجه کنیم کهاولبایدذهندگرگونشـود‬ ‫شـما بایـد از مـن اثبـات بخواهیـد‪ .‬ن ‌هتنهـا حـق اخلاقـی‬
‫و بعـد رفتـار‪ ،‬نـه اینکـه اول رفتـار را دگرگـون کنیـم و بعـد‬ ‫مـا‪ ،‬بلکـه وظیفـۀ اخلاقـی مـا ایـن اسـت کـه ا گـر کسـی از‬ ‫استدلال‪ ،‬نه تقلید‬
‫ذهـن را‪ .‬وقتـی م ‌یخواهیـم بـه فرزندمـان روش زندگـی‬ ‫مـامطالبـۀقبـول کـرد‪،‬مـااز اومطالبۀدلیـل کنیم‪.‬همۀ‬
‫کـردن را یـاد بدهیـم یک سلسـله اعمـال جوارحـی را به او‬ ‫کسـانی که گمانم ‌یکنندب ‌هسـبباینکهسمتخاصی‬ ‫نکتـۀدیگرایناسـت کهمابایـدنوبـاوگان‪،‬دان ‌شآموزان‬
‫اکلـقهابـما ا ‌یعکنضـیام‪.‬یابـعدمانلصجوورارتحمیب‌یگهیـگرفدت‪.‬ۀمقثاد ًلمامیع‌یگنوییایعممباالیید‬ ‫دارند‪،‬حقدارنداظهارنظر کنندواز دیگرانهممطالبۀ‬ ‫ودانشـجویانرااهلاسـتدلالبار بیاوریمنهاهلتقلید‬
‫راسـت گفـت‪،‬اینجـابایدسـکوت کـرد‪،‬اینجابایدلبخند‬ ‫قبـولم ‌یکننـد‪،‬م ‌یخواهنـدسـخنرارد کننـدومعتقـد‬ ‫وتعقـد‪.‬ایـنهـمخطـربزرگـیاسـت کـهنوبـاوگانمـارااز‬
‫زد و‪ . ...‬همـۀ آنچـه مـا بـه فرزندمـان م ‌یآموزیـم رفتـار‬ ‫شـوندقـدرت گوینـدۀسـخنجـایدلیـلصـدقسـخن‬ ‫مسـیردرسـتدورم ‌یکنـد‪.‬فرزنـدمـنبایدببینـد کهپدر‬
‫اسـت و رفتـار یعنـی مجموعـۀ گفتـار و کـردار کـه هـر دو‬ ‫رام ‌یگیـرد؛یعنـیقـدرت گویندۀسـخنم ‌یتواند کمبود‬ ‫ومـادر اوفقـطوقتـیسـخنیم ‌یگوینـد‪،‬در برابـرمطالبـۀ‬
‫مربـوطبـهظاهـروبیـرو ِنماسـت‪.‬بنابرایـنبچـهبـهاین‬ ‫دلیـل را جبـران کنـد‪ .‬مـا ایـن رفتـار را در سـنین کـم بـه‬ ‫دلیـلنیـزحرفـیبـرای گفتـندارنـد‪.‬اینکهپـدر ومـادر به‬
‫اوسمـتعنیابراهاطمی ‌یخراسـصدیکـباهاشگدر‪،‬رافنتـسارابینبرونـ‌ینِقیاوصطیبخقوامهلادب ‌کوهدا‪.‬‬ ‫کـودکآموخت ‌هایـم‪.‬بـهاو گفت ‌هایمبایدقبول کنی«الف»‬ ‫یفـارزنمــاددرچانیـیـننراالمقا ‌یکگنونیـدمک‪،‬ـهدرایواقنـ کعارا راسـباکسنن‪،‬وچعــوینازمالِقنـپادیر‬
‫ایـن یعنـی آنچـه در فرزنـد مـن مهـم اسـت رفتـار بیرونـی‬ ‫«ب» اسـت‪ ،‬چـون پـدر م ‌یگویـد‪ .‬بعدهـا هـم م ‌یگوینـد‬ ‫اندیشـه اسـت کـه از آن بـه «تعقـد» یـاد م ‌یکنیـم‪ .‬تعقـد‬
‫اوسـت‪ ،‬نـه آنچـه در ذهـن و درون اوسـت‪ .‬ایـن تلقـی‬ ‫بایـدقبـول کنـی«الف»«ب»اسـت‪،‬چـونوزیرم ‌یگوید‪.‬‬ ‫یعنی«الف»«ب»است‪،‬چونفلانشخصاینرا گفته‬
‫نادرسـت نوعـی ظاهرگرایـی در همـۀ مـا ایجـاد م ‌یکنـد؛‬ ‫راهبازتولیـداسـتبداداز وقتـیبـاز م ‌یشـود کـهمـناولیـن‬ ‫است‪.‬اینشخصیاپدر مناستیامادر‪،‬معلم‪،‬مربی‬
‫پـسوقتـیم ‌یخواهیـمدربـارۀخـوببـودنیـابـدبـودن‬ ‫سخنبلادلیلرابهفرزندمبگویم؛زیراقدرتپدر ومادر‬ ‫و استاد من‪ ،‬یا رئیس دین‪ ،‬مکتب یا مشرب من یا ‪. ...‬‬
‫کونیدـرمسـ‪،‬متعبمـوودل ًانبیاهدچرنسـدرفتنتـباروبدیرنونشـیاخواصسـیتنخاادمص ‌یکدانویرم؛ی‬ ‫قابلتعویضباقدرترئیسادارهووزیرورئی ‌سجمهور‬ ‫بایدهمیشـهآمادهباشـیم کها گرفرزندمان پرسـیدچرا‬
‫اماباورفرزانگان‪،‬عارفان‪،‬بسـیاریاز بنیا ‌نگذارانادیان‬ ‫وقدرترهبر کشوراست‪.‬بایدروزاولبهفرزندمبگویماز‬ ‫«الـف» «ب» اسـت‪ ،‬بتوانیـم بگوییـم «الف» «ج» اسـت و‬
‫ومذاهـب‪،‬بسـیاریاز فیلسـوفاناخالقدر طـولتاریخ‬ ‫من و مادرت هم هیچ سخنی را بلادلیل قبول نکن‪ .‬من‬ ‫«ج» «ب» اسـت؛ پـس «الـف» «ب» اسـت‪ .‬پـس ا گـر دو‬
‫و الآن جمـع کثیـری از روان شناسـان تعلیـم و تربیـت‬ ‫ومادرتیاسکوت‌م ‌یکنیمیاا گرسخنی گفتیم‪،‬توحق‬ ‫گـزارۀ «الـف» «ج» اسـت و «ج» «ب» اسـت را در اختیـار‬
‫بلکـهوظیفـهداریاز مـامطالبـۀدلیل کنـی‪.‬ا گردلیلما‬ ‫نداریـم‪،‬نبایـدبـهبچ ‌همـانبگوییـم«الـف»«ب»اسـت‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪6‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫رابعدهاجامعههماز اوم ‌یخواهد‪.‬م ‌یخواهد کهبدن‬ ‫شـامل گفتـار و کـردار م ‌یشـود‪.‬مـااز زمـان کانـتبـهایـن‬ ‫درسـتبرخالفایناسـت‪.‬البتهاینامـردر طولتاریخ‬
‫اوتسلیمباشد؛درونشهرچقدر کهعاصیوناسازگاربود‬ ‫کماسـم‌یواگـًلمذمر‌یعدلدـ‪.‬انوییـعلنآمـ کـنیهگچآنیفـتزـچـاریهاودسرـکـردوتدارکـسـماهـحدنر کتسـابمیهارًلوسنــامعیحلـموت‌یلگـدرذوسـرهند‬ ‫دربـارۀتمـامفرزانـگانوعارفـان‪،‬بدوناسـتثنا‪،‬ودر باب‬
‫اهمیتیندارد؛مهمایناست کهرفتار بیرونیبیعیب‬ ‫مسسااجححموعتت ًاددبررهووننرفییتارمار تمنعاجبیسمرومعتًا‪‌.‬بیکدهنرنرذودهاو‌نانزوشاینداونسسجایهاحمرتوتزمبایی‌یرگوننوینسیراهد‬ ‫بنیا ‌نگـذاران ادیـان و مذاهـب و فیلسـوفان بـا درصـد‬
‫وایرادباشد‪.‬ماتسلیمبدنیم ‌یخواهیمواینکه گفتارو‬ ‫روا ‌نشناسـی علـم ذهـن و رفتـار اسـت‪ .‬از سـه سـاحت‬ ‫کمتریصادقبودهاسـت‪.‬در روا ‌نشناسـیامروزیباید‬
‫کرداراوهمانباشد کهمام ‌یخواهیم؛اماخبرنداریم که‬ ‫درونـی نیـز سـاحت سـوم‪ ،‬یعنـی سـاحت ارادی‪ ،‬معلـول‬ ‫به کودکالقا کنیدآنچهمهماسـتدرونتوسـتوباید‬
‫تادرونشایستهوبایست ‌هاینباشد‪،‬بیرونهمشایست ‌ه‬ ‫سـاحت عقیدتی معرفتی و سـاحت احساسـی هیجانی‬ ‫باورهایصادق‪،‬احساساتوعواطفوهیجاناتب ‌هجا‬
‫عاطفیاست؛بنابراینا گرقراراست گفتارو کرداردرست‬ ‫وخواست ‌ههایمعقولداشتهباشی‪.‬تودرعالمدرونت‪،‬‬
‫وبایستهنخواهدبود‪.‬‬ ‫داشتهباشیمبایدخواست ‌ههایمعقولداشتهباشیمو‬ ‫بـهتعبیـرامـروزیدر ذهنـت‪،‬سـهسـاحتداری کـهبایـد‬
‫خالـی از لطـف نیسـت کـه در اینجـا بـرای ملمو ‌ستـر و‬ ‫ا گربناسـتخواسـت ‌هایمعقولداشتهباشـیم‪،‬بایداول‬ ‫قبلاز هرچیزآ ‌نهارااصلاحومرمت کنی‪:‬یکیساحت‬
‫محسـو ‌ستر شـدن سـخنانم در زمینـۀ درون و بیـرون‬ ‫باورهای صادق و دوم احساسات و عواطف و هیجانات‬ ‫عقیدتـی معرفتـی‪ ،‬دیگـری سـاحت احساسـی عاطفـی‬
‫انسـا ‌نها مثالـی بزنـم‪ .‬دو راهـب بودایـی بـا هـم قـدم‬ ‫ب ‌هجـاداشـتهباشـیم‪.‬مـادر واقـعاز فرزندانمـانمطالبـۀ‬ ‫هیجانـی و سـوم سـاحت ارادی‪ .‬البتـه مرمـت کـردن و‬
‫م ‌یزدنـد‪.‬بـهلـبنهـرآبـیرسـیدند‪.‬دیدنـددختـرجـوان‬ ‫معلـول م ‌یکنیـم‪ ،‬بـدون اینکـه از او مطالبـۀ علـت کـرده‬ ‫اصالح باورهـا بـه طریقـی اسـت؛ مرمت و اصالح عواطف‬
‫بسـیار زیبایـی لـب نهـر ایسـتاده و نم ‌یتوانـد از آن عبـور‬ ‫باشیم‪.‬یعنیازفرزندانمانم ‌یخواهیمرفتاربیرون ‌یاش‬ ‫و احساسـات و هیجانـات بـه طریقـی دیگـر و مرمـت و‬
‫کنـد‪ .‬یکـی از دو راهـب دختـر را روی دوشـش گذاشـت و‬ ‫بـر وفـق سلسـله معیارهایـی باشـد‪ ،‬بـدون اینکـه توجـه‬ ‫اصلاحخواست ‌ههانیزبهطریقیدیگر‪.‬دربارۀباورهافقط‬
‫اورابـهآنطـرفنهـررسـاند‪.‬سـهروز بعـد‪،‬آنراهبدیگر‬ ‫بکنیماینرفتارهایبیرونیاز آنجهتبروفقمعیارها‬ ‫صدقاهمیتداردونهچیزدیگری‪.‬دربارۀاحساساتو‬
‫بـهاوم ‌یگویـدهرچـهایـنسـهروز تأمـلم ‌یکنمم ‌یبینم‬ ‫وموازیـننیسـتند کـهباورهـایصاحـبآ ‌نهـا کاذ ‌باند‬ ‫هیجانات‪،‬ب ‌هجابودناهمیتداردودربارۀخواسـت ‌هها‬
‫کار بسـیار بـدی کـردی کـه آن دختـر جـوان زیبـا را بـر‬ ‫یـا احساسـات و هیجانـات و عواطـف او نابجاینـد یـا‬ ‫بایدبهمعقولبودنونامعقولبودنخواست ‌ههاتوجه‬
‫دوشـتحمـل کـردی‪.‬راهـباولم ‌یگویـدمـنبهانـدازۀ‬ ‫خواست ‌ههایاونامعقولاست کهچنین گفتارو کرداری‬ ‫کنـم‪.‬چـرا؟لااقـلاز زمـانتتنـسو کانـت‪ 1‬بـهایـنسـومـا‬
‫طـولمـدت گـذر از عـرضنهـراوراحمـل کـردموتـوالآن‬ ‫از اوسـرم ‌یزنـد‪.‬ایـنبـهزبـانفلسـفییعنیبازگشـتنبه‬ ‫ایـن را م ‌یدانیـم کـه شـخصیت و منـش هرکـدام از مـا‬
‫سـهروز اسـت کـهآندختـرراحمـلم ‌یکنـی‪ .‬کـدامیـک‬ ‫نظریـۀ فضیلـت؛ بازگشـتن بـه اینکـه اول بایـد بـه سـراغ‬ ‫دارای پنـچ سـاحت اسـت‪ .‬ایـن پنچ سـاحت شـامل سـه‬
‫ازایـندوبـهلحـاظدینـیومذهبی گناهکارترنـد؟ا گربه‬ ‫درونرفت‪.‬اولبایدبهفرزندانمانبیاموزیم کهرا ‌ههای‬ ‫سـاحتدرون ‌یانـدودوسـاحتبیرونـی‪.‬بهسـهسـاحت‬
‫رفتار بیرونیتوجه کنیم‪،‬آن کس کهبدندختررالمس‬ ‫تشـخیص بـاور صـادق از کاذب‪ ،‬را ‌ههـای تشـخیص‬ ‫درونـی اشـاره کردیـم‪ .‬سـاحت عقیدتـی معرفتـی یعنـی‬
‫کـرد؛امـاچـه کسـیدر درونخـودسـهروز اسـت کهبـاآن‬ ‫احساساتوهیجاناتوعواطفب ‌هجااز نابجاورا ‌ههای‬ ‫سـاحت آنچـه م ‌یدانیـم یـا نم ‌یدانیـم‪ ،‬آنچـه بـاور داریـم‬
‫دختـر کلنجـار مـ ‌یرود؟منبایدبـهفرزندمبگویـمراهب‬ ‫تشخیصخواست ‌ههایمعقولاز نامعقولچیست‪.‬آن‬ ‫یـا نداریـم‪ ،‬آنچـه بـه آن یقیـن یـا شـک و ظن داریـم‪ ،‬آنچه‬
‫دوم کار درسـتینکـردهبـودو کار اولـیدرسـتبود‪،‬چون‬ ‫وقـت فرزنـد مـا ب ‌هانـدازۀ توانـش م ‌یکوشـد احساسـات و‬ ‫بـراسـاسآناسـتدلالم ‌یکنیـم‪،‬آنچهبـرآوردم ‌یکنیمو‬
‫ا‪e‬ش‪v‬ـ‪i‬ت‪ct‬غا‪je‬ل‪eob‬تـ‪iv‬و‪c.t‬ا‪e‬م‪j‬ـا‪ub‬م‪s‬عتـمووبلـًاهدارمـایور ‌نمگوهـنهم اموسـاردتبنـهفه ارزنشـ ‌تدمغاانل‬ ‫عواطـفب ‌هجاوخواسـت ‌ههایمعقـولوباورهایصادق‬ ‫تخمیـن م ‌یزنیـم و بسـیاری از چیزهـای دیگـر‪ .‬سـاحت‬
‫القـام ‌یکنیـم کـهرفتار بیرونیمه ‌متراسـتوراهبی کهبا‬ ‫داشتهباشد‪.‬دراینصورت‪ ،‬گفتارو کردارب ‌هطورخودکار‬ ‫احساسـیعاطفـیهیجانـیشـاملعشـ ‌قهاونفر ‌تها‪،‬‬
‫درسـت خواهـد داشـت‪ .‬امـا مـا ب ‌هجـای ایـن کار‪ ،‬نوعـی‬ ‫دوسـت ‌یها و دشـمن ‌یها‪ ،‬آرامـش و تشـویش‪ ،‬شـادی و‬
‫دختـرتمـاسبدنـیداشـت گنا ‌هکارتـراسـت‪.‬‬ ‫ظاهرگراییبهفرزندمانالقام ‌یکنیم؛همینظاهرگرایی‬ ‫انـدوه‪ ،‬خوشـنودی و ناخوشـنودی‪ ،‬امیـد و ناامیـدی و‬
‫مجموعـ ‌های نزدیـک بـه صـد احسـاس و عاطفـۀ دیگـر‬
‫شناختسلسل ‌همراتبمنابع‬ ‫اسـت کـه مـا آدمیـان داریـم‪ .‬سـاحت ارادی سـاحت‬
‫هنجارگذار اجتماعی‬ ‫خواست ‌ههاسـت‪ ،‬یعنـی آرزوهـا‪ ،‬آرما ‌نهـا‪ ،‬اهـداف‪،‬‬
‫انگیز ‌ههـا و خواسـت ‌ههای مـا‪ .‬دو سـاحت بیرونـی مـا‬
‫نکتـۀمهـمبعدیایناسـت کهنوبـاوگاناهمیتمنابع‬
‫هنجارگـذار اجتماعـی را بداننـد و بداننـد ا گـر ایـن منابـع‬
‫بـاهـمهماهنـگنبودند‪ ،‬کـدامیـکبایدفـدایدیگری‬
‫شـود‪.‬مـااز اولنبایـدب ‌هگونـ ‌هایبـابچ ‌ههارفتار کنیم که‬
‫گویـیهمـۀبایدهـاونبایدهـایزندگـیاز یکسـن ‌خاندو‬
‫در یـک رتب ‌هانـد‪ .‬وقتـی کـه مـن بـه عملـی ارادی دسـت‬
‫م ‌یزنـم‪،‬ولـوی ‌کمیلیـاردمثانیـهپیـشاز آن‪،‬نطفـۀیـک‬
‫بایـد در ذهـن مـن منعقـد م ‌یشـود‪ .‬ایـن بایـد از کجـا‬
‫م ‌یآید؟اینبایدممکناستاز ششجانشئتبگیرد‪:‬‬
‫یـکسلسـلهاز بایدهـا کـهدر ذهـنمـنمنعقـدم ‌یشـود‬
‫ومـرابـهرفتـار خاصـیسـوقم ‌یدهـدبایدهـایاخلاقـی‬
‫اسـت‪،‬مثـلبایـدراسـت گفـتیـانبایـدمتکبـربـود‪.‬پس‬
‫اهخنالجارقگـیکذـار ایازجتمنماابـعـعیهندوجمارقگـانـذاور انجوتمحاقـعـویقااسـسـتت‪.‬؛ممنثبا ًعل‬
‫بایددر جادهاز منته‌االیهسمتراستحرکت کرد‪.‬این‬
‫بایـ ِداخلاقـینیسـت‪،‬بایـ ِدحقوقـیوقانونـیاسـت؛ کمـا‬
‫اینکـهدر کشـورهایدیگـربایـداز منته‌االیـهسـمتچپ‬
‫جـاده حرکـت کـرد‪ .‬بایدهـای سـوم بایدهـای مناسـکی‬
‫شعائردینیهستند؛بایدنماز خواندوروزه گرفتوحج‬
‫اچجهتـامرامعبا‌ییاندده؛ـامثیل ًانباایشـدی اسـزرآداسـفبروۀ‬ ‫گـزارد‪ .‬بایدهـای قسـم‬
‫رسـوم و عرف و عادات‬
‫هف ‌تسـین نشسـت‪ ،‬در چهارشنب ‌هسـوری بایـد از روی‬

‫‪1 .1‬تتنسفیلسوفوروا ‌نشناسمعروفآلمانی کهچهاردهسالاز کانتجوا ‌نتربودولیدراندیشۀ کانتیبسیارمؤثرافتاد‪.‬ماامروزهتقریب ًاتتنسرانم ‌یشناسیم؛ازآنجهت کهآنچهتتنس گفتهازطریق کانتبهمارسیدهاست‪.‬‬

‫‪7‬‬

‫شـخصیتی منشـی کـه در فرزنـد خودتـان یافتیـد‬ ‫آمـن‌واهرـادنبـمر ای‌پسـراسـیسمموکـفهقیاـصتا ًلبـارسـنمخی‌آمونریـشـمیوشهـیـخچ‌گصایته ازی‬ ‫آتشپرید‪،‬روز سـیزدهفروردینرابایددر دامنطبیعت‬
‫بپروریـد‪.‬‬ ‫تـو براسـاس موفقیـت اسـت یـا بـر اسـاس رضایـت‪.‬‬ ‫بـه سـر بـرد‪ .‬ای ‌نهـا حکـم اخالق و قانـون نیسـت‪ ،‬بلکـه‬
‫بسـیاری از آن‌هـا در سـی سـالگی یـا حتـی بعـد از‬ ‫حکـم عـادات و رسـوم اجتماعـی اسـت کـه مختـص مـا‬
‫اکفینریزـنن‌مهدـ‪.‬امـانمعکنا‪،‬تمــمولی ًاخبـصگوودمـاصکــًانهتاملاهز‌یفکمنایـت‌سـسمـاالیتـگدنیر‪ ،‬بسـدـنوهریآان‌ننهنکایـتوازودکـبـجههی‬ ‫آن نزدیـک پنجـاه سـالگی تـازه می‌فهمنـد کـه اهـل‬ ‫ایران ‌یهاست‪.‬قسمپنجمبایدهایزیبای ‌یشناخت ‌یاند‪،‬‬
‫برنام ‌هریـزی نـدارد؛ امـا ای ‌نهـا بایـد تا هف ‌تسـالگی به‬ ‫رضایـت بوده‌انـد و عمـری در راه موفقیـت کوشـش‬ ‫منبای ِداخلاقیدارمتابدنمولباسـمراهمیشـهپا کیزه‬
‫آن‌هـا القـا شـده باشـد‪ .‬هرگونه بی‌توجهی بـه این امور‬ ‫کرده‌اند‪ ،‬چه این موفقیت من به دسـت آمده باشـد‬ ‫نگـه دارم‪ .‬ایـن بایـ ِد اخلاقـی اسـت‪ ،‬چـون ا گـر بدنـم یـا‬
‫یـا تغافـل از ایـن امـور کـودک مـا را به‌صـورت خاصـی‬ ‫لباسـمتمیزنباشـد‪،‬بهشـماآزار م ‌یرسـد؛امااتوداشـتن‬
‫کـوک م ‌یکنـد و بعدهـا مـا هـر چقـدر تالش کنیـم‪ ،‬او‬ ‫و چـه بـه دسـت نیامـده باشـد‪.‬‬ ‫لبـاس و شـانه کـردن موهـا دیگـر بایـ ِد اخلاقـی نیسـت و‬
‫دیگـر از کوکـش بازنمی‌گـردد و همـان روشـی را در پـی‬ ‫بای ِدزیبای ‌یشـناختیاسـت‪.‬ششـمینمنبعهنجارگذار‬
‫فرزندان جبرا ‌نکنندۀ کاست ‌یهای‬ ‫اجتماعـیهـمبایدهایمصلح ‌تاندیشـان ‌هاند‪.‬بـهازای‬
‫می‌گیـرد کـه در ایـن هفـت سـال داشـته اسـت‪.‬‬ ‫والدیننیستند‬ ‫هـرهدفـی کـهفـردانتخـابم ‌یکنـد‪،‬برسـرهمۀوسـائط‬
‫بگارییزدناهـپاذیـیررمسـصیلدحنبـ‌تانهآدینشهـاندهفبهایـسـدتمن ‌دیآ‪.‬یدم‪.‬ثایا ًلنباهـیددهفا‬
‫تربیتمبتنیبراستدلا ‌لگرایییاتعبد؟‬ ‫آخریـن نکتـۀ مهمـی کـه لازم اسـت گفتـه شـود‬ ‫قبولـیدر دکتـریزبـانوادبیـانفارسـیاسـت؛پسباید‬
‫ایـن اسـت کـه فرزنـدان مـا نیامد ‌هانـد کـه جبـران‬ ‫کلیل ‌هودمنـه‪ ،‬گلسـتان و بوسـتان سـعدی‪ ،‬شـاهنامه‬
‫ممکـن اسـت گفتـه شـود توقـف همۀ امـور بر اسـتدلال‬ ‫کاسـتی‌های مـا را بکننـد‪ .‬ا گـر مـا بـه موفقیتـی‬ ‫فردوسیو‪...‬رابخوانی‪.‬ب ‌همحضصر ‌فنظر کردنازاین‬
‫ممکـن و مطلـوب نیسـت‪ .‬مطلـوب نیسـت‪ ،‬چـون‬ ‫نرسـیده‌ایم‪ ،‬قـرار نیسـت فرزندمـان آن را جبـران کند‪.‬‬ ‫هدفوانتخابهدفدیگر‪،‬تمامآنبایدهافروم ‌یریزد‬
‫اسـتدلا ‌لگرایی بـا توقـف هـر کنـش ارادی بـر اسـتدلال‬ ‫آنچـه در تربیـت فرزنـدان مـا مهـم اسـت ایـن اسـت که‬
‫متفاوت است و ممکن نیست چون استدلال مقدمه‬ ‫فرزندان باید از منظر آنچه خودشـان به آن نیاز دارند‬ ‫وبـرسـرسلسـله گزار ‌ههـایدیگـریبایـددرم ‌یآیـد‪.‬‬
‫و صورتـی دارد و شـاید بـا اشـکال «زنجیـرۀ ب ‌یپایـان»‬ ‫و از منظـر آنچـه خـود می‌خواهنـد تربیـت شـوند‪ ،‬نـه از‬ ‫یکیاز بزر ‌گتریناشتباهاتماایناست کهبایدیرابه‬
‫روبـ ‌هرو شـود‪ .‬از ایـن گذشـته‪ ،‬کـودک چنـدان قـوای‬ ‫منظـر آنچـه مـا بـه آن نیـاز داریـم و مـا می‌خواهیـم‪ .‬مـا‬ ‫تکعویدیـکنالنقما‌م‌یک‌ینکیـنیم‪.‬ما‪،‬یولنایسمـنتشـأکوهبخاچ ‌هسـهتاگباعـهادًیاننمبای‌یددانهناراد‬
‫شـناخت ‌یای نـدارد کـه تمـام جنب ‌ههـای اسـتدلال را‬ ‫راهـی را در زندگـی در پیـش م ‌یگیریـم و تـا جایـی کـه‬ ‫در تعارضبایدهایحقوقیوقانونیوبایدهایاخلاقی‬
‫دریابـد‪ .‬حـال جایـگاه «تعبد» کجاسـت؟ یکی از معانی‬ ‫بتوانیـم پیـش م ‌یرویـم؛ امـا نبایـد گمـان م ‌یکنیـم از‬ ‫بایـدجانـب کـدامبایـدرابگیرنـد‪ .‬کـدامبایـدفـدایبایـ ِد‬
‫تعبـد ایـن اسـت کـه ا گـر در فضـای خانوادگـی‪ ،‬عـادات‪،‬‬ ‫جایـی کـه خودمـان وا‌ماندیـم‪ ،‬فرزند‌مـان بایـد شـروع‬ ‫دیگـرشـودو کـدامبایـدنبایدفـدایبای ِددیگربشـود‪.‬ا گر‬
‫هنجارهـا و مناسـکی وجـود دارد کـودک هـم از ای ‌نهـا‬ ‫کنـد و بقیـ ‌هاش را او بـرود‪ .‬مـا در واقـع فرزندان را ادامۀ‬ ‫مـابـه کـودکاننشـانم ‌یدادیمبایدهـایاخلاقـیراباید‬
‫تأثیـر بگیـرد و بـرای او درونـی شـود‪ .‬چـرا این فـرض را در‬ ‫ا گزیستانسـیال خـود م ‌یدانیـم و ایـن خطـای بزرگـی‬ ‫در رأسهمـۀبایدهـادر نظـربگیـریوبایدهـایاخلاقـی‬
‫نظر نم ‌یگیریم که ممکن است کودکی هم در آینده به‬ ‫اسـت‪ .‬فرزنـد ب ‌همحـض اینکـه نطفـ ‌هاش منعقـد شـد‬ ‫در برابـر تمـام بایدهـای دیگـر حـق وتـو دارنـد‪ ،‬بچ ‌ههـای‬
‫پـدرش بگویـد تـو کـه خود بـه این نتیجه رسـیده بودی‬ ‫اسـتقلال پیـدا م ‌یکند و اسـتقلال یعنی بایـد به نیازها‬ ‫مـابـهاینجانم ‌یرسـیدند‪.‬بهخاطـردارمدر روزهـایاول‬
‫کـه فالن سـبک زندگـی‪ ،‬یـا مناسـک یـا شـعائر انسـان را‬ ‫و خواسـته‌های خـودش ترتیـب اثـر بدهـد نـه نیازهـا و‬ ‫بعـد از پیـروزی انقالب‪ ،‬یکـی از شـکنج ‌هگرهای سـاوا ک‬
‫بهتـر بـه رضایـت و موفقیـت م ‌یرسـاند‪ ،‬چـرا آن را از من‬ ‫مخوی‌اگوسـیـتد‌هفهرازنیدامنـتـِاننوالرـا بدـ‪.‬راتعیبیزـمرـامنشـخهووردتـاینه نسپـروتریـکـده‪،‬‬ ‫را کـه بـه بدتریـن نـوع شـکنجه معـروف بـوده محا کمـه‬
‫بلکـه بـرای فـردا بپروریـد‪ .‬مـن م ‌یخواهـم فراتـر بـروم‬ ‫م ‌یکردند‪.‬اوبهقاضیم ‌یگفتبهمنپولم ‌یدادند که‬
‫بیشـتر بـه معنـای تکلیـف نخواسـتی؟‬ ‫و بگویـم فرزندتـان را طبـق انگاره‌هـای شـخصیتی‬ ‫اعتـرافبگیـرم‪.‬آیاپولمنحلالبود‪،‬ا گراعترا ‌فنگرفته‬
‫در برابـر چنیـن دیدگاهـی م ‌یتـوان یـک جـواب نقضی و‬ ‫منشـی خودتـان نپروریـد‪ ،‬بلکـه طبـق انگار ‌ههـای‬ ‫حقوقم ‌یگرفتم؟حقوقمنوقتیحلالبود کهاعتراف‬
‫دو جـواب حلـی آورد‪ .‬جـواب نقضـی این اسـت‪ :‬ا گر پدر‬ ‫م ‌یگرفتم‪،‬حتیباشکنجه‪.‬اینشخصنفهمیدهاست‬
‫و مـادری نـازی بودنـد و فرزندشـان را از ابتـدا ضـد یهود‬ ‫بای ِداخلاقیفوقبایدهایدیگراسـت‪.‬اینرابهبچ ‌هها‬
‫و یهودسـتیز بـار آوردنـد یـا در اسـرائیل فرزنـدان را ضـد‬ ‫نم ‌یآموزیـم و بچ ‌ههـا وقتـی وارد یـک زندگـی اجتماعـی‬
‫م ‌یشـوند‪ ،‬در نوعـی سرگشـتگی ارزشـی قـرار م ‌یگیرنـد و‬
‫نم ‌یداننـدسلسـل ‌همراتبخاصـیدر اینمیانهسـت‪.‬‬
‫از ایـننکتـههـمنبایـدغافـلشـد کههیچبایـدیبدون‬
‫استدلالراهبهجایینم ‌یبرد‪،‬حتیبایدهایاخلاقی‪.‬‬
‫البتهاسـتدلالبرای کودکهف ‌تسـالهمتفاوتاستبا‬
‫اسـتدلالبـراینوجـوانهفد ‌هسـاله‪.‬امـا‪،‬هما ‌نطور که‬
‫پیشاز این گفتهشد‪،‬بچ ‌ههابایدبیاموزندهیچچیزرا‬

‫بـدوناسـتدلالنپذیرند‪،‬حتیاز پـدر ومادر‪.‬‬

‫زندگی بر اساس رضایت یا موفقیت؟‬

‫نکتـۀ دیگـر‪ ،‬تفهیـم زندگـی بـر اسـاس موفقیـت و‬
‫زندگـی بـر اسـاس رضایـت بـه کـودکان اسـت‪ .‬بچه‌هـا‬
‫از اول بایـد بداننـد جویـای موفقیت‌انـد یـا جویـای‬
‫رضایـت و بتواننـد ایـن دو را از هـم تفکیـک کننـد‪.‬‬
‫بسـیارند افـرادی کـه بعـد از ‪ 26‬یـا ‪ 27‬سـالگی تـازه‬
‫بـه ایـن تفکیـک آ گاه می‌شـوند‪ ،‬وقتـی بخـش‬
‫مهمـی از زندگـی مفیدشـان را از دسـت داده‌انـد‪.‬‬
‫متأسـفانه مـا فرزندانمـان را به‌صـورت اعـم در اغلـب‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪8‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫پـدر و مـادر و هـر انسـانی وظیفـۀ اخلاقـی احتـرام دارم؛‬ ‫کند‪ .‬دوم اینکه ا گر شـما از راه اسـتدلال عدول کردید‪،‬‬ ‫عـرب‪ ،‬ضـد فلسـطینی و ضـد مسـلمان و در فلسـطین‬
‫امـا نسـبت بـه هیچ انسـانی وظیفۀ اطاعت نـدارم‪ ،‬مگر‬ ‫راه بدیلتـان چیسـت؟ ا گـر از اسـتدلال رو ‌یگـردان‬ ‫فرزنـدان را ضـد یهـود بـار آوردنـد‪ ،‬چگونـه بایـد جلـوی‬
‫انسـانی کـه بـرای مدعـای خـود اسـتدلالی قان ‌عکننـده‬ ‫شـدید دو راه بیشـتر ندارید‪ :‬یا خشـونت یا فری ‌بکاری‪.‬‬ ‫ایـن بارآوردگ ‌یهـا را کـه بـه شـهود مـا نادرسـت اسـت‬
‫آن دسـته از رژی ‌مهای سیاسـ ‌ی که برای مدعیات خود‬ ‫گرفـت؟ آن پـدر و مـادر ممکـن اسـت بگوینـد تعبـد کـه‬
‫داشـته باشـد‪.‬‬ ‫دلیـل ندارنـد از چـه راهـی مـردم را بـا خودشـان همـراه‬ ‫جایـز اسـت؛ مـن م ‌یخواهم فرزندم را ضـد یهود یا ضد‬
‫حـال سـؤال ایـن اسـت‪ :‬ا گـر کودکـی در خانـواد ‌های بـر‬ ‫م ‌یکننـد؟ عوا ‌مالنـاس را از راه فریـ ‌بکاری و خـواص را‬ ‫فمظلا‌یسهـدرًاهطییـچادنر؟ب‌هـاارظیبایـهجـازرًوااریامیـ؛نبننچدـارجۀـیوداخـکوبهدبنمقگاوضیســییدتاب!هسـاچـیهت؛نجیجوعاهبنــیتی‬
‫اسـاس ایـن نـوع نـگاه اخلاقـی و بـر پایۀ اسـتدلا ‌لگرایی‬ ‫قـدرت تفکـری دارنـد‬ ‫و‬ ‫آمعنمـجولهًـا فتریـکـهبعنلـمم‌یوختورجنـربـد‪‌،‬ه‬ ‫از‬
‫تربیت شـد‪ ،‬م ‌یتواند تضادها و تعار ‌ضهای اجتماعی‬ ‫راه خشـونت‪ .‬بدیـل‬ ‫از‬ ‫و‬
‫و شـخصیتی را کـه بیـرون از ایـن خانـواده بـا آن روبـ ‌هرو‬ ‫اسـتدلال‪ ،‬فریـب یـا خشـونت اسـت و مـا بـه ایـن دلیـل‬ ‫م ‌یگوییـم نبایـد بچـ ‌هات را بـه ایـن صـورت بـار بیـاوری‬
‫م ‌یشـود‪ ،‬حـل و هضـم کنـد و ایـن تضادهـا و تعار ‌ضها‬ ‫بـه اسـتدلال م ‌یگراییـم کـه دسـ ‌تکم از ایـن دو بدیـل‬ ‫کـه دلیلـی نـداری تـا ثابـت کنـی ایـن صـور ِت بـارآوری‪،‬‬
‫بهتـر اسـت‪ .‬ا گـر بدیـل سـومی وجـود داشـته باشـد کـه‬ ‫صـور ِت بـارآور ِی درسـتی اسـت‪ .‬م ‌یدانیـم ایدئولوژیـک‬
‫او را دچـار آشـفتگی روحـی و روانـی نم ‌یکنـد؟‬ ‫خشـونت و فریب نباشـد و رجحان بر اسـتدلال داشـته‬ ‫شـدن کـودکانبعدهـاچـهآثار ونتایـجویرا ‌نگـریبرای‬
‫در پاسـخ لازم اسـت بـه یـک نکتـه توجـه کنیـم و آن‬ ‫باشـد‪ ،‬بایـد آن را قبـول کنیـم؛ البتـه آن را هـم بایـد بـا‬ ‫خودشـانوجامعـ ‌های کـهشـهروندآنهسـتندخواهد‬
‫اینکـه خانـواده بایـد بـه فرزنـدش بیامـوزد که هیـچ طرز‬ ‫اسـتدلال بپذیریـم‪.‬‬ ‫داشت‪ .‬پس م ‌یگوییم اجازه نداری به صر ِف پدر بودن‬
‫زندگـ ‌ی بـدون هزینـه نیسـت‪ .‬سـبک زندگـی اخلاقـی‬ ‫نکتـ ‌های کـه گفتـن آن در اینجـا لازم اسـت ایـن اسـت‬ ‫یـامـادر بـودن کـودکرابـهاینصورتتربیت کنـی؛زیرا‬
‫هـم هزینـه دارد‪ .‬ا گـر سـبک زندگـی اخلاقـی را انتخـاب‬ ‫بـه سـنت و بزر ‌گترهاسـت و‬ ‫نکـباهیـتدعبتـدصـوغریـرشـازو اد کحـتـهرار ّمد‬ ‫ایـن صـورت تربیتـی مسـتدل بـه هیـچ دلیلی نیسـت‪.‬‬
‫کـرد ‌های‪ ،‬آمـاده بـاش کـه هزینـ ‌هاش را بپـردازی‪ .‬یکی از‬ ‫تعبـد بـه معنـای ب ‌یاحترامـی‬ ‫یـجاـنوباـوبدحنلـیی نک ایـزسـبتایـدلدادالد؛صاروف ًالبارینخکـواهسـقاتنه‌عاکزننخودده‬ ‫امـا دو‬
‫هزین ‌ههایـی کـه بایـد بپـردازی ایـن اسـت کـه آرا و انظـار‬ ‫اسـت‪ .‬بنابرایـن بایـد احتـرام را از اطاعـت تفکیـک کرد‪.‬‬ ‫بـودن‬
‫تـو‪ ،‬بلکـه رفتار بیرونـی تو عجی ‌بوغریب جلوه م ‌یکند و‬ ‫اطاعـت و احتـرام ب ‌هلحـاظ مفهومی بسـیار متفاو ‌تاند‬ ‫اسـتدلال نیسـت‪ ،‬بلکه به کسـی که اسـتدلال برای او‬
‫وقتـی رفتـار تو عجی ‌بوغریب و خلاف عادات و رسـوم و‬ ‫و حکـم اخلاقـی بسـیار متفاوتـی هـم دارنـد‪ .‬احتـرام‬ ‫ااقسامـتهبرشاـدیهمنیـخزامطرببـوی قاطنا ‌عسـکننت‪.‬دیـه باکشدلدیـو ِبلراوایحمدخمامطکبین‬
‫عرف جلوه‌کند‪ ،‬یک سلسـله کمبودها و کاسـت ‌یهایی‬ ‫هـر انسـان دیگـری اسـت‪،‬‬ ‫در برابـر‬ ‫وچـظهیافـرۀشـا ِدخلمـاقـنِیومـچـنه‬
‫را باید بپذیری‪ .‬کدام طرز زندگی است که بدون هزینه‬ ‫مـن‪ ،‬چـه بالادسـ ِت مـن و‬ ‫مـادو ِن‬ ‫دیگـر نباشـد‪ .‬بنابرایـن ا گـر فـرض کنیـم کـودک مـن از‬
‫باشـد؟ زندگـی مؤمنانـه و متدینانـه‪ ،‬زندگـی عارفانـه‪،‬‬ ‫چه زیردسـ ِت من‪ .‬اما فقط در برابر یک انسـان وظیفۀ‬ ‫دانـش کافـی برخـوردار نیسـت‪ ،‬دلیلـی کـه مـن اقامـه‬
‫زندگـی فیلسـوفانه‪ ،‬زندگـی لذ ‌تجویانۀ صـرف و زندگی‬ ‫اخلاقی اطاعت دارم و آن انسانی است که برای سخن‬ ‫م ‌یکنـم زودتـر او را قانـع خواهـد کـرد‪ .‬او کـه مثـل یـک‬
‫اخلاقـی‪ ،‬هیـچ کـدام بدون هزینه نیسـتند‪ .‬ا گر هرکدام‬ ‫خـود دلیـل داشـته باشـد‪ .‬ممکـن اسـت مـن از پـدرم‬ ‫فیلسـوف بـرای مقدمـات بعـدی از مـن مطالبـۀ دلیـل‬
‫از ایـن طـرز زندگ ‌یهـا را انتخـاب کـرد ‌های‪ ،‬هزین ‌ههایش‬ ‫اطاعـت نکنـم‪ ،‬امـا احتـرام او را نگـه مـ ‌یدارم‪ .‬یکـی از‬ ‫نخواهـد کـرد و بـاز بـرای مقدمـات آن دلیـل مطالبـۀ‬
‫بدآموز ‌یهـای روحانیـون مـا در جامعـ ‌ه ایـن اسـت کـه‬ ‫دلیـل دیگـر‪ .‬جایـی کـه بـ ‌ه وضـوح رسـید‪ ،‬م ‌یپذیـرد‪.‬‬
‫را هـم باید بپـردازی‪.‬‬ ‫آنچـه را کـه در قـرآن بـا عنـوان «احتـرام بـه پـدر و مـادر»‬ ‫چـه بسـا همیـن اسـتدلال را ده سـال بعـد نخواهـد‬
‫از پدر و مادر»‪.‬‬ ‫آممطدلهق ًااسـدر قترتآبندگیفتل کهرندش‌هاندهدابز پهد«ارطوامعادتر‬ ‫پذیرفـت؛ چـون معلومـات جدیـد دارد‪ .‬بنابرایـن ایـن‬
‫استدلا ‌لگرایی و خردجمعی‬ ‫اطاعت کنید‪.‬‬ ‫ِسـیر تـا ب ‌ینهایـت ادامـه پیـدا نخواهـد کرد‪ .‬کـودک من‬
‫حتـی ا گـر گفتـه شـده بـود هـم بنـده قبـول نم ‌یکـردم؛‬ ‫ا گـر معلومـات کـم‪ ،‬تجربـۀ کـم‪ ،‬قـدرت تفکر کـم و عمق‬
‫ا گـر مبنـای اسـتدلا ‌لگرایی را خردجمعـی و آموز ‌ههایی‬ ‫چـون فقـط بایـد از کسـی اطاعـت کـرد که یقین داشـته‬ ‫فهـم کـم داشـته باشـد‪ ،‬زودتـر قانـع خواهـد شـد و ایـن‬
‫کـه در محیـط پیرامـون ماسـت بدانیم‪ ،‬بایـد به مفهوم‬ ‫باشـم خطـا در او راه نـدارد و هی ‌چکـس را یقیـن نـدارم‬ ‫اسـتدلا ‪‌‎‬لخواهی و اسـتدلا ‌لآوری بـه یقیـن خواهـد‬
‫خـرد جمعـی نگاهـی عمی ‌قتـر بیندازیـم‪ .‬مـن خـرد‬ ‫کـه خطـا در او راه نداشـته باشـد‪ .‬بنابرایـن مـن در برابـر‬ ‫رسـید و نبایـد ترسـید کـه ایـن تـا ب ‌ینهایـت ادامـه پیـدا‬
‫جمعـی را تفسـیر م ‌یکنـم بـه عـرف اهـل علـوم مختلف‪.‬‬
‫یعنـی عـرف فیزیکدانـان جزء خرد جمعی اسـت و عرف‬
‫اقتصاددانـان و عـرف ادیبـان و عرف فیلسـوفان و عرف‬
‫روا ‌نشناسـان‪ .‬مـن خـرد جمعـی را حاصـل جمع عرف‬
‫اهـل علـوم مختلـف م ‌یدانـم؛ بنابرایـن هر چیـزی را که‬
‫شـیوع و شـیاع در جامعـه دارد بـه خـرد جمعـی تعبیـر‬
‫نم ‌یکنم‪ .‬هیچ سخنی ب ‌هصر ِف اینکه تعداد گویندگان‬
‫آن هشـتاد درصـد افـراد جامعـه هسـتند‪ ،‬جـزء خـرد‬

‫جمعـی نیسـت‪.‬‬
‫نبایـد تصـور کـرد کـه بـه هـر حـال آموز ‌ههایـی از محیـط‬
‫پیرامـون‪ ،‬ماننـد محیـط خانـواده‪ ،‬محیـط آموزشـی‬
‫و محیـط اجتماعـی‪ ،‬بـه کـودک م ‌یرسـد و او متأثـر‬
‫از ایـن آموز ‌ههـا و بـر اسـاس آ ‌نهـا اسـتدلال م ‌یکنـد‪.‬‬
‫همـواره بایـد بـه خاطـر داشـت کـه هرگـز تعـداد قائالن‬
‫بـه یـک قـول‪ ،‬صـدق و صحـت و حقانیتـی بـرای آن‬
‫قـول نخواهـد آورد‪ ،‬هرگـز! همیشـه احتمـال اینکـه ا کثر‬
‫انسا ‌نها بر خطا باشند هست‪ .‬باید ببینیم عرف اهل‬
‫آن علـم‪ ،‬بسـته بـه اینکـه آن مدعـا در حـوزۀ کدا ‌میک از‬
‫علوم بشـری قرار م ‌یگیرد‪ ،‬چیسـت و آیا اجماعی بر سـر‬
‫آن قـول وجـود دارد یـا خیـر‪ .‬ا گـر اجماعـی بر سـر آن قول‬
‫دارنـد‪ ،‬مـن آن را جـزء خـرد جمعی به حسـاب م ‌یآورم‪.‬‬
‫به زبان ساده‪ ،‬خرد جمعی حاصل خرد صاح ‌بنظران‬
‫علـوم و معـارف مختلـف بشـری اسـت نـه چیـز دیگـری‪.‬‬
‫مجموع عرف منط ‌قدانان و ریاض ‌یدانان و فیلسوفان‬

‫‪9‬‬

‫فرزندهممابایداز همینروشبهرهبگیریم؛یعنیآ ‌نها‬ ‫تجربۀ معنویت‬ ‫و فیزی ‌کدانـان و اخلا ‌قدانـان و اقتصاددانـان و سـایر‬
‫رمابثل ًهامحا‌یگلویخیودماریهاننمطرز‌یلکبنایم‪،‬ساپمواشدلیالدنتابیهننختیاریمج‌یمکثنبیم؛ت‬ ‫علـوم بشـری‪ ،‬خـرد جمعـی اسـت‪ .‬امـا قولـی را کـه نـود‬
‫راداردواینآثار منفیرا‪.‬هرکسدلسـوز دیگریباشـد‪،‬او‬ ‫ممکـن اسـت ایـن سـؤال طـرح شـود کـه ا گـر مبنـای‬ ‫درصد مردم یک کشور قبول دارند نم ‌یتوان جزء خرد‬
‫رابـهحـالخـودرهانم ‌یکند؛امابهحـالخودرهانکردن‬ ‫تربیـت فرزنـد اسـتدلا ‌لگرایی اسـت و نـه تعبـد‪ ،‬تجربـۀ‬ ‫جمعـی بـه شـمار آورد‪.‬‬
‫بـه معنـای امـر بـه‌معـروف و نهـی از منکر نیسـت‪ .‬به حال‬ ‫معنویـت را چگونـه م ‌یتـوان بـه فرزنـدان القـا کـرد و از‬ ‫ایـن نکتـه را نیـز نبایـد از نظـر دور داشـت کـه در فراینـد‬
‫خودرهانکردنیعنیمند ‌لسوختۀاوباشم‪،‬نهاینکهاز‬ ‫کدام سـاح ‌تها م ‌یتوان در این زمینه بهره گرفت؟ در‬ ‫اسـتدلال فـرق اسـت میـان گـذر منطقـی و گـذر روانـی‪.‬‬
‫موضعبالا بهاوتحکم کنم‪.‬دلالتبرخیریعنیتجاربم‬ ‫اپاول ًاسـاخجـبـراه اییـمنناسســؤاکل ندیبناـیـید امزانانیــدنننمکاتزـوهرغوازفـه کلـهشاـمدروکـزهه‬ ‫انسـا ‌نها بـه لحـاظ جسـمانی و ذهنـی روانـی چنـان‬
‫و اندیشـ ‌هام را در اختیـار او م ‌یگـذارم و او خـود تصمیـم‬ ‫در جامعـه ک ‌مرنـگ شـده اسـت جـدا از تجربـۀ معنویت‬ ‫سـاخته شـد ‌هاند کـه در بسـیاری از بزنگا ‌ههـای‬
‫اسـت‪ .‬آنچـه از آن بـا عنـوان بایدهای مناسـک و شـعائر‬ ‫زندگـی دسـت بـه گـذر روا ‌نشـناختی م ‌یزننـد‪ .‬گـذر‬
‫م ‌یگیـردچه کند‪.‬‬ ‫دینـی یـاد کردیـم نیـز ب ‌یتردید باید بر اسـاس اسـتدلال‬ ‫روا ‌نشـناختیبـااینکـهعمومیـتفـراواندارد‪،‬ازلحـاظ‬
‫نکتـۀ بعـدی اینکـه درخصـوص دیـن و مذهـب عقیـدۀ‬ ‫باشـد؛ بنابرایـن اول بایـد عقلانیـت مناسـک و شـعائر‬ ‫فلسفی پذیرفتنی نیست‪ .‬هر دلیلی جواب هر مدعایی‬
‫بنده‪،‬البتهباتکیهبرنظر کارشناسانروا ‌نشناسیتعلیم‬ ‫دینـی و مذهبـی را نشـان داد و بعـد از مخاطـب انتظـار‬ ‫نیسـت‪ .‬در پاسـخ بـه ایـن سـؤال کـه چـرا مجمـوع‬
‫وتربیـت‪،‬ایـناسـت کـهمـابایدبهبچ ‌ههایمـاندوچیزرا‬ ‫داشـت سـخن مـا را بپذیـرد‪ .‬دربـارۀ تجربـۀ معنـوی هم‬ ‫زوایـای مثلـث ‪ 180‬درجـه اسـت‪ ،‬ا گـر مـن کار بسـیار‬
‫بیاموزیـم‪ :‬یکـی ارز ‌شهـای اخلاقـی و دیگـری عقلانیـت‬ ‫بایـد بگویـم چنین تجربـ ‌های را فقط بـا الگوهای عملی‬ ‫خار ‌قالعـاد ‌های بکنـم‪ ،‬بـاز هـم بـه ایـن پرسـش پاسـخ‬
‫عملـی‪ .‬ارز ‌شهـای اخلاقـی همـان منبـع ارز ‌شگـذار اول‬ ‫م ‌یشود القا کرد و هیچ راه دیگری نیست؛ یعنی وقتی‬ ‫نـداد ‌هام؛ امـا بیشـتر شـما پیـش خودتـان م ‌یگوییـد‬
‫است کهپیشازاینبهآناشاره کردیم‪.‬عقلانیتعملی‬ ‫مـن زندگـی مـادر تـرزا یـا آلبـرت شـوایتزر را م ‌یخوانـم در‬ ‫م ‌یگوید مجموع‬ ‫ادیرنج کهاارسرـا بکت‪،‬ندح‪،‬تامگ ًار‬ ‫کسی که م ‌یتواند‬
‫نیـزهمـانمنبـعهنجارگـذارآخـراسـت کـهازآنبـاعنوان‬ ‫من نوعی شـعل ‌هوری روحانی و معنوی ایجاد م ‌یشـود‬ ‫درسـت م ‌یگوید‪.‬‬ ‫زوایای مثلث‪180‬‬
‫مصلح ‌تاندیشـینـامبردیـم‪.‬از نظـرمـن‪،‬بقیـۀارز ‌شهـا‬ ‫ایدـرنزنگـدگـذریروادائ‌نمـشـًاناوختدری اموسـقعیت و ‌تگـهـذار مین گطونقـا گـی نوینسـگـتذ‪.‬ر‬
‫یعنـیارز ‌شهایـی کـهاز چهـار منبـعهنجارگـذار دیگـربـه‬ ‫و آرزو م ‌یکنـم کـه تشـابهی بـا او پیـدا کنـم‪.‬‬ ‫روا ‌نشناختیم ‌یکنیم؛امابههرحالب ‌هلحاظفلسفی‬
‫دسـتم ‌یآینـد‪،‬آموزشـشبـه کـودکمجـوزنـدارد؛چون‬ ‫گـذر روا ‌نشـناختیقابـلدفـاعنیسـتوفقـط گذرهای‬
‫کودکدوویژگیدارد کهباعثم ‌یشودپدرومادربتوانند‬ ‫آموزش آموز ‌ههای دینی و اعتقادی‬ ‫منطقـیقابـلدفا ‌عاند‪.‬یکیاز بح ‌ثهایمندر اثبات‬
‫اورابـههـرراهخلافیبکشـانند‪:‬یکیاینکهقـدرتنقادی‬ ‫نبوتانبیاهمیناست کهمعجزات گذر روا ‌نشناختی‬
‫بسـیار اندکـیدارد؛بنابرایـنضعـفوقـوتسـخنپـدر و‬ ‫درخصـوصآموز ‌ههـایدینـیدونکتـهوجـوددارد‪:‬نکتـۀ‬ ‫فراهـمم ‌یآورنـد‪،‬نه گذر منطقـی‪.‬توم ‌یگوییخداباتو‬
‫مادررادرنم ‌ییابد؛دیگراینکهبهپدرومادراعتمادفراوان‬ ‫اولهمـانتعبیـریاسـت کـهعارفـاندربرابـرفقهـابه کار‬ ‫سـخن گفتـهاسـت؛دلیلـتچیسـت؟م ‌یگویـیمـنبه‬
‫داردوسخنآ ‌نهابرایشوحیمنزلاست‪.‬چونقدرت‬ ‫م ‌یبردنـد‪.‬عارفـانم ‌یگفتنـدمـاامـربـه‌معـروفونهـیاز‬ ‫کـوهاشـارهم ‌یکنـم‪ ،‬کـوهاز هـمم ‌یپاشـد‪.‬درسـتاسـت‬
‫نقادیبسیار کمواعتمادبسیارزیاداست‪،‬ا گربخواهیم‬ ‫منکـرفقهـاراقبـولنداریـم‪.‬امـربـ ‌همعـروفونهـیازمنکر‬ ‫کـوه را پـودر کـردی‪ ،‬کاری کـه هی ‌چکـس تا کنـون انجـام‬
‫از چهـار منبـع هنجارگـذار اجتماعـی دیگـر هـم القائاتـی‬ ‫از موضـعبالاسـت؛مـنامـرم ‌یکنـمبـهتـوونهـیم ‌یکنـم‬ ‫نـداده؛ امـا هنـوز اثبات نکـرد ‌های خدا با تو سـخن گفته‬
‫ابـمـهوبر مچن‌هفـهـای کداردشـ‌هتایهمب‪.‬ابشنـیدهم‪،‬شبـچخ ‌هص ًهاـامرعاتمقـسـدتمعمادفیاقدگطیـبرایدی‬ ‫تـورا‪.‬آ ‌نهـام ‌یگوینـدمـاب ‌هجـایامـربـه‌معـروفونهـیاز‬ ‫اسـت‪ .‬دلیـل بایـد متناسـب بـا مدعـا باشـد‪ ،‬نـه اینکـه‬
‫عقلانیـت عملـی و ارز ‌شهـای اخلاقـی را در فرزندانمـان‬ ‫منکردلالتبرخیرم ‌یکنیم‪.‬حافظم ‌یگوید‪:‬دلا‪،‬دلالت‬ ‫مدعـای مـن یـک چیـز باشـد و دلیلـم چیـز دیگـر‪ .‬تصـور‬
‫تقویـت کنیـم‪ .‬در بقیـۀ مـوارد‪ ،‬وقتـی خودشـان بـه سـن‬ ‫زخهـیـردهـت کمنـمفـمربـوه راش‪.‬هُلـنجـباانتدی‪/‬ش‪/‬ـمۀکـدلانلـبـهتفخیســراقیـمبنابـهـواد کـت وه‬ ‫مـنایـناسـت کـهبسـیاریاز کسـانی کـه کی ‌شگردانـی‬
‫داوریونقادیرسیدندوتوانستنداعتمادشانبه افراد‬ ‫ا گر کسیازشمامشورتیخواست‪،‬شماباتوجهبهعلمو‬ ‫کرد ‌هاند با گذر روا ‌نشناختی دینشان را عوض کرد ‌هاند‬
‫را با ویژگ ‌یهای آن شـخص متناسـب کنند‪ ،‬م ‌یتوانند‬ ‫تجربهیاقدرتتفکروعمقفهمبیشتری کهنسب ‌تبهاو‬ ‫و نـه گـذر منطقـی‪.‬‬
‫داری‪،‬تمامیآثار ونتایجمثبتومنفیرابرایاوروشن‬
‫موضـع شـخصی اتخـاذ کننـد‪.‬‬ ‫کنـیتـابـابصیـرتوبهاختیارخـودهرراهـیرام ‌یخواهد‬
‫انتخاب کندوبهاینم ‌یگفتنددلالتبرخیر‪.‬در تربیت‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪10‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫جــایی که خطــر باشــد‪،‬‬
‫گݡوهرنجا ‌تبخشنیز‬
‫سربرم ‌یآورد‪1‬‬

‫ب ‌همناسبتدرگݡذشتمحمدعلیمرادی‬
‫فیلسوفاصفهانی کفخیابان‬

‫تنهایـ ‌یاشمسـئل ‌هایشـخصی کهخـودانتخـاب کرده‬ ‫کـهعیـنب ‌ینیـازیاسـتوبانـوبـودناوبـهمؤنـثبـودن‬ ‫دکتر حمیدرضا عریضی‬
‫بود‪ .‬کسانی کهخشونتخودعلیهمحمدعلیمرادیرا‬ ‫کلمۀفقردر زبانایتالیاییاشارهم ‌یکند‪.‬‬ ‫ظـرف تقریبـ ًا چهـل روز‪ ،‬در دانشـکدۀ علـوم اجتماعـی‬
‫بابیان جملاتمنفیتامرگشادامه دادند باید بدانند‬ ‫تهـران‪ ،‬دو نفـر تشـییع شـدند‪ :‬محمدامیـن قانعـ ‌یراد‬
‫اودر عینفقر‪،‬خوشبودوسرخوشانهوپیروزمندمرگ‬ ‫حامدزارعدرروزنامۀسازندگیبابهرخ کشیدنتنهایی‬ ‫و محمدعلـی مـرادی‪ ،‬اولـی جامع ‌هشـناس و دومـی‬
‫را پذیـرا شـد تـا نقطـۀ پایانـی بـر خشـونت پیرامـون خـود‬ ‫مرادی(نداشتنهمسر‪،‬فرزندوثروت)در هنگاممرگ‪،‬‬ ‫فیلسـوف‪ .‬آنـان همیـن اواخر دربـارۀ اهمیت مطالعـۀ آثار‬
‫اورانـا کامخوانـدهومباحـثعمیقفلسـفیاورا«جیغ»‬ ‫فیلسوفانبزرگ(ازقبیل کانت‪،‬هایدگر‪،‬هگلوهوسرل)‬
‫باشـد؛هما ‌نطور کههولدرین گفتهاسـت‪:‬‬ ‫نامیـده بـود؛ امـا بایـد بدانـد فقـر سـربلندی مـرادی بـود و‬ ‫برایجامع ‌هشناسانبحثجنجالیداشتند‪.‬قانع ‌یراد‬
‫آن را ب ‌یاهمیـت م ‌یدانسـت و مـرادی برعکـس‪ ،‬بسـیار‬
‫مهـم‪ .‬در اینجـا م ‌یکوشـم ابتـدا از محمدعلـی مـرادی‬

‫سـخن بگویـم و بعـد بـه شـرح ایـن بحـث بپـردازم‪.‬‬
‫ُمـرادی در زمـان حیـات‪ ،‬تنهـا بـود و بـه هنـگام مـرگ نیـز‬
‫تشـییعجناز ‌هایمتناسـبباهمانتنهاییداشـت‪.‬اما‬
‫اندکـیبعـدوضعیـتتغییـر کـردوشـا گردانی کـهپـرورش‬
‫داده بـود عاشـقانه دربـار ‌هاش نوشـتند‪ .‬محمدجـواد‬
‫اسـماعیلی یکـی از آنـان بـود و فروتنانـه از یـازده سـال‬
‫آشنایی با مرادی نوشت‪ .‬با این حال‪ ،‬تعریف شخصیت‬
‫و اید ‌ههـا و افـکار مـرادی نیازمنـد تدویـن بیوگراف ‌یهـای‬
‫علمـیدر تـراز بیوگراف ‌یهایـیاسـت کـهویلهلـمدیلتـای‪،‬‬
‫فیلسـوف مشـهور آلمانـی‪ ،‬از شالیرماخر نوشـته اسـت‪.‬‬
‫ویژگیمنحصرب ‌هفرداو که گماننم ‌یکنم کسانیبتواند‬
‫در ایـنزمینـهاز اوپیشـیبگیـرد‪،‬اهمیتنـدادنبهپول‬
‫بود‪.‬درآمداوبهح ‌قالتدریس کلا ‌سهایخصوص ‌یاش‬
‫منحصـر م ‌یشـد کـه بسـیار ناچیـز بـود‪ .‬در برخـی مـوارد‪،‬‬
‫ا گـردانشـجوییراعلاق ‌همنـدم ‌ییافـت‪،‬حتـیآنراهـماز‬
‫ااوونبـمود‌ی‪.‬گرافوـ کات‪.‬مبا ًزلراز ‌گترسـیـلطنۀمزپیــوتلاوخبـوهددیراگآرازادن‪،‬کفـرقردهم بـطلود‪.‬ق‬
‫دانشـجویش‪ ،‬محمدجـواد اسـماعیلی نوشـته اسـت‪ :‬در‬
‫بسیاریاز مواردحقجلسهنم ‌یگرفتوم ‌یگفتمادور‬

‫هـمبودیـمو کارینکردیـمتـابخواهیـمپولیبگیریم‪.‬‬
‫اومرابهیادبانوییم ‌یاندازد کهدانتهبهلحنیاستعاری‬
‫از او(در بخش«بهشـت» کمدیالهی)سـخنم ‌یگوید‪.‬‬
‫در هنگامۀجن ِگژولیوسسـزار وپمپئیدر حاشـیۀرود‬
‫روبیکونـه‪،‬اودر میـاندولشـگردشـمناسـتوتیـریبـه‬
‫سمتاونم ‌یرود‪.‬اینبانوایمناستو گزندیاز جنگ‬
‫بهاونم ‌یرسد‪.‬اینبانوتجسموتجسدفقراست‪،‬فقری‬

‫‪1 .1‬عنوانمقالهشعریازهولدرلیناست کهمحمدعلیمرادیبهآنبسیارعلاقهداشتوبسیاریاز کلا ‌سهایخودرابااینشعرشروعم ‌یکرد‪.‬اصلعنوانشعرچنیناست‪:‬‬
‫‪Wo aber Gefahr ist, wächst-Das Rettende auch‬‬

‫‪11‬‬

‫‪Aussprach der Herr und die letzte liebe‬‬

‫امری کهبرایهمگیخوباستودربارۀمرگش‬
‫‪Den nie genung‬‬

‫بسیاریچیزهام ‌یتوان گفت‪،‬مرگی که‬
‫‪Hatťer von Güte zu sagen‬‬

‫بالاخرههمراهانشدیدندچقدرسرخوشانه‬
‫‪Der worte, damals, und zu erheitern, da‬‬

‫‪.Ers sahe das zürnen der welt‬‬
‫وپیروزمنددرمقابلآنقرار گرفت‬
‫‪Denn alles ist gut. Drauf starb er vieles‬‬

‫‪1 ware‬‬

‫محبوبیـت روزافـزون او نشـان داد کـه شـا گردانش بـه او‬
‫بیشازآننیازمندند کهتنهایش گذارند‪ .‬کمااینکهیکی‬
‫ازآ ‌نها‪ ،‬کبوترارشدی‪،‬مقال ‌هایدرمجلۀایرانفردابرای‬
‫اونوشـت کهدر آنسـعی کردتجربۀزیسـتۀ‪« 2‬فیلسـوف‬
‫کـف خیابـان‪ »3‬را بازتاب دهد‪ .‬رضا نسـاجی نیز مجموعه‬
‫جستاری به نام «تفکر در تنگنا» را در آستانۀ چاپ دارد‪4.‬‬
‫مـن در هیئـت تحریریـۀ مجلـۀ رفـاه اجتماعـی بـا‬
‫محمدامینقانع ‌یرادآشـناییچندسـال ‌هایداشـتم؛اما‬
‫سـابقۀآشـنای ‌یامبامرادیبهبیشاز چهلسـالپیش‬
‫م ‌یرسـید‪.‬پـساز گذرانـدنمقطـعدبسـتاندر مدرسـۀ‬
‫سـتارۀ صبـح کـه زیـر نظـر انجمـن ایـران و فرانسـه اداره‬
‫م ‌یشـد(‪،)1344‬بـهدبیرسـتانسـعدیرفتـم(‪ )1350‬که‬
‫در خیاباناسـتانداریقرار داشـت‪.‬همان‌زماناز طریق‬
‫محسنصفوی کهبعدازانقلابمعاوندانشگاهصنعتی‬
‫اصفهانشد‪،‬بهجلساتمدرسۀآقای گلبیدیمعرفی‬
‫برشـگـزدارممکـ ‌یهشـصبد‪‌ .‬احیـهـان اینججممـعـنهکزایـمرا ًنلظـسریاعلسـ ‌یایکوبـتـراپـرحـوردیش‬
‫ابوسـدریامریـعالانقد‌هرمنـ‌سدهـبـاوید ودبمیرعمســتوال ًانکبـتاهری‌باهـضایـای رتوو فی‌شزهیــایک‬ ‫‌خواندیم‪ .‬سـال سـوم دبیرسـتان‪ ،‬مرحوم پرورش ما را به‬ ‫مخفیبودوبعداز کنار ‌هگیریپرورشازانجمنحجتیه‪،‬‬
‫جبر شـهریاری‪ ،‬رو ‌شهای فیزیک بازرگان و رو ‌شهای‬ ‫مشـشـدیه ًدادتبـرکدا‪.‬ندرداراده‪.‬اموشکـهمودن‪،‬یمسـحستـشـنبداهگبـفوتدنوحچـقویقنتبـایممران‬ ‫اعسمضـا ‌تویانسوجمـیمنببارعـزهدباازانحقکاولمبتدرشاجههـناشتاهکامیل ًگارمفتخهتبلفود‪.‬ی‬
‫مثلثـات فیروزنیـا را کـه کتا ‌بهـای قطـوری هـم بودنـد‬ ‫بیـشاز بقیـهارتبـاطداشـت‪،‬موضـوعرابـامـندر میـان‬ ‫بـهفعالی ‌تهـایخـودادامـهدادنـد‪.‬مصطفـیموهبـت‪،‬‬
‫زیـر بغـل داشـت‪ .‬در سـال آخـر دبیرسـتان هـم کتـاب‬ ‫گذاشتهبود‪.‬دراینزمان کلا ‌سهایدبیرستانسعدیاز‬ ‫حسـین شهشـهانی‪ ،‬احمـد زمانـی‪ ،‬حسـین سـحری‪،‬‬
‫فیزیـک رادمنـش را مطالعـه م ‌یکـرد‪ 5.‬بـه یـاد دارم کـه‬ ‫سالچهارممتوسطهبهدبیرستانادبانتقالیافتهبود‬ ‫محمد‬ ‫فحیرسوـزهنوکلجبلااسل ایف‪،‬شمارحازسآـنن تججمالوزه بوی ‌‪،‬دنعلد ویببعرکتدًایهنم‪،‬‬
‫بـرای سـردرآوردن از کتـاب هـگل اسـتیس ‌‪ ،‬نخسـت‬ ‫ومـادان ‌شآمـوزدبیرسـتانادببودیـم کـهآنزماننیزدر‬ ‫افرادی‬
‫منطـق را از کتـاب خوانسـاری خوانـد‪ .‬محسـن زبـان‬ ‫خیابانهش ‌تبهشت(درهمینمکانفعلی)بود‪.‬رابطۀ‬ ‫از قبیـل سـعید مدنـی‪ ،‬احمـد شـیرزاد و مجیـد مـؤذن‬
‫آلمانـی م ‌یخوانـد و تصمیـم داشـت در آلمـان شـرقی‬ ‫مـن و محسـن بـا وجـود داشـتن دو ایدئولـوژی مختلـف‬ ‫صفایـی بـه آن جمـع افـزوده شـدند‪.‬‬
‫فلسـفه بخوانـد؛ زیرا تنها جایی بـود که مارکس مبنای‬ ‫ادامه یافت‪ .‬او از من خواسته بود این راز را مکشوف نکنم‬ ‫در ایـنمقالـه‪،‬ابتـداقصـددارماز یکـیاز اعضـایانجمـن‬
‫آمـوزش فلسـفه بـود‪ .‬جالـب اینکـه خـود مارکـس بـا‬ ‫ومنبهخواستاویک ‌یدوسالموضوعرااز همهپنهان‬ ‫بـهنـاممحسـنتجـاوزیسـخنبگویـمتـاب ‌هواسـطۀاوبه‬
‫کـردم؛امـاسـعیم ‌یکـردماورابا گف ‌توگووبح ‌ثهایی که‬ ‫محمدعلـیمـرادیبپردازم‪.‬محسـنتجاوزیتنهـافرزند‬
‫فلسـفه مخالـف بـود‪.‬‬ ‫بسـیاریاوقـاتچالشـیم ‌یشـدبـهراهدیـنبازگردانم‪.‬با‬ ‫یـک شـیرین ‌یفروش و بسـیار بااسـتعداد بـود‪ .‬او دوسـت‬
‫بـاری‪ ،‬مـن در دانشـگاه اصفهـان رشـتۀ ریاضـی قبـول‬ ‫وجـودایـن‪،‬مطالعـۀمتـونفرانسـویراادامـهم ‌یدادیـم‪.‬‬ ‫نزدیـک محمدعلـی مـرادی بـه شـمار م ‌یآمـد و آشـنایی‬
‫شـدم و رابطـۀ مـن بـا آ ‌نهـا بـه دلیـل تأ کیـد بـر مذهبـی‬ ‫مـن همیشـه (حتـی تـا امـروز) آلبرکامـو را بـه سـارتر ترجیـح‬ ‫مـنبـامـرادیازطریقاوبود‪ .‬تجاوزیدرانجمنمرحوم‬
‫مـ ‌یدادم‪ ،‬عقایـد او ب ‌هخصـوص مخالفتـش بـا مجـازات‬ ‫پـرورش حضـور داشـت‪ .‬شـاید همـان زما ‌نهـا بـود کـه‬
‫مانـدن ب ‌هتدریـج سـرد و بعـد قطـع شـد‪.‬‬ ‫اعـداموانتقـاداز اعـداملوئـیشـانزدهمبـرایمـنبسـیار‬ ‫ب ‌هتدریـج تحـتتأثیـرفضابه کمونیسـم گرایشیافـت‪.‬از‬
‫تجـاوزی دو سـالی بـود ارتبـاط خـود بـا مرحـوم پـرورش‬ ‫کاجاملل ًاابزابوسدت‪.‬المیحنسحـمنایساترتمررا‌یکبریدشـواتزرایدوننسظرتددرامشقابت‪.‬ل کساارمترو‬ ‫همـانسـالاولدبیرسـتان‪،‬بـااو کـهاطلاعیافتهبودمن‬
‫را قطـع کـرده بـود و مـن مارکسسـیت شـدن تجـاوزی‬ ‫وحتیدوستصمیمیخودمرلوپونتیقرارم ‌یگرفت‪.‬ما‬ ‫کزباـاما ًنلآفراننراسـفروامـیوم ‌یشدکاـنـردم‌ه(االمب)ت‪،‬ـهجالکنســاوتنیببعرـادایزخچواهنـلدسنـآاثارل‬
‫را ب ‌هتدریـج بـه برخـی از بچ ‌ههـای انجمـن پـرورش‪،‬‬ ‫ودبرآعـن ًداسکا ‌م‌لکـهامبـ«هسقخووانـط»دون«آثـطااربعروخـن»ایزازکاشـماوعرارامن ‌یفراخنوانسـدویمی‬ ‫ادبـی فرانسـه ب ‌هخصـوص «گوشـ ‌هگیران آلتونـا» (سـارتر)‪،‬‬
‫ب ‌هخصـوص احمـد زمانـی ‌‪ ،‬محسـن صفـوی و مصطفی‬ ‫ب ‌هخصوصبودلر‪،‬رمبووس ‌نژو ‌نپرسنیز گرایشیافتیم‪.‬‬ ‫«بیگانـه»(کامـو)و«وضعیـتبشـری»(مالـرو) گذاشـتیم‪.‬‬
‫موهبـت گفتـه بـودم‪ .‬پـرورش هنگامـی کـه فهمیـد‬ ‫درهمانزما ‌نهابود کهمحسندوستخودمحمدعلی‬ ‫بیشتراینآثارترجمهنشدهبودند؛بنابراینآ ‌نهاراازمتن‬
‫محسـن مارکسیسـت شـده اسـت ب ‌ینهایـت ناراحـت‬ ‫مـرادیرابـهمـنمعرفـی کـرد‪.‬مندر کلاس‪C‬دبیرسـتان‬ ‫اصلـیوبـادشـواریم ‌یخواندیـم‪.‬هـردو گرایـشمذهبی‬
‫شـد‪ .‬بـا توجـه به تغییـر ایدئولـوژی سـازمان مجاهدین‬ ‫ادب بـودم‪ ،‬محسـن در کلاس‪ A‬و مـرادی در کلاس‪.D‬‬ ‫داشـتیمویک ‌یدوسـالبعد‪،‬آثار بازرگانوشـریعتیراهم‬
‫خلق گمان م ‌یکرد قضیه مربوط به آن است‪ .‬هنگامی‬
‫کـه فهمیـد موضـوع مربـوط بـه حـزب تـوده اسـت ‌‪،‬‬ ‫روزمرۀآناندرتعاملاست‪.‬‬ ‫‪1 .1‬محتوای کلیشعرباترجمۀفارسیهماهنگاست؛اماتطابقبیتبه‬
‫بیشـتر ناراحـت شـد‪ .‬پـرورش آن موقـع در دبیرسـتان‬ ‫‪4 .4‬برایتصحیحخطای گرافیستمجلۀایرانفردالازماستخاطرنشان‬ ‫بیتوجودندارد‪.‬‬
‫حکیـم سـنایی (خیابان اسـتانداری) تدریـس م ‌یکرد و‬ ‫کنممؤلف کتاب«محیط كسبو كار(نظری ‌ههاشاخ ‌صهاوتكنی ‌كها)» که‬
‫زین ‌تبخشمقالۀارشدیاست‪،‬محمدعلیمرادی‪،‬دانشیاراقتصاددانشگاه‬ ‫‪2 .2‬دیلتایازواژۀآلمانی‪Erlebins‬برایاینمفهوماستفاده کردهاست‪.‬‬
‫تهراناستوایناشتباهازتشابهاسمیپدیدآمدهاست‪.‬او(کهعمرشدرازباد)‬ ‫‪3 .3‬مرادیاینتعبیررابهمعنایفیلسوفیبه کارم ‌یبرد کهبامردموزندگی‬
‫بافیلسوفدرگذشتۀاصفهانیماتفاوتدارد‪.‬‬

‫‪5 .5‬دونفرمؤلفاناین کتا ‌بها‪،‬یعنیشهریاریورادمنش‪،‬ازسرانحزب‬
‫تودهبودند‪.‬مرادینیزازهمانزمانتود ‌هایبود‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪12‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫درقم کانتوهایدگروهوسرلوهگلتدریسم ‌یکند‪.‬او‬
‫تلویزیونهمدعوت‬ ‫بمهب‌یشسیدارودیرابزبرنرانامم‌ه ‌ههاهیاییکفلهسمفعمیولد ًرا‬
‫ب ‌هطور زندهاز شبکۀ‬
‫چهارپخشم ‌یشد‪،‬باتسلط کاملمباحثمطر ‌حشده‬
‫راشـرحم ‌یداد‪.‬‬
‫مـرادی تمـام وقـت خـود را صـرف تنظیـم در ‌سگفتـار‬
‫م ‌یکـرد و همـواره تأ کیـد داشـت بـه آن بـه آلمانـی‬
‫«‪ »Verlesung‬گفتـه‌شـود و ایـن واژه را تحلیـل زبانـی‬
‫م ‌یکرد‪.‬اوهموارهبهاستادانایرانینیزخردهم ‌یگرفت‬
‫کـه نم ‌یتواننـد در ‌سگفتـار ارائـه ‌دهنـد‪ .‬منظـور او از‬
‫«در ‌سگفتار» متنی بود که اسـتاد آن را درس م ‌یدهد و‬
‫در گف ‌توگو با دانشـجویان‪ ،‬آن را حک‌و اصلاح م ‌یکند‬
‫و بهبـود م ‌یبخشـد تـا چـاپ شـود‪.‬‬
‫امـسرـادت‪.‬یتچنصـانورچـمه‌یبکـعـرد ًداعخصـورارهـوایم گتفـکلات‪،‬نمـشـرنیبـعاتایـی گنذتشـصـتوهر‬
‫مخالـف بـودم‪ .‬شـریعتی در بخشـی شـگف ‌تانگیز از‬
‫سـخنانش‪،‬عق ‌بماندگیماایرانیانرا گرایشبهفلسـفۀ‬
‫یونـان م ‌یدانـد و رنسـانس را بـه کنـار گذاشـتن فلسـفۀ‬
‫یونـاننسـبتم ‌یدهـد‪ 2.‬مـرادیدرمقالـ ‌های کـهدرایـن‬
‫زمینهنوشتهاستم ‌یگویدشریعتیدارایدوپی ‌شفرض‬ ‫م ‌یکنـد‪ .‬گذشـتسـا ‌لهاخاطـراتراتیـرهوتـار کـردهبـود‬ ‫جلسـات خـود را بـا مـا ادامـه مـ ‌یداد‪1 .‬‬
‫در بررسی جامعه است‪ :‬اول اینکه جامۀ ما در پایان قرون‬ ‫و سـبب شـده بـود محمدعلـی مـرادی را بـا کسـی دیگـر‬ ‫اواخـرسـال‪56‬تجـاوزیومـرادیبهمنزلماآمدند کهدر‬
‫وسـطی اسـت و دوم‪ ،‬سـبک بررسـی شـریعتی در «آری‬ ‫به ملاقـات نداشـتم‪ ،‬اما‬ ‫ابعـشـتدًابپاهذبیرگفیـتـرمم‌‪..‬نمخحـسـلتجتلمسـایلهـدیر‬ ‫خیابان کمالاسماعیلبود‪.‬هردوآلمانیم ‌یخواندند‪.‬‬
‫این چنین بود برادر»‪ ،‬جبرانی است؛ بدین ترتیب نشان‬ ‫هتل کوثـر(کـورش)بود‪.‬‬ ‫آن زمـان مـن واحـد درسـی منطـق ریاضـی داشـتم کـه‬
‫م ‌یدهـد کـه ایـن دو پی ‌شفـرض تناقـض منطقـی دارنـد‬ ‫ب ‌همحـضورودبـههتـلشـناختمش‪.‬طالبـیوجهانـدار‬ ‫مرحـوم ناهیـد آن را از کتـاب هربـرت اندرتـون (‪)1972‬‬
‫(لـویبـرولهـمویژگیجوامعبـدویراپذیـرشه ‌مزمان‬ ‫گفتهبودندپایا ‌ننامۀدکتریاودربارۀفیشتهاست؛پس‬ ‫تدریـسم ‌یکـرد؛بـههمیـندلیـلمـرادیازمنخواسـت‬
‫دو نقیـض م ‌یدانـد)‪ .‬البتـه مـرادی قـدرت ایجـاد شـور را‬ ‫فرصتراغنیمتشمردمودربارۀخودآ گاهیفیشتهدر‬ ‫جزواتمرابهاوبدهم‪.‬اوآ ‌نهاراخواندواشکالاتشراازمن‬
‫در تفکـر هیبریـدی شـریعتی در دورۀ قبـل از انقالب مفید‬ ‫کتابمبانیحقوقطبیعیبرحسب‪ Wissensehaft‬از او‬ ‫‌پرسید‪.‬دانشتجاوزیومرادیدرزمین ‌ههایدیگربسیار‬
‫م ‌یدانـد‪ ،‬امـا از تفکیـک نشـدن نظـم اجتماعـی و نظـم‬ ‫پسرـسـخیندگمف‪3.‬تیاـومم‪ .‬کشـاغماو ًلتلغگیفیر ‌تکـوگرودهشبــود‪.‬دن‪،‬ایممامیاانزنردوزگراذباشـهتمه‬ ‫فراترازمنبودومندانستم کهدرآنسا ‌لهاوقتخودرا‬
‫طبیعیدرباورهایاوانتقادم ‌یکند‪.‬مرادیباشریعتیدر‬ ‫توعلالفالوفانهبطکـررومدانهرکبراوهدـنس کمد‪.‬هعبهمرهیآدثقـواًارفالموسک‌یافخمهل ًورااانبمادنـسجلدد‪.‬یاطنبقوتادملن ‌یدب‪،‬خآکثـوااهرنپهدینـگردولزو‬
‫انتقادازپروژۀانسان کاملوعرفاننظریهمسواست‪.‬او‬ ‫ب ‌ینهایـتفروتنومتواضعبود‪.‬از گذشـتۀتـود ‌هایخود‬
‫نوشـتهاسـت‪:‬پروژۀانسـان کاملیکتوهماسـت‪.‬وقتی‬ ‫انتقـادم ‌یکـرد‪،‬اماپشـیماننبـودوآنرادرسـیارزشـمند‬
‫مـندانسـتم کامـلنیسـتمآغازتفکـروحرکتمناسـت‪.‬‬ ‫در زندگـی خـود م ‌یدانسـت‪ .‬از هـر موضوعـی سـخن بـه‬ ‫شد‪،‬تجاوزیبرایادامۀتحصیلفلسفهبهآلمانشرقی‬
‫رهاوردفلسـفۀغربوانسـانغربیبرایماایناسـت که‬ ‫میانم ‌یآمد‪:‬از مهندسیباغایرانیواتمسفرزایند ‌هرود‬ ‫رفت‪،‬امامرادیدر ایرانماند‪.‬تجاوزیدر سال‪ 1362‬به‬
‫بدانیمانسانموجودکرانمندیاست‪،‬یعن ‌یضع ‌فهایی‬ ‫بـوایهنقـکـوهلا هصافیهداگنــری«بـدو‌مددنسـبـتهیچ»ـ کهـمهعمنــرایداسـی عتم‪،‬یمقـفًااهدیربـمارۀی‬ ‫ایرانبازگشتوهمانزمانهردودستگیرشدند‪.‬مرادی‬
‫دارد و انسـان کرانمنـد ب ‌هدلیـل آ گاهـی بـر ضع ‌فهایـش‬ ‫بسـیار مقـاوم و پرامید و پرانـرژی بود و تجاوزی نازپـرورده؛‬
‫فروتن اسـت‪.‬‬ ‫آ ‌نهااندیشـیدهبود‪.‬ذر ‌هایاز علاقۀاوبهمنطق کاسـته‬ ‫همینتفاوتدر سرنوشـتآ ‌نهانیزآشـکار شـد‪.‬یکروز‬
‫من با این دیدگاه محمدعلی مرادی بسیار موافقم‪ .‬پروژۀ‬ ‫نشـده بـود‪ .‬کتـاب اندرتـون را کـه ب ‌هتازگـی ترجمـه شـده‬ ‫زمستانی‪،‬برحسبتصادف‪،‬مرادیرا کهبالاخرهاززندان‬
‫هخـومددشـریرفواتیـگ ِتی‬ ‫خود با‬ ‫انسـان کامل‪،‬همدر روای ِتهمراه‬ ‫(وبـیرهاهسـتمـار ‌تیغلضایمـراءضـماوخحـسدر)ومشـاجـهدیدًاوخمواحنـمـدهدبـروجدبـ‪ .‬ایز‬ ‫بـود‬ ‫آزادشدهبود‪،‬در خیاباندیدم‪.‬برفم ‌یآمدوخیابا ‌نها‬
‫عربـی‪،‬‬ ‫(هرچنـد جذا ‌بتـر) محی ‌یالدیـن‬ ‫و بـا‬ ‫یخبستهبود‪.‬ازسرنوشتتجاوزیپرسیدم‪.‬اوخودکشی‬
‫قاب ‌لقبو ‌لترعزیزالدیننسفی‪،‬با کرانمندیذاتیانسان‬ ‫اهمیت دانش ریاضی در مطالعۀ پدیدارشناسی هوسرل‬ ‫کردهبود‪.‬بهیادقطعهشعریاز بودلرافتادم کهباهمآن‬
‫درتضاداست؛بنابراینطرفداراناینعرفاندریکتوهم‬ ‫م ‌یگفـت و مـن کـه در گـروه روا ‌نشناسـی یـک هفتـه‬ ‫راحفـظ کردهبودیم‪:‬‬
‫شـناختی خطایـی را کـه در روح و جـان مـا ایرانیـان لانـه‬ ‫کارگاهپدیدارشناسـیهوسـرلارائـه کـردهبـودم‪،‬از دانـش‬ ‫کهمرگرادر هوایی کهی ‌خبندانوطوفانیاسـتوبرف‬
‫گزیـدهاسـتنم ‌یپذیرند‪.‬همـهخـودراب ‌یکرانهوب ‌یخطا‬ ‫او شـگف ‌تزده شـده بـودم و تسـلط او بـر ایـن مفاهیـم را‬ ‫م ‌یبیند‪2.‬‬ ‫امما‌یبماراردد‪ ،‬ریوآش‌ننچِنی لارزنانپریشدوررافوقس ترارشیار ازک‬
‫م ‌یداننـد و همـۀ شکسـ ‌تهای مـا از همی ‌نجـا ناشـی‬ ‫م ‌یسـتودمومطالـبجدیـدهـمیـادم ‌یگرفتـم‪.‬‬ ‫که‬ ‫بود‬ ‫حسزندگی‬
‫م ‌یشـود‪.‬یکیاز آسـی ‌بهایمهمدر جامعۀدانشـگاهی‬ ‫آنروز کـهدرهتـل کوثرمشـغول گف ‌توگوبودیـم‪،‬بادریغ‬ ‫مـراشـگف ‌تزدهم ‌یکـرد‪.‬اینـک کـهاززنـدانآزادشـدهبـود‬
‫دریکیازمقالاتمرادیباعنوان«نقدمناسباتاندیشه‬ ‫گفت‪:‬ا گرمحسـنزندهبود‪،‬اندیشـمندیبرجسـتهبرای‬ ‫کتا ‌بهایمتعددیرادردستور کارمطالعه گذاشتهبود‬
‫در ایران»بازتابیافتهاسـت‪.‬مقالهبانقلقولشـیرینی‬ ‫کشـورمان م ‌یشـد‪ .‬گفتـم‪ :‬حـزب تـوده بـود کـه عمـر او را‬ ‫وجهـانتـاز ‌هایراپیـشرویخـودم ‌یدید‪.‬‬
‫ازدهخـداآغـازم ‌یشـود‪،‬بااینمضمون کهمریدی گفته‬ ‫ضایـع کـردواوادامـهداد‪:‬وعمـرماراهم‪.‬مرادیم ‌یگفت‬ ‫زمان گذشـتومندیگراوراندیدمتاسـیسـالبعد که‬
‫بـودمـرادمـنخـطرابهتـراز میرعمـادم ‌ینویسـدووقتـی‬ ‫تجاوزی تحت تأثیر فشار زندان به پارانویای مهلکی دچار‬ ‫دونفـرازشـا گردان ُمـرادی‪،‬رضـاطالبیوبهارکجهاندار‪،‬‬
‫مـراد ایـن خلعـت دروغیـن را نپذیرفتـه بـود‌‪ ،‬مریـد گفتـه‬ ‫شـدهبوده‪.‬نخسـتتصور کردهبودندتمارضم ‌یکند؛ و‬ ‫در اصفهـانبـهسـراغمآمدنـدو گفتنـدمـرادیدر کلاس‬
‫بـود آقـا شکست ‌هنفسـی م ‌یکنـد‌! غلـط م ‌یکنـد! از ایـن‬ ‫سرانجاموقتیباور کردهبودند‪،‬آزادش کردهبودند؛بااین‬ ‫دربارۀمنسخن گفتهاست‪.‬آنزمانمناستاددانشگاه‬
‫نمون ‌ههـادرجامعـۀدانشـگاهیماب ‌هوفورهسـت‪ .‬کسـی‬ ‫حال‪،‬یکهفتهبعدخودکشـی کـردهبود‪.‬‬ ‫شـدهبـودمومـرادیرابـهیـادنمـ ‌یآوردم‪.‬تصـور م ‌یکـردم‬
‫کـهدانشـجویانشبـرایاو کتـابترجمـهم ‌یکننـدخـودرا‬ ‫از مرادیدربارۀخودشپرسـیدم‪.‬م ‌یگفتبهروحانیون‬ ‫یکـی از دانشـجویانم‪ ،‬دکتـری فلسـفه گرفتـه و تدریـس‬

‫آزادی است که این تأثیر را ممکن م ‌یکند‪.‬‬ ‫خوانده بود و در سخنران ‌یهای خود ب ‌هتناسب به این آثار ارجاع م ‌یداد‪.‬‬ ‫روشنفکری داشت و با‬ ‫‪1‬س‪.‬خن‪1‬ربانح‌یه‌ثاهای بیعپدراوزرانقلشادرب ادبویکراسملتًاامنتفحاالوتت‬
‫‪4 .4‬البته این باور نادرست است؛ زیرا در روم چند صد سال پیش از‬ ‫‪A travesr la tempête, et la neige, et legivre Ç est la claret 2 .2‬‬ ‫بود‪ .‬یادم م ‌یآید که به‬
‫رنسانس‪ ،‬فسلفۀ یونان قدغن شده بود و با پیدا شدن یک مجسمۀ یونانی‬ ‫‪vibrante à notre norizon noir‬‬ ‫بورنتهول ‌جالتببلراشغه اتزوارمجاصعاطفتیهرمحییمشگی بی اسویابروادس‪.‬تپنراودرم ‌یشکبرا ادینو الکبهتهشقدریآدًانبا‬
‫‪3 .3‬در این کتاب‪ ،‬بر نهادۀ سوژه‪ ،‬وجود جهانی مستقل از تجربۀ این‬ ‫مارکسیسم مخالف بود‪ ،‬برای تأثیرگذاری بر جوانان آثار برتولت برش ِت‬
‫در مدیترانه در رنسانس گرایش به فلسفه آغاز شده بود‪.‬‬ ‫جهان و فعالی ‌تهای آ گاهی است که ویژگی آن تأثیر بر سوژه است تا‬
‫عاملیت آزاد خود را درک کند و نکتۀ مهم اینکه در مقابل‪ ،‬سوژۀ فاعل‬
‫مارکسیست‪ ،‬ازجمله «ننه دلاور»‪« ،‬ابرای سه پولی»‪« ،‬آدم آدم است» و‪ ...‬را‬

‫‪13‬‬

‫سـالجـاریدر مجلـۀسـازندگی)ومفهو ‌مسـازیتوسـعه‬ ‫محمدعلیمرادیدربارۀ کاربردیبودنفلسفهم ‌یگوید‬ ‫پدر رشت ‌هایم ‌یخواند کهسا ‌لهاقبلاز اووجودداشته‬
‫در فلسفه‪،‬تصور م ‌یکنمبرخینقدهایتندمحمدعلی‬ ‫درجهـانتوسـع ‌هیافته‪،‬فلسـفهبـرایزندگیاسـت‪.‬برای‬ ‫اسـت‪.‬مـرادیتأ کیـدم ‌یکـرد کهتشـریحوتوصیف کـهدر‬
‫مـرادیبـهرضـاداوریازجملـهای ‌نکـهرضـاداوریانقالب‬ ‫بهترشدنزندگی‪،‬مابایدآنرابهقولمحمدعلیمرادی‬ ‫پایا ‌ننام ‌ههـای ایـران وجـه غالـب را دارنـد‌‪ ،‬تنهـا دو وجـه‬
‫ایـرانرانفلسـفیدهاسـتوتقلیـلآثـار گسـتردۀاوبهچند‬ ‫بچفـلراسبف‌هیجـما‪.‬میراهدفتیـفموکنوگراففتـیله بسـوودفممثرتا ًبلۀدهوفمت) مم(ن‌ینمام‌ییـداندمو‬ ‫نوشـتاریوشـاید ک ‌مارز ‌شتریـنآ ‌نهـاباشـند‪.‬اوازادورنو‬
‫زندگـ ‌یاش تـا حـدی بـه او شـبیه بـود‪ .‬بوردیـو م ‌یگویـد‬ ‫وهورکهایمرمثالم ‌یآورد که«دیالکتیکروشنگری‪»1‬را‬
‫مقالهتاحدیب ‌یانصافیباشد‪.‬‬ ‫همانهنگامی کهبالاخرهبهفوکوشغلثابتدانشگاهی‬ ‫در فرمپار ‌هنویسی‪)Fragment( 2‬نوشت ‌هاندواینانتخاب‬
‫بـه نظـر مـن‪ ،‬میـراث فکـری محمدعلـی مـرادی ایـن بـود‬ ‫در آمریـکا پیشـنهاد کردنـد‪ ،‬او مهمانـدار یـک فیلسـوف‬ ‫دلیلـیبـرمقاومـتآ ‌نهـادر برابـرنوشـتنبـهفـرمتشـریح‬
‫کـه سـعی کـرد دانشـجویان هـم فلسـفه بداننـد و هـم‬ ‫آمریکایـی بـود کـه تصـور م ‌یکـرد فوکـو‪ ،‬دریـدا و بـارت در‬ ‫است؛زیراتشریحدر بسترفکرسیستماتیکمعنیپیدا‬
‫جامع ‌هشناسـیوروا ‌نشناسـیوفیزیـک‪.‬امـامه ‌متریـن‬ ‫بـرجعاجـیزندگیم ‌یکنند کـهدولتبرایآ ‌نهاسـاخته‬ ‫م ‌یکنـدونسـبتسـوژهوسیسـتماز جنبـۀنظـریواجـد‬
‫آمـوزۀاوایـنبـود کـهانسـا ‌نهادرپرتوفلسـفهبهترزندگی‬ ‫است‪3.‬فوکوهمفرصتآنرانیافت(ب ‌هدلیلدچارشدن‬ ‫پیچیدگـی خاصـی اسـت کـه ادورنـو و هورکهایمـر بـه آن‬
‫کننـد‪.‬تعبیـری کـهدر مـوردخـوددوسـتداشـت‪،‬یعنـی‬ ‫بهبیماریایدز) کهموقعیتعالیاجتماعیوشغلثابت‬ ‫نقـدواردم ‌یکننـد‪.‬مرادیازاسـتادانخوددیترهنریش‪،‬‬
‫«فیلسـوف کـفخیابـان»‪،‬تـاحـدیبـهتعبیر«فیلسـوف‬ ‫دانشگاهی(ب ‌هجزدرایناواخردر کولژدوفرانس کهدرس‬ ‫میشائیلتوبنیسنوهرماناشمیتزیادم ‌یکردوافسوس‬
‫آ گورا»(میدانبحثدریونانقدیم)شبیهبود کهسقراط‬ ‫م ‌یخـورد کـهچـرادرایـرانچنیـناسـتادانینداریم‪.‬‬
‫آن را دربـارۀ خـود بـه کار م ‌یبـرد‪ .‬او فلسـفه را «ارزشـمند‬ ‫گفتارهای آن هم چاپ شـده اسـت) داشـته باشـد‪.‬‬ ‫در آغاز مقالهبهموضوعاختلافنظرمرادیوقانع ‌یرادو‬
‫کردنزندگی»تعریفم ‌یکرد‪.‬حیاتارزیاب ‌ینشده‪،‬ارزش‬ ‫مـرادی پـس از بریـدن از مارکسیسـم‪ ،‬کمتـر بـه مبـارزات‬ ‫نگرانیقانع ‌یرادازتأثیرمرادیدردعوتجامع ‌هشناسان‬
‫زیسـتن نـدارد‪ .‬او مـروج بـزرگ فلسـفه بـود کـه رابطـ ‌های‬ ‫طبقاتیم ‌یاندیشـیدوبهمسـائلمحی ‌طزیستبیشاز‬ ‫بهآثارفلاسفۀمهماشاره کردم‪.‬قانع ‌یرادمدعیاستقلال‬
‫تعاملیبادانشجویانخودبرقرار کردهبود‪.‬دانشجویانش‬ ‫هرچیزاهمیتم ‌یداد‪.‬بااینحالاودرآثار کانت‪،‬هگل‬ ‫دو اقنـوم اندیشـۀ جامع ‌هشناسـی از گفتمـان فلسـفی و‬
‫درهرسـاعتیازروزبهاودسترسـیداشـتندو گاهیحتی‬ ‫وفیشـتههمچنـانفیلسـوفیسـوژ ‌هگرابود‪،‬هرچنـداین‬ ‫همی ‌نطـور گفتمـانفلسـفیاز گفتمانعلمـیاسـت؛در‬
‫آ ‌نهارادرخانهخودم ‌یپذیرفت‪.‬خشونتمریدانبرخی‬ ‫اواخرهستیوزمانهایدگررا کهدر آنسوژهحذفشده‬ ‫حالی کهازنظرمحمدعلیمرادیدانشجامع ‌هشناسی‬
‫ازفیلسوفانسببشد کهتعبیرفیلسوف کفخیابانرا‬ ‫اسـتنیزتحسـینم ‌یکرد‪.‬بنابراینطبیعیاسـت کهبه‬ ‫ابییـجـنادگفمت ‌یمکـناـند‪.‬فالگـسرـافیـینودگوفمتّدمـعـااقنابعل ‌لبمـحـی فثبضـااشـی تدـ‪،‬اتز ‌هاصویر‬
‫به«فیلسـوفدور ‌هگرد»تبدیلوبهاوب ‌یاحترامی کنند‪.‬‬ ‫فوکو(بهدنبال کانگیموباشلار) کهفرداصلیدرمخالفت‬ ‫نم ‌یکنـمایـننکتـۀقانعـ ‌یرادقاب ‌لپذیـرشباشـد کـها گـر‬
‫ایـندیـدگاهمریدپـروران کـههمهبایـدمثلمافکر کنند‪،‬‬ ‫بافلسفۀسوژهاست‪،‬چنداناهمیتیدادهنشود‪.‬اشارۀ‬ ‫قرار استپارسونز(نظری ‌هپرداز آمریکایی)نقدشودبایدبا‬
‫آدمیرابهیاداستبداددرخدایقدیمییونانپروکراست‬ ‫همـواره او بـه کانـت و جامعـۀ آلمانـی در عیـن حـال بـه‬ ‫توجـهبـهنظریهورو ‌ششناسـیاوایننقدصـورت گیردو‬
‫م ‌یانـدازد‪.‬مهـدیغنیازتوهمیخوشسـخنم ‌یگوید‬ ‫موقعیـتبرتـرفلسـفهدر آنجوامـعهـممربـوطبـود‪،‬امـا‬ ‫حتینم ‌یتوانبانظریۀهابرماس(فیلسوفونظری ‌هپرداز‬
‫کـه پـس از پیـروزی انقالب ‪ 57‬آشـکار شـد؛ همـه شـعار‬ ‫ایـنموقعیـتبرتـرب ‌هدلیـلتالش کانـت(ب ‌هخصـوصدر‬ ‫اجتماعیمعاصرآلمان)بهنقدنظریۀپارسونزپرداخت‪.‬و‬
‫دادنـد «دیـو بیـرون رفـت» و مـا خـوش بودیـم کـه دیـو‬ ‫اثرمشهور اوبهنامتعارضدانشکد ‌هها)همبود‪.‬در واقع‬ ‫بالاخرهباجمل ‌های کهشنیدنآناززبانمارکسیس ‌تها‬
‫اسـتبدادبهزنجیر کشـیدهشـدهاسـت؛امااسـتبداددیو‬ ‫کانتتوانسـتاز اینطریقمقامفلسـفهرادر جایگاهی‬ ‫بیشـتر محتمـل اسـت‪ ،‬قانعـ ‌یراد م ‌یگویـد ایـن حـرف‬
‫نبـود‪،‬خونـیبـود کـهدرر ‌گهایهمۀماجریانداشـتو‬ ‫بفرلترسازفعهلبورامفیوبقاخنشی(یپاززشفلکاسیفوۀحمقهومق)جقارامرعدههماد‪.‬همموقتعقیریب ًات‬ ‫اشـرا ‌فگرایانۀ افلاطـون را کـه «کسـانی کـه اندیشـه دارنـد‬
‫یکیاز تجل ‌یهایآنایناسـت کهبگوییم(وبنویسـیم)‬ ‫همیـن گونـ ‌های اسـت کـه بوردیـو ترسـیم کـرده اسـت‪.‬‬ ‫بایـدحکومـت کننـد»نم ‌یتـوانپذیرفـت(بـرایمـناین‬
‫محمدعلیمرادیدکترایفلسفهنداشت(ب ‌هدروغ)واو‬ ‫آرامـش دوسـتدار‪ ،‬سـید جـواد طباطبائـی و محمدعلـی‬ ‫سـؤال وجـود دارد کـه چـرا حـرف افلاطـون اشـرا ‌فگرایانه‬
‫فیلسـوفیدور ‌هگـرداسـت‪ .‬کدا ‌میـکازایـنهمـهدکتـرای‬ ‫مرادیهی ‌چکدامموقعیتثابتدانشـگاهینداشـتندیا‬ ‫اسـت و چـرا کسـانی کـه اندیشـه دارنـد نبایـد حکومـت‬
‫فلسـفه‪،‬دانـشاوراداشـتند‪،‬بـهفلسـفهخدمـت کردنـد‬ ‫آنرااز دسـتدادنـد‪.‬هـردولتـیبـرایاعتالیخـودبایـد‬ ‫کننـد)‪.‬فرویـدمدعـیشـدهبـود کسـانی کـهم ‌یخواهنـد‬
‫و فلسـفه را آمـوزش دادنـد‪ .‬خـون اسـتبداد را از ر ‌گهـای‬ ‫ماننـد دوگل بیندیشـد و بـرای فلاسـفه موقعیتـی بـرای‬ ‫روانـکاوشـوند‪،‬نخسـتبایـدروانـکاویشـوند‪.‬ایـنآئیـن‬
‫خـودبیـرونبرانیـموبزرگانخودراارجنهیم‪.‬محمدعلی‬ ‫انمدینباشـبۀخآزاشدفیارازهپـیم ک‌شنبیدن‪‌ .‬یهایمرادیهممخالفم؛مثل ًا‬ ‫پا گشـایی ب ‌هگونـ ‌های در سـخن قانعـ ‌یراد دیـده م ‌یشـود‬
‫مرادیومرادفرهادپور ازجملهمه ‌متریناساتیدفلسفۀ‬ ‫تصورم ‌یکنمهرچندتفسیریازشریعتی(کهبهدورۀابوذر‬ ‫کسـیقصدنقدنظری ‌هایجامع ‌هشناسـانهرادارد‪،‬‬ ‫کحهتا گمـ ًرا‬
‫ایـرانهسـتند کـهبـاذهنـیخالقودردوجهـتمخالف‬ ‫مشهوراست)زوالیافته‪،‬امابازاندیش ‌یهایشریعتی(از‬ ‫بایـددر دروننظریـهورو ‌ششناسـیآننقـد کنـد‬
‫(اولی‌‪،‬درجهتمدرنیسمودومیپسامدرنیسموفلسفۀ‬ ‫قبیل کارهایهاشمآقاجری)اورابهصحنۀتفکرایرانباز‬ ‫و مـرادی ب ‌هدرسـتی پاسـخ داد کـه منطـق را نم ‌یتـوان از‬
‫انتقـادی) فلسـف ‌ههای جدیـد را آمـوزش دادنـد و ترویـج‬ ‫خواهد گرداند‪.‬منبافلسفیدنمسائلمربوطبهانقلاب‬ ‫رو ‌ششناسـیجـدا کـرد‪.‬اوبـهقانعـ ‌یرادیـادآوریم ‌یکنـد‬
‫کردنـدوشـا گردانبسـیارینیـزپـرورشدادند‪.‬ایـرانباید‬ ‫در آثـار رضـا داوری (ازجملـه مقالـۀ او در سـالگرد مشـروطۀ‬ ‫کـهدرنخسـتینجملـۀ کتـاب«اخالقپروتسـتانیوروح‬
‫بـرایداشـتنچنینفرزندانـیبهخودببالد‪.‬محمدعلی‬ ‫سـرمای ‌هداری»‪،‬وبـرازعبـورازجنـسقریـبوفصـلقریـب‬
‫مرادیدر همۀزمین ‌ههایی کهدر آ ‌نها کوشـشم ‌یکرد‪،‬‬ ‫ببهسرییارشۀیاکزاپرایهاا ‌ننیامشل‌هگهالایشفالرهسنفکریبدا‪،‬یامدابامایننبافردیمندگگااهراو کشامشل ًوادم‪.‬اولابفتقهما‪.‬وهی ‌چگاه‬ ‫سخنم ‌یگویدوم ‌یپرسدبرایاینعبور‪،‬نبایدنخست‬
‫‪3 .3‬درواقعاینتصوراززماندوگلواهمیتی کهبهسارترم ‌یداددرذهنآن‬ ‫بدانیـم آ ‌نهـا چیسـتند؟ قانعـ ‌یراد مدعـی م ‌یشـود نیـاز‬
‫کامـروا بـود و هرگـز نـا کام از جهـان نرفت‪.‬‬ ‫نیستبرایفهمجامع ‌هشناسی‪،‬پدیدارشناسیهوسرل‬
‫رابخوانیم‪،‬بلکهبایدشوتس(جامع ‌هشناسپدیدارگرا)را‬
‫فیلسوفآمریکاییایجادشدهبود‪.‬هنگامی کهژنرا ‌لهایدوگلازاوخواستند‬ ‫هوسرل‪ ،‬شوتس را‬ ‫درک‬ ‫مگرم ‌یتوانبدون‬ ‫بعخمیوانقـ ًیامد؛رامکا‬
‫سارترراب ‌هدلیلهمنواییبامبارزانالجزایری(ازمعدودمواضعدرستسارتر)‬ ‫کرد‪.‬‬
‫محمدامینقانع ‌یراد‌‪،‬جوادمیریوهادیخانیکیهرسه‬
‫دستگیر کند‪،‬دوگل گفتهبودمنهرگزولترفرانسهرازنداننم ‌یکنم‪.‬‬ ‫ازدوستانمرادیبودندونفراولوسومرؤسایپژوهشگاه‬
‫علومانسانیبودندواوراعضوافتخاری کردهبودند؛امامن‬
‫بادیدگاهقانع ‌یرادمخالفمواینراقبلازمرگنابهنگامش‬
‫بهاو گفتهبودم‪.‬دانشجویانی کهدرسوگمرادیعاشقانه‬
‫نوشـتند و بسـیاری از آ ‌نهـا دانشـجویان جامع ‌هشـناس‬
‫بودندنیزمرادیرادرفراخوانبهفلسفهتأییدم ‌یکردند‪.‬‬

‫‪1 .1‬مرادفرهادپوروامیدمهرگاناین کتابرابهفارسیبرگرداند ‌هاند‪.‬‬
‫‪2 .2‬فرمپار ‌هنویسیدرفلسفۀآلمانیوتحتتأثیرشلگلمعرفیشد‪.‬‬
‫محمدعلیمرادی کهدرآلمانازاینشکلنوشتاریآ گاهشدهبودتصورم ‌یکرد‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪14‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫آیـا جملـۀ یادشـده گذشـته از هـر مـرام و رویکـردی‪،‬‬ ‫انسانعقیدتی‬
‫روشنفکرانهبهنظرنم ‌یرسد؟اینکهبهزناناجازۀرهبری‬ ‫درمواجههبامتن‬
‫ایجانماعمهکاداندوهجشـووددن(دادرردح)ا‪،‬لپیی کشـهرفدرتجمامحعسۀوکنبونن ِمیم‌یاشهوندو؟ز‬
‫حالا گربدانیماینجملهازاحکامفرقۀسیاسی کلامی‬ ‫پبمهمسشکـاراحنیاتطسمایل ًتاکبازگهنزوبیقادنلظعاشلـهدًریا(نهااع)دسـنرقستلمتاشـ‌یتسدواهنتا‪،‬داسبـملایااتق‪.‬شیفنکًراادحلدبیکاگمشرتد؛یی‬ ‫«زن هماننـد کـژدم اسـت‪( ،‬بـا‬
‫خوارجاستچطور؟فرق ‌هایقشری کهمعتقدبودسورۀ‬ ‫درآننهفته کهبرماپوشـیدهاسـت‪.‬فرددیگریم ‌یتواند‬ ‫ایـنتفـاوت) کـه گزیدنششـیرین‬
‫یوسـفاز جعلیاتقراناسـت‪،‬زیراداسـتانیعاشـقانهرا‬ ‫بگویـددرسـتاسـت؛زیـرااشـارهبـهسرشـتمتضـادزنانـه‬ ‫اسـت‪1».‬‬
‫ردورایاینتجـمان‌ییکـنزعد‪.‬ینـ ًاهمـانحال ‌تهـارخم ‌یدهـد‪.‬ممکـن‬ ‫دارد؛ پـس سـخن علـی(ع) اسـت و بالاخـره فـردی ممکـن‬ ‫بـا شـنیدن جملـۀ بـالا چـه‬
‫اسـت کسـی بگویـد کلام درسـتی اسـت؛ پـس نم ‌یتوانـد‬ ‫اسـتبگویدتشـخیصدرستییانادرسـتیاینسخندر‬ ‫احساسی داریم و بی آنکه بدانیم‬
‫ابزگزبوـیـادنظخـاوهاـررًاجکبلارآممـددرهسبـاتشـیاد‪.‬سـکتسـ؛امیـادبیایگــردمبـمهکـموقن اعیسـتـتی‬ ‫قدرتمانیست‪،‬همچنانکهتشخیصاعتباراینروایت؛‬ ‫راو ِی آن کیسـت‪ ،‬چه تفسـیری از‬
‫نگریست کهاین کلامدر آننقلشدهونیاتی کهراویان‬ ‫امابهراسـتیا گرسـخنعلی(ع)باشـد‪،‬همی ‌نکهاززباناو‬ ‫آن خواهیـم داشـت؟‬ ‫جعفرمذهبی‬
‫آندارند‪.‬شـایدفرددیگریبگوید کلامنادرسـتیاسـت؛‬
‫یچقـیونـ ًانزمنـناسـنبوـهبهبـیهچخـوواجرهجشاایسـسـتتوۀبرالهابرخـریهنمیمسـکـتنندا؛پسـتس‬ ‫گفتهشـده‪،‬پسدرسـتاست‪.‬‬ ‫حـال ا گـر بدانیـم ایـن جملـه در‬ ‫دکترای فلسفه‬
‫کصسلـایحبیـگویتمداتنیشـسـخیت‪،‬صهشمایچنسـات ‌نگک ِهیتزنـشاـنخبیـراصیارعهتببــرار اییدرن‬ ‫ا کنـون بـه ایـن جملـه بیندیشـیم‪« :‬زن نیـز ماننـد مـرد‬
‫روایت؛اماهمی ‌نکهخوارجاینسـخنرام ‌یگویند‪،‬پس‬ ‫نهجالبلاغـهآمدهاسـتچطـور؟‬
‫م ‌یتوانـد عهـد ‌هدار خلافـت شـود‪2».‬‬ ‫ممکناست کسیبگویداین کلامینادرستاست‪،‬پس‬
‫معلـومم ‌یشـود کـهسـخننادرسـتیاسـت‪.‬‬ ‫نم ‌یتواندازعلی(ع)نقلشـدهباشـد‪.‬فردیدیگرممکن‬
‫تافماسـکیدرا ‌مییمعکتازبترافاسـسـیترویاچدراشـ؟ادسهادرسـ ًاهمریاباکاچزهایمعنیادروهمایورید‬ ‫اسـتبگویداین کلامف ‌ینفسـهنادرسـتاست‪،‬امابسته‬
‫متـنپیـشرویخویـشراتفسـیرم ‌یکنیـم؟متـنیعنی‬
‫هـر آنچـه پیـش روی ماسـت؛ هـر پدیـد ‌های کـه نیازمنـد‬
‫مشـارک ِتمـابـرایفهمیـدهشـدناسـت‪:‬نوشـتار‪ ،‬گفتار‪،‬‬

‫انسـان یا تمامیـت زندگی‪.‬‬
‫شایدبسیاریچونمندرزندگیروزمرۀخویشباافرادی‬
‫روب ‌هروشـدهباشـند کهمصرانهم ‌یکوشـندبههرقیمتی‬
‫کهشدهازنظامعقیدتیخوددفاع کنندوآنراتفسیری‬
‫دقیقومنطبقباواقعی ‌تهایمتنیبشمارند کهدربرابر‬
‫آ ‌نهاوجوددارد‪.‬م ‌یتوانیمچنینافرادیراانسـا ‌نهای‬
‫عخقوییدتشیربفنتاارمییمن‪.‬اامنوسسا ‌نیهداارنیدعوقآیندرتایچبنااالنگبواهماتینبذیهرنو ِین‬
‫ازخویشمنطبقم ‌یدانند کهتغییرواقعی ‌تهایبیرونی‬
‫ب ‌هعنوانشواهدیناقضهیچتأثیریبرحمایتآ ‌نهااز‬
‫االلگگـووییذخهونیـ ِیپشذعیلرافوته‌هبرشتفدهسنـیداررخد‪.‬یآر ‌ه‌نهسـاربانراۀویاتقوعیجی ِ‌تهبهاهتیر‬
‫بیرونیم ‌یکوشندتاجایی کهممکناستالگویذهنی‬
‫خویـشرااز ارتبـاطبـاواقعی ‌تهـایبیرونـیمصـوننـگاه‬
‫دارندو گاهیحتیارتباطآنرابابیرون کاملاقطع کنند‪.‬‬
‫ایـن افـراد گویـا نخسـت تصمیـم م ‌یگیرنـد از عقیـد ‌های‬
‫دفـاع کننـدوسـپسب ‌هصـورت گزینشـیباورهـاوشـواه ِد‬
‫بدییرگونر ِگیلگچونیا گنومن‌یرکاندنردح‪.‬مداقییق ًتاازهایمادنۀندخومرددونفی کیاهیندخ‌ههسایت‬
‫زنـیراازمیـاندیگـرزنـانانتخـابم ‌یکندوپـسازآن‪،‬به‬
‫ویبرچسـبنامـوسم ‌یزنـد؛سـپسزمیـنوزمـانرابـه‬
‫هـممـ ‌یدوزدتـاشـواهدیبـرایاثبـاتقداسـتنامـوس‬
‫خویش و برتری آن بر زنان دیگر بیابد‪ .‬همچنین همواره‬
‫م ‌یکوشـد او را در اندرونـی خویـش نـگاه دارد تـا مبـادا آن‬
‫بقـادبایـسـروتنخخیالدـشـی ‌هکـداهربـراشـویدو‪ .‬انیسـسـاا ‌نخهتا‌ه ایسـعقیت‪،‬دتـدر ایرتبـصارفـ ًطا‬
‫انسـا ‌نهایدینینیسـتندوایناشـتباهبزرگیاسـت که‬
‫آ ‌نهارامعادلهمفرض کنیم‪.‬دینشایدفقطعرص ‌های‬
‫بما ‌شیددهکنهدا‪.‬یا ‌نساهاسـ ًاسارصشطلتاخحاونیسـاشرانعدرقآیندتبی‌یبپیردش‌هتتررانزآنشاکنه‬

‫‪1 .1‬نهجالبلاغه(‪،)1395‬ترجمۀمصطفیزمانی‪،‬قم‪:‬نبوی‪،‬چاپششم‪.‬سخنان کوتاه‪،‬سخنشمارۀ‪،59‬ص‪.869‬‬
‫‪2 .2‬حلبی‪،‬عل ‌یاصغر(‪،)1376‬تاریخعلم کلامدرایرانوجهاناسلام‪.‬تهران‪:‬اساطیر‪.‬چاپدوم‪.‬ص‪.103‬‬

‫‪15‬‬

‫مفهومـی دینـی‪ ،‬فلسـفی یـا اجتماعـی باشـد‪ ،‬مفهومـی‬
‫روا ‌نشناختیاست‪.‬بههمیندلیل‪،‬اینافرادهنگامی‬
‫کـهبـاالگوهـایرفتاریخویـشواردعرص ‌ههایمختلفی‬
‫چـوندیـن‪،‬هنـر‪،‬فلسـفه‪،‬سیاسـتوجـزآنم ‌یشـوند‪،‬‬
‫در وهلـۀ نخسـت تبیینـی روا ‌نشـناختی لازم دارنـد و در‬
‫مرحلۀبعدیشایدتبیینیمتناسبباحوز ‌های کهدرآن‬
‫مدعیفعالی ‌تاند‪.‬برایمثالفردیرادر نظربگیریم که‬
‫بـهوجودآد ‌مهایفضاییمعتقداسـتوم ‌یپنـدارداین‬
‫موجـوداتبیگانـهقوانیـن کـرۀزمیـنراپیشـاپیشوضع‬
‫م ‌یکننـد؛پـسهـربلایـیناشـیازتوطئـۀآ ‌نهاسـتوهـر‬
‫موهبتـیناشـیازتدبیـرآ ‌نهـا‪.‬چنیـنفـردیا گـربـاد ‌هها‬
‫مـور ِد ابطا ‌لکننـدۀ نظریـۀ خویـش برخـورد کنـد‪ ،‬یعنـی‬
‫بـاد ‌ههـاواقعیتـی کـهبـرنقـشفعـالآد ‌مهـای کـرۀزمیـن‬
‫گواهـیم ‌یدهـد‪،‬بـاز هـمتوجیهـیبـرایرویکـردخویـش‬
‫م ‌یتراشـد‪.‬ایـنفـردبـرایاینکههرآنچـهرادرزمیناتفاق‬
‫م ‌یافتـدبـهحضـوربیگانـهنسـبتدهـدتنها کافیاسـت‬
‫یـک نشـانه از حضـور اجنبـی و درنتیجـه یـک دلیـل در‬
‫حمایتازدیدگاهخودبیابد‪.‬دراینجابحث کردنباوی‬
‫دربـارۀوجـودداشـتنیـانداشـتنعناصربیگانه کهشـاید‬
‫تفسیرآزادنیستیم؛بهاصطلاحتکث ِرتفسیرهیچمعنایی‬ ‫محـلسـؤالم ‌یشـود‪.‬آ ‌نهادرمقابلتغییـراتبیرونیو‬ ‫مبحثـی کیها ‌نشـناختیاسـتبیهـودهاسـتوبایـدبـه‬
‫ندارد‪.‬اینتفسیررام ‌یتوانتفسیریواق ‌عگرایانهنامیدو‬ ‫تعارضـاتخویشمقاومتیعجیبنشـانم ‌یدهند‪،‬به‬ ‫ویب ‌هصورتموردیروا ‌نشـناختینگریست کهتبیین‬
‫درمقابـلآنایـناشـکالراآورد‪:‬ا گـرمتـنبهوضوحتمام‬ ‫طوری کهخودراشهی ِدمتنپیشرویخودم ‌یپندارند‬ ‫ومطالعـ ‌هایروا ‌نشناسـانهم ‌یطلبد‪.‬‬
‫حقیقـتخویـشبرایمفسـرخویشبازگـوم ‌یکند‪،‬پس‬ ‫و بـرای دفـاع از آن تـا لحظـۀ فروپاشـی و نابـودی مطلـق‬ ‫کـخهتویـقریبـش ًا رهایـبـچا‬ ‫انسـا ‌نهای عقیدتـی چنـان ارتبـاط‬
‫حچارالمتدفعسییرهآنیستمی‪.‬امسکاهس ًماتتفنسیبییررموتننازی کماهححقضیوقرداترآدنوکمااملدًرا‬ ‫پیـش م ‌یرونـد‪ .‬آ ‌نهـا بـرای حمایـت از الگوهـای ذهنـی‬ ‫واقعی ‌تهـایبیـروناز دسـتم ‌یدهنـد‬
‫روشـناسـتودر آنهیچابهامینیسـتمعناییندارد‪.‬‬ ‫خویشتفاسیریعجیبوغریبازواقعی ‌تهایبیرونی‬ ‫واقعیـتنم ‌یتواند‬ ‫تکفوشسـیشـر آیا‌نزهبـایـرراوتغنییـیـارهیدهـچتدغ‪.‬یمیـعرمـیول ًدار‬
‫بمراعدکرـتفِسسریویرکمـتردنواکقام‌علگًاراآیزاانـدیه‪،‬م؛مزیمراکـهنیاچسـمتتن کیاسـزیحبقیگقویـتد‬ ‫ارائـهم ‌یدهنـد کـهبههیچرویسـازگاریمنطقینـدارد؛‬ ‫گفتـه م ‌یشـود کـه‬
‫خویـشبـهصراحـتسـخننم ‌یگویدواینمفسـراسـت‬ ‫اوموااقجعالیب‌تاهسایتبکروهت ‌نعاذرهنضییآک ‌نهبهیابنهالوگجووهادمی ‌یدآریود ‌نمذعهمنول ًای‬ ‫دلیـلایـنامـرتـاحـدودیبـهسـاختارذهـنو کارکردمغز‬
‫اکگچـهرگتحونفـقیهسـقمی ِر‌یتکتآـاومانارًالنآامززاعدیحانـنضـۀیمور ‌یمککتنمنـتد‪.‬یانبمیامـرعموناسینئالزیهاخدیاونیشـجتاشهسباسـشتـخکده‪،‬ن‬ ‫تظوااناهیرًایشمبتیوهقانفساکر ‌ندنهاشـای قن ردارنتمدانردد‪.‬وانبااسیـاما‌ننهیا هیسعتقنیددتکهی‬ ‫برم ‌یگـردد‪.‬ذهـنانسـانخواهـانثبـاتوپایداریاسـت‬
‫گفـتومدعـیتفسـیرآنمتـنشـد‪.‬ا گـربـاورداریـممتنی‬ ‫م ‌یکوشـندبـاردفـاعازارز ‌شهـایجاویـدانانسـانیرا که‬ ‫وبـهراحتـیبـایـکالگـویذهنیمشـخصخـوم ‌یگیرد‪.‬‬
‫آبیـنرموتنانزتمااانسـداز ‌هتا‪،‬بیایـگدسبـپترذۀیتریـفمسـکیـرهموااقراعمیح ‌تدهـوادمیب‌ییکرنوندِوی‬ ‫گویـینیازمنـدشـهاد ‌تطلبیاسـتب ‌هتنهایـیبـردوش‬ ‫در چنیـن حالتـی مغـز م ‌یتوانـد بـا صـرف انـرژی کمتـر‬
‫ا گرمعتقدیم کهمتنبیرونیبههیچروی گسترۀتفسیر‬ ‫‌کشـند‪.‬از اینجاسـت کـهرفتـار عجیـبوبیمارگونـۀآ ‌نهـا‬ ‫امـوربیرونـیراتحلیـل کنـدودریـکوضعیـتقرارمندی‬
‫تمـفارساـیمرحـمتدنودینبیمرو‌یکننـازد‪،‬خنویم ‌یتشواهنیـسـمتبیگمو‪.‬ییدـر امینکـجهادمرعحمـاول ًال‬ ‫رنـگوبـویمفاهیـماخلاقـیم ‌یگیـردودچـاردگردیسـی‬ ‫احسـاسآرامـش کند‪.‬ذهنتغییـراتبیرونیرام ‌یبیند؛‬
‫گدفرتـجهایمـ ‌یی بشـیـودنکتـفهآسزـایدر ِکیاتمفا ًلسـویارق ‌حعـگردایانیـهدارودتفومـسـایدررکوااقمـا ًعل‬ ‫م ‌یشود‪.‬ای ‌نهاآرامآرامبا کمکمفاهیمیانتزاعیچون‬ ‫امـاتغییـرالگوهـایدرو ‌نذهنـیبـرایویدشـوار اسـت؛‬
‫آزادانهقرار داریم‪.‬اماپرسـشاصلیایناسـت کهآنحد‬ ‫التزام‪،‬ایمان‪،‬مقاومت‪،‬آزادگی‪،‬شهامت‪،‬ایثارومفاهیمی‬ ‫زیـراایـن کارصـرفانـرژیوتحمـلیـکدورۀناخوشـاین ِد‬
‫از ایـن دسـت بـه افـرادی بـدل م ‌یشـوند کـه خواسـته یـا‬ ‫گـذاربـهحالـتقرارمنـد ِیجدیدرام ‌یطلبـد‪.‬پستلاش‬
‫کجاسـتوچـه کسـیآنراتعییـنم ‌یکند‪.‬‬ ‫ناخواسـتهخـودراشایسـتۀسـتایشوتقدیـرم ‌یداننـدو‬ ‫م ‌یکنـد در مقابـل تغییـرات بیرونـی موضـع بگیـرد‪ .‬در‬
‫واقعیـت ایـن اسـت کـه مـا همـواره بـا واژۀ آزادی بـازی‬ ‫عدـیاگـدراینجراامسـعـزاهوانریـنزککوههـمعشموول ًکارنـشـیفشتدرۀابراسـبترعخلاویـو گریشـ‪.‬زاافرناادز‬ ‫وضعیـتموض ‌عگیـری‪،‬یـاواقعیـتبیرونـیرامتناسـببا‬
‫م ‌یکنیـم‪.‬بـهمعنـایدقی ‌قتـر‪،‬مـاهمـوارهاز ایـنمسـئله‬ ‫اعتدا ‌لاند‪،‬فضارابرایبارورشدناینتوهمبازم ‌یکنند‬ ‫الگویپیشینیخودتوجیهم ‌یکندیاآنراانکارم ‌یکند؛‬
‫کـه هرگـز نم ‌یتـوان حـدود آزادی تفسـیر را تعییـن کـرد‬ ‫ودرنهایـتاتفاقـی کـهم ‌یافتـدایناسـت کـهمردانی که‬ ‫ادمـراوقاقاععدمتـ ًا‌یکهنوگشـامـدتای کـضرهوترتغیییـنراباتشـبیدر‪،‬وبنـهتیغزییـایردتمن‌ینشـدوهددو‪.‬‬
‫سوءاسـتفاده م ‌یکنیـم‪ .‬هنگامـی کـه در مسـند قـدرت‬ ‫بـا الگوهـای ذهنی خویـش رفتاری ناموسـی دارنـد و آن را‬ ‫ذهناز پستوجیهیاانکار آ ‌نهابرنم ‌یآید‪،‬بهمرحل ‌های‬
‫م ‌ینشـینیم‪ ،‬از تفسـیری بیشـتر واق ‌عگرایانـه حمایـت‬ ‫بهمتنبیرونیتحمیلم ‌یکنند‪،‬دردیدعمومبهافرادی‬ ‫از تعارضدرونوبیرونم ‌یرسد کهدیگرنم ‌یتواندفشار‬
‫م ‌یکنیم؛یعنیبرآنیم کهمتن‪،‬تفسـیریسرراسـتدارد‬ ‫شجاعوشایستۀستایشبدلم ‌یشوند‪.‬اماآیابهراستی‬ ‫آنراتحمـل کنـد؛پـسدریچـۀذهـنخویـشرابهسـوی‬
‫وآنهـمتفسـیریاسـت کـهمـام ‌یگوییـم؛زیـرام ‌یدانیم‬ ‫تغییراتبیرونیم ‌یگشاید‪.‬بهطور کلیطبیعیاست که‬
‫ا گـرتفسـیریواحـدوی ‌کدسـتاز متـنارائـهدهیـم‪،‬بـه‬ ‫چنیـنافرادیشـجاعوشایسـتۀسـتای ‌شاند؟‬ ‫ذهنیکانسانسالمدر وهلۀنخستدر برابرتغییرات‬
‫اتکایداشتنابزارقدرتم ‌یتوانیمهمگانرابهپذیرش‬ ‫بازگردیـم بـه ابتـدای متـن‪ .‬در آنجـا پرسـیدیم کـه مـا در‬ ‫بیرونیمقاومت‌کندوتازمانی کهشدتاینتغییرات کم‬
‫تفسـی ِرخودمـانوادار کنیـم‪.‬امـاهنگامـی کـهدر مسـند‬ ‫تفسـیریـکمتـنچـهم ‌یکنیـم‪.‬فـرضم ‌یکنیممتـنما‪،‬‬ ‫باشـد به ترمیم‪ ،‬تعدیل یا تغییر الگوهای ذهنی خویش‬
‫منتقدم ‌ینشینیم‪،‬ازتفسیرآزادان ‌هترحمایتم ‌یکنیمتا‬ ‫هما ‌نطوری کهدر بالا عنوانشـد‪،‬متنمعتبریاسـت‬ ‫دسـتنزنـد؛زیـراتغییـرمـداو ِمالگوهـایذهنی‪-‬رفتـاری‬
‫امیطنال‪،‬بمااهتیخ‌چوویقشتراازبتهفعرسیصر کۀاقمدل ًراآزاتتدانحهمیای کالمکلنًایوامق‪.‬ب‌عاگورایجانوده‬ ‫کـهدرآنمـابـا کلامیارز ‌شمندمواجهم ‌یشـویم‪.‬سـؤال‬ ‫نواآقـرارامروندااشخـتوشنایدنر یـداسکتح‪.‬الاـماتهنذهگانـمِییژلکاتهینشـدی‪،‬توتغضیعییرتاـیت‬
‫ایـن اسـت‪ :‬مـا چقـدر در تفسـیر ایـن متـن آزادانـه عمـل‬ ‫بیرونـی زیـاد م ‌یشـود و رونـد ایـن تغییـرات‪ ،‬الگوهـای‬
‫م ‌یکنیم؟ممکناست کسیبگویدآزادیمعناییندارد‪،‬‬ ‫درو ‌نذهنـیراواداربـهتغییـرم ‌یکند‪،‬ذهنانسـانسـالم‬
‫زیراماهموارهدر قیدمحدودی ‌تهاییهسـتیم کهمتن‬ ‫بـرایجلوگیـریاز فروپاشـی‪،‬سیسـتمرفتـاریخویـشرا‬
‫پیـ ‌شروبـرایمـاتعییـنم ‌یکنـد‪.‬در واقـعمتـن کدهـای‬ ‫تغییرم ‌یدهدوخودراباتغییراتمحیطیجدیدسازگار‬
‫تفسیریخویشرابرماتحمیلم ‌یکندومادرچگونگی‬ ‫م ‌یکنـد‪ .‬اینجاسـت کـه عملکـرد انسـا ‌نهای عقیدتـی‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪16‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫آنچیسـت‪.‬چـهفایـدهایدارداز حقیقتـیدمزدن کـه‬ ‫هخموودارشـهادرنراحتافلتسـفیرسمیر ‌یکخنوینـد ‌شوانصدر؛فبـ ًپابـذریارنیددکفـهاآعا‌نزهعاقیصردف ًاۀ‬ ‫نتکیحفهممسساییـ‌یرتکد‪،‬اتانبنلمدل ًمکتافوه‌ایبکقسنهی‌عیاـگیرراکمیان‪.‬اآنمندللًهاکیـوحاهلقمدکار‌عیگهمرتایتفسانـننسمهیادرز‌یقکـمنیتدترد‪،‬منناتممه ًنمباوطه‌ایانققیًا‌شعـمنگیرمدانلیکیانداهنلز‬
‫حتیوقتیپیشرویمامیایستد‪،‬اورانم ‌یشناسیم؟‬ ‫دخیـویوـار کشواتـاسـهمتت کـنبهاآلاسـمما‌یکنشوـرنید؛سـزیمراامنم‌یت ‌ریباسـفننـدد‪.‬صآری‌نهحـًاابااز‬
‫«ا گرچهجهانرااوآفریدهبود‪،‬امازمانی کهبهاینجهان‬ ‫حقیقـتخویـشروب ‌هروشـوند‪.‬‬ ‫امهـسوراقمعسـتیًـانـمـتایزبوـمهاینـراصـیتردضرفعپـیـمتـیففنهمـبـ ‌یومکدونـتنفد‪.‬متساـویهریضتـمیًـاتنـحصباییمبــشرـتمتراا‌ییآسـنییکــته‪.‬م‬
‫آمد کسیاورانشناخت‪ 1».‬ا گرخدایحقیقتهمچون‬ ‫واقعیـتایـناسـت کـهمـادررویاروییباهرمتنـیروایت‬
‫مسـیح در قالـب انسـان روبـ ‌هروی مـا بایسـتد‪ ،‬او را انـکار‬ ‫تفسـیر‬ ‫را‬ ‫مخو‌یکدنمـیـامن‪.‬رااینمکـ‌یهشـنظوایهـمرًاودردرمننهاایـسـبات ختوفدکـمـرانی‬
‫م ‌یکنیـم؛زیـرام ‌یپنداریـمخـدایمحسـوسوملمـوس‬ ‫عملـی‬ ‫و‬ ‫کـه از پیـش فـرض کنیـم آن متـن بـه دلیـل یـا دلایلـی از‬
‫نم ‌یتوانـد خـدا باشـد‪ .‬مـا در واقـع خدایـی نامحسـوس‬ ‫خویـش بـه حضـور بیرونـی متـن اسـتناد م ‌یکنیـم و‬ ‫نیـات خویـش بـه صراحـت سـخن نم ‌یگویـد و از ایـن رو‬
‫م ‌یخواهیـمتـاهـرزمـان کـهلازمشـدبـاایـنتوجیـه کـه‬ ‫مدعـیهسـتیم کـهمتـنراتفسـیرم ‌یکنیمبـهایندلیل‬ ‫نمیا‌یزنمنشـدیتنفداسزیترفوسـمیفرتسرماام ًساواتق‪.‬پ‌عگرایساآننهکهحدمرایمستننمدق‌یکدنردت‪،‬‬
‫شناخ ِتام ِرنامحسوسممکننیست‪،‬آنراانکار کنیم‪.‬‬ ‫اسـت کـهازروبـ ‌هروشـدنبـاخـودوصراحتباخویشـتن‬
‫مامتنیم ‌یخواهیم کهحقیقتآننامعلومودِرتفسیر‬ ‫م ‌یهراسـیم‪ .‬مـا همـواره بـه دنبـال تفسـیر خودمانیـم و‬ ‫زیـرا در ایـن صـورت جایـی بـرای وی و احـکام صـادره از‬
‫آنهموارهباز باشد‪،‬نهبهایندلیل کهشیفتۀحقیقت‬ ‫تصمیـمنهایـیراخودمـانم ‌یگیریـم؛امابهمتـنآویزان‬ ‫اموسدـرندد انسـتتقـگااده تیف نسیــیزرمی‌یننمشـی‌ینمادنـازد‪.‬تفدرسـمیقراتبـمالم‪،‬ـ ًآانآزکـادهانـدهر‬
‫آنمتنیم‪،‬بلکهم ‌یخواهیمهرزمان کهفرصتیدسـت‬ ‫م ‌یشـویمتامسـئولیتتصمی ‌مهایخویشرانپذیریم‪.‬‬
‫داد تفسـیر دیگـری را انـکار و تفسـیر خویـش را تحمیـل‬ ‫نـه آن فـردی کـه از متـن تفاسـیر عجیـب و غریـب ارائـه‬ ‫کاحمماالیـآزاتداننـمه ‌میکننـطدقـ‪ً،‬انـناهمبـمهاکـیننادلسـیلت‪،‬کبلهکمـه‌یپبـنهداایـردتنفدلیســیرل‬
‫کنیـم‪ .‬در واقـع از یـک سـو م ‌یخواهیـم حقیق ‌تمـان‬ ‫م ‌یدهـد انسـان آزاد ‌های اسـت کـه بـه تضـارب آراء تـن‬
‫نامحسوسباشدوازسویدیگرم ‌یگوییم کهشناختن‬ ‫م ‌یدهـد‪ ،‬نـه آن فـردی کـه از متـن تفسـیری ت ‌کبعـدی‬ ‫کـهم ‌یدانـدروزیا گـربخواهـدبـرمسـندقـدرتبنشـیند‬
‫کحوقدیکاقـننتابناالمغحیسهـوستیسمد کشـهوارصارفسًـابهتا‪.‬نم‌ـهاجدوریظیامهـر‌یکنشـنبیدوه‬ ‫م ‌یدهدانسانحقیق ‌تجویی کهخودرابرایحقیقت‬ ‫مجبـورخواهـدبـودبـهتفسـیرواق ‌عگرایانـهپنـاهبـرد‪.‬آنکه‬
‫بـااشـارهبـهحقیقـتجاودانی کهنم ‌یدانندچیسـتهر‬ ‫فدام ‌یکند‪.‬هردودسـتهانسـا ‌نهایهراسـانیهسـتند‬ ‫بـا نظر به تفسـیر آزادانـه‪ ،‬متن مقـدس را رؤیای پیامبرانه‬
‫آنچهپی ‌شکششانم ‌یکننددورم ‌یاندازند؛امادرباطن‬ ‫کهپسپشتمتنپنهانم ‌یشوندتاباخویشتنخویش‬ ‫تفسـیرم ‌یکندشـبیهجوانکیاسـت کهازمتونمقدس‬
‫کـودکان لـوس‪ ،‬خودخـواه و زیاد ‌هخواهـی هسـتیم کـه از‬ ‫ب ‌یپردهروب ‌هرونشوند‪.‬هردوم ‌یدانند کهاستنادبهمتن‬ ‫عباراتیدرحمایتازرقصوسازوآوازاستنباطم ‌یکند‪،‬‬
‫ترفندحقیقتنامعلوماستفادهم ‌یکنندتادرموعدمقرر‬ ‫سنگرمحکمیاست کهآنانراازروب ‌هروشدنباواقعیت‬ ‫یادانشمندنمایی کهازمتونمقدسعباراتیدرحمایت‬
‫خواستۀخودرابهجایحقیقتبهوالدینناآ گاهشان‬ ‫خویـش م ‌یرهانـد‪.‬‬ ‫از محیطزیستوفیزیک کوانتماستخراجم ‌یکند‪.‬این‬
‫وقتـی علـی(ع) در صفیـن م ‌یگفـت قـران ناطـق منـم و‬ ‫تفاسـیرعجیبوغریبو گاهمدروز تنهاوا کنشـیاسـت‬
‫تحمیل کنند‪.‬‬ ‫آنچهروینیز ‌ههاستپوستیب ‌یارزشاست‪،‬شایداین‬ ‫نابخردانـهبـهتفاسـیرواق ‌عگرایانۀجبهۀمقابل کهچنان‬
‫انسـا ‌نهای عقیدتـی‪ ،‬انسـا ‌نهایی کـه همـواره لاف‬ ‫پیـامرامـ ‌یداد کـهدربنیـانهـرتفسـیریانسـانیحضـور‬ ‫متـنمقـدسرام ‌یخوانـد کـه گویـاهرتفسـیریبهغیـراز‬
‫حقیقـت جـاودان م ‌یزننـد و بـر آ ‌نانـد کـه تفسـیر آ ‌نهـا‬ ‫دارد کهم ‌یتواندحدتفسـیرراتانفیموقتمتناسـتعلا‬ ‫تدفرسـصیورراوت‪،‬شـمراهکیمت ًاطلشبقیاهسـه ‌متان‪.‬هد؛رزیدرواگهریوه‌چبکادواجمبوهدترفویاوکرتد‬
‫کـحهقایفـقـرادتمیتـقدنرراب‌تازطگـلوبنمـد‌ی‪.‬ک انـسدا‪،‬نـسـ ًاهقفقدرطا‌تفـطرالبدـیی وهراخسـشاـنم‬ ‫دهـد‪.‬انسـانی کهم ‌یتوانـدادعا کندخودآنمتـن‪،‬راوی‬
‫آنسویسکۀترسوهراساست‪.‬آنانفرص ‌تطلبانی‬ ‫برحقـشوحتـیفراتـرازآناسـت‪.‬اوم ‌یگفتمنصدای‬ ‫ایـضدنمپنرطسـقیشتپفاسسـیرخنخموی‌یدشهننـمد ‌یکانهادیساشنسـ ًادب‪.‬اهیچـهچمکعدیاامربهی‬
‫هسـتند کـهبـرطبلحقیقتمتـنم ‌یکوبندتـادرموعد‬ ‫ایـن متـن صامتـم و مـا در برابـرش به همـان متن صامت‬
‫مقـرربگوینـدمـاآنحقیقتـیهسـتیم کههمهبـهدنبال‬ ‫استناد کردیمتابهحکمیتوادارش کنیم‪.‬چرا؟چونما‬ ‫معتبـر م ‌یداننـد‪ .‬تفاوتشـان‬ ‫از متـن را‬ ‫تفصرفسـًایارینخاویـسـتش‬
‫آ ‌ناندوبااینترفندمارابهپیرویاز خویشوادار کنند‪.‬‬ ‫نهبهدنبالحقیقتبودیم‪،‬نهروایتیدرستازحقیقت‪.‬‬ ‫مسـند قدرت نشسـته اسـت‬ ‫که آنکه در‬
‫آنانافرادمسئولی ‌تناپذیریهستند‪.‬دستاز سرمتن‬ ‫مـا در واقـع بـه دنبـال تحمیـل خویش بودیم و اسـتناد به‬ ‫تفسـیرخویـشراآشـکار م ‌یکنـدولافوحـدتم ‌یزنـدو‬
‫برنم ‌یدارنـد‪ ،‬چـون م ‌یداننـد بـالا رفتـن از دیـوار کوتـاه‬ ‫کتـاب مقـدس تنهـا بـه ایـن دلیـل بـود کـه خودخواهـی‬ ‫آنکـهدر مسـندمنتقـدم ‌ینشـیندآنراپنهـانم ‌یکنـدو‬
‫و صامـت متـن آنـان را از ایسـتادن بـر پاهـای خودشـان‬ ‫خویـش را پنهـان کنیـم و مسـئولیت عمـل خویـش را‬ ‫لاف کثـرتسـرم ‌یدهـد‪.‬هـردو گـروهبـاموجودیـتمتن‬
‫ب ‌ینیـاز م ‌یکنـد‪ .‬آنـان همـواره متـن مقـدس را پیـش‬ ‫نپذیریـم‪ .‬مـا م ‌یخواسـتیم و هنـوز هـم م ‌یخواهیـم کـه‬ ‫ومفهومتفسیربازیم ‌یکنندوهرگزبهایننم ‌یاندیشند‬
‫مسـن‌یکگرشنمدس‪،‬ـتچحوکنممی‌یاداسنـندتپبـنراهایننپشذدیرنفپتـنسآپنچشـهتمصترفـ ًنا‬ ‫کلاممقـدسحضـور داشـتهباشـدودِر تفسـیرهمچنـان‬ ‫کـهیـکبـاربـرایهمیشـهبـهحرمـتمتـنهـم کـهشـده‬
‫باز باشد‪،‬تاهیچ کسغیراز مانتواندبگوید کهحقیقت‬ ‫دستازبازیخویشبردارندوبپذیرند کههردویآ ‌نها‬
‫نم ‌یخواهنـد بپذیرنـد‪.‬‬

‫‪1 .1‬انجیلیوحنا‪،‬باب‪1‬آیۀ‪10‬‬

‫‪17‬‬

‫حاشی ‌هنشینیوهوی ‌تهایحاشی ‌های‬

‫معضلهوی ‌تهایفرهنگیامروز در کلا ‌نشهرهایایران؛‬

‫وقتـیاز ایـنافـرادسـؤالم ‌یشـود کـهچـرابـهزادگاهخود‬ ‫واجتماعـیشـد ‌هاند؟چـراعمدتـ ًانبودمنابـعاقتصادی‬ ‫افزایـش ب ‌یرویۀ حاشی ‌هنشـینی در‬
‫برنم ‌یگردید‪،‬از پاسخشـانچنینبرم ‌یآید کهاینافراد‬ ‫را دلیـل ایـن ناب ‌هسـامانی تلقـی م ‌یکنیـم‪ ،‬درحال ‌یکـه‬ ‫کلا ‌نشهرهایکیاز نمودهایرشد‬
‫در بسـیاری مـوارد‪ ،‬احسـاس تعلقـی بـه زادگاه خـود نیـز‬ ‫بسـسـبیارک زینازدگآـ ‌نیهـکاافمقا ًیلـرمنأنیوسـت‌سنانـددوا؟ گـرهـمباشـند‪،‬بـاایـن‬ ‫سـریع شهرنشـینی در کشـورمان‬
‫ندارنـدوشـعرمعـروف«نـهدر غربـتدلـمشـاداسـت‪،‬نـه‬ ‫در پاسـخبـهایـنپرسـ ‌شهابایـد گفـتبیشـتروپی ‌شتـر‬ ‫اسـت‪ .‬ایـن امـر بـدون شـک از‬
‫رویـیدر وطـندارم»رادر ذهـنتداعـیم ‌یکنند‪.‬اماچه‬ ‫از هرگونـه علـت اقتصـادی‪ ،‬معضالت اجتماعـی در‬ ‫پیامدهـای صنعتـی شـدن و میـل‬
‫اتفاقـیبـرایاینافـرادافتاده کهحاضرندوضعیتیبدتر‬ ‫«فراینـدهوی ‌تپذیـری»ریشـهدارد‪.‬در ایـنمقالهبرآنیم‬ ‫مهردادفاضلی بـهزندگـیمـدرنبـهشـمار م ‌یآیـد‪.‬‬
‫از زادگاهخویشرادر حاشیۀ کلا ‌نشهرهاتحمل کنند؟‬ ‫تـااز دیـدگاهروانی‪-‬اجتماعـیبـهمسـئلۀهویـتونحـوۀ‬ ‫کارشناسی ارشد شـاید بیشـتر مـا از دیـدن تصاویـر و‬
‫جانبرریپسازنی ‌مقرنمطالعۀمهاجراندر کشورهای‬ ‫شـک ‌لگیری آن در ایـن گـروه از افـراد جامعـه بپردازیـم‪.‬‬ ‫خوانـدن اخبـار رویدادهـای نا گـوار‬ ‫روا ‌نشناسی‬
‫مختلـف‪ ،‬تعریـف خـود را از ایـن افـراد‪ ،‬ذیل نظریۀ خود با‬ ‫امیداسـتسـهماندکیدر معرفیاینمعضلوبررسـی‬ ‫در حاشـیۀ کلا ‌نشـهرها متأثـر و‬ ‫اجتماعی‬
‫عنـوان «راهبردهـای چهارگانـۀ فرهن ‌گپذیـری» ارائـه‬
‫داد‪ .‬وی معتقـد اسـت در طـی فراینـد مهاجـرت نوعـی‬ ‫ریشـ ‌ههای فرهنگـی آن داشـته باشـیم‪.‬‬ ‫متأسفشدهباشیمومقصراصلی‬
‫دگرگونیهویتیدر افراداتفاقم ‌یافتد کهاز آنباعنوان‬ ‫شـایا ‌نذکر اسـت کـه در ایـن مقالـه‪ ،‬تنهـا بـه معضـل‬ ‫ایـن پدیـده را‪ ،‬کـه رشـدی سـریع و قار ‌چگونـه در اطـراف‬
‫«هوی ‌تپذیـری فرهنگـی» یـاد م ‌یشـود‪ .‬در تعریـف وی‪،‬‬ ‫حاشی ‌هنشـینان مهاجـر از قبیـل مهاجـران روسـتایی‪،‬‬ ‫شهرهادارد‪،‬خوداینافرادیاخانواد ‌ههایآ ‌نهاپنداشته‬
‫ایـننـوعمهاجـران‪،‬هـمفرهنـگخـود(فرهنگـی کـهدر‬ ‫افغـانو‪...‬م ‌یپردازیـموبـهسـهمانـد ِکجمعیـتبومی‬ ‫و عللـی نظیـر تحصیالت نا کافـی‪ ،‬وضعیـت اقتصـادی و‬
‫آنزادهشـد ‌هاند)وهـمفرهنـگمیزبـان(فرهنگـی کـهبـا‬ ‫اجتماعـی نامناسـب‪ ،‬مهاجرت بـدون برنامـه و‪ ...‬را علل‬
‫آنمهاجـرت کرد ‌هانـد)رااز دسـتم ‌یدهنـد؛یـادر اصـل‬ ‫منطقـه توجهـی نداریـم‪.‬‬ ‫اینپدیدهدانستهباشیم‪.‬اماشایدفراموش کردهباشیم‬
‫دچـار ب ‌یفرهنگـییـاب ‌یهویـتفرهنگـیم ‌یشـوند‪.‬اوبـا‬ ‫کـهایـنمـواردم ‌یتواندعللمهاجرتاینافرادباشـد‪،‬نه‬
‫مطالعات گونا گوندرطولسا ‌لهانشاندادپیامداین‬ ‫هویتحاشی ‌های‪،‬هویتحاشی ‌هنشی ‌نها‬ ‫وضعیـتاسـفناکزندگـیآ ‌نهـادر حاشـیۀشـهرها‪.‬‬
‫ب ‌یفرهنگـی‪،‬رشـدب ‌یرویـۀاختاللاتروانـیومعضالت‬ ‫ب ‌هراسـتی علـل رفتارهـای ضداجتماعـی‪ ،‬معضالت و‬
‫اجتماعیاست‪.‬منظورازب ‌یفرهنگی‪،‬بروزنوعیرفتاردر‬ ‫امـروزه‪ ،‬بـازار داغ مهاجـرت باعـث شـده تـا حـدودی‬ ‫اختاللاتروانـیدر حاشـیۀشـهرهاچیسـت؟همـۀاین‬
‫سـبکزندگی‪،‬مذهبو‪...‬اسـت کهنهدر جامعۀقدی ِم‬ ‫احسـاسروزهـایاولمهاجرانـیرا کـهامـروزدر حاشـیۀ‬ ‫افـرادبـهعلـل گونا گـونوبـهامیـدزندگـیبهتربهشـهرها‬
‫اینافرادمشـاهدهم ‌یشـودونهجامعۀجدید‪.‬بهبیان‬ ‫کلا ‌نشـهرهای زندگـی م ‌یکننـد درک کنیـم‪ .‬مهاجرانـی‬ ‫مهاجـرت م ‌یکننـد‪ ،‬امـا چـرا دچـار فقـر و فسـاد بیشـتر‬
‫بهتـر‪،‬نوعیازه ‌مگسـیختگیهویتـی‪،‬فـردرابهمخالفت‬ ‫کـه بـه امیـد زندگـی بهتـر دل از خانـه و خانـواده و زادگاه‬ ‫م ‌یشـوند؟چراوقتیاینافراددر زیرسـایۀسـنگینفقر‬
‫بـا فرهنـگ خـود و جامعـۀ میزبـان ترغیـب م ‌یکنـد کـه‬ ‫خـود کند ‌هانـد و بـا هـزار آمـال و آرزو بـه شـهرهای بـزرگ‬ ‫در شـهر یـا روسـتای خـود زندگـی م ‌یکننـد پـا بـه حیطـۀ‬
‫حا کـیاز ناسـازگاریروانی‪-‬اجتماعـیوشـروعاختلالات‬ ‫آمد ‌هاند‪،‬امان ‌هتنهابهزندگیبهتری کهدرذهنداشتند‬ ‫بزهـکاری یـا رفتارهـای ضداجتماعـی نم ‌یگذارنـد‪ ،‬امـا‬
‫هویتـیاسـت‪.‬بـهعبـارتدیگـر‪،‬حاشی ‌هنشـینانمهاجـر‬ ‫دسـتنیافت ‌هانـد‪،‬بلکـهمعضالتفرهنگـیواجتماعـی‬ ‫وقتـیمهاجـرتم ‌یکننـد‪،‬حتـیا گـربـهحاشـیۀشـهرها‬
‫درطیمهاجرت‪،‬ب ‌هعلتازدستدادنهویتفرهنگی‬ ‫بسـیاری بـر مشکلاتشـان افـزوده شـده اسـت‪ .‬گویـا در‬ ‫رانـدهنشـوند‪،‬بیشـتررفتـار ضداجتماعـیاز خـودنشـان‬
‫قدیـمخـود(شـاملآدا ‌بورسـوم‪،‬مذهـب‪،‬طرز پوشـش‬ ‫فراینـد مهاجـرت‪ ،‬ن ‌هتنهـا خودشـان را پیـدا نکرد ‌هانـد‪،‬‬ ‫م ‌یدهنـد؟آیـابرخـیاز ایـنافـراد‪،‬همـانروستانشـینان‬
‫و‪ )...‬و ناسـازگاری بـا هویـت فرهنگـی جدیـد‪ ،‬در فراینـد‬ ‫بلکهسرمای ‌ههایفرهنگیومعنویخودرانیزاز دست‬ ‫فقیرینیستند کهبدونخشونتدر زادگاهخودزندگی‬
‫داد ‌هانـد و درگیـر بزهـکاری‪ ،‬اعتیـاد‪ ،‬فقـر و‪ ...‬در حاشـیۀ‬ ‫م ‌یکردندوامروزدر جامعۀمیزباندرگیرمعضلاتروانی‬

‫کلا ‌نشـهرها شـد ‌هاند‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪18‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫علتسوم‪:‬استر ‌سهایفرهن ‌گپذیری‬
‫مهاجـرت یکـی از عوامـل اسـتر ‌سزا و ایجـاد پریشـانی و‬
‫در افـراد اسـت‪ .‬مواجهـه بـا‬ ‫ناجاسـماعزـگاۀرجیدریـواندیی‪-‬اکـجهتاماصـعـول ًای‬
‫افـراد غریبـه را بـه رسـمیت‬
‫نم ‌یشناسـدوزبان‪،‬لهجه‪،‬نوعلباسپوشـیدنوچهرۀ‬
‫افرادراعق ‌بماندهتلقیم ‌یکند‪،‬باعثبروزاستر ‌سهای‬
‫فرهن ‌گپذیـریماننـداحسـاستنفـراز خویـش‪،‬غربتو‬
‫د ‌لتنگی‪،‬شوکفرهنگیواحساس گناهو‪...‬م ‌یشود که‬
‫مخـواوددامزخعلـد ِرلوباـلرکوزالوخنتاداللاشتتنراواعنـتمیا‪،‬ردبو ‌هنیفآوردسونعبزهم‌تنصفرفس‬
‫بـهشـمارم ‌یآیـد‪.‬درایـنحالـتفـردخـودرامسـتحقهر‬
‫کاری م ‌یدانـد؛ پـس در حالـت خو ‌شبینانـه بـه کارهـای‬
‫ارزانودر حالـتبدبینانـهبـهبزهـکاریرومـ ‌یآورد‪.‬‬
‫بنابـر آنچـه گفتـه شـد‪ ،‬از یـک طـرف جامعـۀ میزبـان بـا‬
‫سیاسـ ‌تها و سـن ‌تهای تبعی ‌ضآمیـز‪ ،‬مهاجـران را بـه‬ ‫فرصتدستبهمهاجرتم ‌یزنند؛زیرانهتعل ‌قهویتی‬ ‫فرهن ‌گپذیری‪،‬بهاختلالاتومعضلاتروانیاجتماعی‬
‫حاشـیه م ‌یرانـد و از طـرف دیگـر اسـتر ‌سهای درونـی‪،‬‬ ‫ونـهتعلـ ‌قمالـیبهسـرزمینمیزبـانندارند‪.‬‬ ‫از قبیـلاعتیاد‪،‬بزهکاری‪،‬بیمار ‌یهـایروانیو‪...‬مبتلا‬
‫حـسب ‌یتعلقـیرادر ایـنافـرادرشـدخواهـددادوهمـۀ‬
‫ای ‌نهـا ب ‌هناچـار خـود را بـه شـکل زندگـی حاشی ‌هنشـینی‬ ‫علتدوم‪:‬فرهنگجامعۀمیزبان‬ ‫می‌شوند‪.‬‬
‫نمایـان خواهـد سـاخت‪.‬‬ ‫از عوامـل تأثیرگـذار در پیدایـش هویـت حاشـی ‌های‪،‬‬ ‫امچــاراعالیــلنافشــراکد ‌لکگیهرعمیاویـم ًابنـنااومعیهدبویهزنتفدگرهینبگهتیرمچیهاسـجرتت؟‬
‫فرهنـ ِگ جامعـۀ میزبـان مهاجـران اسـت‪ .‬فرهنـگ‬ ‫م ‌یکننـددچـار چنیـنسـرخوردگ ‌یهایروانیاجتماعی‬
‫علتچهارم‪:‬وضعیتاقتصادیاجتماعی‬ ‫تبعیـض علیـه اقلی ‌تهـا و مهاجـران از جملـه‬
‫آن رشـد‬ ‫عحواامشـیل‌هنرشـشـیندیهودیرـ کتلاح‌ناششـهیر ‌ههااسیـ وت‪.‬ب ا‌هتصبــ ِولعًا‬ ‫می‌شوند؟‬
‫غالبـ ًا‬ ‫کـه‬ ‫حاشی ‌هنشـی ‌نها‬ ‫م ‌یکنیـم‬ ‫نامناسب‬ ‫تبعیـض‬
‫بـه دو صـورت تبعیـض سـازمانی و تبعیـض رفتـاری‬ ‫علتاول‪:‬قوانینحاکمبرجامعۀمیزبان‬
‫بسـیاریاز مـاتصـور‬
‫مهاجران داخلی و خارجی هسـتند‪ ،‬وضعیت اجتماعی‬ ‫وقتیصحبتازحاشی ‌هنشینیبهمیانم ‌یآید‪،‬درابتدا‬
‫مناسـبی ندارنـد‪ ،‬چـون وضعیـت اقتصـادی آ ‌نهـا بـد‬ ‫در جامعـه بـروز م ‌یکنـد‪ .‬تبعیـض سـازمانی ب ‌همعنـای‬ ‫معنایـیب ‌هجـزدوربـودناز مرکزبـهذهنتداعینخواهد‬
‫سلسـل ‌هقوانینی اسـت کـه بـه برخـی افـراد اجـازۀ ورود‬ ‫شـد‪.‬دوربـودناز مرکـزب ‌همعنـیدسترسـی کـمبـهمنابـع‬
‫اسـت‪.‬شـایدهی ‌چگاهبهاینموضوعنیندیشیدهباشیم‬ ‫بـه سـازما ‌نها و صنایـع را نم ‌یدهـد و خودب ‌هخـود‬ ‫اصلـیونداشـتنقدرتسیاسـی‪-‬اجتماعی کافـیبرای‬
‫کـه وجـود تبعیـض و نابرابـری اجتماعـی و سـازمانی و بـه‬ ‫احقـاقحقـوقشـهروندیوابراز خـوددر جامعۀمیزبان‬
‫رسمیتنشناختناین گرو ‌ههاازطرففرهنگوجامعۀ‬ ‫کار غیرقانونـی را مجـاز م ‌یکنـد؛ امـا تبعیـض رفتـاری‬ ‫اسـت؛ در یـک کلام زندگـی عـاری از حـس ارزشـمندی‪.‬‬
‫میزبان‪،‬آ ‌نهارابهسـمتوضعیتاقتصادیبدترسـوق‬ ‫ابـاجتدمیاگـعـرایناطکاالما ًقل‬ ‫از رفتارهـای فرهنگـی‬ ‫بـه آن دسـته‬ ‫زندگـی در حاشـیه یعنـی زندگـی در محرومیـت سیاسـی‬
‫م ‌یدهد‪،‬شکافمیاناینافرادوبومیانراهرروز بیشتر‬ ‫فـرد آن را در برخـورد‬ ‫م ‌یشـود کـه‬ ‫اجتماعـی و نادیـده گرفتـه شـدن‪ .‬هویـت حاشـی ‌های‬
‫م ‌یکندوآ ‌نهارابهسمتاحساسب ‌یتعلقیبهجامعۀ‬ ‫احسـاس و مشـاهده م ‌یکنـد؛ رفتارهـای ناشـی از‬ ‫نیـز همیـن مفهـوم را دربـر خواهـد داشـت‪ .‬در ایـن نـوع‬
‫میزبـان م ‌یکشـاند‪ .‬بنابرایـن‪ ،‬سـهم جامعـۀ میزبـان در‬ ‫هویت‪،‬فرددچار احساسب ‌یتعلقیبهجامعۀمیزبانو‬
‫ب ‌یثباتیزندگیاینافراد کمتراز خودمهاجراننیسـت‪.‬‬ ‫شـکاف بین غنی و فقیر‪ ،‬روسـتایی و شـهری‪ ،‬اقلیت و‬ ‫نداشتنقدرت کافیبرایابرازنیازهایخویشم ‌یشود‬
‫ا کثریت و مهاجران و بومیان ازجمله نمون ‌ههای رفتار‬ ‫وعلتآنب ‌یتوجهیجامعۀمیزبانبهنیازهایاوست‪.‬‬
‫تبعی ‌ضآمیـز در جامعـه اسـت‪ .‬در ای ‌نگونـه فرهن ‌گهـا‬ ‫یکـی از بارزتریـن نمون ‌ههـای محرومیـت سیاسـی‬
‫سخنآخر‬ ‫سـنت و آدا ‌بورسـوم طـوری برنام ‌هریـزی شـده کـه‬ ‫اجتماعـیدر احقـاقحقـوقشـهروندیدر میـانطیـف‬
‫غیربومیـان اجـازۀ ورود بـه آن را ندارنـد‪.‬‬ ‫وسـیع مهاجـران‪ ،‬در کـودکان کار دیـده م ‌یشـود‪.‬‬
‫ناگفتـهنمانـد کـههمیـنحاشی ‌هنشـی ‌نها‪،‬منبـعایجـاد‬ ‫شـکاف میـان طبقـات اجتماعـی یعنـی عـد ‌های خـود را‬ ‫بیشـتر ایـن کـودکان متعلـق بـه خانواد ‌ههـای مهاجـران‬
‫فرهنـگ‪ ،‬خلاقیـت و نـوآوری در جوامـع و کشـورهای‬ ‫جدا از دیگران و منتسب و متعلق به وضعیت اجتماعی‬ ‫محا‌یزشنین ‌هدنوشطیب ‌نع ًاانددرکبهسبیراارییدرمآوماردد‪،‬یمکورمددسسوءاتبستهفهاردکهارقراری‬
‫مهاجرپذیـریهمچـونآمریـکا‪،‬اسـترالیاو کانـاداشـناخته‬ ‫خاصی بدانند و دوس ‌تدار ایجاد و حفظ رابطه با افراد‬ ‫م ‌یگیرنـد‪.‬بـانگاهـیبه گـزارشصـدایمهاجر‪،1‬بیـشاز‬
‫م ‌یشـوند؛ چراکـه در ایـن کشـورها آزادی فـردی‪ ،‬ایجـاد‬ ‫ه ‌مطبقـۀ خـود باشـند‪ .‬در چنیـن وضعیتـی نابرابـری‪،‬‬ ‫سـ ‌هچهارم کـودکان کار‪ ،‬فرزنـدان خانواد ‌ههـای مهاجـر‬
‫فرص ‌تهایشغلیونبودتبعیضسازمانی‪،‬بهافراداجازۀ‬ ‫ب ‌یعدالتـی و در یـک کلام تبعیـض گسـترش م ‌ییابـد‬ ‫خارجـی و ی ‌کچهـارم دیگـر نیـز فرزنـدان خانواد ‌ههـای‬
‫ابـرازوجـود‪،‬مطالبـۀحقـوقوبـهرسـمیتشـناختهشـدن‬ ‫و داشـتن احسـاس تعلـق بـه جامعـۀ میزبـان را بـرای‬ ‫مهاجـر داخلـی هسـتند و ‪ 90‬درصـد از آ ‌نهـا در معـرض‬
‫م ‌یدهدوحستعلقبهسرزمینمیزبانرادرآنانبهوجود‬ ‫افـرادی کـه رنـگ پوسـت‪ ،‬شـکل ظاهـری‪ ،‬نحـوۀ لباس‬ ‫تجـاوزجنسـیقـرار گرفت ‌هانـد‪.‬ایـنصـدا‪،‬صدایـیاسـت‬
‫م ‌یآورد کهمنشـأشـک ‌لگیریسیاس ‌تهایچندفرهنگی‬ ‫پوشـیدن و ب ‌هطـور کلـی سـبک زندگـی متفـاوت دارنـد‬ ‫کـه ب ‌هنـدرت مسـئولان ذ ‌یربـط آن را م ‌یشـنوند و بـرای‬
‫اسـت‪.‬حاصلچنینسیاسـ ‌تهاییبروزفرهنگخلاقو‬ ‫ب ‌هشـدتدشـوار م ‌یکنـدوبدیـنترتیبمنجربـهایجاد‬
‫درعی ‌نحالیکپارچگیهویتفرهنگیاست‪.‬جاییکهفرد‬ ‫هویـت حاشـی ‌های و حاشی ‌هنشـینی م ‌یشـود و حـس‬ ‫اقدامـی کارآمـد بـه آن توجـه م ‌یکننـد‪.‬‬
‫م ‌یتوانـدبـدوننگرانـیازتمسـخردیگرانبهفرهنـگخود‬ ‫بیگانگی از خود و دیگری را در این افراد رشـد م ‌یدهد‪.‬‬ ‫در جامعـ ‌های کـه دسـتیابی بـه حقـوق مسـلم انسـانی‬
‫ببالدوآدا ‌بورسومخودراب ‌هجایآوردوباهماناشتیاقدر‬ ‫در چنیـن جامعـ ‌های‪ ،‬افـراد‪ ،‬چـه مهاجـر و چـه بومـی‪،‬‬ ‫بـرای اقلی ‌تهـا و مهاجـران سـخت باشـد و افـراد قـدر ِت‬
‫مراسمسنتیجامعۀمیزبانومهاجراندیگرمشارکتکند‪.‬‬ ‫نم ‌یتواننـد یـک هویـت شـهری‪ ،‬اجتماعـی و فرهنگـی‬ ‫ابـرا ِز هویـت سیاسـی اجتماعـی نداشـته باشـند‪ ،‬هویـت‬
‫متأسـفانهدر جامعـۀپـراز تعـارضامـروزایـران کـه گاهی‬ ‫یکپارچه ایجاد کنند و هی ‌چیک از این دو قشر از زندگی‬ ‫حاشـی ‌هایرشـدم ‌یکنـد کـهمعضالتاجتماعـیروانـی‬
‫افرادجامعۀمیزباننیزنم ‌یتوانندبهحقوقشهروندی‬ ‫در چنیـن جامعـ ‌های رضایت ندارند‪ .‬بنابراین‪ ،‬تبعیض‬ ‫خاصخودرادر پیدارد‪.‬در چنینجامع ‌هایاقلی ‌تها‬
‫خوددستیابند‪،‬انتظاراحقاقحقوقحاشی ‌هنشینان‬ ‫و ناتوانی از ایجاد هویت یکپارچۀ فرهنگی‪ ،‬مهاجران را‬ ‫وحاشی ‌هنشی ‌نهایی کهزندگیسال ‌متریدارنددراولین‬
‫تاحدیب ‌یمعناستومعضلحاشی ‌هنشینیمهاجران‬ ‫به حاشـیه م ‌یراند و محلات ترک‪ ،‬لر و افغان نشـین در‬
‫بـدون توقـف ادمـه م ‌ییابـد و هـر روز معضلـی بـر سـایر‬ ‫حاشـیۀشـهرهاایجادم ‌یشـود‪.‬‬

‫معضالت افزوده خواهد شـد‪.‬‬

‫‪11. https://www.vorefugee.com/?p=3396‬‬

‫‪19‬‬

‫زندگیبزرگانحاشیۀزایند ‌هرود‬
‫به روایت تاریخ مؤنث‪1‬‬

‫م ‌یشـود کـهدرمتـن کتـاب کمتـربـهآنتوجـهشـدهوآن‬ ‫بـزرگانحاشـیۀزاینـد ‌هرودراروایـتم ‌یکنیـمودر مقابـل‬ ‫رودخان ‌ههـای بـزرگ همـواره‬
‫معرفـی تفصیلـی افـرادی اسـت کـه بـه کارهـای آ ‌نهـا در‬ ‫تاریـخ مذکـر (اصطلاحـی از رضـا براهنـی)‪ ،‬ایـن تاریـخ را‬ ‫تمد ‌نهـای بـزرگ را سـاخت ‌هاند‪.‬‬
‫شجر ‌هنامهاشارهنشدهاست‪.‬ازآنجا کهنگارندهبسیاری‬ ‫مه ‌متریـن آ ‌نهـا نیـل اسـت کـه‬
‫از ایـن اطلاعـات را در اختیـار نداشـت‪ ،‬نا گزیـر از طریـق‬ ‫«مؤنـث» م ‌ینامیم‪.‬‬ ‫هرچنـد دو سرچشـمۀ دو شـعبه‬
‫مصاحبـه بـا افـراد مسـن فامیـل سـعی در زنـده سـاختن‬ ‫در آغـاز‪ ،‬دو نـوع شـجر ‌هنامۀ مؤنـث و مذکـر را بـا دو کتـاب‬ ‫معـروف آن‪ ،‬یعنـی نیـل آبـی و نیـل‬
‫رادااعشـتتباهریواباـزیطرکـیـردقه امسـصاتح؛بم‌هثهاـ ًال هیمـمتۀعاـیـدند‬ ‫خاطـرات‬ ‫ایـن‬ ‫مقایسـه م ‌یکنیـم کـه اولـی از رضـا صناعـی‪ ،‬نویسـندۀ‬ ‫سـفید‪،‬دردو کشـوِردورازمصـرقـرار‬
‫اطلاعـات‬ ‫ایـن‬ ‫دارد‪ ،‬امـا آبرف ‌تهـای آن کشـاورزی‬ ‫دکترحمیدرضا‬
‫افرادمسنعبدالمجیددریمدیروپای ‌هگذار مدرسهباغ‬ ‫شـجر ‌هنامۀ موضـوع ایـن مقالـه اسـت‪.‬‬ ‫وتمدنغنیهف ‌تهزار سالپیش‬ ‫عریضی‬
‫صناعـیروزیدر میـانجمعـیقـرار م ‌یگیـرد کهبـهدیدار‬
‫بهادرانرا کهباترک ‌ههایچوباناردان ‌شآموزانراتأدیب‬ ‫یکیازبزرگان که ‌نسالی کهمحلاتصالخانواد ‌ههاست‪،‬‬ ‫راپدیـدآورد کـهامـروزهجها ‌نگردان‬
‫م ‌یفرمودواشرفساداترا کهمعلمیمهربانبودواورا‬ ‫رفتـهبودنـد‪.‬درآنجـادرم ‌ییابدبسـیاریازافـرادحاضردر‬ ‫راازسراسـرجهـانفرام ‌یخوانـدتـامعماریپرشـکوهآنرا‬
‫تالیحضرتفاطمهم ‌یدانستند‪،‬بهیادم ‌یآورند‪.‬هفت‬ ‫جمـع را نم ‌یشناسـد؛ ایـن موضـوع او را کـه بازنشسـتۀ‬ ‫سـتایش کننـد‪.‬بـرایرودخان ‌ههـادر زبا ‌نهـایمختلـف‬
‫شـهری کهبهآ ‌نهااشـارهم ‌یشـوددر نواحیمختلفدر‬ ‫ارتـش بـوده‪ ،‬وامـ ‌یدارد تـا چنـد سـالی را بـرای یافتـن‬ ‫کلمـاتمعـرفمؤنـثبـه کار م ‌یبرنـدونیـلراهـم«مـادر‬
‫کنـار یـا نزدیـک زاینـد ‌هرود هسـتند و در هـر شـهر یـک زن‬ ‫نحگلارقن ‌هدهۀامقیاالرتهباشـطخیبصیًاانواریاننمخ‌یانشواناد ‌هسـهاد‪،‬واقماتهصمرتفباکلنادی‪.‬‬ ‫نیـل» نامید ‌هانـد‪.‬‬
‫نقطـۀ گرهشـجر ‌هنامهاسـت‪.‬‬ ‫اوراستایشم ‌یکندواینکهاوبدوندریافتدیناریاین‬ ‫رودخانـهدر ادبیـاتملـلهمـوارهنقـشپررنگـیداشـته‌‬
‫پـروژهراتـابـهآخـرپیشبردهاسـت‪ .‬گفتهم ‌یشـودپساز‬ ‫اسـت‪.‬مـارکتوایـن(‪)1910-1835‬پرشـورترینستایشـگر‬
‫‪ ::::‬لنجان‬ ‫تکمیـلایـنشـجر ‌هنامهآنرابـههزینـۀخـوددردونوبت‬ ‫رودخانـۀ موطـن خـود (روسـتای فلوریـدای میسـوری)‬
‫در سـال ‪ 1114‬ش (‪ 1735‬م) موسـی سرسلسـلۀ ایـن‬ ‫(‪1382‬و‪)1390‬چـاپوب ‌هرایـگانبـههمـۀ کسـانی کهنام‬ ‫یعنیم ‌یس ‌یس ‌یپیبود کهشاهکارخود«زندگیبرروی‬
‫خانـواده در لنجـان بـه دنیا آمد‪ .‬اهمیت او بیشـتر مربوط‬ ‫آ ‌نهادر کتابآمدهاستاهدا کردهوهدفاو‪،‬چنا ‌نکه‬ ‫م ‌یس ‌یسـ ‌یپی»(‪)1883‬رادربارۀآننوشـت‪.‬ماجراهای‬
‫بهنوۀاوعلیرضا(فرزندعل ‌یا کبرفرزندارشدموسی)است‬ ‫خـوددرمقدمـهم ‌یگویـد‪،‬افزایـشپیوندهـایاجتماعی‬ ‫هاکلبر ‌یفیـن (‪ )1884‬نیـز در حاشـیۀ ایـن رودخانـه‬
‫که در سال‪ 1184‬ش (‪ 1805‬م) متولد شد‪ .‬در ایران اوضاع‬ ‫بیناینخانواد ‌ههابودهاست‪.‬چندسالیپیشازچاپ‬ ‫م ‌یگذرد‪.‬تامدیگرقهرمانمارکتوایننیزتحتهدایت‬
‫خوبیحا کمنبود‪.‬جن ‌گهایایرانوروساز سالقبل‬ ‫اول ایـن کتـاب‪ ،‬در تبریـز کتـاب دیگـری (‪ )1376‬چـاپ‬ ‫یـکزن(عمـۀخود)بزرگشـد‪ ،‬گوییرودخانههموارهبا‬
‫از آن آغـاز شـده و فتحعل ‌یشـاه بـرای بسـیج مـردم علیـه‬ ‫شـد کهنس ‌بنامۀشـاخ ‌هایازطباطبای ‌یهایتبریز(به‬ ‫یـکزنپیونـدیافتهاسـت‪.‬‬
‫روسـیهبـهعلمـایدینـیرویآوردهبـود‪2 .‬‬ ‫قلـم سـید جمـال ترابی طباطبایـی) اسـت و از آن جمله‪،‬‬ ‫دراینمقالهشجر ‌هنامۀخانواد ‌ههاییرابررسیم ‌یکنیم‬
‫علیرضـابـهمدرسـۀعلـومدینـیاصفهـانرفـتودر آنجـا‬ ‫عارفجلی ‌لالقدرحاجمیرزاعلیقاضیطباطبایی(فرزند‬ ‫کـه از فرزنـدان حـاج ملا علیرضا (حاج آخوند‪ ،‬متولد سـال‬
‫تحصیـلعلومدینی کـرد‪.‬پدرشبعدازپایانتحصیلات‬ ‫میرزاحسینازنسلمیرزامحمدتقیقاضی)است‪.‬نکتۀ‬ ‫‪ 1184‬ش) بـه شـمار م ‌یآینـد و در میـان آنـان چهر ‌ههـای‬
‫بـرایاودختـرمالحسـنواعـظراخواسـتگاری کـرد‪.‬مال‬ ‫جالـب توجـه در مقایسـۀ ایـن دو نسـ ‌بنامه ایـن اسـت‬ ‫برجسـت ‌های پدیـد آمدنـد کـه تاریـخ اصفهـان بـه آ ‌نهـا‬
‫حسـنواعظپی ‌شنماز سـدهبودودوهمسـرداشـت که‬ ‫کـهشـجر ‌هنامۀحـاجمالعلیرضـابیشـتراز ناحیـۀنسـوان‬ ‫م ‌یبالـد‪.‬ایـنشـجر ‌هنامهمربوطبـهخانواد ‌ههاییاسـت‬
‫وهقمتـسـیبرـباالاغبمه ‌ایگدیـرانر ِدیکاـوهباوودد‪.‬رموخقدعمیـتتیوکـطالیازع‬ ‫این دختر از‬ ‫(زنان) ترسـیم شـده و در آن نام بسـیاری از زنان برجسـته‬ ‫کـه در شـهرهای کوچـک حاشـیۀ رودخانـۀ زاینـد ‌هرود‬
‫مال علیرضـا‬ ‫آمـده اسـت؛ درحال ‌یکـه در نسـ ‌بنامۀ طباطبایـی تبریـز‬ ‫زندگـی م ‌یکردنـد‪.‬‬
‫اخلافصفویهیعنیعباسقلیمیرزایصفوی(ه ‌معصر‬ ‫همـۀ اسـامی متعلـق بـه مـردان اسـت‪ .‬ایـن امـر در واقـع‬ ‫بـر‬ ‫و‬ ‫اسـت‬ ‫پدرسـالارانه‬ ‫معمـول ًا‬ ‫شـجر ‌هنام ‌هها در ایـران‬
‫فتحعل ‌یشـاه) درم ‌یآیـد و هـم معلـم فرزنـدان او و هـم‬ ‫بـههـدفنویسـندۀشـجر ‌هنامۀحـاجمالعلیرضـا(حـاج‬ ‫آم ‌نحـهـوارناافـدریاـددمه گذکرـفرتـخهانموا‌ید ‌هشـهواندشـ‪.‬کمثلا ًلمآیـ‌یگی‌تارلدلهودشـاخ‌هتآـبراادنید‪،‬ر‬
‫مباشراملا کفراواناوم ‌یشود‪.‬همسرعلیرضاملقببه‬ ‫آخونـد) هـم مربـوط م ‌یشـود‪ .‬او هـدف خـود را آشـنایی‬
‫حـاجب ‌یبـی(متولـد‪1186‬ش)هـمنقش کلیـدیدراین‬ ‫بیشترباوابستگاننسبیوسببیاعلام کردهاست؛یعنی‬ ‫عارفبرجستهواستادامامخمینی‪،‬هفدهفرزندداشته‬
‫خانوادهدارد‪.‬دراینزمان‪،‬ظ ‌لالسلطانحا کماصفهان‬ ‫در جس ‌توجویافزایشسرمایۀاجتماعیوپیوندهای‬ ‫است؛اماامروزتنهااز نسلوخانوادۀپسریاومطلعیم‪.‬‬
‫کهاز دوستانعباسقلیمیرزاست‪،‬از علیرضام ‌یخواهد‬ ‫اجتماعـیاسـت کـهدر گفتمـانجنسـیتی‪،‬زنـانحامـل‬ ‫چ ‌هبسادرخانوادۀدختریاونیزافرادبرجست ‌هایباشند‬
‫معلمـ ِی فرزنـدان او یعنـی صار ‌مالدولـه و معتمدالدولـه را‬ ‫ایـن نقـش هسـتند‪ .‬در ادامـه‪ ،‬ابتـدا بـه کاری پرداختـه‬ ‫کـهنامـیازآ ‌نهـادرمیـاننیسـت‪.‬درایننوشـته‪،‬زندگی‬

‫‪1 .1‬اینمقالهرابهدومعماربرجستۀشهراصفهانمهندسمهدیملاباشیومهندسرضاملاباشیتقدیمم ‌یکنم کههموارهدرجهتهماهن ‌گسازیمعماریاصفهانبافضایزیستیحاکمبرآنتلاش کرد ‌هاند‪.‬‬
‫‪2 .2‬مدرسۀدینیاصفهانب ‌هخصوصوضعیتممتازیداشتونامۀفتحعل ‌یشاهبهمیرزاعلینوریمج ِد ِدفلسفۀصدراییمشهوراست‪.‬درنهایتمیرزاعلینورینپذیرفتبهتهرانبرودوعبداللهزنوزیپدرحکیممؤسسعلیمدرس(زنوزی)رابهاین‬

‫منظورمعرفی کردواوبهتهرانرفت‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪20‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫در میانهمۀافراداینخانوادهپدر نگارندۀاینسطور‪،‬‬ ‫خاطـراتعبدالجـواداخـوت کهتحتعنـوان«تجارتتا‬ ‫بـرعهـدهبگیـرد‪.‬صار ‌مالدولـهعل ‌یرغـمپـدر بدنـامخـود‪،‬‬
‫جوادعریضیتنهافردغیرشیخیاست‪.‬اودر آغاز دوران‬ ‫طبابـت»چـاپشـده‪،‬تصویـریزنـدهاز اصفهـانحدود‬ ‫بـاتأسـیسدبیرسـتانصارمیـهنـامنیکـیدر بیـنمـردم‬
‫دبیری‪ ،‬در مدرسۀ دخترانۀ شهناز اصفهان در طوقچی‪،‬‬ ‫یـک قـرن پیـش ارائـه م ‌یدهـد‪ .‬بـرادر او احمـد نفیسـی‬ ‫اصفهـاندارد‪.‬مرکـزحکومـتاوبـاغنواسـت‪.‬ملاعلیرضا‬
‫بـه تدریـس فیزیـک اشـتغال داشـت‪ .‬همسـر او زینـت‬ ‫شـهردار تهـرانبـودودر زمانـی کـهدر دورۀپهلـویدوم‪،‬‬ ‫بـه بـاغ نـو راه م ‌ییابـد‪ .‬دلیـل شـهرت او بـه حـاج آخونـد‬
‫اخوتدر همانمدرسـه‪،‬هنرتدریسم ‌یکردوآشـنایی‬ ‫اسـتاداندانشـگاهدر برابـرتغییـرریاسـتدانشـگاه(دکتر‬ ‫و همسـرش حـاج ب ‌یبـی سـفر آ ‌نهـا بـه مکـه اسـت‪ .‬مال‬
‫آ ‌نهـا منجـر بـه ازدواج شـد‪ .‬ایـن سن ‌تشـکنی ب ‌هدلیـل‬ ‫حکمی) کهدر واقعایجادکنندۀدانشـگاهاصفهانبود‪،‬‬ ‫علیرضا عمری طولانی یافت و در ‪ 96‬سالگی‪ ،‬پس از مرگ‬
‫موضـع گرفتـهوتصمیـمبـهتـرکخدمـت گرفتـهبودنـد‪،‬‬ ‫همسراول‪،‬زوجۀجدیداختیار کردودر کربلامقیم‌شد‪.‬‬
‫اهمیـتشـغلدبیـریدر آنسـا ‌لهابـود‪3 .‬‬ ‫پیشـنهاد کـرد بـرادرش ابوتـراب نفیسـی بـه ایـن سـمت‬ ‫اوازایـنهمسـردوم‪،‬دختـریبـهنـامربـابپیدام ‌یکند‪.‬‬
‫گمـارده شـود‪ .‬مدیریـت او مـورد پذیـرش همـۀ اسـتادان‬ ‫نویسـندۀ ایـن سـطور در نوجوانـی ایـن دختـر را کـه پـس‬
‫«‪corpes‬‬ ‫نـام‬ ‫بـه‬ ‫خـود‬ ‫به کرمان‬ ‫کپرُابـرین درس‬ ‫‪ ::::‬از‬ ‫بـودودر دورۀفعالیـتاودانشـگاهعلـومپزشـکیبـهاوج‬ ‫از ازدواجـی ناموفـق دیگـر ازدواج نکـرده بـود‪ ،‬در منـزل‬
‫خودرسیدوساختما ‌نهایفعلیپزشکیوداروسازی‬ ‫مادربـزرگ خـود (کوچـۀ شهشـهان) دیـده بـود‪ .‬مهنـدس‬
‫کتـاب زیبـای‬ ‫هانـری‬ ‫وزیس ‌تشناسـیوعلـوموزبـانسـاختهشـد‪.‬اوپزشـک‬ ‫عل ‌یا کبراخوت‪،‬فار ‌غالتحصیلدانشگاه کارلزروهۀآلمان‬
‫‪ »spiritual et terre celeste‬کـه بـا عنـوان «ارض ملکـوت»‬ ‫حاذقـیبـودومطبـیدر ابتـدای کوچۀ کلینیـکقائدی‬ ‫کهمتأسفانهدر‪21‬بهمن‪1396‬فوت کرد‪،‬ربابمؤمنیرا‬
‫به همت ضیاءالدین دهشیری (ترجمه اول) و انشاءالله‬ ‫داشـت‪.‬منـزلاودر جـوار همیـنمطـببـودوبعدهـابـه‬ ‫طبـقوصیـتآنمرحـومبهخواجـهربیعانتقـالدادودر‬
‫رحمتـی (ترجمـه دوم) بـه فارسـی درآمـده و در سـال‬ ‫کوچـۀبـاغجنـتدر ابتـدایخیابـانشـم ‌سآبادینقـل‬
‫‪ 1396‬بهتریـن کتـاب در حیطـۀ الهیـات شـناخته شـده‬ ‫مـکان کـرد‪.‬از فرزنـداناومجیدنفیسـیدوسـتنزدیک‬ ‫آنجـادفـن کرد‪.‬‬
‫اسـت‪،‬بـهبزرگانایران‪،‬یعنیشـها ‌بالدینسـهروردی‪،‬‬ ‫هوشـنگ گلشـیری رما ‌ننویـس و ادیـب بـزرگ اسـت‪.‬‬
‫محی ‌یالدیـنعربـی‪،‬عبدالکریـمجبلـی‪،‬داوودقیصری‪،‬‬ ‫گلشـیریدر میـاندوسـتانخـودبیـشاز همهبـهبهرام‬
‫شـم ‌سالدین محمـد لاهیجـی‪ ،‬صدرالدیـن شـیرازی‪،‬‬ ‫صادقـی و مجیـد نفیسـی اشـاره م ‌یکنـد و آثـار داسـتانی‬ ‫‪:‬ش‪:‬ـ‪::‬جرا‌هزنامچ ‌هالهاشمتعرمـبولهًاا داصرافیهانقـناوطکگررمهـایندر نمـودار‬
‫محسـنفیـض کاشـانی‪،‬احمـداحسـائی‪،‬شـیخمحمـد‬ ‫اولی و شـعرهای دومی را م ‌یسـتاید‪ .‬حمید نفیسـی که‬
‫کریـم خـان کرمانـی و شـیخ ابوالقاسـم خـان کرمانـی‬ ‫اسـتادتاریـخسـینمادر دانشـگاههـاروارداسـتو کتـاب‬ ‫گرافیکـیخـودهسـتند‪.‬نقـاط گرهیشـجر ‌هنامۀحاضر‪،‬‬
‫م ‌یپـردازد‪.‬نفـراولپای ‌هگـذار فلسـفۀنور ایرانـیدر مقابل‬ ‫«تاریخ اجتماعی سینمای ایران» او در این اواخر ترجمه‬ ‫برخلافشـجر ‌هنام ‌ههایدیگرمربوطبهمرداننیست‪.‬‬
‫فلسـفۀوجودونفردومعارفمشـهور ونویسـندۀ کتاب‬ ‫شـده‪ ،‬فرزند دیگر ابوتراب نفیسـی است‪ .‬حمید نفیسی‬ ‫یکـیاز ایـننقاط گرهیفاطمهسـلطانفرزنـداولحاج‬
‫فصـوص اسـت‪ .‬سـه اثـر معـروف انسـان کامـل مربـوط‬ ‫در مقدمـۀ کتـابفوقشـرحم ‌یدهد کههمسـایۀآ ‌نها‬ ‫آخونـد اسـت‪ .‬ایـن دختـر همسـر محمدحسـن فرزنـد‬
‫بـه مح ‌یالدیـن عربـی‪ ،‬عبدالکریـم جبلـی و عزیزالدیـن‬ ‫حشم ‌تاللهدهشپسازبازگشتازآلمان‪،‬یکدوربین‬ ‫دوسـت نزدیـک حـاج آخونـد یعنی ملا مؤمن چالشـتری‬
‫نسقیاست کهمقایسهآ ‌نهامقالۀمجزاییم ‌یطلبد‪.‬‬ ‫آ گفای‪ 35‬میل ‌یمتریبرایاوآورد کهعشقبهسینمارا‬ ‫است کهدرسفرمکهباهمملزمرکابودوستبود ‌هاند؛‬
‫سـومیوچهارمیبیشـترباشـرحدواثرعرفانی گلشنراز‬ ‫در اوبـارور کـرد‪.‬مهـدینفیسـیفرزنـددیگراوهماسـتاد‬ ‫امـااز ایـنپسـرمه ‌متـر‪،‬دودخترملامؤمنیعنیحمیده‬
‫شبسـتریوفصو ‌صالحکماب ‌نعربیشناختهشد ‌هاند‪.‬‬ ‫جامع ‌هشناسیدردانشگاههایدلبرگاست‪.‬آذرنفیسی‬ ‫خاتونوخدیجهسـلطانهسـتند کهب ‌هترتیبباسـید‬
‫دوشـخصیتبرجسـتهفیاضلاهیجیوفیض کاشانی‬ ‫دختـر احمـد نفیسـی هـم اسـتاد ادبیـات در دانشـگاه‬ ‫حسـن و میـرزا رضـا‪ ،‬فرزنـدان سـید ابراهیـم سرسلسـلۀ‬
‫شـارح ارتدکـس (راس ‌تاندیشـانه) ملاصـدرا هسـتند و‬ ‫جـان هاپکینـز آمریکاسـت و کتـاب «نابوکو ‌فخوانـی در‬ ‫خانـدان اخـوت ازدواج م ‌یکننـد‪ .‬خدیجـه سـلطان‬
‫احمداحسـائ ‌یدر دو کتابخود‪«،‬مشـاعر»و«عرشـیه»‬ ‫تهـران» او مشـهور اسـت‪ .‬بـرادر دکتـر ابوتـراب نفیسـی‪،‬‬ ‫نمفایدربســزری اگصوااللـتـ ًداۀاهـدکتـلرکابرموـتـارا‌ن ببوندفنـیدسـویجـا ّسدـاعتا‪.‬لخیانآـو‌ناهدـاه‬
‫دواثرملاصدراراشرحم ‌یکند‪.‬هانری کربنشیفتۀعالم‬ ‫عبدالحسیننفیسیازرجالمشهوردرآموز ‌شوپرورش‬
‫مثالیبود کهاز آنباعبارتلاتینی‪mundusimaginalis‬‬ ‫ایرانوتدوی ‌نکنندۀسندتحولآموز ‌شوپرورشاست‪1.‬‬ ‫برها ‌نالدیننفیسیبوده کهبهاصفهانم ‌یآیدومزارع‬
‫آتعنبایرحمم ‌دیکارحد‪.‬سااوئعایلممم‌یثدایلدیوراآدنررما ککاتمل ًابمشعیادخیله«وهپاویرق‌هلگیذاار»‬ ‫برادر دیگراوحسـننفیسـیدر زمانپهلویدومرئیس‬ ‫و املا کـی در پـودۀ اصفهـان خریـداری م ‌یکنـد‪ .‬فرزنـد‬
‫دانشـگاه آزاد‪ 2‬بـود‪ .‬همسـر ابوتـراب بتـول اخـوت اسـت‪.‬‬ ‫حا کـم کرمـان ظهیرالدولـه شـیخی بـود و برها ‌نالدیـن‬
‫م ‌یخوانـد کـه اصطالح معـروف شـیخ احمـد احسـائی‬ ‫همسـر حسـن و عبدالحسـن نیـز مهیـن اخـوت و مریـم‬ ‫نفیسب ‌هدلیلفضای کرمانبهشیخیه گرایشداشت‪.‬‬
‫اسـت‪ .‬او بـه دعـوت شـیخ ابوالقاسـم خـان کرمانـی‪،‬‬ ‫اخـوتهسـتند‪.‬در ایـندوخانـوادهازدوا ‌جهایفامیلی‬ ‫ابوتـراب نفیسـی کـه سـا ‌لها ریاسـت دانشـگاه اصفهـان‬
‫پنجمینجانشیناحمداحسائی‪،‬بهایرانآمدوشیفتۀ‬ ‫هسـمایـلن‪3‬پـ‪9‬و‪12‬ده بشهمدنسـیایآم(ـسدـ‪.‬ااولبآعغـادًزا‬ ‫را بـر عهـده داشـت در‬
‫آنانشد؛ب ‌هگون ‌های کهنیمبیشتر کتابخودرابهارض‬ ‫بسـیار زیاداسـت‪.‬‬ ‫جنـگ جهانـی اول) در‬
‫عرفانیهورقلیااختصاصداد‪.‬دکترابوترابنفیسی‪،‬پدر‬ ‫بـا بتـول اخـوت (فرزنـد عبدالجـواد اخـوت) ازدواج کـرد‪.‬‬

‫انقلابدیدهم ‌یشد؛مثل ًاافرادبرایشرکتدرآزمون‬ ‫اهدافدانشگاهآزا ِدقبلاز‬ ‫کرد‪،‬درشکلاولیۀآنهنوز‬ ‫کار‬ ‫‪1‬اینسنداخیرًاموردنقدفراوانقرار گرفته کهمشهورترینآ ‌نهانقدمقصودفراستخواهاست‪.‬‬ ‫‪.1‬‬
‫‪2‬دانشگاهآزاددرآندورهبرایتحصیلاتغیررسمی برنام ‌هریزیشدهبود‪.‬هرچندبعدازانقلابایندانشگاهبارویکردهایجدیدیآغازبه‬ ‫‪.2‬‬
‫دکتریایندانشگاهنیازبهمدارکرسمینداشتند‪.‬البتهب ‌هتدریجدانشگاهآزادنیزهمانساختاردانشگاهدولتیرابهخود گرفت‪.‬‬
‫‪3 .3‬برخیازدبیرانبزرگدبیرستان‪،‬ازجملهمهندسخویی‪،‬فار ‌غالتحصیلدانشکدۀفنیبودند‪.‬درآنسا ‌لها‪،‬رشتۀمهندسیدرعرصۀاشتغالچندانمتقاضینداشتوب ‌هناچارفار ‌غالتحصیلانآنبرایتدریسجذبآموز ‌ش ‌وپرورشم ‌یشدند‪.‬‬

‫‪21‬‬

‫وتمامبرادرانشنمایندۀمکتبشـیخی کرمانبودند‪.‬‬
‫شـیخیۀ کرمـان و تبریـز هـردو در مقابـل فتنـه بـاب قـرار‬
‫گرفتندوملاباشی کهبابرامحا کمه کرد(اینمحا کمه‬
‫بـه اعـدام بـاب در ‪ 1850‬منجـر شـد)‪ ،‬بـه روایـ ِت عبـاس‬
‫امانـت(تاری ‌خنـگار برجسـتۀایـران)‪،‬بـهشـیخیه گرایـش‬
‫داشـت‪ .‬سـتارخان هم خود شـیخیۀ تبریز بود‪ .‬ابوتراب‬
‫نفیسینمایندۀادامۀشیخیۀ کرمانازملاباقرهمدانی‬
‫اسـت کـهبـهفرقۀباقریـهمعرو ‌فاند‪.‬حاجمشـیرالملک‬
‫نائینـی کـه در دورۀ ناصرالدی ‌نشـاه‪ ،‬در ‪1301‬ق‪،‬‬
‫پـساز ازدواجبـهشـهراصفهـانآمد‪،‬بهشـیخیه گرایش‬
‫یافت و پیوندهای سببی بین خانوادۀ مشیر (فاطمی)‬
‫و نفیسـیص از اینجـا افزایـش یافـت‪ .‬فرزنـدان حـاج‬
‫مشـیرالملک عضـو دارالشـوری کبـری ناصـری بودنـد‬
‫حسـن خـان سپهسـالار آن را پایـه گذاشـت‪،‬‬ ‫بمیعــردزًاا‬ ‫کـه‬
‫منحـل شـد و زمینـۀ مجلـس شـورا در دورۀ‬ ‫امـا‬
‫مشـروطیت شـد‪.‬‬

‫دان ‌شآمـوزاناومصاحبـه کـردهاسـت‪.‬آ ‌نهـااوراسـخت‬ ‫‪ ::::‬مدیسهوباغبهادران‬ ‫‪ ::::‬اصفهان‬
‫دوسـت م ‌یداشـتند و همگـی در مراسـم تدفیـن او در‬
‫آخریـنروز خـردادسـال‪ 1388‬شـرکت کردنـد‪.‬بسـیاریاز‬ ‫آقاسیدمحمدبعدازازدواجبادختر کدخداحاجمحمد‬ ‫حاج سـید عل ‌یمحمد نوۀ سـید ابراهیم‪ ،‬بزر ِگ خانوادۀ‬
‫آ ‌نهارو ‌شهایآموزشـیاورادردبیرسـتانبهشـ ‌تآیین‪،‬‬ ‫صفـی صاحـب دو دختـر و سـه پسـر بـه نا ‌مهـای سـید‬ ‫اخـوت اصفهـان اسـت‪ .‬در بخـش قبلـی اشـاره شـد کـه‬
‫ملهمازمونت ‌هسوریم ‌یدانستند‪.‬اوخود گاهیدر کلاس‬ ‫مرتضـی‪ ،‬سـید مصطفـی و سـید مجتبـی شـد‪ .‬آیـ ‌تالله‬ ‫دختـران مال مؤمـن بـا فرزندان سـید ابراهیم جـد اعلای‬
‫دربـارۀ مونت ‌هسـوری سـخن گفتـه بـود و حتـی از مبـارزۀ‬ ‫مدیس ‌هایمرجعتقلیدبزرگشیعیان کها کنونخیابان‬ ‫خانـوادۀاخـوتازدواجم ‌یکنند‪.‬حاجسـیدعل ‌یمحمد‬
‫او بـا دیکتاتـوری موسـیلینی یـاد کـرده و از دان ‌شآمـوزان‬ ‫سـیدابوالحسـناصفهانـیبـهنـاماوسـتباسـیدمرتضی‬ ‫بازرگانـی مشـهور در اصفهـان بـود و چـون بـا حـاج‬
‫خواستهبودتنبهاستبدادندهند؛موضوعی کهبیانش‬ ‫پسرعمو بودند و با یکدیگر برای درس خواندن در مدرسه‬ ‫مشـیرالملک و فرزنـدان او پیونـدی نزدیـک داشـت‪ ،‬از‬
‫در زمانپهلویدومشـجاعتم ‌یخواسـت‪.‬خواهردیگر‬ ‫نیـ ‌مآورداصفهانطلبهشـدند‪.‬سـیدمرتضیپـسازطی‬ ‫خانـ ‌های شـاهانه و بـزرگ در محلـۀ شهشـهان برخـوردار‬
‫چهراز ‌یهـا(طیـار)سـلطا ‌نآغا(متولـد‪)1286‬اسـت کـهبا‬ ‫مسـرنحتلـیۀرامنـقزددمـحاـاتج‪،‬مدیررزابساقطرلبحگـکیی ‌مرابااداشـمـیهفنـرادگاردفـوپزتوشـبعک ًدای‬ ‫بـود کـه بعدهـا میـراث فرهنگـی اصفهـان آن را‪ ،‬کـه در‬
‫محمدحسـندانشـور(متولد‪)1274‬ازدواج کردوحاصل‬ ‫در باغ بهادران به طبابت پرداخت‪ .‬او با خدیجه سلطان‬ ‫حدفاصـل کوچـۀنصیبوخیابـانمدرسقرار داشـت‪،‬‬
‫اینازدواجسهپسرب ‌هنا ‌مهایاصغر‪،‬ا کبروداریوشبود‪.‬‬ ‫دختـرحـاجآخونـد(بـاخدیجـهسـلطاندختـرمالمؤمن‬ ‫ثبتملی کرد‪.‬اوسـهپسـرداشـت‪:‬عبدالحسـن(‪،1295‬‬
‫دکتـرحسـینحکیمیفرزنـدینداشـت؛بههمیندلیل‬ ‫چالشتریاشتباهنشود)ازدواج کرد‪.‬هشتفرزندحاصل‬ ‫تاجـر)‪ ،‬ابوالحسـن (‪ ،1300‬تاجـر) و عل ‌یا کبـر اخـوت‬
‫داریوشراهمسراو‪،‬فرنگیسجلالیبزرگ کرد‪.‬ا کبرا کنون‬ ‫ایـنازدواجبـود کـهاز میـانآ ‌نهـادکتـرابراهیـمچهـرازی‬ ‫(‪ ،1313‬مهنـدس فار ‌غالتحصیـل از آلمـان)‪ .‬آخریـن‬
‫پزشـکاصلـیشـهربـاغبهـادراناسـت‪.‬فرنگیـسجلالی‬ ‫کـهاوراپـدرروا ‌نپزشـکینویـنایـرانم ‌یداننـد‪،‬مشـهورتر‬ ‫پسـر او یـک سـال پیـش در ‪ 83‬سـالگی از دنیـا رفـت‪.‬‬
‫دخترحاجیخانجلالیاست‪.‬درتاریخمشهوراست که‬ ‫اسـت‪ .‬او در آمریـکا درجـۀ اسـتاد تمامـی گرفـت و در ‪102‬‬ ‫مـادر آ ‌نهـا رقیـه عبـد‪ ،‬دختـر فاطمـه سـلطان فرزنـد‬
‫اوعاملترورمحمدعل ‌یشاهبودهوشرط کردهبودهاست‬ ‫سـالگی(‪)1389‬در آمریـکا فـوت کـردودر بـاغبهـادرانبـه‬ ‫ارشـد حـاج آخونـد بـود‪ .‬حـاج سـید محمـد سـه دختـر‬
‫کها گردراینامرموفقنشود‪،‬همسرخود(ربابه)راطلاق‬ ‫خا ک سپرده شد‪ .‬برادرش دکتر حسین حکیمی (متولد‬ ‫داشـت‪ :‬ملو ‌کالسـادات (‪ ،)1307‬فخرالسـادات (‪،)1316‬‬
‫م ‌یدهـدوهمیـن کار رام ‌یکنـد‪.‬طاهـرهیزدانـیدر تمـام‬ ‫‪ )1285‬و همسـرش فرنگیـس جلالـی هسـتند‪ .‬حسـین‬ ‫زین ‌تالسـادات (‪ .)1318‬خوشـبختانه هـر سـۀ اینـان در‬
‫دوران کاریخودمعاوندبیرستانبهش ‌تآییناصفهان‬ ‫حکیمیدر‪ 73‬سـالگیدرسـوئیسفوت کردوهما ‌نجا‬ ‫قیدحیا ‌تاند‪.‬رحیماخوتنویسـندۀبرجسـتۀمعاصر‬
‫بـود‪ .‬خواهـر دیگـر چهراز ‌یهـا اشر ‌فالسـادات چهـرازی‬ ‫بـه خا ک سـپرده شـد‪ .‬دکتر سـید حسـن چهـرازی (متولد‬ ‫کـه رما ‌نهـای مشـهور «تعلیـق» و «نا ‌مهـا و سـای ‌هها» را‬
‫است کهباابوالقاسمچهرازیعکاسمعروفاصفهان که‬ ‫‪)1303‬بـاطاهـرهیزدانی(متولـد‪)1306‬ازدواج کرد‪.‬طاهره‬ ‫نوشتهو کتابدوماوجوایزیلدا‪،‬مهرگانوپکارا گرفت‪،‬‬
‫بیشترعکاسانقدیمیشا گرداوبود ‌هاندپیوندزناشویی‬ ‫یزدانـی اولیـن زن لیسانسـیۀ ایرانـی اسـت کـه در تهـران‬ ‫فرزنـد ارشـد ملو ‌کالسـادات اسـت‪ .‬دکتـر احمـد اخـوت‬
‫م ‌یبندد‪.‬نگارندهبابسیاریاز دان ‌شآموزاناودر مدرسۀ‬ ‫تحصیـل کـرد و معلـم دبیرسـتا ‌نهای اصفهـان بـود‪ .‬او‬ ‫متخصـصمشـهور گـوش‪،‬حلـقوبینـیاصفهـانفرزند‬
‫بـاغبهـادرانمصاحبـه کـردهاسـت‪.‬همگـیآ ‌نهاپـرورش‬ ‫زنـیسـختمتدیـنومهربـانبـود‪.‬نگارنـدهبابسـیاریاز‬ ‫ارشـد ابوالحسـن اسـت‪ .‬همسر فخرالسـادات‪ ،‬مهندس‬
‫کما ‌لالدیـن دری (‪ )1393 -1309‬طـراح پالایشـگاه‬
‫بندرعبـاس و از بالاتریـن مهندسـین نفـت کشـور بـود‪.‬‬
‫همسـر زین ‌تالسـادات‪ ،‬جـواد عریضـی (‪)1376- 1306‬‬
‫فـوق لیسـانس فیزیـک و اولیـن رئیس دبیرسـتان هراتی‬
‫بعـد از انقالب بـود‪ .‬فرزنـد بـرادر محسـن کما ‌لالدیـن‬
‫دری‪،‬دکتـربهـروزدریاسـت کـهپـساز انقالبسـا ‌لها‬
‫معـاون مالـی و اداری دانشـگاه شـهید بهشـتی بـود‪.‬‬
‫عـروس مهنـدس دری بـه نـام فاطمـه شـیرازی از‬
‫برجسـت ‌هتریندانشـمندانآمریـکادر زمینـهتصفیـۀآب‬
‫است کهدر مقابلدوروشفیزیکیوشیمیاییتصفیۀ‬
‫آب‪ ،‬پای ‌هگـذار روش زیسـتی اسـت کـه در آن‪ ،‬نیتـرات‬
‫یـا آمونیـا ک آب را ب ‌هوسـیلۀ با کتر ‌یهایـی کـه آ ‌نهـا را‬

‫مصـرف م ‌یکننـد‪ ،‬تصفیـه م ‌یشـود‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪22‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫همینسـفراسـت کهفرزنداولملاعلیرضایعنیفاطمه‬ ‫کهدرسـال‪1277‬شمسـیمتولدم ‌یشـود‪.‬اودبیرسـتان‬ ‫دکتر ابوتراب نفیسی‬
‫دسـرلمط‌یاآورننرادبـواهی عنقـرابدطمهتحااممدروحزنسیـزنشفدریزنـ ًدادهاو‌مگلرامسال مت‪.‬ؤممـثل ًنا‬ ‫ادب (آن زمـان کالـج ادب) را بـه پایـان م ‌یبـرد و از طریـق‬
‫رحیـم اخـوت فرزنـد ملـوک اخـوت و سـید محمـد اخـوت‬ ‫معلمخوددکتر کار(پای ‌هگذارمدرسۀ کاراصفهان)مترجم‬ ‫خـودرامدیـوناوم ‌یدانسـتندوحتـیاورابـااولیـایخود‬
‫اسـت کـهپسـرداییودخترعمـههسـتند‪.‬تشـابهفامیـل‬ ‫ژنـرالسـایکسسیاسـتمدار معروفانگلیسـیم ‌یشـود‪.‬‬ ‫مقایسـهم ‌یکردنـد‪.‬فرزنـدانپسـراوایـرج‪،‬بیـژن‪،‬بهـروزو‬
‫آ ‌نهـا بـه ایـن دلیـل اسـت کـه در نسـ ‌لهای قبلـی آ ‌نهـا‬ ‫نوقانگلشیـمهسم(ابوعبـهدًاارت‪P‬ب‪B‬ا) مطربـشیوخط اخسـزعتل‪.‬بااو ازشرکطریـت نقفامیت اریقلرـاین‬ ‫بهـزاد هسـتند‪ .‬بیـژن در زمـان پهلـوی دوم‪ ،‬شـخصیت‬
‫آنیـ‌نزاچزنداوانجشدردیودنافسامیتلـکیهومثجل ًاودخدوااهشـرتملهاوسـک‪،‬فت‪.‬اخیرالنسهانداجاتر‬ ‫امینیخاطراتخودرادر روزنامۀاصفهانوقبلاز آندر‬ ‫سیاسـیبسـیارمشـهوروازاعضـای کنفدراسـیونبـود‪.‬او‬
‫کهدوپسـراوازدواجدرونفامیلی کرد ‌هاند‪،‬سـعیم ‌یکند‬ ‫عملجل‌یـا کۀبـخرااطخـرواتتاوسـحیـتدکچهاقبلپًاکـمرعدر‪.‬فدیختشـرادو‪.‬بتول‪،‬همسـر‬ ‫سـا ‌لهای زیـادی را ب ‌ههمـراه همسـر خـود شـکوه اعظـم‬
‫از ازدواجپسـردومشبافردیخارجاز خانوادهجلوگیری‬ ‫هما ‌نطـور کـه اشـاره شـد‪ ،‬دختـران شـجر ‌هنامۀ حـاج‬ ‫هماییدرزندان گذراند‪.‬لط ‌فاللهمیثمیبااوهمکلاس‬
‫کند‪.‬طبقشجر ‌هنام ‌های کهاینمقالهروایتگرآناست‪،‬‬ ‫آخوندباشهرهایحاشیهزایند ‌هرودپیونددارند‪.‬بامرگ‬
‫ایـنه ‌مگرایـیدر نسـلاول‪ 92‬درصـد‪،‬در نسـلدوم‪87‬‬ ‫زند ‌هرودخانواد ‌ههایمشـهورحاشـیۀآننیزبهاصفهان‬ ‫بـودودر کتا ‌بهایـشبـهنیکـیازاویـادم ‌یکنـد‪.‬‬
‫درصـد‪ ،‬در نسـل سـوم ‪ 93‬درصـد‪ ،‬در نسـل چهـارم ‪86‬‬ ‫مهاجرت کردندوآنتاریختبدیلبهرؤیایینوستالژیک‬
‫درصدودرنسـلپنجم‪85‬درصداسـت‪.‬اینشـجر ‌هنامه‬ ‫شـد‪ .‬رضا براهنی از تاریخ مذکر شـواهدی آورده اسـت؛ اما‬ ‫‪ ::::‬نوگورون‬
‫یـک روایـت خانوادگـی اسـت‪ ،‬مشـابه آنچـه تومـاس مـان‬ ‫شجر ‌هنامۀحاجآخوندبدونتردیدمثالنقضیبرنظریۀ‬
‫در رمـان «بودنبرو ‌کهـا» (ترجمـه عل ‌یاصغـر حـداد‪ ،‬نشـر‬ ‫تاریـخمذکـراسـتواعضـایایـنخانـوادهبـاچهر ‌ههـای‬ ‫محمدعلـی تدیـن همسـر حمیـده دختـر حـاج آخونـد‬
‫ماهـی‪)1383،‬نوشـتهاسـت‪.‬بـاایـنتفـاوت کـهآنرمـان‬ ‫فرهنگیاصفهانارتباطعمیقیداشتند‪.‬ب ‌هعنوا ‌نمثال‪،‬‬ ‫اسـت‪ .‬او پنـج فرزنـد داشـت‪ .‬سـه فرزنـد او بـه نا ‌مهـای‬
‫شـرحزوالیـکخانـوادهاسـت‪،‬امـاایـنخانـوادهدر طـی‬ ‫بـه مصاحبـۀ کیـوان قدرخـواه (سـرایندۀ شـعر ب ‌ینظیـر‬ ‫محمدباقـر (‪ ،)1343 1272‬عبدالمجیـد (‪ )1347 1285‬و‬
‫زمانب ‌هلحاظفرهنگیقدرتمندترم ‌یشود‪.‬اینخانواده‬ ‫«سـای ‌ههای نیاصـرم») بـا کانـال چهـار تلویزیـون دربـارۀ‬ ‫نیـره(‪)13651283‬دوران کودکـیراپشـتسـر گذاشـتند‬
‫درشـهرهایحاشـیۀزاینـد ‌هرود(کـهدرزمـانآ ‌نهاروسـتا‬ ‫نقاشـ ‌یهای نوشـین نفیسـی (کوچ ‌کتریـن فرزنـد دکتـر‬ ‫و دو فرزنـد دیگـر او در کودکـی فـوت کردنـد‪ .‬نوگـورون‬
‫بـودهاسـت)مدارسـیایجـادم ‌یکننـد کـهسـببافزایـش‬ ‫نفیسی)در گالری کلاسیکیامصاحبۀناهیددای ‌یجواد‪،‬‬ ‫منطق ‌هایزیبادرحاشیۀرودخانه‪،‬نزدیکپل کلهوقبل‬
‫میزانباسوادیدرمیاناینخانواد ‌ههاست؛ب ‌هنحو ‌یکه‬ ‫پساز مرگقدرخواه‪،‬دربارۀرحیماخوتوتکمیلرمان‬ ‫از مدیسه است‪ .‬آنان نسلی عجیب از معلمان بسیار مؤثر‬
‫اولیـنمـردواولیـنزنـی کـهدرایـرانموفقبهاخـذمدرک‬ ‫اصفهـانراتشـکیلم ‌یدهند‪.‬محمدباقـروعبدالمجید‬
‫لیسانسشدندرضااخوتوطاهرهیزدانیازاینخانواده‬ ‫نیم ‌هتمـامقدرخـواهبـامجلۀبرای‌فـردااشـار ‌هم ‌یکنم‪.‬‬ ‫مدرسۀباغبهادرانراپای ‌هگذاری کردند‪.‬نیرهمادرطاهره‬
‫بود ‌هاند‪.‬دومدیرمهمدردودبیرستانپسرانهودخترانه‬ ‫یزدانیناظممحبوبوپرقدرتدبیرستانبهش ‌تآیین‬
‫اصفهانیعنیهراتیوبهشـ ‌تآیین(یعنیجوادعریضی‬ ‫‪ ::::‬رازشگف ‌تآورتاریخمؤنث‬ ‫اصفهان است‪ .‬عبدالمجید دری مدیری بسیار پرقدرت‬
‫وطاهرهیزدانی)متعلقبهاینخانواد ‌هاند‪.‬ریشـۀاصلی‬ ‫بـود؛ امـا ایـن قـدرت بیشـتر بـه جدیـت متمایـل بـود تـا‬
‫ایـن خانواد ‌ههـا خـود بـه حـاج مال علیرضـا حـاج آخونـد‬ ‫خوانند ‌ههـای ایـن مقالـه رابط ‌ههـای تودرتـوی‬ ‫خشـونت‪.‬دان ‌شآموزانمدرسـۀباغبهادراننظماورابه‬
‫بازم ‌یگـردد کـه در مدرسـۀ علـوم دینـی اصفهـان در دورۀ‬ ‫خانواد ‌ههاینفیسی‪،‬اخوت‪،‬دری‪،‬فاطمیوهماهیرا‬ ‫خاطـرداشـتندوخاطـراتخـودرابـراینگارنـدهبازگویـی‬
‫فتحعل ‌یشـاهآمـوزشدیـدودر پیـریمعلـمصار ‌مالدولـه‬ ‫تکشقهرکرییبـ‌لًشاگ‌ههرفهمتاگـهایآیسبـناازتخددارنویـراوۀفافتدت‌هۀاانحخعدـل‪.‬وم‌یثتل ًشاازبارهداودادررا‌جکحنرامدشت‌هیاعنـۀدزدا‪.‬دینانفگـدیر‌هاریسودین‬ ‫کردنـد‪ .‬عبدالمجیـد بـا عالـم خانـم (متولـد ‪ )1300‬دختـر‬
‫پای ‌هگذاردبیرستانپسرانۀصارمیهشد‪.‬بعدازدبیرستان‬ ‫ازدوا ‌جهـای درو ‌نفامیلـی نبـود‪ ،‬هرگـز ایـن تاریـخ مؤنـث‬
‫ادب کهبهدسـتانگلیسـ ‌یهادر اصفهانسـاختهشـد‪،‬‬ ‫شـکلنم ‌یگرفتوا گر گر ‌ههایپیونددهندۀشـجر ‌هنامه‬ ‫غلامرضـانوگورانـیازدواج کـرد‪.‬‬
‫دبیرسـتانصارمیهاولیندبیرسـتانیاسـت کهبهدست‬ ‫بامرداننوشتهم ‌یشدنیزهمینرابط ‌ههادیدهم ‌یشد‪.‬‬
‫یکایرانیدر اصفهانساختهشد‪.‬دکترابوترابنفیسی‬ ‫بـا ایـن حـال نویسـندۀ شـجر ‌هنامه ترجیـح داده اسـت‬ ‫‪ ::::‬سده‬
‫نیز کهبههمینخانوادهمتعلقاستدریکدورۀطولانی‬ ‫از زنـان ایـن خانـواده روایـت کنـد‪ .‬نویسـندۀ ایـن مقالـه‬
‫رئیـسدانشـگاهاصفهـانبـود‪.‬روایـتشـجر ‌هنامهنشـان‬ ‫دریافتـهاسـت کـههـردوفـردسرسلسـلۀایـنپیوندهـای‬ ‫حاجحیدر معتمدیهمسـرطوبیعبداسـت‪.‬اوهفت‬
‫م ‌یدهد کهزنانبا گزینشهمسریازهمینخاندان‪،‬در‬ ‫فامیلـی‪،‬یعنـیمالمؤمـنچالشـتریوملاعلیرضـا(حاج‬ ‫فرزنـد داشـت کـه دو نفـر از فرزنـدان او‪ ،‬یعنـی اسـفندیار‬
‫حاشـیۀزایند ‌هرودبهشـهرهاینزدیکهجرت کرد ‌هاند‪.‬‬ ‫آخونـد) خـود ثمـرۀ خانواد ‌ههایـی هسـتند کـه پیـش از‬ ‫معتمـدیمؤلـف کتا ‌بهـایدبیرسـتانیفیزیـکودکتـر‬
‫چهر ‌ههـای سرشـناس آنـان چهـار زن هسـتند‪ ،‬یعنـی‬ ‫آون‪،‬شهجیرـ ‌هنچاپمی‌هونـشـادندروشـ ‌ندفیامًدایلـوا گیرادرسـآ ‌نت‪.‬هـناقدیـطـدۀهآنغـامز ا‌ییشـجـوادد‬ ‫محمـود معتمـدی شـهرت بیشـتری دارنـد‪ .‬اسـفندیار‬
‫خدیجـهسـلطاندختـرمالمؤمـنچالشـتری‪،‬رقیهعبد‬ ‫همگرایـی‪،‬سـفرمکـۀمالمؤمـنوحـاجآخونـداسـت‪.‬در‬ ‫معتمدیدرعی ‌نحالتاریخمدارسایرانوتاریخفیزیک‬
‫فرزنـدفاطمـهسـلطاندخترارشـدحـاجآخونـد‪،‬حمیده‬ ‫درایرانرادر کتا ‌بهایمتعددتحریر کردهاست‪.‬بیشتر‬
‫دختـر حـاج آخونـد و طوبـی عبـد فرزنـد فاطمـه سـلطان‬ ‫کتا ‌بهـایاوراانتشـاراتفاطمیچـاپ کردهوآثـارشدر‬
‫فرزنـدارشـدحـاجآخونـد‪.‬بـااینچهـارزن‪،‬شـجر ‌هنامهدر‬
‫شهرهای اصفهان‪ ،‬نوگرون‪ ،‬سده‪ ،‬باغ بهادران و مدیسه‬ ‫تاری ‌خنـگاریآمـوزشب ‌یتردیـدمؤثراسـت‪.‬‬

‫گسـترش م ‌ییابد‪.‬‬ ‫‪ ::::‬همام‬
‫ا گـرمالمؤمـنوحـاجآخوندم ‌یدانسـتند کهپیوندهای‬
‫فامیلـی بـا عق ‌بماندگـی رابطـه دارد‪ ،‬شـاید هرگـز چنیـن‬ ‫فاضـل همامـی (مال محمـد همامـی) کـه شـاعر و دبیـر‬
‫توصی ‌هاینم ‌یکردند‪.‬امادرواقعاینپیوندهابادوناحیۀ‬ ‫دبیرستا ‌نهایاصفهانبود‪،‬فرزندمحمدحسن(فرزند‬
‫کرانـ ‌هایدرهـوشرابطـهدارد کـهیـاسـببعق ‌بافتادگـی‬ ‫ملامؤمن)اسـت‪.‬او کهدر سـال‪ 1319‬شمسـی(‪)1940‬در‬
‫م ‌یشودیاهوشبسیارزیاد‪.‬خوشبختانهدراینخاندان‬ ‫عصررضاشاهفوت کرده‪،‬فرزندپسریبهنامعلیداشته‬
‫همیـن مـورد اخیـر اتفـاق افتـاده و هرگـز عق ‌بماندگـی در‬
‫پخیانوـنواددهـۀاآنـیاخنانمواشـدگاـهیدگهرانیـشـشدآهنـااسـنبـته‪.‬شـدلییـخیلهدایسگــ ِر اتیـکنه‬

‫ایـن تاریـخ مؤنـث را معنـادار سـاخته اسـت‪.‬‬

‫‪23‬‬

‫شناختحجاب‬
‫وبررسیسوی ‌ههایپنهان‬

‫حجاباختیاری‬

‫انسـانی‪،‬اندا ‌مهـایجنسـیمحسـوبم ‌یشـود‪.‬هـد ِف‬ ‫در بح ‌ثهـایمربـوطبـهحجـاب‬
‫ایـججننـنسـکاسریکمـمرخداحلــپدووفاشـدانسنـدشـتونتـندا‪.‬قرـاوایاـبـطنطشهـدهموـواجنن‌تانچگسیـیبززهبـایمدایـاسنـِالزتصدیکـرـف ًداه‬ ‫فـراوان م ‌یشـنویم کـه نگرشـی‬
‫در جهـت ارز ‌شگـذاری حجـاب‬
‫ب ‌هعنـوان انتخابـی خودخواسـته‬
‫مدافعانفقهیحجاببهآن«حفظعورت»م ‌یگویند‪.‬‬ ‫مطـرح م ‌یشـود‪ .‬ایـن نگـرش‬
‫که گذشتهاز اختلافات‬ ‫ایجزئنـنقیاغالطبـ ًاشهدروتم‌تـاانگمیفزرهدرنزنا‌گهنـ‪،‬ا‬ ‫سارویهمذهبی حجـاب را مصـداق حـق انتخـاب‬
‫مشـترک اسـت‪ ،‬شـامل‬ ‫دکترای اندیش ٔه آزادانـۀ زن در پوشـش م ‌یدانـد‪.‬‬
‫شرمگاه‪،‬سین ‌هها‪،‬لمبرهاونقاطنزدیکبهآ ‌نهاست‪.‬‬ ‫در اینجـا م ‌یکوشـم بـا وا کاوی‬ ‫سیاسی‬

‫بهنظرم ‌یرسـد کارکردپوشـشب ‌هعنوانحجابشـامل‬ ‫دلایلروا ‌نشـناختینشاندهم‬
‫هی ‌چکـدام از دو کارکـرد اول و دوم نم ‌یشـود‪ .‬حجـاب نـه‬ ‫کـهحجـابچگونـهشـکلم ‌یگیـردو کارکردآنچیسـت‪.‬‬
‫برایحفظبدناز آسـیباسـتونهپوششـینمادین‪.‬‬ ‫پساز آن‪،‬سـوی ‌ههایپنهانحجاباختیاریراارزیابی‬
‫بـرایمثـال‪،‬ا گـراسـتفادهاز کلاهـی گـرمبیشـتراز مقنعـه‬ ‫م ‌یکنـم و نشـان م ‌یدهـم کـه حجـاب انتخابـی آزادانـه‬
‫یـاروسـریدر زمسـتانزنرااز سـرمامحفـوظنگـهدارد‪،‬‬ ‫ناشـیاز اجبار بیرونیاسـتودر‬ ‫نیجایســیتک‪،‬ـبلهکظاه پهـرذًایارجشـبـایر‬
‫حجـا ِب عرفـی ایـن پوشـش را مناسـب نم ‌یدانـد و‬ ‫بیرونـی وجـود نـدارد‪ ،‬همچنـان‬
‫پوشـیدن مقنعـه یـا روسـری بـدون کارکـرد محافظتـی‬ ‫بگز‌هینطوشـر کیلازیسمـ ِرا‌یتجوابارندسرـوهن کیاروکرهدرابراِسنیهپاودیشـن ‌هششبردهشـامسردتو‪.‬‬
‫را ضـروری تلقـی م ‌یکنـد‪ .‬در نفـی کارکـرد نمادیـن هـم‬
‫م ‌یتوان گفت کههی ‌چکدامازپوش ‌شهایی کهب ‌هعنوان‬ ‫سـپسبررسـی کـرد کـهحجـابب ‌هعنـواننوعیخـاصاز‬
‫نحمجـ‌یاکنبد‪.‬مهطـمرچحنیمن‌ینمشـو‌یتدوباـهنمزثیلبًااتـگرف شـتدحنجازبنن کمامـدیک‬ ‫پوشـشدر کـدامدسـت ‌هبندیجـایم ‌یگیرد‪.‬‬
‫اولین کارکردپوشش‪ ،‬کارکر ِدطبیعیاست کههدفآن‬
‫اسـتبرایمتمایز کردنزنمسـلماناز زننامسلمان‪،‬‬ ‫حفـظبـدندر مقابـلعوامـلآسـی ‌بزایطبیعـیمانند‬
‫زویـجرـاوکدارکـدارشدـتحه اجـاسـبتپیوـ ریششـاز‌هبهاسـیطپفیردهاینــگشاآسناغلاملبـ ًیانبـیـهز‬ ‫سـرماو گرمااسـت‪.‬در واقعدر اینجاپوشـشابزاریبرای‬
‫در امـان مانـدن بـدن از آسـیب طبیعـت اسـت‪ .‬دومیـن‬
‫پدظیـاسـهـترًشا‌هبازبناایـدسدایلگممفـب‌یازشتـمو ‌یدحگ؛ـرزجـیـداردا‪.‬بحدجـرا کابرکمـعردمـولسًـاودمر‬ ‫کارکـر ِد پوشـش را م ‌یتـوان کارکـرد نمادیـن نامیـد کـه در‬
‫پوشـش‬ ‫آن نوعـی خـاص از پوشـش بـرای نشـان دادن جایـگاه‬
‫گفتمـان‬ ‫اجتماعییاب ‌همنزلۀنمادیزیباشناختیبه کارم ‌یرود‪.‬‬
‫فحقهدـا ِکیثـرمتیعـتارمـافمانیقـ‌ناگوطنـبـهدتعنریـبـرافیمج‌یلشوـگویـدر‪ :‬پیوازشـایانجـداند‬ ‫پسـووشمانیدننکقارکـسرمد‪‌ ،‬تکاهراکـیردیازجبندسـن ِکی پهبورشـمبناش ایاسـصتو‪.‬لیععنقـیل‬
‫شهوتدر مردانودرنتیجهمصونماندنزناز آسی ِب‬ ‫سـلیم از جانـب انسـا ‌نهای فرهیختـه در تمـام جوامـع‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪24‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫شرطتحققآنرهاییازدگرآیینیورسیدنبهخودآیینی‬ ‫ازجانبپدریامرداندیگرسرکوبم ‌یشود‪.‬اینسرکوب‬ ‫تجـاو ِز ناشـی از شـهوت‪ .‬هرچنـد حجـاب طبـق تعریـف‬
‫است‪.‬دراینجاسوژۀانتخا ‌بگرفارغازاجبارهرمرجعیغی ِر‬ ‫بـا عنـوان حفاظـت از حریـ ِم مالکانـۀ ناموسـانه صـورت‬ ‫م ‌یخواهـد بـا پوشـاندن نقـاط شـهو ‌تانگیز از آسـیب‬
‫خودانتخابم ‌یکند‪.‬اینمرجعغی ِرخودم ‌یتواندترس‪،‬‬ ‫م ‌یگیـرد‪.‬فرافکنـیاینجـارخم ‌یدهـد‪.‬پسـرنم ‌یتوانـدبه‬ ‫رسـیدنبـهروابـطزنومـردجلوگیـری کنـد‪،‬امـامسـئلۀ‬
‫امیال‪،‬خواه ‌شها‪،‬لذاتوهرگونهنیروییباشد کهبتواند‬ ‫نزنقاانهطرابجبنینسـد(یمدوسهـا‪،‬پتای‪،‬ابددس‪،‬امتاومبا‌یزتوو‪،‬انگردادننداوِمتغمیارمنجقناسطـ ِیی‬ ‫اصلیایناست کهنقاطی کهحجابحکمبهپوشاندن‬
‫اسـتقلالخـردرادرتصمی ‌مگیـریتحـتتأثیـرقـراردهـد‪.‬از‬ ‫که جنسـی نیسـتند‪ ،‬اما زنانه یا زیبایند)‪ .‬در اینجا پسـر در‬ ‫آ(ننقامطـ ‌یکینـکـدهبـفقهـمطعنـناقـایوطاقعجنیسوـ ِطیبیشعـهیوعو‌ترانگتیهز نسـیتنسـد)ت‪،‬‬
‫ایچنوجانمدلی‌یتولاونجدوریدافیآتنکتهرحساجزاتبجاانوتزاخاسبـیتآ‪.‬زااداصنوهل ًنایاخستیتا‪،‬ر‬ ‫مواجهـهبـاسـرکو ِبمیـلجنسـیبـهتخیلپنـاهم ‌یبـرد‪.‬‬ ‫بلکـه محـدود ‌های بسـیار گسـترد ‌هتر را دربرم ‌یگیـرد‪،‬‬
‫وانتخابجاییمعنام ‌ییابد کهبسترشرایطانتخا ِبآزاد‬ ‫تخیـل وی کارکـردی دفاعـی اسـت بـرای در امـان نـگاه‬ ‫ب ‌هطوری کهدرآنتمامبدنزنتبدیلبهعورتم ‌یشود‬
‫فراهمباشد‪.‬درجایی کهب ‌یحجابیمعادلبابیمازتجاوز‬ ‫داشت ِنمیلجنسیازسرکوبمطلق‪.‬پسرازطریقلذت‬ ‫وایـنحکـم کـه«المـرأةعـورة»مصـداقم ‌ییابـد‪.‬درواقـع‬
‫و نـگاه شـهو ‌تران اسـت نم ‌یتـوان از انتخـا ِب آزادانـه‬ ‫بصریازاندا ‌مهایغیرجنسیدرتخیلبهلذتجنسی‬ ‫اتفاقـی کـهرخم ‌یدهـدایـناسـت کهنقا ِطشـهو ‌تانگیز‬
‫پسشــودشخـیاندًنادگارفنواتیتـج‪.‬زایـک تی احزریبـد‌ککنننکـده‌هانـصردف‪،‬ـ ًامدثـر فلرمهـنوی‌گهـاسـر‪،‬ی‬ ‫م ‌یرسد‪.‬اواندا ‌مهایغیرجنسیراجلو ‌هایاز اندا ‌مهای‬ ‫بـه کلبـدنزنتسـریم ‌ییابـدودیگـرمحـدودبـهنقـا ِط‬
‫معنایـی جـز مصونیـت از نـگاه‬ ‫بـشاـزودی‪،‬دًگـارجدننسـویسـمـاردقبـپـاه‬ ‫جنسـی م ‌یبینـد‪ .‬بـه بیانـی دیگـر انـدام غیرجنسـی را‬ ‫شهو ‌تزایطبیعینم ‌یشود‪ .‬ا کنونپرسشایناست‪:‬‬
‫زننـدارد‪.‬زنـی کـهایـناندا ‌مهـا‬ ‫جنسـیم ‌یپنـدارد‪.‬ای ‌نگونـهاسـت کـهنقـاطجنسـیبـه‬ ‫ایـنتسـرینقـاطجنسـیبـه کلبـدنزن(از فـرقسـرتـا‬
‫را م ‌یپوشـاند ایـن نـگاه نرینـه را م ‌یشناسـد و خـودآ گاه‬ ‫نقاطغیرجنسـیتسـریم ‌ییابنـد‪.‬امـاپدر(مـرد)متوجه‬ ‫نوکپا)چگونهرخدادهاست؟چرانقاطجنسیبهنقاط‬
‫یـا ناخـودآ گاه از آن واهمـه دارد‪ .‬بنابرایـن پوششـی بـه‬ ‫آنم ‌یشـود؛زیـراخـودنیـزایـندورانمحرومیتوتخیل‬ ‫جنسـیمحـدودنماندنـد؟چـهاتفاقـیم ‌یافتـد کهبـازو‪،‬‬
‫نـامحجـاب کهمحصو ِلترساسـتنم ‌یتواندانتخاب‬ ‫راپشـتسـر گذاشـتهاسـت‪.‬مردیاپدر برایحفظ کامل‬ ‫زانـو‪،‬پاهـااززانـوبهپایین‪،‬حتـیمچپا‪ ،‬گلو‪،‬وب ‌هخصوص‬
‫آزادانـۀ هیـچ زنـی باشـد‪ .‬حتـی ا گـر ایـن زن در محیطـی‬ ‫حری ِمناموسان ‌هاش‪،‬حتیازدسترستخیلشهو ‌تآلود‪،‬‬ ‫مویزنهمجزونقاطتحتپوششقرار م ‌یگیرند؟چرا‬
‫باشـد کـه تـا حـدود زیـادی خالـی از نگا ‌ههـای جنسـی‬ ‫حکمبهپوشاندنتما ِماندا ِمزنانهم ‌یدهد‪.‬ازاینجاست‬ ‫بهایننقاطهمشهو ‌تزا گفتهم ‌یشودوپوشاندنآ ‌نها‬
‫مردانهاست‪،‬بازهمنم ‌یتوانداز انتخابآزادانۀحجاب‬
‫سـخن بگویـد؛ چرا کـه ذهـن ناخـودآ گاه وی کمـا کان‬ ‫کـهحجـابحدا کثـریبهوجـودم ‌یآید‪.‬‬ ‫لازم دانسـته م ‌یشـود؟‬
‫میرا ‌ثدارآننگا ‌ههایجنسیوتر ‌سهاینهادین ‌هشده‬ ‫تـااینجـانشـاندادهشـد کـهحجـابب ‌همعنـایمتعـارف‬ ‫بـهنظـرم ‌یرسـدتسـر ِیمناقشـ ‌هبرانگی ِزیادشـدهنتیجـۀ‬
‫است‪.‬اینچیزیاست کهماسوی ‌ههایپنهانحجاب‬ ‫خـودچگونـهبهوجودم ‌یآیـدوچـه کارکـردیدارد‪.‬ا کنون‬ ‫ننقواعطیفیارازفبکدن ِنیفرراوافک‌ننشنیامخ‌یتکنیادسکهاتسکاهسوًایژچگنییجننویسژگی ‌ریاابهی‬
‫اختیـاریم ‌ینامیـم؛چرا کهایـنزندر خانـۀذه ِنخود‬ ‫بـانظـربـهتوضیحـاتدادهشـدهم ‌یتوانیـمایـنموضـوع‬ ‫نمـدراردنددر‪.‬دلجیا ِملعـایۀنمفررادفسـکانلاریببرهمذه‌یگنـیر ِددت کجـنهسد ِریآمرسیحلـ ‌ب‌هادییدازۀ‬
‫هنـوز درگیـر نگا ‌ههـای جنسـی مردانـه اسـت و هنگامـی‬ ‫راداارریـزیامبـیـایخکینریـ‪.‬مم کدـافهعآیـاانمفحهجوامـبیابـخهتنـیاارمیحمجعـام ِوبل ًااختحیـجااریب‬ ‫رش ِدجنسیخویش‪،‬ب ‌هناچار شهو ‌تانگیزیراب ‌هعنوان‬
‫انتخابـی‬ ‫گمـانم ‌یکنـدایـن‬ ‫آکـزاهدانـحهجـااسـب راتب‪،‬رممع ‌یگمـزیولن ًـادازو‬ ‫رادرقالـبهنجـاریبـرایحفظارزشـیبـهنامپا ‌کدامنی‬ ‫بکـاردکـرندزنی نجبسـربانـتیمدر ‌یمدقاهـبـد‪.‬لسجـارکموعـهببوهنخاقنـاواطدغۀیمررجدنسـساـل ِایر‬
‫انتخـا ِب‬ ‫سـوی ‌ههای پنهـان‬ ‫بـهرسـمیتم ‌یشناسـند‪.‬ب ‌همعنـایدقی ‌قتـر‪،‬باانتخـا ِب‬ ‫ویژگ ‌یهایجنسـیخاصخودرادارد‪.‬مه ‌مترینویژگی‬
‫خویـش آ گاه نیسـت‪ .‬همچنیـن حجـاب نم ‌یتوانـد‬ ‫حجـاب‪ ،‬زن بـه مصونیتـی دسـت م ‌ییابـد کـه در سـایۀ‬ ‫آنتسـلطمـردبـرروابـطجنسـیوحدوحـدودآناسـت‪.‬‬
‫کرامـتانسـانیزنراحفـظ کنـدزیـرابـردوگانۀحجاب‪/‬‬ ‫آنپا ‌کدامنـیامکا ‌نپذیـرم ‌یشـود‪.‬مصونیـتمفهومـی‬ ‫زن یـا زنـان جزئـی از مایملـک مـرد بـه حسـاب م ‌یآینـد‪.‬‬
‫اتسجــاوتز‪(.‬کمراحمجبتـانهبسـواندنییااسماوسر ًادتدرجـاجاویزقریارک گهرتفرتنس)ازمتبتجناوزی‬ ‫است کهباتقاب ‌لدوتاییمعنام ‌ییابد‪:‬مصونیت‪/‬تجاوز‪.‬‬ ‫زن در خانـوادۀ مردسـالار سـوژ ‌های اسـت متصـرف کـه‬
‫وجـودداشـتهباشـدتحقـقنم ‌ییابـد‪ .‬کرامـتزنزمانی‬ ‫مصونیـتدر جایـیمعنـام ‌ییابـد کـهپیـشاز آنتـرساز‬ ‫ابـوراراددرن‌هایتتیعینیجیـهدارنضدنـر‪.‬ووزرِت ًعانراادیبرتطنۀصخراجننوفانسادـمهیوویـساجاناقموۀاعنمیهر ِد«ننیااحمماورکـدامسبن»رزانتنسـدگیتش‬
‫حفـظم ‌یشـود کهمحیـطزندگ ‌یاشآ کنـدهاز امنیتو‬ ‫متجـاوزوجـودداشـتهباشـد‪.‬امـامصونیـ ِتزنمحجبـهاز‬ ‫م ‌یکندومکلفبهرعایتتکالیفناموسـیاسـت‪ .‬کوتاه‬
‫خالیاز امکانتجاوزباشد‪،‬محیطیتاحدامکانخالی‬ ‫چه کسی؟مردمتجاوز‪.‬واقعیتایناست کهزنازهرا ِس‬ ‫کلام‪ ،‬حقـوق و تکالیـف زن بـر مبنـای رابطـۀ مملوکانـه و‬
‫از نگا ‌ههـای شـهو ‌تانگیزی کـه م ‌یتواننـد از اندا ‌مهـای‬ ‫تجـاوزوبـاهـد ِفمصـونمانـدنبهحجـابپناهم ‌یبـردتا‬ ‫ناموسـان ‌هاشتعریـفم ‌یشـود‪.‬پسـرایـنخانـوادهپـساز‬
‫غیرجنسـی نیـز بهـرۀ جنسـی ببرند‪.‬‬ ‫پاکدامن ‌یاشحفظشود‪.‬پرسشایناست‪:‬آیادرچنین‬ ‫رسیدنبهبلوغجنسیدردنیایاطرافخودباابژ ‌ههایی‬
‫فضاییپذیرشحجابانتخابیآزادانهاست؟برایپاسخ‬ ‫جنسیمواجهم ‌یشود کهیادرمحدودۀتصرفیپدرقرار‬
‫بهاینسؤالبایدشروطتحققانتخابآزادرابررسی کرد‪.‬‬ ‫دارند‪،‬یاناموسمرداندیگر ‌یاند‪.‬بنابراینتما ِمابژ ‌ههای‬
‫آزادیانتخاببراساسعقلخودبنیادصورتم ‌یگیرد که‬ ‫تجصنرسـفیمردردادننیـدایگیرپدرسآـمرپدی‌هانشـداپ‪.‬یمثل ًاشبهر‌هزعننـیوادرننوااقمـعویتسابـمره‬
‫همسر‪،‬مادر‪،‬دختر‪،‬خواهرودرمراتبیدورترعمه‪،‬خالهیا‬
‫نامـوسمـرددیگریاسـت؛واینسلسـل ‌همراتبتاجایی‬
‫ادامـهم ‌ییابـد کـههیـچزنغیـ ِرناموسـیباقـینمانـد‪.‬در‬
‫چنینشرایطیپس ِرجامعۀمردسالارامکانیبرایارضای‬
‫میـلجنسـینـدارد‪،‬مگـراینکـهصبوریپیشـه کندتـادر‬
‫موعد مقرر نقش مردانۀ خود را مانند پدر و مردان دیگر به‬
‫عهده گیرد؛بهبیانساد ‌هتر‪،‬روزیراانتظاربکشد کهپسر‬
‫پدرشود‪.‬درچنینشرایطی کهتمامزنا ِنموجودناموس‬
‫مردا ِندیگریهستندودسترسیبهآنانب ‌همنزلۀتجاوز‬
‫بهمالکی ِتدیگریمحسوبم ‌یشود‪،‬طبیعیاست که‬
‫پسـربابحرانجنسـیومحرومیتمواجهشـود‪.‬تازمانی‬
‫کهپسربتواندب ‌هجایپدر بنشیند‪،‬خواستجنس ‌یاش‬

‫{ تـارىـ‪25‬ـ ݔݬـخ }‬

‫کبوتر‪ ،‬کبوترباز و کبوترخانه‬

‫بـا گݡفتـار و نوشـتارهایی از‪:‬‬

‫منصورقاسمی‬
‫علیآخرتی‬
‫الههباقری‬
‫پروین کارگر‬
‫حدیثخسروی‬
‫دکترعبدالمهدیرجائی‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪26‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫بر ‌جهای کبوتر‪،‬از ریشهتاهمیشه‬

‫باقـی ماند ‌هانـد؛ چـون دیگـر سـاخته نم ‌یشـوند‪ .‬اینهـا‬ ‫شـهر اصفهـان را دارای بیشـترین تعـداد کبوترخانـه در‬ ‫ب ‌یشـک بر ‌جهـای کبوتـر ازجملـه‬
‫آرایشـیبودنـدبـرایصحـراومـزارع کـهب ‌هخصـوصپـس‬ ‫کشـور معرفـی کـرد‪.‬روسـتای گـورتاز مناطقـیاسـت که‬ ‫بناهـای ناشـناخته و در حـال‬
‫از برچیـدنحاصـلمنظرۀیکنواختیدارند‪(».‬هولتسـر‪،‬‬ ‫در آنجـا کبوترخان ‌ههایـیزیبـام ‌ییابیـم‪.‬بر ‌جهـای کبوتر‬ ‫فراموشی در استان اصفهان است‪.‬‬
‫‪)۸۲ :۱۳۵۶‬‬ ‫گـورت ازجملـه مه ‌متریـن و از نمون ‌ههـای منحصرب ‌هفـرد‬ ‫ایـنبر ‌جهااز بناهایشـگف ‌تانگیز‬
‫آ ‌نهـا‬ ‫در‬ ‫مـا‬ ‫و‬ ‫معمار ‌یانـد‬ ‫کاما ًل‬ ‫پدیـد ‌های‬ ‫کبوترخان ‌ههـا‬ ‫بر ‌جهای کبوتراسـت کهبهعلتقرارگیریدر دشـتباز‪،‬‬ ‫سـاختۀ بشـر اسـت کـه آ ‌نهـا را‬
‫فقطباسـاز ‌های کهآشـیانۀتعدادیپرندهاسـتمواجه‬ ‫ایـن اسـتعداد را دارد کـه مناظـر بدیـع و درخـور توجهـی‬ ‫الههباقری «بر ‌جکبوتـر» یـا «کبوترخانـه» نیـز‬
‫نیسـتیم‪ .‬گفتنـی اسـت ایـن سـاز ‌ههای شـگف ‌تانگیز‬ ‫بـرایافزایـشظرفی ‌تهـای گردشـگریبـهوجـودآورد‪.‬‬ ‫دبیر بخش تاریخ م ‌ینامنـد‪.‬دربـارۀپیشـینۀتاریخـی‬
‫نشانم ‌یدهندانسانپیشاز مدرنیتهب ‌هدنبالهمراه‌‬ ‫در دورۀ صفـوی ایـن بر ‌جهـا در حـد کمـال و رواج خـود‬ ‫نخستین کبوترخان ‌هها‪،‬از لاب ‌هلای‬
‫شـدن بـا طبیعـت مطابق بـا اقلیم بوده اسـت‪.‬‬ ‫ببـوردج‌هانـکبدوتوـرهـری مصا ‌یحـسـابخزتمی‌هنـاسیـبـرات‪ .‬اییاـملنابرکت‌جهـصارفـیِیکبخوتوـرد‬ ‫متونادبیوتاریخیبهنشان ‌ههایی‬
‫در خصـوص مالکیـت کبوترخان ‌ههـا م ‌یتـوان از‬ ‫ازاهمیت کبوترو کبوترخانهدرزندگی کشاورزیایرانیان‬
‫کبوترخان ‌ههایدولتی‪،‬سلطنتی‪،‬وقفیوکبوترخان ‌ههای‬ ‫توجه بیشتر سیاحان اروپایی را به خود جلب کرد ‌هاند؛‬ ‫پیم ‌یبریم‪ .‬کبوترخان ‌ههااز نظر گسستگیوپیوستگی‬
‫واقعدراملا کخصوصیواربابینامبرد‪.‬بهنظرم ‌یرسد‬ ‫بـه گونـ ‌های کـهبیشـترسفرنام ‌هنویسـانوسـیاحانی که‬ ‫بهمحلسکونتصاحبانشانوهمچنیناز نظرسبک‬
‫ممنوعیتـی بـرای دهقانـان در سـاخت و بهر ‌هبـرداری از‬ ‫از اصفهانونج ‌فآبادوقمشـه(شـهرضا) گذشـت ‌هاندبه‬ ‫وانـدازهبـهدودسـتهتقسـیمم ‌یشـوند‪ :‬کبوترخا ‌نهـای‬
‫نکبسـوتبرت ًاخانسـ‌هنهـگایونجـوسدانخدتامشـات ‌نهاسـاسـزیت؛اکمبـاوتبر‌هخعلاـن ‌هتهـماخوـانریـزج‬ ‫ایـنبناهـاتوجـه کرد ‌هاند‪.‬‬
‫انگلبـرت کمپفـرآلمانـیدر زمـانشـاهسـلیمانصفـوی‪،‬‬ ‫دشـتی و کبوترخا ‌نهـای خانگـی‪.‬‬
‫کمبـود زمی ‌نهایـی کـه در مالکیـت خرد ‌همالـکان قـرار‬ ‫کبوترخان ‌ههـایاصفهـانرابـهایـنترتیـبشـرحم ‌یدهد‪:‬‬ ‫کبوترخا ‌نهـای دشـتی را در اطـراف آبـادی و بیشـتر در‬
‫داشـت‪ ،‬کبوترخان ‌ههـا بیشـتر در اختیـار مالـکان عمـده‬ ‫«کبوترخان ‌ههـا را بـه شـکل بـرج قلعـه و از خشـت خـام‬ ‫میـان ِکشـتزارها م ‌یسـاختند‪ .‬آ ‌نهـا از آغـاز بـه همیـن‬
‫بـوده اسـت‪ .‬ایـن کبوترخان ‌هها در روسـتاهایی سـاخته‬ ‫سـاخت ‌هاند‪ .‬سـقف آن دارای سـورا ‌خهای متعـدد بـرای‬ ‫منظـور سـاخته شـد ‌هاند و در مجمـوع‪ ،‬شـیوۀ معمـاری‬
‫م ‌یشدند کهقدرتمحلدر دستمالکوارباببود؛‬ ‫کبوترهاسـتو کنگر ‌هاینیزبرایآنسـاخت ‌هاند‪.‬درداخل‬
‫بـه همیـن علـت در روسـتاهایی کـه دارای خرد ‌همالـک‬ ‫آ ‌نهـاهزارهـالانـهردیـفهمدیدهم ‌یشـود که کبوتـراندر‬ ‫مشـخص و مخصـوص بـه خـود دارنـد‪.‬‬
‫بودنـد‪ ،‬ب ‌هنـدرت کبوترخانـ ‌های سـاخته شـده اسـت و‬ ‫آ ‌نهاقرارم ‌یگیرند‪(».‬محمودیانوچی ‌تساز‪)۳۹:۱۳۷۹،‬‬ ‫کبوترخا ‌نهـای خانگـی بیشـتر از دسـ ‌تکار ‌یهای‬
‫بیشـتر بـه صـورت شـرا کت چنــد خرد ‌همالـک یـا زار ع از‬ ‫درسـاختاینبناهامادۀاصلیخشـتخامبود کهروی‬ ‫بر ‌جهـاوسـاختما ‌نهایقدیمـیبـهوجـودآمـدهیـاروی‬
‫مالکان خریداری م ‌یشدند‪ .‬ادارۀ کبوترخان ‌ههایی کـه‬ ‫آنراانـدود کاهـگلم ‌یکشـیدند‪.‬فراهـمآوردنبیشـترین‬ ‫سـاختما ‌نهایی ‌کطبقـۀطویل ‌ههـاسـاختهشـد ‌هاندو‬
‫در اراضـی مالـکان بـوده از نظـر دان ‌هریـزی‪ ،‬بر ‌فروبـی‪،‬‬ ‫تعدادلان ‌ههایکبوترباکمترینمقدارمصالحساختمانی‪،‬‬ ‫بیشتردرمجاورتخان ‌ههایمسکونیدرداخلروستاها‬
‫تعمیـرات و ســایر کارهـای مربــوط بــه کبوترخانـه بـر‬ ‫ابتکار درخور توجه در سـاخت این بناهاسـت‪.‬‬ ‫قـراردارنـد؛بـههمیندلیلاشـکالمختلـفوانداز ‌ههای‬
‫عهـدۀ رعیـت بـوده اسـت‪ .‬او در قبـال وظایـف محولـه‪،‬‬ ‫م ‌ینویسـد‪« :‬ایـن‬ ‫بردر ‌جدهـوارۀمقاخجـصاروصهــ ًامبـاررناسـی پـتروهرولتشسـور‬
‫از مالـک بـه صـورت جنسـی یـا نقـدی مـزد م ‌یگرفتـه و‬ ‫نگهـداری تعـداد‬ ‫گونا گونـی دارنـد (صف ‌ینـژاد‪ ۳۵۱ :۱۳۸۲ ،‬و ‪.)۳۵۲‬‬
‫مالـک تنهـا بـر دخ ‌لوخـرج کبوترخانه نظـارت م ‌یکرده‬ ‫حت ‌یالامـکانزیـادی کبوتـرسـاختهشـدهتـااز فضـولات‬ ‫بر ‌جهای کبوترب ‌هطور پرا کندهدر برخی کشورهایدیگر‬
‫کـه بـا هـدف تولیـد‬ ‫اکـسوـدت‪.‬دردرزممیقاب‌نـ ِهـلا کبیوترشـخخانص‌ههیایـیــای‬ ‫آ ‌نهاب ‌هجای کوت[کود]مزارعب ‌هخصوصخیاروخربزه‬ ‫نیـزوجـوددارنـد‪.‬بـامطالعـۀ کبوترخان ‌ههادر کشـورهای‬
‫سـلطنتی سـاخته‬ ‫اسـتفادهشـود‪.‬بیس ‌تسـالپیشتعـدادزیـادیاز آ ‌نها‬ ‫اروپایـی‪،‬ب ‌هویـژهانگلسـتان‪،‬برخـیپژوهشـگراندر ایـن‬
‫عمم‌یوشمــ ًادانشدـ‪،‬خکابوتصرخخ ّاینر‌هبــهاانیی و‌تقهفـایو انسـگایخزت‌هههاشـیدم‌هتانفادوکهت‬ ‫آکر‌ندنهــاددمر اثخـرصاوهمصــ ًااپـ‌لکارسازی‬ ‫وجـود داشـتند؛ امـا بسـیاری از‬ ‫زمینـه معتقدنـد مه ‌متریـن کارکـرد کبوترخانـه‪ ،‬از عهـد‬
‫وشقـخفصم ‌ییک‪،‬رتدمنادمـ‪ .‬ایییـن ککب کوتبروتخرانخ‌هانـهاه یمـاعمچونـل ًادبدهانـمجگتآهندراو‬ ‫درهـم ریختنـد؛ بعـد خرابشـان‬ ‫باسـتان تا کنـون‪ ،‬بیشـتر تولیـد گوشـت ب ‌هخصـوص در‬
‫قحطـی سـال ‪ ۱۸۶۹٫۱۸۷۵‬کـه عـدۀ زیـادی از کبوترهـا‬ ‫ما ‌ههـای سـرد بـوده اسـت؛ امـا در ایـران بـه عل ‌تهـای‬
‫کشـتهیـاپرا کندهشـدند‪.‬بلاشـکحـکاموخدمتگـزاران‬ ‫فرهنگـی و مذهبـی‪ ،‬صیـد کبوتـر رواج نداشـته و از کـود‬
‫روحانی ده یــا شـخص مـعتمــد دیگری سپرده م ‌یشد‬ ‫آ ‌نهابیشاز دیگرانمزاحم کبوترهاشدندودهقانانو‬ ‫اینپرندهاستفادهم ‌یشدهاست‪.‬در بلوکاتهراتسه‬
‫تا درآمد حاصل از آن را به مصرف کارهای عا ‌مالمنفعه‬ ‫رماابلگکییرنـنبدر‪‌ .‬جسـهاباق ًدایتگیرراقنـاددارزنبیوبـدنهدکبجولتـوراینتیدررانایـدازنیحآوال‌نـهای‬ ‫مموحـجولبدـاانـسـامتک(بوحتارفخا‌ظابنروو‪،‬چ‪۹‬هـ‪۴‬ا‪۳‬ر‪۱‬ک‪:‬ب‪۶‬وت‪۸‬ر)‪.‬خ‌ااحنتبـامناـل ًاامد«رورسـداهی»ر‬
‫برســاند‪ .‬در برخـی مواقـع هـم مـردم ده بـرای شـرکت‬ ‫نقـاط افغانسـتان و پـار ‌های از کشـورهای همجـوار نیـز‬
‫در ایـن امـر خیـر‪ ،‬امـور مربـوط بـه کبوترخانـه را برعهـده‬ ‫طبـق قانـون قدغـن بـود‪ .‬ب ‌هعالوه تفن ‌گهـای قدیمـی‬
‫م ‌یگرفتنـد (حیـدری بابا کمـال‪ ۷۵ :۱۳۹۴ ،‬و ‪.)۷۶‬‬ ‫هـمب ‌هانـدازۀتفن ‌گهایی کهاز اروپاواردم ‌یکنندصدمه‬ ‫چنیـناسـماءامکنـ ‌هایوجـودداشـتهباشـد‪.‬‬
‫در سـندهای تاریخـی کبوترخان ‌ههـا‪ ،‬قبال ‌ههـای‬ ‫نم ‌یرسـاند‪.‬حیـف کـها کنونفقطچندتـااز ایـنبر ‌جها‬ ‫اسـتاناصفهـاناز مناطقـیاسـت کـهدر زمینـۀسـاخت‬
‫کبوترخانـهدر تاریـخبومـیایـراننقشب ‌هسـزاییداشـته‬
‫است‪.‬بیشت ِراینبر ‌جهادراطرافزایند ‌هرودبناشد ‌هاند‬
‫وم ‌یتوانمناطقلنجان‪،‬فلاورجان‪ ،‬گورت‪،‬اژیهوغرب‬

‫‪27‬‬

‫کتابنامه‬ ‫میاناینهفتنفر‪،‬چاکررامظنوننموده‪،‬مدع ‌یالعموم‬ ‫خریدوفـروش‪ ،‬اجار ‌هنامچ ‌ههـ‌ا‪ ،‬سـیاهۀ خـرج سـاخت یـا‬
‫اسناد منتشرنشده‪:‬‬ ‫اعزایدـلیـنهههفـمـتدانفـنآرمکــرددهبهـامنراایجعـ‌بالتح ککرودمنــهد‪.‬مدحرلایـیتنحمـقدیقاتتُنیه‬ ‫تعمیر‪،‬یاشکایتیبرسرآ ‌نهایاوق ‌فنامۀ کبوترخان ‌ههای‬
‫‪1 .1‬سند خریدوفروش املاک شامل‬ ‫مـاه‪،‬آقـا کریـمنـام کـهسـمت کدخـدایقریـهجوشـقانرا‬ ‫وقفـی‪ ،‬کبوترخان ‌ههـای امامـزاده و‪ ...‬موجـود اسـت‪.‬‬
‫مزرعه‪ ،‬مرتع‪ ،‬برج‌کبوتر و‪ ...‬در روستای‬ ‫دداولشتــیتامشـحترباکه ًاگعلشـت‌یاهل‪،‬ااتولصیـاالیتاظصلـغرممکـررحدوه‪،‬مبچهاتکـمرارامددوچاـیارر‬ ‫براسـاس مفـاد سـند ‪ ۹۷٫۲۸۰٫۲۶۳‬موجـود در سـازمان‬
‫قهی‪ ،۹۷٫۲۸۰٫۲۶۳ ،‬مرکز اسناد اصفهان‪.‬‬ ‫هزارگونـه خسـارات نمـوده‪ ،‬در ارض [عـرض] ایـن مـدت‬ ‫اسـنادملـیاصفهان کهموضـوعآنخریدوفـروشاملا ک‬
‫‪2 .2‬درگذشت فردی کبوترباز ب ‌هدلیل‬ ‫قریـبدویسـتتومـاننقـدیبـهمنصدمـهوارد گشـته‪،‬‬ ‫شـامل مزرعـه‪ ،‬مرتـع‪ ،‬بـرج کبوتـر و‪ ...‬در روسـتای قهـی‬
‫سقوط در چاه‪ ،۲۹۸٫۸۹۱۷۵ ،‬سازمان‬ ‫هنـوزهـم گرفتـارصدمـات‪،‬بکلـیازرعیتـیمانـده‪،‬رشـته‬ ‫اسـت‪ ،‬بـه معاملـۀ بخشـی از یـک روسـتا شـامل قلعـه و‬
‫زندگانیوامورات گسـیختهباهفتنفراهلعیالصغیر‬ ‫اندرون ‌یهـاوبیرون ‌یهـایآنوهمچنیـنمـزارعوباغاتو‬
‫اسناد ملی‪.‬‬ ‫و کبیردراینموقع گرفتارپریشانیومضطرشده‪،‬لاعلاج‬ ‫نیزصحرایمتعلقبهآن‪ ...‬که کبوترخانهنیزبخشیازآن‬
‫کتاب‌ها و مقالات‪:‬‬ ‫بـدان آسـتان مقـدس ملتجـی شـده‪ ،‬اظهـار مظلومیـت‬ ‫محسـوبم ‌یشـوداشـارهشـدهاسـت‪...«:‬القدیملا الان‬
‫‪1 .1‬صفی‌نژاد‪ ،‬جواد‪ .)۱۳۸۲( .‬مبانی‬ ‫خـودرانمـوده‪،‬عاجزانـهاسـتدعام ‌ینمایـمدرصورتی که‬ ‫بدوناستثناجزییاز آ ‌نهاوبانضمامدهحبهازهفتادو‬
‫جغرافیای انسانی‪ ،‬چاپ هفتم‪ ،‬تهران‪:‬‬ ‫نورعدالتتمامایرانراروشن کرده‪،‬شرطانصافنیست‬ ‫دوحبهاز کبوترخانهدایرودوحبهاز کبوترخانهواقعیندر‬
‫بیـک نفـر بیچـاره ایـن همـه تعـدی و خسـارت وارد آمـده‬
‫دانشگاه تهران‪.‬‬ ‫باشد‪.‬بهوسیلهاداراتمربوطهآسایشورفاهیتفدوی‬ ‫صحـرای قلعـه مرقومـه و‪.». ...‬‬
‫‪2 .2‬محمودیان‪ ،‬محمد‪ ،‬چیت‌ساز‪،‬‬ ‫را امـر و مقـرر فرماینـد در صـورت ب ‌یتقصیـر بـودن چاکـر‪،‬‬ ‫دردورانپسازاسلامدرایرانودیگرممالک‪،‬تربیت کبوتر‬
‫علی‪ .)۱۳۷۹( .‬برج‌های کبوتر اصفهان‪،‬‬ ‫و کبوتربـازیمعمـولبـود‪.‬دوسـتعل ‌یخانمعیرالممالـک‬
‫خسـارات وارده را مسـترد‪ ،‬آسـوده بـوده باشـیم‪.‬‬ ‫کـه خـود از عشـقبازان معـروف اسـت‪ ،‬در خاطـرات خویش‬
‫اصفهان‪ :‬گل‌ها‪.‬‬ ‫فدویعلیا کبرقلی ‌چخانیمقیمقریهجوشقان»‬ ‫بـه اسـامی برخـی از عشـقبازان معـروف تهـران در اواخـر‬
‫‪3 .3‬معیرالممالک‪ ،‬دوستعلی‪.)۱۳۶۱( .‬‬ ‫در ایـن مجـال و ایـن شـماره‪ ،‬گـروه تاریـخ ماهنامـۀ‬ ‫عهـدقاجـار واوایـلعصـرپهلـویاشـارهم ‌یکنـدوچنیـن‬
‫بـرای فـردا بـر آن اسـت پرونـدۀ کبوترخانـه در اصفهـان و‬ ‫م ‌ینویسد‪«:‬منازد ‌هسالگیبه کبوتررغبتبههمرساندم‬
‫رجال عصر ناصری (بخش کبوتر و‬ ‫کبوتربازیدر ایرانراپی گیرد‪.‬در اینهنگامشـ ‌بهای‬ ‫واولینباربهدستوردای ‌یامشاهزادۀجهانگیرمیرزادرباغ‬
‫کبوتربازی)‪ ،‬تهران‪ :‬نشر تاریخ ایران‪.‬‬ ‫بخـارانیـزبرنام ‌ههایـیمرتبـطبـااینموضـوعبرگـزار کرد‪.‬‬ ‫فـردوسبرایـملانـۀ کوچکـیسـاختندوده کبوتـراز پـدرم‬
‫‪4 .4‬هولتسر‪ ،‬ارنست‪ .)1356( .‬ایران‬ ‫یکیاز اینشـ ‌بهاشـ ‌ب کبوترو کبوتربازیدر ایرانبود‬ ‫گرفتمودرآنانداختمازآنپسمننیزدرحلقۀعشقبازان‬
‫در یکصدوسیزده سال پیش‪ ،‬بخش‬ ‫کـه در تهـران‪ ،‬سـالن خانـۀ اندیشـمندان علـوم انسـانی‪،‬‬ ‫درآمـدم و پیوسـته بی ‌شوکـم کبوترانـی داشـتم؛ ولـی در‬
‫نخست‪ :‬اصفهان‪ ،‬ترجمۀ محمد عاصمی‪،‬‬ ‫تالارفردوسیبرگزار شد‪.‬برایناساس گزارشیهماز این‬ ‫بحبوحـۀ آن‪ ،‬بیـن سـا ‌لهای ‪ 1303‬الـی ‪ 1315‬شمسـی‬
‫بی‌جا‪ :‬مرکز مردم‌شناسی ایران وزارت‬ ‫نشسـتدر پرونـدهآمـدهاسـت کهدر صفحـاتبعد‪،‬آن‬ ‫بـود کـهمتجـاوزازدوهـزار کبوتـرداشـتم‪.‬درایـنسـا ‌لهااز‬
‫را با عنوان «شب کبوتر و کبوتربازی در ایران» از حدیث‬ ‫کبوتربـازانمعـروفوطـراز اولشـاهزادۀمرآ ‌تالسـلطان‪،‬‬
‫فرهنگ و هنر‪.‬‬ ‫خسروی م ‌یخوانید‪ .‬گفتنی است پای ش ‌بهای بخارا‬ ‫مل ‌کالشعرای بهار‪ ،‬نظا ‌مالدوله خواج ‌هنوری‪ ،‬شاهزادۀ‬
‫‪5 .5‬حیدری باباکمال‪ ،‬یدالله‪.‬‬ ‫بـه اصفهـان هـم رسـیده و جلسـاتی نیـز تا بـه حـال برگزار‬ ‫عبدالصمـد میـرزا جهانبانـی‪ ،‬شـاهزادگان مقب ‌لالدولـه‬
‫(‪«.)۱۳۹۴‬کبوترخانه‌های گلپایگان و‬ ‫شـدهاسـت‪.‬یکـیاز شـ ‌بهایبخـارایاصفهـان«شـب‬ ‫ومفاخرالسـلطنه‪،‬نو ‌ههـایشـاهزادۀتیمورمیـرزاسـردار‬
‫خوانسار‪ :‬نگرشی بر اهمیت تاریخی و‬ ‫بر ‌جهـای کبوتـر و اصفهـان بـود» کـه در سـالن عمـارت‬ ‫عضـد و نصیـر همایـون پسـر میـرزا زینـل را م ‌یتـوان نـام‬
‫فرهنگی آن‌ها در دورۀ قاجار»‪ ،‬مطالعات‬ ‫سـعدیبرگزار شـد‪.‬سخنرانانایننشسـتدر اصفهان‬
‫تاریخ فرهنگی؛ پژوه ‌شنامۀ انجمن ایرانی‬ ‫علـی دهباشـی و محمـد سـعید محصصـی بودنـد‪.‬‬ ‫بـرد‪( ».‬معیرالممالـک‪)۲۹۴ :1361 ،‬‬
‫تاریخ‪ ،‬سال هفتم‪ ،‬شمارۀ بیس ‌توششم‪،‬‬ ‫در پایـان ایـن نشسـت‪ ،‬فیلـم مسـتند کوتاهـی دربـارۀ‬ ‫درسندیازسازماناسنادبهشماره‪ ۲۹۸٫۸۹۱۷۵‬فردی‬
‫بـهنـامعل ‌یاکبرقلی ‌چخانیمقیـمقریهجوشـقانهمدان‬
‫ص ‪.۹۲ - ۶۱‬‬ ‫«بر ‌جهـای کبوتـر و اصفهـان» پخـش شـد‪1 .‬‬ ‫درتاریخ‪ 12‬بهمن‪ 1308‬درعریض ‌هایخطاببهرضاشـاه‬
‫در ایـن نشسـت حـق مطلـب ب ‌هصـورت کامـل ادا نشـد؛‬ ‫پهلـوی‪ ،‬ضمـن شـرح ماوقـع درگذشـت فـردی کبوتربـاز‬
‫سند درگذشت فردی کبوترباز به‌دلیل سقوط در چاه‬ ‫ولیامیداستبابرگزاریچنیننشس ‌تهاوهمای ‌شها‬ ‫ب ‌هدلیلسقوطدرچاهحین گرفتنشبانۀ کبوتردرحوالی‬
‫و سـخنران ‌یهایی بـرای احیـای ایـن بناهـای عظیـم و‬ ‫ا«یحندقورید ُنه‪،‬هنمواشهـقتبهال‪،‬سهفت‪:‬تنفرازاهالیجوشقانب ‌همنظور‬
‫سند خریدوفروش برج‌کبوتر در روستای قهی‪.‬‬ ‫شاهکارهایمعماریبکوشیموهمچنینبااحیایاین‬ ‫گرفتنشبانۀ کبوتربهچاهرفته‪،‬یکیاز آ ‌نهابهناماصغر‬
‫بناهـا بـا همـکاری شـهرداری و میـراث فرهنگـی و وزارت‬ ‫پسـر حسـین نـام بـه چـاه افتـاده مرحـوم شـده اسـت‪ .‬در‬
‫کشـاورزی‪،‬آ ‌نهـارابهمحلیبـرایجذببازدیدکنندگان‬

‫و گردشـگرانداخلـیوخارجـیتبدیـل کنیـم‪.‬‬
‫کبوترخان ‌ههـای ایـران‪ ،‬ب ‌هخصـوص اصفهـان‪ ،‬باوجـود‬
‫اهمیـت تاریخـی‪ ،‬اقتصـادی‪ ،‬هنـری و فرهنگ ‌یشـان‪،‬‬
‫متأسـفانهب ‌هدلایل گونا گونب ‌هسـرعتدر حالنابودی‬
‫و ویران ‌یانـد‪ .‬ایـن کبوترخان ‌ههـا از جنب ‌ههـای گونا گـون‬
‫تاریخـی‪ ،‬تاریـخ علـم و اقتصـاد کشـاورزی‪ ،‬فرهنگـی‪،‬‬
‫ب ‌هویـژه هنـری و معمـاری‪ ،‬اهمیـت فـراوان دارنـد؛ امـا‬
‫متأسفانهتا کنونهیچ کاریدرخورعظمتآ ‌نهاانجام‬
‫نشـده اسـت و هـر روز کـه م ‌یگـذرد‪ ،‬در اثـر ب ‌یتوجهـی‬
‫بـهآ ‌نهـا‪،‬از بیـنرفتـنایـنمیـراثتاریخـیوفرهنگـیو‬
‫هنری را شـاهدیم‪ .‬امید اسـت به این بر ‌جهای تاریخی‬
‫وفرهنگی کهقدمتیدیرینهدارندتوجهویژ ‌هایشـود‪.‬‬

‫‪1 .1‬برای خواندن گزارش این مراسم به روزنامۀ اصفهان زیبا‪ ،‬شنبه‪ ۲۴‬شهریورماه‪ ،۱۳۹۷‬سال چهاردهم‪ ،‬شمارۀ ‪« ،۳۲۹۶‬فرامو ‌شخانه کبوتران»‪ ،‬سونیا‬
‫غلامی‪ ،‬ص‪ ۹‬مراجعه کنید‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪28‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫ارضموعود کبوتران‬
‫نگاهی به یک پدید ٔە فرهنگی؛ کبوترخان ‌هها در ایران‬

‫گویـا اولیـن سفرنام ‌هنویسـی کـه از کبوترخان ‌ههـای ایـران‬ ‫اسـت کهاینمواداز اسـتحکامزیادیبرخوردار نیسـت؛‬ ‫فرهنگمحصولزندگیاجتماعی‬
‫سـخنبهمیانآوردهاب ‌نبطوطۀمرا کشـیاسـت‪.‬ویدر‬ ‫بنابرایـنمیـزاناسـتواریبر ‌جهـای کبوترخانـهاز طریـق‬ ‫انسـا ‌نها در ادوار تاریخـی و‬
‫حدودپنجقرنپیشدرسفرنامۀخوداین کبوترخان ‌هها‬ ‫طرحوشکلویژۀمعمار ِیمحلیآ ‌نهاافزایشم ‌ییافته‬ ‫ناشـی از انباشـت تجرب ‌ههاسـت‪.‬‬
‫رادر بینراهروستایفتیلانواصفهاندیدهاست‪.‬پس‬ ‫اسـت‪ .‬کبوترخان ‌ههـا کمابیـش ب ‌هانـدازۀ بـرج بـزرگ یـک‬ ‫فرهن ‌گهابااسـتفادهاز داد ‌ههای‬
‫ازآنتـادورۀصفـوی کـهاوجرونـق کبوترخان ‌ههـادرایـران‬ ‫قلعـه سـاخته م ‌یشـد ‌هاند‪ .‬سـاختار معمـاری آ ‌نهـا‬ ‫اولیـۀ طبیعـی‪ ،‬چشـ ‌ماندازهای‬
‫اسـت‪ ،‬در منابـع اشـار ‌ههای اندکـی بـه ایـن پدیـده شـده‬ ‫ب ‌هگون ‌هایاست کهپرندگانشکارچیمانندقوش‪،‬جغد‬ ‫پروینکارگر خـاص خـود را شـکل م ‌یدهنـد‪.‬‬
‫است‪.‬دردورۀصفوی کمترسیاحوجهانگردیاست که‬ ‫و کلاغ و حیوانـات مـوذی ماننـد مـار را بـه درون بر ‌جهـا‬ ‫دانشجوی دکتری چشـ ‌ماندازهای فرهنگـی بیانگـر‬
‫کبوترخان ‌ههایایران‪،‬ب ‌هویژهاصفهان‪،‬توجهشراجلب‬ ‫راهینیست‪.‬قطرسورا ‌خهایورودی کبوترانبهداخل‬ ‫انگیز ‌ههـای گونا گـون انسـان‬ ‫تاریخ‬
‫نکـرده باشـد‪ .‬در ایـن دوره اسـت کـه انگلبـرت کمپفـر در‬ ‫بر ‌جهـاب ‌هانداز ‌هایسـاختهشـدهاسـت کهتنهـا کبوتران‬
‫سـفرنامۀخـودبااشـارهبـهبر ‌جهای کبوتربـاغهزارجریب‬ ‫ب ‌همنظور دخل‌وتصرفوتغییردر‬
‫م ‌ینویسـد هـدف از سـاخت کبوترخان ‌ههـا اسـتفاده از‬ ‫بتواننـد وارد آن شـوند‪.‬‬ ‫محیطوبنیان ‌یترین کوش ‌شهای‬
‫فضلـۀ آ ‌نهـا بـرای کـود دادن بـه مـزارع صیفـ ‌یکاری و‬ ‫انسـان ب ‌همنظـور تأمیـن نیازهایـش اسـت‪.‬‬
‫تاکستا ‌نهاسـت‪ .‬گوبینـونیـزبـهاهمیـت کـودحاصـلاز‬ ‫سابقۀشک ‌لگیری کبوترخانه‬
‫فضلۀ کبوترهابرایاسـتفادهدر سـبز ‌یکاریاشـاره کرده‬ ‫کبوترخانهیکپدیدۀفرهنگیومعماری‬
‫اسـت‪ .‬لیـدی شـل ب ‌هدلیـل تعـدد بر ‌جهـای کبوتـر در‬ ‫تاریخسـاختنخستین کبوترخان ‌ههاب ‌هعنوان کارخانه‬
‫اصفهـان آنجـا را «ارض موعـود کبوتـران» نامیـده اسـت‪.‬‬ ‫کودسـازی روشـن نیسـت‪ .‬عـد ‌های دانـش و تکنیـک‬ ‫یکـی از مه ‌متریـن سـاز ‌ههای بومـی ایـران در ارتبـاط بـا‬
‫دیولافـوآم ‌یگویـدفضلـۀ کبوتـروقتـیبـاخا کروبـهترکیـب‬ ‫ساخت کبوترخان ‌ههادر ایرانرابهتمدنبی ‌نالنهرینو‬ ‫اقتصـاد کشـاورزیبناهـایموسـومبـه کبوترخانهاسـت‬
‫شودبرایپرورشخربزهوهندوانۀمعروفاصفهان کود‬ ‫ابداعفنون کشاورزیدراینمنطقهنسبتم ‌یدهند‪.‬با‬ ‫کـهیکـیاز پدید ‌ههـایشـگفتمعمـاریایـراندر قـرون‬
‫بسیارخوبیاست‪.‬شاردنتعداد کبوترخان ‌ههایاطراف‬ ‫مراجعهبهمتونب ‌هجا ‌یماندهازادبیاتمنظومومنثور‬ ‫یگـاذبرشـت‌جههـباـهی کشـبمواتـررمبـنا‌یرهاویـد‪.‬یکبکوهـترنخاهن ‌هسـهـتان‪،‬دککفـتهرمخاعنمـ‌هوهـل ًاا‬
‫اصفهـان را سـ ‌ههزار عنـوان کـرده اسـت‪ .‬بـه بـاور او ایـران‬ ‫فارسـی و وجـود نـام «ورده» و «بـرج» در اشـعار شـعرای‬ ‫ب ‌هشـکل اسـتوان ‌های سـاخته شـد ‌هاند؛ نمون ‌ههـای‬
‫کشـوریاسـت کـهبهتریـن کبوترخان ‌ههـایجهـاندرآن‬ ‫متقـدم ماننـد خاقانـی‪ ،‬نظامـی و دیگـران و همچنیـن‬ ‫مکعبـی‪ ،‬چندقـل یـا صندوقـ ‌های و صخـر ‌های آن نیـز در‬
‫ضر ‌بالمث ‌لهـای عامیانـه‪ ،‬وجـود واژگان «کبوترخـان»‪،‬‬ ‫نقـاط مختلـف ایـران وجـود دارد‪ .‬شـاید مه ‌متریـن الگـو‬
‫سـاختهم ‌یشـود‪.‬‬ ‫«بـرج کفتـر» و «ورده» در فرهن ‌گهـای فارسـی کهـن‬ ‫در سـاخت کبوترخان ‌ههـا‪،‬الگـویآشیان ‌هسـازی کبوتران‬
‫کبوترخان ‌ههـا کـه گسـتردگیآ ‌نهـادر کشـور پهنـاورایـران‬ ‫مانند«لغتفرس»‪،‬وجودمکا ‌نهاوروستاهاییبهنام‬ ‫صخر ‌هایبودهاست‪.‬ای ‌نگونه کبوترانآشیا ‌نهایخود‬
‫ب ‌هخوبـی شـناخته نشـده اسـت‪ ،‬از کنار ‌ههـای شـرقی‬ ‫«ورده»‪« ،‬وردیـج»‪« ،‬وردان»‪« ،‬کبوترخـان»‪« ،‬کبوتـردان»‬ ‫رادر ارتفاعم ‌یسـازند‪.‬مصالحاصلی کالبد کبوترخان ‌هها‬
‫دریاچـۀ ارومیـه تـا کویـر یـزد و میبـد و برخـی روسـتاهای‬ ‫و«کبوتـرلان»وهمچنیـناشـارهبـه کبوترخانـهدر متـون‬ ‫خشـت نپختـه و آجـر لعـا ‌بدار اسـت کـه بـا ظرافـت و‬
‫نطنـزو کاشـانوبـهروایتـیدر جنـوبخراسـانوطبـس‬ ‫تاریخی‪،‬متون کهن کشاورزیوسفرنام ‌ههایخارجیان‬ ‫خلاقیـت در سـاختار بنـا بـه کار م ‌یرفتـه اسـت‪ .‬آشـکار‬
‫م ‌یتـوانبـهسـابقۀطولانی کبوترخانـهدر ایـرانپیبرد‪.‬‬

‫محمدعلی میرزایی‬ ‫‪29‬‬

‫کتابنامه‬
‫‪1 .1‬هاد ‌یزاده‌کاخکی‪ ،‬سعید‪.)1385( .‬‬

‫کبوترخانه در ایران‪ ،‬تهران‪ :‬دفتر‬
‫پژوهش‌های فرهنگی‪.‬‬

‫‪2 .2‬فرهادی‪ ،‬مرتضی‪ .)1372( .‬نگاهی‬
‫به اهمیت و پیشینه کبوترخانه‌های‬

‫ایران‪ ،‬تهران‪ :‬جشنواره هنری ادبی روستا‪.‬‬
‫‪3 .3‬ستارنژاد‪ ،‬سعید و دیگران‪( .‬اسفند‬
‫‪« .)1369‬پژوهشی در کبوترخانه‬
‫صخر ‌هکند روستای تاز ‌هکند قشلاق؛‬
‫شهرستان مراغه»‪ ،‬مجلۀ هنر و معماری‪،‬‬
‫شمارۀ ‪ ،8‬ص ‪ 124‬تا ‪.142‬‬
‫‪4 .4‬حیدری‌باباکمال‪ ،‬یدالله‪( .‬زمستان‬
‫‪« .)1394‬گلپایگان و خوانسار‪ :‬نگرشی بر‬
‫اهمیت تاریخی و فرهنگی آن‌ها در دورۀ‬
‫قاجار»‪ ،‬مجلۀ مطالعات تاریخ فرهنگی‪،‬‬
‫شمارۀ ‪ ،26‬ص ‪ 61‬تا ‪.92‬‬
‫‪5 .5‬میرزایی‪ ،‬سیدآی ‌تالله‪( .‬پاییز‬
‫و زمستان ‪« .)1382‬کاوشی دربارۀ‬
‫ویژگی‌های فرهنگی و اقتصادی‬
‫کبوترخانه‌های استوانه‌ای شکل (مطالعۀ‬
‫موردی شهر اصفهان و حومه)»‪ ،‬مجلۀ‬
‫نامۀ انسان‌شناسی‪ ،‬دورۀ اول‪ ،‬شمارۀ‬
‫چهارم‪ ،‬ص ‪ 115‬تا ‪.129‬‬

‫دورۀرونقوافول کبوترخان ‌هها‬ ‫اهمیت کبوترخان ‌هها‬ ‫در گوشـهو کنار شـهرهاوآباد ‌یهایایرانوجودداشـته‬
‫و در برخـی مناطـق همچنـان وجـود دارد‪ ،‬هرچنـد مرکـز‬
‫دورۀ رونـق کبوترخان ‌ههـای اصفهـان را بـدون شـک‬ ‫اهمیت کبوترخان ‌ههاراباتوجهبه کارکردآ ‌نها‪،‬م ‌یتوان‬ ‫عمـدۀ کبوترخان ‌ههـا و سـنت بهر ‌هبـرداری از آ ‌نهـا را در‬
‫بایـد هم‌زمـان بـا انتقال پایتخـت از قزوین به اصفهان‬ ‫از ابعـاد مختلـف اقتصـادی‪ ،‬کشـاورزی‪ ،‬فرهنگـی و‬ ‫ایـران‪،‬اصفهـانونقـاطپیرامـونآنهمچون گلپایگان‪،‬‬
‫و سـلطنت شـا ‌هعباس (‪ 1038-996‬ق) و دورۀ‬ ‫معمـاری بررسـی کـرد‪ .‬کبوتـر در ایـران ب ‌هعنـوان یکـی‬
‫آرامـش پـس از آن دانسـت؛ چرا کـه در سـایۀ امنیـت‬ ‫از پرنـدگان را ‌مشـده بـرای تولیـد کـود و رفـع بخشـی از‬ ‫خوانسـار‪ ،‬لنجـان‪ ،‬خوراسـگان‪ ،‬و‪ ...‬دانسـت ‌هاند‪.‬‬
‫ایجادشـده‪ ،‬کشاورزی و یک‌جانشینی به‌خصوص در‬ ‫نیازهـای کشـاورزی بـا بهر ‌هگیـری از فنـون و تجربیـات‬ ‫بسـتراسـتقراری کبوترخان ‌ههـاحا کـیاز ارتباطتنگاتنگ‬
‫حاشـیۀ زاینده‌رود رونق گرفت و جمعیت شهرنشـین‬ ‫فرهنگـی اسـتفاده م ‌یشـد‪ .‬ارزش کبوترخان ‌ههـا در‬ ‫ومؤثـریاسـت کـهآ ‌نهـابامحیطخوددارنـد‪.‬بهعبارت‬
‫متکی به زمین رو به افزایش گذاشت‪ .‬طی دوره‌های‬ ‫اقتصـاد کشـاورزی ایـران چنـان بـود کـه غازا ‌نخـان‬ ‫دیگـر‪،‬شـرایطودلایـلشـک ‌لگیری کبوترخان ‌ههـادر ایـن‬
‫بعـدی‪ ،‬تحـت تأثیـر عوامـل متعـددی کبوترخانه‌هـا از‬ ‫مغـول در کنـار سـایر اقداماتـش بـرای احیـای کشـاورزی‬ ‫بسـتگیمسـتقیمباعملکردموردنظروشـرایطمحیطی‬
‫رونـق افتـاد و بسـیاری از آن‌هـا متـروک یـا به‌طـور کلـی‬ ‫ایـران‪،‬فرما ‌نهایـیجهـتحفـظونگهـداری کبوتـرانو‬ ‫حاکمبرآنداشـتهاسـت‪ .‬کبوترخان ‌ههامتناسـببانیاز‬
‫تخریب شـد‪ .‬حملات مهاجمان‪ ،‬خش ‌کسالی‪ ،‬شکار‬ ‫کبوترخان ‌ههـاصـادر کـرد‪.‬در زمی ‌نهای ک ‌مقـوت‪،‬ب ‌هویژه‬ ‫کشـاورزان‪ ،‬در الگوهـای متنـوع محیطی‪ ،‬همچون بافت‬
‫کبوتـران‪ ،‬نبـود امنیـت و آسـایش بـرای کشـاورزان‪،‬‬ ‫در جالیزهـا و با ‌غهـای انگـور‪ ،‬از کـود کبوتـر اسـتفاده‬ ‫روستاهاوشهرها‪،‬محدودۀ کشتزارها‪،‬با ‌غها‪،‬زمی ‌نهای‬
‫حـذف سـازوکارهای ناظـر بـر کارکـرد کبوترخان ‌ههـا‪،‬‬ ‫م ‌یشـد‪ .‬در ایـن روش فضلـۀ کبوتـر ماننـد دانـه روی‬ ‫بایـروغیرقابـل کشـت‪،‬درامتـدادرودخان ‌ههـا‪،‬نزدیکبه‬
‫تبدیـل کاربـری اراضـی کشـاورزی‪ ،‬اصلاحـات ارضـی‪،‬‬ ‫زمینپاشیدهم ‌یشد‪ .‬کبوترخان ‌ههایکیاز عواملرونق‬ ‫چا ‌ههـاوقنا ‌تهـایـابـربسـترصخـر ‌هایشـکل گرفت ‌هانـد‬
‫جایگزینـی کودهـای شـیمیایی‪ ،‬رشـد شهرنشـینی و‬ ‫کشـاورزیاصفهـاندر عهـدصفویـهبـود کهدر کنار سـایر‬ ‫(ماننـد کبوترخان ‌ههـای صخـر ‌های دسـتکند در مراغـه)‬
‫قـرار گرفتـن در مناطـق مسـکونی‪ ،‬مهاجـرت کبوتـران‬ ‫سیسـت ‌مهای کشـاورزی سـنتی ایرانـی‪ ،‬در زمـان خـود‬ ‫تـا کبوتـربـرایمصـرفآبودانـهمجبـوربـهطیمسـافت‬
‫بـه سـبب آلودگ ‌یهـای صوتـی و آب‌وهـوا و ب ‌یتوجهـی‬ ‫پیشـرفته محسـوب م ‌یشـد‪ .‬همچنیـن کبوترخان ‌ههـا‬
‫صاحبـان کبوترخان ‌ههـا بـه تعمیـر و نگهـداری آ ‌نهـا‪،‬‬ ‫منبـعدرآمـدیمهمـیبرای کسـانیبـود که کـودآنرابه‬ ‫طولانی نباشـد‪.‬‬
‫رونـد تخریـب کبوترخان ‌ههـا را سـرعت بخشـید‪ .‬ا گرچه‬ ‫کشـاورزانم ‌یفروختنـد‪.‬بـرایفـروشفضـولات کبوتران‬ ‫مالکیـت کبوترخانـهبـاتوجـهبـهانـواعمالکیـتزمیـندر‬
‫در دورۀ معاصـر کاربـری ابزارهـا و شـیو ‌ههای نویـن‬ ‫لازمبـودآ ‌نهـاراب ‌هصورتقال ‌بهاییدرآوردندوسـپس‬ ‫ایـرانمتغیـربـودهوم ‌یتوان گفتمالکیت کبوترخان ‌هها‬
‫جـای کارکـرد کبوتـر و کبوترخان ‌ههـا را در کشـاورزی‬ ‫بـه باغـداران و کشـاورزان بفروشـند‪ .‬همچنیـن از فضلـۀ‬ ‫بـا مالکیـت امال ک خاصـۀ سـلطنتی‪ ،‬زمی ‌نهـای وقفـی‬
‫گرفتـه اسـت؛ امـا می‌تـوان از ایـن پدیـدۀ فرهنگـی و‬ ‫کبوتـر در سـاخت بـاروت تفنـگ و صنعـت دباغـی نیـز‬ ‫ومالکیـتخصوصـی منطبـقبـودهاسـت‪.‬هیـچشـرط‪،‬‬
‫معمـاری به‌عنـوان یکـی از جاذبه‌هـای منحصربه‌فـرد‬ ‫اسـتفادهم ‌یشـد‪.‬در کشـورهایاروپاییاز گوشت کبوتر‬ ‫امتیاز وانحصاریدر ساخت کبوترخانهوجودنداشتهو‬
‫گردشـگری بهـره بـرد؛ نظیـر آنچـه در کشـور همسـایه‪،‬‬ ‫نیـزدر ما ‌ههـایسـردزمسـتاناسـتفادهم ‌یکردنـد؛امادر‬ ‫هرکسیم ‌یتوانستهدرملکخود کبوترخانهبسازد‪.‬فقط‬
‫ایرانبهدلایلفرهنگیاستفادهاز گوشت کبوترهمواره‬ ‫پرداخـتمالیـات کـودازالزاماتداشـتنآنبود‪.‬اسـنادو‬
‫ترکیـه انجـام می‌شـود‪.‬‬ ‫اجار ‌هنام ‌ههـایباقیمانـدهاز دورۀقاجـار نشـانم ‌یدهـد‬
‫حرمـت داشـته اسـت‪.‬‬
‫اغلـب کبوترخان ‌ههـابـهامال کاربابیتعلقداشـت ‌هاند‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪30‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫بر ‌جهای‬
‫کبوتراصفهان؛‬
‫زیباترینو‬
‫کام ‌لترین‬
‫بر ‌جهای‬
‫کبوتردنیا‬

‫گف ‌توگویخواندنیدربارۀ‬
‫بر ‌جهای کبوتربامنصور قاسمی‬

‫الههباقری‬
‫بـرای گف ‌توگـو دربـارۀ‬
‫بر ‌جهـای کبوتـر اصفهـان بـه سـراغ‬
‫منصـور قاسـمی‪ ،‬اسـتاد و راهنمـای‬
‫گردشـگری‪،‬م ‌یرویم؛او کتا ‌بهایی‬
‫هـم دربـارۀ اصفهـان دارد‪« :‬اصفهـان‬
‫بهشـتی کوچـک‪ ،‬امـا زمینـی»‪،‬‬
‫«اصفهـان‪ ،‬ایـن همـه هسـت‪ ،‬ایـن‬
‫همـه نیسـت» و «اصفهـان صـد راز‬
‫دارد در نهـان»‪ .‬کتـاب اصفهـان‪،‬‬
‫ایـنهمـههسـت‪،‬ایـنهمـهنیسـت‬
‫بـه چندیـن زبـان مختلـف دنیـا‬
‫ترجمهشـدهاست‪.‬قاسمیدر کتاب‬
‫اصفهـان صـد راز دارد در نهـان‪ ،‬یکـی‬
‫ازرازهـایاصفهـانرابر ‌جهای کبوتر‬
‫م ‌یدانـد کـه در محـدودۀ ایـن شـهر‬
‫واق ‌عانـد‪.‬اومعتقـداسـتیکـیازایـن‬
‫بناهای رازآلود و جذاب و ناشـناخته‪،‬‬
‫بر ‌جهـای کبوتـر اسـت‪ .‬در دفتـر‬
‫ماهنامـهبااوبه گف ‌توگونشسـتیم‪.‬‬
‫بـا علاقـۀ فـراوان دربـارۀ شـاهکار‬
‫معمـاریاینبر ‌جهام ‌یگویدو کامل‬
‫و جامـع برایمـان توضیـح م ‌یدهـد‪.‬‬

‫محمدعلی میرزایی‬

‫‪31‬‬

‫بسـیار گسـترد ‌هایبهسمتاصفهانصورتم ‌یگیرد‪.‬از‬ ‫دارد کـهسـابقۀآنبـه‪۱۸‬میلیـونسـالم ‌یرسـد؛علـتآن‬ ‫دربارۀسابقۀ کبوترخانهدرایرانبفرمایید‪.‬‬
‫اینششصدهزار نفر‪۵‬درصدشانواردصنعتوتجارت‬ ‫ایناست کهزایند ‌هرودرودیفصلیاستوطغیا ‌نهای‬ ‫تفکـرسـاختبر ‌جهـای کبوتـردر ایـرانبـهدورانپیـشاز‬
‫شـدندومابقیبهحوزۀ کشـاورزیروآوردندواینباعث‬ ‫بسـیار محـدودی دارد‪ .‬زمی ‌نهـای آبرفتـی کـه در دوران‬ ‫اسالم برم ‌یگـردد‪ .‬در دوران پیـش از اسالم و در دوران‬
‫شـد در اصفهـان دورۀ صفویـه سـ ‌ههزار بـرج کبوتـر در‬ ‫مختلف کناراینرودتشکیلشده‪،‬ب ‌هسببویژگ ‌یهای‬ ‫ساسـانی‪ ،‬کشـاورزی جـزء مشـاغل بسـیار عالـی بـود و‬
‫محدودۀ شـهر سـاخته شود‪ .‬شـاردن به این موضوع نیز‬ ‫زمی ‌نشـناختی خـاص ایـن محـدودۀ جغرافیایـی‪ ،‬جـزء‬ ‫کشـاورزانراازپرهیزکارانم ‌یدانسـتند‪.‬دربخشیازاوستا‬
‫اشـاره کـردهاسـت‪.‬ایـنبر ‌جهـااز عال ‌یترینبناهـادر نوع‬ ‫حاصلخیزتریـنزمی ‌نهاسـت‪.‬ب ‌هخصـوصمنطقـۀبیـن‬ ‫گفتهم ‌یشود‪«:‬چه کسانیبهبهشتم ‌یروند؟»زرتشت‬
‫خوداست کهدر اصفهانوجوددارد‪.‬در میانبر ‌جهای‬ ‫امتصأفسهــافاننهوالورآزننهکاحمال ًاصنلابخویدزتشرـیدهناخسـا ‌تک‪.‬هـایایـرانراداردو‬ ‫پوازمسیـخمن ُمـ‌یرددههردا‪:‬ز«نـکدسهانکنینبـهدبوهدرشآنتبـمذ‌یرربوپنادشـکنهدش»‪.‬اخهمبمزینـنتد‬
‫کبوتـری کـه در اصفهـان سـاخته شـد‪ ،‬پیچید ‌هتریـن‬ ‫در مسـیر زاینـد ‌هرود‪ ،‬از غـرب جلگـۀ فلاورجـان بـه‬ ‫کشاورزیباعثتوسعۀآنشدواینتوسعهعواملجانبی‬
‫سـاختار بـهدورۀصفویـهمربـوطاسـت‪.‬بر ‌جهـای کبوتـر‬ ‫سـمت شـرق‪۸۰،‬درصـد بر ‌جهـای کبوتـر ب ‌هدلیـل وجـود‬ ‫مثـلقنا ‌تهـاوبر ‌جهـای کبوتـررام ‌یطلبیـد‪.‬‬
‫پیـشاز دورۀصفویـهت ‌کاسـتوان ‌های(سـاد ‌هتر)بـود؛امـا‬ ‫زمی ‌نهـای حاصلخیـز شـکل گرفتـه اسـت‪ .‬اسـتان‬ ‫در ایران‪ ،‬کبوترجزءپرندگانیاست کهتاحدودیجنبۀ‬
‫در ایـندوره‪،‬چـونسـازندگانبـرج کبوتـرم ‌یخواسـتند‬ ‫اصفهـانبزر ‌گتریـنصادرکننـدۀ کـودبـوده؛یعنـیاز نظر‬ ‫تقـدسدارد؛ کبوترهـااغلـبدور گنبدهـاوهمچنیـندر‬
‫ایـن بر ‌جهـا ظرفیـت بیشـتری داشـته باشـد‪ ،‬از ترکیـب‬ ‫تجـاری‪ ،‬کـودوفضلـۀ کبوتریکیاز محصـولاتعمد ‌های‬ ‫محوطـۀ امامزاد ‌ههـا و حر ‌مهـای ائمـۀ معصـوم جمـع‬
‫چنداستوان ‌هایاستفادهم ‌یکردند کهمستحک ‌متربودو‬ ‫بـوده کـهاز اصفهـانبهاسـتا ‌نهایدیگرصادر م ‌یشـده‬ ‫ومم‌یحشتورنمدبووادز ا‌هایندنل‪.‬دحرااروظپاهدمقییقشًابهردعرکمیاسانمسردتموبمهحکببووترب‬
‫است‪.‬اینترا کم کبوترخان ‌ههادر حوزۀزایند ‌هرودبسیار‬ ‫«مـو ‌شپرنـده» گفتهم ‌یشـود؛چونفضلۀ کبوتربسـیار‬
‫ایسـتاییبیشـتری داشت‪.‬‬ ‫چشـمگیراسـت‪۲۰.‬درصـددیگـردر حوض ‌ههـاورودهـاو‬ ‫اسـیدیاسـت(در بیـنجانـورانوپرندگاناهلی‪،‬فضلۀ‬
‫شـاردن شـمار ایـن کبوترخان ‌ههـا را سـ ‌ههزار بـرج‬ ‫چشـم ‌ههای دیگـر بـوده اسـت‪۱۰.‬درصـد نیـز در مناطـق‬ ‫کبوتـر بیشـترین میـزان اسـیدتیک را دارد) و وقتـی روی‬
‫بیـان کـردهاسـت؛امـاایـن کبوترخان ‌ههـادر حـال‬ ‫گلپایگانوخوانسارشکل گرفتهاست‪.‬درنطنزو کاشان‬ ‫بناهـام ‌ینشـیند‪،‬بنـارافرسـودهم ‌یکنـدوباعثتخریب‬
‫فراموش ‌یاندوب ‌همرورزماناز بینم ‌یروند‪.‬علت‬ ‫بر ‌جهـای کبوتـر بسـیار محـدود اسـت‪ .‬در شـهرضا نیـز‬ ‫آنم ‌یشـود‪.‬در اروپـاومصـربـا کبوتـرمبـارزهم ‌یشـود؛اما‬
‫ب ‌هدلیـل وجـود زمی ‌نهـای کشـاورزی‪ ،‬بر ‌جهـای کبوتـر‬ ‫بـرایمـاجنبـۀاعتقـادیداردواز دیرزمـانپرورش کبوتر‬
‫ایـنب ‌یتوجهیچیسـت؟‬ ‫رایـج بوده اسـت‪.‬‬
‫در دورۀصفویـهدر بر ‌جهـای کبوتـرتخری ‌بهـایعمـدی‬ ‫سـاخته شـده اسـت‪.‬‬ ‫حتـی‬ ‫دسـوار ‌هخهـات بیرپی‌جهـا‌شتـریازکآبونتـبررمبـه‌یگـدرودردۀ‪.‬مسعامســاونل ًیااهنیـیـاچ‬
‫ایجـاد م ‌یشـد و الآن هـم در مسـیرهایی کـه بـه سـمت‬ ‫وجـود بر ‌جهـای کبوتـر در محـدودۀ زاینـد ‌هرود‬ ‫بنایی‬
‫اصفهـانمنتهیم ‌یشـودم ‌یتوانتخری ‌بهـایعمدی‬ ‫نشـا ‌ندهندۀ ذهنیـت و تفکـر ماسـت کـه تنهـا مبتنـی‬ ‫بـدون پیشـینه و مطالعـه بـه وجـود نم ‌یآیـد‪ .‬در دورۀ‬
‫ایـن بر ‌جهـا را دیـد‪ .‬زمانـی کـه کشـاورزی از رونـق افتـاد و‬ ‫بـر کشـاورزیبـودهاسـت‪.‬شـاردن(جهانگـردفرانسـوی)‬ ‫ساسـانیان نیـز بـه علـت توسـعۀ کشـاورزی کـه بسـیار‬
‫ساخ ‌توسـازهاییدر کنـار ایـنبر ‌جهـاشـروعشـد‪،‬ایـن‬ ‫در سـفرنامۀخـود‪،‬بـهتجـارتفضلۀ کبوتـراز اصفهانبه‬ ‫بـه آن اهتمـام م ‌یورزیدنـد‪ ،‬بناهایـی ماننـد بر ‌جهـای‬
‫بر ‌جهـاراتخریـبم ‌یکردنـدوآجـرآ ‌نهـارابرم ‌یداشـتند‪.‬‬ ‫مناطـقدیگـراشـاره کـردهاسـت‪.‬در سـفرنام ‌ههایدیگـر‬ ‫کبوتـر سـاخته شـد‪ .‬براسـاس شـواهد باستا ‌نشناسـی‪،‬‬
‫همچنیـن بسـیاری از ایـن بر ‌جهـای لانـۀ خوبـی بـرای‬ ‫مثـلتاورنیـهودالاوالهنیزبهبر ‌جهای کبوتراشـار ‌ههایی‬ ‫بر ‌جهایـی بود ‌هانـد (ب ‌هخصـوص در اصفهـان) کـه بـه‬
‫اماحرتهـمـاامل ‌یماشـرگدزیوادگیــینبـوراجـویدکداشـاشـورزات؛ بنناخبرطایرـنـان عکمبــودًادآ؛زنیرراا‬ ‫کرد ‌هاند‪.‬اینبناهاآ ‌نقدر برایسیاحاناروپاییجذاب‬ ‫ایلخانـان مغـول نسـبت داده م ‌یشـدند‪.‬‬
‫تخریبم ‌یکردند‪.‬در‪ ۵۰‬سـالاخیرشـایدبیشاز پنجاه‬ ‫بـوده کـه در گراورهایـی کـه از آنـان ب ‌هجـا مانـده اسـت‬ ‫چرابر ‌جهای کبوتربیشتردر استاناصفهانودر‬
‫زاینـ کدن‌هارروزدایُپنربدر‌هکرو‌تتدرقیـرارن رداورددا؟یـران بـود (متأسـفانه بایـد‬
‫کبوترخانـه تخریب شـده باشـد‪.‬‬ ‫تصاویـر مربـوط بـه بر ‌جهـای کبوتـر دیـده م ‌یشـود‪.‬‬ ‫از فعـلماضـیاسـتفاده کنیـم)‪.‬شـایدنمونـۀزمی ‌نهای‬
‫در دورۀصفویـه‪،‬بر ‌جهـای کبوتـرتـاحـدودیاز معمـاری‬ ‫دربـارۀ پیشـینۀ کبوترخان ‌ههـا در ایـران و‬ ‫حاصلخیز پیرامونزایند ‌هرودرادرهیچنقط ‌هایازایران‬
‫و بناهـای عالـی و فو ‌قالعـاده تأثیـر گرفتنـد‪ .‬اوج رونـق‬ ‫نتوانیمببینیم‪.‬زایند ‌هرودقدیم ‌یترینبستررودرادرایران‬
‫بدرر ‌جدوهراۀقیاکجباورتررندرگدمورۀ‌یباصزفد‪.‬وُیافهاتسشته‪.‬رروسنازدریوبد‌هررایشنددشورهره‬ ‫ب ‌هخصـوص اصفهـان بفرماییـد‪.‬‬
‫باعثشـدمعماریبناهاسـادهشـود؛چرا کهسـازندگان‬ ‫ساختبر ‌جهای کبوتراز دورۀساسانیانشروعشدودر‬
‫تـوان مالـی نداشـتند تـا بـرج مرکـب و چنداسـتوان ‌های‬ ‫دورۀ ایلخانان مغول توسعه یافت‪ .‬دورۀ ایلخانان مغول‬
‫بسـازند و بر ‌جهـا ت ‌کاسـتوان ‌های م ‌یشـود‪ .‬ساد ‌هسـازی‬ ‫بـرای کشـاورزی دورۀ بسـیار خوبـی بـود‪ .‬ب ‌هخصـوص‬
‫ساخ ‌توسـازها در دورۀ قاجـار برم ‌یگـردد بـه اقتصـاد و‬ ‫بر ‌جهای کبوتربسـیاریدر حوزۀاصفهانسـاختهشـد‪.‬‬
‫جن ‌گهـای متعـدد بـا رو ‌سهـا‪ ،‬شکسـ ‌تهایی کـه بـه‬ ‫دردورۀسلجوقیانتجارترونق گرفتوب ‌هسببتوسعۀ‬
‫ایـران تحمیـل شـد و قراردادهـای ننگیـن ترکمانچـای‬ ‫جاد ‌ههایایران‪ ،‬کشاورزیرنگباخت‪.‬تجارتباشرق‬
‫و گلسـتان کـهباعـثشـدرفت ‌هرفتـه کشـاورزانمـافقیـرو‬ ‫و غـرب باعـث شـد کشـاورزی دیگـر چنـدان در کانـون‬
‫فقیرترشـوند‪.‬در دورۀپهلویاول(رضاشـاه)سـاد ‌هترین‬ ‫توجـه نباشـد‪ .‬در دورۀ آ ‌لبویـه نیـز همیـن وضـع حا کـم‬
‫بر ‌جهـای کبوتـر را داریـم‪ ،‬یعنـی ت ‌کاسـتوان ‌های سـاده‪.‬‬ ‫بود‪.‬ناصرخسـرودر سـفرنامۀخودبهاینموضوعاشـاره‬
‫چـه عواملـی باعـث تخریـب ایـن کبوترخان ‌ههـا‬ ‫م ‌یکنـد‪ .‬در دورۀ ایلخانـان مغـول ب ‌هسـبب شـک ‌لگیری‬
‫حکوم ‌تهایمحلیودرگیر ‌یهایمیانآ ‌نها‪،‬امنیت‬
‫شـده اسـت؟‬ ‫را ‌ههاازبینرفتوتجارتازرونقافتادونگرشجدیدی‬
‫تخریببر ‌جهای کبوتربهنوع کشاورزیهمبرم ‌یگشت؛‬ ‫در کشاورزیایجادشد‪.‬برایرونق کشاورزی‪،‬بر ‌جهای‬
‫بـرای مثـال‪ ،‬زمانـی کـه بـه فکـر برنـ ‌جکاری در مـزارع‬ ‫کبوتـرنخسـتینابـزار لازمبـود‪.‬در دورۀصفویـه‪،‬ب ‌هدنبال‬
‫اطـراف بر ‌جهـای کبوتـر افتادنـد بـه آ ‌نهـا آسـیب زدنـد؛‬ ‫ثباتاقتصادیبسـیار چشـمگیروهمزمانباآن‪،‬ایجاد‬
‫چـون در برنـ ‌جکاری همیشـه مزرعـه بایـد پـرآب باشـد‪.‬‬ ‫امنیتوتوسـعۀ کشـاورزیوهمچنینتأسیسرا ‌ههای‬
‫آبیـاریسـیلابیورطوبـتهمیشـگیبـربر ‌جهـای کبوتـر‬ ‫جدیـد و شهرسـازی نـو‪ ،‬اقتصـاد و کشـاورزی رونـق پیـدا‬
‫تأثیـر مسـتقیم دارد؛ بنابرایـن عوامـل انسـانی و تغییـر‬ ‫کـردومهاجر ‌تهایـیبـهاصفهانشـکل گرفت‪.‬بخشـی‬
‫نـوع کشـاورزی و محصـولات کشـاورزی عامـل مهمـی‬ ‫از ایـنمهاجـران کسـانیبودند کهدانشصنای ‌عدسـتی‬
‫در تخریـب بر ‌جهـا بـود‪ .‬در دورۀ پهلـوی اول بسـیاری از‬ ‫داشـتند؛ عـد ‌های دیگـر از ذهـن فعـال اقتصـادی و گـروه‬
‫بر ‌جهـای کبوتـرتخریـبشـد‪.‬در واقـعبـاورودصنعتبه‬ ‫سـوماز دانـش کشـاورزیبسـیار خوبیبهر ‌همنـدبودند‪.‬‬
‫ایـران‪ ،‬کشـاورزیاز رونـقافتـادوبسـیاریاز کشـاورزاناز‬ ‫در اینزمانشـهراصفهان گسـترشم ‌ییابدوجمعیت‬
‫شـغلخوددسـت کشـیدندوبهسـمتصنعترفتند‪.‬‬ ‫آن از پن ‌جهـزار نفـر بـه ششـص ‌دهزار نفـر م ‌یرسـد‪ .‬کـوچ‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪32‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫مزاحـم مثـل کلاغ و حتـی کلا ‌غجـارک کوچـک اسـت‬ ‫سیستا ‌نوبلوچستاندر کناردریایعمانوخلی ‌جفارس‬ ‫متأسـفانهورودصنعتباعثجایگزینی کودشـیمیایی‬
‫و نم ‌یتواننـد وارد شـود‪ .‬د ِر ورودی هـم در نظـر گرفتـه‬ ‫ایجادم ‌یشد؛امامتأسفانهدر کنارمناطقنیم ‌هخشک‬ ‫با کودطبیعیشد؛چون کودشیمیاییارزا ‌نتر(ب ‌هدلیل‬
‫م ‌یشـد‪ .‬بنابرایـن از بیـرون خزنـدگان و از بـالا پرنـدگان‬ ‫هزین ‌هبـربـودنتغذیـۀ کبوترهـا)ودر واقـعدر دسـتر ‌ستر‬
‫شـکاری نم ‌یتوانسـتند وارد شـوند‪ .‬ایـن تمهیـدات در‬ ‫ایـرانودر اسـتاناصفهـانایجـادشـد‪.‬‬ ‫بـود‪.‬بـا کـودشـیمیاییمحصـولات کشـاورزیدرشـ ‌تتر‬
‫بدنـههـمبـود؛بـرایجوندگانـیمثـلمـوشدر بدنـهتله‬ ‫در دورۀ بعـد از انقالب ادعـا کردیـم واردات گنـدم تمـام‬ ‫وبازارپسـندان ‌هتربـهدسـتم ‌یآمـدوایـنباعـثم ‌یشـد‬
‫م ‌یگذاشتند کهواردنشود؛چونموشا گرواردم ‌یشد‪،‬‬ ‫شـدهاسـتودهسـال پیشجشـنپایانواردات گندم‬ ‫سازندگانبر ‌جهای کبوترو کشاورزانبه کودشیمیایی‬
‫راهرابرایمار همباز م ‌یکرد‪.‬بسیار جالباست کهروی‬ ‫گرفتیم؛امامسئلۀمابعداز دورانانقلاب‪،‬توسعۀتولید‬ ‫روی آورند‪ .‬متأسـفانه این عامل منفی باعث رها شـدن‬
‫بدنۀبر ‌جهای کبوترتل ‌ههاییبرایجوندگانهمایجاد‬ ‫کودهـای شـیمیایی بـود‪ .‬پـس دوبـاره بر ‌جهـای کبوتـر‬ ‫وتخریببیشـتربر ‌جهای کبوترشـد‪.‬م ‌یتوانیمبگوییم‬
‫م ‌یشـد‪ .‬بـا ایجـاد نـواری گچـی همـراه بـا مقرنـ ‌سکاری‪،‬‬ ‫سـاخت آخریـن بر ‌جهـای کبوتـر بـه دوران پهلـوی اول‬
‫تمهیداتـیهـمبرایقسـمتفوقانـیدر نظرم ‌یگرفتند‪.‬‬ ‫مظلـومواقـعشـدندوبـهآنـانب ‌یتوجهـیشـد‪.‬‬
‫مقرن ‌سهـا بسـیار سـاده بـود و ا گـر خزنـده و درنـد ‌های‬ ‫مهمتریـن عامـل تخریـب بر ‌جهـای کبوتـر را چـه‬ ‫مربـوط اسـت‪.‬‬
‫کوچـک م ‌یتوانسـت تـا اینجـا هـم صعـود کنـد در اینجـا‬ ‫در دورۀپهلـویدومنیـزتخری ‌بهایـیصـورت گرفت‪.‬در‬
‫می‌دانیـد؟‬ ‫ایندوره‪،‬تولیدمحصولات کشاورزیبه کمترینمیزان‬
‫متوقـف م ‌یشـد‪.‬‬ ‫چـونجنـس کشـاورزیمـاتغییـر کـرد‪.‬بـاورود کودهای‬ ‫رسـیده بـود؛ زیـرا ایـران یکـی از بزر ‌گتریـن واردکننـدگان‬
‫بـرج کبوتـرفو ‌قالعادهزیبایی کهبـالایآنمقرن ‌سکاری‬ ‫شـیمیایی‪،‬تالشبـرایپـرورش کبوتـر کمشـدودیگربه‬ ‫محصولات کشاورزیشدهبودوجوو گندموانواعمیوه‌‬
‫شـده نشـان م ‌یدهـد سـازندگان بـه زیبایـی هـم توجـه‬ ‫فضلـۀ کبوتـر توجـه نکردنـد‪ .‬جمـ ‌عآوری فضلـه سـخت‬ ‫بـه کشـور واردم ‌یشـد‪ .‬ک ‌مکـمتوجـهبـه کشـاورزیرنـگ‬
‫م ‌یکردنـد؛ یعنـی کاربـردی بـودن بـا زیباشناسـی همـراه‬ ‫بود‪.‬بخشـیاز فضل ‌ههادر کفبرجبودوبخشدیگردر‬ ‫باخـت و یکـی از عوامـل عمـده در ایـن زمینـه صنعت ‌یتـر‬
‫شـده اسـت‪ .‬در بر ‌جهـای کبوتـر‪ ،‬طا ‌قبند ‌یهـا هـم‬ ‫لان ‌ههـا‪ ،‬کـهبـرایجمـ ‌عآوریآنبایـدبـهطبق ‌ههـایبـالا‬ ‫شدنایرانبود‪.‬در همانزمانبود کهصنایععظیمی‬
‫کاربـردی اسـت و بـه اسـتحکام بنـا کمـک م ‌یکنـد و هـم‬ ‫م ‌یرفتندوپن ‌جهزار لانهرایک ‌ییکیتمیزم ‌یکردندواین‬ ‫ماننـدذو ‌بآهـنوفـولادبهاصفهانواردشـدوضرب ‌های‬
‫نوعـی زیباشناسـی در خـود دارد‪ .‬طا ‌قهـا و راهروهـا و‬ ‫کار بسیار زما ‌نبروهزین ‌هبربودومحصولتولیدیبسیار‬
‫سـتو ‌نهایی کـه ایجـاد شـده و همچنیـن طبق ‌هبنـدی‬ ‫گـران م ‌یشـد‪ .‬فضلـۀ کبوتـر بسـیار گرا ‌نتـر از پهـن گاو و‬ ‫بسـیار سنگینبه کشـاورزیزد‪.‬‬
‫و چیدمـان لان ‌ههـای کبوتـر فو ‌قالعـاده زیباسـت‪.‬‬ ‫پشگل گوسفندبود‪.‬بههمیندلیل کشاورزم ‌یبایست‬ ‫بسـیاریاز ایـنصنایـع کـهبـهآبفراواننیاز داشـتنددر‬
‫بر ‌جهای کبوترایراندر دنیاجزوعظی ‌مترینوزیباترین‬ ‫بـرایافزایـش کیفیتمحصولهزینۀ گزافیبدهد؛پس‬ ‫فاصلۀن ‌هچنداندوراز زایند ‌هروداحداثشدند‪.‬جایی‬
‫و کام ‌لتریـن بر ‌جهاسـت؛ ولـی هی ‌چکـس در ایـن زمینـه‬ ‫بـه سـمت تهیـۀ پهـن گاو و بعـد از آن پشـگل گوسـفند‬ ‫کهسـطحایسـتاییبسـیار بالا بودوباحفر کردنچاهی‬
‫سـرمای ‌هگذاری نکـرده اسـت؛ درحال ‌یکـه م ‌یتوانیـم بـا‬ ‫کـمه‌یاترفـفاقـ ًتا‪.‬امزحهصمــوۀالیخ‌نوهـاا‌شرآزا ‌ب‌نتوررنکگـودیبهـاهآنیاشـنیمـمی‌یایدادی‪.‬بود‬ ‫ک ‌معمـق بـه آب م ‌یرسـیدند‪ .‬بدیـن ترتیـب زمی ‌نهـا و‬
‫تبلیغـات‪،‬از قنـاتوبـرج کبوتـربـرایجـذب گردشـگران‬ ‫کبوترخان ‌ههابیشتردراستاناصفهاناست‪.‬آیادر‬ ‫با ‌غهـای بسـیاری از بیـن رفتنـد و بسـیاری از کشـاورزان‬
‫کشـاورزی اسـتفاده کنیـم و توسـعۀ اقتصـادی خوبـی‬ ‫خـوب جـذب صنعـت شـدند‪ .‬صنعت ‌یتـر شـدن ایـران‬
‫شهرهایدیگرایرانهم کبوترخانهوجوددارد؟‬ ‫در زمـان پهلـوی دوم ادامـه یافـت و صنایـع سـیمان و‬
‫داشـته باشـیم‪.‬‬ ‫یکـیودونمونـههـمدر میبـدیـزدبـهتقلیـداز اصفهـان‬ ‫سـنگ نیـز ایجـاد شـد‪ .‬هی ‌چکـدام از ای ‌نهـا بـا طبیعـت‬
‫معمـاری و فضـای داخلـی کبوترخان ‌ههـا چـه‬ ‫ایجـاد شـد؛ امـا صادرکننـدۀ این محصـول اصفهـان بود‪.‬‬ ‫اصفهـان متناسـب نبـود‪ .‬ایـن صنایـع م ‌یبایسـت در‬
‫ایـنبناهاموقعیسـاختهم ‌یشـد کهاصفهـانپایتخت‬
‫ویژگ ‌یهایـی دارد؟‬ ‫بـود؛ بنابرایـن از جاد ‌ههـای کاروا ‌نرو ایـن محصـول را بـا‬
‫بر ‌جهـای کبوتـر بـرای سـازندگان آن بسـیار مهـم بـود‪.‬‬ ‫خودشـانم ‌یبردنـدوخواسـتار ایـنمحصـولبودنـد‪.‬‬
‫در سـاختار ایـن بنـا نوعـی ایسـتایی وجـود دارد‪ .‬ایـن‬ ‫کبوترخان ‌ههـا از نظـر سـاخت چـه ویژگ ‌یهایـی‬
‫بنـا را اسـتوان ‌های مرکـب و چندطبقـه م ‌یسـاختند و هـر‬
‫کبوترخانـه یـک اسـتوانۀ مرکـزی و اسـتوان ‌ههای جانبـی‬ ‫داشـتند؟‬
‫داشـت‪ .‬بیشـتر بر ‌جهـای دورۀ صفویـه دوطبقـه بـود‪.‬‬ ‫سـازندگان بر ‌جهـا بـرای دفـع آف ‌تهـای طبیعـی چـون‬
‫بـرج کبوتـر روسـتایی چهاربـرج (شهرسـتان فلاورجـان)‬ ‫مـار‪ ،‬شـاهین‪ ،‬بـاز‪ ،‬بـوف و مـوش تدابیـری اندیشـیده‬
‫سـ ‌هطبقه اسـت کـه بزر ‌گتریـن بـرج کبوتـر دورۀ صفویـه‬ ‫بودنـد کـهدر نـوعخـودجالـباسـت‪.‬بـرایجلوگیـریاز‬
‫بهشمار م ‌یآید‪.‬طرحبرجنیزاز استوان ‌هایبهستار ‌های‬ ‫ورودمارهـابـهدرونبـرجاز کمربنـد گچـییـاشـال گچـی‬
‫رسـید و از ت ‌کاسـتوان ‌های ایلخانـان مغـول و پیـش از‬ ‫استفادهم ‌یکردندوه ‌ما کنوننیزاین کمربنددرتمامی‬
‫بر ‌جهـادیدهم ‌یشـود‪.‬این کمربندچنانبـود کها گرمار‬
‫صفویـه ب ‌هصـورت مکعـب درآمـد‪.‬‬ ‫م ‌یخواسـتاز آنعبور کند‪،‬بهعلتصافبودنسـطح‬
‫چهار برجخاروننج ‌فآباد کهالآنارگنامیدهم ‌یشـود‬ ‫گچم ‌یلغزیدوبهپایینم ‌یافتاد‪.‬ممکنبودمار سـوراخ‬
‫در دورۀپهلـویاولسـاختهشـدوسـاد ‌هترینبر ‌جهـای‬ ‫یـارخنـ ‌هایدر پاییـن کمربنـدپیـدا کنـدوبـهدرونبـرج‬
‫ساخت ‌هشـده در کشـور اسـت‪ .‬هرچـه پی ‌شتـر م ‌یآییـم‬ ‫نفـوذ کنـد؛پـسبرایاز بینبردنآناز شـیروپودر آهک‬
‫استفادهم ‌یکردند‪.‬همچنیندربرخیازبر ‌جهای کبوتر‬
‫بر ‌جهـای کبوتـرسـادهوسـاد ‌هترم ‌یشـود‪.‬‬ ‫تل ‌ههایـیسـفالیتعبیـهم ‌یکردند کـهامـکانورودجانور‬
‫بر ‌جهـای کبوتـر از نظـر شـکل ظاهـری بـه بر ‌جهـای‬ ‫بـهدرونآ ‌نهـاآسـان‪،‬امـاخـروجاز آ ‌نهـاغیرممکنبود‪.‬‬
‫استوان ‌هایساده(متشکلازیکاستوانۀسادهوسقفی‬ ‫در بر ‌جهـای کبوتـربـرایمقابلـهبـاپرنـدگانشـکاریهم‬
‫گنبد ‌یشـکل)‪ ،‬بر ‌جهـای چنداسـتوان ‌های (متشـکل از‬ ‫‌تدبیـری اندیشـیده بودنـد‪ .‬در بـالای بـرج‪ ،‬برج ‌کهـای‬
‫چنـد اسـتوانۀ سـاده کـه در یـک یـا دو ردیـف و بـه شـمار‬ ‫کوچکـی وجـود دارد کـه محـل ورود کبوتـران اسـت و‬
‫مختلـف در کنـار هـم قـرار گرفت ‌هانـد) و چنـد اسـتوانۀ‬ ‫انـدازۀ آن در حـد قـد و قامـت یـک کبوتـر اسـت؛ البتـه‬
‫پیشـرفته(دارایطبقـۀهمکـفوطبقـۀنخسـت کـهدر‬ ‫متأسـفانه در مرمـت بـرج کبوتـر مرداویـج بـه انـدازۀ ایـن‬
‫طبقۀنخستباایجادراهروهاییبرشمار لان ‌ههاافزوده‬ ‫ورودی دقـت نشـد و یـک شـاهین م ‌یتوانـد از آن وارد‬
‫شود‪.‬برج کبوتردانشگاهاصفهان‪ ،‬گنجش ‌کخانهدارد‬
‫شـده اسـت) طبق ‌هبنـدی م ‌یشـوند‪.‬‬ ‫وفو ‌قالعـادهزیباسـت‪.‬ایـنبرجتنهابرج کبوتریاسـت‬
‫بـاشـنیدننامبـر ‌ج کبوترهموارهبنایـیدواربهذهنمان‬ ‫که گنجش ‌کخانهداردویکیاز پیشرفت ‌هترینبر ‌جهای‬
‫م ‌یآید‪.‬در واقع‪۹۵‬درصدبر ‌جهای کبوتردر دورۀصفویه‬ ‫کبوتراسـت کهبرج ‌کهای گنجشـ ‌گخانهو کبوترخانۀ‬
‫بناهـای اسـتوان ‌های بـا نمـای بیرونـی مـدور بـوده اسـت؛‬ ‫آنبـاهـمفرقم ‌یکنـد‪.‬ورودیاینبر ‌جهابرایپرندگان‬
‫امـا بر ‌جهـای کبوتـر در منطقـۀ گلپایـگان و خوانسـار و‬
‫محـدود ‌هایدر شـهرضاونج ‌فآبـاد‪،‬ب ‌هخصـوصاز دورۀ‬

‫‪33‬‬

‫اثر‪:‬حسن کریمی‬

‫شـمامشـاهداتمیدانـیبسـیاریدر ایـنزمینـه‬ ‫عقـبنـگاه کـرد‪.‬بایـدهمآبراسـالم کنیموهم کـودرا‪.‬‬ ‫قاجاریه‪،‬ب ‌هجایاستوان ‌های‪،‬مکعبیومکع ‌بمستطیلی‬
‫داشت ‌هاید‪.‬دربارۀ کبوترخان ‌ههایمنحصرب ‌هفردی‬ ‫غن ‌یتریـن کـودطبیعـیفضلـۀ کبوتـراسـتوهما ‌نطـور‬ ‫ساختهشد ‌هاندوآنزیباییراندارند‪.‬درطرحدوارتعداد‬
‫کـه کشـاورزانم ‌یگوینـدیـکقاشـق کوچـک کـود کبوتـر‬
‫کـهدید ‌هایـدبرایمانبگویید‪.‬‬ ‫پنجبرابر کودحیواناتدیگرمؤثراستوبهغنایزمین‬ ‫لان ‌ههـایبیشـترینیـزدربـرججام ‌یگرفتهاسـت‪.‬‬
‫بـرج بـزرگ چهـار بـرج‪ ،‬یکـی از شـگفت ‌یهای معمـاری‬ ‫کمکم ‌یکند‪.‬این کودبرایصیف ‌یجاتبسیارمناسب‬ ‫دربـارۀ فضـای داخلـی بنـا نیـز بایـد گفـت زمانـی کـه مـار‬
‫شهرسـتان فلاورجـان بـه شـمار مـ ‌یرود‪ .‬در دهکـدۀ‬ ‫اسـت‪ .‬دولت باید یارانه دهد و توجه ویژه داشـته باشـد‪.‬‬ ‫یـا جانـور شـکارچی دیگـری وارد بـرج کبوتـر م ‌یشـد‪،‬‬
‫کلیسـان‪ ،‬مجـاور روسـتای پلارتـگان‪ ،‬بـرج کبوتـر‬ ‫توسعهوروندروب ‌هپیشرفتاینقضیهباترغیب کردنو‬ ‫تمـام کبوتـرانه ‌مزمـانبـاهـم پـرواز م ‌یکردنـدتـااز بـرج‬
‫شـگف ‌تانگیزدیگـریقـرار دارد کـهبـهچهلبرجشـهرت‬ ‫تبلیغاتوبیانمعایبمحصولاتتولیدیبا کودهای‬ ‫خـارج شـوند‪ .‬صـدای بـال کبوتـر و نیرویـی کـه ایجـاد‬
‫یافتـهاسـت‪.‬اطـرافچهلبـرجرا کشـتزارهاییفرا گرفته‬ ‫شـیمیایی حاصـل م ‌یشـود‪ .‬جامعـۀ پزشـکی بایـد ایـن‬ ‫م ‌یشـده باعـث تخریـب بنـا م ‌یشـده و بـر ایـن اسـاس از‬
‫اسـت کـه گاه بـه شـکل شـالیزار نیـز اسـتفاده م ‌یشـود‪.‬‬ ‫هشـدار رابـهمـردمبدهد‪.‬‬ ‫کلا ‌فهـای چوبـی اسـتفاده م ‌یشـده اسـت‪ .‬چـوب در‬
‫وجـود آب فـراوان شـالیزار ممکـن اسـت بـه ایـن بنـای‬ ‫کشاورزیوطبع ًاپیشرفت‬ ‫کبوترخان ‌ههادر نظام‬ ‫بدنـۀبنـاانعطا ‌فپذیـریبسـیاریداردوایـنویژگـیبـه‬
‫باشکوهزیانوارد کند‪.‬درحالحاضر‪،‬تولیدبرنجلنجان‬ ‫جامعۀانسانیچهنقشیداشت ‌هاند؟‬ ‫ضرب ‌هپذیریوایستاییآن کمکم ‌یکندوبدینترتیب‬
‫کمـیمحـدودشـدهوهمیـنامـرباعثشـدهایـنبر ‌جها‬ ‫طبیعـیاسـتوقتـی کشـاورزیومحصولاتآنتوسـعه‬
‫ومرغوبیـتپیدام ‌یکند‪،‬خریدارهایبیشـتروصـادرات‬ ‫نیـروی صوتـی ایجادشـده خنثـی م ‌یشـده اسـت‪.‬‬
‫سـال ‌متر بماننـد‪.‬‬ ‫بیشـتری دارد‪ .‬وقتـی ابـزار تغذیـۀ زمیـن مهیـا باشـد‪،‬‬ ‫کمبوسـتلرمخًااان گـ‌هرهباخدروتاوهیـسعمۀگگررددشـشگگررخیارچجـهنیقراشبـایشدـارگنفدت؟ ‌یای‬
‫آیاشمااز تعداد کبوترخان ‌ههایفعال‪،‬نیم ‌هفعال‬ ‫جنـسمحصـولبهتـرم ‌یشـود‪.‬خربـزۀسـینو گـرگابو‬ ‫خـارج از حـد تصـورش مواجـه کنیـم بایـد او را بـه بازدیـد‬
‫ِبـه اصفهان زبانزد خاص و عـام بوده؛ چون برای پرورش‬ ‫بـرج کبوتـرببریـم؛امامتأسـفانهحتـی گردشـگرانایرانی‬
‫و مخروبه اطلاع دارید؟‬ ‫آ ‌نهـا از کـود غن ‌یشـده اسـتفاده م ‌یشـده؛ بنابرایـن‬ ‫هـم ایـن بناهـا را نم ‌یشناسـند‪ .‬کسـانی کـه بانیـان‬
‫در حـال حاضـر کبوترخانـۀ فعـال یـا نیم ‌هفعـال نداریـم‪.‬‬ ‫شـهرت آنـان ب ‌هنوعـی بـه بر ‌جهـای کبوتـر وابسـته بـوده‬ ‫گردشـگر ‌یاند و تـور وارد م ‌یکننـد هـم نم ‌یشناسـند‪.‬‬
‫تعـداد کبوترخان ‌ههـا در دورۀ صفویـه سـ ‌ههزار بـرج بـا‬ ‫اسـت‪ .‬در سـفرنامۀ اب ‌نبطوطـه آمـده اسـت‪ :‬در هیـچ‬ ‫کسـانی هـم کـه در زمینـۀ گردشـگری خارجـی فعا ‌لانـد‬
‫اسـتحکام و ایسـتایی بسـیار بـود و بعـد از دورۀ صفویـه‪،‬‬ ‫کجـایایـرانشـیری ‌نتراز خربـزۀسـینندیـدم‪.‬بر ‌جهای‬ ‫اطالعندارنـدوسـلیق ‌ههارانم ‌یدانند‪.‬امـاما گرو ‌ههایی‬
‫یعنـیدر دورۀافشـاریهوزندیـهوقاجاریـهتـاپهلـویدوم‬ ‫کبوتـرراجاهایـیم ‌یسـاختند کـه کبوترهـالطمـ ‌هایبـه‬ ‫را کـهم ‌یدانیـمبـهمعمـاریعلاقـهدارنـدبـهبازدیـدایـن‬
‫نیـز هـزار کبوترخانـه سـاخته شـد‪ .‬امـا امـروز از مجمـوع‬ ‫محصـولات نزننـد‪ ،‬در مـزارع شـرق و غـرب اصفهـان و‬ ‫بر ‌جهـام ‌یبریـم‪.‬وقتـیواردم ‌یشـویمودر غرف ‌ههـاقـدم‬
‫چهارهـزار بـرج کبوتـر‪ ،‬تنهـا‪ ۶۰۶‬کبوترخانـه باقـی مانـده‬ ‫بیشـتر داخـل باغـات‪.‬‬ ‫م ‌یزنیمبایکشـاهکار معماریروب ‌هروم ‌یشـویم کهدر‬
‫اسـت؛یعنـی‪ ۶۰‬تـا‪۷۰‬درصـدآ ‌نهـاتخریـبشـدهاسـت‪.‬‬ ‫در کشـورهایدیگـرهـمایـن کبوترخان ‌ههـاوجـود‬ ‫مکانـی محـدود و مـدور ایجـاد شـده اسـت‪ ،‬یـک شـاهکار‬
‫تعریـف و احسـاس خودتـان را از بر ‌جهـای کبوتـر‬ ‫دارنـد؟آیـا کارکردهـایآنانباهممتفاوتاسـت؟‬ ‫معماریفو ‌قالعاده!امامتأسفانهاینشاهکار حتیبه‬
‫در سـه کشـور بـرج کبوتـروجـوددارد‪.‬مصر(قـارۀآفریقا)و‬
‫چگونـه بیـان م ‌یکنیـد؟‬ ‫فرانسـه(قـارۀاروپـا)وایـران(قـارۀآسـیا)‪.‬در اروپا‪،‬فرانسـه‬ ‫گردشـگران ایرانـی نیـز معرفـی نشـده اسـت‪.‬‬
‫هیـچ بنایـی مثـل بـرج کبوتـر مـن را جـذب نم ‌یکنـد‪.‬‬ ‫مشـهور بـهداشـتنبر ‌جهـای کبوتـراسـت‪.‬در این کشـور‬ ‫آیابرایجذب گردشگربهاینبناهاراهکارهایی‬
‫بناهایـی هسـت کـه شناخت ‌هشـده و مشـهور اسـت و‬ ‫بر ‌جهـای کبوتـر سـاز ‌ههای اشـرافی اسـت کـه در ابعـاد‬
‫توقعـی از آن وجـود دارد؛ در ایـن حالـت از آن بنـا بازدیـد‬ ‫بسیار محدوداطراف کا ‌خهایشاهیودو ‌کهاساخته‬ ‫وجود دارد؟‬
‫م ‌یکنیـم و لـذت م ‌یبریـم؛ ولـی موقعـی کـه وارد بنایـی‬ ‫م ‌یشـدهاسـت‪.‬در انگلسـتاننیزدر محدودۀ کا ‌خهای‬ ‫بر ‌جهـا هنـوز معرفـی نشـد ‌هاند و بایـد شـهردار ‌یها و‬
‫ناشناخته م ‌یشویم که برای آن تبلیغاتی نشده است‪،‬‬ ‫شـاهیبرج کبوتربودهاسـت‪.‬در اروپااینبر ‌جهارابرای‬ ‫رسـان ‌هها و دانشـگا ‌هها ایـن مـکان را معرفـی کننـد‪ .‬در‬
‫بیشتر مجذوب م ‌یشویم؛ بنایی متروکه‪ ،‬بیرون از شهر‬ ‫پرورشونگ ‌هداری کبوترهاینام ‌هرسـانم ‌یساخت ‌هاند‬ ‫زمینـۀ کاخ و بـاغ بسـیاری از کشـورها مدع ‌یانـد؛ امـا‬
‫و کنار مزارعدورافتاده‪.‬شـمااز بنایچهلسـتونتوقعی‬ ‫وبنـایآنمستطی ‌لشـکلوبسـیار سـادهومحقـربـوده‬ ‫در بر ‌جهـای کبوتـر فقـط سـه کشـور مدع ‌یانـد‪ :‬مصـر و‬
‫داریـدووقتـیاز آنبازدیـدم ‌یکنیـد‪،‬توقـعشـمابـرآورده‬ ‫اسـت‪ .‬اروپاییـان بر ‌جهـای کبوتـر را ب ‌هعنـوان عنصـری‬ ‫فرانسـه و ایـران‪ .‬وجـود بـرج کبوتـر در دو کشـور مصـر و‬
‫م ‌یشـود؛ولـیهیچبنایـیدر ایرانمثلبر ‌جهای کبوتر‬ ‫معمـارینـگاهنم ‌یکننـد؛ولـیمـام ‌یتوانیـماینبناهـارا‬ ‫فرانسـه محـدوداسـتو کاربـریآ ‌نهـا کشـاورزینبـوده‬
‫وقنا ‌تهاوآسـیا ‌بهایآبی کهدر قنا ‌تهاسـتانسان‬ ‫شاهکاریمعماریومکانیبرایبازدیددر نظربگیریم‪.‬‬ ‫و آشـیانۀ کبوترهـای نام ‌هرسـان بـوده اسـت؛ امـا وقتـی‬
‫موضـوع کشـاورزیمطـرحم ‌یشـود‪،‬مـابـرج کلیسـانرا‬
‫را جـذب نم ‌یکنـد‪.‬‬ ‫داریـم کـهبزر ‌گتریـنبرج کبوتردنیاسـت؛اماناشـناخته‌‬
‫ا گـر حـرف نا گفتـ ‌های دربـارۀ کبوترخان ‌ههـا مانـده‬ ‫استوبایدباتبلیغتوجه گردشگراندنیارابهآنجلب‬
‫کـرد‪ .‬بـه شـهرداری توصیـه م ‌یکنـم بـرای معرفـی بر ‌جهـا‬
‫اسـت بفرماییـد‪.‬‬ ‫بیلبوردهایـینصـب کنـد‪.‬شـهرداریچنـدبـرج کبوتـررا‬
‫ایـن بر ‌جهـا بایـد ب ‌هعنـوان جاذبـۀ گردشـگری بـه مـردم‬ ‫مرمـت کـرد کـهتقدیرکردنـیاسـت؛ولـیتبلیغـاتنکـرد‪.‬‬
‫معرفـیشـوندومـردمآ ‌نهارابشناسـند‪.‬همچنینباید‬
‫توجهدانشـجویانوتحصی ‌لکردگانرشتۀ کشـاورزیبه‬ ‫اهمیت کبوترخانهدراقتصادایرانراتوضیحبدهید؟‬
‫ایـن موضـوع جلـب شـود‪ .‬بـرای دانشـجویان کشـاورزی‬ ‫بسیاریاز کشورهایدنیادر حالبازگشتبه کشاورزی‬
‫اشـتغا ‌لزایی صـورت نگرفتـه اسـت‪ .‬وجـود ایـن بر ‌جهـا‬ ‫بیوهستند‪.‬ایننوع کشاورزی گراناست‪،‬امامحصولی‬
‫وابسـته بـه کشـاورزی سـالم و پایـدار اسـت و یکـی از‬ ‫تولیـدم ‌یشـود کـههمۀعوامـلآنطبیعیاسـت‪.‬ماا گر‬
‫متصدیـان ایـن امـر وزارت کشـاورزی اسـت‪ .‬فقـط‬ ‫بخواهیـم نظـر تحصی ‌لکـردگان و دانشـجویان رشـتۀ‬
‫شـهرداری یـا میـراث فرهنگـی دخیـل نیسـتند؛ وزارت‬ ‫کشـاورزی را جلـب کنیـم و تبلیغـات کنیـم کـه مـردم‬
‫کشاورزیبایدهزینه کندتاایننوع کشاورزیرونقپیدا‬ ‫محصولات کشـاورزیسـالم(از نظرمواداولیهمانندآب‬
‫کنـد و اشـتغا ‌لزایی ایجـاد‌شـود‪ .‬در شـناخت بر ‌جهـای‬ ‫و کود)بخرند‪،‬بایدبهرو ‌شهایتولید کودطبیعیروی‬
‫کبوترتبلیغاتبسیارمهماستوبخش کشاورزیبانیو‬ ‫آوریم‪.‬تمامدنیااز کودهایشیمیاییاستفادهم ‌یکنند‬
‫متصدیاینامراسـت‪.‬شـهرداریتاحدودی کار کرده؛‬ ‫و مبـدأ کودهـای شـیمیایی هـم از اروپـا بـوده اسـت؛ امـا‬
‫امـاتبلیغـاتنکـردهاسـت‪.‬رسـان ‌هها‪،‬رادیوودانشـگا ‌هها‬ ‫آ ‌نهـا در حـال محـدود کـردن اسـتفاده از ایـن کودهـا‬
‫بایـد کار کننـدوهمۀای ‌نها کوتاهـی کرد ‌هاند‪.‬در معرفی‬ ‫هسـتند؛چرا کـهایـن کودهـاآ ‌بهـایزیرزمینـیرانابـود‬
‫وشناختومرمتاینبر ‌جها‪،‬میراثنیز کوتاهی کرده‬ ‫م ‌یکند‪.‬در بعضیموقعی ‌تهابازگشـتدرسـتبهعقب‬
‫اسـت‪ .‬بایـد در ایـن خصـوص همایـش و نشسـت برگـزار‬ ‫راهمبایددر نظرداشـت‪.‬همیشـههمپیشـرفتونگاه‬
‫شـود‪ .‬تشـکر م ‌یکنـم از شـما کـه بـه ایـن مقولـه توجـه‬ ‫بـهجلـودرسـتنیسـت‪.‬در زمینۀ کشـاورزیهـمبایدبه‬
‫م ‌یکنیـد و کار شـما شایسـتۀ تحسـین اسـت‪ .‬برایتـان‬

‫آرزوی موفقیـت م ‌یکنـم‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪34‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫شب کبوتر و‬
‫کبوتربازی در ایران‬

‫پژوهشـگرا ْن کبوتریا کفتراسـت؛لبخندم ‌یزنمومتوجه‬ ‫ایـناسـت کـهبـهشـماایـنخبـررابدهـم کـهبـ ‌هزودیدو‬ ‫شـایدشـماهممثـلمـنتاب ‌هحال‬
‫خند ‌ههـایازسـرتعجـبحضارم ‌یشـوم‪.‬‬ ‫کبوترخانـه در اطـراف بهشـ ‌تزهرا سـاخته م ‌یشـود‪ .‬کار‬ ‫بـهایـنموضـوعفکـرنکرد ‌هایـد کـه‬
‫پژوهشیدقیقیدربارۀاینموضوعصورت گرفتهاست‪.‬‬ ‫کبوترهـا م ‌یتواننـد موضـوع یـک‬
‫حالا کهرمباطرحسؤال«کبوتربازچهآدمیاست؟»توجه‬ ‫کبوترخانهبهلحاظاقتصادی‪،‬زیس ‌تمحیطی‪،‬هنجاری‪،‬‬ ‫تحقیقاجتماعیوانسا ‌نشناسانه‬
‫حضاررابهخوشجلب کردهاستوادامهم ‌یدهد‪:‬‬ ‫اجتماعـی و تناسـب زیسـتی و احتـرام بـه طبیعـت بسـیار‬ ‫باشـند‪ .‬همیشـه اسـم کبوتـر و‬
‫ارزشـمنداسـت‪.‬وقتـیبـه گذشـتهبرم ‌یگردیـمم ‌یبینـم‬ ‫یـا همـان کفتـر کـه م ‌یآیـد قشـر‬
‫طبـقتحقیـقانجا ‌مشـده‪،‬افـرادی کـهازبچگـیدرخانـه‬ ‫بسـیاریاز کارهااصول ‌یتروانسـان ‌یتربودهاسـت‪ .‬کاراین‬ ‫پایی ‌ندسـت اجتمـاع در مناطـق‬ ‫حدیثخسروی‬
‫حیـوان دارنـد‪ ،‬مهربا ‌نترنـد‪ .‬ای ‌نهـا بـا بچ ‌ههـای خـود‬ ‫دو کبوترخانـهراشـروعم ‌یکنیـمتـادرمسـیرآرامـشروحو‬
‫هـممهربا ‌نترنـد‪.‬بـهچهـارراهمولـویرفتمتا کفتـربخرم‪.‬‬ ‫روانمردموآشتیآنانباحیواناتوهمچنینترویجنماد‬ ‫حاشـیۀ شـهر بـه ذهـن متبـادر‬
‫آنجامرام ‌یشناسـند‪،‬انتخابش کردم‪،‬یکنرشایسـتهو‬ ‫صلحودوسـتی گامیبرداشـتهباشـیموا گرعملیشـود‪،‬‬ ‫م ‌یشـود کـهموضـوعجالـبوبـابدندانیبـرایپژوهش‬
‫خو ‌شتیپسینه کفتری‪،‬پاهایبلندوچش ‌مهایآ گاه‪.‬‬ ‫بتوانیمبهمسئولانشهریپیشنهاددهیمتادرهرجایی‬ ‫بهنظرنم ‌یرسد‪.‬شایدهمموضوعیباشدبرایسرزنش‬
‫فروشندهپاکتی کاغذیآوردتا کبوتررادرآنبگذارد‪.‬یک‬ ‫افـرادی کـه تصـور م ‌یشـود مزاحـم همسـایگان و برهـم‬
‫نفـر کـهقف ‌سهـاراتمیـزم ‌یکـردوبـه کبوترهـاغـذامـ ‌یداد‬ ‫ازشـهر کبوترخانهساختهشـود‪».‬‬ ‫زننـدۀنظـممحل ‌هانـد‪ ،‬کاروبـاریندارنـدوبـهپرند ‌هبـازی‬
‫گفـت‪« :‬داداش! ذلیلـش نکـن‪ ،‬دسـتت بگیر و در ماشـین‬ ‫سپساسماعیلکهرمباآنطنازیوانرژیباورنکردن ‌یاش‬ ‫مشـغو ‌لاند‪.‬درواقـعتـاپیـشازبرگزاریشـببخـارادربارۀ‬
‫رهـاش کـن‪ ».‬مـن ایـن ماجـرا را بـرای حیوا ‌ندوسـتان‬ ‫پشـتتریبـونم ‌یآیـدوبـهاحتـرامعلـیدهباشـی کلاهاز‬ ‫کبوتـرو کبوتربـازی‪،‬هرگـزفکرنم ‌یکردم کهم ‌یتـوانتااین‬
‫انگلیسـی کـهم ‌یگوینـدمیـزانتمـدنهـر کشـوریرابایـد‬ ‫سـربرمـ ‌یداردوم ‌یگویـد‪«:‬بـهعمـرمفکرنم ‌یکـردمامکان‬ ‫حد به دنبال این پرنده در عمق ادبیات‪ ،‬اسناد تاریخی و‬
‫بـارفتارشـانبـاحیوانـاتسـنجید‪،‬تعریـف کـردم‪.‬زمانـی‬ ‫داشـتهباشـددرچنیـنمحفلـیدربـارۀ کفتـرو کفتربـازی‬ ‫از طـرف دیگـر مناسـبات اجتماعـی جسـ ‌توجو کـرد‪.‬‬
‫سعدیبزرگوار گفت‪:‬میازار موری کهدان ‌هکشاست‪ /‬که‬ ‫صحبـت شـود؛ ولـی ایـن نشـان م ‌یدهـد کـه دهباشـی‬ ‫درسیصدوشصتوچهارمینشبازسلسلهش ‌بهای‬
‫جـان دارد و جـان شـیرین خـوش اسـت‪ //‬سـیا ‌هاندرون‬ ‫دیدشتا کجاهاست‪.‬به کبوترو کبوتربازیب ‌هعنواننماد‬ ‫بخـارا‪ ،‬کبوتـرو کبوتربـازیجمعـیرا گـردهـمآوردهبـودتـا‬
‫باشـدوسـنگدل‪ /‬کـهخواهـد کـهمـوریشـودتنـ ‌گدل‪.‬‬ ‫ایرانیوباستانی کهپدرانماپایه گذاشت ‌هاندنگاهم ‌یکند‬ ‫هرکـس از زاویـ ‌های بـه کبوتـر و کبوتربـازی بپـردازد‪ .‬علـی‬
‫مگـر مـور تنـ ‌گدل م ‌یشـود؟ مورچ ‌ههـا چشـم خوبـی‬ ‫وایـنارزشرابـهآنم ‌یدهـد کـهدردسـتمـابمانـدوبـه‬ ‫دهباشـی‪،‬مدیرمجلۀبخارااز چگونگیوچراییبرگزاری‬
‫ندارند و هرکدام ترشـحی از اسـید فورمیک پشـت خود به‬ ‫اینشبم ‌یگوید‪«:‬کبوتربازییکیازعناصرمهمفرهنگی‬
‫جـایم ‌یگذارنـد‪.‬مورچـۀپش ‌تسـریاسـیدفورمیکرابا‬ ‫نسـ ‌لهایآیندهبرسـد‪».‬‬ ‫ماسـت کـه فرامـوش شـده اسـت‪ .‬جـای پـای کبوتـر و‬
‫شـاخ ‌کهاحـسم ‌یکنـد‪.‬ا گـردسـتتانرارویزمینی که‬ ‫همی ‌نطـور کـه کهـرم بـا آن ژسـت و اجـرای‬ ‫کبوتربـازیرام ‌یتـواندربسـیاریاززمین ‌ههایفرهنگیو‬
‫صفمورچ ‌ههاازآنم ‌یگذردبکشید‪،‬اسیدفورمیکپاک‬ ‫دوس ‌تداشـتن ‌یاشبـرایحضـار حـالاتیـک کبوتـرنـررا‬ ‫اجتماعیدرطولتاریخیافت‪.‬طبیعیاستآنچهامشب‬
‫م ‌یشـودومورچـۀعقبـیم ‌یایسـتد‪.‬رداسـیدفورمیکرا‬ ‫توضیـح م ‌یدهـد و بـه پژوه ‌شهـای دانشـگاه کمبریـج‬ ‫ارائـه م ‌یشـود آغـازی اسـت بـر پژوه ‌شهایـی کـه بایـد در‬
‫نم ‌یبینـدوتنـ ‌گدلم ‌یشـود‪.‬پـسمورچههـمتن ‌گدل‬ ‫م ‌یپـردازد‪،‬بـهمهما ‌نهـاوبرنام ‌ههـافکـرم ‌یکنـم‪:‬رئیـس‬ ‫ایـنزمینـهصـورت گیـرد‪.‬امیـدوارمشـ ‌بهایبسـیاریبا‬
‫م ‌یشـودوایـنراسـعدیم ‌یفهمـد‪.‬شـا گردمغـازهبـرای‬ ‫بهشـ ‌تزهرا‪ ،‬علـی آخرتـی محقـق و انسا ‌نشـناس‪،‬‬ ‫ایـنموضـوعبرگزارشـود‪.‬هما ‌نطـور کهدراصفهـانبرای‬
‫کبوترشخصیتقائلبود‪.‬آ ‌نهابرایراحتی کبوترهایشان‬ ‫اسـماعیل کهـرم‪،‬سـرودۀشـفیعی کدکنـی کـهقـرار اسـت‬ ‫برگزاریشب کبوترهایاصفهانهماهنگ کردندوازیزد‬
‫هزینـه م ‌یکننـد‪ .‬یـک نفـر سـ ‌گهای تـازی را در زنجـان‬ ‫هنگامهقاضیانیهنرمندسینماوموسیقیآنرابخواند‬ ‫نیـزتمـاس گرفتنـد؛چرا کـهدرحاشـی ‌ههای کویـرایـنامـر‬
‫مطالعهم ‌یکرد‪.‬م ‌یگفتآ ‌نهادرخانهبخاریندارند؛ولی‬ ‫وشعرهایمل ‌کالشعرابهار‪،‬تصنیفاستادشجریان‪.‬چه‬ ‫سـابق ‌های طولانـی دارد‪».‬‬
‫بیرونخانهبرایسگدرلان ‌هاشبخاری گذاشتهبودند‪.‬‬ ‫نسـبتیممکـناسـتمیانایـنآد ‌مهـاوموضوعامشـب‬ ‫دهباشـی ب ‌هرسـم شـ ‌بهای بخـارا‪ ،‬بـا توضیـح کوتاهـی‬
‫ای ‌نهادر ‌سهاییاستبرایافرادی کهبرحفاظتاسب‬ ‫مهمـانبعدیرامعرفیم ‌یکند‪.‬دکترسـعیدخـال‪،‬مدیر‬
‫وحیوانـاتتعصـبدارند‪.‬خیلیچیزهاهسـت کهبایـداز‬ ‫باشـد؟ و اسـماعیل کهـرم ادامـه م ‌یدهـد‪:‬‬ ‫سـازمانبهشـ ‌تزهرا‪،‬شـایدحضور ای ‌نچنینمدیریدر‬
‫«مـنبچـۀجنـوبشـهرتهرانـموازبچگـی کبوتـرداشـتم‪.‬‬ ‫شـب کبوتربازیعجیبباشـد؛امادکترخالپسازاینکه‬
‫کفتربازها بیاموزیم‪.‬‬ ‫وقتیدهباشی گفتدربارۀ کبوترصحبت کن‪ ،‬گفتممن‬ ‫توضیحیمختصردربابشک ‌لگیریقطعۀهنرمندانو‬
‫شـب کبوتـربخـارابـاصحب ‌تهـایدقیـقونق ‌لقو ‌لهـای‬ ‫یک کفتربازاصیلوقدیمیتهرانهستموالآنهم کفتر‬ ‫نا ‌مآورانواهمیتوجودایننوعبخ ‌شهادربهش ‌تزهرا‬
‫آمغـاسـزتمن ‌یدشعـلـودی‪،‬آفخرضتـایـی کیـکهاالمبا ًتلـپهژبـواهشـشـعریبـواهدبخیــاودتمتا‌یریگیـخـردی؛‬ ‫م ‌یدهـد‪ ،‬م ‌یگویـد‪« :‬دلیـل اینکـه امشـب اینجـا هسـتم‬
‫ازآنجای ‌یکهدرصفحاتبعدیاینپروندهپژوهشاورااز‬ ‫دارم‪».‬‬
‫انگارپاسـخمرا گرفتم‪.‬چهجالب!دهباشـیواسـماعیل‬
‫کهـرمو کفتربـازی!ولابـدنسـبتبینهمۀاینشـاعرانو‬

‫‪35‬‬

‫در طو ِف با ِم خانه‪،‬‬ ‫آن َو ْجدها و‬ ‫قلـمخودشم ‌یخوانید‪،‬ازنقـلآ ‌نهاخودداریم ‌یکنم؛‬
‫مهدرم‌یپطَّسریادیف ٔهیمز تنن‪،‬هاخییص ِمشهر زیبایی و آزرم‪،‬‬ ‫شورها و‬ ‫امافیلممستندی کهاوازیک«گرو»ساختهجال ‌بتوجه‬
‫حالشان را بین!‬ ‫اسـت‪ .‬گـرو مسـابقات سـالانۀ گروهـی از کبوتربازهاسـت‬
‫آنجا کنا ِر پنجره‪ ،‬با خشم و‬ ‫آب ‌غنبغشاومهاگ‪،‬ا ُدها‌مکن ‌‪،‬شنیغدم ‌نةهقاوقو سرود ‌نها‬ ‫کـهنوعـیمسـابقۀپـروازیاسـت‪.‬شـرک ‌تکنندگاندرواقع‬
‫مه ‌یم ُبغ ّاردچ‪.‬شم‪،‬‬ ‫در طش ِت آ ِب پش ِ ‌تبام و‬ ‫بـر اسـاس مد ‌تزمـان پـرواز کبوترهایشـان شـر ‌طبندی‬
‫ودارنز َی ِدر آموکارهدیرزآنحیوارپانسیی شنفدرمصویرتا‪،‬بنراشاناش ‌کهاودانه‬ ‫اتّمصانب‪ُ ،‬شحستن و در آفتا ِب بامدادی پرگشود ‌نها‪.‬‬ ‫م ‌یکنند‪.‬مسـابقهسـازوکاردقیقوحسا ‌بشـد ‌هایدارد‪،‬‬
‫همسایة من‬ ‫مثـل یـک ماراتـن‪ ،‬بـا داور‪ ،‬محـل خـاص برگـزاری‪ ،‬زمـان و‬
‫افشاندم‬ ‫سایه و‬ ‫برنامۀمنظموسالانهوالبتهاسپانسر!تماشا گراندرست‬
‫بدار پخووییه وشپمروا‌یِزگ افیتنم‪ِ :‬سچْحهرزآیفبریانیاین او آزسرمت!ی‬ ‫ِسرگینشان را‬ ‫مثلیکفیلمسینماییبابروزفیلمرادنبالم ‌یکنند‪.‬‬
‫که روح را‬ ‫روز و شب م ‌یدید‬ ‫شـ ‌بهایبخـاراهمیشـهپـرازنـکاتجدیـدوموضوعات‬
‫خویش‬ ‫زلا ِل‬ ‫در جویبارا ِن‬ ‫م ‌ی ُغ ّرید‪.‬‬ ‫وز پنجره‪ ،‬هر لحظه‪،‬‬ ‫متفـاوت اسـت‪ .‬ایـن شـب ب ‌هدلیـل ویژگـی خـاص‬
‫م ‌یشوید‬ ‫روزی‬ ‫موضوع ‌یاشفضاییمتفاو ‌تترداردوم ‌یتوانساع ‌تها‬
‫آسنراننگجا ِاهمِچر ْ ‌ک ُمرده چیره شد‪،‬‬ ‫دربار ‌هاش گف ‌توگو کرد؛اماراستشرابخواهید‪،‬اینشب‬
‫یارب زبون باد و زیا ‌نکار آن نگاهی کاو‬ ‫ُنباردچامربه شهری دورشان‪،‬‬ ‫کبوتـرو کبوتربـازی‪،‬شـعروشـاعریوموسـیقیهـمبسـیار‬
‫غیر از گناه و فضله‬ ‫داشت‪.‬حالا هنگامهقاضیانیبهدعوتاستاددهباشی‬
‫شـعریازشـفیعی کدکنیرام ‌یخواندودوبارهحالهوارا‬

‫بـهشـعروشـاعریبرم ‌یگرداند‪:‬‬

‫زی ِر آسمان‬ ‫ُوم آرنَدجمابرههادکسردتمو پای‪ ،‬در آن لحظة بدرود‬ ‫همسایه من‬
‫چیزینم ‌یجوید‪.‬‬ ‫سایه و‬
‫ِسرگینشان را‬
‫خلاصـه اینکـه حـال و هـوای ایـن شـب بـه زیبایـی و‬ ‫در بازگشتن‪،‬‬ ‫بر زمین م ‌یدید‬
‫حیر ‌تانگیـزی کبوتـروتأثیـرفرهنگـیویـژ ‌هاشدر زندگـی‬ ‫آه!‬ ‫وز پنجره هر روز م ‌یغ ّرید‪.‬‬
‫شـهریماایرانیانبود‪.‬اینحالوهواوقتیتکمیلشـد‬ ‫با روحم‬ ‫یبیر ‌کوبانرنهکرمداازوبر ِسجر زه ِر ما ِر خود‬
‫کهیکیاز مهمانا ِنآقایدهباشی‪،‬یعنیمهندس گلزار‪،‬‬ ‫نم ‌یدانیچ ‌هها کردم؟‬
‫برایاسـتاد کدکنیهدیـ ‌هایآوردهبود‪،‬بهقول کهـرم‪:‬دو‬ ‫وقتیشکسته‬ ‫صبح‬ ‫فیروز ‌هفا ِم‬ ‫َبر ْنف َرگفر ‌هد آینپرسوارزخشاراندرراف ّره‬ ‫تا‬
‫خسته و‬ ‫یا‬
‫کبوتـرطوقیمغرورسـین ‌هکفتریسـفید‪.‬‬ ‫بگسستهاز هستی‬ ‫بشنود در پش ِت بام صبح‬
‫جمعیت مبهوت این هدیۀ زیبا و آرام‪ ،‬به تماشای فیلم‬ ‫بازآمدم‪ ،‬دیدم‬ ‫م ‌یگفتم‪:‬‬
‫علـیآخرتـیدربـارۀفرهنـگ گروهـیاز کبوتربازهـابـهنـام‬ ‫بسیار دور از باو ِر من‪ ،‬در همین نزدیک‬ ‫آن بالا‪،‬‬
‫گروبندهـا نشسـتند و همـه در سـکوت بـه ایـن موضـوع‬ ‫خیل کبوترهام‪،‬‬ ‫آببنیطنودق ّریآب ِکیربا‪‌ ،‬یادبررطوا ِف صبح‪،‬‬
‫پیش از من‬
‫فرهنگـیواجتماعـیمسـکو ‌تماندهنـگاه‌کردنـد‪.‬‬ ‫در آن غرو ِب روشن و تاریک‬ ‫در پرواز!‬
‫بحثباسخنانعلیآخرتیدربابفرهنگ کبوتربازهای‬ ‫جمعی نشسته روی پاساره‬ ‫آن سین ‌هسرخان را ببین‪،‬‬
‫گروبندازمنظرانسا ‌نشناسـیپایانیافت‪.‬بعدازمراسـم‬ ‫وجآمنعطیوبق َهیروکِ‪،‬ی آغ ِل دربست ‌هشان ‌‪ ،‬خالی‪.‬‬ ‫بدالریآدن ِنسآمماال ِعشاسبنزر!ا‬
‫نیـزهمـهدر پـیپرسـیدنسـؤا ‌لهاو گذاشـتنقرارهـای‬ ‫بر اوج‬ ‫بالشان را ‌‪ ،‬بین!‬
‫بعـدیبـاآخرتیودیگرمهمانانمراسـمبودنـدوبرخیبا‬

‫هیجانمطالبرابایکدیگربهبحثم ‌یگذاشـتند‪.‬‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪36‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫کبوتر و کبوتر بازی؛‬
‫از دیروز تا امروز‬

‫همچنیندراشعارمل ‌کالشعرابهاروشفیعی کدکنی‬ ‫س ـ ـرآغاز‬ ‫علیآخرتی‬
‫و اخـوان ثالـث کـه خـود از علاق ‌همنـدان بـه کبوتـر و‬
‫انـس تـو بـا کبوتـر اسـت همـه ‪ /‬ننگـری از هـوس بـه‬ ‫پژوهشگر و‬
‫کبوتربـازان شـاعر بودنـد‪ ،‬سـراغ گرفـت‪.‬‬ ‫چا کـر خویـش‬ ‫انسا ‌نشناس‬
‫آغـاز پژوه ‌شهـایمـندر ایـنحـوزهبـهتیرمـاه‪1386‬‬
‫وآشـنای ‌یامبـا گروهـیاز کبوتربازهـای گروبنـ ِد تهـران‬ ‫هـمبـهسـاعتبـرتـوبازآیـد‪/‬هـر کبوتـر کـهرانـیاز بر‬ ‫محمدعلی میرزایی‬
‫بازم ‌یگردد‪.‬ا گرچهپیشاز آنهمافرادیرادر اطراف‬ ‫خویـش‬
‫خـودمم ‌یشـناختم کـهب ‌هصـورتمحـدود کبوترنگه‬
‫م ‌یداشـتند یـا کبوتربـازی م ‌یکردنـد‪ ،‬امـا آنچـه در آن‬ ‫رفتـنوآمـدنبـهنـزدرهـی‪/‬چـوننیامـوزیاز کبوتر‬
‫دیـدار در تیرمـاه‪ 1386‬توجهـمرابـهخـودجلـب کـرد‪،‬‬ ‫خویش‬
‫انسـجاموتشـک ‌لیافتگیاین گروهبود؛ گروهی کهدر‬
‫مناسـکیسـالانهبـاعنـوان«گـرو» گـردهـمم ‌یآمدنـد؛‬ ‫ایـن سـرودۀ مسـعود سـعد سـلمان از اولیـن اشـعار‬
‫خرد ‌هفرهنگـی پویـا کـه همچنـان در زیـر لای ‌ههـای‬ ‫فارسـی اسـت کـه در آن بـه کبوتـر و کبوتربـازی اشـاره‬
‫پیچیدۀمناسـباتموجوددر شـهرهایمابهحیات‬ ‫شـده؛ موضوعـی کـه پرداختـن بـه آن در آثـار ادبـی تـا‬
‫دوران کنونـی ادامـه داشـته و نمون ‌ههـای معاصـر آن‬
‫خـودادامـهم ‌یدهـد‪.‬‬ ‫را م ‌یتـوان در داسـتان «کفتربـاز» صـادق چوبـک و‬

‫‪37‬‬

‫نگهـداری از کبوتـر را تشـویق م ‌یکنـد‪ .‬نقـش کبوتـر در‬ ‫سـرخ پـای کبوتـر را ناشـی از سـرخی خـون امـام حسـین‬ ‫پیشینه‬
‫طوفـان نـوح و لان ‌هسـازی ایـن پرنـده بـر در غـار حـرا و‬ ‫م ‌یدانندوباوردارند کبوتردر ظهرعاشورابرپیکرایشان‬
‫حفاظـت از جـان پیامبـر سـبب ارتقـای جایـگاه کبوتـر‬ ‫کدبروتاریـبازنیمدجرـاایرلانسورگفراذزشوـفرتو تداهریاخـیاِریتباحطضـعلوراق ک‌هبمنوتـدرا ون‬
‫در گفتمـان دینـی شـده اسـت‌‪ .‬کبوتـران حـرم نیـز از‬ ‫فـرود آمـده و مویـه کـرده (بشـرا‪.)40-39:۱۳۸۶،‬‬ ‫ایـنپرنـدهبـاآنرامـرورم ‌یکنیم‪.‬سرگذشـتی کهن ‌هتنها‬
‫دیگـرمـواردیاسـت کـهدر آن‪،‬زمینـ ‌هایدینـیموجـب‬ ‫البتـه کبوتربـازی در تمامـی ایـن دوران از گزنـد انـواع‬ ‫جالـب توجـه اسـت‪ ،‬کـه در شـناخت موقعیـت کنونـی‬
‫حرمـتیافتـن کبوتـرشـده؛تـاجایـی کـهن ‌هتنهـاشـکار و‬ ‫ان ‌گهـا و تهم ‌تهـا و نیـز محدودی ‌تهـا و ممنوعی ‌تهـا‬ ‫کبوتربـازیمفیـدخواهدبـود‪.‬از زماندقیقاهلی کردن‬
‫خوردن گوشت کبوتران حرم جایز نیست‪ ،‬بلکه تغذیه‬ ‫هـم ب ‌ینصیـب نبـوده؛ ان ‌گهـا و محدودی ‌تهایـی کـه‬ ‫کبوتـر اطلاعـی در دسـت نیسـت‪ ،‬امـا دیـگار اسـتفاده از‬
‫و نگهداری از آ ‌نها هم با نذورات مردم تأمین م َ‌یشود؛‬ ‫خـود گواهـیاسـتبـررواجوفرا گیریایـنفعالیت‪.‬این‬ ‫کبوتر قاصد در ایران و مصر را متعلق به هزارۀ اول پیش‬
‫تـا بدانجـا کـه در حوالـی سـال ‪ 575‬ق حسـام الدولـه‪،‬‬ ‫محدودی ‌تهـا گاه بـا توسـل بـه احـکام دینـی و گاه در‬ ‫از میالد مسـیح م ‌یدانـد (دیـگار‪ .)۲۲۴ :۱۳۸۵ ،‬اشـارۀ‬
‫اسـپهبدطبرسـتان‪،‬عوایدیکدهو گرمابهوآسـیا ِیآن‬ ‫حـوزۀ حکمروایـی حا کمـان اعمـال م ‌یشـده‪ ،‬امـا در هـر‬ ‫اب ‌ناثیـردر کتـابالکامـلفـیالتاریـخ‪،‬بهفرمـانعثمان‬
‫را وقـف کبوتـران مکـه کرد (ابـن اسـفندیار‪.)120:۱۳۲۰،‬‬ ‫صورتنم ‌یتوانتأثیربدنامیناشیاز آنتهم ‌تهارادر‬ ‫بـه بریـدن بـال کبوترهـای مدینـه در هشـتمین سـال‬
‫امـا در مقابـل و در تقبیـح کبوتربـازی نیـز م ‌یتـوان در‬ ‫شـکل گرفتـناینمحدودی ‌تهانادیده گرفـت‪.‬دزدی‪،‬‬ ‫خلافتـش یکـی از قدی ‌متریـن منابعـی اسـت کـه بـه رواج‬
‫متـون دینـی دسـ ‌تآویزهایی یافـت‪ ،‬ازجملـه حدیثـی‬ ‫چشـ ‌مچرانی و ایجـاد مزاحمـت بـرای همسـایگان از‬ ‫کبوتربـازیدر مدینهاشـارهم ‌یکنـد(‪.)296/2‬پساز آن‬
‫در کتاب سـنن ابی داوود که «ان رسـول الله رأی رجل‬ ‫رای ‌جترینان ‌گهاییاست کهدر طولتاریخ کبوتربازها‬ ‫جاحظ(‪ ۲۵۵-۱۵۰‬ق)در جلدسوم کتابالحیوان‪ ،‬که‬
‫یتبـع الحمامـه فقـال شـیطان یتبـع شـیطانه» (‪.)۲۳۱‬‬ ‫بـا آن مواجـه بود ‌هانـد‪ .‬امـام محمـد غزالـی در کیمیـای‬ ‫بـه کبوتـر اختصـاص دارد‪ ،‬از ارزش بـالای کبوتـر در بـازار‬
‫ابـن قدامـه القدسـی هـم در المغنـی شـهادت کبوتربـاز‬ ‫سـعادت‪ ،‬در کنـار نـرد و قمـار و شـطرنج از کبوتربـازی‬ ‫بغدادسخنم ‌یگوید؛چندا ‌نکه گاه کبوترباقیمت‪۵۰۰‬‬
‫را جایـز نم ‌یدانـد (ابن قدامه القدسـی‪ :‬ب ‌یتـا‪.)172:9،‬‬ ‫ب ‌هعنـوان عادتـی ناشایسـت نـام م ‌یبـرد (غزالـی‪،۱۳۶۱ ،‬‬ ‫دینار از باز و شـاهین و قوش و عقاب و قرقاول و خروس‬
‫مقتدی عباسی یکی از حکمرانانی بوده که کبوتربازی‬ ‫‪.)۱۲:۲‬در کتـاببحرالفوائـدهـمدر بخـشآدابتربیـت‬ ‫وحتیشتروالاغوقاطر گرا ‌نترخریدوفروشم ‌یشده‪.‬‬
‫را ممنـوع کـرده و دسـتور تخریـب کبوترخان ‌ههـا را‬ ‫فرزند و صحبت‪ ،‬از هفت آفتی که باید فرزند را از آن دور‬ ‫همچنینجاحظبه گردآمدنجمعی ‌تهایزیادبرای‬
‫داده اسـت (اب ‌نکثیـر‪ .‌ )118 :12 ،۱۳۶۶ ،‬غـازان خـان‪،‬‬ ‫نگه داشت هفتمین مورد را «کبوتربازی و بر بام شدن»‬ ‫تماشایمسابقات کبوتراشارهم ‌یکند(جاحظ‪،۱۳۴۷،‬‬
‫ایلخـان مغـول اواخـر قـرن هفتـم (‪ 703 – 670‬ق) نیـز‬ ‫م ‌یدانـد (‪ .)۱۱۶‬بدی ‌عالزمـان همدانـی جسـ ‌توجوی‬
‫حکـم بـه ممنوعیت صید کبوتر به دسـت قوشـچیان و‬ ‫کبوتـر بـر بـام خان ‌ههـا را پوششـی بـرای دزدی م ‌یدانـد‬ ‫‪.)۲۱۲ :۳‬‬
‫ممنوعیـت دا ‌مگـذاری اطراف کبوترخان ‌هها داده اسـت‬ ‫(بدی ‌عالزمـان همدانـی‪ )۱۶۰ :۱۳۳۷ ،‬و عطـار هـم در‬ ‫بنابراسـنادموجود‪،‬در میانحا کمان‪،‬خلفایعباسـی‬
‫تذکر ‌ةالاولیـا و در داسـتان ابوعلـی ثقفـی از همسـایۀ‬ ‫(‪ ،)109،vire‬خلفای فاطمیان (البهایی الغرولی‪:۱۲۶۲،‬‬
‫(فضـ ‌لالله همدانـی‪.)348 :۱۳۱۹ ،‬‬ ‫کبوتربـاز شـیخ کـه سـن ‌گپران ‌یهایش موجـب آزردگـی‬ ‫‪،)260‬المالکالمظفرحا کممصردر سدۀهشتمقمری‬
‫شـاه طهماسـب در ربیـ ‌عالاول ‪ 941‬ق در کنـار منکراتـی‬ ‫ایشـانگانردا ‌گنهاشـغیالبخًابـناودشهیماازجشراییـوۀیفنعقـالیل مت ک‌یکبنـوتردب‪.‬ازهابوده‬ ‫(اب ‌نتغـری بـردی‪ ،)170-168 ،‬حسـن میـرزا پادشـاه‬
‫ماننـد شـرا ‌بخانه‪ ،‬بن ‌گخانـه‪ ،‬بوزخانـه‪ ،‬قوا ‌لخانـه‪،‬‬ ‫اسـت؛ب ‌هعنـوانمثـالحضـور طولان ‌یمـدت کبوتربـاز بـر‬ ‫تیموری(خواندمیـر‪)100:۱۳۶۲،‬وا کبرشـاه(‪1013-948‬‬
‫بی ‌تاللطـف‪ ،‬و قمارخانـه‪ ،‬حکـم بـه ممنوعیـت‬ ‫پش ‌تبامن ‌هتنهابهاینباورم ‌یانجامیده که کبوتربازی‬ ‫ق) سـومین پادشـاه گورکانیـان هنـد (علامـی‪:۱۲۷۲ ،‬‬
‫کبوتربـازی داده (متـن کتیبـه در نراقـی؛ ‪ )213-211‬و‬ ‫در انتهـاموجـبفقـروفلا کتخود کبوترباز خواهدشـد‬ ‫‪ )1/155-154‬همـه از علاق ‌همنـدان بـه کبوتـر بود ‌هانـد‪.‬‬
‫شـاه سـلطان حسـین هـم در حکمـی دسـتور داده‪:‬‬ ‫(دمیری‪(،‬ب ‌یتا)‪،)۲۳۶:۱،‬بلکهدرشرایطی کهمعماری‬ ‫در تاریـخ سیسـتان هـم در وصـف طاهرب ‌نمحمـد‪،‬‬
‫«قدغـن شـد کـه جهـال ب ‌یکمـال بـه کبوتـر پرانیـدن‪،‬‬ ‫سـنتیبسـیاریاز شـهرهایایـرانشـاملخان ‌ههایـیبا‬ ‫فرمانـروای صفاریـان‪ ،‬آمـده اسـت‪« :‬و اسـتران و کبوتـر‬
‫کـه عب ‌ثتریـن شـغ ‌لها و ب ‌یفاید ‌هتریـن کارهاسـت‪،‬‬ ‫پش ‌تبا ‌مهایب ‌هه ‌مپیوستهبوده‪،‬حرکت کبوترباز روی‬ ‫دوسـتداشـتی‪.‬همـهروز آنجمـع کـردیوبـهآننگاه‬
‫بـال نشـاط افشـانی مـرغ طبـع نجوینـد‪( ».‬موسـوی‬ ‫پشـ ‌تبامهمسـای ‌ههادر پـی کبوترهایـشاورادر مظـان‬ ‫کـردی‪ ». ...‬ا گرچـه در انتهـای داسـتان او بـا نگاهـی‬
‫اتهـامچشـ ‌مچرانیقـرار مـ ‌یداده‪،‬آ ‌نهـموقتـیبه گفتۀ‬ ‫ن ‌هچنـدانمثبتم ‌یگوید‪«:‬پادشـاهیبا کبوتربازیدیر‬
‫فندرسـکی‪)36 :۱۳۸۸ ،‬‬ ‫تاورنیـهمؤذنـانوروحانیونهمبـرایاذان گفتناجازۀ‬
‫در دوران قاجـار هـم بـا وجـود علاقـۀ شـاهان و‬ ‫نمانـد‪)۲۷۹-۲۷۵( ».‬‬
‫شاهزاد ‌ههای این سلسله‪ ،‬کری ‌مخان منظ ‌مالسلطنه‪،‬‬ ‫حضـور بربامنداشـتند(تاورنیه‪،‬ب ‌یتـا‪.)376:‬‬ ‫در کتیبـ ‌های بـه تاریـخ ششـم جماد ‌یالثانـی ‪4( 1047‬‬
‫رئیـس نظمیـه مظفرالدیـن شـاه‪ ،‬در اعلانـی در تاریـخ‬ ‫چنا ‌نکـه گفتـهشـد‪،‬ایـنتهم ‌تهـا گاهبـااحـکامدینـی‬ ‫آبـان ‪ )1016‬یکـی از درآمدهـای میرشکارباشـی مالیـات‬
‫‪ 25‬دی ‪ 1276‬بـرای اهالـی دارالخلافـه تهـران‪ ،‬فرمـان‬ ‫حمایتم ‌یشدندو گاهبهممنوعیتازجانبحا کمان‬ ‫کبوتربازهـای اسـترآباد عنـوان شـده اسـت (رابینـو‪،‬‬
‫بـه «منـع و سیاسـت و تنبیـه» کبوتربازهـا داده (فلـور‪،‬‬ ‫م ‌یانجامیدنـد‪ .‬البتـه در حـوزۀ دینـی احادیثـی نیـز در‬ ‫‪ .)240 :۱۳۳۶‬در دوران اخیـر هـم روای ‌تهـای بسـیاری‬
‫‪ .)175-174 :۱۳۶۵‬ایـن محدودی ‌تهـا تا کنـون هـم بـا‬ ‫دسـت اسـت کـه بـه جایـگاه ایـن پرنـده اشـاره دارد و‬ ‫(ازجملـه در خاطـرات و نوشـت ‌ههای معیرالممالـک) در‬
‫خصـوصعلاقۀشـاهانوشـاهزاد ‌ههایقاجـار به کبوتر‬
‫فـراز و نشـی ‌بهایی ادامـه داشـته اسـت‪.‬‬
‫و کبوتربـازی در دسـت اسـت‪.‬‬
‫در باورهـای عامیانـۀ مـردم نقـاط مختلـف ایـران هـم‬
‫کبوتـرداری و کبوتـر جایـگاه ویـژه و گاه مقدسـی دارد‪،‬‬
‫ازجملـهبـاوربـهخو ‌شیمنبـودنحضور کبوتـردر خانه‬
‫یـا لان ‌هسـازی آن در پشـ ‌تبا ‌مها (اخـوان‪141 :۱۳۷۳ ،‬؛‬
‫ماسـه‪348:۱۳۵۵،‬؛ هدایت‪ 109:۱۳۷۸،‬و‪112‬؛ فروتن‪،‬‬
‫‪315 :۱۳۹۰‬؛ عرفـان‪ ،)104 :۱۳۷۹ ،‬بـاوری کـه خوانـدن‬
‫کبوتـر در صبـ ‌حگاه را نیایـش م ‌یدانـد (ماسـه‪ ،)۳۳۶ ،‬یـا‬
‫ممنوعیتشکار کبوتردربسیاریمناطقایرانباوجود‬

‫حالل بـودن گوشـ ِت آن‪.‬‬
‫مـردملرسـتانوایالمنیـزمعتقدند کبوترسـفیدرانباید‬
‫کشـتچـونپریـان گاهـیدر پیکـر کبوتـرجلـوهم ‌یکنند‬
‫(اسـدیان خر ‌مآبـادی‪ .)245 :۱۳۵۸ ،‬مـردم گیالن بـال‬
‫زدنوب ‌غبغـوی کبوتـرراعامـلفـرار اجنـهاز خانـهورنـگ‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪38‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫عبارتـی‪ ،‬در جریـان گـرو‪ ،‬ن ‌هتنهـا کبوتربـاز اجـازه نـدارد بـا‬ ‫کبوتربازان گروبند؛جماعتیپویاومتشکل‬ ‫کبوتردرروزگار کنونی‬
‫هیـچ روشـی (ازجملـه سـوت زدن و تـکان دادن پارچـه‬ ‫گـرو مسـابقاتی اسـت کـه کبوتربازهـا در تیرمـاه‪ ،‬کـه‬ ‫در کنـار همـۀ ایـن فـراز و نشـی ‌بها گویـی هرگـز از اقبـال‬
‫و‪ )...‬کبوترهایشرابهپرواز بیشـترتشـویق کند‪،‬بلکهبا‬ ‫خودشـان گاه آن را «عیـد تیرمـاه» م ‌ینامنـد‪ ،‬برگـزار‬ ‫مردمبهاینفعالیت کاستهنشدهاست‪،‬ا گرچهدیگراز‬
‫حضـور کبوترهـایزیرپایـی‪،‬آ ‌نهـارابـهنشسـتنترغیـب‬ ‫م ‌یکننـد‪.‬هـر کبوتربـاز در پشـ ‌تبامخودشتعـدادی(بر‬ ‫کبوتر برای تأمین کود که در کبوترخان ‌هها رواج داشـته‬
‫م ‌یکنـد‪ .‬در ایـن شـرایط کبوترهـا بایـد مقاومـت کننـد‬ ‫مبنـای توافقـی پیشـین) کبوتـر را بـه پـرواز درمـ ‌یآورد و‬ ‫یـا ب ‌هعنـوان قاصـد اسـتفاده نم ‌یشـود و امـروزه کبوتـر‬
‫و بیشـتر بـه پـرواز ادامـه دهنـد‪ .‬چنـد روز قبـل از گـرو‪،‬‬ ‫بـامحاسـبۀمیانگیـنزمـانپـرواز کبوترهـا‪،‬برنـده کسـی‬ ‫حیوانـی خانگـی‪ ،‬یـا وسـیلۀ بـازی و سـرگرمی شـناخته‬
‫نمایند ‌ههاییاز طرفهر کبوترباز در خانۀحریفحضور‬ ‫اسـت کـه کبوترهایشمد ‌تزمانبیشـتریپـرواز کنند‪.‬‬ ‫م ‌یشـود‪ .‬در ایـن میـان‪ ،‬افـرادی کـه از کبوتـر ب ‌هعنـوان‬
‫پیدام ‌یکنندوشبان ‌هروزبرمراحلتغذیۀ کبوترهانظارت‬ ‫بـرای ایـن منظـور‪ ،‬کبوتربازهـا مدتـی قبـل از تیرمـاه‬ ‫ابـزار بـازی یا سـرگرمی بهره م ‌یبرند خود به دسـت ‌ههای‬
‫کبوترها با‬ ‫مدار‌یوکینانـمدوا‪.‬دهـانردژف‌یاززاایسـنت‪.‬کااری جنلافوگرایـدرراایازصتطغلاذیح ًۀا‬ ‫بـا یکدیگـر قـرار و مدارهایـی م ‌یگذارنـد و بـر مبنـای‬ ‫بـاز»‬ ‫«نقـش‬ ‫کمبو‌یتـشرـرواندص‪.‬رفـکًا بســاهنخیا کـطـهر‬ ‫مختلفـی تقسـیم‬
‫«پا دون و‬ ‫تواف ‌قهـایصور ‌تگرفتـهقـراردادیامضـام ‌یکننـد‪.‬این‬ ‫نگـه‬ ‫زیبایـی‬ ‫نامیـده م ‌یشـوند‬
‫آب»م ‌یگویند کهخوداشـارهبهوظیفۀآ ‌نهادر نظارت‬ ‫قـراردادجزئیـاتزیـادیدارد؛تعییـنتعـداد کبوتری که‬ ‫م ‌یدارنـد‪ .‬بـرای آنـان کبوتـر حکـم حیوانـی خانگـی را‬
‫بـرتغذیـۀ کبوترهـادارد‪.‬‬ ‫به پرواز درخواهند آورد و روزی که در آن مسـابقه انجام‬ ‫دارد کـه م ‌یتـوان یـک جفـت آن را در قفسـی کنـار اتـاق‬
‫ُمهری‬ ‫کبوتربازها‬ ‫هرکـدام از‬ ‫گـرو‪،‬‬ ‫همچنیـن شـب قبـل از‬ ‫خواهد شد از اولین مسائلی است که بر سر آ ‌نها توافق‬ ‫زییابتاویاـن‌یاجهش لـ ‌تیذابت بیـ‪،‬ر کد‪.‬هایـصرنف ًکاببروتارسـهـاا نسه‬ ‫نگـه داشـت و از‬
‫رابـهخانـۀرقیبشـانم ‌یفرسـتندوهمـۀ کبوترهایـی که‬ ‫م ‌یشـود‪.‬دو کبوتربازی کهیکسـالبایکدیگرمسابقه‬ ‫ازنظر توان پرواز‬
‫فـردا قـرار اسـت بـه پـرواز درآینـد مهـر م ‌یشـوند‪ .‬ایـن کار‬ ‫مسـعامـلولبًاعـبادزن‪،‬ـ ردقۀبـاسـایلباقلبـقـولۀپیهـشـمنهمادح گـسـرووبی‬ ‫م ‌یدهنـد‪،‬‬ ‫زیبایی ارز ‌شگذاری م ‌یشـوند‪ .‬در کنار این گروه‪ ،‬گروه‬
‫بـرای آن اسـت کـه در روز گـرو مهـر هـر کبوتـری را کـه بـر‬ ‫م ‌یشـوند و‬ ‫دیگـری هسـت کـه بـه شـکل دیگـری از کبوتـر ب ‌هعنـوان‬
‫پشـ ‌تبامم ‌ینشـیندبررسـی کنندتاا گر کبوتریغریبهو‬ ‫سالبعدرام ‌یدهد‪.‬علتاینامررام ‌یتوانعزمبازنده‬ ‫ابـزار بـازی و سـرگرمی اسـتفاده م ‌یکنـد‪ .‬درمیـان ایـن‬
‫زخماانرـجیابـزرامسیـآابنقهدردنرظمـیرناگنیکرنـبودتروهاصرفیـ ًناپـشسـساتزهتبأیریبـادمبموهرد‪،،‬‬ ‫برایجبرانشکستسال گذشتهدانست؛شکستی که‬ ‫گـروه مسـابقات مختلفـی برگـزار م ‌یشـود‪ .‬ازجملـه‬
‫بـراییـکسـالاعتبار کبوترباز راخدشـ ‌هدار کردهاسـت‪.‬‬ ‫مسـابقات مسـافتی کـه در آن کبوتربازهـا کبوتـر خـود‬
‫زمانهر کبوتررایادداشت کنند‪.‬درنهایتباجم ‌عکردن‬ ‫اهمیـت ایـن موضـوع تـا بدانجاسـت کـه گاه کبوتربـاز‬ ‫را در فاصلـ ‌های مشـخص رهـا م ‌یکننـد و برنـده کسـی‬
‫همۀزما ‌نهاوتقسـیم کردنبرتعداد کل کبوترهایبه‬ ‫شکسـ ‌تخورده در همـان سـال تالش م ‌یکنـد رقیبـی‬ ‫اسـت کـه کبوتـرش زودتـر بـه خانـه بازگردد و مسـابقاتی‬
‫پرواز درآمده‪،‬میانگینزمانپرواز کبوترهایهر کبوترباز‬ ‫بـرایبرگـزاریمسـابق ‌هایدیگـرپیـدا کندتاهرچـهزودتر‬ ‫بـرای گرفتـن کبوتـر دیگـر کبوتربازهـا‪ .‬ایـن مـورد را آقای‬
‫مشخص م ‌یشـود‪.‬‬ ‫از زیـربـار شکسـتدر گـروخلاصـییابـد‪.‬‬ ‫علاءالدین گوشـ ‌هگیر در پژوهشـی در اسـتان خوزستان‬
‫بعـداز هـوا کـردن کبوترهـاخـود کبوترباز پشـ ‌تبامراترک‬ ‫مد ‌تزمانـی کـههـر کبوتربـاز فرصـتداردتـا کبوترهایـش‬ ‫ب ‌هتفصیل بررسـی کرده اسـت‪ .‬در نهایت کبوتربازهایی‬
‫م ‌یکندوبهمیانمهمانانی کهدرخان ‌هاش(درزیرزمین‬ ‫را بـه پـرواز دربیـاورد نیـز در قـرارداد ذکـر م ‌یشـود‪ .‬تعـداد‬ ‫را کـه موضـوع اصلـی پژوهـش مـن در سـا ‌لهای اخیـر‬
‫خانه‪،‬یاپارکینگیاحیاطو‪)...‬حضور دارندم ‌یرود‪.‬در‬ ‫«کبوتـرانزیرپایـی»از دیگـرمـواردیاسـت کـهدر قـرارداد‬ ‫بود ‌هانـد و مـن آنـان را «کبوتربازهـای گروبند» م ‌ینامم‪،‬‬
‫روز گرو‪،‬پذیراییاز مهمانان کهشاملصبحانه‪،‬ناهار و‬ ‫م ‌یآیـد‪ .‬کبوترهـای زیرپایـی‪ ،‬کبوترهایـی هسـتند کـه‬ ‫م ‌یتـوان بـه تعبیـر خودشـان و بـا تفکیکـی کـه خـود‬
‫میوهوشیرینیم ‌یشودبهعهدۀ کبوترباز میزباناست‪.‬‬ ‫ب ‌هصـورت ک ‌تبسـته روی پشـ ‌تبام رهـا م َ‌یشـوند تـا‬ ‫آ ‌نهـا میـان «عشـ ‌قباز» و «کبوترباز» یا «کبوتـردار» قائل‬
‫پـس از بلنـد شـدن کبوترهـا پشـ ‌تبام دیگـر در اختیـار‬ ‫کبوترهـایدر حـالپـرواز رابـهنشسـتنترغیـب کنند‪.‬به‬ ‫م ‌یشـوند‪« ،‬عشـ ‌قباز» نامیـد‪.‬‬

‫‪39‬‬

‫فضایداخلیبرج کبوترمرداویجاصفهان‬

‫کـه قـرار بـوده ‪ ۲۱‬کبوتـر را در یـک گـرو بـه پـرواز درآورد و‬ ‫در رقابـت کبوتربازهـای تهـران و کاشـان و قـم دیـده‬ ‫داورهاسـت‪.‬برایمحاسـبۀزمـانهر کـداماز طر ‌فهای‬
‫تعداد زیادی از تهران و ری حاضر شـده بودند تا ببینند‬ ‫م ‌یشـود‪.‬آ ‌نهـا‪،‬بـهتعبیـر کلیفـورد گیرتـزدر مقالـ ‌هاشبا‬ ‫مسـابقهسـهداورحضور دارند‪:‬یکنفراز جانبهرکدام‬
‫بهپرواز درآوردن‪ ۲۱‬کبوترچگونهاست؛حالا اینتعداد‬ ‫عنـوانجنـگخرو ‌سها‪،‬در اینمناسـکداسـتانخود‬ ‫از رقبـاویـکداوروسـطتاا گراختلا ‌فنظریبیـندوداور‬
‫بـه دوهـزار وسـ ‌ههزار کبوتـررسـیدهاسـت‪.‬‬ ‫رابرایخودشـانتعریفوبازتعریفم ‌یکنند‪.‬بهعبارتی‬ ‫دیگـربـودمیانج ‌یگری کند‪.‬یکیاز کارهایمهـمداورها‬
‫بـرای بـه پـرواز درآوردن ایـن تعـداد کبوتـر‪ ،‬کبوتربـاز بایـد‬ ‫اهمیتمسابقهدر خودمسابقهوبردوباختحاصلاز‬ ‫کـهممکـناسـتبـهاختلا ‌فنظـرمنجرشـود‪،‬تشـخیص‬
‫پنجتاششهزار کبوترداشتهباشدوتنهامخارجغذاو‬ ‫آننیسـت‪،‬بلکهدر فضاهاوارتباطاتیاسـت کهحولو‬ ‫کبوترهـای «هـرز» یـا «نپریـده» اسـت؛ یعنـی کبوترهایـی‬
‫رسیدگیبهاین کبوترهاماهیچنددهمیلیونخواهد‬ ‫حـوشآنشـکلم ‌یگیـرد‪.‬‬ ‫کـهپـساز بـهپـرواز درآمدندر جاییخـارجاز دیدداورها‬
‫شـد‪.‬بـهبیانـی‪،‬در گذشـتهرقابـتبین کبوتربازهابرسـر‬ ‫شـاید بتـوان از رفتـار میهمانـان یـک گـرو نیـز چنیـن‬ ‫نشست ‌هاندوبعدازساعاتیاستراحتدوبارهبرخواستهو‬
‫کسب سرمای ‌ههای نمادین بود‪ ،‬هرکس با همان اندک‬ ‫نتیجـ ‌های گرفـت؛ مهمانانـی کـه ظهـر و پـس از ناهـار و‬ ‫بهخانهبرگشت ‌هاند‪.‬داورهابایداز رویظاهر کبوتروطرز‬
‫تبعـشـدواددوکبچـوتـهربازخـنـوددهم‪‌ ،‬یسـتروامنایسـۀنتماگـدریـو بنبنکـسدـد وب کچـنـهدب؛رنمـثدا ًله‬ ‫گاه حتـی خیلـی زودتـر از آن‪ ،‬در حالـی کـه هنـوز نتیجـۀ‬ ‫نشستنوبالزدنوحرکاتآنتشخیصبدهند کهآیا‬
‫مسابقهمشخصنشده‪،‬خانۀ کبوترباز راترکم ‌یکنند؛‬
‫بـه «سـفر ‌هداری»‪« ،‬مهمـا ‌نداری و در خانـه بـاز بـودن»‬ ‫مهمانانـی کـه در تمـام مـدت حضورشـان در خانـۀ‬ ‫کبوتـر «پریده» یا «نپریده» اسـت‪.‬‬
‫و «تمیـز و بـدون دوز و کلـک کبوتـر هـوا کـردن» شـهره‬ ‫کبوتربـاز‪،‬در پارکینـگیـازیرزمینمیزبانمشـغول گپ‌و‬ ‫حالباتوجهبهاینشرحبسیار مختصراز مسابقۀ گرو‪،‬‬
‫جشـودیددو‪،‬ااعتسباـاسرًا گیرپویـه زدایاکدنـدی‪.‬اازمـکاباوکتنربوازنهادارزایمیندمانان رسـقباباتت‬ ‫گف ‌توگو هسـتند و ب ‌هندرت از این فضا خارج م ‌یشـوند‬ ‫ایـن مسـابقه از منظـر مـن ب ‌هعنـوان انسا ‌نشـناس چـه‬
‫تـا کبوترهـایدر حـالپـرواز رامشـاهده کننـد‪.‬چنا ‌نکـه‬
‫خـارجم ‌یشـوند‪.‬بـهتعبیـریسـرمایۀنمادیـندر میان‬ ‫گفصتـحبمـ‪ ،‬گتویمـشـیغهوم‌لیاـنند‪ ،‬آجم‌ناهـعتـمیصکـحهبسـ‌تاهعااتیـییدکـوره تهـقرمیبـبـ ًها‬ ‫اهمیتـی دارد؟‬
‫کبوتربازها جای خود را به سرمایۀ اقتصادی داده و این‬ ‫همینقوانیندقیقوسفتوسخت(کهجزئیاتیبسیار‬
‫بـهقیمـت کنار رفتـنتعدادزیـادیاز کبوتربازهـااز حوزۀ‬ ‫ماجراسـت و‬ ‫محـا‌یلچپرـرخـواْزد‪،‬فـارصـع یـلا‬ ‫ب ‌هتمامـی حـول کبوتـر‬ ‫بیشـتر از آنچـه گفتـه شـد دارد) نشـا ‌ندهندۀ اهمیـت‬
‫رقابت و انحصار رقابت در دست تعدادی انگش ‌تشمار‬ ‫دسـ ‌تآویزی‬ ‫مسـابقۀ کبوترهـای در‬ ‫ایـن مسـابقه بـرای ایـن افـراد اسـت‪ .‬مـن ایـن مسـابقه‬
‫اسـت کـهتـواننگهـداریاز هـزاران کبوتـررادارند‪.‬‬ ‫اسـت بـرای شـک ‌لگیری ایـن فضـا‪.‬‬ ‫و گردهمای ‌یهـای اطرافـش را ب ‌همثابـۀ نوعـی مناسـک‬
‫به همین ترتیب‪ ،‬در شـرایطی که گفتم بخش مهمی از‬ ‫در سـا ‌لهای اخیـر تغییـر مهمـی در ایـن مسـابقات رخ‬ ‫بررسی کردمو کوشیدمازخلالآنهنجارهاوارز ‌شهای‬
‫گروشکل گرفتنجماعتیمنسجمحولآنومناسبات‬ ‫داده و آن چیـزی اسـت کـه خـود کبوتربازهـا بـا‌عنـوان‬ ‫ایـنافـرادراجسـ ‌توجو کنـموفضایـیرا کهاینافـراددر‬
‫و روابط شک ‌لگرفته در میان این جماعت بود؛ اما امروز‬ ‫«ورودپـول»از آنیـادم ‌یکننـد‪،‬بـاایـنتعبیـر کـه«امـروز‬ ‫آمچنن‌نیافداننانـسسدم؛ت‌میکثکا ًهشلآنم‌ندنبهظاـشانوراساآسس‌نًامه‪.‬ـکاابهاوزتماریینهکتوـاگکهررو«بدکرانسـراییکگبردووتهبربسساـتزاهانل‬
‫را‬ ‫منفـردی‬ ‫مدی ‌یگـبریندیر گمرکوههبایـ‌هتنیهبـاایتعـییدااندهزایـیات ًادبکهبوهتـرم‪،‬راافهراددو‬ ‫دیگـهایـن کار مالپولدارهاسـت»‪.‬البتهاینبدانمعنا‬ ‫اسـت کفتـر هـوا نکـرده» ایـن اسـت کـه ده سـال اسـت‬
‫از‬ ‫یا سه نفر‬ ‫نیسـت کـهمبلـغ گرویعنـیمبلغشـرطبالا رفتهباشـد‪،‬‬ ‫گـرونبسـته‪.‬آ ‌نهـادر ایـنفراینـدجامع ‌هپذیـرم ‌یشـوند‪،‬‬
‫کدبووتسرتبـاازنتمخاومـ ًدادرسـپرابرـهک‪،‬سیـاوبیایبآاسـنیماابان ‌غداهرانـیداتـاطآران تفعـخادنادۀ‬ ‫بلکـهنقـشپـولاز طریـقافزایشتعـداد کبوترهاآشـکار‬ ‫ارز ‌شهایشـانرابـهیکدیگـرانتقـالم ‌یدهنـدومرزهـای‬
‫م ‌یشـود‪.‬روزگاری گروهایـیبـاشـش‪،‬هفتیـاده کبوتر‬ ‫هویت ‌یشـان را ترسـیم و تحکیـم م ‌یکننـد؛ مرزهایـی کـه‬
‫کبوتـر را در آسـمان نـگاه کننـد‪ ،‬ب ‌یآنکـه از آن مناسـبات‬ ‫برگـزار م ‌یشـد‪ .‬آقـای عشـقیار (از عشـ ‌قبازان قدیمـی‬ ‫گاهمحلیاستودر رقابتبین کبوتربازهاییکمحله‬
‫پیشـین خبری باشد‪.‬‬ ‫شـهرریوتهـران)در صحبـتبـامناز زمانـییادم ‌یکرد‬ ‫بامحل ‌هایدیگرآشـکار م ‌یشـودو گاهشـهری‪،‬چنا ‌نکه‬

‫محمدعلی میرزایی‬ ‫شمار ٔهبیستوسوم‪40‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫عاشقـــان‬
‫کݡبوتــــــــــر‬

‫گپی با قهرمانان کݡفت ـ ـ ـربـاز‬

‫الههباقری‬
‫درعصریتابستانیبهسراغ کبوتربازانعاشق‬
‫و مقـا ‌مدار م ‌یرویـم و پـای حر ‌فهایشـان م ‌ینشـینیم‪.‬‬
‫ایـن کبوتربـازان کبوتـران خـود را بسـیار آمـوزش داده و‬
‫موفـقشـد ‌هانددرمسـابقات کبوترهامقامبگیرنـدونزد‬
‫خانواد ‌ههـا و رقی ‌بهـای خـود سـربلند شـوند‪ .‬یکـی از‬
‫ایـن افـراد دکتـر مصطفی نصر اصفهانی‪ ،‬متولـد‪ ۱۳۴۸‬و‬
‫متخصصبیهوشیاست‪.‬دکترنصرعاشق کبوترهای‬
‫نام ‌هرسـان اسـت‪ .‬او در‪ ۲۵‬اسـفند‪ ،۱۳۹۴‬در مسـابقات‬
‫یـزدمقـاماولرابـه کبوتـرخوداختصـاصداد‪.‬اومعتقد‬
‫اسـت‪«:‬مسـابقات کبوتراندر کویربسـیارسـختاسـت‬
‫و اگـر بـاد بیایـد و ماسـ ‌هها بـه صـورت کبوتـر بخـورد‪،‬‬
‫جه ‌تیابیرابرای کبوتردشـوارم ‌یکند‪.».‬در‪۲۵‬اسـفند‬
‫‪ ۱۳۹۵‬هـممقـامدومرا کسـب کـرد؛همچنیـندر سـال‬
‫‪،۱۳۹۶‬اینمقامراحفظ کرد‪.‬دراستاناصفهانهفده‬
‫کلوپ کبوتراننام ‌هرسانیامسافتیوجوددارد کهبادو‬
‫نفـرازمدیـرانایـن کلو ‌پهـا گف ‌توگـو کردیـم‪.‬همـراهبـا‬
‫مرتضـیعابـدیرنانـی‪،‬یکیدیگـرازمقـا ‌مآوران کبوترو‬
‫عاشقاناینپرنده‪،‬بهدیداردکترنصررفتیم‪.‬دکترنصر‬
‫درمطبیدرخیابانهش ‌تبهشت‪ ،‬کهمرکزترکاعتیاد‬

‫اسـت‪ ،‬پذیـرای ما شـد‪.‬‬

‫م ‌یکنندنامهرابهپاهای کبوترم ‌یبندیموم ‌یگوییم«برو‬ ‫پیا ‌مرسـانی م ‌یکردنـد‪ .‬بسـیاری اوقـات افـرادی را مأمـور‬ ‫دکتر‪،‬عشقو کبوتر‬
‫وایننامهراببرخانۀعموحسـین»؛اماای ‌نطور نیسـت‪.‬‬ ‫م ‌یکردنـدتـازمانی که کبوتـریدرمیدا ‌نهایجنگرها‬
‫اونـهعموحسـینرام ‌یشناسـدونـهچنیـنهنـریدارد‬ ‫م ‌یشـود بـا تفنـگ آ ‌ن را بزننـد تـا پـی ببرنـد محتـوای آن‬ ‫صحبتمانراباپیشـینۀ کفتربازیشـروعم ‌یکنیم‪.‬دکتر‬
‫[لبخنـدی بـر روی ل ‌بهایمـان نقـش م ‌یبنـدد]‪ .‬کبوتـر‬ ‫پیا ‌مهـاچـهبـودهاسـت‪.‬پیا ‌مرسـاندندوجنبهداشـت‪:‬‬ ‫مصطفینصراصفهانـیم ‌یگوید‪:‬‬
‫راآشـنام ‌یکننـدتـاهرجـارهایـش کردنـدبـههمـانخانـه‬ ‫نظامـیوسیاسـی‪.‬درهـرپـادگانمقریمخصوص کبوتر‬
‫برگردد‪.‬شیوۀ کبوترنام ‌هرسانایناست کهآشنام ‌یشود‬ ‫بـود‪.‬برجیدرسـتم ‌یکردندهمـراهبااتا ‌قهایمجللو‬ ‫«از زمـا ِن دقیـق کفتربـازی در ایـران اطلاعـی نـدارم؛ امـا‬
‫وچـون کبوتـربسـیار وفـاداریاسـتوجه ‌تیابـیبسـیار‬ ‫سـ ‌هچهارتاسـرباز کـهمسـئولاین کبوترهـابودنـدوآ ‌نها‬ ‫م ‌یدانـم کبوترهـایاهلـیازابتدادرزندگیبشـربود ‌هاند‪.‬‬
‫خوبیدارد‪،‬م ‌یتواندمسیرراپیدا کند‪.‬بااستفادهازاین‬ ‫را آمـوزش م ‌یدادنـد و بعـد کبوترهـا را همیـن سـربازان‬ ‫کبوتـردرزندگـیمـردمسـهنـوعنقشایفـام ‌یکردهاسـت‪:‬‬
‫پـرواز م ‌یدادنـد‪ .‬زمانـی کـه بـرای جنـگ م ‌یرفتنـد‪،‬‬ ‫یکیاستفاد ‌ههایابزاریبوده؛مثل کبوتراننام ‌هرسان‪.‬‬
‫خصوصیـتم ‌یتـواننامهیاپیـامردوبـدل کرد‪.‬‬ ‫سـربازانتعـدادیاز ایـن کبوترهـاراحمـلم ‌یکردنـدودر‬ ‫درقدیـمبـرایردوبـدل کـردنپیـامنـهب ‌یسـیمبـودونه‬
‫اسـسـفترفراوددۀ‪،‬دکیبگـورتـاریـرانبـباـوخـدوکـدهموق‌یُبتــریدفـورددرمنقـ‌یاخطوامسـختلتـبـهف‬ ‫مسـاف ‌تهایمختلـف‪،‬وقتـیم ‌یخواسـتندپیامـیرابه‬ ‫تلگـراف و نـه تلفـن؛ البتـه چاپـار بـود‪ ،‬ولـی از کبوترهـای‬
‫کـه اتـراق م ‌یکـرد‪ ،‬با کمک کبوتر به خانواد ‌هاش از حال‬ ‫نام ‌هرسـانهماسـتفادهم ‌یشـد‪.‬در زمانجنگجهانی‬
‫فرمانـدهبرسـانند‪،‬آ ‌نهـاراپـرواز م ‌یدادنـد‪.‬‬ ‫اول و دوم در اروپـا ب ‌یسـیم اختـراع شـده بـود؛ امـا چـون‬
‫خـود خبر مـ ‌یداد‪.‬‬ ‫وقتیاز کبوترنام ‌هرسـانحرفم ‌یزنیم‪،‬بیشـترافرادفکر‬ ‫امنیتنداشتوم ‌یتوانستندب ‌یسی ‌مهاراهکوشنود‬
‫کنند‪،‬برایاطمیناناز ِسریباقیماندنپیا ‌مها‪،‬با کبوتر‬

‫‪41‬‬

‫مرا مرهم است که کبوتران کلماتم را برم ‌یچینند و از خانه بیرون م ‌یبرند‬

‫| احمدرضا احمدی |‬

‫دیده نم ‌یشـوند‪.».‬‬ ‫م ‌یشودایناست کهمتأسفانهصداوسیماتام ‌یخواهد‬ ‫جنبۀدیگراستفادهاز کبوتربه کشاورزیمربوطم ‌یشد‪.‬‬
‫نشـانۀ صلـح بـودن کبوتـر را ای ‌نگونـه توضیـح م ‌یدهـد‪:‬‬ ‫یکقاچاقچیرابهتصویربکشد‪،‬نشانم ‌یدهد کهداخل‬ ‫در کوچ ‌هبا ‌غهاساختمانیشبیهبرجم ‌یساختندب ‌هنام‬
‫«کبوتـرنمـادصلـحاسـت‪.‬ماننـدشـیر کـهنشـانۀقـدرتو‬ ‫خان ‌هاش کبوتراست؛هرآدمیرام ‌یخواهندلاتولاابالی‬ ‫کبوترخانه‪ .‬کبوترهایوحشـیبهاینبر ‌جهام ‌یرفتندو‬
‫طـاووس کـهمظهـرزیبایـیاسـت‪ .‬کبوتـرهـمنمـادصلح‬ ‫یالمپنوب ‌یکلاسنشانم ‌یدهندیک کبوتربهدستش‬ ‫خانواد ‌ههایـیهـم کـهاز فضـولاتاین کبوتراناسـتفاده‬
‫است‪.‬هرچند کبوترهاینام ‌هرسانهمخبرخوبوهم‬ ‫م ‌یکردنـد خرد ‌هنانـی در میـان آن بـرج م ‌یریختنـد تـا‬
‫خبربدرام ‌یآورند‪.‬شایدهمدلیلشاینباشد که کبوتر‬ ‫م ‌یدهند؛مانندفیلمطوقی‪.‬‬ ‫کبوترهاجذبآنجا‌شوند‪ .‬کسیهم کاریبهاین کبوترها‬
‫سفید بسـیار زیباست‪».‬‬ ‫در اروپـا حتـی بـه کبوترهـا درجـۀ ژنرالـی هـم داد ‌هانـد‪.‬‬ ‫نداشتوفقطفضولاتاین کبوترهاب ‌هدلیلداشتناوره‬
‫دربـارۀ گل ‌همند ‌یهـای همسـای ‌هها و خانـواده‪ ،‬ب ‌هویـژه‬ ‫کبوتـریبسـیار ماهرانـهاطلا ‌عرسـانیم ‌یکـردهووقتـیبـا‬ ‫بسیار‪،‬درحکم کودطبیعیبرایبهترشدنمحصولات‬
‫کهبموتسرـبرازمهـاعموـوکل ًباوترشبــاازک ‌ییانمد؛‌یگبوی‌ـهخد‪:‬صـ«وخانـصواددهر‬ ‫همسـر‪ ،‬از‬ ‫ایـن اطلا ‌عرسـانی سرنوشـت دو یـا سـه جنـ ‌گ را تعییـن‬ ‫کشـاورزی اسـتفاده م ‌یشـد؛ بـرای نمونـه‪ ،‬ا گـر محصـول‬
‫و ب ‌هویـژه‬ ‫م ‌یکند‪،‬ایندرجهرابهاوم ‌یدهند‪.‬زمانیهم که کبوتر‬ ‫هویـجبـود‪،‬هویـجخو ‌شرنگیبهدسـتم ‌یآمد‪.‬‬
‫فصلمسـابقات که کبوتر کار زیادیدارد‪،‬بیشـترشـا کی‬ ‫درگذشـت‪ ،‬دوهـزار نفـر نظامی‪ ،‬مانند یـک ژنـرال‪ ،‬آن را به‬ ‫جنبـۀدیگـراسـتفادهاز کبوتـرجنبـۀتفریحـیآنبـود کـه‬
‫م ‌یشـوند‪ .‬خان ‌مهـا حسـا ‌ساند و دوسـت دارنـد مرکـز‬ ‫خـاکسـپردندوسـنگقبـریبرایـش گذاشـتندوبـالای‬ ‫امروزههمهنوزرواجدارد‪.‬عد ‌هایجمعم ‌یشوندو کبوتر‬
‫توجهباشـندوتوجههمسرشـانبهجاییجزخودشـان‬ ‫سرششلیک کردند‪.‬اماهنوز در ایرانجانیفتادهاست‬ ‫هوام ‌یکنندومسابقهم ‌یدهند‪.‬یکیاز اینمسابقات‪،‬‬
‫نباشـد‪.‬زمانـی کـههمسـرممتوجـهم ‌یشـودبـرایمثـال‬ ‫بـه نقـاط مختلـف‬ ‫مم ‌سیـباربنـقدۀ‪،‬ممثساـ ًالفتهمـی اداسـن وت‪.‬کرکمبانوتـشرـاراه‬
‫ی ‌کمیلیـون تومـان دانـه بـرای کبوترهایـم خریـد ‌هام‬ ‫وجـابـرایرشـدمهیـانشـدهاسـت‪».‬‬ ‫و‪ ...‬و آ ‌نهـا را پـرواز‬
‫م ‌یگویـد‪:‬حـالا مـن کـهبگویـمالنگوییبرایـمبخـر‪،‬زورت‬ ‫دکتـر نصـر دربـارۀ تفـاوت کبوتربـازی زما ‌نهـای قدیـم بـا‬ ‫م ‌یدهندتابدانند کبوترهایچه کسیسری ‌عترمسافت‬
‫مم ‌ینآیـهدم[پزصـشداکیاخسندت ‌هومبـااایندنرقاتـضایقهپکیناچریآـمد]د‪.‬هالابستـهت‪.‬خقانبل ًما‬ ‫شـکل امـروزی آن م ‌یگویـد‪« :‬کبوتربـازی هـم ماننـد هـر‬ ‫راطـیم ‌یکننـدوزودتـرم ‌یرسـند‪.‬اینمسـابقاتدراروپا‬
‫چیـز دیگـری نسـب ‌تبه گذشـته پیشـرفت کـرده و نـژاد‬ ‫وآمریـکاوامـروزهدر ایـرانفرا گیـرشـدهاسـت‪.‬مسـابقاتی‬
‫همب ‌هخاطرمسابقات کهبایدبهجادهم ‌یرفتیمنگران‬ ‫کبوترهاهمبهترشـدهاسـت‪.‬در پا کسـتان کبوتریباآن‬ ‫همهسـت کهبا کبوترانبلندپرواز یا کبوترانی کهبیشـتر‬
‫بـود‪.‬الآنهـم کـهمسـابقاتمکانیزهشـدهو کبوترهـارابا‬ ‫مجثـسـاۀفکو‌تچهـاکیخطوولدان‪‌ ۸‬ی‪۴‬تـرسـایع راتپطـریید‪.‬مک ‌بیکونتنرـادن؛ناممثا‌هًرل ‪۰‬سـ‪۰‬ا‪۱۵‬ن‬ ‫م ‌یپرنـد برگـزار م ‌یشـود و در آن صاحبـان کبوترانـی کـه‬
‫ماشـینم ‌یبرند؛امادربارۀهمسـای ‌ههاشـکایتو گل ‌های‬ ‫کیلومتـر هوایـی از مـرز بـازرگان تـا اصفهـان‪ .‬کبوترهـا از‬ ‫مد ‪‌‎‬تزمانبیشتریم ‌یپرندبرند ‌هاند‪.‬در کاشانوتهران‬
‫نبوده؛چونجایمناسبیراانتخاب کردم کهمزاحمتی‬ ‫لابـ ‌هلایایـن کو ‌ههـاخانهراپیدام ‌یکننـدوم ‌یآیند؛ولی‬ ‫وقمبیشتربه کبوترهایبلندپروازعلاقهنشانم ‌یدهند‪.‬‬
‫بـرای دیگـران نداشـته باشـد‪».‬‬ ‫جاییهمپرند ‌ههایشکاریمانندشاهین‪،‬عقابوباز‬ ‫الآنمسابقاتب ‌هخوبیوخوشیبرگزار م ‌یشود‪.‬بهپای‬
‫دربـارۀ ممنوعیـت ایـن تفریـح در ایـن سـا ‌لها م ‌یگویـد‪:‬‬ ‫کبوترهـاپلا کـیمتصلم ‌یکنیموشـمارۀسـریالم ‌یزنیم‬
‫«درزمـانپهلـویهمم ‌یگفتندهرکسم ‌یخواهد کبوتر‬ ‫شـکاریبـهآ ‌نهـاحملـهم ‌یکننـد‪».‬‬ ‫کهحکمشناسنامۀ کبوترانرادارد‪.‬در کلوپسه کمیته‬
‫داشتهباشدنبایدشا کیداشتهباشد‪.‬در دور ‌هایاز اول‬ ‫داریـم‪ :‬کمیتـۀفنـی‪ ،‬کمیتـۀانضباطـیو کمیتـۀداوری‪.‬‬
‫انقالببرخیروحانیانصحب ‌تهایـیدربارۀ کبوتربازی‬ ‫قصۀ کبوتر‪،‬زندگیوعشق‬ ‫ممسسـااببققااتتههـممجمرشاحنـمل ‌یگخـیاریمص‪.‬مخـعومدول ًاشدررایدارکد‪.‬سپاـلسساهز‬
‫کـردهبودنـد‪.‬در حـالحاضرهمنبایدهمسـای ‌هآزاری کرد‬
‫کهبستگیبهشأناجتماعیفرددارد‪.‬الآنهما گرشا کی‬ ‫دکترنصراصفهانیدربارۀاینکهچگونهبهسراغ کبوتربازی‬ ‫تـاچهارمسـابقهبرگزارم ‌یشـود‪».‬‬
‫وجـود داشـته باشـد‪ ،‬بایـد کبوترهـا را جمـع کـرد؛ وگرنـه‬ ‫رفتهاسـتم ‌یگوید‪«:‬ازبچگیاین کاررادوسـتداشتم؛‬ ‫دکترنصراصفهانیدرادامۀصحب ‌تهایشدربارۀتفاوت‬
‫م ‌یآینـد کبوترهـارایاسـرم ‌یبرندیـام ‌یبرند‪».‬‬ ‫انگار علاقهبه کبوتردر ژنمنبودهاست‪.‬از بچگیپدرم‬ ‫شـیوۀ برگـزاری مسـابقات کبوتربـازی ایـران و کشـورهای‬
‫در اشـاره بـه اینکـه هـر شـهر و اسـتانی کبوترهـای خـاص‬ ‫م ‌یگفتند‪:‬ا گرخوبدرسبخوانیوشـا گرداولبشـوی‪،‬‬ ‫«دیمگـسـرابمق ‌ایگوتی تد‪:‬قریبـ ًا یکـی اسـت؛ ولـی کشـورهای دیگـر‬
‫خـودراداردوایـندسـت ‌هبند ‌یهابـهنژاد کبوترهامربوط‬ ‫تابسـتانبرایـتیـکجفـت کبوترم ‌یخـرمومنسـهماه‬
‫اسـت م ‌یگویـد‪« :‬الآن نژادهـا مخلـوط شـده اسـت و در‬ ‫تیـمااب ‌یفسسـررتواشـخانتـدنومر‪.‬اتـاوماکقب‌یُعـبـًواترـکرمبیدـاواتـبشرـفتدررومیـوشاوشـکالپسـناینویـیزمـتپـمندررکـهـمز بمم آچ‌یگ‌ن‌هفـههــااتررا‪:‬ا‬ ‫پیشرفت ‌هترعملم ‌یکنند‪.‬آ ‌نهاماشی ‌نهایمخصوص‬
‫شهرهایمختلفهمۀنژادهاوجوددارند؛برایمثالدر‬ ‫م ‌یگیـرد و درگیـر آن م ‌یشـوند‪ .‬از همـان ابتـدا پـدرم بـه‬ ‫حمـل کبوتـر دارنـد کـه در ایـران هنـوز هم ‌هگیـر نشـده‬
‫خوزسـتانبیشـتربه کبوترهاینام ‌هرسانوزینتیعلاقه‬ ‫مـن فهمانـد کـه هی ‌چوقـت کارم را فـدای کبوتـر نکنـم‪.‬‬ ‫اسـت‪ .‬در اروپـا قشـر متمـول و کسـانی کـه مزرعـه دارنـد‬
‫داشـت ‌هاند‪.‬شـایددر گرمـایآنجـاایـننـوع کبوترهـابهتـر‬ ‫رفـاهخانـوادهدر اولویـتاسـتورفـاهآنـانرافـدای کبوتـر‬ ‫یـادر خان ‌ههـایآ ‌نچنانـیزندگـیم ‌یکننـد کبوتـردارنـد‪.‬‬
‫دوامم ‌یآورند‪.‬شایدهمافرادازبچگیباهماننژادبزرگ‬ ‫نم ‌یکنم‪.‬زمانی کهتخصصبیهوش ‌یامرا گرفتموجایی‬ ‫در کشـورهای آلمـان‪ ،‬اسـپانیا‪ ،‬هلنـد‪ ،‬بلژیـک‪ ،‬فرانسـه‪،‬‬
‫م ‌یشـوندوبـهآننـوع کبوتـرتعل ‌قخاطرپیـدام ‌یکنند‪».‬‬ ‫مسـتقلبـرایخـودمپیـدا کـردم‪،‬ب ‌هصـورتتخصص ‌یتـر‬ ‫انگلسـتان و آمریـکا کبوتربـازی طرفـداران بسـیاری دارد؛‬
‫ا«وهدنربـوزاربۀهروشیو‌شۀهـقادیی نمگاهسدارت ویتقورپیربوًارچیشزکبیوتعروها مض ن ‌یگشویدهد‪،:‬‬ ‫ایـن سـرگرمی را ادامـه دادم‪ .‬از ‪ 1376‬تـا الآن بـه ایـن کار‬ ‫براینمونهدر کشوربلژیکپیشازاسب‪ ،‬کبوتربیشترین‬
‫سرگرمهستم‪.‬ا کنون‪ ۱۶۰‬کبوتردارم‪.‬نژاد کبوترنسب ‌تبه‬ ‫طرفـدارراداردودرمسـابقاتخـودهجـدهتریلر کبوتررها‬
‫فقـطقف ‌سهـامدر ‌نتـرشـدهاسـت؛البته گفتهم ‌یشـود‬ ‫حیوا ‌نهـایدیگـرمتنو ‌عتـراسـتوبیـشاز‪ ۱۰۰‬نـوعنـژاد‬ ‫م ‌یکنند؛انگار کهآسمانراابریاز کبوترم ‌یپوشاند‪.‬آنان‬
‫درچیـنژنتیـک کبوترهارابررسـیم ‌یکنندتاببیننـدژن‬ ‫معتقدند کبوترپرند ‌هایاست کهبهانسانخدمت کرده‬
‫مربوطبهجه ‌تیابی کجاواقعشدهتاآنراتقویت کنند؛‬ ‫کبوتـر وجـود دارد‪».‬‬ ‫اسـتوحالانسـانموظفاسـتنسـلشراحفظ کندو‬
‫امـا سـاختار دفاعـی بـدن کبوتـران در تغییـر ژن مقـداری‬ ‫دربارۀرواج کبوتربازیدرمیانقشرهایمختلفجامعه‬ ‫حتی ارتقا بدهد و ارتقا دادن آن هم با همین مسـابقات‬
‫ضعیفم ‌یشود؛چونا گرقرار باشدساختار ایمنیبدن‬ ‫م ‌یگویـد‪« :‬متأسـفانه در قدیـم میـان قشـرهای پاییـن‬ ‫است‪.‬نژادهادرمقایسهبانژادهایی کهدرجنگجهانی‬
‫کبوتری کهدوهزاریاس ‌ههزار کیلومترپروازم ‌یکندضعیف‬ ‫جامعـه رواج داشـت؛ ولـی الآن در کلـوپ خودمـان دو‬ ‫اولودومبـه کار گرفتـهم ‌یشـد‪،‬بسـیار عال ‌یانـد‪».‬‬
‫باشـد‪،‬ب ‌یفایدهاست‪».‬‬ ‫دکتر و چهار مهندس داریم‪ .‬البته باز هم قشرهای پایین‬ ‫درادامـهدربـارۀتفاوت کبوتربازیدرایرانوسـایر کشـورها‬
‫دربـارۀ آینـدۀ ایـن سـرگرمی م ‌یگویـد‪« :‬بـا آمـدن فضـای‬ ‫بیشترند؛ولیقشرهایبالا همعلاقهدارند‪.‬وجهۀبدی‬ ‫م ‌یگوید‪«:‬درایرانوجهۀکبوتربازیخوبنبودهاستوفکر‬
‫مجـازی و باز ‌یهـای آ ‌نچنانـی کامپیوتـری‪ ،‬علاقـۀ قشـر‬ ‫کـهدر گذشـت ‌ههاداشـته‪،‬هنـوز هـمخـوبنشـدهاسـت‪.‬‬ ‫همنم ‌یکنمخوبشود‪.‬این کاردرایرانجایپیشرفت‬
‫جـوانبـه کبوتـر کمترشـدهاسـت‪ .‬گمـانم ‌یکنـمدرصد‬ ‫خان ‌مهاییهمهستند که کبوتربازند‪.‬منخودمجایی‬ ‫نداشـتهاسـت‪.‬خیانتـیهـم کـهبـهعاشـقانایـنپرنـده‬
‫دیدم کهخانمیبهپشـ ‌تبامرفتو کبوترهایشراآبو‬
‫دانـهدادورهـا کـرد؛ولـیخودشـانرانشـاننم ‌یدهنـدو‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪42‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫محمدعلی میرزایی‬ ‫سـال آینـده دیگـر افـراد زیـادی بـه ایـن سـرگرمی راغـب‬
‫نباشندواز علاق ‌همندانآن کم‌شود؛ولیبعیداست که‬
‫هـم ایجـاد م ‌یشـود‪».‬‬ ‫دکترخاطر ‌ههاییاز ایندسـتبسـیار داشـت‪.‬خاطرات‬
‫پـسازپایـانصحب ‌تهـایدکترنصراصفهانی کهعشـق‬ ‫شـیرینی کـههنـوزهـمبـا گفتنشـانلبخنـدبـرل ‌بهایش‬ ‫از بیـن رود‪».‬‬
‫وعلاقـ ‌هاشبـه کبوترهـادرصحب ‌تهایـشآشـکاربـودبـه‬ ‫م ‌ینشسـتومعتقـدبـود‪«:‬همی ‌نکـهبهبیابـانم ‌یرویم‬ ‫تعریفواحساسخودرااز کبوترای ‌نچنینبیانم ‌یکند‪:‬‬
‫بـالای پشـ ‌تبام رفتیـم و کبوترهـا را دیدیـم؛ دسـت ‌های از‬ ‫«هرکسینوعیسرگرمیداردوبهآنسرگرمیعلاقهدارد‪،‬‬
‫آ ‌نهادرآسمانشلوغشهربرایخودشانچرخم ‌یزدند‬ ‫بدراکیتمـرانسنشـخا ‌نطآپواریااسنـیت‪.‬خ»ودرادربار ٔه کبوتران‬ ‫بـهاسـب‪،‬مـرغ‪،‬خـروسو کوهنـوردیو‪....‬آنعلاقـهدر‬
‫واینشعراحمدرضااحمدیرابرایمتداعی کردند‪«:‬مرا‬ ‫ای ‌نچنینم ‌یگوید‪:‬‬ ‫زندگـی بسـیار مهـم اسـت؛ چرا کـه تن ‌شهـای زندگـی را از‬
‫مرهـماسـت که کبوتران کلماتمرابرم ‌یچیننـدواز خانه‬ ‫ب«یکفنترمباز‌یابرندا‪.‬فراسدراهفنسـ ِرگدار‌هامنیِ نییکبسـوتتنربادزو بیابنوشداکطهومش‌یگافدابت‪:‬ی‬
‫«کبوتـر صاحـب خـودش را م ‌یشناسـد و هـوش بسـیار‬ ‫زندگیم ‌یکنند‪».‬زمانی کهاسـترسدارمیامواقعی کهاز‬
‫بیـرونم ‌یبرند‪».‬‬ ‫خوبـی دارد‪ .‬امیـدوارم زمانـی کبوتربـازی هـم ماننـد‬ ‫بیمارسـتانم ‌یآیـم‪،‬چـایومیـوهرابرمـ ‌یدارموبهبالای‬
‫کبوترهـایدیگـرهـمدرقف ‌سانـد‪.‬بـازهمبـاحوصلهتمام‬ ‫اس ‌بسـواریواردرشـت ‌ههایورزشـیشودووجهۀبدش‬ ‫پش ‌تبامم ‌یروموزمانی که کبوتررارهام ‌یکنمخستگی‬
‫برایمانازغذاهایشانوزادوولدشانم ‌یگوید‪.‬دکتردرپایان‬ ‫ازخـبویـدن بـشرراوددا‪،‬ردهرو ُبچعـنـدد امینـفـنیکاهرـ همـایمجقـاواندیـم ‌ینکنددسـ‪.‬وق‌تتوـپایگیدرر‬
‫م ‌یگویـد‪«:‬آقایعابدیدهبرابرمنبه کبوترعلاقـهدارد‪».‬‬ ‫چارچـو ‌بومقـرراتخاصقرار بگیـرد‪،‬محدودی ‌تهایی‬ ‫آنروزمازبیـنمـ ‌یرود‪».‬‬
‫در مس ـیر ب ـا مرتض ـی عاب ـدی رنانــی در ایــن بــاره‬ ‫خاطـرات بسـیاری بـرای گفتـن دارد و از آ ‌نهـا م ‌یگویـد‪:‬‬
‫«زمانـی کـه کبوتـری را بـه دوسـتان هدیـه م ‌یدهـم یـا‬
‫گپ‌وگفـت می‌کنی ـم‪.‬‬ ‫م ‌یفروشـموم ‌یبینمپساز یکسـالیادوسـالدوباره‬
‫بههمینمکانآمدهاسـت‪،‬بسـیارخوشـحالم ‌یشـوم‪.‬‬
‫تاکنـون شـش بـار کبوترهایـم را دزدید ‌هانـد‪ .‬زمانـی کـه‬
‫بالایپش ‌تبامم ‌یرفتموم ‌یدیدمدر قف ‌سهاباز است‬
‫و کبوترهاییرا کهبرایشـانزحمت کشـیدهونژادشـانرا‬
‫درسـت کردهبودمدزدید ‌هاند‪،‬بسـیار ناراحتم ‌یشـدم‪.‬‬
‫مسـابقۀدوسـالپیشدر شهرسـتانبیجار بود‪.‬در آنجا‬
‫پنـج کبوتـررارهـا کردیـم‪.‬متأسـفانهدرایـران گزار ‌شهای‬
‫وضعیتآ ‌بوهوادقیقنیستوزمانی که کبوترهارارها‬
‫کردیـمبـادشـدیدیم ‌یوزیـد‪.‬ازآقایمرتضـیعابدی که‬
‫بنااهظرممنسشابسقتاهبتومدینبموودنمرتدب ًداعدواورتهکاربادمهباتومدامبهسآنمج‌یاگبریفاتیند‪.‬د‬
‫کـهبـادشـدیداسـتو کبوترهایتـاننم ‌یآینـد؛ولـیآقـای‬
‫عابدیبهمن گفتند‪:‬دکتر! کبوترتاومد!بعد کبوتردو‬
‫تادورزدونشست‪.‬در کمالناباوری کبوترسفیدمانآمد‬
‫و نشسـت؛ بعـد هـم بـه خاطـر بـاد و مـه و‪ ...‬سـرما خـورد‪.‬‬
‫شـیری ‌نترین خاطـره ایـن اسـت کـه کبوترهایمـان را رهـا‬
‫م ‌یکنیـموآ ‌نهـافاصلـۀ‪ ۵۰۰‬کیلومتـریراطـیم ‌یکنندو‬
‫بهآشیانۀخودشانبرم ‌یگردنندواینیعنیزحماتی که‬
‫کشـیدیم نتیجـه داده اسـت‪ .‬هرچنـد خاطـرات تلـخ هـم‬
‫داریم؛مثلاینکه کبوترهارارها کنیموآ ‌نهاخودشانرا‬
‫بهدک ‌لهایبرقبزنندوسین ‌ههاشانزخمیشدهباشد‬

‫یاشـاهینو‪...‬آ ‌نهاراشـکار کردهباشـد‪.‬‬
‫خاطـرۀجالـبدیگـر کـهبـاآقـایعابـدیداریمایناسـت‬
‫کـه روزی م ‌یخواسـتیم کبوترهـای نام ‌هرسـان را در‬
‫مسـافتصـد کیلومتـریرهـا کنیـم‪.‬دربیـنراه‪،‬ماشـین‬
‫در دسـ ‌تانداز افتـاد و در قفـس پرنـده بـاز شـد و یکـی از‬
‫کبوترهـابـرایاینکـهتعادلشراحفظ کندپـرشراباز کرد‬
‫وچـوندرقفـسهـمبازشـدهبود‪ ،‬کتفـشلایدرماند‪.‬‬
‫زمانـی کـه کبوترهـا را رهـا کـردم آن کبوتـر را نگـه داشـتم‪.‬‬
‫رو بهـش کـردم و گفتـم‪ :‬ا گـر م ‌یخواهـی بـروی بـرو و ا گـر‬
‫نم ‌یخواهیبروتویصندو ‌قعقب‪.‬دوسـتداریبپری‬
‫بپرودوستنداریبروتویماشین‪ .‬کبوترهمبرگشتو‬

‫بـهصندو ‌قعقـبماشـینرفـت‪.‬‬
‫ی ‌کبـار هـم کبوترهـا را بـه خمیـن بردیـم‪ .‬بـرف زیـادی‬
‫آمـده بـود‪ .‬کبوترهـا تـا حـالا بـرف ندیـده بودنـد؛ وقتـی‬
‫در قف ‌سهایشـان را بـاز کردیـم و سـفیدی را دیدنـد‪ ،‬بـا‬
‫تعجـب نـگاه م ‌یکردنـد و آرا ‌مآرام بـه سـمت بر ‌فهـا پـا‬

‫می‌گذاشـتند‪».‬‬

‫‪43‬‬

‫محمدعلی میرزایی‬

‫دانـهپیـدا کـردهاسـت‪.‬خـداراشـکر کـردموای ‌نهـاهمه‬ ‫تمامی ندارد؛ ولی بسـیاری از مسـائل و مشـکلات وقتی‬ ‫کݡبوتر خستـ ـه منم‬
‫قحدرر ‌ف‌تنهـاماکیــهیتمخادماومنـی‌د اشـسوـد تتق‪.‬ر»یب ًا به منزلشـان نزدیک‬ ‫واردقفس کبوترهایمم ‌یشوم‪،‬انگاربرایمحلم ‌یشود‪.‬‬
‫م ‌یشـویم ما را بالای پشـ ‌تبام دعوت م ‌یکند و زمانی‬ ‫انرژ ‌یهایمنفیراباخودم ‌یبردوانرژ ‌یهایمثبتبه‬ ‫مرتضـی عابـدی رنانـی مدیـر کلـوپ رهنـان اسـت و در‬
‫که بالا م ‌یرسـیم خورشـید غروب کرده اسـت‪ .‬منظرۀ‬ ‫منم ‌یدهد‪.‬هدفوانگیزۀمنیکیآرامشـیاسـت که‬ ‫مسـابقات سـال ‪ 1396‬در همـدان مقـام اول و سـال‬
‫جالبی را روب ‌هروی خود م ‌یبینم‪ :‬باغی زیبا و سرسبز‪،‬‬ ‫ایـن کبوتـرانبـهمـنم ‌یدهنـدودیگـریصلـحوصفـاو‬ ‫‪ 1397‬در بیجـار مقـام دوم را بـه دسـت آورده اسـت‪ .‬او‬
‫کـوه صفـه هـم پیداسـت‪ .‬سـمت راسـتمان هـم کـوه‬ ‫دوسـتی کهبادوسـتان کلوپوهیئتدارم‪.‬درمجموع‬ ‫عاشـق کبوترهـای مسـافتی اسـت کـه بـه قـول خودش‬
‫آتشـگاه را می‌بینیـم‪ .‬ای ‌نچنیـن اسـت کـه کبوترهـا‬ ‫کبوتـرموجودپا کیاسـت‪».‬‬ ‫دانـه هـم زیـاد م ‌یخورنـد‪ .‬او ده سـال اسـت کبوتـر‬
‫وقتـی در هـوا رهـا می‌شـوند بـاز هـم دوسـت دارنـد بـه‬ ‫او اصطلا ‌حهـا و شـعرهایی از کبوتـر برایمـان م ‌یگویـد‪:‬‬
‫ایـن مـکان بیاینـد‪ .‬چـه حال‌وهـوای خوبـی در ایـن‬ ‫«کبوتـر بـا کبوتـر‪ ،‬بـاز بـاز»‪« ،‬کبوتـر خسـته منـم»‪« ،‬دلـم‬ ‫مسـافتی دارد‪.‬‬
‫منطقـه از شـهر حا کـم اسـت‪ .‬زمانـی کـه بـه کبوترانـش‬ ‫خـوش اسـت کـه نامـم کبوتـر حـرم اسـت»‪« ،‬ای کبوتـر‬ ‫مرتضـی م ‌یگویـد‪« :‬از زمانـی کـه بـه دنیـا آمـدم در‬
‫غـذا م ‌یدهـد‪ ،‬برایشـان سـوت می‌زنـد و آن‌هـا را بـا‬ ‫نگـران بـاش کـه شـاهین آمـد» و‪. ...‬‬ ‫خان ‌همـان کبوتر بود‪ .‬پدرم کبوتردوسـت بـود‪ .‬پدربزرگ‬
‫نام‌های قهرمان می‌خواند و آ ‌نها از دسـت او دانه‌ها‬ ‫عابدیخاطر ‌ههاوحر ‌فهایبسیاریبرای گفتندارد‬ ‫پـدرم از خوانیـن قدیـم رهنان بود و ما هم در خان ‌همان‬
‫را م ‌یخورنـد‪ .‬تنهـا یـک عاشـق کبوتـر م ‌یدانـد او چـه‬ ‫و خاطر ‌هها را با آ ‌بوتاب فراوان برایمان تعریف م ‌یکند‪.‬‬ ‫کـه خانـۀ خانـی بـود انـواع و اقسـام حیوانـات اهلـی را‬
‫بایـدروزهـاوسـاع ‌تهادر کنـارشبنشـینیدتابرایتـاناز‬ ‫داشـتیم‪ .‬اوایـل بـه جمـع کبوتربـازان نم ‌یرفتـم؛ چـون‬
‫روزهایـی بـا ایـن کبوترهـا دارد‪.‬‬ ‫خاطرات کبوتربازی و کبوتردوستی بگوید‪.‬‬ ‫اسمشـان بـد دررفتـه بـود؛ ولـی در خانـه کبوتر داشـتم‪.‬‬
‫***‬ ‫او یکـی از خاطـرات شـیرین خـود را بـا هیجـان خاصـی‬ ‫الآن ده سـال اسـت کبوتـران نام ‌هبـر (مسـافتی) دارم و‬
‫چنیـن تعریـف م ‌یکنـد‪:‬‬ ‫دو سـال اسـت ب ‌هصـورت قانونـی و حرفـ ‌های فعالیـت‬
‫زمانـی کـهایـن گزارشراتنظیمم ‌یکـردم کبوترهایی که‬ ‫«دربیجار کبوترهایرنگ ‌یامرارها کردم‪.‬یکیاز کبوترها‬ ‫م ‌یکنـم‪ .‬الآن در کلو ‌پهـای کبوتـران نام ‌هبـر افـرادی از‬
‫سا ‌لهاستدر بالکنمابچه گذاشت ‌هاندخودشانرابه‬ ‫بچـه داشـت کـه آن را دانـه مـ ‌یداد‪ .‬بـه دوسـتانم گفتـم‬ ‫قشـر مرفـه جامعـه حضـور دارند و تعـداد ‌ی از آنـان دکتر‬
‫پنجره م ‌یزنند‪ .‬انگار خبر دارند دربارۀ آ ‌نها م ‌ینویسم‪.‬‬ ‫نم ‌یگـذارمبـهبچـ ‌هاشدانـهبدهـدوفـرداعصـرم ‌یآیـدو‬ ‫و مهند ‌سانـد‪ .‬ایـن کار بـه وقـت و هزینـۀ کافـی نیـاز‬
‫ایـن کبوترهـا وقتـی ارزن نداشـته باشـند هـم ایـن کار‬ ‫بهـشدانـهم ‌یدهـد‪.‬همان کبوترعصرآمـدوابتدارفت‬ ‫دارد‪ .‬بایـد مربـی خیلـی خوبـی هـم بـود‪ .‬کبوتـر را بایـد‬
‫را م ‌یکننـد‪ .‬انـگار شـا ک ‌یاند‪ .‬کبوترهـا آرام و قـرار ندارنـد‬ ‫کگولرـفرتـوبـمهوبهچـمـ‌هاانشکدبانـوتـهردامدقـ‪.‬اهممـداونممراوآقـورعدع‪.‬کواقسـعـ ًیا‬ ‫روی‬ ‫تربیـت کـرد‪ .‬این پرنده هوش بسـیار خوبی دارد و یکی‬
‫و ب ‌غبغویشـان نشـانۀ اعتـراض آ ‌نهاسـت‪ .‬چنـد وقتـی‬ ‫از آن‬ ‫از قدر ‌تنمای ‌یهایـی خداونـد را در ایـن پرنده م ‌یتوان‬
‫م ‌یشد کهاز کبوترهاخبرنداشتیمورفتهبودند‪.‬شاید‬ ‫خوشـحال شـدم و خـدا را شـکر کـردم‪».‬‬ ‫دیـد‪ .‬خداونـد در ایـن پرنـده نوعـی ج ‌یپـ ‌یاس ایجـاد‬
‫ای ‌نهـاهـمفهمیـدهبودنـدبایـداز اینشـهرخا کسـتری‬ ‫وخاطرۀتلخشراای ‌نچنینتعریفم ‌یکند‪:‬‬ ‫کـرده اسـت‪ .‬مـن بایـد حـق خـودم را در قبـال کبوتـر ادا‬
‫هجـرت کننـدوبـهجایـیبرونـد کـهآسـمانآبـیداشـته‬ ‫«در رهاسـازی میمـه‪ ،‬در جایـی بـه نـام قرقچـی‪،‬‬ ‫کنم و برای آن دانۀ مناسـب و پذیرایی مناسـب فراهم‬
‫باشـد‪ .‬دل مـن هـم از ایـن شـهر بـ ‌یآب گرفتـه اسـت و از‬ ‫کبوترهایمرارها کردموآمدیمخانه‪ .‬کبوتریداشتم که‬
‫ایـن وضعیـت ناراضـ ‌یام؛ امـا نم ‌یدانـم‪...‬؛ کبوترهـا بـاز‬ ‫بسـیار دوسـتشداشتم‪.‬این کبوترنیامد‪.‬بیشتراز یک‬ ‫کنـم و ب ‌هخصـوص بهداشـت را رعایـت کنـم‪».‬‬
‫تهیزبمبیرگنتشتخن ‌مدهواتیخ کمبگوتذراهشاترانددز‪،‬دبیاادیونتخفوارود!تم کنهاآزقپا کشلا ِتغ‬ ‫ماهچشممبهآسمانبود‪.‬روزیمهمانداشتم کهدم‬ ‫اودربـارۀموافقـتخانوادهبااین کار م ‌یگوید‪«:‬خانواده‬
‫پنجـره نظار ‌هگـر بـودم؛ امـا موفـق نشـدم ب ‌هموقـع کاری‬ ‫آبـمـودد؛ودپرایـحالش‌یکـشهکیسـتکهطـبـرودف‪.‬بددقنیقـ ًشا‬ ‫کبوتـرم‬ ‫َپغــررنودابشـدیـتدمو‬ ‫ابسـسـیاتر‪.‬دهورسـچنـتد اداولرنـویـد ْوتتفخراینــهح بوسـخیاناـرواسدـاهلومبعیـبـدراکبیوتـمـرنو‬
‫کنم‪ .‬هیچ کاری از دستم برنیامد! کاش روزی نیاید که‬ ‫زخمـی‬ ‫کبوتربازی اسـت‪ .‬اما آرامش و آسـایش خودم را در کبوتر‬
‫دیگرهیچ کاریاز دستمبرنیایدوفقطتماشا گرباشم‪.‬‬ ‫نم ‌یدانسـتم در آن ‪ ۴۵‬روز چگونـه بـرای خـودش آب و‬ ‫یافتـ ‌هام‪.‬بـرایدلـموعشـقخـودم کبوتربـازیم ‌یکنـم‪.‬‬
‫کبوتـر بـه مـن احسـاس آرامـش م ‌یدهـد‪ .‬مشـکلات کـه‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪44‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫کݡݡبوتربازیوقتـ ـل‬

‫آ ‌نهـا م ‌یکننـد‪ .‬بعـد ورثـۀ مقتـول جنـازه را برداشـته بـه‬ ‫را م ‌یگذارنـد و چنـد تیـر هوایـی خالـی م ‌یکننـد‪ .‬زن و‬ ‫اخبـاری کـه در منابـع دربـارۀ‬
‫نطگـاررنـفدهداردارل محنـکزوملـهحکرووامنتمبـو‌یدشـمونوابد‪.‬دًاولـچنیی دنرمآأم‌نووریقـتتی‬ ‫بچـۀصاح ‌بخانـهم ‌یگوینـدایـنحـرکا ِتخال ِفقاعده‬ ‫کبوتربـازی یـا همـان کفتربـازی‬
‫شایستۀمأموریننظمیهنیست‪.‬ازخانهبیرونم ‌یآیند‪.‬‬ ‫آمـدهحا کـیازآناسـت کـهاین‬
‫از طـرفحکومـتبـه کسـیدادهنشـدهبـود‪.‬‬ ‫در راه پلیـس دیگـری کـه علـی نـام داشـته‪ ،‬بـا اینکـه‬ ‫کار دست کمدر زمانمشروطه‬
‫جنـازه را بـه منـزل حکومـت آورده‪ ،‬بنـای تظلـم و‬ ‫مأموریتنداشـته‪،‬بهآ ‌نهاملحقم ‌یشـود‪.‬در ایناثنا‬ ‫کـه ادارۀ نظمیـه تشـکیل شـده‬
‫خو ‌نخواهـیرا گذاردنـد‪.‬رئیسنظمیـهرااحضار کردند‪.‬‬ ‫شخص رعیتی عباس نام درب خانۀ خود ایستاده بوده‬ ‫عبدالمهدیرجائی بـود‪ ،‬جـرم محسـوب م ‌یشـده‬
‫م ‌یگفتنداینپلیساز طرفنظمیهمأموریتنداشـته‪.‬‬ ‫اسـت‪ .‬بـه آ ‌نهـا اعتـراض م ‌یکنـد کـه چـرا درصورت ‌یکـه‬ ‫اسـت‪ .‬بـه همیـن دلیـل پلیـس‬
‫عاقبتبهاصرارآقایمنتظ ‌مالدولهووعدۀرئیسنظمیه‬ ‫صاح ‌بخانـه پیـدا نیسـت‪ ،‬شـما ایـن حـرکات را‬ ‫دكترایتاریخمحلی بـرای جلـب کفتربـاز اقـدام‬
‫بـه مجـازات قاتل‪ ،‬ورثۀ مقتول سـا کت شـده‪ ،‬جنـازه را به‬ ‫م ‌ینماییـد؟پلیـسبهاوفحـشم ‌یدهدوبدونجهت‬ ‫م ‌یکنـد و همیـن مسـئله بـا‬
‫مسـجدشـاهبردندوبعداورادفن کردند‪.‬رئیسنظمیه‬ ‫اتزیرقلبـیب ‌هشجمان ‌یگـباذوراند‪.‬دابیختچـاهر‪،‬هکبـهربررودیسـزمتیـچن افپاتـواردهسـ‪،‬یفـدوهرً‪،‬ا‬ ‫حـوادثوحواشـیبعـدیمواجـهم ‌یشـود‪.‬اینـکمتـن‬
‫درصددتجسسبرآمده‪،‬چندروزیقاتلپیدانم ‌یشود‪.‬‬
‫تاروزغر ‌هزنیخبرم ‌یدهد کهقاتلدرخانهاست‪.‬رئیس‬ ‫می‌میـرد‪.‬‬ ‫خبـر از روزنامـۀ زاینـد ‌هرود‪:‬‬
‫نظمیهرفتهاورادستگیرومحبوسم ‌یکند‪.‬ورثۀمقتول‬ ‫مـردم اجتمـاع نمـوده‪ ،‬پلی ‌سهـا را م ‌یگیرنـد‪ .‬در ایـن‬ ‫روز چهارشـنبهبـهنظمیـهراپـورتم ‌یدهنـد کـهیکنفر‬
‫چندروز اسـت کهخا ‌کبرسـرریزانبهنظمیهوانجمن]‬ ‫اثنـادونفـرم ‌یرسـند کـهبـهمأمورینحکومتشـباهت‬ ‫کفتربـاز در محلـۀ خواجـو اسـت کـه شـغل او کفتربـازی‬
‫مراجعهم ‌یکنند](روزنامۀزایند ‌هرود‪،‬سالدوم‪،‬ش‪،25‬‬ ‫داشـته‪،‬م ‌یگوینـدمـاراحکومتفرسـتاده کهقاتـلرابه‬ ‫اسـت‪ .‬از طـرف نظمیـه دو نفـر پلیـس م ‌یفرسـتند کـه‬
‫دارالحکومـه ببریـم‪ .‬آ ‌نهـا هـم صادقانـه علـی را تسـلیم‬ ‫برونـداورابـهادارهبیاورنـد‪.‬پلی ‌سهـام ‌یرونددربخانۀ‬
‫‪ 5‬شـعبان‪).1328‬‬ ‫او‪ .‬صاح ‌بخانـه در خانـه بـوده یـا نـه‪ ،‬بنـای فحاشـی‬

‫کبوترخانۀاصفهانازدیدگاهسیاحان‬

‫{ جا ‪5‬م‪4‬ع ـه }‬

‫ماومسئولیتاجتماعی‬

‫بـا گݡفتـار و نوشـتارهایی از‪:‬‬
‫دکتر کوروشمحمدی‬
‫حشم ‌تاللهانتخابی‬
‫دکتراحسان کاظمی‬
‫دکترحسینقانونی‬
‫دکترالهامفخرایی‬
‫رو ‌حاللهصفری‬
‫مهردادفاضلی‬
‫شهرزادذوفن‬
‫سمیهیخچالی‬
‫علیرضاعزیزخانی‬

‫محمدعلی میرزایی‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪46‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫چرااز زیربار مسئولیت‬
‫شانهخالیم ‌یکنیم؟‬

‫یکیازمعضلاتجامعۀامروزایراننبودحسمسئولی ‌تپذیریوب ‌یاعتناییمدیرانارشدبهناکارآمدیعملکردهایسیاسیواقتصادی‬ ‫(مثا ًل‬
‫درجلوگیـریازصدهـااختالسوفسـاددولتـیواخلاقـی)اسـت‪ .‬گویـاهی ‌چکـسحاضـرنیسـتخطـایخـودرابپذیـرد؛وگرنـهدسـ ‌تکمازمـردم‬
‫عذرخواهـیم ‌یکردنـدودرپـیآن‪،‬تمهیداتـیبـرایرفـعایـنمعضالتم ‌یاندیشـیدند‪.‬بـهنظـرم ‌یرسـدمـردمنیزبهمسـائلاسـفناکی کهمعیشـتو‬
‫زندگـیاجتماعـیآ ‌نهـاراتحـتتأثیـرقـرارداده‪،‬ب ‌یاعتنـاشـد ‌هاند‪.‬آ ‌نهاخسـتهودرمانده‪،‬تنهابـهاوضاعم ‌ینگرند‪.‬ب ‌یاعتناییمردمومسـئولانبه‬
‫ایناتفاقاتتلخ‪،‬جامعهراب ‌هسویازخودبیگانگیوفرارازهویتملیبرده کهمصداقآنرام ‌یتواندرص ‌فهایمیلیونیایرانیانبرایمهاجرت‬
‫بویخشـبتررهـآنااینتایکـرناارت ِفایقفـارارتمرانسـائشـولییازدیگرگاـیربـا‌شمهبالغـییشـکلاخنصازیبیمسـ‌تائلوملـاانلمدیـ‌یدد‪.‬انعنادل‪.‬وازهنبـرظاریمنر‪،‬دتمف‪،‬سمـیسرـئمـورلادمنافزاایـسـدننحدووافدقثطنابگـهوادنر‪،‬باخلوفدرنیـصزتنایگبرواارایسـپر کت؛رزدیران‬
‫جی ‌بهـایخـودم ‌یگردنـد‪.‬افـرادجامعـههمیـنتفسـیررابـاخـودبـهمحـل کارو گرو ‌ههـایدوسـتیوخانوادگـیم ‌یبرنـدوایـنروابـطرانیـزآلـودۀاین‬
‫ب ‌یتوجه ‌یهـام ‌یکننـدوجامعـهوسـرمای ‌ههایاجتماعـیآنهمچـوناعتماد‪،‬دوسـتیویکپارچگـیرابی ‌شازپیشبهورطۀنابودیم ‌یکشـانند‪.‬‬
‫اماچرابهمسائلورویدادهایاجتماعی ب ‌یتوجهشد ‌هایمواززیربارمسئولیتشهروند ‌یمانشانهخالیم ‌یکنیم؟آیاترسمردمازمجازا ‌تهای‬
‫حکومتیاترسحکومتازمردمباعثشدهاستاینمسئولی ‌تناپذیریوب ‌یاعتناییدرمیاناقشارمردموحکومترشد کند؟آیاهمۀماشبیه‬
‫آنقورباغ ‌هدرظرفآب گرمی کهآرا ‌مآرام گر ‌مترم ‌یشـودتابهنقطۀجوشبرسـد‪،‬اسـیرموقعیتنشـد ‌هایم؟‬
‫دراینمقاله‪،‬بهایننوعب ‌یاعتناییاجتماعیومسئولی ‌تناپذیریدرسطحفردینگاهیخواهیمافکندوسپسبهانواع کلان آن‪،‬یعنیب ‌یقیدی‬
‫مسئولاندربرابرمشکلاتوفساداقتصادیخواهیمپرداخت‪.‬‬

‫رفتارمنفعلنظار ‌هگراندرهنگامرویاروییباضرور ‌تهای‬ ‫محـلنشـدهبود‪،‬بهضربـاتخودادامهدادومقتـولرااز‬ ‫چراافرادب ‌یاعتنا‬
‫اجتماعـی بـرای دریافـت کمـک‪ ،‬مفسـران اجتماعـی را‬ ‫پـایدرآورد‪ .‬گـزارش‪38‬شـاهدی کـهقتـلرادیـدهبودند‬ ‫بهتماشایرنجدیگران‬
‫برانگیخـتتـادربـارۀمسـائلیهمچـونازخو ‌دبیگانگـی‪،‬‬ ‫بررسـی شـد و سـؤالاتی ب ‌یپاسـخ بـرای محققـان بـ ‌ه جـا‬ ‫م ‌ینشینند؟‬
‫ب ‌یعاطفگی‪،‬ب ‌یاعتناییومحر ‌کهایپنها ِنلذتبردن‬ ‫گذاشـت‪:‬چـراهمـۀایـن‪ 38‬نفـربـهاینموضـوعب ‌یاعتنا‬ ‫مهرداد فاضلی‬
‫ازآزاردیگرانتحقیق کنند‪.‬بیشترماممکناستباخود‬ ‫بودنـد؟چـراهی ‌چیـکاز آنـانحاضـرنشـدنددر ایـنبـاره‬ ‫داسـتان طـرح ایـن سـؤال تقریبـ ًا‬
‫فکـر کنیـم کمـکنکـردنهمسـایگانبـهمدیـررسـتوران‬ ‫بـه شـصت سـال پیـش در آمریـکا‬
‫دلیلیجزسـنگدلیهمسـایگاندر جوامعغربینداردو‬ ‫اقدامـی بکنند؟‬ ‫بازم ‌یگـردد‪ .‬در ‪ 13‬مـارس ‪،1964‬‬
‫وقتیفرضم ‌یکنیمدرچنینموقعیتیقرارداریم‪،‬خود‬ ‫آیاایناتفاقشـبیهازدسـترفتنسـرمای ‌ههایانسـانی‪،‬‬ ‫مدیریکیازرستورا ‌نهاینیویورک‪،‬‬ ‫کارشناسی ارشد‬
‫را اولیـن فـرد مسـئولی ‌تپذیری م ‌یدانیـم کـه دسـ ‌تکم‬ ‫فرهنگـی‪،‬اقتصـادیواجتماعـیدر کشـور مانیسـت‪،‬در‬ ‫هنگامبازگشتبهخان ‌هاش‪،‬باچاقو‬ ‫روا ‌نشناسی‬
‫آپیلایهم ٔسهراهخمبرسادیارگامن‌یکمننفد‪.‬عاملاآیشابخ ‌هرصایستـتیغیاییران ‌نگسواننهیادساـرنتد؟؟‬ ‫حالـی کـه‪80‬میلیـوننفرنظار ‌هگرآ ‌ناندو کسـیحاضربه‬ ‫اجتماعی‬
‫بیبلاتنهوجاندارلی‪ 1‬ازجملهروا ‌نشناسانیبودند که‬ ‫مداخلهنیسـت؟شـریا ‌نهایاقتصادی کشـور از شـدت‬
‫گرای ‌شهایشـخصیتماشـا گران(یاهمانهمسایگان)‬ ‫فسـاددر هـمپیچیـده؛امـاهمـهتنهـانظار ‌هگرنـدوحتـی‬ ‫مـوردحملـهقـرار گرفـت‪.‬فریادهـای‬
‫آ ‌نهـا را متقاعـد نکـرد‪ .‬بـه همی ‌ندلیـل‪ ،‬آزمایـش‬ ‫مسـئولان رد ‌هبـالای حکومـت نیـز از پیگیـری آن شـانه‬ ‫کم ‌کخواهیاوتوجهبیشاز‪ 38‬نفراز همسـایگانرابه‬
‫هوشمندان ‌هایطراحی کردندتابهسازوکارروا ‌نشناختی‬ ‫خالـیم ‌یکننـد‪.‬آیـامـاومسـئولانحـسانسا ‌ندوسـتی‬ ‫خـودجلـب کرد؛اماطبق گـزارشروزنامۀنیویور ‌کتایمز‪،‬‬
‫افراددراینموقعی ‌تهاپیببرندوبفهمندچطورعوامل‬ ‫خودراازدستداد ‌هایم وبیآنکهریزعل ‌یوار بکوشیمبه‬ ‫برخـی از آنـان تـا لـب پنجـره آمدنـد و نـگاه مختصـری بـه‬
‫بهبوداوضاع کمکی کنیم‪،‬ب ‌یاعتنابهبرخوردقطار ملی‬ ‫صحنـۀدر خـونغلتیـدناوانداختنـد‪،‬امـا کسـیحاضـر‬
‫نشدحتی گزارشاینوضعیتراباتلفنبهپلیساعلام‬
‫بـه کوهمشـکلاتریختـهدرپـایمـردمم ‌ینگریم؟‬ ‫کند‪.‬ضاربباخیالراحتتازمانی کهپلیس گشتوارد‬

‫‪11. Bibb Latané and John Darley‬‬

‫‪47‬‬

‫دیگـرینیزصدارام ‌یشـنوند‪،‬تنهـا‪31‬درصداتـاقراترک‬ ‫مسـئولانسـاختمانراازماجـراباخبـر کننـد‪.‬درمقابـل‪،‬‬ ‫موقعیتـی تمایـل بـه مداخلـ ٔه ضـروری آ ‌نهـا را کاهـش‬
‫کردنـدتـابـهمسـئولانبـرای کمکبهفـر ِدآنسـویخ ِط‬ ‫افرادی کهدر گرو ‌ههایسـ ‌هنفریمشـغولبودند‪،‬بعداز‬ ‫م ‌یدهد‪.‬تاسال‪،1980‬آ ‌نهاآزمای ‌شهاییترتیبدادند‬
‫ورود دود بـه اتـاق هیچ حرکتی انجـام ندادند‪ .‬از میان‪24‬‬ ‫کـه طـی آن‪ ،‬میـزان کمـک بـه دیگـری در میـان ناظرانـی‬
‫گف ‌توگـوخبردهند‪.‬‬ ‫نفری کهدر آزمایش گروهیشرکت کردند‪،‬فقطیکنفر‬ ‫کـه گمـانم ‌یکردنددرموقعیتتنهاهسـتندبـاآ ‌نها که‬
‫آیـا کسـانی کـه وا کنشـی نشـان ندادنـد آد ‌مهـای‬ ‫ودراوددو بدقویـدبههتـاتااپایـقاراندآرزمچایـهارثشانکیـۀهاتوقرلیببـ ًهامشـسئوشلادقنیگقـزار‌هاشی‬ ‫تصـور م ‌یکردنـددیگرانینیزدر آنموقعیتحضـور دارند‬
‫ب ‌یمسـئولیتوب ‌یاحساسیبودند؟زمانی کهمحققان‬ ‫طول کشید‪،‬نشستندوچش ‌مهایشانرامالیدندوسرفه‬ ‫مقایسهم ‌یشد‪.‬برایروشنشدنبهترموضوع‪،‬برخی‬
‫پایـان گف ‌توگـو را اعالم کردنـد‪ ،‬بسـیاری از افـرادی کـه‬ ‫کردند‪.‬ایندرحالیبود کهبعدازششدقیقه‪،‬دودتمام‬
‫گـزارشنـدادهبودنـد‪،‬ب ‌هشـدتاظهـار نگرانـیم ‌یکردنـد‪،‬‬ ‫فضایاتاقراپرکردهبودوجلویدیدآ ‌نهارا گرفتهبود‪.‬‬ ‫از ایـنآزمای ‌شهـاراشـرحم ‌یدهیـم‪.‬‬
‫دس ‌تهایشانم ‌یلرزیدو کف‌دس ‌تهایشانازاضطراب‬ ‫زمانـی کـه از شـرک ‌تکنندگانی کـه در میـان دود نشسـته‬
‫عـرق کـرده بـود‪ .‬آ ‌نهـا بـاور داشـتند اتفاقـی افتـاده‪ ،‬امـا‬ ‫و کار خـود را انجـام م ‌یدادنـد دربـارۀ منبـع دود سـؤال‬
‫نم ‌یتوانستندتصمیمبگیرنداقدامیانجامدهندیاخیر؛‬ ‫شـد‪،‬جوابآ ‌نهااحتمالنشـتی کولر‪،‬مشـکلدودکش‬
‫بنابرایناینافرادب ‌یاحسـاسیاب ‌یمسـئولیتنبودندو‬ ‫ساختمان‪،‬بخارلول ‌ههایانشتی گازبود‪،‬اماهی ‌چکدامبه‬
‫فقطباورشـانبهحضور افراددیگرباعثشـدهبوددر آن‬
‫احتمـالآت ‌شسـوزیاشـارهنکردنـد‪.‬‬
‫موقعیـتمسـئولیتیبـرعهـدهنگیرند‪.‬‬ ‫حـالخودتـانرادراتاقـیپـرازدودب ‌ههمـراهسـهنفردیگر‬
‫تصـور کنیـد‪.‬ازیـکسـونگرانیـدونم ‌یخواهیـدخودتـان‬
‫آزمای ‌شهایبعدی‬ ‫رابـا گیـجشـدن‪،‬شـرمندۀدیگـران کنیـدوازسـویدیگر‪،‬‬
‫نگاهمختصریبهدیگرانم ‌یکنیدوآ ‌نهاراآراموب ‌یاعتنا‬
‫در گف ‌توگوهایمجازی‪،‬زمانی کهشرک ‌تکنندگان گمان‬ ‫م ‌یبینیـد‪.‬پـسفـرضم ‌یکنیـدهم ‌هچیـزعـادیاسـت‪،‬‬
‫مح ‌یمکلـرٔهدنقلدبتـنیهیاـاکسصــارنعیهشـسدـهتندردیاکفـهپتیاممف‌یکرندنـیدر‪،‬ااکحهتدمـاچارل‬ ‫دود را نادیـده م ‌یگیریـد و بـه کارتـان ادامـه م ‌یدهیـد‪.‬‬
‫پاسـخ بـه درخواسـت کمـک ب ‌هطـور معنـاداری افزایـش‬ ‫سپس‪،‬یکیدیگرازافرادمتوجهدودم ‌یشودواونیزشما‬
‫م ‌ییافـت؛امـاا گـرتصـورم ‌یکردندافـراددیگـریدراطراف‬ ‫راب ‌یتوجهم ‌یبیند؛پسوا کنشاونیزنادیده گرفتندود‬
‫قربانیحضوردارند‪‌،‬احتمال کمکبهقربانی کمم ‌یشد‪.‬‬ ‫و ادامـه دادن بـه کار اسـت‪ .‬بدیـن ترتیـب ب ‌یاعتنایـی و‬
‫لاتنهوهمکارشدر آزمایشـیدیگردر طولسـال‪،1974‬‬ ‫قمبووقعلینکتربدهتنفمسســیئروالیشـتتبامهحدیصگورلیتابسـدی ِتل‪.‬تفسـی ِراشـتباه‬
‫ب ‌هطورتصادفیسکهیاخودکارخودراب ‌هطورعمدی کف‬
‫آسانسـورم ‌یانداختنـد‪.‬ا گـریـکنفـردرآسانسـوربـود‪،‬در‬ ‫صحن ٔهقتـلمواجه‬ ‫مـابـا‬ ‫آزمایش دوم‬
‫‪40‬درصـدمواقـعبـهآ ‌نهابرایبرداشـتنسـکهیاخودکار‬
‫کمکم ‌یکرد؛اماا گرششنفرسوار آسانسور بودند‪،‬این‬ ‫شـایدتعـدادانگش ‌تشـماریاز‬
‫بود ‌هایـم؛امـابیشـترمانب ‌هدفعـاتبـهدرخواسـتفـردی‬
‫احتمـالبه کمتـراز‪20‬درصدم ‌یرسـید‪.‬‬ ‫کهبه کمکنیازدارد‪،‬درحضوردیگران‪،‬باتأخیروا کنش‬ ‫آزمایش اول‬
‫نشـان داد ‌هایـم‪ .‬بـرای مثـال‪ ،‬در یـک بزرگـراه شـلوغ‪ ،‬در‬ ‫لاتنـه و دارلـی در سـال ‪ ۱۹۶۸‬عـد ‌های از دانشـجویان‬
‫نتیج ‌هگیری‬ ‫مقایسـهبـاجـاد ‌هایروسـتایی‪ ،‬کمتـراحتمـالداردبرای‬ ‫دانشـگاه کلمبیـا را دعـوت کردنـد تـا تنهـا یـا ب ‌ههمـراه‬
‫کمک به ماشـینی درراه مانده بایسـتیم‪ .‬برای فهم علت‬ ‫دو نفـر دیگـر در اتاقـی پرسـ ‌شنام ‌های را پـر کننـد‪ .‬رفتـار‬
‫نتیجـ ‌های کـهلاتنـهودارلـیازایـنآزمایش گرفتندشـاید‬ ‫منفعـل بـودن تماشـا گر در‌فوری ‌تهـای واضـح‪ ،‬دارلـی‬ ‫شـرک ‌تکنندگاندر حیـنآزمایـشاز آنسـویشیشـ ‌های‬
‫شبیهنتیج ‌هایباشد کهبیشترماتاالآن گرفتهباشیم‪.‬‬ ‫و لاتنـه حادثـ ‌های را کـه بـرای مدیـر رسـتوران ر ‌خداده‬ ‫ی ‌کطرفهمشاهدهم ‌یشد‪.‬هنگامی کهشرک ‌تکنندگان‬
‫تعـدادافـرا ِدنظار ‌هگـر‪،‬بـرتفسـیرمـااز ضـرورتاقـدامدر آن‬ ‫بـود شبی ‌هسـازی کردنـد‪ .‬آ ‌نهـا شـرک ‌تکنندگان را بـه‬ ‫بـرپـر کـردنپرسـ ‌شنامهتمرکز کـردهبودند‪،‬دودسـیاهی‬
‫موقعیـتتأثیـرم ‌یگـذارد‪.‬فـرضلاتنـهودارلـیبرایـنبود‬ ‫اتا ‌قهـای مجزایـی دعـوت کردنـد و از آ ‌نهـا خواسـتند‬ ‫از دریچـۀ هوا کـش وارد اتـاق م ‌یشـد کـه آزمایشـگران‬
‫کـه شـخصیت شـرک ‌تکنندگان یـا گرای ‌شهـای شـخصی‬ ‫دربارۀمشکلاتزندگیدانشجوییدر خوابگاهومحیط‬ ‫آن را ب ‌هعنـوان بخشـی از آزمایـش از پیـش تـدارک دیـده‬
‫آ ‌نهاربطیبهمسئولی ‌تپذیرینداردوباافزایشتعداد‬ ‫دانشـگاه از طریـق سیسـتم مخابراتـی تعبی ‌هشـده در‬ ‫بودنـدتـاشـرک ‌تکنندگانب ‌یخبـراز هم ‌هجـاآنرانشـانۀ‬
‫ناظران‪،‬ب ‌هاحتمال کمتریافرادبهحادثهتوجهم ‌یکنند‬ ‫آزمایشگاهبامسئولمربوطصحبت کنند‪.‬محققانبه‬ ‫آیـحشسـاارریوکداثعقًا‌هعا‌تاـزًکاانتیناشـمرداقنگکانخ ‌ادتنآکربتنونجدمی‌دـشگا‌سیدونشزچـهدهیممتملیوـق‌یدکنویرکدکدایرنـرانرگدازد؟اک‪.‬رارحگدتنرـشمـشمدًا؟م‌یمادا‌یجگدزوومیا؛ییاـمناد‬
‫وب ‌هاحتمال کمترینیزآنرامشکلیبرای کمکضروری‬ ‫دانشجویان گفتندبرایتضمین گمنامماندندانشجو‪،‬‬
‫ارزیابـیم ‌یکننـد‪.‬بـه‌ایـن‌ترتیـبب ‌هاحتمـال کمتـرینیـز‬ ‫هی ‌چکـس او را نم ‌یبینـد و آزمایشـگران نیـز حر ‌فهایـش‬
‫بـرایانجـاماقـدامفـوریاحسـاسمسـئولیتم ‌یکننـد‪.‬‬ ‫را نم ‌یشـنوند تـا بدیـن ترتیـب دانشـجو بتوانـد بـدون‬
‫بااینحال‪،‬تفسـیراشـتبا ِهموقعیتتنهادلیلینبود که‬ ‫نگرانی دربارۀ مشـکلاتش با مسـئول مربوط حرف بزند و‬ ‫دانشـجویانی کهب ‌هتنهاییدر حالپر کردنپرسشـنامه‬
‫ناظرانبدونانجامهیچ کاریفقطنظار ‌هگررنجدیگران‬ ‫معضالتخـودراشـفافبیـان کنـد‪.‬‬ ‫بپنرـرجسـثاینیـمه‌یکمرتدونـجـدهودموودضـمو ‌یعشـرادفنـودرًا‪،‬‬ ‫از‬ ‫در کمتـر‬ ‫بودنـد‪،‬‬
‫بهایـشـنچ ادق؛تداقمـسـیینزمنمنـسدـ‪.‬ئ گولایهـتینفیـوزربیـا ْعـت اثمـمر ‪‌‎‬ییشوـادضـدحساـسـتبـته‪.‬‬ ‫درایـنآزمایـش‪،‬زمانـی کـهشـرک ‌تکنندهمیکروفـنخود‬ ‫را‬ ‫هوا کـش‬ ‫دریچـۀ‬
‫همسـای ‌ههافریادهای کم ‌کخواهیمدیررسـتورانرادر‬ ‫راروشـنم ‌یکـردتـااز معضالتدانشـجوییخـودبگوید‪،‬‬ ‫اطلاعم ‌یدادند؛اماحدودبیسـتثانیهطولم ‌یکشـید‬
‫آنشبم ‌یشنیدندوم ‌یدیدند کهاوبه کمکنیازدارد؛‬ ‫صـدای فریـاد فـردی را م ‌یشـنید کـه دچـار حملـۀ صـرع‬ ‫تـا کسـانی کـه در کنـار چنـد نفـر دیگـر مشـغول پـر کـردن‬
‫امـاچرا ‌غهـاوسـای ‌ههایپشـتپنجر ‌ههایدیگربـهآ ‌نها‬ ‫شـدهبـود‪.‬اوبـاتشـددصـدا‪،‬لکنتوسـختیدرخواسـت‬ ‫پرسـ ‌شنامه بودنـد متوجـه دود شـوند‪.‬‬
‫نشانم ‌یداد کهدیگراننیزآنموقعیترام ‌یبینند‪.‬این‬ ‫کمـکم ‌یکـرد؛امـاوا کنـششـرک ‌تکنندگانچـهبـود؟‬ ‫درشرحآزمایشچنینآمد‪:‬افرادی کهب ‌هتنهاییدرحال‬
‫موضوعاحساسمسئولیتبرایهرگونه کمکیرا کاهش‬ ‫نتایـجب ‌هدسـ ‌تآمدهبـانتایـجآزمایـشدودیکسـانبود‪.‬‬ ‫کاربودند‪،‬دودراسریعاتشخیص‌دادندوبعدازلحظ ‌های‬
‫مـ ‌یدادوباعـثم ‌یشـدهـر کـسمسـئولیترابـهعهـدۀ‬ ‫از کسـانی کـه گمـانم ‌یکردنـدهیچفرددیگـریبهحرف‬ ‫تردیـد‪ ،‬از جـای خـود بلنـد شـدند و بـه سـمت هوا کـش‬
‫آ ‌نهـا گـوشنم ‌یکند‪85،‬درصدبـرای کمکبهفرداتاق‬ ‫رفتند؛سپسشروعبه کندوکاووبو کردندریچه کردند‬
‫دیگـریودیگـرینیـزآنرا بـهعهـدۀفرددیگربگـذارد‪.‬‬ ‫راترک کردند؛امااز میان کسانی کهتصور م ‌یکردندافراد‬ ‫وبعـداز اطمینـاناز وجـودخطـر‪،‬از اتـاقبیـرون‌رفتنـدتـا‬
‫آنزکمتاـیۀ ِجشالـصرباعی‪،‬نلاتجانهسـودتارکلـهیبازعـشدـارزکآزم‌تاکیـنن ِدشگااتـانپقرپـسرـیدودنددو‬
‫آیاحضور دیگرانبراقدامآ ‌نهاتأثیرداشتهاستیاخیر‪.‬‬
‫نتایـج آزمای ‌شهـا نشـان داده بـود حضـور دیگـران تأثیـر‬

‫شمار ٔهبیستوسوم‪48‬‬
‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫برخـیدانشـگا ‌ههابـهایـنمنظـور تشـکیلشـدهبـودبـه‬ ‫ادارات و سـازما ‌نهای شـخصی و دولتـی شـده اسـت‪.‬‬ ‫آم ‌ن‌یهکارددناشدـوتمه‪،‬عامماوآل ًنااپانبس ‌هخطمور‌یقداطدنعد‪:‬ی‬ ‫ب ‌هسـزاییبرعملکرد‬
‫دانشـجویان نشـان دادنـد چگونـه تماشـا گران منفعـل‬ ‫بسـیار دید ‌هایـموشـنید ‌هایم کـها گـرفـردیدر موقعیتـی‬ ‫چنینتأثیریراانکار‬
‫ممکن است با ایجاد تفسیر اشتباه از فوریت‪ ،‬بر احساس‬ ‫قـرار گیـرد کهدر آنامکانسوءاسـتفاد ‌هایفراهمباشـد‪،‬‬ ‫«مـن از حضـور دیگـران آ گاه بـودم؛ امـا ا گـر هـم حضـور‬
‫م ‌یگویـد «حـال کـه همـه م ‌یدزدنـد‪ ،‬چـرا مـن نـدزدم؟»‬ ‫ننکداتـ ٔشهتآنشـدن‪،‬ارهاتمقیویـن کاترمرام‌یکن‌یکدر‪:‬دمـاما»غ‪.‬لاـیبنپاچرسایـخیدرکاسرتییراایکهن‬
‫مسـئولیتآ ‌نهـاتأثیـرمنفـیبگذارنـد‪.‬‬ ‫بنابرایـن بـاور غلـ ِط مسـئولان و مـردم باعـث نپذیرفتـن‬ ‫اقنطجـعاـ ًاممـمان‌ییـدزهبایـممع‪،‬نضلمات‌یدیانیشـبمی‪ِ .‬هآنچـهشـرک ‌تکنندگاندر‬
‫در سلسـله آزمای ‌شهـای جدیـد‪ ،‬دانشـجویانی شـرکت‬ ‫مسـئولیت م ‌یشـود و همیـن امـر بـه دزدی‪ ،‬اختالس و‬ ‫ایـندوآزمایـشبـاآنمواجـهشـدندروبـ ‌هروشـد ‌هایم‪.‬آیـا‬
‫کردنـد کـه برخـی از آ ‌نهـا در هیـچ کلاسـی روا ‌نشناسـی‬ ‫صدایجیغی کهازبیرونم ‌یشنویم‪،‬فقطسروصدایی‬
‫اجتماعیشـرکتنکردهبودندوبرخیدرمورداثرنظار ‌هگر‬ ‫مسـئولی ‌تناپذیری بیشـتر خواهـد انجامیـد‪.‬‬ ‫ب ‌یمعناسـتیـافریـاد کسـیاسـت کـهبـهاوحملـهشـده‬
‫آموزشدیدهبودند‪.‬آ ‌نهادرآزمایشیمتفاوت‪،‬درحال ‌یکه‬ ‫‪ )3‬تعـدد مشـکلات و معضالت اجتماعـی و اقتصـادی‬ ‫اسـت؟آیـانـزاعپسـراندر خیابـانمشـاجر ‌هایدوسـتانه‬
‫بـهسـمتمحـلآزمایـشم ‌یرفتنـد‪،‬بـاشـخصیمواجـه‬ ‫و ارتبـاط آن بـا دسـتگا ‌ههای اجرایـی متفـاوت و نبـود‬ ‫استیادعواییپرخشونت؟آیا کسی کهدرپیاد ‌هروروی‬
‫م ‌یشدند کهزمی ‌نخوردهبود‪.‬ازمیان کسانی کهچیزی‬ ‫یکپارچگـی میـان ادارات کشـور موجـب شـده ب ‌هصـورت‬ ‫زمیـنافتـادهب ‌هسـببمصـرفمـوادمخـدر بـهایـنحـال‬
‫دربـارۀاثـرنظار ‌هگرنشـنیدهبودنـد‪،‬ی ‌کچهارمایسـتادندو‬ ‫جمعـی نظار ‌هگـر وقایـع تلـخ بسـیاری در زمینـۀ فسـاد‬ ‫افتادهیامبتلابهیکبیماریجدیاستیادچار کمای‬
‫مسئولیتقبول کردندتابهفردی کهزمی ‌نخورده کمک‬ ‫اخلاقـی و اقتصـادی در جامعـه باشـیم‪ .‬گویـا همـۀ‬ ‫بیمـاریقنـدیشـدهاسـت؟ای ‌نهـامـواردینیسـت کـه‬
‫کنند؛اماتعداد کسانی کهدربارۀاثرنظار ‌هگرآ گاهیداشتند‬ ‫مسئولانمسئولیتاموررابه گردنیکدیگرم ‌یاندازندو‬ ‫بتـوانب ‌هسـادگیاز آ ‌نها گذشـت‪.‬‬
‫از زیربار آنشانهخالیم ‌یکنند؛چرا کهباخودم ‌یگویند‬ ‫شـاید بتـوان از ایـن آزمای ‌شهـا و نتایـج آ ‌نهـا بـه نتیجـۀ‬
‫وخواسـتندبـهآنفـرد کمک کننـددوبرابـربود‪.‬‬ ‫وظیفـۀفالنارگانیـافلاننهاداسـت کهبهآنرسـیدگی‬ ‫کلا ‌نتـری نیـز دسـت یافـت‪ .‬آیـا مسـئولی ‌تن‌اپذیری‬
‫کونسدر‪.‬اینعجنایمتبعهندپدنذایرظفراتننمخوسدئبو‌لهیخوتدبونهتهاقیت ًسابیهمتملسفئولشیدنت‬ ‫مسـئولان در عرص ‌ههـای گونا گـون حاکمیـت نیـز‬
‫کلام آخر‬ ‫ریش ‌ههاییمشابهباب ‌یاعتناییوب ‌یمسئولیتیدرسطح‬
‫سـرمای ‌ههای اقتصـادی و اجتماعـی منجـر م ‌یشـود‪.‬‬ ‫فـردینـدارد؟آیادر مقیاساجتماعی‪،‬مسـئولانهمان‬
‫ایـن مقالـه ممکـن اسـت باعـث تغییـر نگـرش شـما یـا‬ ‫‪ )4‬وقتـی مسـئولان شـاهد ب ‌یکفایت ‌یهـای متعـدد و‬ ‫گروهینیستند کهباب ‌یاعتنایی‪،‬فقطرنجمردمیرا کهاز‬
‫مسئولانشدهباشد‪.‬هنگام ‌یکهافرادازعواملتأثیرگذار‬ ‫گسـتردهدر ادارۀامـور کشـورند‪،‬توجهشـانبـهمشـکلات‬ ‫فقـر و گرسـنگی م ‌ینالنـد نظـاره م ‌یکننـد؟‬
‫بـر وا کن ‌شهایشـان آ گاه م ‌یشـوند‪ ،‬نگـرش و در پـی آن‬ ‫کاهـشم ‌ییابـدوب ‌هسـادگیاز کنار هرمشـکلی‪،‬هرچقدر‬
‫رفتارشـانتغییـرم ‌یکنـد‪.‬بـرایمثـال‪،‬مدت کمیبعـداز‬ ‫هـم کـه اساسـی و نابودکننـده باشـد‪ ،‬م ‌یگذرنـد‪ .‬امـا‬ ‫چرامسئولانمسئولی ‌تپذیرنیستند؟‬
‫پوایگافـنایت انخمیـقرًاالبـها‪،‬میـرکدیایز مدانواشجـجهویشـادنهسکـابهقبم‌یبههوسراشغومسآـمدط‬ ‫ب ‌یتوجهی‪،‬هما ‌نطور کهبه کشتهشدنمدیررستوران‬
‫پیاد ‌هروافتادهبودهاست‪.‬درابتدااو با گامبلندیازروی‬ ‫منجرشد‪،‬رفت ‌هرفتهبهفروپاشی کشورخواهدانجامید‪.‬‬ ‫آزمای ‌شهـایمتعـددلاتنـهودارلـیوهمکارانشـانبـهما‬
‫اوردم ‌یشـود؛امـانا گهـانهمیـنمطلـبرا کـهدر کلاس‬ ‫بهعبارتدیگر‪،‬تعددناظرانبه کاهشتوجهورسیدگی‬ ‫بـرایپاسـخ گفتـنبـهسـؤالاتیادشـده کمـکم ‌یکند‪:‬‬
‫روا ‌نشناسیاجتماعیمطرحشدهبوده‪،‬بهیادم ‌یآورد‬ ‫وعـادیشـدنفسـاددرجامعـهمنجـرم ‌یشـود کـهخود‬ ‫‪ )1‬تعـدد مسـئولان نظار ‌هگـر باعـث شـده همـه از زیـر بـار‬
‫وپیـشخـودفکـرم ‌یکنـد کـها گـرمـنازاوعبور کنـم‪،‬چه‬ ‫مسـئولیتشانهخالی کنند‪.‬بدونشـکهیچفردیدر‬
‫کسـیبهاو کمکخواهد کرد؟پسبرم ‌یگرددوبایکیاز‬ ‫مسـئولی ‌تناپذیریراتشـدیدم ‌یکنـد‪.‬‬ ‫جامعـهنیسـت کهاز فسـاداقتصـادی گسـتردهب ‌یاطلاع‬
‫فوری ‌تهایپزشکیتماسم ‌یگیردو کمکم ‌یخواهد‪.‬‬ ‫باشـد؛ ولـی ازآنجا کـه تعـداد تماشـاچیان مسـئول زیـاد‬
‫سپسهمراهبادیگرانتارسیدناورژانسو کمکبهآن‬ ‫چهباید کرد؟‬ ‫است‪ ،‬کسیمسئولیترانم ‌یپذیردوهی ‌چکسمبارزهبا‬

‫فردصبـرم ‌یکند‪.‬‬ ‫تلاشبرایپاسخدادنبهاینسؤال‪،‬سرآغازآزمای ‌شهای‬ ‫آنرابـرعهـدهنم ‌یگیـرد‪.‬‬
‫ا گردرپییافتنراهیباشیمتاهمۀافرادجامعه‪،‬ازمردم‬ ‫دیگریشد کههدفآ ‌نیافتنراهیبرایرفعاینمعضل‬ ‫‪ )2‬گرای ‌شهـای شـخصی مسـئولان باعـث فسـادهای‬
‫عـادی تـا مسـئولان‪ ،‬در موقعی ‌تهـای گونا گـون‪ ،‬اعـم از‬ ‫بـود‪ .‬نتایـج آزمای ‌شهـای روا ‌نشناسـی ب ‌هنـام بیمـن و‬ ‫متعـدد مالـی و اخلاقـی نیسـت‪ ،‬بلکـه ماننـد آزمایـش‬
‫اجتماعی‪،‬اقتصادیوسیاسی‪،‬مسئولی ‌تپذیرباشندو‬ ‫همکارانـش‪ 1‬وپژوه ‌شهـایمتعـدددیگـرنشـانداد کـه‬ ‫دود‪،‬تفسـیراشـتباهآ ‌نهـااز موقعیـتونـگاهبـهعملکـرد‬
‫وا کنشدرسـتنشـاندهند‪،‬آنراهفقط«آ گاهیدادن‬ ‫ب ‌همحـض اینکـه مـردم از تأثیـر حضـور دیگـران بـر میـزان‬ ‫دیگـر مسـئولان‪ ،‬باعـث شـک ‌لگیری فرهنـ ِگ فسـاد در‬
‫بـهمـردمومسـئولانبـرایاجتنـابازاثرنظار ‌هگر»اسـت‪.‬‬ ‫مسـئولی ‌تپذیری در برابـر ضرور ‌تهـای اجتماعـی آ گاه‬
‫حالا گر کسـیپرسـید‪:‬آیادانشـی کهبهدسـتآوردیدبر‬ ‫م ‌یشـوند‪،‬ب ‌هاحتمـالبیشـتریدرموقعی ‌تهـای گروهی‬
‫مسـئولیت م ‌یپذیرنـد‪ .‬محققـان در کلا ‌سهایـی کـه در‬
‫رفتارتـاناثـردارد؟م ‌یتوانیدبگویید‪:‬بله!‬

‫‪11. Arthur Beaman and his colleagues‬‬

‫‪49‬‬

‫مشارکتپی ‌ششرط‬ ‫محمدعلی میرزایی‬
‫توسعۀاجتماعی‬

‫سمـــ ‌نهایشهراز دیـــــروز تاامــــروز‬
‫در گݡف ‌توگݡوباحشم ‌تاللهانتخــــابی‬

‫سیدمرتضیرضوانی‬
‫حشـم ‌تالله انتخابـی‬
‫پژوهشـگر علـوم اجتماعـی و فعـال‬
‫محی ‌طزیسـتومیراثفرهنگیاست‬
‫ویکیازحوز ‌ههایپژوهشیاوحوضۀ‬
‫«زایند ‌هرود»است‪.‬پژوهشدربارۀاین‬
‫رودوعکاسـیازآن‪،‬قسـمتعمد ‌های‬
‫ازفعالیتحرف ‌هایاوستونتیج ‌هاش‬
‫کتـاب ارزشـمند «پاب ‌هپـای زاینـد ‌هرود»‬
‫اسـت‪ .‬او و دوسـتان و همراهانـش‬
‫جمعیـت دوسـتداران محی ‌طزیسـت‬
‫یـا طبیع ‌تیـاران را حـدود بیسـت‬
‫سـال پیـش در پاسـخ بـه نیازهـای‬
‫اجتماعـی شـکل داد ‌هانـد‪ .‬فعالیـت‬
‫ایـن جمعیـت بـر سـه محـور «حفاظـت‬
‫از محی ‌طزیسـت»‪« ،‬حمایـت از صلـح‬
‫پایـدار» بـا تأ کیـد بـر خشـون ‌تگریزی و‬
‫دگرپذیـری و «پاسـداری از ارز ‌شهـای‬
‫فرهنگـی» تعریـف شـده اسـت‪ .‬ایـن‬
‫پیـرجوانمـردرادریکـیازروزهـای گـرم‬
‫تابستاندردفتر کارشملاقات کردیم‬
‫وبهثمرۀی ‌کعمرفعالیتاجتماعیو‬
‫محی ‌طزیسـتیاو گوشسـپردیم‪.‬شما‬
‫را نیـز دعـوت م ‌یکنیـم بـه میهمانـی‬

‫خـوان پـر از معرفـت او‪.‬‬


Click to View FlipBook Version